دکتر محمدحسین محترم
۱- بغض ملّت ایران در سراسر کشور بهخصوص در تبریز، قم، تهران، ری، بیرجند و مشهد سر باز کرد، بغضی که از این همه «آزردگیهای رئیسجمهورشان» در گلو داشتند. گویی این ملت یکپارچه به جای «مرد سکوت» در برابر جفاها و تهمتها و زخم زبانها، یکجا فریاد زدند! و فضای حقیقی و با هویت ایران را بر فضای مجازی اندکِ بیهویت غالب کردند. علت اینکه شهادت رئیسجمهور این همه مردم را ناراحت کرد این است که کسی را از دست دادند که هم تجلّی اسلامیت نظام و هم تجلّی جمهوریت نظام و هم تجلّی خدمت به هر دو بود. شهید سلیمانی سالها قبل از شهادتش گفته بود که «باید شهید باشی تا شهید شوی». لذا اگر «خدا هم به رئیسی رای داد» و «سلامٌ علی ابراهیم» گفت! رئیسی قبل از شهادت، شهید خدمت، شهید اخلاق و شهید«اتّقواالله» بودنش را ثابت کرده بود. گرچه از مدعیان صف اول نبود، اما این بار از اول مجلس او را چیدند! سلیمالنفسی و عبا و قبایِ خاکی او! باعث شده بود «سکوتِ مؤمنانه و مردانه» داشته باشد و در مقابل تخریبها و توهینها بگوید «اگر مشکلات مردم با اهانت به من حل میشود، اشکالی ندارد...»! در مناظرات انتخاباتی یکی از رقبا به طعنه و کنایه گفته بود «چه تضمینی هست ریاست جمهوری را نیمهکاره برای سمت بالاتر رها نکنید؟» اما از آنجایی که مقام بالاتر رئیسی شهیدانه زیستن بود، خدا با شهادتش خواست بگوید، اگر من بخواهم کسی را به مقام بالاتری برسانم، هیچ تضمینی نیست، حتی اگر قرار باشد ریاست جمهوری را نیمهکاره رها کند! به همین دلیل رهبر معظم انقلاب فرمودند «آزردگیهایش از ناسپاسی و طعن برخی بدخواهان، مانع تلاش شبانهروزیاش برای پیشرفت و اصلاح امور نمیشد». این سخن روی دیگر سخن حضرت امام (ره) است که در شهادت شهید بهشتی فرمودند: «آنچه که من از آن متاثر هستم، شهادت در مقابل آن ناچیز است و آن مظلومیت ایشان بود... مظلوم زیست و مظلوم رفت و خار چشم دشمنان اسلام بود». لذا رئیسی هم مثل بهشتی «یک ملت بود برای ملت ما» و با همین مظلومیتش خستگی را خسته کرد و به امید، امید میبخشید و تولید بازدارندگی میکرد! این ادعای ما نیست. «ریچارد دالتون» سفیر پیشین انگلیس در ایران اذعان کرد «مشکلات، رئیسی را ناامید نکرد»! همین خصوصیت او بود که دستنوشتهای در مراسم تشییع نظر همگان را جلب کرده بود که «به یک شهید زنده برای ادامه راه شهید جمهور نیازمندیم»!
۲- درگذشت رئیسجمهور در هر کشوری میتواند منجر به برخی مناقشات و چالشهای داخلی و حتی سقوط دولت او شود. اما شهادت رئیسی مثل حضورش به مردم خدمت کرد و موجب وحدت هرچه بیشتر در داخل و بازدارندگی در خارج شد، همانگونه که در ابتدای ریاست جمهوریاش تلاش کرد با جمع کردن همه سلایق زیر «عبای خدمت برای مردم» وحدت خدشهدار شده توسط قبلیها را ترمیم کند و کرد. شهادتش حتی مخالفان و رقیبانش را هم وادار کرد به صفات باطنی و تواناییهای شخصیتی و گفتمان مدیریتیاش و دستاوردهای دولتش در حل مشکلات مردم و کشور در داخل و خارج که در جریان رقابتهای انتخاباتی انکار میکردند، اذعان کنند. از سوی دیگر رهبر معظم انقلاب فقط یک کلمه فرمودند: «مردم مطمئن باشند در اداره کشور و امنیت مرزها هیچ خللی ایجاد نخواهد شد»، تا بار دیگر کشتیبانی این انقلاب بر همه آشکارتر شود که «چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور»! لذا پس از شهادت رئیسجمهور، سفیر سابق انگلیس نوشت: «در حال حاضر همه چیز از لحاظ امنیتی در ایران آرام است و ایران مقامات و نخبگانی قدرتمند دارد که هر کدام در مدیریت افراد برجستهای هستند». «آراد نیر» سردبیر کانال ۱۲ اسرائیل هم آب پاکی را روی دست مقامات متوهم این رژیم ریخت و گفت: «ایران حکومتی ساختاریافته است که تحت تاثیر فقدان افراد قرار نمیگیرد و حتی بر سیاستهای منطقهای ایران هم اثری نمیگذارد».
۳- اما شهادت آیتالله رئیسی با بازخوانی جایگاه ایران در افکار عمومی جهان و رسانهها، خدمت بزرگتری به ملت ایران و امنیت ملی کشور کرد و آن عیان کردن قدرت و اعتبار ملت ایران در نتیجه سیاستهای درست و منطقی دولت سیزدهم بودکه به فرمایش رهبری «ملت ایران از این شهادت نیز سود خواهند برد»، آنگونه که تحلیلگرانی همچون کریستوفر و کاواناگ در نیویورک گفتند «حمایت چشمگیری از ملت ایران در فقدان رئیسجمهور این کشور در سطح جهان شد،که قابل توجه است!» در حالی که صهیونیستها جشن گرفته بودند و رئیسجمهور آمریکا تعطیلات خود را رها کرد و به کاخ سفید فراخوانده شد تا تحولات (!)ایران را رصد کند - گویی چه بحرانی در ایران رخ داده است - اکثر کشورها در پیامهای خود چند عبارت مشترک داشتند. از شهیدان رئیسی و امیرعبداللهیان به عنوان یک «متحد معتبر» و «دوست واقعی» و «برادر بزرگ» و «یک انقلابی تمامعیار و وطندوست واقعی» یاد کردند و تاکید داشتند «در این شرایط در کنار ایران هستیم»! عبارتی که به غایت در فضای دیپلماسی- سیاسی بینالملل بسیار معنادار است و آن یعنی تولید قدرت بازدارندگی و اینکه «تاریخ تحولات منطقه را باید به قبل و بعد از عملیات وعده صادق تقسیم کرد»! این اعتبار بینالمللی از یکسو باعث میشود تا رئیسجمهور یک کشور هستهای بگوید «سیدابراهیم رئیسی سیاستمداری برجستهای بودکه علاوهبر مقبولیت داخلی، اقتدار قابل توجهی در خارج از کشور داشت» و از سوی دیگر موجب شگفتی خبرنگار ارشد بیبیسی شد. او نوشت: «دیپلماسی فعال و مؤثر آقایان رئیسی و امیرعبداللهیان در منطقه و کشورهای همسایه، این موج همبستگی با ایران را ایجاد کرد»! علیرغم خواست آنها این«موج همبستگی بینالمللی» با حضور بیش از نود تن از رؤسای جمهور و نخستوزیران و مقامات ارشد کشورها و سازمانهای منطقهای و بینالمللی در تهران کامل شد که از زبان رهبری شنیدند جمهوری اسلامی سیاست خارجی رئیسجمهور شهیدش را ادامه میدهد. نکته مهم این است که وزرای خارجه بحرین و مصر با وجود قطع روابط برای اظهار همدردی به تهران آمدند و نکته مهمتر اینکه پادشاه بحرین در سفر چند روز قبل به روسیه به پوتین میگوید: «بحرین خواستار عادیسازی روابط با ایران است، چون تهران در منطقه صاحبنظر و تنش با تهران بیفایده است». نکته جالب هم اینکه مقام رسمی برخی کشورها مثل تونس برای اولینبار به تهران آمدند. در کنار این حضورها و پیامها و همدردیها از سراسر جهان، مهمترین مراکز و سازمانها و اتحادیههای سیاسی، اقتصادی و نظامی و هستهای جهان همچون اعضای شورای امنیت سازمان ملل، کنفرانس امنیت هستهای، وزرای خارجه شانگهای، نشست کنفرانس خلع سلاح، اجلاس تغییرات اقلیمی سازمان ملل، سازمان کشورهای صادرکننده نفت(اوپک) و پارلمانهای برخی کشورها مثل سریلانکا هم به طور بیسابقهای هر کدام در جلسات خود با یک دقیقه سکوت به احترام رئیسجمهور و وزیر خارجه جمهوری اسلامی به پاخاستند و پرچم سازمان ملل و کشورهای مختلف نیمهافراشته شدند. حتی ناتو هم تسلیت گفت! این اعتبار بینالمللی و حس همبستگی جهانی با ملت ایران اولا؛ در سایه دیپلماسی - میدان، در کنار هم حاصل شد نه در تقابل با هم! ثانیا؛ ناشی از سیاست منطقهای و همسایگی دولت سیزدهم در کنار سیاست گسترش روابط با همه کشورهای جهان و اعتقاد نداشتن به کدخدای جهان بهخصوص بعد از عملیات وعده صادق بود. تا جایی که همان چند کشور اروپایی و آمریکای مدعی جامعه جهانی مجبور شدند، حداقل برای اولینبار پیام تسلیت بدهند. نکته مهمتر درحالی که رسانههای غربی و عربی که تظاهرات و راهپیماییهای میلیونی در ایران را هیچگاه پوشش خبری نمیدادند و حتی خط خبری خود را در راستای تخفیف و تحریف این رویدادهای اجتماعی- سیاسی پیگیری میکردند، اما این بار از شبکه CNN و BBC فارسی و عربی تا الجزیره با قطع برنامههای خود، مراسم تشییع شهدای خدمت و شهید آیتالله رئیسی را به طور زنده پوشش دادند.
۴- اما نکته مهم دیگر اینکه خداوند با شهادت رئیسی نقشههای سناریونویسان را نقش بر آب کرد. همان کسانی که با کارنامه و عملکرد ضد منافع ملی خود باز برای انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۴ خیز برداشته بودند و با شعار «ریاست جمهوری یک دورهای رئیسی» در حال برنامهریزی بودند تا خدمت کردن او به مردم را نیمهتمام بگذارند! حالا شهادت او موجب شد برخلاف آنچه که قبلا به دروغ میگفتند و برخلاف آنچه که در حال سناریونویسی برای ۱۴۰۴ بودند؛ از انکار حقایق و واقعیتها به اذعان «روحیه مردمی و تلاش شبانهروزی و خستگیناپذیری و تواضع و اخلاقمداری و شوق خدمت صادقانه به مردم و سعهصدر در برابر منتقدین» آیتالله رئیسی برسند. این هنر شهادت است که حقایق و واقعیتها را عیان میکند!
۵- نکته دیگری که با شهادت آیتالله رئیسی عیان شد شکست قدرت رسانههای مدرن در مقابل اعتقاد و اراده ملت ایران بود. در «جنبش ززآ» سیصد میلیون هشتگ زدند و تمام رسانههای دنیا به کمکشان آمد، اما نتوانستند یک درصد جمعیت تشییعکنندگان شهدای خدمت را به خیابان بیاورند. در حالی که آمار تشییعکنندگان فقط در تهران را ۴ میلیون و در مشهد ۳ میلیون نفر برآورد کردهاند، رفراندومی که مثل تشییع شهید سلیمانی و همچون تشییع حضرت امام (ره) نشان داد تنها میزان مشارکت انتخاباتی که علل دیگری دارد، نمیتواند میزان مقبولیت نظام و آنچه در قلوب مردم است را نشان دهد. شهیدانه زیستن و شهادت رئیسی الگو بودن بهشتی، رجائی و سلیمانی را بهروزرسانی کرد و ورژن جدید و به روزی از الگو بودن را به نسل جوان ارائه و ارتباط بین نسلی را محکمتر کرد، آنگونه که در مراسم تشییع میلیونی شاهد عینی آن بودیم. لذا شهادت رئیسی از الطاف خفیه الهی بود و اگرچه سخت بود پیدا کردن پیکر او و سخت است تحملِ نبودنش؛ اما فهمیدن منطق و گفتمان اعتبارآفرین «شهید رئیسی» سخت نیست!
یک ماه سرنوشت ساز پیش روی ایران
رحمان قهرمان پور
با شهادت رئیس جمهور کشورمان ،جامعه ایران در یک بهت و غم و اندوه کم نظیری فرو رفته است.حادثه ای که باید از زوایای مختلف به ویژه از منظر سیاسی و با توجه به انتخابات پیش رو مورد بررسی قرار گیرد و توجه به چند نکته در این باره ضروری به نظر می رسد: نکته اول: کیفیت سانحه و آن رحلت شهادتگونه ای که برای رئیس جمهور رقم خورد سوالات و ابهاماتی را خواه یا ناخواه در ذهن توده مردم ایجاد کرده و از دیگر سو، اپوزیسیون و رسانه های خارج از کشور نیز روایت خود را از این حادثه ارائه می کنند. از این رو برای اعتماد افزایی در میان مردم باید پاسخ روشن و قانع کننده ای به سوالات و ابهامات افکار عمومی درباره این سانحه داده شود. این اعتماد افزایی بی تردید در جلب مشارکت مردم برای انتخابات پیش رو اثرگذار است. نکته دوم : از دیگر سو باید بدانیم فواصل کوتاه میان انتخابات ها باعث خواهد شد که رای دهنده نوعی خستگی احساس کرده و ممکن است انگیزه زیادی در مشارکت انتخابات نداشته باشد. به طور مثال در فرانسه انتخابات مجلس و ریاست جمهوری به فاصله دو هفته از یکدیگر برگزار می شود و در این شرایط مشارکت آن طور که باید و شاید نیست و همواره انتخابات به دور دوم کشیده می شود. در نتیجه یک رای دهنده فرانسوی ظرف 30 یا 40 روز، چهار بار به پای صندوق های رای می رود و این ممکن است برای یک رای دهنده امری خسته کننده باشد. در کشور ما نیز 11 اسفند دور اول انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار شد، کمی بعد مردم در 21 اردیبهشت و برای دور دوم در انتخابات حضور پیدا کردند و حالا قرار است نزدیک به یک ماه دیگر و در 8 تیر ماه انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود. از این رو رای دهندگان به دنبال پاسخ به این سوال هستند که چرا باید در انتخابات مشارکت کرده و رای بدهند؟ پاسخ به این سوال و تبیین این مهم که حضور در پای صندوق رای به چه شکل می تواند شرایط کشور را تغییر دهد، می تواند انگیزه قوی برای رای دهنده ایرانی ایجاد کند. بی تردید احساس اثرگذار بودن رای دهنده مهم ترین عاملی است که او را به سمت رای دادن سوق می دهد. یافته ها نشان می دهند وقتی فواصل انتخابات ها به یکدیگر نزدیک هستند، مشارکت افت پیدا می کند؛ از این رو برای کاهش افت مشارکت طبیعی است که فضای سیاسی کشور باید به گونه ای باشد که رای دهنده احساس کند که می تواند در تعیین سرنوشت کشور موثر باشد. تبلور این مسئله در نامزدهایی است که در صحنه حاضر می شوند، نوع مناظره های انتخاباتی، بحث هایی که نامزدها مطرح می کنند و مواردی از این قبیل می تواند کمک کند که رای دهنده به پای صندوق های رای آمده و مشارکت را افزایش دهد. نکته سوم : یکی از موضوعاتی که در جهان امروز متداول است، آن است که وقتی دولتی به پایان کار خود نزدیک می شود، کابینه آن دولت از گرفتن تصمیم های بحث برانگیز و هزینه بردار که می تواند بر دولت بعد اثر بگذارد، اجتناب کرده و محتاطانه رفتار می کند. در حال حاضر نیز در شرایطی که با فقدان رئیس جمهور مواجه هستیم و معاون اول به عنوان متولی دولت امور را به دست گرفته است، او و کابینه دولت باید در اتخاذ تصمیم های مهم که بار سیاسی و اقتصادی دارند محتاط تر عمل کنند. این مسئله فارغ از این که چه کسی در 8 تیر انتخاب می شود منجر به اعتمادسازی جامعه شده و این پیام را به رای دهنده می دهد که به احترام رای او و نظر او فعلا تصمیماتی را که می تواند هزینه ساز باشد،اتخاذ نمی کنیم. نکته چهارم : در فاصله کمی که تا برگزاری انتخابات مانده فضای سیاسی کشور به آرامش نیاز دارد. آرامشی که پیام امیدواری را به جامعه و رای دهنده بدهد . یکی از مواردی که نه تنها در ایران، بلکه در همه جای دنیا باعث به هم خوردن این آرامش و در پی آن کاهش امیدواری رای دهنده می شود؛ غلبه کمپین منفی یا تخریب ها بر کمپین مثبت یا ارائه برنامه هاست. تخریب هایی که متاسفانه در انتخابات اخیر مجلس نیز افزایش پیدا کرد و منجر به این شد که برخی حامیان نظام رای سفید به صندوق های رای بیندازند. این امر نشان می دهد که حتی رای دهنده اصولگرا نیز از رقابتی تخریبی که بین برخی سیاسیون وجود دارد، ناراضی است. نباید فراموش کنیم که هر چقدر تخریب های نامزدها علیه یکدیگر افزایش پیدا کند، انگیزه بخشی از جامعه رای دهنده برای حضور در پای صندوق های رای نیز کمتر می شود . لذا اگر بر این باوریم که افزایش مشارکت به نفع کشور و آینده ایران است بازیگران سیاسی باید تلاش کنند که از تخریب های شدید و غلبه تخریب ها بر ارائه برنامه ها جلوگیری کنند. به ویژه در شرایطی که فواصل انتخابات به یکدیگر نزدیک و شاهد افت شدید کاهش مشارکت در انتخابات های اخیر بوده ایم.
همزمان با حضور مقامات دولتهای مختلف در مراسم تشییع و احترام به پیکر شهید آیتالله رئیسی و همراهان در تهران، تعدادی از سران و فرماندهان گروههای مقاومت اسلامی منطقه نیز به ایران سفر کرده و در حاشیه این مراسم، نشستی با سردار سلامی فرمانده کل سپاه و سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس برگزار کردند که عکس یادگاری آنان قابی ماندگار برای تاریخ مقاومت در منطقه به حساب میآید.
شخصیت هایی، چون اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس، شیخ نعیم قاسم معاون دبیرکل حزبالله لبنان و محمد عبدالسلام سخنگوی انصارالله یمن از جمله افرادی بودند که در این نشست شرکت کردند و آخرین وضعیت سیاسی، اجتماعی و نظامی غزه و نقش جبهه مقاومت را بررسی و بر استمرار جهاد و مبارزه تا پیروزی کامل مقاومت فلسطین در غزه با مشارکت همه گروههای مقاومت تأکید نمودند.
نگاهی به این قاب تاریخی سران مقاومت که در کنار یکدیگر قرار گرفته و اضلاع و بخشهای مختلف جبهه مقاومت اسلامی در منطقه را نمایندگی میکنند، چندین واقعیت امیدبخش را بازتاب میدهد که مهمترین آنها عبارتاند از:
۱- به ثمر نشستن هستههای جهانی مقاومت که از جمله آرمانهای اعلامی امام راحل (ره) و اهداف انقلاب اسلامی برای مقابله با ظلم و رهایی مظلومان به حساب میآید و امروز این هستهها تبدیل به گروهها بلکه ارتشهایی شدهاند که اضلاع مختلف جبهه مقاومت اسلامی را تشکیل داده و نه تنها ستمگری و توسعهطلبی رژیم صهیونیستی، بلکه سلطهجویی نظام استکباری را به چالش کشیده و مانعی بزرگ بر سر راه این سلطه در منطقه راهبردی غرب آسیا به حساب میآیند.
۲- گروههای مقاومت که زمانی با دست خالی به میدان آمده و با نفی سازش، ضرورت مبارزه را فریاد کشیده و در برابر ستمگران صهیونیست به پرتاب سنگ رو آورده بودند، امروز مجهز به موشک و پهپاد بوده و توانایی تهدید پایگاههای تروریستی رژیم صهیونیستی و حامیان امریکایی آنان را داشته و نه تنها مقاومت در اراضی اشغالی به مبارزه مسلحانه رو آورده و قادر به خلق پیروزی در طوفان الاقصی میباشد، بلکه رزمندگان مقاومت از سرزمین یمن به کمک مظلومان غزه شتافتند و در هوا و دریا صهیونیستها و حامیان آنان را مورد تهدید و حمله قرار میدهند.
۳-گروههای مقاومت با وجود اینکه در سرزمینهای مختلف قرار داشته و از ملتهای گوناگون به حساب میآیند، اما با آرمانی فراملی و فراسرزمینی و در پیوند با امت اسلامی و جهان اسلام، به هم پیوسته و جبهه بزرگی را تشکیل دادهاند که در شرایط فعلی دفاع از مظلومان فلسطینی و آزادی قدس شریف از ستم و اشغال صهیونیستها را به عنوان آرمان و هدف مشترک برای مبارزه در این جبهه واحد دنبال میکنند.
۴- با وجود این پیوند و همبستگی هر کدام از گروههای جبهه مقاومت دارای استقلال کامل بوده و به صورت مستقل و بومی سیاستها، اهداف، برنامهها و اقدامات جهادی و مبارزاتی خود را تعیین کرده و در تابعیت دیگری به حساب نمیآیند.
۵- با وجود این استقلال و برخورداری از توان و اراده اقدام مستقل، اما این گروهها اضلاع و جناحهای مختلف جبهه واحد مقاومت اسلامی را تشکیل داده و با هماهنگی کامل، همکاریها و اقدامات مشترک را دنبال کرده و توان مستقل و مجزا را در سایه هماهنگی و همکاری به صورت همافزا برای اهداف مشترک به کار میگیرند.
در این میان، جمهوری اسلامی ایران به عنوان حامی مقاومت، نه تنها استقلال این گروهها را به رسمیت میشناسد، بلکه به هرگونه تشخیص و تصمیم آنها برای اقدام در راستای اهداف، ولو اهداف مشترک، احترام میگذارد و آنان را در سطحی از رشد و بلوغ راهبردی میداند که سؤال و تردیدی نسبت به تصمیمات و اقداماتشان نداشته و به منطق مربوط به آن تصمیمات و اقدامات اعتماد دارد.
سلسله مراتب در این جبهه نیز برآمده از باورهای دینی و جهادی و بر اساس اخوت اسلامی بوده و حریمها و حرمتها نه با معیارهای رایج در دنیای دیپلماسی بلکه با معیارهای دینی و انقلابی تعریف و مراعات میشود. از این رو برادری در این جبهه موج میزند و اعتماد و وفاداری به یکدیگر هم در اوج است. آن عکس تاریخی نمادی از این ارزشها و معیارهای دینی و انقلابی است که انسجام بخش جبهه مقاومت اسلامی به حساب میآید.
صلاح الدین خدیو
در جریان آیین های ترحیم آیت الله رئیسی، رهبران و نمایندگان جریان های سیاسی عراق اعم از کرد و عرب، حضوری پررنگ تر از بقیه داشتند.
روسای جمهور و نخست وزیران عراق و اقلیم کردستان و رهبر اغلب جریان های سیاسی این کشور در روزهای گذشته راهی ایران شدند.
در مراسمی که در بیت رهبری برگزار شد، یک هیات پروپیمان عراقی مرکب از اعضای کرد و عرب و شیعه و سنی حضور داشت.
این امر بدون شک نشانه نزدیکی روابط دو کشور علیرغم فراز و نشیبهای مقطعی و برخی کدورت ها با بعضی از اشخاص و احزاب است.
به علاوه یادآور این مهم است که عراق پس از صدام نقش موازنساز خود در برابر ایران را از دست داده و عملا به سیادت و برادر بزرگی ایران تن داده است.
برای ایران در قامت یک قدرت منطقای، عراق مانند فنلاند دوران جنگ سرد است.
فنلاند در مجاورت شوروی، یک کشور عمیقا غربی با دارا بودن نظام سیاسی دمکراتیک و فرهنگ سیاسی لیبرال تلقی می شد.
اما از باب رعایت ملاحظات و مصالح همسایه بزرگش، نه تنها وارد هیچ اتحادیه نظامی و سیاسی غربی نشد، بلکه روند دموکراتیک هم طوری سازمان داده می شد که احزاب و اشخاص مخالف و بیزار از شوروی هیچ گاه زمام امور را بدست نگیرند.
این نوعی نقص سیادت و اذعان به حاکمیت محدود جهت حفظ استقلال کشور و مرزهای سرزمینی کشور بود. عراق البته فاقد یک روند دموکراتیک راستین و حتی اراده سیاسی ملی است و از این نظر با فنلاند قابل قیاس نیست. اما در میانه ایران و آمریکا به قسمی فنلاندی شدن رضایت داده است.
بیشتر رهبران کنونی عراق دوران تبعیدشان را در ایران گذرانده و فارسی زبان دومشان است. امری که مزیتی مهم برای طرف ایرانی است.
بارها فارسی سخن گفتن سلیس و روان نیچروان بارزانی و عمار حکیم مورد توجه قرار گرفته است.
در گذشته عطف به منزلت متعالی زبان فارسی و موقعیت آن در مقام یک میانجی فرهنگ، از قسطنطنیه در غرب گرفته تا دهلی در شرق، تعابیری چون شاعران پارسی گوی کرد، ترک و اهل شبه قاره بسیار رایج بود.
با تنزل طبیعی این جایگاه در دوران معاصر به علت ترقی سایر زبان ها، به نظر می رسد پارسی گویی رهبران کرد و عرب عراق یادآور این سنت کهن در فرمت سیاست است.
دونالد ترامپ چندی قبل با اشتباه خواندن حمله آمریکا به عراق نتیجه آن را تسلط ایران بر آن دانست.
طرفه آنجاست که امروز بایدن هم سخنان مشابهی درباره افغانستان بر زبان راند:
افغانستان گورستان امپراتوری هاست و حمله به آن اشتباه بود، ناف این کشور با تفرقه بسته شده و هیچ وقت ملت سازی در آن سر نمی گیرد!
ماهیت هر دو سخن یکسان است. سیاست خارجی آمریکا از استثناگرایی عهد بوش فاصله گرفته و تن به نوعی انزواگرایی تازه داده است.
هر کس که در آمریکا سر کار بیاید، دنبال جنگ های تازه و ماموریت های ملت سازی و صدور دموکراسی نخواهد رفت.
حتی احتمال دارد که از کیس های پرهزینه به کلی خود را کنار بکشد. مانند کاری که در افغانستان کرد.
از این رو هروله جریانات مختلف سیاسی عراق و اقلیم کردستان برای آمدن به تهران، حتی آنهایی که در گذشته فاصله معناداری با ایران داشتند، تا حدی در این راستا قابل ارزیابی است.
تصور خروج کامل و نهایی آمریکا از منطقه، البته مغالطه انگیز است.
گزاره درست آنست که با ظهور قدرت های جدید منطقهای و فرامنطقهای به صورت فزاینده جا برای آمریکا تنگ تر می شود و به اندازه گذشته فعال مایشاء نخواهد بود.
1- قبل از وقوع بحران: در همه کشورها، پروتکلها و استانداردهای بسیار سختگیرانه برای حفاظت و امنیت مقامهای عالیرتبه کشور در نظر گرفته شده به گونهای که مقامات و رهبران به لحاظ شخصی و سلیقهای، مجاز به تخطی از پروتکلهای تعیینشده نیستند. این پروتکلها معمولا برای سفرها و استفاده از وسایل نقلیه با حساسیت و سختگیری بیشتری تدوین و اعمال میشوند. بر این اساس بسیار کم و بهندرت اخباری از بروز حادثه برای رهبران و مقامات عالی دولتی بهویژه سفرهای هوایی شنیده میشود. پیشرفت تکنولوژی و فناوریهای نوین بهویژه درباره وسایل حملونقل هوایی در دهههای اخیر، بروز حوادثی از این دست برای رهبران و مقامات عالیرتبه و حتی مقامات در ردههای پایینتر را نزدیک به صفر و در سطح عمومیتر به حداقل ممکن رسانده است. سفرها و پروازهای رهبران و رؤسای کشورها به دلیل پروتکلها و استانداردهای سخت، در زمره امنترین سفرها به شمار میرود، چراکه همه ملاحظات فنی، آبوهوایی، انسانی و امنیتی در بالاترین سطح با بهرهگیری از پیشرفتهترین فناوریها و ظرفیتهای فنی و امنیتی، مورد توجه قرار میگیرد. آخرین حادثه هوایی که منجر به قربانیشدن یک مقام سیاسی عالیرتبه شد، مربوط به 15 سال پیش و کشتهشدن رئیسجمهور لهستان (1388) رئیسجمهور فقید این کشور (1998) بود.
درباره حادثه اخیر سقوط بالگرد پنج علت اساسی اولویتدار بر مبنای گمانهزنیها درخورتوجه است: شرایط جوی، نقص فنی، خطای انسانی، خرابکاری و اقدام تروریستی خارجی. واقعیت این است که هیچکدام از این عوامل و متغیرها در شرایط کنونی با توجه به حساسیتهای امنیتی و فناوریهای پیشرفته در حوزه آبوهوایی و فنی توجیهپذیر نیست. درواقع مسئولان مربوطه در این زمینه پاسخ دهند که اولا چرا پیشبینی درستی از شرایط مختلف سفر رئیسجمهوری به مرزهای شمال غربی که از حساسیت بالای امنیتی برخوردار است، نداشتهاند؟ آیا همه ملاحظات امنیتی پرواز با بالگرد در مناطق مرزی مورد توجه قرار گرفته است؟ چرا با وجود اعلام شرایط نارنجی آبوهوایی (که مهمترین گمانه برای سقوط بالگرد است)، اجازه انجام این سفر آنهم با بالگرد را که از ایمنی کمتری در مقایسه با سفر جادهای در این شرایط جوی برخوردار است، دادهاند؟ آیا بالگرد استفادهشده برای عالیترین مقام اجرائی کشور با توجه به گذشت بیش از 35 سال از زمان ساخت و استفاده از آن، بالگرد مناسبی بوده و همه ملاحظات ایمنی و امنیتی در استفاده از آن مورد توجه قرار گرفته است؟ و سؤالاتی دیگر از این دست که به لحاظ فنی باید دستاندرکاران سفرها و برنامههای رئیسجمهوری به آن پاسخ داده و ابهامات را از بین ببرند تا دیگر شاهد بروز چنین حوادث پرهزینهای برای کشور نباشیم.
2- وجه دیگر ماجرای سقوط بالگرد حامل رئیسجمهور، مدیریت بحران پس از وقوع حادثه است. مدیریت بحران درباره این موضوع دو وجه داشت: وجه اول، مدتزمان اطلاع از ماهیت حادثه، یافتن مکان وقوع حادثه و عملیات نجات بود که تقریبا 17 ساعت طول کشید. این زمان از منظر مدیریت بحران آن هم وجود اطلاع کلی درباره موقعیت جغرافیایی وقوع حادثه طولانی و با استانداردهای مدیریت بحران همخوانی ندارد. یکی از مهمترین متغیرها در کاهش هزینههای بروز بحران، تصمیمات و اقدامات درست و بهموقع در ساعتهای ابتدایی بروز بحران است. واقعیت این است که تا حداقل سه ساعت دستاندرکاران مدیریت بحران، به طور مشخص اطلاع دقیق و درستی از آنچه اتفاق افتاده بود، نداشتند و به عبارت دقیقتر طبق آنچه اطلاعرسانی شد، به فرود سخت بالگرد در نقطهای نامعلوم باور داشتند؛ بنابراین در ساعات حساس و اولیه بحران، اقدامی عملی به جز گمانهزنی درباره حادثه و امیدواری درباره عدم بروز حادثهای ناگوار انجام نشد. این مسئله نشان از آن دارد که تیم مدیریت بحران آمادگی لازم برای مواجهه با بروز حادثهای از این دست را نداشته است. به طور طبیعی در حوزه مدیریت بحران و شرایط اضطراری آنهم درباره مقامات عالی کشور، آمادگی برای مواجهه با بروز حادثه و چگونگی مدیریت آن از اصول اولیه و اساسی است که معمولا این آمادگی به لحاظ امنیتی، آبوهوایی، جغرافیایی و نیروهای اقدام سریع انجام شده و مانورهای لازم برای آمادگی بیشتر برگزار میشود. طبیعتا شرایط سخت آبوهوایی و همچنین حساسیت حادثه به دلیل حضور رئیسجمهور، ممکن است شرایط تصمیمگیری را برای نیروهای در میدان سخت کرده باشد اما واقعیت این است که با وجود فعالشدن سریع بسیاری از عوامل انسانی اعم از نیروهای محلی مردمی، هلالاحمر، نیروهای نظامی و... و استفاده از برخی تجهیزات هوایی شامل پهپادهای داخلی و خارجی، زمان شناسایی و حضور در محل حادثه که فاصلهای تقریبا دو کیلومتری با روستای اوزی شهرستان ورزقان دارد، 17 ساعت طول کشید که زمانی بسیار طولانی است و این مدتزمان طبعا تلفات و هزینه حادثه را افزایش میدهد، بنابراین به نظر میرسد توجیهناپذیر بودن عوامل بروز حادثه سقوط بالگرد رئیسجمهوری، طولانیشدن جستوجو برای محل وقوع حادثه و امداد و نجات به دلیل نبود آمادگی روحی و عملی برای مواجهه با چنین حوادثی، نیز توجیهپذیر نیست.
وجه دیگر مدیریت بحران در این زمینه، نحوه اطلاعرسانی از حادثه و عملکرد دستگاههای اطلاعرسانی اعم از نیروهای حاضر در میدان و همچنین صداوسیما بهعنوان مرجع اصلی اطلاعرسانی و شبکههای فضای مجازی است. ترندشدن واژه «فرود سخت» در ساعتهای اولیه بروز حادثه از سوی دستگاههای رسمی و صداوسیما، این انتظار و امید را ایجاد کرد که واقعا حادثه در حد یک فرود سخت بوده است اما با گذشت چند ساعت و تاریکشدن هوا تقریبا برای عموم مسجل شد که حادثهای ناگوار اتفاق افتاده است، باوجوداین صداوسیما و مقامات حاضر در صحنه بحران همچنان تا ساعات اولیه بامداد روز بعد بر ایده اولیه نادرست خود تأکید داشتند. درواقع ناتوانی در اطلاعرسانی درست، بهموقع و هماهنگ، باعث سرگردانی و نگرانی بیش از حد مردم شد. ارائه اطلاعات متناقض و نادرست که از طرف صداوسیما نیز انجام میشد، بر التهابات و نگرانیها افزود. تکرار بیش از حد برخی اطلاعات و اخبار از سوی گویندگان شبکههای خبری صداوسیما و نبود تنوع محتوایهای خبری و اکیپهای خبری، عدم بهرهگیری از جدیدترین ابزارهای ارتباطی و ارائهندادن دیدگاههای کارشناسی، نبود تنوع در ارتباطات مستقیم با محل حادثه، نشان از آمادهنبودن صداوسیما برای حضور فعال در چنین حوادث و بحرانهایی دارد. به این موارد عقبماندن برای انتشار تصاویر اولیه از محل حادثه و مدیریت اولیه فضای اطلاعرسانی و سبقتگرفتن منابع خبری غیررسمی و اغلب خارجی را نیز باید اضافه کرد.
با این تفاسیر به نظر میرسد پروتکلها و سیاستها و اقدامات مدیریتی در کشور برای پیشگیری از بحرانها و مواجهه با آنها، ناکارآمد و ضعیف است و در این زمینه لازم است پروتکلها و سیاستها و همچنین آمادگیهای عملی متناسب با استانداردهای بینالمللی و پیشرفتهای فنی و تکنولوژیک مورد بازتعریف و به عبارت دقیقتر، تقویت قرار گیرد تا از تحمیل هزینههایی سنگین از این نوع جلوگیری شود.
جواد شاملو