صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۴ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۳  ، 
کد خبر : ۳۷۴۷۲۹
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۴

زمین بازی کجاست؟

مذاکرات عمان با دو هدف رفع تحریم و قطع تهدید برگزار می‌شود. باید هدف سومی هم برای آن قائل شد و آن تغییر زمین‌بازی و شلیک توپ به زمین حریف باشد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۴

موانع داخلی خلع سلاح مقاومت

سعدالله زارعی
ادبیات امروز دشمنان در ارتباط با همه اضلاع جبهه مقاومت، «خلع سلاح» است. ترامپ در نامه به جمهوری اسلامی به‌گونه‌ای بر «خلع سلاح مؤثر» تأکید کرده است. در لبنان، فرستاده ویژه آمریکا و جریان وابسته به آن از خلع سلاح حزب‌الله صحبت می‌کنند، در عراق صحبت از انحلال حشدالشعبی و در واقع خلع سلاح مقاومت می‌شود، در سوریه اکثر زیرساخت‌های نظامی آن را زده و عزم خلع سلاح آن را دارند، در غزه از خلع سلاح مقاومت به‌عنوان شرط برقراری آتش‌بس یاد می‌شود، حتی در افغانستان از ضرورت خلع سلاح صحبت به میان آمده و در یمن، آمریکایی‌ها با حملات پیاپی سعی دارند همه زیرساخت‌های نظامی آن را از بین ببرند. جدای از اینکه چنین چیزی ممکن است یا ممکن نیست، اصل طرح این موضوع و اتفاقات پس از آن، قابل بحث جدی است. 
پیش از این مباحث، همه دیده‌ایم که آمریکایی‌ها بر توسعه پایگاه‌های نظامی خود در دنیا و از جمله در منطقه و نیز بر افزایش نیروهای نظامی خود در منطقه و خارج از آن تأکید کرده‌اند. بنابراین اهمیتِ داشتن نیروی نظامی و کاربرد آن در حوزه امنیت ملی و در افق پیشرفت یک کشور، بسیار روشن و بدیهی است، منتهی از منظر نظام استکباری باید این موضوع در انحصار خود آنان قرار داشته باشد و دیگران فقط مخاطب آن قرار بگیرند. بنابراین برای تحکیم مطلق حکمرانی آمریکا، دیگران نباید به هیچ وجه توان مقاومت در برابر آن را داشته باشند. تفاوتی هم در ایدئولوژی‌ها نیست فقط کافی است جغرافیای یک کشور آدرسی از اقتدار و مقاومت آن را نشان دهد؛ این کشور باید مورد حمله قرار بگیرد، توان آن به یغما رود و به یک موجود کاملاً منفعل تبدیل شود، به‌گونه‌ای که در جبین و افق آن هیچ نشانه‌ای از قدرت و استقامت وجود نداشته باشد. نگاهی به سوریه بیندازید، این کشور در این اواخر به‌صورت محدود در مقابل رژیم غاصب اسرائیل دست به اقدامات پدافندی می‌زد، بعد که دولت آن که شهرت مقاومت را یدک می‌کشید، با یک توطئه خارجی و در سایه عدم هوشمندی آن، ساقط شد، مورد آماج حملات شدید زیادی قرار گرفت تا جایی که دو روز پیش، یک آمار معتبر، بیانگر فروپاشی 95 درصد زیرساخت‌های نظامی و امنیتی سوریه است. در ادامه آن، صحبت از تجزیه سوریه و عدم شکل‌گیری دولت مرکزی مقتدر در آن هم، در دستور کار طرف آمریکایی ـ اسرائیلی قرار گرفته است تا هیچ مانعی نه در حال و نه در آینده، در مقابل توسعه‌طلبی و تجاوز رژیم اسرائیل وجود نداشته باشد. این البته سیاست شناخته‌شده غربی‌ها در مواجهه با جهان اسلام می‌باشد. فروپاشی قلمرو عثمانی و جزء‌جزء کردن سرزمین‌های این امپراتوری پهناور برای همین صورت گرفت و ـ حسب اسناد و نیز عملکرد ـ از آن زمان غرب اراده کرده است تا هیچ قدرتی در جهان اسلام شکل نگیرد. این به مرور تبدیل به مهم‌ترین «خط قرمز» غرب در جهان اسلام شده است. اما در طول حدود یک صد سال گذشته، با ملاحظه شرایط، منطقه بالا و پایین شده است. امروز دشمنان به گمان اینکه خویشتنداری واحدهای مقاومت در لبنان و عراق و نیز پاره‌ای خویشتنداری‌های جمهوری اسلامی ناشی از ضعف آن‌ها می‌باشد، فشار دشمن روی خلع سلاح آن‌ها وارد کرده و امید آن نسبت به تحقق چنین وضعیت شومی فزونی گرفته است. 
پس معلوم می‌شود حفظ قدرت کنونی ایران و حفظ قدرت جبهه مقاومت از ضروریات است و باید تا آنجا که ممکن است افزایش پیدا کند. مرور تحولات 15 سال اخیر یعنی پس از امواجی که از سال 1390 / 2011 در سوریه و عراق و بعضی کشورهای دیگر به راه افتاد، به ما می‌گوید تنها با داشتن قدرت است که می‌توان در برابر امواج بنیان‌کن استعماری و تروریستی جان سالم به‌در برد. این اولین درس این تحولات می‌باشد. اما این تحولات درس مهم دیگری هم دارد و آن توان واقعی مقاومت در منطقه و در تک‌تک کشورهای آن است. در بعضی از کشورها این مقاومت به ساختار و سازمانی شناخته‌شده تبدیل شده است و در بعضی از کشورها علی‌رغم وجود ظرفیت‌ها، این‌ها به فعلیت سازمانی و ساختاری نرسیده‌اند تبدیل این ظرفیت‌ها به ساختارهای منظم کار دشواری نیست، و از آنجا که دشوار نیست موجب نگرانی شدید آمریکا و رژیم صهیونیستی شده است. 
مثلاً زمانی که با مدیریت «فتحی شقاقی» جهاد اسلامی در سال 1361 در فلسطین شکل گرفت و یا شش سال پس از آن، که با هدایت «شیخ احمد یاسین» جنبش انقلابی حماس در سال 1367 شکل گرفت، این موضوع به اثبات رسید که برخلاف سختی‌هایی که در شکل‌دهی به ارگان‌های کلاسیک نظامی وجود دارد، شکل‌دهی به ساختارهای اجتماعی تا چه اندازه آسان می‌باشد. همین تجربه در یمن هم وجود دارد. همین جریان انقلابی یمن که امروز خارچشم همه دشمنان اسلام شده است، در سال 1382 یعنی همین حدود 22 سال پیش، توان دفاع از نیروهای خود را هم نداشت. ارتش علی عبدالله صالح با بهره‌مندی از همکاری اطلاعاتی قطر توانست در آن سال همه نیروهای انصارالله که آن موقع گروه حوثی‌ها خوانده می‌شدند را در کوه‌های مرّان که به آن پناه برده بودند، به شهادت برساند. امروز همان گروه کوچک نه تنها ارتش‌های علی عبدالله صالح و سلمان بن عبدالعزیز را در فاصله سال‌های 82 تا 88 شکست دادند، در جنگی 8 ساله هم پیروز شده‌اند بلکه در یک سال گذشته به مصاف آمریکا و رژیم غاصب اسرائیل هم رفته‌اند. 
این نیروهای مقاومت در جای جای منطقه، ضربه را می‌پذیرند و نوعاً در برابر تکنولوژی‌ها و موقعیت‌های ویژه دشمنان قادر به دفاع از خود نیستند، اما در عین حال می‌توانند آن‌چنان ضربه‌ای به دشمنان خود بزنند که برای همیشه فکر غلبه را از سر بیرون کنند. 
حزب‌الله لبنان در یورش مقدماتی جنگ 33 روزه، رژیم اسرائیل را به چالش کشید، پس از آن جنگ شد و مقاومت لبنان بهای این جنگ را در قالب از دست دادن افراد و ابنیه‌ها پرداخت کرد. بعد از شش سال، حزب‌الله وارد جنگی بزرگ‌تر، طولانی‌تر و پیچیده‌تر از جنگ سال 1385 لبنان شد و در نبردی شش تا هفت ساله در خارج از مرزهای لبنان به پیروزی رسید و به وطن خود بازگشت و پنج سال بعد در دفاع از غزه، سینه سپر کرد، در حالی که جراحات وارد شده به حزب‌الله در جنگ سوریه (1397 ـ 1391) چند برابر جراحات آن در جنگ تابستان 1385 بود. زمان زیادی از پایان درگیری‌های حزب‌الله در سوریه نگذشته بود که یک بار دیگر داوطلبانه ورود به جنگ علیه اسرائیل و در دفاع از مظلومان بی‌پناه غزه را پذیرفت. 
جالب این است که حزب‌الله هرگاه وارد یک چالش سخت و سنگین با دشمن خارجی، توأم با هزینه زیاد ‌شده، در پایان آن درگیر چالشی داخلی گردیده است؛ حزب‌الله پس از پیروزی مطلق بر اسرائیل در سال 1379/ 2000، با ترور شدن رفیق حریری، نخست‌وزیر خوشنام لبنان، درگیر فتنه سنگین شد. این فتنه، ارتش سوریه را پس از بیش از 15 سال از حضور رسمی، وادار به ترک لبنان کرد در این زمان، حزب‌الله با صدور یک برگ اتهامی در گوشه رینگ قرار گرفت. بعد از آنکه حزب‌الله با پیروزی تاریخی از جنگ 33 روزه خارج شد، دوباره درگیر فتنه داخلی گردید. لبنان در این مقطع تقریباً به‌طور کامل به دو بخش تقسیم شد و بخش بزرگ‌تر(14 مارس) طیفی از مخالفان حزب‌الله را در خود جای داده بود که از سوی دولت‌های عربی و غربی حمایت می‌شدند. حزب‌الله بعد از پیروزی در مقابل رژیم اسرائیل در جریان حمله زمینی آن در سال 1403/ 2024، یک بار دیگر درگیر فتنه داخلی گردید که اینک در حال طی کردن این دوره است.
حزب‌الله در همه این مقاطع، در فضای واقعی قدرتمند دیده شده و به قدرت آن اعتراف گردید و در فضای غیرواقعی، ضعیف و حتی خیلی ضعیف دیده شده و قدرت آن انکار گردیده است. اما یک فرد تجربه‌مند می‌داند حزب‌الله یک ارتش کلاسیک نیست که بتواند از نیروهای خود در برابر دشمن محافظت کند؛ بنابراین شهید می‌دهد و با ویرانی ابنیه‌هایش مواجه می‌گردد کمااینکه همواره چنین بوده است. همین ضاحیه در جنوب بیروت که تصاویر تخریب‌های آن، انسان را ناراحت می‌کند، اینک ششمین بار است که چنین وضعی را تجربه می‌نماید. بنابراین نباید با تصاویر به ارزیابی وضع کنونی و افق یک جریان یا یک کشور نشست. قطعاً حزب‌الله پس از جنگ سنگین یک سال و چند ماه اخیر با رژیم اسرائیل، به یک دوره‌ای برای بازیابی موقعیت خود احتیاج دارد؛ این بازیابی در شرایط جنگ‌های گذشته، بین 4 تا 7 سال به‌طول انجامیده است، اما با توجه به قدرت‌نمایی شدیدی که حزب‌الله در پایان جنگ اخیر از خود نشان داد، این دوره از چند سال به چند ماه کاهش یافته است. خبرهای داخلی حزب‌الله بیانگر آن است که بازسازی سازمان حزب‌الله که با حوادث سال گذشته، آسیب جدی دیده بود، به پایان رسیده است. وضعیت نظامی آن کاملاً باز احیا شده و سلاح‌های آن هم به روزآوری گردیده و هم بر آن‌ها و نیز تنوع آنان افزوده شده است. اما این بازسازی در بخش سیاسی به حدی که رفع نگرانی کند، نرسیده است. حزب‌الله با مشارکت در انتخاب رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر و کابینه آن، عملاً هویت لبنانی خود که تحت تأثیر حمایت‌ آن از سوریه و سپس از غزه مورد پرسش قرار می‌گرفت را نشان داد، اما مخالفان داخلی حزب‌الله بیکار نیستند آنان می‌خواهند از دوره فترت حزب‌الله یک فضای دائمی بسازند و بر مبنای آن برای همیشه از دغدغه وجود یک سازمان برتر در لبنان خلاص شوند که البته اگر نیک بنگرند می‌دانند به نفع آنان نیست که چنین قدرت امین میان‌داری تضعیف گردد. 
الان ادبیات حزب‌الله این است که بسیار خوب، آنان‌که از سلاح حزب‌الله و لزوم خلع آن صحبت می‌کنند، بگویند برای مقابله با تجاوزات هر روزه اسرائیل به خاک لبنان چه برنامه‌ای دارند؟ آنان که می‌گویند نیازی به سلاح حزب‌الله نیست، چه راهکار واقعی برای دفاع از امنیت لبنان دارند؟ همین دیروز یکی از اعضای مقاومت در مجلس لبنان اعلام کرد حزب‌الله آماده است در «گفت‌وگوهای ملی» با دولت شرکت کند. سؤال اول حزب‌الله در این گفت‌وگوها این خواهد بود که مقاومت نه، پس چه؟ آیا کسی در لبنان و فراتر از آن برای این سؤال پاسخی قابل قبول دارد؟ برای بازگشت به قاب نظامی در مقابل تجاوزات رژیم اسرائیل، حزب‌الله به این دوره زمانی نیاز دارد، تا وقتی در دفاع از خاک، آسمان و مردم لبنان، حملات به متجاوزان را از سر گرفت، اقدام او مثل همیشه با اجماع بین اقوام مختلف همراه شود. 
همین وضع درباره بقیه اضلاع جبهه مقاومت هم وجود دارد، کسانی که از خلع سلاح مقاومت حرف می‌زنند و یا از آن حمایت می‌کنند، آیا نسخه‌ای قابل قبول در مقابل آن دارند؟ در صورت خلع سلاح مقاومت، چه کسی قرار است از فلسطین و فلسطینی‌ها حمایت نماید؟ در صورت خلع سلاح مقاومت، چه کسی قرار است از توطئه‌هایی که چند بار عراق را به لبه پرتگاه برده و با قدرت مقاومت بازگشته، این کشور را حفظ ‌کند؟ الان با خلع سلاح سوریه، چه کسی قرار است از این کشور در برابر تجاوزات اسرائیل دفاع نماید؟ در افغانستان...؟ در پاکستان...؟ و حتی در ایران...؟ پس راهبرد خلع سلاح مقاومت که امروزه دشمن از آن به‌عنوان یک نسخه قطعی یاد می‌کند، منطقاً، فطرتاً و عملاً در منطقه با مانع خود ملت‌ها مواجه می‌باشد و حتماً به جایی نمی‌رسد. 

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۴

مذاکرات عمان نمایش قدرت ایران در برابر درماندگی امریکا

سیدعبدالله متولیان

مذاکرات غیرمستقیم ایران و امریکا در عمان در شرایطی آغاز شده که توازن قدرت به شکل بی‌سابقه‌ای به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر کرده است. حضور آقای عباس عراقچی به نمایندگی از ایران و استیو ویتکاف از سوی امریکا، نه تنها نشان‌دهنده جدی بودن این گفت‌وگوهاست، بلکه گواهی است بر پذیرش شرایط ایران از سوی طرف امریکایی. این مذاکرات در حالی برگزار می‌شود که امریکا، پس از سال‌ها تحریم و فشار حداکثری، به بن‌بست رسیده و ناچار شده است این بار با دستی خالی و در موضع ضعف به میز مذاکره بازگردد.
۱. دست برتر ایران در تعیین شرایط مذاکره: نکته کلیدی در این مذاکرات، تحمیل تمامی شروط ایران از جمله نوع مذاکره، محل، زمان و موضوعات مورد بحث است. این امر نشان می‌دهد که امریکا نه از موضع قدرت، بلکه از موضع نیازمندانه پای میز آمده است. پذیرش پیش‌شرط‌های ایران توسط واشینگتن، به‌وضوح بیانگر این واقعیت است که ایران دست طرف امریکایی برای جنجال‌آفرینی و جنگ رسانه‌ای برای مرعوب‌سازی و تسلیم شدن ایران را خوانده و سیاست «فشار حداکثری» (اوباما، ترامپ و بایدن) با شکست مواجه شده و امروز تنها راه باقی‌مانده برای امریکا، مذاکره در چارچوب تعیین‌شده تهران است. 
۲. حذف اروپا از معادله، فرصتی طلایی برای ایران: نبود اروپایی‌ها در این مذاکرات، یک پیروزی استراتژیک برای ایران محسوب می‌شود. طی سال‌های گذشته، اروپا اگرچه ادعای میانجیگری داشت، اما در عمل به ابزاری برای فشار بیشتر امریکا تبدیل شده بود. حذف آنها از میز مذاکره، به معنای از میدان به در کردن متحدان سنتی امریکا و تقویت جایگاه ایران است. این موضوع همچنین نشان می‌دهد که دیپلماسی فعال ایران توانسته بازیگران غربی را در تناقضی آشکار قرار دهد. 
۳. ناتوانی امریکا در حمله نظامی، آرزوی محال واشینگتن: ادعای حمله نظامی به ایران سال‌هاست که به یک بلوف تبلیغاتی تبدیل شده است. تحلیل‌های راهبردی نشان می‌دهد که امریکا توان نظامی، جرئت و حتی انگیزه لازم برای چنین جنگی را ندارد. تجربه افغانستان و عراق به وضوح ثابت کرده که هزینه‌های یک جنگ جدید برای امریکا غیرقابل تحمل خواهد بود. از سوی دیگر، قدرت بازدارندگی ایران شامل موشک‌های بالستیک، نیروی دریایی و توان پهپادی هرگونه تفکر حمله را به یک کابوس برای استراتژیست‌های امریکایی تبدیل کرده است. 
۴. اهداف ایران، از دفاع از حقوق ملت تا خنثی‌سازی پروپاگاندا: اهداف جمهوری اسلامی از این مذاکرات کاملاً شفاف و مبتنی بر منافع ملی است: 
- دفاع از حقوق ملت ایران در برابر تحریم‌های ظالمانه. 
- سلب هرگونه بهانه‌ای از امریکا برای عدم همکاری. 
- مدیریت افکار عمومی جهانی و افشای سیاست‌های دوگانه غرب. 
- خنثی‌سازی تبلیغات جنگ‌طلبانه در داخل امریکا. 
این مذاکرات همچنین فرصتی است برای اثبات این واقعیت که ایران نه از موضع ضعف، بلکه از موضع قدرت و منطق پای میز آمده است. 
۵. شکست پروژه دوقطبی‌سازی و نفوذ داخلی: از مهم‌ترین تاکتیک‌های امریکا، ایجاد چندصدایی و دوقطبی در داخل ایران است. آنها امیدوارند با استفاده از جریان‌های مرعوب، مجذوب و نفوذی، فشار داخلی بر نظام را افزایش دهند، اما واقعیت این است که وحدت ملی ایران پس از ترور شهید سلیمانی و خیانت‌های آشکار امریکا در برجام، تقویت شده است. مجلس دوازدهم، دولت سیزدهم و قوه قضائیه، همگی در یک راستا حرکت می‌کنند و این همان نقطه قوتی است که امریکا را ناامید کرده است. 
۶. شرایط جهانی به نفع ایران، افول هژمونی امریکا: امروز جهان شاهد افول قدرت امریکاست. جنگ اوکراین، بحران اقتصادی غرب، خیزش ضدصهیونیستی در جهان و شکست سیاست‌های ترامپ و بایدن، موقعیت ایران را تقویت کرده است. حتی متحدان سنتی امریکا نیز به این نتیجه رسیده‌اند که سیاست‌های واشینگتن غیرقابل پیش‌بینی و خطرناک است. از سوی دیگر، پیمان‌های راهبردی ایران با چین، روسیه و کشور‌های منطقه، امنیت و اقتدار ایران را تضمین کرده است. 
۷. هشدار به تیم مذاکره کننده، اجتناب از اشتباهات برجامی: اگرچه ایران در موضع قدرت قرار دارد، اما باید از هرگونه اشتباه تاکتیکی اجتناب کند. تجربه برجام نشان داد که امریکایی‌ها به هیچ تعهدی پایبند نیستند. بنابراین، تیم مذاکره‌کننده باید کاملاً هوشیار باشد تا در تله‌های حقوقی، رسانه‌ای و سیاسی امریکا گرفتار نشود. هرگونه امتیازدهی یکجانبه می‌تواند به جابه‌جایی برنده و بازنده منجر شود. 
۸. نتیجه‌گیری: پیروزی ایران در هر سناریوی ممکن: در پایان باید تأکید کرد که این مذاکرات در دو سناریو به نفع ایران تمام خواهد شد: 
- فرانامه (سناریو) اول: بن‌بست مذاکرات که نشان‌دهنده مقاومت ایران در برابر زورگویی امریکاست. 
- فرانامه دوم: تداوم مذاکرات که به معنای پذیرش شرایط ایران توسط امریکاست. تنها خطر احتمالی، اشتباه محاسباتی تیم مذاکره‌کننده است که باید با هوشیاری کامل از آن جلوگیری کرد. امروز ایران با اقتدار تمام در صحنه بین‌المللی حاضر شده است و این امریکاست که برای فرار از بن‌بست تحریم‌های خودساخته، به مذاکره تن داده است. جمهوری اسلامی ایران بار دیگر ثابت کرده که با استراتژی مقاومت هوشمندانه می‌توان حتی ابرقدرت‌های جهان را به زانو درآورد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۴

آمریکا، استاد فرار از اعطای امتیازات واقعی

مسعود رضایی

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی ایران به یکی از موضوعات حساس در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. از همان آغاز، تلاش‌های گسترده‌ای صورت گرفت تا این نظام مستقل و انقلابی تضعیف شود.

آمریکا با استفاده از ابزار‌های مختلف، ازجمله دخالت‌های سیاسی، تحریم‌ها و عملیات روانی، تمامی امکانات خود را به همراه متحدانش به‌کارگرفت تا ایران را تحت فشار قرار دهد. در این میان، دوران ریاست‌جمهوری ترامپ یکی از نمونه‌های برجسته این رویکرد تحمیلی بود. وی با بهره‌گیری از تمام ظرفیت‌های آمریکا و متحدانش تلاش کرد ایران را تضعیف و پیشرفت‌های محقق‌شده در نظام جمهوری اسلامی را متوقف کند. بااین‌حال، ایران به‌عنوان کشوری که ریشه‌های انقلاب آن به بیش از چهار دهه گذشته بازمی‌گردد، توانسته است با مقاومت، نه‌تنها از این فشار‌ها عبور کند، بلکه در حوزه‌های مختلف ازجمله فناوری هسته‌ای، علم، صنعت، پزشکی، فضایی و دیگر زمینه‌ها به موفقیت‌های چشمگیری دست‌یابد.
موضوع هسته‌ای یکی از محور‌های اصلی فشار‌های آمریکا علیه ایران بوده است. ایالات‌متحده، به‌رغم گزارش‌های متعدد آژانس بین‌المللی انرژی اتمی که صلح‌آمیز بودن فعالیت‌های هسته‌ای ایران را تأیید کرده‌اند، همچنان این مسأله را دستاویزی برای تحمیل محدودیت‌های بیشتر قرار داده است. ترامپ با طرح ادعای دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، تلاش کرده است تا علاوه بر محدودیت‌های مربوط به برنامه هسته‌ای، موضوعات دفاعی، سیاست خارجی و منطقه‌ای ایران را نیز هدف قرار دهد. این درحالی‌است که ایران بار‌ها اعلام کرده فعالیت‌های هسته‌ای خود را در چارچوب قوانین بین‌المللی و تحت نظارت آژانس انجام داده و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز بار‌ها صلح‌آمیز بودن فعالیت‌های هسته‌ای ما را تایید کرده است. پس از خروج آمریکا از برجام و عدم پایبندی کشور‌های اروپایی به تعهدات خود در این توافق، ایران برای حفاظت از منافعش گام‌هایی نظیر غنی‌سازی اورانیوم با درصد‌های بالاتر برداشته است. این اقدامات در راستای مقابله با نقض تعهدات بوده و نشان‌دهنده توان ایران در حفظ حقوق مسلم خود است. بااین‌حال، آمریکا تلاش می‌کند با بزرگ‌نمایی تهدید نظامی علیه ایران و ایجاد فضای روانی، حقوق مشروع کشورمان را در مذاکرات پیش‌رو محدود کند.
هدف واشنگتن، دریافت امتیازات نقد از ایران در مقابل تهدیدات نظامی موهوم و غیرقابل‌اجراست. به بیان ساده‌تر، ایالات‌متحده به‌دنبال آن است که در مقابل اجرای برخی تعهدات از سوی ایران، از اعطای امتیازات واقعی که همان رفع تحریم‌هاست شانه خالی کند. یعنی در مذاکرات بگویند محدودیت هسته‌ای را بپذیرید و در مقابل آن به‌جای رفع تحریم‌ها از حمله نظامی صرف‌نظر می‌کنیم. معتقدم این یک بازی است؛ به‌جای این‌که امتیاز نقدی به ما بدهند، امتیاز نسیه‌ای را به ما بفروشند؛ بنابراین باید مراقب باشیم اگر تعهدی را پذیرفتیم در مقابل آن امتیاز واقعی بگیریم.
به نظر می‌رسد تیم مذاکره‌کننده ایرانی به رهبری آقای عراقچی، با توجه به تجربه طولانی ایشان در دیپلماسی بین‌المللی و مذاکرات گذشته، با هوشیاری کامل و دقت‌نظر بالا در مقابل این رویکرد آمریکایی عمل خواهد کرد. جمهوری اسلامی ایران بر این باور است که هرگونه توافقی باید به رفع کامل تحریم‌های ظالمانه و احقاق حقوق ملت ایران منجر شود و از تبدیل مذاکرات به زمینه‌ای برای فشار بیشتر بر کشور جلوگیری گردد.
درنهایت، آنچه ایران از این مذاکرات انتظار دارد، دستیابی به تفاهمی واقعی و متوازن است که حقوق ملت ایران را تضمین کند. مردم ایران به‌طور یکپارچه از تیم مذاکره‌کننده حمایت خواهند کرد و جای امیدواری است که آقای عراقچی و تیم همراه ایشان بتوانند به بهترین شکل از حقوق ملت ایران دفاع کنند. همچنین، اگر آمریکایی‌ها قصد داشته باشند دامنه مذاکرات رابیش ازچارچوب موردنظر ایران گسترش دهند، این امر باواکنش جدی مواجه خواهدشد. آمریکایی‌هااگر بخواهند تعهداتی از ایران دریافت کنند که در مقابل آن، تعهدات برابری را متعهد نشوند قطعا تیم مذاکره‌کننده ایرانی با شجاعت در مقابل این‌گونه رفتار‌های آمریکا خواهد ایستاد و مردم ایران هم در مقابل آنچه که آمریکا به‌عنوان عملیات روانی برای تحت فشار قرار دادن جامعه ما انجام می‌دهد مقاومت خواهند کرد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۴

ایران؛ بهشت انشعابات غیرمجاز

ناصر ذاکری
وقتی از انشعاب غیرمجاز سخن به میان می‌آید، بالطبع‌ مواردی از نوع استفاده غیرمجاز از شبکه‌های آب و برق بدون پرداخت قیمت خدمات به ذهن مخاطب خطور می‌کند. اما ظاهرا برای این مفهوم باید تعریفی بسیار گسترده‌تر را انتخاب کرد تا طیف وسیعی از «برداشت»های ناموجه را حتی اگر ظاهری کاملا قانونی پیدا کرده‌ باشند، شامل شود. موارد فراوانی از این برداشت‌های ناموجه را در شرایط امروز اقتصاد ملی می‌توان برشمرد که در زیر به بیان چند مورد می‌پردازم:

۱. سیستم توزیع بودجه سالانه کشور بین بخش‌های مختلف اقتصاد و سازمان‌های دولتی متولی این بخش‌ها را می‌توان به شبکه‌ای از انشعابات تشبیه کرد که قطر هر انشعاب با طی مراحل قانونی تعیین می‌شود. حال شرایطی را در نظر بگیرید که اشخاص قدرتمند، با نفوذ در سلسله‌مراتب تصمیم‌سازی کشور و با ارائه توجیهاتی با ظاهر زیبا، بخشی از این منابع محدود را به نفع خود از شبکه خارج می‌کنند. در نتیجه می‌بینیم مثلا سهم فلان مؤسسه غیردولتی از منابع بودجه‌ای رقمی بالاتر از سهم فلان سازمان مهم دولتی است!

 در شرایطی که دولت برای تأمین مالی اجزای خود منابع کافی ندارد، ملزم می‌شود‌ سهم فلان مؤسسه غیردولتی را تمام و کمال بپردازد؛ آن‌هم در شرایطی که مأموریت آن سازمان در هیچ کشوری جزء وظایف اصلی دولت‌ها تعریف نمی‌شود.

 

۲. کارشناسان اهل فن در حوزه بودجه می‌گویند درآمدهای عمومی جامعه باید در خزانه دولتی متمرکز شده‌ و با رعایت اصول و قواعد خدشه‌ناپذیری برای مصارف مختلف هزینه شود. عدم تمرکز درآمدها در خزانه، آثار منفی متعددی در اقتصاد ملی دارد که اولین آن گسترش فساد است. از این‌رو پدیده واریز‌نشدن درآمدهای عمومی به خزانه را با هر تعریف و تدبیری که اتفاق بیفتد، باید مصداق دیگری از انشعابات غیرمجاز تلقی کرد. ۳. امروزه دولت‌ها با گردآوری درآمدهای مالیاتی از یک‌ سو هزینه‌های خود را تأمین کرده‌ و از سوی دیگر اقتصاد را در مسیر مطلوب هدایت می‌کنند. معمولا بخشی کوچک از اقتصاد با اهدافی موجه از معافیت مالیاتی برخوردار می‌شود. بااین‌حال سهم معافیت مالیاتی در اقتصاد ما بسیار بالاست. بنگاه‌های بزرگ اقتصادی که اتفاقا بیشترین فشار را به زیرساخت‌های کشور وارد می‌آورند، به دلیل برخورداری از معافیت مالیاتی، سهمی در تأمین هزینه نگهداری این زیرساخت‌ها ندارند‌ و این امر دولت را ناگزیر از کاری می‌کند که عنوان محترمانه آن «دست‌کردن در جیب مردم» است.

اما تأثیر مخرب این شیوه اعمال معافیت، ایجاد موقعیتی برای تداوم ناکارآمدی در تعداد کثیری از بنگاه‌های اقتصادی است. ۴. ثروت‌های طبیعی هر منطقه از کشور دارایی‌هایی است که به‌ هر شیوه‌ای خواه توسط دولت یا بخش خصوصی مورد بهره‌برداری قرار بگیرد، می‌بایست عواید آن صرف توسعه منطقه و بهبود سطح زندگی و رفاه شهروندان شود. بااین‌حال گاه واگذاری بی‌ضابطه برخی منابع به افراد خاص، شرایطی را ایجاد کرده‌ که سهم جمعیت بومی فلان منطقه از درآمدهای منابع آن، مختصری بیش از گرد‌و‌غبار ناشی از استخراج معدن باشد. مثلا فلان فرد متنفذ متوقع است باید بخشی از جنگل‌های شمال را برای برداشت در اختیار فرزند او بگذارند، زیرا او بی‌کار است! این نوع از برداشت منابع طبیعی نیز که جریان ثروت را به صورتی ناموجه از منطقه خارج می‌کند، مصداقی از انشعاب غیرمجاز است. ۵. تحریم نفت کشورمان شرایطی را ایجاد کرده که نفت و مشتقات آن به جای عرضه نظارت‌شده از طریق شرکت ملی نفت، با روش‌های عجیب و از طریق اشخاص یا مؤسسات مختلف در قالب سهمیه‌های تعیین‌شده‌ وارد بازار بشود. تعیین سهمیه که از طریق لابی قدرتمند اشخاص متنفذ صورت می‌گیرد، در همان گام نخست رانتی عظیم را همچون همای سعادت بر شانه افراد خاص می‌نشاند که ظرف چند سال با کمترین سرمایه اولیه‌‌ به دارایی‌های میلیاردی برسند، یا نهادها و مؤسسات مجری طرح فروش را در موقعیتی قرار می‌دهد که درآمدی بی‌ضابطه و بدون نظارت را تصاحب کنند.

۶. املاک و دارایی‌هایی که در سال‌های گذشته به هر دلیلی توقیف و مصادره شده‌اند، باید به‌عنوان بخشی از دارایی‌های عمومی در اختیار دولت قرار می‌گرفتند تا با فروش آنها از طریق مزایده، کسب درآمد بکند. اما منافع برخی قدرتمندان ایجاب می‌کرد‌ این دارایی‌ها بدون طی تشریفات مناقصه و با قیمتی بسیار نازل (و گاه به صورت از دم قسط) در اختیار نورچشمی‌ها قرار بگیرد. این شیوه نادرست واگذاری اینک منجر به یک اختلاف طبقاتی شدید در کشور شده‌‌ و همچنین مصداق انشعاب و برداشت غیرمجاز است. به این فهرست موارد زیاد دیگری را همچون واگذاری تسهیلات رانتی که بخشی بزرگ از منابع بانکی را از چرخه فعالیت سودمند برای اقتصاد ملی خارج می‌‌کند، واگذاری امتیازات رانتی که علاوه‌ بر محروم‌کردن خزانه دولت از درآمدی هنگفت، فعالان اقتصادی را در مسیری نادرست و مخرب به رقابت و تکاپو وامی‌دارد، اسکله‌های غیرمجاز و قاچاق سوخت که بخشی مهم از محصولات نفتی را از طریق لوله‌کشی‌های مخفیانه یا شیوه‌های دیگر از چرخه درآمدزایی برای کشور خارج می‌کند نیز می‌توان اضافه کرد.

از این‌رو استفاده از تعبیر «بهشت انشعابات غیرمجاز» پربیراه نیست. گونه‌های متنوع انشعاب غیرمجاز با وجود تفاوت‌های ظاهری فراوان، از نظر عملکرد شباهتی تام به همدیگر دارند؛ آنها منابع عظیم درآمد و ثروت را که باید به خزانه عمومی واریز شده‌ و سرمایه توسعه کشور بشود، هدر می‌دهند‌ و یکی از مهم‌ترین عوامل در فهرست مسببان وضع موجود (گسترش و تداوم فقر و توسعه‌نیافتگی در ایران امروز) هستند. از این‌رو دولت ‌باید در اولین گام، با شناخت درست آنها برای قطع و برچیدن بساط همه انشعابات بدون استثنا اقدام کند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۴

اتمسفر مذاکره ایران و آمریکا

مهدی تدینی

چند نکته درباره مذاکره دیروز ایران و آمریکا قابل توجه است. نخست تا اینجا هیچ اظهار نظر دقیقی از طرف تیم آمریکایی صورت نگرفته؛ نه درباره شکل مذاکره، نه محتوا و نه جو و حس و حال صحبتی نشده است. آن ها حتی درباره ادامه روند هم حرفی نزده اند.
هر اطلاعی داریم از طرف تیم ایران است. البته قدری قابل فهم است زیرا سطح حساسیت برای ما بسیار بیشتر است تا برای طرف مقابل، در نتیجه اوضاع از این طرف خیلی دقیق رصد می‌شود.
اما چند نتیجه‌گیری محتمل نیز می توان از دور اول مذاکرات ایران و آمریکا نیز داشت.
مطمئنا نظر طرف ایرانی نمی‌تواند با فضای حاکم بر مذاکره تناقض داشته باشد. مثلاً این ادعا که “قرار شده گفتگو هفته آینده ادامه پیدا کند” بعید است سوءتفاهم باشد. بنابراین برداشت تیم مذاکره‌کننده آمریکایی بعید است در تضاد با برداشت طرف ایرانی باشد.
اما ادامه بحث منوط به این است که تیم آمریکایی برداشت‌هایش را با وزارت خارجه و رئیس‌جمهور آمریکا در میان بگذارد و آنجا نتیجه نهایی معلوم می‌شود. بنابراین باید صبر کرد تا صدای طرف مقابل دربیاید. احتمال اینکه کل فرایند مذاکره تله باشد، بسیار کم است.
یک نکته در این میان قابل تامل است. درباره کلیت مذاکره هم تا الان آمریکا چند حرف متناقض زده است.
از یک طرف یک ایده گفتگوی گسترده بیان می‌کند وش از مسئله هسته‌ای تا موشکی و نیروهای نیابتی و امور تجاری (ایده ماکسیمالیستی) و از طرف دیگر چند باری گفته شده مسئله ترامپ فقط این است که ایران سلاح هسته‌ای نداشته باشد. بین این دو ایده یک دنیا اختلاف است. هدف بالاخره کدام است؟ این جابجا شدن اهداف تاکتیکی دارد؟ یک ایده مطلق و غیرقابل‌چانه‌زدن آنجا وجود دارد؟ آمریکا می‌تواند ایده حداقلی را با نادیده گرفتن اسرائیل پیش ببرد؟ هدف بالاخره آن ایده حداکثری است یا حداقلی؟
البته می‌توان پذیرفت که آمریکا می‌خواهد هدف را در عمل مشخص کند و چیزی بین این دو مقوله را محقق کند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۴

راز عقب نشینی ترامپ

 محمد سعید احدیان

«در این جلسه به مبنای مذاکراتی خیلی نزدیک شدیم و اگر در جلسه آینده بتوانیم مبنا را قطعی کنیم، فکر می کنم بخش زیادی از راه را رفتیم و فکر می کنیم بر اساس آن مبنا می توانیم گفت و گوهای واقعی را آغاز کنیم.» این جمله وزیرامورخارجه کشورمان بود که نشان می دهد در مذاکرات دیروز، ویتکاف با  چارچوب مذاکراتی ایران موافق بوده است که البته هفته آینده بعد از گرفتن نظر پایتخت ها قطعی می شود. اما معنی این مبانی مذاکراتی و اهمیت آن چیست؟ 
مبانی مذاکراتی یعنی این که موضوع مذاکرات دقیقا چه خواهد بود. غیر از لفاظی هایی که ترامپ کرده بود، براساس آن چه وی در سند سیاستی رسمی خود در برابر همه خبرنگاران امضا کرد، او نه تنها دنبال برچیده شدن صنعت  هسته ای ایران بود بلکه خلع سلاح ایران و ممانعت از حمایت از گروه های مقاومت را اهداف خود در تعامل با ایران مطرح کرده بود اما آن چه از گفته آقای دکتر عراقچی استنباط می شود این است که آمریکا پذیرفته است که صرفا فعالیت نظامی هسته ای ایران دستور کار مذاکراتی قرار گیرد و این مسئله یعنی عقب نشینی بزرگی که روز اول چندان قابل باور نبود. اما این تغییر موضع(البته فعلا) در چه مسیری به دست آمد؟آیا با شیوه ای که برخی با اعلام مواضع خوشبینانه به دنبال آن بودند، به دست آمد؟ اگر مروری به گذشته کنید خواهید دید که اتفاقا مواضع رسمی مقامات ایران از رهبرانقلاب تا دیگر مسئولان قوا محکم و از سر بی میلی به مذاکره بود. پس چه فرایندی طی شد که ما به چنین نتیجه ای رسیدیم؟
قبلا در یادداشت های گذشته توضیح داده بودم که قاعده ای که مسئله هسته ای ایران را در چارچوب آن می توان تحلیل کرد «بازی بزدل» است اما حالا مخصوص شخصی با ویژگی های شخصیتی مثل ترامپ می خواهم  یک منطق روشنی را که برای همه قابل فهم است بیان کنم.
واقعیت این است که اگر در برابر گنده لاتی مثل ترامپ ضعف نشان دهید به سرنوشتی مثل زلنسکی دچار می شوید که هم تحقیر می شوید و هم هیچ نتیجه ای در مذاکره نمی گیرید و فقط لحظه به لحظه بر امتیازخواهی های او اضافه می شود. راهبردی که در برابر چنین پدیده ای می تواند ما را به نتیجه برساند، حرف های به ظاهر مسالمت آمیز که پیام ضعف به طرف مقابل منتقل کند، نیست بلکه مواضع مقتدرانه و محکم با تهدیدهای متقابل است در حالی که مسیر دیپلماسی نیز باز بماند. عقب نشینی از مواضع ابتدایی دولت آمریکا در برابر ایران نتیجه چنین راهبردی بود که توسط رهبرانقلاب مدیریت شد. بخش های کلیدی این هندسه قدرت را می توان موارد زیر ذکر کرد: مواضع مقتدرانه، هوشمندانه و همراه با منطق رهبرانقلاب، انسجام و یکدستی همه مسئولین رده بالای کشور مخصوصا همراهی قوی رئیس جمهور با مواضع رهبرانقلاب، تهدیدهای معتبر و سنجیده مسئولین سیاسی و فرماندهای نظامی مخصوصا مواضع رئیس مجلس در راهپیمایی روز قدس و مواضع سردار حاجی زاده،  تاکید بر مذاکره غیرمستقیم که هم راه دیپلماسی را باز گذاشت و هم راه باج خواهی را بست و البته حضور معنادار مردم در راهپیمایی روز قدس و همچنین حفظ سبک زندگی عادی مردم به رغم تهدیدهای نظامی آمریکا که دشمن را از موثر بودن حمله نظامی دچار تردید کرد.
فهم این مسئله که رعایت شیوه عقلانیت انقلابی در دیپلماسی تا چه حد در نتیجه مهم است، اصلی است که برای ادامه راه ضروری است و نیاز به همراهی مردم و نخبگان با راهبردهای نظام دارد.
اما نکته پایانی که باید  مدنظر قرار گیرد خوشبینی بیش از اندازه از یک نشست است چرا که اولا ما با رئیس جمهوری روبه رو هستیم که به سادگی از مواضع خودش عبور می کند به گونه ای که اکنون که این یادداشت را می نویسم معلوم نیست دقایقی دیگر که قرار است ترامپ صحبت کند آیا همان مواضع نماینده تام الاختیارش  را تایید می کند یا خیر؟ ثانیا اگر به تعبیر آقای عراقچی مبانی مذاکرات تثبیت شود تازه شروع یک ماجرای به شدت پیچیده و سخت است که بتوان به الگویی دست یافت که طرف مقابل از عدم فعالیت نظامی هسته ای ایران اطمینان حاصل کند و ما از رفع تحریم ها به شکل واقعی یقین حاصل کنیم.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۴

زمین بازی کجاست؟

محمدکاظم انبارلویی
۱- قرارداد استارت ۱و۲ بین آمریکا و شوروی به‌منظور کاهش تسلیحات استراتژیک و محدود کردن تولید سلاح‌های هسته‌ای و نیز قرارداد سالت ۱و۲ برای تکمیل این پیمان بین رهبران دو قدرت برتر اتمی جهان امضا شد.

قباحت و ترسناکی تولید سلاح‌های هسته‌ای بر همگان روشن است. کاربرد آن در جنگ جهانی دوم علیه ژاپن یک جنایت جنگی آشکار است. آمریکا متهم اصلی این جنایت در جهان شناخته می‌شود.
۲- کنوانسیون منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای می‌گوید: کشورهای دارای سلاح هسته‌ای نباید مستقیم و غیرمستقیم به کشورهای غیربرخوردار در راه تحصیل این سلاح کمک کنند. تمام کشورهای جهان به جز چند کشور ازجمله اسرائیل عضو ان پی تی هستند ایران عضو ان پی تی است و غیر از این عضویت بارها اعلام کرده است دنبال تولید سلاح هسته‌ای نیست و برای این رویکرد یک نگاه فقهی و حقوقی دارد.
۳- موضوع و محمول اصلی این کنوانسیون‌ها متهم‌بودن ‌آمریکا به‌عنوان متهم اصلی تولید، انبارکردن و کاربرد سلاح اتمی در جامعه جهانی است. رژیم اشغالگر قدس متهم ردیف دوم این کنوانسیون‌هاست که با عدم پیوستن به ان پی تی
 دارای ۲۰۰ کلاهک هسته‌ای است. این دو نظام روسیاه برای منحرف کردن افکار عمومی جهان یک زمین‌بازی تعریف کرده‌اند و توپ را در زمین ایران انداخته‌اند.
آن‌ها با متهم کردن ایران که می‌خواهد سلاح اتمی بسازد نزدیک به نیم قرن است افکار عمومی جهان را سر کار گذاشته‌اند.
تا زمانی که بازیکنان حرفه‌ای کنوانسیون منع گسترش سلاح هسته‌ای، توپ تولید سلاح را در زمین ایران نگه‌دارند هرازچندی دروازه‌های امنیت ملی ما را در معرض خطر قرار می‌دهند.
لذا ما مجبوریم مدام قسم بخوریم دنبال تولید سلاح نیستیم و ناظران جهانی را همراه با دوربین‌های کنترل در حساس‌ترین مراکز هسته‌ای خود تحمل کنیم. با آن‌که بارها آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به‌ویژه بعد از برجام گزارش کرده است که ایران دنبال تولید سلاح نیست و فعالیت‌های هسته‌ای تهران صلح‌آمیز است.
از آن بالاتر تمام نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا اعتراف دارند ایران دنبال تولید سلاح هسته‌ای نیست. اما اتهام تولید سلاح توسط آمریکا و اسرائیل به‌عنوان دو کشور روسیاه دارنده سلاح هسته‌ای مدام به رسانه‌های جهان پمپاژ می‌شود.
۴- ما در مذاکرات برجام و قبل از آن و پس‌ازآن به خاطر یک اتهام بی‌اساس در محکمه‌ای حضور پیدا می‌کنیم که جای شاکی و متهم و جلاد و شهید عوض‌شده است. 
ما در محکمه‌ای حضور پیدا می‌کنیم که قبل از اثبات جرم ما توسط قاضی خودخوانده هسته‌ای به شدیدترین و بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها محکوم شده و این تحریم‌ها با قدرت و شدت تا حد تهدید حمله نظامی اعمال و اعلام می‌شود.
۵- تحریم‌های آمریکا و تهدیدهای عنصر نیابتی او در منطقه به معنای اعلام و اعمال جنگ است. ما برای این جنگ آماده‌ایم.
ملت و دولت ایران وظیفه خود را در این مقابله خوب می‌داند. آمریکا و اسرائیل جرئت حمله به ایران را ندارند اگر داشتند ظرف این چهار دهه در مبادرت به آن تردید نمی‌کردند. یک‌بار در اوایل انقلاب این جرئت را پیدا کردند خداوند در صحرای طبس دماغ آن‌ها را به خاک مالید.
۶- ایران با فتوای رهبری علمدار تحریم سلاح‌های کشتارجمعی و پرچم‌دار منع و اشاعه سلاح هسته‌ای است، این موضوع و موضع باید در هر نشستی و هر گفت‌وگویی تکرار شود و در موضع مدعی در برابر ادعاهای آمریکا و سه کشور شرور اروپایی ظاهر شویم. اگر این موضع را رها کنیم وضعیت همین می‌شود که با آن روبه‌رو هستیم. توپ در زمین دشمن را نباید به زمین خودی بیاوریم و مدام گل بخوریم. 
مذاکرات عمان با دو هدف رفع تحریم و قطع تهدید برگزار می‌شود. باید هدف سومی هم برای آن قائل شد و آن تغییر زمین‌بازی و شلیک توپ به زمین حریف باشد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۴

کدام منافع ملی قابل مذاکره‌ است؟

رضا رحمتی

اینکه در مذاکرات بین ایران و آمریکا بر سر چه مسائلی می‌توان گفت‌وگو کرد؟ مذاکره باید مستقیم باشد یا غیرمستقیم؟ مذاکره باید در یکی از ۲ کشور انجام شود یا در کشور ثالث؟ اعضای تیم مذاکره‌کننده باید از وزارت خارجه باشند یا شورای عالی امنیت ملی؟ دستور کار مذاکرات باید چه چیزهایی باشد؟ هر یک می‌تواند موضوعی برای بحث و بررسی باشد که مستقل از جانبداری سیاسی و جناحی، صرفا با توجه به منافع ملی و اصولی ایران مورد توجه قرار گیرد. در این یادداشت تلاش خواهم کرد به یک سوال پاسخ دهم و آن اینکه «کدام منافع ملی قابل مذاکره است؟» به بیان دیگر آیا درباره هر موضوعی یا هر منافع ملی می‌توان با طرف‌های مقابل در مذاکره گفت‌وگو کرد؟ آیا رهبری مذاکرات می‌تواند درباره همه مسائل درون‌مرزی مذاکره کند؟ پاسخ روابط بین‌الملل به این سوالات چیست؟ در ادبیات روابط بین‌الملل، منافع ملی انواعی دارد که عبارت است از: منافع حیاتی، منافع مهم و منافع حاشیه‌ای.
* بهترین مذاکرات کدام است؟
برای درک این موضوع که کدام منافع قابل مذاکره‌ است، باید منافع ملی را بدرستی در روابط بین‌الملل فهمید. آنچه اهمیت دارد اینکه در جایی که منافع ۲ طرف حیاتی است، مذاکره یا عدم عقب‌نشینی از این جنس از منافع توسط دولت‌ها در عمل قابل پیگیری نیست، بنابراین دامنه عمل دیپلماسی آنچنانی گسترده نیست که بتواند همه اقسام منافع ملی را دربرگیرد. در روابط بین‌الملل یک مقوله دیگر نیز حائز اهمیت است و آن امنیت هستی‌شناختی است. معنی این امنیت هستی‌شناختی، همان «حفظ نظام»، «حفظ تمامیت ارضی»، «حفظ استقلال سیاسی» و «امنیت مرزها» است. شرط خردمندی در مذاکرات این است که تا جای ممکن مذاکره به این چند حوزه نزدیک نشود. «مذاکره بر سر منافع ملی حیاتی، به معنای مذاکره بر سر موجودیت یک نظام سیاسی است. روی دیگر این سخن این است که دیپلماسی محدودیت‌هایی دارد و از جمله این محدودیت‌ها، محدودیت نوع و جنس منافع ملی است. در ادبیات روابط بین‌الملل، منافع ملی چند دسته است و متناسب با نوع منافع، گزینه‌های سیاست خارجی کشورها تعریف می‌شود. درک این موضوع کمک بسیاری می‌کند تا تصویری که از دیپلماسی و مذاکرات پیش روی ایران و آمریکاست، به دست آید». بر این اساس می‌توان نسبت بین مذاکرات و منافع ملی را با تقسیم کردن منافع ملی به انواع خود برشمرد. منافع ملی از لحاظ درجه اهمیت به ۳ دسته تقسیم می‌شود:
نخست- منافع حیاتی: این دسته از منافع، منافعی است که با موجودیت یک دولت/ نظام در ارتباط است و قابل مذاکره نیست. این موضوع ارتباطی به نوع کشور X یا Y، بزرگ یا کوچک، قوی یا ضعیف نیز ندارد. این منافع عبارت است از: منافع مربوط به تمامیت ارضی، استقلال سیاسی، وحدت ملی و تکیه نظام سیاسی بر مردم. برای جمهوری اسلامی ایران منافع حیاتی عبارت است از: 1- اسلامیت نظام 2- جمهوریت نظام 3- تمامیت ارضی 4- حاکمیت ملی 5- وحدت ملی 6- معیشت ضروری مردم 7- نظم و امنیت عمومی جامعه 8- کیان کشور و ایدئولوژی 9- استقلال سیاسی 12- صلح‌جویی و امنیت.
دوم- منافع مهم: این منافع اگرچه قابل مذاکره است اما در عین حال منافعی است که دولت‌ها برای حفظ و صیانت آنها در مذاکرات تلاش می‌کنند و می‌کوشند بسادگی آنها را از دست ندهند. این منافع از کشوری به کشور دیگر متفاوت است اما عموما منافعی را در بر می‌گیرد که دولت‌ها در خارج از مرزهای خود دنبال می‌کنند. دولت‌ها تلاش می‌کنند تا جایی که می‌توانند این منافع را در دستور کار مذاکره قرار ندهند. با این حال در صورتی که دولت‌ها نتوانند دامنه مذاکرات را به سمت منافع حاشیه‌ای روانه کنند، به سمت چانه‌زنی بر سر منافع مهم می‌روند تا مانع از مذاکره درباره منافع حیاتی شوند.
سوم- منافع حاشیه‌ای: از بین منافع، دسته سوم منافع یعنی منافع حاشیه‌ای منافعی است که تنها برای بالا بردن قدرت چانه‌زنی یک دولت در مذاکرات ایجاد شده و قابل چشم‌پوشی ‌است. این منافع اگرچه حاشیه‌ای و بی‌اهمیت است اما از ظرفیت بسیار مهمی برای قرار گرفتن روی میز مذاکرات برخوردار است. در نگاه واقع‌گرایانه، دولت‌ها به عنوان عقلانی‌ترین کنشگران بین‌المللی باید تلاش کنند این منافع را به حداکثر برسانند. علاوه بر این باید تلاش کنند اصطکاک این منافع با منافع مهم و منافع حاشیه‌ای کشورهای خصم را نیز به حداکثر برسانند، در این صورت، قدرت چانه‌زنی خود را نیز بالا برده‌اند. به عبارت دیگر، برای اعمال گزینه دیپلماسی و مذاکره به عنوان یکی از ابزارهای دیپلماسی، دولتی در دنبال کردن منافع ملی خود از طریق مذاکرات موفق است که بتواند اندازه، حجم و چگالی منافع حاشیه‌ای خود از یک سو و سطح اصطکاک این منافع حاشیه‌ای را با منافع حیاتی و مهم طرف خصم بیشتر کند. روی دیگر این سخن این است که کشوری که منافع حاشیه‌ای خود را افزایش ندهد، ناچار خواهد بود روی منافع مهم و حیاتی خود سر میز مذاکره بنشیند. برای نمونه در صورتی که مناقشه دولت A و دولت B روی حاکمیت سیاسی دولت B است، رفتار هوشمندانه دولت B این است که سطح خصومت را در حوزه‌های حاشیه‌ای به حداکثر اصطکاک برساند. به همین سبب دولت B  باید بتواند مذاکرات را به سمت بالا بردن تنش‌های حاشیه‌ای که ارتباطی به مسائل درون‌مرزی دولت B ندارد، هدایت کند. این مسائل می‌تواند شبیه مسائل کلیشه‌ای در منطقه، استفاده از کارت‌های منطقه‌ای، ایجاد تضاد منافع روی مسائل منطقه‌ای و اصطکاک‌هایی شبیه این موارد باشد. 
* کدام مذاکرات پویاست؟
بنابراین ایستا شدن سطح خصومت دولت A و دولت B و عدم تسری حوزه‌های اصطکاک، رویارویی و مواجهه را به سمت منافع مهم (در صورت وجود) و منافع حیاتی هدایت خواهد کرد. منافع کشورها باید به صورت دینامیک و پویا در جریان باشد تا بتواند در مواقع بحرانی، منوی میز مذاکرات دولت‌ها را پر کند. نخستین آسیبی که خالی بودن میز مذاکرات می‌تواند در پی داشته باشد، این است که مستقیما منافع ملی حیاتی را به عنوان ابزاری برای مذاکره فعال خواهد کرد و این موضوع بسته به میزان قدرت دولت‌ها می‌تواند آنها را در موضع ضعف یا قدرت در مذاکرات قرار دهد اما آنچه مشخص است اینکه تنوع میز مذاکره بسته به تنوع سطح اصطکاک یا مسائل کشورهای طرف مذاکره است. بنابراین پیش از اینکه درک دقیقی نسبت به مذاکره به صورت یکی از ابزارهای افزایش قدرت به وجود آید، باید فهم دقیقی نسبت به اقسام منافع کشورها به وجود آید.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات