حسین شریعتمداری
۱ـ امروز (شنبه ۳۰ فروردین ماه) قرار است دور دوم مذاکرات غیر مستقیم ایران و آمریکا در رُم، از سر گرفته شود. جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده بود که موضوع مذاکرات غیر مستقیم، باید صرفاً هستهای باشد و موضوعاتی نظیر توان نظامی و موشکی کشورمان، حضور ایران در منطقه، میزان و درجه غنیسازی اورانیوم و... قابل مذاکره نیست؟! دور اول مذاکره در همین چارچوب انجام شد و
«استیو ویتکاف» معاون و فرستاده ترامپ از این محدوده خارج نشد ولی بعد از پایان دور اول، در مصاحبه با «فاکس نیوز»، ادعاهای پیشین آمریکا که همزمان از سوی «جی. دی. ونس» معاون اول ترامپ، وزیر دفاع آمریکا و شخص ترامپ مطرح شده بود را پیش کشیده و گفت: برنامه موشکی ایران هم باید بخشی از موضوع مذاکرات باشد و...!
از آنجا که نماینده آمریکا از چارچوب توافق شده خارج شده است، چنانچه در دور دوم مذاکرات نیز بر اظهارات خود با فاکس نیوز تأکید داشته باشد، ادامه مذاکرات با مانع جدی یعنی عبور حریف از خط قرمز ایران، روبهرو خواهد شد.
آقای دکتر عراقچی نیز در نشست مشترک با همتای روسی خود گفته است «تردیدهای جدی نسبت به نیات و انگیزههای آمریکا داریم» که احتمالاً با سخنان متفاوت استیو ویتکاف قبل از شروع دور دوم مذاکرات ارتباط داشته است.
۲ـ اوایل اسفند ماه ۱۳۸۱ و بعد از دومین سفر «محمد البرادعی» مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به ایران، با اشاره به خواستههای آژانس که به بهانهجوئی شبیه بود و با متن پیمان «منع گسترش سلاحهای هستهای ـ NPT » نیز همخوانی نداشت، طی یادداشتی در کیهان نوشتیم که برنامه هستهای کشورمان، موضوع اصلی چالشی نیست که در این میدان آغاز شده است و با استناد به متن معاهده NPT و اظهارات البرادعی، آورده بودیم که برنامه هستهای کشورمان بهانهای برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران است. در آن یادداشت با اشاره به ماده ۱۰ پیمان NPT، تنها راه پیش روی را خروج از این پیمان دانسته و تأکید کرده بودیم از آنجا که چالش هستهای فقط یک بهانه است، هرگز به نتیجه نخواهد رسید.
۳- یادداشت آن روز کیهان با اعتراض گسترده مقامات آمریکا، کشورهای اروپا و رسانههای غربی روبهرو شد و در داخل نیز مدعیان اصلاحات شمشیرها را علیه این پیشنهاد کیهان، از رو بستند (این روزها، مراجعه به نمونههای یاد شده درسآموز و عبرتانگیز است). چالش هستهای در ادامه با حضور ۳ کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان (تروئيکای اروپایی) دنبال شد. تروئيکای اروپایی بعد از چند دور گفتوگو با مسئولان ایرانی، پیشنهاد برگزاری نشست نهائی در لندن را پیش کشیدند و قرار شد، ایران مستندات خود که نشاندهنده عدم انحراف برنامه هستهای کشورمان از صلحآمیز به نظامی (تولید سلاح هستهای) باشد را ارائه کند و تضمین بدهند که این انحراف هرگز صورت نخواهد پذیرفت و در مقابل تروئيکای اروپایی و آژانس نیز چالش پیش آمده را خاتمه یافته اعلام کنند. و اما، در نشست لندن، سه کشور اروپایی اعلام کردند که بهترین تضمین ایران، دست کشیدن از فعالیت هستهای است!
۴- هفته قبل، در یکی از یادداشتهای کیهان آورده بودیم؛ «آمریکا به خوبی میداند که ایران در پی تولید سلاح هستهای نیست (نمیخواهد نه آن که نتواند) و جلوگیری از تولید سلاح هستهای توسط ایران فقط بهانهای برای تحریمهاست و نه، علت آن. «جورج فریدمن» مدیرکل «آژانس اطلاعات و مراقبت راهبردی آمریکا» است. او مشاور ارتش و دولت آمریکا در حوزه دفاع و امنیت ملی بود و مدت بیست سال نیز در کالج «دیکینسون» آمریکا علوم سیاسی تدریس میکرد. فریدمن در پاسخ به خبرنگار روزنامه آمریکایی «یو. اس. ای. تودی» که از وی درباره تنش هستهای میان ایران و آمریکا سئوال کرده بود، میگوید؛ مشکل آمریکا با ایران مسئله هستهای این کشور نیست، مسئله آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون رابطه با آمریکا، بلکه در حال تخاصم و دشمنی با آمریکا میتوان بزرگترین قدرت نظامی و تکنولوژیک منطقه بود. این برای آمریکا الگوی قابل قبولی نیست! و بهار عربی را در پی داشته است. فریدمن این نکته را در کتاب «دهه آینده» نیز آورده است».
۵- اظهارات استیو ویتکاف بعد از پایان دور اول مذاکرات غیر مستقیم در عمان، نشان داد که پیشنهاد قبلی او در دور اول، ارزشی بیشتر از یک ترفند پلشت سیاسی نداشته است و آمریکا برخلاف نقابی که روز شنبه بر چهره کشیده بود، کماکان روی پله باجخواهی! ایستاده است. از این روی، اگر آمریکا در پی عبور از خطوط قرمز اعلام شده ما باشد، کمترین تردیدی نباید داشت که به اعتراف جرج فریدمن و به گواهی دهها شاهد و سند غیر قابل انکار، چالش هستهای فقط یک بهانه برای مقابله با اقتدار و پیشرفتهای علمی ایران اسلامی است و چاره کار خروج از پیمان «منع گسترش سلاحهای هستهای ـ NPT» است.
۶- حالا به ماده ۱۰ معاهده NPT نگاه کنید؛
«ماده ۱۰ // هر دولتی باید حق داشته باشد در اجرای حاکمیت ملی خود در صورتی که احساس کند موارد فوقالعادهای در رابطه با موضوعات این پیمان، منافع حیاتی کشورش را به مخاطره انداخته است، از پیمان خارج شود. در این صورت باید سه ماه پیش از خروج، به تمام همپیمانان و شورای امنیت سازمان ملل متحد اطلاع دهد. در چنین اطلاعیهای باید موارد فوقالعادهای که از نظر آن کشور منافع حیاتیاش را به مخاطره انداخته نیز ذکر شود». آیا در چالش هستهای که بیش از دو دهه ادامه داشته است، «منافع حیاتی کشورمان به مخاطره نیفتاده است»؟! اگر پاسخ مثبت است که هست، چرا با استناد به ماده ۱۰ معاهده «منع گسترش سلاحهای هستهای ـ NPT» از این پیمان خارج نمیشویم؟! خروجمان قانونی و برگرفته از متن معاهده یاد شده است.
۷- فقط نگاه کنید و ببینید پیشنهاد کیهان درباره ضرورت خروج از پیمان NPT در حالی که از سوی کیهان به عنوان یک روزنامه، مطرح شده بود و مسئولان وقت به شدت با آن مخالفت میورزیدند، چه ولولهای در مقامات غربی به راه انداخت؟! فکر میکنید چرا؟!... تنها به این علت که خروج ما از NPT، از یکسو، نجاتگریبان برنامه هستهای کشورمان از چالش تحمیلی و از سوی دیگر پاشنه آشیل آمریکا و متحدانش است. و در این خصوص، روال مذاکرات امروز تعیینکننده است.
مهدی سعیدی
این روزها مسئله مذاکره غیرمستقیم میان ایران و امریکا در عمان، به یکی از پرمناقشهترین موضوعات جامعه بدل گردیده است. در باب فرصتها و تهدیدات آن بحثهای فراوانی در رسانههای مکتوب و مجازی شکل گرفته و هوادارانی یافته است و در سطحی بالاتر، حتی از اختلاف نظر گذشته و به صفآرایی دو اردوگاه موافقان و مخالفان بدل گردیده است. دوقطبی موافقان و مخالفانی که گویا نظر سومی بیرون از این دو دیدگاه وجود ندارد.
حقیقت آن است که بخش عمدهای از مناقشات سالهای اخیر کشور حاصل همین نگاههای دوقطبی است که جز سیاه و سفید نمیبیند و راه سومی نمییابد. در این نگاه شما نیز باید تکلیفتان را مشخص کنید. اگر در این اردوگاه نیستی، پس به اردوگاه مقابل تعلق داری و همین نگاه تنگنظرانه کافی است تا هر سوژهای حاکم شده و جامعه را در دو اردوگاه متضاد قرار دهد و تنش و درگیری را در فضای جامعه حاکم سازد.
در آخرین بیانات حکیم انقلاب اسلامی در دیدار با جمعی از مسئولان کشور بود که معظم له در بررسی ابعاد مذاکرات عمان نکات راهبردی و راهگشایی را مطرح کردند که میتواند فصلالخطاب بخشی از این مناقشات باشد. یکی از نکات حائز اهمیت توجه دادن مخاطب به این حقیقت بود که «به این گفتوگوها هم نه به صورت افراطی خوشبین باشیم، نه به صورت افراطی بدبین». معظم له از نگاه سومی سخن میگوید که به مذاکرات نه آنقدر خوشبینانه مینگرد که حل مشکلات کشور را فقط در گرو تحقق آن بیابد و نه آنقدر بدبینانه میبیند که آن را نماد وادادگی و انفعال و خیانت برشمارد.
مبتنی بر این نگاه، مذاکره به رسمیت شناخته شده و به مثابه ابزاری برای حل بخشی از مناقشات سیاست خارجه جمهوری اسلامی به کار گرفته میشود، اما حدود و ثغور آن در چارچوب دکترین اصلی جمهوری اسلامی و مبتنی بر اصول سه گانه عزت، حکمت و مصلحت تعیین میشود؛ لذا زمین بازی را جمهوری اسلامی مشخص میکند و اگر رقیب حاضر به پذیرش آن باشد، باب مذاکره باز خواهد شد، اما اگر طرف مقابل زیادهخواهی، سلطهگری و تلاش برای تحمیل اراده را پیشه گیرد و مذاکره را به مثابه آن روی سکه جنگ و با هدف به زانو در آوردن جمهوری اسلامی تعریف نماید، قابل تحقق و مقبولیت نبوده و مذاکره با چنین کشوری، «هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه» نخواهد بود.
آنچه دیروز موجب نفی مذاکره و امروز عامل شکلگیری آن شده است، تفاوت همین مبنایی است که بدان اشاره شد. امروز اراده جمهوری اسلامی در شکل دادن به مذاکره پیش رفته است و همان ترامپی که دو ماه پیش مدعی بود ایران باید بدون پیش شرط پای میز مذاکرهای بنشیند و برگ تسلیم خود را امضا کند، امروز مجبور شده به مذاکره غیرمستقیم در عمان تن دهد، حقوق قانونی جمهوری اسلامی در داشتن فناوری هستهای را به رسمیت بشمارد و تنها سطوح اشاعه آن را دستورکار مذاکرات قرار دهد.
به واقع مذاکره در اسفند و فروردین، تفاوت ماهوی یافته است، میز مذاکره اسفندماه با هدف تسلیم ایران در برابر استکبار جهانی چیده شده بود، اما با ایستادگی و هوشمندی حکیم انقلاب میز مذاکره امروز مبتتی بر عزت و حکمت و با هدف امتیاز گرفتن از رقیب طرحریزی شده است. البته دستیابی به آنچه انتظار جمهوری اسلامی است، در هالهای از ابهام و تردید قرار دارد، چراکه آنچه در سیره استکبار جهانی برجسته است، عهدشکنی و عدم پایبندی به اخلاق و شرافت و انسانیت است و همین امر موجب شده رهبری با صراحت اعلام نمایند که «به طرف مقابل خیلی بدبینیم، طرف مقابل را قبول نداریم، میشناسیم طرف مقابل را».
افکار عمومی در انتظار نتایج مذاکرات است، اما بیش از آنکه پیشاپیش نتایجی برای آن تصور نماید، باید آن را به فرصتی برای آموختن درس سیاست و شناخت دشمن و توانایی دیپلماتیک جمهوری اسلامی بدل نماید و با ایجاد جامعهای همدل و یک صدا، حمایت تمام قد خود را از تیم مذاکره اعلام نماید و آنها را به حرکت مقتدرانه، عزتمندانه و حکیمانه مبتنی بر منافع ملی و مصالح جمهوری اسلامی توصیه نماید.
ارتش در خدمت ملت و امنیت
امیر سرتیپ کیومرث حیدری
۲۹فروردین روزارتش جمهوری اسلامی ایران وبزرگداشت حماسهآفرینیهای نیروی زمینی قهرمانو تصمیم سرنوشتساز امام بزرگوارمان است که همرزمان من در ارتش را به احترام و گرامیداشت مردم دعوت کردند. ارتش بدون وقفه در نبرد با ضدانقلاب حضور داشت و اولین شعارهای ضدانقلاب نیز علیه ارتش مطرح شده بود.
ارتش جمهوری اسلامی ایران بهعنوان موجودیتی مبارک، منبعث از برکات انقلاب اسلامی و دم مسیحای امام عزیز، توانسته است ولایتمداری خود را در نبرد با ضدانقلاب بهاثبات برساند. هنوز نبرد ارتش با ضدانقلاب بهپایان نرسیده بود که در جنگ تحمیلی نیز بلافاصله در مرزها حضور یافت و مانع از گستاخی دشمنان شد. پس از پایان جنگ نیز نیروی زمینی همچنان در میدان بود تا مقابل منافقین بایستد. از سال ۷۵ تا ۸۴، در شرایطی مظلومانه و بدون رسانهای کردن فعالیتهایمان، با این تهدیداتمقابله کردیم.
ارتش جمهوری اسلامی ایران همواره آماده استدرخدمت ملت وحفظ امنیت کشور باشد. امروز نیزنیروهای ما در ارتفاعات غرب، جنوبغرب و شمالشرق مستقرند تا امنیت پایداررا تأمین کنند. ما بهدرجهای از قوت، قدرت و بازدارندگی رسیدهایم که دشمن دیگر نمیتواند به کشور طمع کند.
رهبر معظم انقلاب (مدظلهالعالی) به سه کلیدواژه تأکید دارند و بر تحرک، کارآمدی یگانها و پاسخگویی به نیازهای عملی اشاره کردهاند. در این راستا سرمایهگذاری کردهایم نیروی زمینی متحرک و قدرتمندی داشته باشیم.
تغییراتی در ساختار کلی نیروی زمینی ایجاد شده است تا بتوانیم از نیروهای سنتی عبور کرده و به یک ساختار نوین دست یابیم که توانایی پاسخگویی به چالشهای امروز را داشته باشد.
ما با اتکا به استعدادهای درونی خود از اوامر مطاع رهبر انقلاب پیروی کردیم و امروز تسلیحات ویژهای برای مقابله با تهدیدات در اختیارداریم و درهرمقیاسی که دشمن بخواهد دست ازپا خطاکند بهطور دقیق وهوشمند هدف قرارخواهد گرفت.
امروز نیروی زمینی از نیروی انسانی حرفهای و تحصیلکرده برخوردار است و طیف عظیمی از سربازان هم بهعنوان فرزندان این ملت در حال خدمت در نیروی زمینی ارتش هستند.
نیروی زمینی ۲۳ رسته دارد. یعنی تسلیحاتی که در نزاجا وجود دارد باید پاسخگوی تهدیدات باشد. امروز از موشکهایی بهرهمند هستیم که در مقیاس نیروی زمینی توان دورزنی دارند و این موشکها هوشمند و نقطهزن نیز هستند. در حوزه ضدزره نیز به تسلیحاتی مجهز هستیم که در مواجهه با تجهیزات زرهی دشمن قادر به رویارویی هستیم و این تسلیحات هم از فناوریهای پیشرفتهای مانند شلیککن و فراموشکن برخوردارند. برخی تسلیحات ما مانند تجهیزات ضدریزپرنده و پهپادها مجهز بههوش مصنوعی هستند.
هوش مصنوعی امروز بهعنوان یک پدیده غالب در عرصههای مختلف مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. نیروی زمینی ارتش امروز با بهرهگیری از شرکتهای دانشبنیان و دانشمندان خوب کشور بهصورت جدی موضوع هوش مصنوعی را پیگیری میکند و سرمایهگذاری خوبی در این حوزه داریم. البته امروز برخی تسلیحات ما مانند تجهیزات ضدریزپرنده و پهپادها مجهز بههوش مصنوعی هستند.
یکی از تسلیحات اثرگذار و برترساز ما پهپادهاهستند. امروز انواع پهپادهای دوربرد و نقطهزن را در اختیار داریم. انواعی از پهپاد را خودمان تولید میکنیم و این دسته در سبد تسلیحاتی نیروی زمینی قرار دارند.
از سوی دیگر موضوع برگزاری رزمایش مشترک با کشورهای همسایه، همواره در دستورکار نیروی زمینی ارتش بوده است و ما کشورهای همسایه را برادران ایمانی خود میدانیم. در سال گذشته با جمهوری آذربایجان و عمان رزمایش مشترک برگزار کردیم و در سال جاری هم چند رزمایش با کشورهای دوست پیشبینی شده است.
مهدی تدینی
همهچیز برای نشست دوم مذاکره بین ایران و آمریکا هماهنگ شده است. حالا دیگر باید منتظر باشیم ببینیم امروز در رم چه رخ می دهد. اما بر اساس اتفاقات روزهای اخیر به چند نکتۀ مهم میتوان اشاره کرد.
مشهودترین نکته تا اینجا این است که در تیم ترامپ صدای واحد وجود ندارد. هنوز هم مشخص نیست که این چندصدایی و مواضع متناقض دلیلش چیست. تا کی قرار است روبیو از مذاکره برکنار باشد؟ اما چند حدس در این رابطه می توان زد.
یک دلیل میتواند این باشد که کل مذاکره تلهای برای کشاندن ایران پای میز بوده است. یعنی ترامپ تعمداً و آگاهانه آن خواستههای حداکثری اولی را تعدیل کرده تا ایران ترغیب به مذاکره شود و در واقع نتواند به مذاکره نه بگوید. اگر این سناریو درست باشد، میتوان حدس زد چطور طرف آمریکایی که آنقدر محکم دم از «مذاکرۀ مستقیم» میزد، تن به مذاکرۀ غیرمستقیم داد. وقتی کل قضیه سناریو باشد، درون سناریوی مشخص میتوان امتیازات تاکتیکی هم داد.
یک دلیل دیگر میتواند اختلاف بین دو جناح داخل دولت آمریکا باشد. ونس و ویتکاف مدافع خواستههای حداقلیاند و روبیو و والتز طرفدار خواستههای حداکثری. این اختلاف ممکن است باعث این چندصدایی و ابهام شده باشد.
یک دلیل دیگر هم این است که ترامپ بخواهد چیزی مشابه برجام رو به نتیجه برساند یعنی واقعاً حرفش را عوض کرده باشد و حالا تیمش در حال بازی با کلمات برای گذار از این مرحله باشند.
اما یک چیز را به گمانم میشود اذعان کرد. دست لابی اسرائیل در این عرصه قوی است. ویتکاف پس از مصاحبه اش با فاکسنیوز به شدت مورد انتقاد قرار گرفت؛ تا حدی که مجبور شد بگه هر توافقی «ترامپی» خواهد بود، به این معنی که من کارهای نیستم و آن کاری را میکنم که ترامپ میخواهد. سخنگوی وزارت خارجۀ آمریکا هم بعد بسیار تلاش کرد وجهۀ تَرکخوردۀ ویتکاف را ترمیم کند و گفت: فعلا چیزی مشخص نیست. مسئله آن چیزی است که در نهایت از دل مذاکرات بیرون می آید و هدف مهم است! هدف چیست: ایران سلاح هستهای و برنامۀ غنیسازی نداشته باشد گرچه باز جا برای تفسیر باز گذاشت که عدم غنیسازی دقیقاً یعنی چه؟ کلیتش یا شکل صنعتی و بالای ۳.۷ درصد؟
موضع مذاکرهکنندگان ایران برخلاف طرف آمریکایی کاملاً روشن است و یک حرف میزنند. دربارۀ غنیسازی بالای ۳.۷ درصد و سطح بازرسی از تأسیسات هستهای حاضر به مذاکره اند که این موارد در چارچوب همان ایدههای برجامی است.
از سوی دیگر آژانس انرژی اتمی و اروپاییها تلاش میکنند خودشان را وارد مذاکره کنند، اما ایران خیلی واضح به اروپاییها و آژانس میگوید «شما فعلاً در بازی نیستید و این مشکلی است بین ما و آمریکا. اول این مورد را حل میکنیم، بعد میاییم سراغ شما.» البته این دقیقاً همان چیزی است که همیشه اروپاییها از ایران میخواستند.
این وسط روسیه هم مشخص است که دچار نگرانی شد. اولیانوف، مرد فضول مذاکرات که معمولاً خواستههای خودش را به صورت «جملات خبری» بیان میکند، اصرار دارد که حضور گروسی در مذاکرات خیلی مهم است.
به صورت کلی شنبه روز مهمی خواهد بود. بسته به اینکه ویتکاف کدام یک از مواضعش را در مذاکرات بیان کند، نتیجه رقم خواهد خورد.
گفتوگوهای اخیر عمان بین ایران و آمریکا بار دیگر موضوع جذب سرمایهگذاری خارجی در ایران را به صدر اخبار و تحلیلها بازگرداند. این مذاکرات که اغلب با وعدههای بزرگ و ارقام نجومی همراه بودهاند، بارقههایی از امید برای بهبود وضعیت اقتصادی ایران ایجاد کردهاند، مدیران ارشد به بیان وعدههای امیدوارکننده پرداختهاند و همزمان از جناح مقابل سیاسی سرزنش شدهاند
برای بررسی ظرفیت و پتانسیل سرمایهگذاری در ایران باید به تجربه میدانی دو دهه گذشته رجوع کنیم. نگاه گذرا به گذشته، نشان میدهد که تجربه ایران نهتنها در سرمایهگذاری خارجی در آسیای مرکزی و حوزه نفوذ سیاسی خود ناموفق بوده است، بلکه در جذب سرمایهگذاری خارجی با چالشهای عمیقی مواجه است که فراتر از موانع سیاسی و تحریمی قرار دارند. هماکنون پس از یک دهه که ناترازیهای بنیادی در زیرساختهای توسعهای ایران ظهور عینی یافته، چه شانسی برای سرمایهگذاری خارجی وجود دارد؟ این نوشتار با بررسی تجارب عملی ایران در موفقیتنداشتن در جذب سرمایهگذاری خارجی، به تحلیل مشکلات نهادی و ساختاری پرداخته و در نهایت پیشنهادهایی برای بازنگری و بهبود وضعیت ارائه میدهد.
تجربههای ناکام در هضم و جذب سرمایه
پس از امضای برجام در سال ۲۰۱۵، انتظارات برای ورود سرمایهگذاری خارجی به ایران به اوج خود رسید. ادعاهایی مطرح شد که آمریکا قرار است در مدت ۲۰ سال، هزار میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری کند، یعنی سالانه ۵۰ میلیارد دلار. این ادعا، که ابتدا از سوی یکی از دیپلماتهای ایرانی مطرح شد، بهسرعت در رسانهها و افکار عمومی بازتاب یافت. مشابه این موضوع، در سال ۱۳۹۸ اعلام شد که براساس برنامه ۲۵ساله همکاری ایران و چین، قرار است چینیها ۴۰۰ میلیارد دلار در بخشهای نفت، گاز، پتروشیمی و زیرساختهای حملونقل ایران سرمایهگذاری کنند. همچنین، تفاهمنامه ۴۰ میلیارد دلاری با شرکت گازپروم روسیه در سال ۱۴۰۱ و پیشنهادهای متعدد دیگر به چین برای سرمایهگذاریهای کلان و ناکام، همگی نمونههایی از این وعدههای بزرگ بودند. نهتنها هیچکدام از این سرمایهگذاریهای کلان به مرحله هضم هم نرسید و جذب آن محقق نشد، بلکه در برخی سالها، میزان سرمایهگذاری خارجی در ایران حتی از کشورهای کمتر توسعهیافتهای مانند افغانستان نیز پایینتر بود. گزارشها نشان میدهند که سرمایهگذاری خارجی در ایران در بهترین حالت به چند میلیارد دلار محدود شده و عمدتا از سوی سرمایهگذاران کوچکتر، مانند اتباع افغانستانی، انجام شده است.
این ناکامیها پرسشهایی اساسی را درباره دلایل موفقیتنداشتن ایران در جذب سرمایهگذاری خارجی مطرح میکند. رئیس کمیسیون سرمایهگذاری اتاق بازرگانی ایران، در گفتوگویی به دو دسته اصلی از موانع جذب سرمایهگذاری خارجی اشاره میکند: ۱-زیرساختهای سختافزاری (فیزیکی) و ۲- زیرساختهای نرمافزاری (نهادی). زیرساختهای سختافزاری شامل مواردی مانند سیستم حملونقل کارآمد، دسترسی به برق و آب، و شبکههای جادهای و ریلی مناسب است. بدون این زیرساختها، سرمایهگذاری حتی در صورت ورود، نمیتواند به تولید و صادرات پایدار منجر شود.
برای مثال، اگر منطقهای فاقد برق باشد، سرمایهگذار نمیتواند توجیه اقتصادی برای ساخت نیروگاه و سپس تولید محصول پیدا کند. اما مهمتر از آن، زیرساختهای نرمافزاری، که شامل قوانین شفاف، کاهش ریسکهای سیاسی، امنیت سرمایهگذاری و اعتمادسازی است، که نقش به مراتب مهمتری ایفا میکنند. ایران درحالحاضر با مشکلات متعددی در این زمینه مواجه است، ازجمله تحریمها، نبود امکان نقلوانتقال مالی بینالمللی به دلیل نپذیرفتن استانداردهای افایتیاف و ریسکهای سیاسی بالا. این عوامل باعث شدهاند که حتی در صورت رفع موانع تحریمی، سرمایهگذاران خارجی تمایل چندانی به ورود به بازار ایران نداشته باشند.
بیان میزان نیاز ایران به سرمایهگذاری با ارقامی مانند هزار میلیارد دلار، بدون در نظر گرفتن توان جذب سرمایه آنهم در شرایطی که ایران از ضعف زیرساختهای لازم رنج میبرد، تنها یک سراب و رؤیای غیرواقعبینانه است. حتی کشورهای پیشرفته با زیرساختهای قوی نیز به چنین ارقامی دست نیافتهاند. برای مثال، مطالعه مؤسسه مککینزی پس از برجام نشان داد که ایران پتانسیل فرصتهای یک تریلیون دلاری دارد، اما این پتانسیل تنها در صورت آمادهسازی زیرساختها و رفع موانع نهادی میتواند بالفعل شود.
فرار سرمایه داخلی، شاخص درک شرایط
یکی از نشانههای بارز مشکلات نهادی در ایران، فرار سرمایههای داخلی است. سرمایهگذاران ایرانی، که باید در خط مقدم توسعه اقتصادی کشور باشند، ترجیح میدهند سرمایههای خود را به کشورهای دیگر، حتی کشورهایی با توسعه کمتر از ایران، منتقل کنند. برخی مدعی هستند سالانه بیش از 10 میلیارد دلار از کشور خارج میشود و دلیل اصلی این پدیده، نبود ثبات، امنیت سرمایهگذاری و اعتماد به نظام اقتصادی کشور است. وقتی سرمایهگذاران داخلی به دلیل ریسکهای سیاسی، قوانین غیرشفاف، و نوسانات اقتصادی از سرمایهگذاری در ایران خودداری میکنند، چگونه میتوان انتظار داشت که سرمایهگذاران خارجی که گزینههای بیشتری در اختیار دارند، وارد بازار ایران شوند؟ این موضوع نشاندهنده یک واقعیت تلخ است که مشکلات ایران در جذب سرمایهگذاری، بیش از آنکه به تحریمها یا موانع خارجی مربوط باشد، ریشه در مسائل داخلی دارد. اعتمادسازی و ثبات پیشنیاز اصلی جذب سرمایه است، و این امر فرایندی زمانبر است که نیازمند اصلاحات ساختاری در قوانین، شفافیت اقتصادی، و کاهش ریسکهای سیاسی است.
اولویتبندی در جذب سرمایهگذاری
با توجه به تجارب گذشته و موانع موجود، ایران برای موفقیت در جذب سرمایهگذاری باید رویکردی واقعبینانه و مرحلهای اتخاذ کند که رئوس آن به شرح زیر است:
1- تمرکز بر سرمایههای راکد داخلی: پیش از هر چیز، ایران باید بر جلب اعتماد سرمایهگذاران داخلی تمرکز کند. سرمایههای راکد داخلی، که به دلیل نبود امنیت و اعتماد رسوب کرده یا به خارج از کشور منتقل شدهاند، میتوانند نقطه شروع مناسبی برای احیای اقتصاد باشند. ایجاد قوانین شفاف، تضمین امنیت سرمایهگذاری، ثبات ارزش پول ملی، کنترل تورم و ارائه مشوقهای اقتصادی میتواند این سرمایهها را به چرخه تولید بازگرداند.
2- جذب سرمایه ایرانیان مقیم خارج: تجربه چین در شروع دوره اصلاحات نشان میدهد جذب سرمایه چینیان مقیم خارج در اولین مرحله شروع اصلاحات بسیار موفق و مثمرثمر بود. ایرانیان مقیم خارج، که از توان مالی و دانش فنی بالایی برخوردارند، میتوانند نقش مهمی در توسعه اقتصادی ایران ایفا کنند. این گروه به دلیل آشنایی با فرهنگ و شرایط ایران، احتمالا ریسک کمتری را در مقایسه با سرمایهگذاران خارجی احساس میکنند. ایجاد زمینههای مناسب برای بازگشت سرمایههای این افراد، ازجمله تضمینهای حقوقی و مالی، میتواند گامی مؤثر باشد.
3- تأکید بر همکاری با چین و کشورهای ثروتمند منطقهای: از نظر جغرافیای سیاسی، ایران باید در ابتدا بر همکاری با کشورهایی مانند چین و کشورهای ثروتمند منطقه، مانند امارات، عربستان و قطر، تمرکز کند. این کشورها به دلیل نزدیکی جغرافیایی و منافع و خطرات مشترک، میتوانند شرکای استراتژیکی برای ایران باشند. بدیهی است که با بهبود روند سرمایهگذاری شرکتهای چندملیتی غربی (آمریکایی و اروپایی) نیز به این فرایند خواهند پیوست. با این حال، این همکاریها نیز تنها در صورتی موفق خواهند بود که موانع نهادی و ساختاری در ایران به صورت ریشهای برطرف شوند.
گفتوگوهای عمان و مذاکرات مشابه، اگرچه میتوانند موانع سیاسی و تحریمی را کاهش دهند، قطعا نمیتواند بهتنهایی مشکل جذب سرمایهگذاری خارجی در ایران را حل کنند. تجربه دو دهه گذشته نشان میدهد که وعدههای بزرگ، مانند سرمایهگذاری هزار میلیارد دلاری آمریکا یا ۴۰۰ میلیارد دلاری چین، بدون پشتوانه زیرساختی و نهادی، تنها به سراب تبدیل میشوند. مشکلات اصلی ایران در جذب سرمایهگذاری، ریشه در مسائل نهادی و ساختاری، ازجمله نبود زیرساختهای سختافزاری و نرمافزاری، فرار سرمایههای داخلی و نبود اعتماد سرمایهگذاران دارد.
برای موفقیت در این مسیر، ایران باید ابتدا بر جلب اعتماد سرمایهگذاران داخلی و ایرانیان مقیم خارج تمرکز کند و سپس با رفع موانع نهادی، زمینه را برای همکاری با کشورهای منطقه و چین فراهم کند. زمینههای جدیدی برای سرمایهگذاری مشترک، مانند هوش مصنوعی، انرژیهای پاک و بهرهگیری صلحآمیز از فناوری اتمی در 10 سال گذشته ظهور کرده که میتواند جذابیت همکاریهای مشترک با کشورهای منطقه و چین را تسریع کند. این رویکرد مرحلهای و واقعبینانه، اگرچه زمانبر است، میتواند باعث بهبود نگرش سرمایهگذاران بینالمللی به ایران شده و راه را به سوی توسعه اقتصادی پایدار هموار و هدایت کند. در غیراینصورت، ذوقزدگی و وعدههای بزرگ نهتنها به تکرار ناکامیهای گذشته منجر خواهند شد، بلکه این آخرین شانس به نماد شکست حکمرانی در تعامل با جهان تبدیل میشود.
سید صادق غفوریان
امیرعباس نوری
۱- اهالی فن و متخصصان روابط بینالملل در این نکته متفقالقولند که نظم فعلی جهانی دستخوش تغییراتی بنیادین شده است. ساخت قدرت تغییر کرده و در آستانه تغییرات جدیدی است. مبانی و مفاهیم قدرت نیز تغییر کرده و پدیدههای مهم علمی و اجتماعی، ساختار جدیدی از قدرت را بر نظم فعلی تحمیل کرده است. جدا از این مساله، ایدئولوژی نظم فعلی نیز آماج ضربات سهمگینی شده است و لیبرال - دموکراسی همانند دوران پساجنگ سرد، دیگر مقبولیت و جذابیت سابق را ندارد. برخی ترامپ را بزرگترین تحمیل شرایط جدید بر ساختار قدرت در آمریکا میدانند و برخی دیگر نیز معتقدند ترامپ نسخه ناگزیر هیات حاکمه آمریکا برای گذار از شرایط فعلی است.
واقعیت هرچه باشد اما یک چیز غیرقابل کتمان است؛ ترامپ با آن ادبیات سخیف و بلاهت عجیب، در عمل در حال انجام تغییرات بنیادین سیاسی، امنیتی و خاصه اقتصادی در دنیاست. چه ترامپ را پر کرده باشند و چه ایده خود او و حلقه الیگارش آمریکایی باشد، در حال نظم دادن و اولویت بخشیدن به اولویتهای آمریکا در سیاست خارجی است. محور همه آنچه ترامپ دنبال میکند، نظم جدید برساخته یک اقتصاد جدید جهانی است. آمریکاییها بیشتر از سایر ملل، تکانههای تغییرات جدیدی جهانی را لمس کردهاند و حتما بیشتر از سایرین، نسبت به این تغییرات احساس خطر میکنند. پربیراه نیست اگر ادعا شود اکنون نظم فعلی حاکم بر دنیا، خود بزرگترین خطر برای ادامه مختصات سلطه واشنگتن بر دنیاست. در سایه همین نظم فعلی است که چین آرام و مطمئن، در حال تبدیل شدن به اقتصاد نخست دنیاست. چینیها هنوز آن روی خود را نشان ندادهاند. سادهلوحی است اگر تصور شود حزب حاکم بر چین، صرفا دنبال چیرگی بر اقتصاد جهانی است و برنامهای برای خلق یک نظم جدید برای تسلط بر دنیا ندارد. چینیها با استفاده از مواهب معادلات مربوط به نظم سیاسی فعلی حاکم بر دنیا، در حال تبدیل شدن به اقتصاد برتر هستند. البته آنها یک جا کافه را بههم ریختهاند؛ آنجا که معادله زنجیره ارزش را به هم زده و خودشان یکتنه بار ارزش و تولید را بر دوش کشیدهاند. جیدی ونس، معاون رئیسجمهور آمریکا اظهارات جالبی در اینباره مطرح کرده است. او میگوید: «ایده جهانی شدن این بود که کشورهای ثروتمند در زنجیره ارزش بالاتر روند، در حالی که کشورهای فقیر چیزهای سادهتر را تولید کنند».
اما او افسوس میخورد که اوضاع آنطور که باید پیش نرفت. همانطور که او توضیح میدهد، مشخص شد کشورهای فقیر (عمدتا چین) نمیخواستند فقط نیروی کار ارزان باقی بمانند و خودشان شروع به بالا رفتن در زنجیره ارزش کردند. به همین دلیل، به گفته او، جهانی شدن شکست خورد.
۲- ایران از نظم فعلی حاکم بر دنیا بیشترین ضررها را متحمل شده است. نظم آمریکایی در ۴ دهه گذشته ایران را به عنوان یک واحد مزاحم و نامقبول تعریف و از مواهب معادلات سیاسی و اقتصادی دنیا محروم کرده است. بنابراین نظم فعلی هر اندازه متحمل خسارت شود، به همان اندازه میتواند برای ایران تولید فرصت کند. از همین رو ایران از یک سو تلاش میکند در روند تغییرات جهانی موثر باشد و از دیگر سو، دنبال گرفتن سهم خود از نظم جدید است. این نظم جدید چه تولد ابرقدرتی جدید باشد، چه موجد نظام چندقدرتی و ائتلافهای چندگانه باشد، برای ایران یک فرصت بزرگ قلمداد میشود. راهبرد وابستگی متقابل با روسیه و چین و هند و در کنار آن توازن دیپلماتیک از طریق کاهش اختلافات با همسایگان، نیز حضور در پیمانهای نوپدید مانند بریکس، زمینههای اثرگذاری در تغییر نظم فعلی و جانمایی در نظم آینده را برای ایران فراهم میکند. از همین رو است که اندیشکدههای معتبر روابط بینالملل در غرب، ایران را یک ضلع مثلث محرک برای تغییر نظم فعلی جهانی قلمداد میکنند.
۳- مذاکره با آمریکا در این شرایط، به معنای مأیوس شدن از پیشبرد استراتژی تغییر نظم نیست. به تعبیر رهبر انقلاب، این مذاکرات یکی از دهها کار مهم دستگاه دیپلماسی است. ایران به این مذاکرات به چشم فرصتی برای یافتن جایگاهی بهتر در نظم جدید جهانی مینگرد. این واقعیت را نباید از نظر دور داشت که حوزه بینالملل و سیاست خارجی، عرصه فرصتهاست. ایران اگرچه در کنار برخی قدرتهای اقتصادی و نظامی دنیا، منافع مشترکی برای تغییر نظم فعلی تعریف و طراحی و تقریبا در حوزههای اقتصادی و امنیتی و نظامی، نوعی وابستگی متقابل با این کشورها تعریف کرده اما همواره نسبت به این واقعیت دقت نظر داشته است که به گزاره رقابت برای جانمایی در نظم یا نظامات جدید جهانی پایبند باشد.
از همین رو است که ایران با آگاهی از وضعیت دنیا بویژه ملاحظات آمریکا، دنبال بازیگری در نقاط تلاقی، گسلها و همینطور شکافهای نظم فعلی و نظم آینده جهانی است.
به تعبیر سادهتر، ایران میخواهد در حد فاصل تغییرات نظم جهانی و ظرفیت ایجادشده در نتیجه تقابل قدرتها، از هیچ فرصتی چشمپوشی نکند. این معنای دقیق واقعگرایی در عرصه بینالملل است.
۴- ایران دست ترامپ را خوانده است. تصمیمات ترامپ چه درباره جنگ اوکراین، چه جنگ تعرفهای، چه تقابل استراتژیک با چین و چه حتی اختلاف با اروپا و همینطور درباره غرب آسیا، همه منظومهای از یک استراتژی واحد است؛ استراتژیای که مبنای آن اضطرار است و هدفش ایجاد یک نظم اقتصادی جدید. حالا دیگر همه میدانند چین، کابوس و اولویت نخست آمریکا و ترامپ است. به زعم ترامپ و الیگارشهای حاکم بر کاخ سفید، زمان علیه آنهاست و تا به حساب چین نرسند، هیچ چشمانداز روشنی برای این زیر و رو کردن اقتصاد جهانی وجود نخواهد داشت. از همین رو آنها در اضطرار زمانی قرار دارند. اگر ترامپ به ایران میگوید باید ظرف مدت ۲ ماه به توافق برسیم، این اعترافی به قرار گرفتن آمریکا در موقعیت اضطرار زمانی است. همین اضطرار است که با وجود تاکید مقامات کاخ سفید، باعث میشود تهدیدات ترامپ درباره حمله نظامی به ایران، آنگونه که کاخ سفید میخواهد جدی گرفته نشود، چرا که جمهوری اسلامی میداند حمله نظامی به ایران در هر سطحی، یعنی به تاخیر افتادن و مختل شدن استراتژی مهار چین. درگیری نظامی با ایران در هر سطحی، جدا از متحمل شدن هزینههای بزرگ، آمریکا را در مخمصهای جدید گرفتار میکند که مهمترین خسارت آن، خلق فرصتهای بازیگری جدید برای چین است. به تعبیر سادهتر، حمله آمریکا یا رژیم صهیونیستی به ایران، یعنی تقدیم یک هدیه بزرگ و مغتنم به چین! یعنی حماقت در حماقت. همین یک فقره کافی است که ماهیت مذاکرات جدید با آمریکا را درست و واقعبینانه فهم کنیم. شکست مذاکرات، قطعا هزینهای به ایران تحمیل نمیکند اما برای آمریکا هم اندوختهای به همراه نخواهد داشت. ترامپ از مذاکره با ایران و توافق احتمالی با ایران دنبال ۲ چیز است؛ ابتدا حل مقطعی مساله هستهای ایران و به زعم خودش هموار کردن برنامههایش برای غرب آسیا و دوم، سلب فرصتهای تقابل آمریکا با ایران برای چین. این دومی همان هدف مهمی است که ترامپ از پروژه پایان بخشیدن به جنگ اوکراین نیز دنبال میکند. ترامپ تصور میکند پایان دادن به جنگ اوکراین، به معنای از بین بردن فرصتهای چین از این جنگ، بویژه مراودات سیاسی و اقتصادی با روسیه است.
۵- یکی از خسارتهای بزرگ و اشتباهات استراتژیکی که حسن روحانی در ماجرای برجام مرتکب شد و هزینههای هنگفتی به ایران وارد کرد، خطایی بود که پس از برجام، با چین و روسیه مرتکب شد، بویژه با چین. در دولت روحانی، پس از امضای برجام، همکاریهای راهبردی با چین پشت گوش انداخته شد و چینیها به حاشیه رانده شدند. چینیها از این اقدام دولت روحانی کینه به دل گرفتند و اگر نبود تدابیر رهبر انقلاب و اعتبار ایشان نزد حاکمان چین، قطعا اکنون وضعیت فروش نفت به چین، شرایط متفاوتی داشت. آن ندانمکاری مشکوک، اکنون تجربه شده است. قطعا ایران دوستان روزهای سخت خود را هرگز فراموش نخواهد کرد. این بسیار سادهلوحانه است اگر تصور شود مذاکره و توافق احتمالی با آمریکا، منجر به تغییر رفتار ایران با چین، همانند آنچه روحانی پس از برجام کرد، خواهد شد. مذاکرات فعلی با آمریکا حتی اگر منجر به یک توافق شود، ایران از استراتژی کلان خود درباره تضعیف نظم فعلی و تحکیم ائتلاف راهبردی خود با چین، دست نخواهد کشید.
برای ایران، به عنوان کشوری که با تولید قدرت درونزا، به دنبال توسعه متکی بر ظرفیتهای درونی است، بههمریختگی نظام زنجیره ارزش و تولید، یک فرصت مغتنم است. هرچه این بهمریختگی تشدید شود و کشورهای پیشرو در این زمینه (مانند چین) شتاب خود را حفظ کنند، فرصتهای جدید برای نقشآفرینی ایران در زنجیره جدید ارزش ایجاد میشود.
به همین خاطر اشتباهات نابخردانه پسابرجام قطعا تکرار نخواهد شد.