امروز چهارم شعبان المعظم سالروز میلاد با سعادت قمر بنی هاشم، علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام است.
شعبان ماهی پر از درود و عبادت. همچنین مقدمهای برای ماه رمضان محسوب میشود. این ماه هیچگونه روز شهادت یا وفات ندارد، بلکه پر از میلادها و مناسبتهای شاد است. همانطور که میدانید، علمای گذشته نیز کتابهایی در مورد روزهای شاد نوشتهاند. مرحوم شیخ مفید، بیش از هزار سال پیش، کتابی به نام مصار الشیعه (سرور شیعیان) نوشته است که به مناسبتهای شاد شیعه پرداخته است. این کتاب حتی ترجمه شده است و جالب است که برخی از مناسبتهای موجود در آن، امروزه کمتر مورد توجه قرار میگیرد. به نظر میرسد ما بیشتر به مناسبتهای حزن و مصیبت پرداختهایم، اما به هر حال باید اعتدال را رعایت کنیم و این مناسبتهای شاد، به ویژه ۲۷ رجب و نیمه شعبان، باید تجلیل و تکریم شوند.
در گذشته، حتی ائمه اطهار نیز به این مناسبتها توجه میکردند. امام عسکری علیهالسلام به یکی از وکلایشان به نام قاسم بن علا، نامهای فرستادهاند. قاسم بن علا که از آذربایجان بود و سه امام را درک کرده بود، در سن ۱۱۷ سالگی از دنیا رفت. امام زمان برای او کفن فرستاده و همچنین نوشتند که قبل از مرگ بینا خواهد شد. این معجزه باعث شد تا برخی از اهل سنت به ایشان ایمان آورند.روز سوم شعبان، روز میلاد امام حسین علیهالسلام است و در این روز دعاهایی نیز برای ایشان خوانده میشود. در مفاتیح الجنان آمده است که در این روز باید دعای خاصی خوانده شود: اللهم اسئلک به حق مولود فی هذا الیوم… خدایا، از تو میخواهم به حق آقایی که امروز متولد شده است. این نکته را نیز ذکر کردم که میلاد امام حسین در گذشته مورد توجه قرار میگرفت. حتی امام عسکری در نامهای به قاسم بن علا، اشاره کردند که روز سوم شعبان، روز میلاد امام حسین است.
روز چهارم شعبان المعظم سالروز میلاد علمدار کربلاست. حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام دارای مقام بسیار بزرگی است. ایشان حدود ۲۰ سال از امام حسین علیهالسلام کوچکتر بودند. امام حسین حدود پنجاه و پنج یا پنجاه و شش سال داشتند و حضرت ابوالفضل حدود سی و پنج یا سی و شش ساله بودند. حضرت عباس در دوران غصب خلافت و خانهنشینی امام علی علیهالسلام به دنیا آمدند.
حضرت ابوالفضل العباس (ع) نه تنها از نظر نسبت فامیلی به امام حسین (ع) بلکه از نظر ویژگیهای معنوی و اخلاقی جایگاهی بسیار بلند دارند. ایشان در تاریخ اسلام به عنوان نمونهای از وفاداری، فداکاری و ایثار شناخته میشوند. حضرت ابوالفضل العباس (ع) در کربلا، با وجود اینکه از امام حسین (ع) ۲۰ سال کوچکتر بود، نقش بسیار بزرگی ایفا کرد و فداکاریهای او در جریان کربلا و اطاعت بیچون و چرا از امامش (ع) همواره یادآوری میشود.
شخصیت حضرت عباس (ع) در میان مسلمانان بهویژه شیعیان همواره به عنوان نماد وفاداری و فداکاری باقی مانده است. ایشان در شرایط سخت میدان نبرد با همه وجود در کنار امامش ایستاد و جان خود را فدای او کرد. لحظهای که حضرت عباس (ع) از شریعه فرات به سوی امام حسین (ع) برمیگشت و در دل خود به عظمت امام حسین (ع) و لب تشنگان خیام میاندیشید و آب را از دست خود ریخت، تصویر نابی از ایثار و فداکاری در تاریخ اسلام ثبت شد. امام صادق (ع) در ابتدای زیارتنامه حضرت ابوالفضل ویژگیهایی را برای حضرت عباس (ع) برمیشمارد. ایشان تعریف خود را چنین شروع میکند و حضرت را با مقام تسلیم توصیف میکنند و میفرمایند من شهادت میدهم که حضرت عباس (ع) در برابر امامش، امام حسین (ع)، کاملاً تسلیم بود. تسلیم در برابر امام معصوم اهمیت بسیاری دارد. در زیارتنامهاش میگوئیم که او مطیع خدا، پیامبر، امیرالمؤمنین (ع)، امام حسن (ع)، و امام حسین (ع) بود. این اطاعت و ولایتمداری از ویژگیهای برجسته او بود.
همچنین حضرت به تصدیق ایشان اشاره دارند و میفرمایند حضرت عباس (ع) همواره امامش را تأیید میکرد. حتی با وجود شجاعت کمنظیرش، وقتی به او میگفتند در میدان حضور نداشته باشد و مسئولیت نگهبانی، آبرسانی، و یا … را برعهده بگیرد، اطاعت میکرد و امامش را تصدیق میکرد.
وفاداری آن حضرت مثالزدنی بود. او حتی زمانی که به شریعه فرات رسید و آب را به نزدیک دهان آورد، به یاد تشنگی امام حسین (ع) و یارانش افتاد و گفت: “عباس! تو میخواهی بعد از حسین (ع) زنده بمانی؟ ” و از نوشیدن آب صرف نظر کرد. این ویژگیها، یعنی تسلیم، تصدیق، و وفا، به عمر حضرت عباس (ع) معنای ویژهای بخشیده و او را در نزد خداوند محبوب و عظیم گردانده است. اینها دلایلی است که باعث شده خداوند چنین مقامی به او عطا کند.
حضرت عباس علیه السلام برای امام حسین علیه السلام یک لشکر بود. در تاریخ کربلا، بسیاری از انسانهای خوب سخنانی گفتهاند؛ مثلاً جابر بن عبدالله انصاری از امام حسین (ع) سوال کرد که چرا به کربلا میروند و پیشنهاد کرد که صلح کنند. ابن عباس نیز به امام حسین (ع) توصیه کرد که به کوفه نروند و به یمن بروند. اما در تاریخ کربلا هیچگاه دیده نشده که حضرت ابوالفضل العباس (ع) به امام حسین (ع) اعتراضی کند یا پیشنهادی بدهد. او مطیع محض بود. در عصر عاشورا، حضرت عباس (ع) از امام حسین (ع) اجازه خواست تا به میدان برود. اما نه برای آوردن آب، بلکه برای جنگیدن. امام حسین (ع) به او گفت: “عباس جان! اگر تو بروی، لشکر من از هم میپاشد.” این سخن امام حسین (ع) مشابه آن چیزی است که امام خمینی درباره شهید بهشتی گفت: بهشتی یک امت بود. قرآن نیز درباره حضرت ابراهیم (ع) میفرماید: “اِنَّ اِبراهیم کانَ”. یعنی عباس، تو به تنهایی یک لشکری. وقتی شخصی میتواند به تنهایی ۴۰۰۰ نفر را به فرار وادارد، او واقعاً تنها یک نفر نیست، بلکه او یک لشکر است.