جهان وارد دورهای از تحولات کیفی شده که ساختار نظام بینالملل را به طور غیرقابل برگشتی تغییر داده و طرحی نو را در امور بینالملل درمیاندازد. در طول 100 سال گذشته، بشر درسهای مهمی از موقعیتهایی چون موقعیتی که اکنون در آن قرار داریم آموخته است. یکی از اینها درک مشترک از ارزش زندگی روی کره زمین و درک این موضوع است که بشریت دارای قدرتهای تخریبگر فاجعهباری است که استفاده بیرویه از آنها چه بسا منجر به انقراض گونه ما شود. اگرچه این منافع مشترک همچنان کشورهای پیشرو را در تلاش برای اجتناب از جنگ هستهای جهانی و حفظ خط کلی ثبات در روابط بینالملل متحد میسازد اما این نقطه اشتعال نظامی منطقهای و محلی را مستثنا نمیکند. با این حال، سازمان ملل و شورای امنیت آن همچنان به هدف اولیهای پایبندند که بدان منظور ایجاد شدهاند؛ یعنی جلوگیری از رویارویی ویرانگر قدرتهای بزرگ. از این منظر، این نهاد همچنان با هدف اولیه سازگار است. اغلب سؤالات فنی درباره محل دبیرخانه این سازمانها در ایالات متحده و کشورهای اروپای غربی منتج به روایتی غربمحور میشود. این کشورها بدین واسطه میتوانند بر روح و الگوی تعامل در درون دستگاه هماهنگکننده جامعه بینالملل مسلط شوند. در نتیجه سازمان ملل در برابر دستکاری غرب آسیبپذیر است و دیگر یک سکوی واقعا چندجانبه نیست. در این نهاد اغلب شاهد فشار قدرتهای غربی بر کشورهای کوچک و متوسط و نمایندگانشان هستیم که بسیاری از آنها منابع مادی و پسانداز خود را در آمریکا و کشورهای میزبان نگهداری میکنند یا فرزندان خود را آنجا آموزش میدهند. این میهمانان آنها مستعد تبدیل به اهرم فشار غرب بر کشورها و ملتهای خودشان میشوند.
چندجانبهگرایی واقعی و فراگیر بودن سازمان ملل بهتدریج توسط غرب زدوده شده است. سازمان ملل کمتر و کمتر بازتابی از تنوع تمدنی روابط بینالملل معاصر است و به دلیل تعصب چشمگیر غربی، همین تنوع فعلی هم نسبت به چند دهه پیش در حال کاهش است. در عین حال وضعیت کنونی سازمان ملل، بازتابی از روابط و بحرانهای بینالمللی امروزی است، آن هم در حالی که تا زمان تبلور یک موازنه جدید میان قدرتهای جهانی، وضعیت به حالت عادی باز نخواهد گشت. همانطور که در مجمع عمومی سازمان ملل مشاهده میشود فقدان درک قوی از ظاهر چنین وضعیت آشفتهای است که دم و دستگاه این سازمان همچنین بسیاری از کشورهای عضو را منحرف میکند. هنگامی که تعادل جدیدی ظاهر شود، کشورهای کلیدی شرکتکننده در نظم جدید تصمیم خواهند گرفت آیا نیاز به سازماندهی مجدد سازمان ملل، اصلاح همین ساختار فعلی یا ایجاد نهاد دیگری برای جایگزینی آن به منظور تنظیم روابط کشورها به شیوهای معقول وجود دارد یا خیر؟
ایالات متحده در تلاش است بحران اوکراین را به عنوان مسالهای جهانی به تصویر بکشد که مشخصکننده شخصیت کل قرن خواهد بود تا بدین ترتیب کشورها خود را ملزم به یک انتخاب مانوی بین سیاه و سفید احساس کنند (ادامه همان خطاب بوش پسر به کشورهای جهان که یا با ما هستید یا علیه ما). بیشتر دولتها فرصتهایی را که بحران به آنها ارائه میدهد میبینند و در تلاش برای به دست آوردن مزیت مربوط به آن هستند. در عین حال، بسیاری از بازیگران قدرتمند متوجه میشوند گامهایی که آمریکا علیه روسیه و چین برمیدارد، میتواند بهراحتی درباره خودشان هم برداشته شود و تصمیمی منطقی برای پیوستن به بریکس میگیرند. بشریت چند بار در قرن بیستم به یک درگیری هستهای بزرگ نزدیک شد اما هر بار عقل سلیم غلبه یافت. جنگ سرد از این جهت مفید بود که هوشیارها را هوشیارتر کرد و روشن ساخت امنیت و ثبات بینالمللی برای همه یکسان و برای حفظ آن به تلاش قابل توجهی نیاز است. به همین دلیل است که در بحران موشکی کوبا و در چند مورد دیگر که میتوانست به کاربرد سلاحهای هستهای منجر شود، هر 2 طرف از استفاده از این ابزار برای رسیدن به اهداف سیاسی خود اجتناب کردند.
متأسفانه این رویه و تجربه به عنوان ابزاری مفید در تفکر راهبردی بسیاری از کشورهای غربی در حال منسوخ شدن است. ما اظهاراتی میشنویم که مثلاً امکان انتقال سلاح هستهای به اوکراین وجود دارد. این موضوع ما را درباره منطقی بودن و عقلانیت برخی در غرب متعجب میکند. روسیه قبل از سایر کشورها متوجه نیاز خود به تعیین قواعد بهینه تعامل با غرب شد که با آنچه خود غرب به همه کشورهای جهان ارائه میدهد متفاوت بود. این اصول طی چند دهه توسط کارشناسان روس شکل گرفته و اکنون مورد توجه بسیاری در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین واقع شده است. این امکان وجود دارد که با گذشت زمان، اجماع بینالمللی گستردهای در این باره که ایدهها معقولترین مبنا برای تعامل بین دولتها در قرن بیستویکم هستند به وجود آید.
منبع : روزنامه وطن امروز /آندری سوشنتسوف*:مدیر برنامه باشگاه والدای *