جعفر بلوری
اینکه «آیا اسرائیل به لبنان حمله خواهد کرد؟»، یک بار دیگر و این بار پس از حمله بیسابقه دوشنبه گذشته حزبالله لبنان به شمال سرزمینهای اشغالی بر سر زبانها افتاده است. در آن حملات شبکه تلویزیونی الجزیره اعلام کرد، حزبالله لبنان با استفاده از یک موشک ایرانی به نام «الماس» منطقه وسیعی از شمال اسرائیل را به آتش کشید. صهیونیستها در کریات شمونه و جولان اشغالی دچار چنان خساراتی شدند که بلافاصله، سران این رژیم برای بررسی اوضاع از نزدیک، خود را به آن نقاط رساندند. همین حضور شتابزده سران صهیونیست برای بررسی میزان خسارت و موضعگیریهای بعدی آنها نشان میداد، این حملات حزبالله در نوع خود «بیسابقه» بوده است. از اینجا بود که موج تازه تهدیدها علیه حزبالله شروع و به تَبَعِ آن، موج تحلیلها با طرح سؤالی که در ابتدای این یادداشت آوردیم، آغاز شد. در این یادداشت، میخواهیم، با نیمنگاهی به تحلیل کارشناسان همین رژیم، به جنگ احتمالی حزبالله لبنان و اسرائیل بپردازیم. اینکه احتمال حمله اسرائیل به لبنان و حزبالله چقدر است؟ و نتیجه این حمله چه خواهد بود؟ بخوانید:
1- حملات حزبالله لبنان به شمال سرزمینهای اشغالی لحظهای قطع نمیشوند. این حملات که بلافاصله پس از آغاز جنگ غزه شروع شد-تا امروز که بیش از 8 ماه از این جنگ میگذرد- نهتنها کمتر نشده بلکه شدیدتر، غیرقابل پیشبینیتر و پیچیدهتر هم شده است. نگاهی به گزارشهای رسانههای عبری نیز نشان میدهد، مناطق وسیعی از شمال اسرائیل کاملا خالی از سکنه شده و دهها هزار صهیونیست از آنجا گریختهاند و بعید است به این زودیها برگردند. میخواهیم بگوییم، اگر صهیونیستها توان حمله گسترده به لبنان و شکست حزبالله را داشتند، 8 ماه حملات ویرانگر حزبالله را تحمل نمیکردند و در یک «جنگ کنترل شده» در یک «محوطه بسته جغرافیایی» آن هم در جنوب لبنان، محدود نمیماندند. این ناتوانی چه از ترس ورود ایران به جنگ باشد چه از ترس تواناییهای به میدان نیامده حزبالله، به هر تقدیر وجود دارد فلذا، احتمال آغاز جنگ گسترده با لبنان و حزبالله، اگرچه هنوز هست اما بالا نیست.
2- تصمیمهای «سخت» برای لحظات سخت است و امروز رژیم صهیونیستی بنابر گزارش اخیر روزنامه عبری زبان «هاآرتص» در سختترین شرایط خود قرار دارد چرا که «در همه جبههها شکست خورده و به سمت فاجعه پیش میرود.» یواف گالانت وزیر جنگ رژیم صهیونیستی نیز چندی پیش و در کنست گفت که اسرائیل با 7 محور[مقاومت] در جنگ است نه دو جبهه حزبالله و حماس. تمام این 7 جبهه اکنون در حال جنگ با صهیونیستها و وارد کردن ضربات بیسابقه به این رژیم هستند. این را گفتیم تا نتیجه بگیریم، با ادامه این روند، اگرچه احتمال حمله گسترده رژیم صهیونیستی به لبنان افزایش مییابد، اما احتمال افزایش و تشدید حملات هر 7 جبهه به این رژیم نیز افزایش خواهد یافت. به این نکته توجه کنید که بنابر اعلام صهیونیستها، حزبالله تاکنون فقط با 5 درصد توانش وارد جنگ شده و اوضاع 6 جبهه دیگر نیز تقریبا به همین شکل است! در این صورت-یعنی اگر دو طرف جنگ با تمام توان وارد جنگ با یکدیگر شوند، چه خواهد شد؟ بگذارید پاسخ این سؤال مهم را با رجوع به رسانههای عبریزبان دنبال کنیم. اما قبل از رجوع به این پاسخها، یادآوری این نکته نیز ضروری است که، هم نتانیاهو و هم وزیر جنگ او پس از حملات دوشنبه حزبالله به شمال سرزمینهای اشغالی تهدید کردند، به زودی به لبنان حمله کرده و با آغاز جنگ بزرگ حزبالله را نابود خواهند کرد!
3- «سالهای متمادی سران اسرائیل در طرح تهدیدهای توخالی درباره نابودی حزبالله تخصص یافتهاند همانگونه که حماس را تهدید به نابودی کردند اما دشمن مدتها است میداند این حرفها توخالی است و به همین دلیل است که ما اکنون به این نقطه رسیدهایم...دیدیم که در 2 هفته اخیر شاخه نظامی حزبالله بر حملاتش در طول مرزهای شمالی افزوده و حملات پهپادی آن دقیقتر و حملات توپخانهای آن سنگینتر شده و البته در آنها موفق هم بوده است. [حزبالله لبنان] موشکهایی که شلیک کرد موجب آتشسوزی در زمینهای نزدیک به مرزها شد. آیا امروز کسی هست که آتشسوزیهای گستردهای را که این هفته در چند خانه واقع در شهرکهای ارتفاعات نفتالی رخ داد و آنها را با خطر ویرانی مواجه کرد، ندیده باشد؟!» این، بخشی از گزارش جدید روزنامه عبری زبان «معاریو» است که در پاسخ به تهدیدهای نتانیاهو و گالانت و دیگران سران رژیم صهیونیستی علیه حزبالله لبنان منتشر کرده است. آنها نیز مثل سید حسن نصرالله به این نتیجه رسیدهاند که این تهدیدها توخالی و صرفا برای حفظ روحیه صهیونیستهاست. ادامه گزارش معاریو اما خواندنیتر است: «ارتش اسرائیل اگر میتوانست کل لبنان را به آتش بکشد یا بیروت را اشغال کرده و یا ویران کند، این کار را در همان ابتدای جنگ کرده بود و اگر این کار را نکرده، پس احتمالاً نمیتواند این کار را انجام دهد یا اینکه توجیهی برای این کار وجود ندارد و اگر نمیتواند و یا نمیخواهد (این کار را انجام دهد) بهتر است سکوت کند، دشمن متوجه تردیدها و اختلافنظرها میشود...»
4- «حاییم تومر»، از مقامات اطلاعاتی ارشد و سابق سازمان موساد است. او هم مخالف وقوع جنگ بین لبنان و اسرائیل است؛ این مخالفت نه به دلیل «صلح دوستیِ» تومر که به خاطر نگرانی او از تبعات این جنگ است. به گفته تومر، جنگ گسترده با حزبالله لبنان، توانایی رژیم صهیونیستی را برای مدیریت سرزمینهای اشغالی تضعیف خواهد کرد. این مقام امنیتی صهیونیست، جنگ تمامعیار با محور مقاومت را تهدیدی برای موجودیت اسرائیل و چشمانداز تعریف شده توسط صهیونیسم جهانی برای آینده آن ارزیابی کرده است. (اسرائیل هیوم)تا دلتان بخواهد از این تحلیلها و هشدارها در رسانههای عبری زبان وجود دارد. در این تحلیلها، صرفا از خطرات «ورود مستقیم و جدی به جنگ با حزبالله لبنان» گفته شده است و غالبا، به این نکته که «آغاز این جنگ باعث ورود جدی 6 جبهه دیگر مقاومت علیه اسرائیل خواهند شد» اشارهای نشده است. طبیعی است صهیونیستها با وضعیتی که در آن گرفتار شدهاند، توان ورود همزمان به جنگ با این جبهه عظیم مقاومت را به صورت گسترده ندارند. اما اگر این جنگ اتفاق بیفتد چه خواهد شد؟ حزبالله لبنان دیروز پاسخ این سؤال را طی چند جمله کوتاه داد. «نواف الموسوی»، مسئول پرونده منابع و مرزها در مقاومت اسلامی لبنان گفت: «جنگ آتی با اسرائیل جنگ پایانی خواهد بود و بعد از هرگونه جنگی با لبنان منطقه دیگر مثل قبل نخواهد بود... ما سلاحهایی داریم که هنوز آن را اعلام نکردهایم.»
5- بند پایانی این یادداشت شاید در نگاه اول بیارتباط با موضوع این یادداشت باشد، اما ارتباط مستقیمی با موضع دارد. این بند را به مهمترین موضوع این روزهای کشورمان یعنی انتخابات ریاست جمهوری اختصاص میدهیم. کلیت این یادداشت میگوید، رژیم اسرائیل در «سستترین»، «آسیبپذیرترین» و «ضعیفترین شرایط» تاریخ 76 سالهاش قرار دارد آن هم به لطف سیاست خارجی کم نظیر دولت شهید رئیسی - که اگرچه خودش نیست اما هنوز کار میکند - وضعیت کشورمان در منطقه نیز به لطف زحمات این دولت، شرایط خوبی را تجربه میکند. از کاهش کم سابقه تنشها با کشورهایی مثل عربستان (که در دولتهای یازدهم و دوازدهم پرتنشترین روابط را تجربه میکرد و میرفت که با تشکیل ناتوی عربی امنیت ملیمان را تهدید کند) تا درخواست کشورهایی مثل بحرین برای نزدیکی بیشتر به ایران و جبهه بزرگ مقاومتی که یک تنه، در حال محو رژیم صهیونیستی است. همه اینها به لطف «مقاومت» حاصل شده نه سازش. در چنین شرایطی یک انتخاب غلط میتواند علاوهبر تبعات خسارتبار اقتصادی و فرهنگی که در دهه نود شاهدش بودیم، به صهیونیستها تنفس مصنوعی داده و از این مهلکه نجاتشان دهد. هنوز فراموش نکردهایم آن پیامی را که آقای ظریف خطاب به صهیونیستها نوشت: «مردی که هولوکاست را نفی میکرد رفت» تا به خیال خود با این پیام که دل جبهه بزرگ مقاومت را به درد آورد، به آمریکاییها پیام دهد که در موضوع «فلسطین و اسرائیل» نیز به دنبال تنشزدایی است... اما از دل این مدل تنشزدایی چیزی خارج نشد جز تحقیر و تحریم و....
آزمون 8تیر برای یک دستاورد بزرگ
دکترسیدعلی علوی
بالاخره انتخابات ریاست جمهوری دولت چهاردهم نامزدهای نهایی خود را شناخت. روز گذشته شورای نگهبان آقایان پورمحمدی،پزشکیان،جلیلی،زاکانی، قالیباف و قاضی زاده هاشمی را به عنوان 6 نامزد تایید صلاحیت شده این شورا به وزارت کشور معرفی کرد و لذا طی یکی دو روز آینده فرایند انتخابات وارد مرحله تبلیغات و ارزیابی های مردمی خواهد شد. فارغ از آن چه تا به حال رخ داده، با رویکرد رو به جلو سه نکته قابل اشاره است که به اختصار مطرح می شود: 1. مشارکت حداکثری و افزایش قدرت نرم از این واقعیت نمی توان چشم پوشید که یکی از دغدغه هایی که حداقل در دو دوره انتخابات اخیر( انتخابات 1400 ریاست جمهوری سیزدهم و انتخابات 1402 مجلس دوازدهم) محل تامل جدی بود، مسئله کاهش میزان مشارکت به زیر 50 درصد بود که رهبر انقلاب به زوایایی از آن در نوروز 1403 ذیل سرفصل غفلت تاریخی از اعتماد اجتماعی و همدلی اجتماعی به آن توجه کردند. مسئله ای که البته در مورد انتخابات 1404 ریاست جمهوری چهاردهم نیز یکی از دغدغه های پیش رو بود اما حادثه تلخ سانحه30 اردیبهشت بالگرد رئیس جمهور، رویکردهای مردمی و تلاش شبانه روزی ایشان، چنان همدلی را در کشور شکل داده است که براساس پیمایش های ملی، ارزیابی ها از مشارکت 54 درصدی در انتخابات 8 تیر ریاست جمهوری خبر می دهند. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که در جمهوری اسلامی، مردم اصلی ترین پشتوانه و مهم ترین قدرت نرم در ساختار حکمرانی هستند به گونه ای که هرگاه مشارکت های سیاسی بالا در کشور رخ داده، نفوذ عمق راهبردی کشور در ابعاد منطقه ای و بین المللی افزایش یافته و در مقابل هرگاه که به دلایل مختلف با کاهش نرخ مشارکت مواجه بوده ایم، فشارهای بین المللی از جانب کشورهای متخاصم، به خصوص در عرصه تحریم های اقتصادی برای افزایش نارضایتی های اجتماعی افزایش یافته است. از این منظر انتخابات 8 تیر با ظرفیت هایی که ایجاد شده، می تواند نقطه عطفی در تاریخ سیاسی کشور باشد، موضوعی که طبیعتا بایست مورد توجه مضاعف مردم، مسئولان و نامزدهای انتخاباتی باشد. 2. مزیت رقابتی در شاخص های رئیس جمهور اصلح موضوع شاخص ها برای انتخاب نامزد اصلح یا مطلوب، یکی از مهم ترین موضوعات مورد توجه در انتخابات ریاست جمهوری است. درواقع شرایط کشور در هر برهه به گونه ای است که گزینه متناسب با شرایط آن مقطع را می خواهد. موضوعی که رهبر معظم انقلاب در بیانات 14 خرداد ماه خود در حرم امام (ره) در مورد انتخابات 8 تیر مطرح کردند و چهار شاخص برای رئیس جمهور نهم را این گونه برشمردند: «ملّت ایران برای این که بتواند در معادلات پیچیده بین المللی، منافع خودش را حفظ کند و عمق راهبردی خودش را تثبیت کند و ظرفیّت ها و استعدادهای طبیعی و انسانی خودش را به مرحله بُروز و ظهور برساند و کام مردم را شیرین کند و همچنین بتواند حفره ها و رخنه های اقتصادی و فرهنگی را پُر کند، احتیاج دارد به یک رئیس جمهور فعّال، پُرکار، آگاه و معتقد به مبانی انقلاب». براین اساس و با توجه به 6 گزینه اعلامی این ادعا را می توان مطرح کرد که شاخصه «آگاه و معتقد به مبانی انقلاب» در هر 6 گزینه، قابل قبول و مطلوب است اما آن چه می تواند محل رقابت نامزدهای انتخاباتی باشد، کارنامه و برنامه های شان در شاخص «فعال بودن و پرکار بودن» است که باید مورد مداقه رای دهندگان قرار گیرد. به عبارتی در مقطع کنونی کشور «کارآمدی» برآمده از پرکاری و فعال بودن به خصوص در حوزه اقتصادی، می تواند مزیت رقابتی نامزد اصلح ریاست جمهوری نهم باشد. 3. حاکمیت اخلاق برای خلق عزت و حماسه ملی مسئله «حاکمیت اخلاق» یکی از موضوعاتی است که عموما در رقابت های انتخاباتی مورد تاکید رهبر انقلاب بوده و البته در انتخابات های متعدد متاسفانه آنچنان که باید مورد توجه نامزدها قرار نگرفته، به گونه ای که در مقاطعی حتی باعث تسری بی اخلاقی به جامعه شده است، آفتی که رهبر انقلاب در بیانات اخیر خود این گونه به آن اشاره کردند: «در این حرکت عظیمی که انجام می گیرد، در رقابت های پیش روی انتخاباتی بین نامزدها، اخلاق حاکم باشد؛ بدگویی کردن، لجن پراکنی کردن ، کمکی به پیشرفت کارها نمی کند بلکه به آبروی ملی هم لطمه می زند. صحنه انتخابات، صحنه عزّت و حماسه است.» مطالبه ای که متاسفانه در کوران انتخابات ها هم توسط نامزدهای انتخاباتی و هم توسط بخشی از هواداران شان به بهانه های مختلف مورد بی توجهی قرار می گیرد، مسئله ای که به نظر می رسد در وهله نخست باید توسط نامزدهای انتخاباتی در برنامه های انتخاباتی به خصوص مناظرات تلویزیونی مد نظر قرار گیرد. در عین حال فارغ از نامزدها، طبیعتا بخشی از این بی اخلاقی ها در بستر شبکه های اجتماعی و توسط طرفداران یا تیم های کمپین های انتخاباتی نامزدها شکل می گیرد که از این منظر طرفداران و مدیران کمپین های انتخاباتی را می بایست به دو نکته توجه داد؛ نخست این که از مسیر بدگویی و لجن پراکنی و تهمت و دروغ و اتهام زنی نمی توان برای کشور خلق عزت کرد و نکته دیگر این که به قول رهبر انقلاب: «انتخابات صحنه رقابت برای خدمت است، صحنه کش واکش برای به دست آوردن قدرت نیست. برادرانی که وارد میدان مبارزه انتخاباتی می شوند این را به عنوان یک وظیفه بدانند و به وظیفه شان عمل کنند.» جالب این که رهبر انقلاب از عبارت مبارزه انتخاباتی استفاده می کنند یعنی این میدان را عرصه رقابت و مبارزه بین نامزدها می دانند اما مبارزه ای در چارچوب اخلاق و عزت ملی که به خلق یک حماسه ملی کمک کند نه این که باعث افزایش بی اعتمادی اجتماعی و تشدید شکاف های اجتماعی و صدمه به سرمایه اجتماعی کشور شود. نکته دیگر این که رهبر انقلاب مسئله رعایت اخلاق را یک وظیفه شرعی برای نامزدهای محترم و طرفداران ایشان تعریف می کنند حکمی که حتما می بایست مورد توجه نامزدهای محترم و طرفداران شان قرار گیرد چرا که هیچ هدفی، وسیله بی اخلاقی را توجیه نمی کند.
شورای نگهبان در مهلت قانونی از میان ۸۰ نفر نامزد ثبت نام کرده برای ریاستجمهوری چهاردهم، صلاحیت شش نفر از آنان را احراز و به وزارت کشور اعلام کرد. خوشبختانه بلافاصله پس از اعلام نتیجه احراز صلاحیت ها، اغلب نامزدهای احراز صلاحیت نشده، رسماً تمکین و تبعیت خود را از نظر و رأی شورای نگهبان اعلام کردند، که در این میان تمکیننامه یکی از آنان باید سرمشق و الگوی همگان قرار گیرد: «من شورای نگهبان را از نظر جایگاه قانونی و شرعی و همچنین به لحاظ دینمداری و ترس از خدا و آخرت اعضای آن، و نیز دسترسی به اطلاعات و شناخت آن از اشخاص، اصلح، صاحب اختیار و ذی حق برای اظهار نظر و تصمیمگیری در خصوص کاندیداهای ریاست جمهوری میدانم». در این باره ذکر چند نکته ضروری است:
۱- عدم احراز صلاحیت نامزدها (به استثنای برخی از نامزدها که به دلایل مختلف از جمله عدم التزام به قبول و اجرای قانون اساسی، رد صلاحیت آنان قطعی بوده است) به معنی رد صلاحیت یا ناتوانی آنان نبوده و هر یک از آنان میتوانند در سایر مناصب و پستهای اجرایی و مدیریتی نظام بر اساس توانمندی و صلاحیتهای مدیریتی انجام وظیفه کنند.
۲- نتیجه احراز صلاحیتها به خوبی نشان میدهد که شورای نگهبان مثل همیشه تحت تأثیر فشارهای افراد و احزاب سیاسی قرار نگرفته و صرفاً بر اساس جایگاه قانونی و شرعی خود عمل نموده است.
۳- افراد احراز صلاحیت شده، سلائق گوناگون را پوشش میدهند و عملاً جریانات سیاسی، هیچ بهانهای برای حاشیهسازی و تلخ کردن کام مردم ندارند.
۴- نامزدهای انتخاباتی و مردم به خوبی میدانند که تبعیت بیچون و چرای آنان از رأی و نظر شورای نگهبان، بلوغ سیاسی نخبگان کشور را به رخ جهانیان کشیده و نقشه و برنامهریزی دشمنان بیرونی برای تأثیرگذاری بر انتخابات و دخالت در امور داخلی کشور ایران را خنثی میکند.
۵- جایگاه و نظر شورای محترم نگهبان در باره احراز صلاحیتها برای همگان به ویژه آنان که احراز صلاحیت نشدهاند، طبق قانون اساسی فصل الخطاب و لازم الاجرا بوده و احدی حق ندارد جایگاه قانونی شورای نگهبان را تخریب کرده یا تضعیف کند.
۶- یادآوری نظر مبارک امام راحل به نامزدهایی که ممکن است دیدگاه و نظری متفاوت با شورای نگهبان داشته و بخواهند برای کشور حاشیهسازی کرده و هزینه تولید کنند، راهگشا است. حضرت امام مخالفت با جایگاه و نظر شورای نگهبان را در حکم افساد فی الارض دانسته و فرمودهاند: «نمیشود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم غلط میکنی قانون را قبول نداری، قانون تو را قبول ندارد. بعد از اینکه یک چیزی قانونی شد دیگر نقزدن در او اگر بخواهد مردم را تحریک بکند مفسد فی الارض است و باید با او دادگاهها عمل مفسد فی الارض بکنند».
۷- آرامش جامعه و امنیت روانی مردم اقتضا دارد که نخبگان، احزاب سیاسی، نامزدهای احراز صلاحیت نشده و آحاد مردم تابع نظر شورای نگهبان باشند و آرامش جامعه را به دلیل عدم تأیید یک نفر به هم بریزند.
۸- قانون شکنی و اقدامات تحریک آمیز احتمالی برخی نامزدهای احراز صلاحیت نشده دقیقاً مهر تأییدی بر ضرورت عدم احراز آنان تلقی میگردد. این افراد اگر میدانند چه میکنند و توجه داشتند کجا ثبتنام میکنند باید پایبند بودنشان به قانون احراز بشود و امروز به طرفدارانشان نشان بدهند که تابع قانون هستند، این افراد به طرفدارانشان بگویند قانون اساسی براساس اصول ۹۸، ۹۹، ۱۱۱، ۱۲۰ و ۱۲۱ به ما اجازه نمیدهد در انتخابات وارد شویم.
۹- حال که مردم داغدار ایران اسلامی پس از خلق حماسه بدرقه خادمان جمهور و در رأس آنان شهید مظلوم آیتالله رئیسی عزیز، میروند تا در عرصه انتخاب فردی شایسته برای ادامه دادن راه سیدالشهدای خدمت، حماسه دیگری بیافرینند، سخنان مقام معظم رهبری درباره انتخابات اصلح را به عنوان حسن ختام این یادداشت یادآوری میکنیم: «انتخاباتی که پیش روی ماست، کار بزرگی است؛ این انتخابات یک انتخابات پردستاورد است... بعد از این حادثه تلخ، مردم جمع شوند با آرای بالا مسئول بعدی را انتخاب کنند؛ این در دنیا انعکاسش انعکاس فوق العادهای است... این حماسه انتخابات مکمل حماسه بدرقه شهیدان است،.. ملت ایران برای اینکه بتواند در معادلات پیچیده بینالمللی منافع خودش را حفظ کند و عمق راهبردی خود را تثبیت کند و ظرفیتها و استعدادهای طبیعی و انسانی خود را به مرحله و بروز و ظهور برساند و کام مردم را شیرین کند و همچنین بتواند حفرهها و رخنههای اقتصادی و فرهنگی را پر کند، به یک رئیسجمهور فعال، پرکار، آگاه و معتقد به مبانی انقلاب احتیاج دارد.»
۱۰مؤلفه دوران گذار در غرب
محمد مهدی ایمانیپور
اکثر استراتژیستهای آمریکایی و اروپایی طی سالها و بهخصوص ماههای اخیر تصریح کردهاند که غرب در دوران گذار قرار دارد. برخی این گذار را گفتمانی و عدهای دیگر، ساختاری و راهبردی قلمداد میکنند. در اینجا به ۱۰مؤلفه دورانگذار درغرب اشاره میکنیم:
۱. شکاف نسلها درآمریکا واروپا: شکاف موجود در نسلها، به خصوص نسل «Z» بانسلهای قبلی در آمریکا و اروپا، خود را در تحولات، اعتراضاتومطالبات نوجوانانوجوانان این کشورهانشان داده است. نقش پررنگ ومثالزدنی نوجوانانوجوانان آمریکایی و اروپایی دراعتراضات ضدصهیونیستی درغرب حکایت ازهمین شکاف وتاثیرمستقیم آن درترسیم «مختصات غربنوین» دارد.
۲. ابطال مطلقانگاری ادعایی غرب: اکثر نظریات القایی غرب درخصوص اثبات حکمرانی ابدی آن برنظام بینالملل، با رویکردی مطلقانگارانه تشریح و تبیین شدهاند، اما اکنون این «مطلقانگاری» به رغم میل غرب از بین رفته است. حتی افرادی مانند فرانسیس فوکویاما، بانی نظریه پایان تاریخ، دیگر از لیبرالدموکراسی بهمثابه یک واقعیت قطعی و گریزناپذیر در جوامع بشری یاد نمیکنند.
۳. اثبات ناکارآمدی لیبرالدموکراسی: نقد نظام لیبرالدموکراسی در دوران کنونی، نه صرفا بهواسطه انتقادات تئوریک، بلکه مبتنی بر شیوه حکمرانی و مدل رفتاری حکمرانان مورد توجه و تحلیل جهانیان قرار گرفته است.
۴. تبلور گفتمانهای ارزشمحور در سطح جهانی: تبلور گفتمانهایی مانند مقاومت جهانی، بیداری انسانی و دیگر گفتمانهای ارزشمحور که فطری و سلطهگریز هستند، مؤلفه مهمی در تبیین ماهیت دوران گذار و چرایی آن در غرب محسوب میشود.
۵. شکاف طبقاتی ذاتی در نظام اقتصادی غرب: افکارعمومی در غرب سالها پس از گردش طولانیمدت قدرت میان دو جریان غالب، یعنی سوسیالدموکرات و محافظهکار، به این نتیجه عینی دست یافته که شکاف طبقاتی در نظام اقتصادی غرب، یکی از ویژگیهای ذاتی این ساختار محسوب میشود و تا زمان عدم تغییر بنیادین ماهیت و مدل حکمرانی غربی، تغییرناپذیر خواهد بود.
۶. شکست انگارههای انسانگرایانه در غرب: انسانمحوری طی دهههای اخیر تبدیل به خمیرمایه فکری نظام حکمرانی غربی شد و صاحبان قدرت در آمریکا و اروپا، هر نماد و نشانهای از معنویت و خداباوری را در ذیل کلیدواژگان تجربهگرایی و اثباتگرایی سرکوب کردند، اما امروز شاهد بازگشت انسان به خویشتن و معنویت در سراسر جهان هستیم.
۷. تبلور خلاقیت در ترسیم مدلهای حکمرانی غیرغربی: گذشت زمان و اثبات ناکارآمدی مدلهای گفتمانی و حکمرانی در غرب، منتج به تبلور خلاقیت بشری در ترسیم مدلهای حکمرانی غیرغربی، براساس ارزشهای مشترک جهانی شده است.
۸. شکست نهادگرایی غربی در قرن جدید: غرب پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از نهادهای بینالمللی را با هدف توزیع نامتوازن قدرت خلق کرد. حتی تشکیل اتحادیه اروپا در اواخر قرن بیستم نیز برمبنای همین نهادگرایی صورت گرفت، اما امروز حتی شهروندان اروپایی نیز از این نهادهای ناکارآمد بهمثابه پاشنه آشیل غرب یاد میکنند.
۹. درک دوگانگیهای مفهومی و مصداقی در غرب و وجود استانداردهای دوگانه: وقوع حوادثی مانند جنگ غزه و جنگ اوکراین، استانداردهای دوگانه در غرب و تعارض مفاهیم ظاهرا ارزشمحور مانند حقوقبشر و حقحیات با مصادیق آنها را بیش از پیش عیان ساخته است.
۱۰. تغییر درلایه باورها: باورها، مهمترین لایه ذهنی انسان محسوب میشوند، امااکنون باوربسیاری ازشهروندان آمریکایی و اروپایی، بهخصوص نسل جدید آنها در قبال ماهیت و نظام حکمرانی در غرب تغییر یافته است.
افشین علاء
خبر سکتهی مغزی استاد محمدعلی بهمنی، مرا هم در بهت و اندوه عمیقی فرو برد. او یکی از استوانههای بنای باشکوه غزل امروز است.
بنایی که در دههی اخیر، فقدان بزرگانی چون سیمین بهبهانی و هوشنگ ابتهاج، خلل بزرگی بر آن وارد کره است.. بهمنی نیز مثل آن دو بزرگوار، پشت و پناه بسیاری از شاعران و غزلسرایان روزگار ماست. او علاوه بر غزلها و ترانههای ماندگاری که برای نسل دیروز و امروز خلق کرده است، خود نیز صاحب شخصیتی دوستداشتنی، متواضع، مهربان و صمیمی است. بهگونهایکه اغلب شاعران جوان بهویژه غزلسرایان و ترانهسرایان، شیفته و دلدادهی او هستند و بهمنی را استاد خود میدانند. استادی که برای انبوه دوستدارانش “کلاس” نمیگذارد، دعوتهای شاعران را قبول میکند، گاه خودش به سراغشان میرود، بی هیچ آداب و ترتیبی در جمعشان حاضر میشود، رنج سفرهای پیاپی به شهرهای مختلف را به جان میخرد، و حتی از حضور در گعدهها و مهمانیهای طرفدارانش سر باز نمیزند. در هر وضعیتی نیز ساکت و محجوب در گوشهای مینشیند و لبخند مهر و فروتنی خویش را از کوچک و بزرگ دریغ نمیکند.
شاید همین قبول کردن بیمنت دعوتهای دوستان و حضور مداوم در محافل ساده و بیآلایش هوادارانش در جایجای ایران، سبب شده بود همگان از یاد ببرند که بهمنی نیز دیگر پا به سن گذاشته و باید بیشتر مراقب و نگرانش بود.
هرچند خودش نیز چنان چابک و بشاش و جوان بهنظر میآمد که هیچکس بالا بودن سن و سالش را جدی نمیگرفت. اما دریغا که جان خستهی شاعر هرچقدر هم که شاداب به نظر برسد، همیشه و بیش از دگران در معرض آسیب است و باید هوای جسم و روح شاعران را داشت.
اکنون آن وجود نازک آرزدهی گزند، در بستر بیماری با غول نخراشیدهقامت سکتهی مغزی دست و پنجه نرم میکند. از پروردگار رئوف و رحیم میخواهم شادابی را به آن جسم رنجور بازگرداند و به آن زبان شورآفرین و مضمونساز، قدرت تکلمی دوباره بدهد. چراکه غزال تیزپای غزل به آغوش گرم و مهربان شاعران صاحبدلی چون بهمنی نیازمند است.
بیانیه «روزنهگشایی کنیم» با تأکید بر اهمیت مشارکت در انتخابات، به ترویج مشی اصلاحگرایانه در شرایطی پرداخت که انتخابات آزاد و عادلانه در ایران با چالش جدی مواجه شده بود. بیانیه «راهگشایی کنیم» در ادامه مشی مشارکتجویانه بیانیه قبلی، با تأکید بر اهمیت تقویت جریان میانه و کنشگری مرزی و ایجاد توافقهای مسئلهمحور، به دنبال گشودن راههای جدید برای بهبود وضعیت کنونی ایران است.
بیانیههای «روزنهگشایی» و «راهگشایی» بر پایه نظریات علمی معتبر در حوزههای مختلف ازجمله علوم سیاسی، جامعهشناسی، اقتصاد و فلسفه تدوین شدهاند. این نظریات علمی، چارچوبی نظری برای تحلیل وضعیت موجود ایران و ارائه راهکارهای مناسب برای برونرفت از چالشهای پیشرو ارائه میدهند. نظریات دموکراسی و توسعه که از سوی آدام پرژوورسکی مطرح شدهاند، تأکید میکنند که حتی انتخابات ناقص میتواند بهعنوان سنگبنای مهمی در فرایند دموکراتیزهشدن تدریجی عمل کند. پرژوورسکی استدلال میکند که مشارکت فعال در انتخابات، حتی در سیستمهای ناکامل و نظامهای با دسترسی محدود، میتواند به تقویت صدای مردم و تأثیرگذاری بر تصمیمات سیاستی منجر شود. منکور اولسون در نظریه «منطق عمل جمعی» به خطرات «سواری رایگان» اشاره میکند که در شرایطی که افراد به دلیل بیاثرپنداشتن عمل خود از مشارکت صرفنظر میکنند، صدای جمعی ضعیف میشود. این نظریه تأکید دارد که عمل جمعی حتی در شرایط غیرکامل میتواند به تغییرات مثبت و تحقق اهداف جمعی منجر شود. اریکا چنووث و ماریا استفان در کتاب «چرا مقاومت مدنی کار میکند» اثربخشی روشهای غیرخشونتآمیز را در دستیابی به تغییرات سیاسی نشان میدهند. آنها استدلال میکنند که مشارکت راهبردی و رأیدادن اعتراضی میتواند بهعنوان یک شکل از مقاومت غیرخشونتآمیز در نظر گرفته شود که به حرکت گستردهتری برای تغییر درون سیستم کمک میکند. دو بیانیه بهدرستی به زمینهها و ملزومات تحقق اهداف خود اشاره میکنند؛ زمینهها و ملزوماتی که شامل ضرورت مشارکت مردم، انسجام ملی، تغییر نگرش، عدالت اجتماعی و حاکمیت قانون هستند. نگرش مشارکتجویانه امضاکنندگان این دو بیانیه بر توافقهای برد-برد ملی تأکید دارد که با مشارکت فعال مردم در همه مراحل، تحقق اهداف دو بیانیه امکانپذیر خواهد بود و همچنین وحدت و همبستگی و ایجاد ائتلافهای ملی را شرط لازم برای غلبه بر چالشهای پیشروی توسعه پایدار ایران ما و کاهش نابرابریهای رو به گسترش اجتماعی و مشکلات و بحرانهای محیطزیستی میداند. برقراری عدالت اجتماعی و رفع تبعیضهای موجود، ازجمله فقر و نابرابری، از ارکان اصلی دو بیانیه است و تصریح میکند که احترام به قانون و بسط حاکمیت قانون و التزام حاکمان به قانون اساسی نیز زمینه لازم برای تحقق اهداف دو بیانیه را فراهم میکند.
دو بیانیه به طور جامع و دقیق به همه ابعاد مسائل ایران پرداختهاند و برای هریک از این ابعاد، استدلالات قوی و مستدل ارائه دادهاند. این استدلالات شامل سیاست، اقتصاد، فرهنگ، جامعه و روابط خارجی هستند. امضاکنندگان دو بیانیه روزنهگشایی و راهگشایی به ضرورت اصلاحات سیاسی و برقراری دموکراسی در ایران تأکید میکنند. آنها به دنبال ایجاد اقتصادی آزاد، پویا و عدالتمحور هستند و بر ضرورت احیای فرهنگ ایرانی و اسلامی و ترویج ارزشهای انسانی تأکید دارند و تأکید میکنند که خواهان ایجاد جامعهای عادلانه، آزاد و امن برای همه ایرانیان و روابطی صلحآمیز و مبتنی بر احترام متقابل با همه کشورها هستند.
دو بیانیه مطالبات و راهکارهای مشخصی برای تحقق اهداف خود ارائه میدهند. این مطالبات و راهکارها شامل اصلاح قوانین، برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه، آزادی بیان و قلم، حقوق زنان و اقلیتها، مبارزه با فساد، توسعه اقتصادی، حفاظت از محیط زیست و صلح و ثبات هستند و تأکید میکنند که برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه برای تعیین سرنوشت کشور از طرف مردم از حقوق اساسی مردم ایران و آزادی بیان و قلم از ارکان اصلی دموکراسی است و باید در ایران به طور کامل تضمین شود. تأکید بر نقش زنان کاهش نقض حقوق اساسی نیمی از جامعه ایران از اهداف توافقهای برد-برد و ائتلافهای ملی در این رویکرد مشارکتجویانه مورد تأکید امضاکنندگان است. بیانیه راهگشایی تأکید دارد که اقلیتهای مذهبی و قومی در ایران باید از حقوق کامل شهروندی برخوردار باشند و توسعه اقتصادی پایدار و عدالتمحور برای رفاه 88 میلیون ایرانی، حفاظت از محیط زیست برای نسلهای آینده ایران و صلح و ثبات در منطقه برای توسعه و پیشرفت ایران ضروری است. بیانیه «روزنهگشایی کنیم» در انتخابات مجلس دوازدهم توانست تا حدی به تقویت میانهروها در ترکیب مجلس و تشکیل فراکسیون اقلیت نسبتا قوی از نیروهای میانهرو و اصلاحجو و کاهش تأثیر تندروها منجر شود. این دستاورد در شرایطی که انتخابات مجلس دوازدهم به صورت بسیار محدود و حداقلی و با مشارکت پایین بهویژه در شهرهای بزرگ برگزار شد، نشاندهنده اثربخشی رویکرد مشارکتجویانه و اصلاحگرایانه است که میتواند بهعنوان الگویی برای انتخابات ریاستجمهوری پیشرو استفاده شود. بیانیه «روزنهگشایی کنیم» با معرفی مفهوم رأی اعتراضی و روزنهگشا، توانست توجه عمومی را به ظرفیتهای متعدد حق رأی جلب کند. این رویکرد نشان داد که حتی در شرایط محدود نیز میتوان با استفاده از رأی اعتراضی به بهبود ترکیب مجلس و جلوگیری از قدرتگرفتن تندروی کمک کرد. یکی دیگر از دستاوردهای بیانیه «روزنهگشایی کنیم»، پذیرش تکثر راهبردی در میان نیروهای اصلاحطلب بود. این تکثر راهبردی به افزایش همکاری و همافزایی میان نیروهای مختلف منجر شد و نشان داد که میتوان با پذیرش تنوع و تفاوتها به نتایج بهتری دست یافت. این رویکرد در بیانیه «راهگشایی کنیم» نیز مورد تأکید قرار گرفته و بهعنوان یکی از راهبردهای مهم برای تقویت میانه و ایجاد توافقهای مسئلهمحور پیشنهاد شده است. بیانیه «راهگشایی کنیم» با در نظر گرفتن شرایط خاص اقتصادی و سیاسی کنونی ایران ما، به ضرورت تقویت کنشگری میانه و پلساز در سیاست رسمی و جامعه پرداخته و به پیشنهاد راهکارهای عملی و کاربردی میپردازد و تأکید دارد که تحریمهای خارجی و دوقطبیگرایی سیاسی داخلی، بهویژه از سال ۹۷ به این سو، بر زندگی عادی عموم ایرانیان فشار سهمگینی وارد کرده است. در این شرایط، تقویت کنشگری میانه و اصلاحگر، دوراندیش و توافقساز، بهعنوان راهی برای کاهش شکاف بین حاکمیت و جامعه و ایجاد توسعه پایدار و فراگیر، گشایش سیاسی و کاهش شکافهای اجتماعی مطرح میشود. این بیانیه همچنین بر اهمیت بهرسمیتشناسی تکثر و پذیرفتن اقلیتبودن همه نیروها و گرایشهای سیاسی ایران تأکید دارد و عنوان میکند که «ضرورت امروز ائتلافهای مسئلهمحور برای گشودن درها و راههای بسته است، نه قفلکردن درها و مسدودکردن راههای جدید. وقت تنفس جامعه است، وقت برساختن جمعیِ امید به ثبات و گشایش تدریجی و مستمر است و نه تشدید خشم و توجیه انفعال یا انتظار برای انفجار».
در نهایت «روزنهگشایی» و «راهگشایی» نقشه راهی امیدوارانه برای آینده ایران ما ارائه میدهند و با اتکا به نظریات علمی، دستاوردهای عملی و مطالبات و راهکارهای مشخص، مسیری روشن برای عبور از چالشهای پیشرو و ساختن ایرانی آباد، آزاد و توسعهیافته ترسیم میکنند.
محمدکاظم انبارلویی