سیدعبدالله متولیان
مذاکرات غیرمستقیم ایران و امریکا در عمان در شرایطی آغاز شده که توازن قدرت به شکل بیسابقهای به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر کرده است. حضور آقای عباس عراقچی به نمایندگی از ایران و استیو ویتکاف از سوی امریکا، نه تنها نشاندهنده جدی بودن این گفتوگوهاست، بلکه گواهی است بر پذیرش شرایط ایران از سوی طرف امریکایی. این مذاکرات در حالی برگزار میشود که امریکا، پس از سالها تحریم و فشار حداکثری، به بنبست رسیده و ناچار شده است این بار با دستی خالی و در موضع ضعف به میز مذاکره بازگردد.
۱. دست برتر ایران در تعیین شرایط مذاکره: نکته کلیدی در این مذاکرات، تحمیل تمامی شروط ایران از جمله نوع مذاکره، محل، زمان و موضوعات مورد بحث است. این امر نشان میدهد که امریکا نه از موضع قدرت، بلکه از موضع نیازمندانه پای میز آمده است. پذیرش پیششرطهای ایران توسط واشینگتن، بهوضوح بیانگر این واقعیت است که ایران دست طرف امریکایی برای جنجالآفرینی و جنگ رسانهای برای مرعوبسازی و تسلیم شدن ایران را خوانده و سیاست «فشار حداکثری» (اوباما، ترامپ و بایدن) با شکست مواجه شده و امروز تنها راه باقیمانده برای امریکا، مذاکره در چارچوب تعیینشده تهران است.
۲. حذف اروپا از معادله، فرصتی طلایی برای ایران: نبود اروپاییها در این مذاکرات، یک پیروزی استراتژیک برای ایران محسوب میشود. طی سالهای گذشته، اروپا اگرچه ادعای میانجیگری داشت، اما در عمل به ابزاری برای فشار بیشتر امریکا تبدیل شده بود. حذف آنها از میز مذاکره، به معنای از میدان به در کردن متحدان سنتی امریکا و تقویت جایگاه ایران است. این موضوع همچنین نشان میدهد که دیپلماسی فعال ایران توانسته بازیگران غربی را در تناقضی آشکار قرار دهد.
۳. ناتوانی امریکا در حمله نظامی، آرزوی محال واشینگتن: ادعای حمله نظامی به ایران سالهاست که به یک بلوف تبلیغاتی تبدیل شده است. تحلیلهای راهبردی نشان میدهد که امریکا توان نظامی، جرئت و حتی انگیزه لازم برای چنین جنگی را ندارد. تجربه افغانستان و عراق به وضوح ثابت کرده که هزینههای یک جنگ جدید برای امریکا غیرقابل تحمل خواهد بود. از سوی دیگر، قدرت بازدارندگی ایران شامل موشکهای بالستیک، نیروی دریایی و توان پهپادی هرگونه تفکر حمله را به یک کابوس برای استراتژیستهای امریکایی تبدیل کرده است.
۴. اهداف ایران، از دفاع از حقوق ملت تا خنثیسازی پروپاگاندا: اهداف جمهوری اسلامی از این مذاکرات کاملاً شفاف و مبتنی بر منافع ملی است:
- دفاع از حقوق ملت ایران در برابر تحریمهای ظالمانه.
- سلب هرگونه بهانهای از امریکا برای عدم همکاری.
- مدیریت افکار عمومی جهانی و افشای سیاستهای دوگانه غرب.
- خنثیسازی تبلیغات جنگطلبانه در داخل امریکا.
این مذاکرات همچنین فرصتی است برای اثبات این واقعیت که ایران نه از موضع ضعف، بلکه از موضع قدرت و منطق پای میز آمده است.
۵. شکست پروژه دوقطبیسازی و نفوذ داخلی: از مهمترین تاکتیکهای امریکا، ایجاد چندصدایی و دوقطبی در داخل ایران است. آنها امیدوارند با استفاده از جریانهای مرعوب، مجذوب و نفوذی، فشار داخلی بر نظام را افزایش دهند، اما واقعیت این است که وحدت ملی ایران پس از ترور شهید سلیمانی و خیانتهای آشکار امریکا در برجام، تقویت شده است. مجلس دوازدهم، دولت سیزدهم و قوه قضائیه، همگی در یک راستا حرکت میکنند و این همان نقطه قوتی است که امریکا را ناامید کرده است.
۶. شرایط جهانی به نفع ایران، افول هژمونی امریکا: امروز جهان شاهد افول قدرت امریکاست. جنگ اوکراین، بحران اقتصادی غرب، خیزش ضدصهیونیستی در جهان و شکست سیاستهای ترامپ و بایدن، موقعیت ایران را تقویت کرده است. حتی متحدان سنتی امریکا نیز به این نتیجه رسیدهاند که سیاستهای واشینگتن غیرقابل پیشبینی و خطرناک است. از سوی دیگر، پیمانهای راهبردی ایران با چین، روسیه و کشورهای منطقه، امنیت و اقتدار ایران را تضمین کرده است.
۷. هشدار به تیم مذاکره کننده، اجتناب از اشتباهات برجامی: اگرچه ایران در موضع قدرت قرار دارد، اما باید از هرگونه اشتباه تاکتیکی اجتناب کند. تجربه برجام نشان داد که امریکاییها به هیچ تعهدی پایبند نیستند. بنابراین، تیم مذاکرهکننده باید کاملاً هوشیار باشد تا در تلههای حقوقی، رسانهای و سیاسی امریکا گرفتار نشود. هرگونه امتیازدهی یکجانبه میتواند به جابهجایی برنده و بازنده منجر شود.
۸. نتیجهگیری: پیروزی ایران در هر سناریوی ممکن: در پایان باید تأکید کرد که این مذاکرات در دو سناریو به نفع ایران تمام خواهد شد:
- فرانامه (سناریو) اول: بنبست مذاکرات که نشاندهنده مقاومت ایران در برابر زورگویی امریکاست.
- فرانامه دوم: تداوم مذاکرات که به معنای پذیرش شرایط ایران توسط امریکاست. تنها خطر احتمالی، اشتباه محاسباتی تیم مذاکرهکننده است که باید با هوشیاری کامل از آن جلوگیری کرد. امروز ایران با اقتدار تمام در صحنه بینالمللی حاضر شده است و این امریکاست که برای فرار از بنبست تحریمهای خودساخته، به مذاکره تن داده است. جمهوری اسلامی ایران بار دیگر ثابت کرده که با استراتژی مقاومت هوشمندانه میتوان حتی ابرقدرتهای جهان را به زانو درآورد.
آمریکا، استاد فرار از اعطای امتیازات واقعی
مسعود رضایی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی ایران به یکی از موضوعات حساس در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. از همان آغاز، تلاشهای گستردهای صورت گرفت تا این نظام مستقل و انقلابی تضعیف شود.
آمریکا با استفاده از ابزارهای مختلف، ازجمله دخالتهای سیاسی، تحریمها و عملیات روانی، تمامی امکانات خود را به همراه متحدانش بهکارگرفت تا ایران را تحت فشار قرار دهد. در این میان، دوران ریاستجمهوری ترامپ یکی از نمونههای برجسته این رویکرد تحمیلی بود. وی با بهرهگیری از تمام ظرفیتهای آمریکا و متحدانش تلاش کرد ایران را تضعیف و پیشرفتهای محققشده در نظام جمهوری اسلامی را متوقف کند. بااینحال، ایران بهعنوان کشوری که ریشههای انقلاب آن به بیش از چهار دهه گذشته بازمیگردد، توانسته است با مقاومت، نهتنها از این فشارها عبور کند، بلکه در حوزههای مختلف ازجمله فناوری هستهای، علم، صنعت، پزشکی، فضایی و دیگر زمینهها به موفقیتهای چشمگیری دستیابد.
موضوع هستهای یکی از محورهای اصلی فشارهای آمریکا علیه ایران بوده است. ایالاتمتحده، بهرغم گزارشهای متعدد آژانس بینالمللی انرژی اتمی که صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای ایران را تأیید کردهاند، همچنان این مسأله را دستاویزی برای تحمیل محدودیتهای بیشتر قرار داده است. ترامپ با طرح ادعای دستیابی ایران به سلاح هستهای، تلاش کرده است تا علاوه بر محدودیتهای مربوط به برنامه هستهای، موضوعات دفاعی، سیاست خارجی و منطقهای ایران را نیز هدف قرار دهد. این درحالیاست که ایران بارها اعلام کرده فعالیتهای هستهای خود را در چارچوب قوانین بینالمللی و تحت نظارت آژانس انجام داده و آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز بارها صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای ما را تایید کرده است. پس از خروج آمریکا از برجام و عدم پایبندی کشورهای اروپایی به تعهدات خود در این توافق، ایران برای حفاظت از منافعش گامهایی نظیر غنیسازی اورانیوم با درصدهای بالاتر برداشته است. این اقدامات در راستای مقابله با نقض تعهدات بوده و نشاندهنده توان ایران در حفظ حقوق مسلم خود است. بااینحال، آمریکا تلاش میکند با بزرگنمایی تهدید نظامی علیه ایران و ایجاد فضای روانی، حقوق مشروع کشورمان را در مذاکرات پیشرو محدود کند.
هدف واشنگتن، دریافت امتیازات نقد از ایران در مقابل تهدیدات نظامی موهوم و غیرقابلاجراست. به بیان سادهتر، ایالاتمتحده بهدنبال آن است که در مقابل اجرای برخی تعهدات از سوی ایران، از اعطای امتیازات واقعی که همان رفع تحریمهاست شانه خالی کند. یعنی در مذاکرات بگویند محدودیت هستهای را بپذیرید و در مقابل آن بهجای رفع تحریمها از حمله نظامی صرفنظر میکنیم. معتقدم این یک بازی است؛ بهجای اینکه امتیاز نقدی به ما بدهند، امتیاز نسیهای را به ما بفروشند؛ بنابراین باید مراقب باشیم اگر تعهدی را پذیرفتیم در مقابل آن امتیاز واقعی بگیریم.
به نظر میرسد تیم مذاکرهکننده ایرانی به رهبری آقای عراقچی، با توجه به تجربه طولانی ایشان در دیپلماسی بینالمللی و مذاکرات گذشته، با هوشیاری کامل و دقتنظر بالا در مقابل این رویکرد آمریکایی عمل خواهد کرد. جمهوری اسلامی ایران بر این باور است که هرگونه توافقی باید به رفع کامل تحریمهای ظالمانه و احقاق حقوق ملت ایران منجر شود و از تبدیل مذاکرات به زمینهای برای فشار بیشتر بر کشور جلوگیری گردد.
درنهایت، آنچه ایران از این مذاکرات انتظار دارد، دستیابی به تفاهمی واقعی و متوازن است که حقوق ملت ایران را تضمین کند. مردم ایران بهطور یکپارچه از تیم مذاکرهکننده حمایت خواهند کرد و جای امیدواری است که آقای عراقچی و تیم همراه ایشان بتوانند به بهترین شکل از حقوق ملت ایران دفاع کنند. همچنین، اگر آمریکاییها قصد داشته باشند دامنه مذاکرات رابیش ازچارچوب موردنظر ایران گسترش دهند، این امر باواکنش جدی مواجه خواهدشد. آمریکاییهااگر بخواهند تعهداتی از ایران دریافت کنند که در مقابل آن، تعهدات برابری را متعهد نشوند قطعا تیم مذاکرهکننده ایرانی با شجاعت در مقابل اینگونه رفتارهای آمریکا خواهد ایستاد و مردم ایران هم در مقابل آنچه که آمریکا بهعنوان عملیات روانی برای تحت فشار قرار دادن جامعه ما انجام میدهد مقاومت خواهند کرد.
۱. سیستم توزیع بودجه سالانه کشور بین بخشهای مختلف اقتصاد و سازمانهای دولتی متولی این بخشها را میتوان به شبکهای از انشعابات تشبیه کرد که قطر هر انشعاب با طی مراحل قانونی تعیین میشود. حال شرایطی را در نظر بگیرید که اشخاص قدرتمند، با نفوذ در سلسلهمراتب تصمیمسازی کشور و با ارائه توجیهاتی با ظاهر زیبا، بخشی از این منابع محدود را به نفع خود از شبکه خارج میکنند. در نتیجه میبینیم مثلا سهم فلان مؤسسه غیردولتی از منابع بودجهای رقمی بالاتر از سهم فلان سازمان مهم دولتی است!
در شرایطی که دولت برای تأمین مالی اجزای خود منابع کافی ندارد، ملزم میشود سهم فلان مؤسسه غیردولتی را تمام و کمال بپردازد؛ آنهم در شرایطی که مأموریت آن سازمان در هیچ کشوری جزء وظایف اصلی دولتها تعریف نمیشود.
۲. کارشناسان اهل فن در حوزه بودجه میگویند درآمدهای عمومی جامعه باید در خزانه دولتی متمرکز شده و با رعایت اصول و قواعد خدشهناپذیری برای مصارف مختلف هزینه شود. عدم تمرکز درآمدها در خزانه، آثار منفی متعددی در اقتصاد ملی دارد که اولین آن گسترش فساد است. از اینرو پدیده واریزنشدن درآمدهای عمومی به خزانه را با هر تعریف و تدبیری که اتفاق بیفتد، باید مصداق دیگری از انشعابات غیرمجاز تلقی کرد. ۳. امروزه دولتها با گردآوری درآمدهای مالیاتی از یک سو هزینههای خود را تأمین کرده و از سوی دیگر اقتصاد را در مسیر مطلوب هدایت میکنند. معمولا بخشی کوچک از اقتصاد با اهدافی موجه از معافیت مالیاتی برخوردار میشود. بااینحال سهم معافیت مالیاتی در اقتصاد ما بسیار بالاست. بنگاههای بزرگ اقتصادی که اتفاقا بیشترین فشار را به زیرساختهای کشور وارد میآورند، به دلیل برخورداری از معافیت مالیاتی، سهمی در تأمین هزینه نگهداری این زیرساختها ندارند و این امر دولت را ناگزیر از کاری میکند که عنوان محترمانه آن «دستکردن در جیب مردم» است.
اما تأثیر مخرب این شیوه اعمال معافیت، ایجاد موقعیتی برای تداوم ناکارآمدی در تعداد کثیری از بنگاههای اقتصادی است. ۴. ثروتهای طبیعی هر منطقه از کشور داراییهایی است که به هر شیوهای خواه توسط دولت یا بخش خصوصی مورد بهرهبرداری قرار بگیرد، میبایست عواید آن صرف توسعه منطقه و بهبود سطح زندگی و رفاه شهروندان شود. بااینحال گاه واگذاری بیضابطه برخی منابع به افراد خاص، شرایطی را ایجاد کرده که سهم جمعیت بومی فلان منطقه از درآمدهای منابع آن، مختصری بیش از گردوغبار ناشی از استخراج معدن باشد. مثلا فلان فرد متنفذ متوقع است باید بخشی از جنگلهای شمال را برای برداشت در اختیار فرزند او بگذارند، زیرا او بیکار است! این نوع از برداشت منابع طبیعی نیز که جریان ثروت را به صورتی ناموجه از منطقه خارج میکند، مصداقی از انشعاب غیرمجاز است. ۵. تحریم نفت کشورمان شرایطی را ایجاد کرده که نفت و مشتقات آن به جای عرضه نظارتشده از طریق شرکت ملی نفت، با روشهای عجیب و از طریق اشخاص یا مؤسسات مختلف در قالب سهمیههای تعیینشده وارد بازار بشود. تعیین سهمیه که از طریق لابی قدرتمند اشخاص متنفذ صورت میگیرد، در همان گام نخست رانتی عظیم را همچون همای سعادت بر شانه افراد خاص مینشاند که ظرف چند سال با کمترین سرمایه اولیه به داراییهای میلیاردی برسند، یا نهادها و مؤسسات مجری طرح فروش را در موقعیتی قرار میدهد که درآمدی بیضابطه و بدون نظارت را تصاحب کنند.
۶. املاک و داراییهایی که در سالهای گذشته به هر دلیلی توقیف و مصادره شدهاند، باید بهعنوان بخشی از داراییهای عمومی در اختیار دولت قرار میگرفتند تا با فروش آنها از طریق مزایده، کسب درآمد بکند. اما منافع برخی قدرتمندان ایجاب میکرد این داراییها بدون طی تشریفات مناقصه و با قیمتی بسیار نازل (و گاه به صورت از دم قسط) در اختیار نورچشمیها قرار بگیرد. این شیوه نادرست واگذاری اینک منجر به یک اختلاف طبقاتی شدید در کشور شده و همچنین مصداق انشعاب و برداشت غیرمجاز است. به این فهرست موارد زیاد دیگری را همچون واگذاری تسهیلات رانتی که بخشی بزرگ از منابع بانکی را از چرخه فعالیت سودمند برای اقتصاد ملی خارج میکند، واگذاری امتیازات رانتی که علاوه بر محرومکردن خزانه دولت از درآمدی هنگفت، فعالان اقتصادی را در مسیری نادرست و مخرب به رقابت و تکاپو وامیدارد، اسکلههای غیرمجاز و قاچاق سوخت که بخشی مهم از محصولات نفتی را از طریق لولهکشیهای مخفیانه یا شیوههای دیگر از چرخه درآمدزایی برای کشور خارج میکند نیز میتوان اضافه کرد.
از اینرو استفاده از تعبیر «بهشت انشعابات غیرمجاز» پربیراه نیست. گونههای متنوع انشعاب غیرمجاز با وجود تفاوتهای ظاهری فراوان، از نظر عملکرد شباهتی تام به همدیگر دارند؛ آنها منابع عظیم درآمد و ثروت را که باید به خزانه عمومی واریز شده و سرمایه توسعه کشور بشود، هدر میدهند و یکی از مهمترین عوامل در فهرست مسببان وضع موجود (گسترش و تداوم فقر و توسعهنیافتگی در ایران امروز) هستند. از اینرو دولت باید در اولین گام، با شناخت درست آنها برای قطع و برچیدن بساط همه انشعابات بدون استثنا اقدام کند.
مهدی تدینی
چند نکته درباره مذاکره دیروز ایران و آمریکا قابل توجه است. نخست تا اینجا هیچ اظهار نظر دقیقی از طرف تیم آمریکایی صورت نگرفته؛ نه درباره شکل مذاکره، نه محتوا و نه جو و حس و حال صحبتی نشده است. آن ها حتی درباره ادامه روند هم حرفی نزده اند.
هر اطلاعی داریم از طرف تیم ایران است. البته قدری قابل فهم است زیرا سطح حساسیت برای ما بسیار بیشتر است تا برای طرف مقابل، در نتیجه اوضاع از این طرف خیلی دقیق رصد میشود.
اما چند نتیجهگیری محتمل نیز می توان از دور اول مذاکرات ایران و آمریکا نیز داشت.
مطمئنا نظر طرف ایرانی نمیتواند با فضای حاکم بر مذاکره تناقض داشته باشد. مثلاً این ادعا که “قرار شده گفتگو هفته آینده ادامه پیدا کند” بعید است سوءتفاهم باشد. بنابراین برداشت تیم مذاکرهکننده آمریکایی بعید است در تضاد با برداشت طرف ایرانی باشد.
اما ادامه بحث منوط به این است که تیم آمریکایی برداشتهایش را با وزارت خارجه و رئیسجمهور آمریکا در میان بگذارد و آنجا نتیجه نهایی معلوم میشود. بنابراین باید صبر کرد تا صدای طرف مقابل دربیاید. احتمال اینکه کل فرایند مذاکره تله باشد، بسیار کم است.
یک نکته در این میان قابل تامل است. درباره کلیت مذاکره هم تا الان آمریکا چند حرف متناقض زده است.
از یک طرف یک ایده گفتگوی گسترده بیان میکند وش از مسئله هستهای تا موشکی و نیروهای نیابتی و امور تجاری (ایده ماکسیمالیستی) و از طرف دیگر چند باری گفته شده مسئله ترامپ فقط این است که ایران سلاح هستهای نداشته باشد. بین این دو ایده یک دنیا اختلاف است. هدف بالاخره کدام است؟ این جابجا شدن اهداف تاکتیکی دارد؟ یک ایده مطلق و غیرقابلچانهزدن آنجا وجود دارد؟ آمریکا میتواند ایده حداقلی را با نادیده گرفتن اسرائیل پیش ببرد؟ هدف بالاخره آن ایده حداکثری است یا حداقلی؟
البته میتوان پذیرفت که آمریکا میخواهد هدف را در عمل مشخص کند و چیزی بین این دو مقوله را محقق کند.
محمد سعید احدیان
رضا رحمتی
اینکه در مذاکرات بین ایران و آمریکا بر سر چه مسائلی میتوان گفتوگو کرد؟ مذاکره باید مستقیم باشد یا غیرمستقیم؟ مذاکره باید در یکی از ۲ کشور انجام شود یا در کشور ثالث؟ اعضای تیم مذاکرهکننده باید از وزارت خارجه باشند یا شورای عالی امنیت ملی؟ دستور کار مذاکرات باید چه چیزهایی باشد؟ هر یک میتواند موضوعی برای بحث و بررسی باشد که مستقل از جانبداری سیاسی و جناحی، صرفا با توجه به منافع ملی و اصولی ایران مورد توجه قرار گیرد. در این یادداشت تلاش خواهم کرد به یک سوال پاسخ دهم و آن اینکه «کدام منافع ملی قابل مذاکره است؟» به بیان دیگر آیا درباره هر موضوعی یا هر منافع ملی میتوان با طرفهای مقابل در مذاکره گفتوگو کرد؟ آیا رهبری مذاکرات میتواند درباره همه مسائل درونمرزی مذاکره کند؟ پاسخ روابط بینالملل به این سوالات چیست؟ در ادبیات روابط بینالملل، منافع ملی انواعی دارد که عبارت است از: منافع حیاتی، منافع مهم و منافع حاشیهای.
* بهترین مذاکرات کدام است؟
برای درک این موضوع که کدام منافع قابل مذاکره است، باید منافع ملی را بدرستی در روابط بینالملل فهمید. آنچه اهمیت دارد اینکه در جایی که منافع ۲ طرف حیاتی است، مذاکره یا عدم عقبنشینی از این جنس از منافع توسط دولتها در عمل قابل پیگیری نیست، بنابراین دامنه عمل دیپلماسی آنچنانی گسترده نیست که بتواند همه اقسام منافع ملی را دربرگیرد. در روابط بینالملل یک مقوله دیگر نیز حائز اهمیت است و آن امنیت هستیشناختی است. معنی این امنیت هستیشناختی، همان «حفظ نظام»، «حفظ تمامیت ارضی»، «حفظ استقلال سیاسی» و «امنیت مرزها» است. شرط خردمندی در مذاکرات این است که تا جای ممکن مذاکره به این چند حوزه نزدیک نشود. «مذاکره بر سر منافع ملی حیاتی، به معنای مذاکره بر سر موجودیت یک نظام سیاسی است. روی دیگر این سخن این است که دیپلماسی محدودیتهایی دارد و از جمله این محدودیتها، محدودیت نوع و جنس منافع ملی است. در ادبیات روابط بینالملل، منافع ملی چند دسته است و متناسب با نوع منافع، گزینههای سیاست خارجی کشورها تعریف میشود. درک این موضوع کمک بسیاری میکند تا تصویری که از دیپلماسی و مذاکرات پیش روی ایران و آمریکاست، به دست آید». بر این اساس میتوان نسبت بین مذاکرات و منافع ملی را با تقسیم کردن منافع ملی به انواع خود برشمرد. منافع ملی از لحاظ درجه اهمیت به ۳ دسته تقسیم میشود:
نخست- منافع حیاتی: این دسته از منافع، منافعی است که با موجودیت یک دولت/ نظام در ارتباط است و قابل مذاکره نیست. این موضوع ارتباطی به نوع کشور X یا Y، بزرگ یا کوچک، قوی یا ضعیف نیز ندارد. این منافع عبارت است از: منافع مربوط به تمامیت ارضی، استقلال سیاسی، وحدت ملی و تکیه نظام سیاسی بر مردم. برای جمهوری اسلامی ایران منافع حیاتی عبارت است از: 1- اسلامیت نظام 2- جمهوریت نظام 3- تمامیت ارضی 4- حاکمیت ملی 5- وحدت ملی 6- معیشت ضروری مردم 7- نظم و امنیت عمومی جامعه 8- کیان کشور و ایدئولوژی 9- استقلال سیاسی 12- صلحجویی و امنیت.
دوم- منافع مهم: این منافع اگرچه قابل مذاکره است اما در عین حال منافعی است که دولتها برای حفظ و صیانت آنها در مذاکرات تلاش میکنند و میکوشند بسادگی آنها را از دست ندهند. این منافع از کشوری به کشور دیگر متفاوت است اما عموما منافعی را در بر میگیرد که دولتها در خارج از مرزهای خود دنبال میکنند. دولتها تلاش میکنند تا جایی که میتوانند این منافع را در دستور کار مذاکره قرار ندهند. با این حال در صورتی که دولتها نتوانند دامنه مذاکرات را به سمت منافع حاشیهای روانه کنند، به سمت چانهزنی بر سر منافع مهم میروند تا مانع از مذاکره درباره منافع حیاتی شوند.
سوم- منافع حاشیهای: از بین منافع، دسته سوم منافع یعنی منافع حاشیهای منافعی است که تنها برای بالا بردن قدرت چانهزنی یک دولت در مذاکرات ایجاد شده و قابل چشمپوشی است. این منافع اگرچه حاشیهای و بیاهمیت است اما از ظرفیت بسیار مهمی برای قرار گرفتن روی میز مذاکرات برخوردار است. در نگاه واقعگرایانه، دولتها به عنوان عقلانیترین کنشگران بینالمللی باید تلاش کنند این منافع را به حداکثر برسانند. علاوه بر این باید تلاش کنند اصطکاک این منافع با منافع مهم و منافع حاشیهای کشورهای خصم را نیز به حداکثر برسانند، در این صورت، قدرت چانهزنی خود را نیز بالا بردهاند. به عبارت دیگر، برای اعمال گزینه دیپلماسی و مذاکره به عنوان یکی از ابزارهای دیپلماسی، دولتی در دنبال کردن منافع ملی خود از طریق مذاکرات موفق است که بتواند اندازه، حجم و چگالی منافع حاشیهای خود از یک سو و سطح اصطکاک این منافع حاشیهای را با منافع حیاتی و مهم طرف خصم بیشتر کند. روی دیگر این سخن این است که کشوری که منافع حاشیهای خود را افزایش ندهد، ناچار خواهد بود روی منافع مهم و حیاتی خود سر میز مذاکره بنشیند. برای نمونه در صورتی که مناقشه دولت A و دولت B روی حاکمیت سیاسی دولت B است، رفتار هوشمندانه دولت B این است که سطح خصومت را در حوزههای حاشیهای به حداکثر اصطکاک برساند. به همین سبب دولت B باید بتواند مذاکرات را به سمت بالا بردن تنشهای حاشیهای که ارتباطی به مسائل درونمرزی دولت B ندارد، هدایت کند. این مسائل میتواند شبیه مسائل کلیشهای در منطقه، استفاده از کارتهای منطقهای، ایجاد تضاد منافع روی مسائل منطقهای و اصطکاکهایی شبیه این موارد باشد.
* کدام مذاکرات پویاست؟
بنابراین ایستا شدن سطح خصومت دولت A و دولت B و عدم تسری حوزههای اصطکاک، رویارویی و مواجهه را به سمت منافع مهم (در صورت وجود) و منافع حیاتی هدایت خواهد کرد. منافع کشورها باید به صورت دینامیک و پویا در جریان باشد تا بتواند در مواقع بحرانی، منوی میز مذاکرات دولتها را پر کند. نخستین آسیبی که خالی بودن میز مذاکرات میتواند در پی داشته باشد، این است که مستقیما منافع ملی حیاتی را به عنوان ابزاری برای مذاکره فعال خواهد کرد و این موضوع بسته به میزان قدرت دولتها میتواند آنها را در موضع ضعف یا قدرت در مذاکرات قرار دهد اما آنچه مشخص است اینکه تنوع میز مذاکره بسته به تنوع سطح اصطکاک یا مسائل کشورهای طرف مذاکره است. بنابراین پیش از اینکه درک دقیقی نسبت به مذاکره به صورت یکی از ابزارهای افزایش قدرت به وجود آید، باید فهم دقیقی نسبت به اقسام منافع کشورها به وجود آید.