حسین عبداللهیفر
اگرچه دولت جدید امریکا سیاست خارجی خود را در قبال جمهوری اسلامی ایران در چارچوب قاعده کلی چماق و هویج ذیل دوگانه «مذاکره و تهدید» دنبال میکند، اما دو ویژگی متفاوت از سایر دولتهای امریکا دارد که یکی «سیالیت راهبردی» به جای برنامهریزی و قاعدهمندی و دومی «دیپلماسی عمومی» به جای رابطههای دیپلماتیک و رایزنیهای پشت پرده است.
به عبارت دقیقتر ترامپ تلاش میکند با مخاطب قرار دادن مردم هم فضای «جنگ و تهدید» و احساس «توافق و صلح» را ملموس و قابل درک و هم از فشار افکار عمومی در راستای منافع خود استفاده کند، از همین رو، رهبر معظم انقلاب از این نوع دعوت به مذاکره تحت عنوان «مذاکره تحکمی» از سوی یک دولت قلدر تعبیر فرمودند که هدفش وادارسازی طرف مقابل به تسلیم یا مقصرسازی وی تحت عنوان ترککننده مذاکره است؛ سیاست کهنهای که در ادبیات امریکایی به آن «گربه مرده» اطلاق میشود.
نکته مهم در این میان اطلاع دقیق جمهوری اسلامی از اهداف غرب در مذاکره بود که صراحتاً در قالب نقشه جامعی برای مهار حداکثری ایران تدوین شده بود. برای طرف غربی مشخص بود که نظام اسلامی تن به چنین مذاکرهای نخواهد داد، بنابراین طرف غربی تلاش کرد هزینههای عدممذاکره را با ترسیم فضای جنگی با ارسال نیرو و تجهیزات نظامی و اتخاذ رویکرد جنگی در یمن و غزه برخلاف وعدههای قبلی افزایش دهد. این اقدامات در راستای تحریک افکار عمومی، دوقطبیسازی جامعه و ایجاد التهاب در بازار ارز و طلا دنبال میشد که از طریق فعالیتهای سنجیده سیاسی، تبلیغاتی و رزمایشهای نظامی با پاسخ لازم مواجه و در واقع بیاثر خنثی میشد.
در این شرایط طرف مقابل با نامهنگاری دست به ابتکار عملی زد تا از منظر خودش توپ را به زمین جمهوری اسلامی بیندازد که با مقابلهبهمثل ایران مواجه شد و پیشنهاد «مذاکره غیرمستقیم» هم طرف مقابل را در موقعیت دشواری قرار داد و هم از زمین بازی دشمن خارج شد.
جمهوری اسلامی ایران با این طرح از یک سو مذاکره تحت فشار را رد کرد و از سوی دیگر نگذاشت امریکا ایران را مخالف مذاکره و جنگطلب معرفی کند تا ناگزیر باشد پیامدهای شرایط تهدید را بپذیرد، البته مذاکره غیرمستقیم فرصتهای دیگری را نیز برای دستگاه دیپلماسی کشور خلق کرد که مهمترین آنها عبارتند از:
۱- با این طرح جمهوری اسلامی در حالی پای میز مذاکره میرود که مذاکره در سایه تهدید را رد کرده و طرف مقابل امکان بازی رسانهای و روانی مبنی بر تضعیف جبهه مقاومت را از دست میدهد.
۲- مذاکره غیرمستقیم مفهوم توافق را نداشته و تأثیر در افزایش انتظارات افکار عمومی ندارد که طرف مقابل بخواهد از این طریق به سایر اهداف خود در امیدوارسازی جامعه و سپس نومیدسازی آن اقدام کند و دست به فتنه بزند.
۳- چنانچه هدف ترامپ صرفاً میز مذاکره بدون نگاه به نتیجه آن باشد تا میان اضلاع مثلث قدرت شرق شامل ایران، روسیه و چین فاصله ایجاد کند نیز چنین امکانی را نخواهد یافت چراکه وجود میانجی شائبه زدوبندهای مخفیانه را کاهش داده است و خود روسها میتوانند یکی از میانجیهای آینده باشند.
۴- مذاکره غیرمستقیم آزمون بسیار خوبی برای مذاکره با امریکاست. اگر ترامپ در فرض بسیار بعید در چارچوب خواستههای جمهوری اسلامی قصد حل مسائل فیمابین را داشته باشد و تحریمها را کاهش دهد که برنده آن نظام اسلامی بوده و افکار عمومی متوجه تلاش دولت برای کاهش مشکلات اقتصادی کشور و مردم میشود، اما اگر ترامپ بخواهد مقاصد شوم خود را عملی و خواستههای نامعقول خود را مطرح کند، ملت ایران متوجه میشود میان امریکای ترامپ و ترامپهای دور اول و دوم تفاوتی نیست و شیطان بزرگ همچنان به دنبال خدعهها و نیرنگهای بزرگ است، از این رو جمهوری اسلامی با طرح مذاکره غیرمستقیم توانست دولت امریکا را در شرایط دشواری قرار دهد. ترامپ از یک سو، میتواند گذشته خباثتآمیز کشورش در ایران را از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز تطهیر کند و وجه تمایز خودش را با اسلاف خویش نشان دهد و از سوی دیگر، میتواند خبث طینت و ذات پلید امریکا را به نمایش بگذارد و بر امواج نفرت ملت ایران از این دولت بیفزاید.
مذاکره با غرب، نگاه به شرق
ناصر ایمانی
حدود دو هفته پیش ایران جواب نامه آمریکا را داد و اعلام کرد که پیشنهاد مذاکره آمریکا را میپذیرد، اما به سه شرط؛ یکی اینکه مذاکره غیرمستقیم باشد و دیگر اینکه میانجی این نوع مذاکرات عمان باشد نه امارات و اینکه این مذاکرات در سطح عالی باشد که تقریبا آمریکا بلافاصله و بدون مقاومت اینها را پذیرفت.
بله اینها همه علائمی است که برخلاف داستانپردازیهای سیاسی و رسانهای غرب، این آمریکاست که به این مذاکرات مشتاق است و اگر آمریکا بر سر هر یک از این شروط انقلتی داشت و در واقع بر نحوه مذاکره چانه میزد، مذاکرات به تعویق میافتاد، چون طرف ایرانی نیاز چندانی به مذاکره ندارد، اما پذیرش شروط ایران نشان از این دارد که ترامپ تمایل داشته این مذاکرات با سرعت با ایران صورت گیرد. در مورد نحوه مذاکره باید یک نکته اساسی را متذکر شد و آن اینکه به لحاظ دیپلماتیک، غیرمستقیم و مستقیم بودن مذاکره معنای خاصی دارد؛ یعنی اینطور نیست که مثلا مذاکرات غیرمستقیم حتما دو هیات مذاکرهکننده در جای جداگانه باشند و ممکن است حتی دو گروه رودرروی هم بنشینند، اما کار تبادل پیام را با واسطه انجام بدهند.
یکی از دستاوردهای مذاکرات غیرمستقیم برای ما این است که چنین مذاکراتی تعهدی بر گردن ما نخواهد گذاشت ولو اینکه دو طرف روبهرو همدیگر نشسته باشند؛ بنابراین باید مواظب عملیات رسانهای دشمن برای شکستن تصویر اقتدار ایران باشیم، یعنی مثلا اگر عکسی در آمد که دو طرف روبهروی یکدیگر نشستهاند، این تبلیغی خواهد شد که مذاکرات مستقیم شده و ایران از موضع خود عقب نشسته است؛ بهخصوص که میبینیم از حالا هم ترامپ و هم رسانههای غربی روی اینکه ایران مشتاق به مذاکره بوده و مذاکرات مستقیم است، دروغسازی میکنند. ما بارها اثبات کردهایم اهل مذاکره هستیم و این غرب است که بارها نشان داده قابل اعتماد نیست و عهدشکنی میکند؛ بنابراین معلوم نیست که آیا مذاکرات آتی حتی به یک توافق محدود منجر بشود یا اینکه در صورت توافق در صحنه عمل آمریکا متعهد باشد و از این نظر باید مواظب توقعسازی دشمن بود. اما در سطح کلانتر برای خنثیسازی عملیات رسانهای طرف مقابل، ما باید در راهبردهای سیاست خارجی تغییرات جدی ایجاد کنیم تا اینقدر افکار عمومی ما بهطور متمرکز منتظر شنیدن خبرهای لحظهای از مذاکره با آمریکا و اروپا نباشد. جهان امروز با جهان ۱۰ سال پیش یعنی زمان برجام خیلی متفاوت شده. آمریکا مجبور شده جنگ جهانی تعرفهای را شروع کند تا بهزعم خود هژمونی رو به فرسایش کشورش را حفظ کند. در این دنیا یک بازنگری جدی و راهبردی در سیاست خارجی خود لازم داریم تا شرایط بهگونهای نباشد که با یک مذاکره و یک قهر کردن در مذاکره، قیمت دلار و قیمت طلا در کشورمان بالا و پایین شود و دچار التهاب شویم. نگاه به شرق در شرایطی که آمریکا متوجه قدرت فزاینده چین و هند شده، باید بسیار قویتر از یک نگاه منفعتطلبانه باشد و شکل نگاه راهبردی به خود بگیرد، چنانکه میبینیم الان اروپا در تلاش برای پاسخ به ترامپ به سراغ پیمان راهبردی هند در حوزه تجارت رفته و حتی در آینده ممکن است مواضع خود را در قبال چین تعدیل کند تا بازنده جنگ تجاری با آمریکا نباشد.
آمارهای رسمی مرکز پژوهشهای مجلس نشان میدهد که با وجود رشد اسمی حدود ۵۰ درصدی اعتبارات تملک داراییهای سرمایهای در لایحه بودجه ۱۴۰۴ نسبت به سال قبل، سهم این بخش از کل منابع عمومی به ۱۲ درصد رسیده که نهتنها از اوج ۲۳ درصدی سال ۱۳۹۴ بسیار فاصله دارد، بلکه نسبت به متوسط دهه اخیر نیز افت معناداری را تجربه کرده است.
مهمتر آنکه در عمل، تحقق اعتبارات عمرانی همواره با شکاف پنج تا ۱۰ درصدی نسبت به میزان مصوب مواجه بوده؛ شکافی که عمدتا ناشی از انحراف منابع به سمت مصارف جاری نظیر حقوق و دستمزد کارکنان دولت است. در شرایطی که اعتبارات جاری انعطافناپذیرند، پروژههای عمرانی به اولین قربانیان کسری بودجه بدل میشوند.
در حال حاضر، بیش از هزارو ۷۱۳ طرح غیرجاری در بودجه وجود دارد که برای اتمام آنها حدود چهارهزارو ۶۰۰ هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز است. در حالی که تنها ۳۵۰ هزار میلیارد تومان آن در سال ۱۴۰۴ تأمین شده است. بر این اساس، اگر با همین روند ادامه دهیم، اتمام این طرحها حداقل 13 سال به طول خواهد انجامید؛ آنهم در حالی که میانگین عمر پروژهها به بیش از ۱۷ سال رسیده و این خود گویای ناکارآمدی عمیق در چرخه برنامهریزی و اجرای پروژههای عمرانی است. این روند بهوضوح با اهداف شعار سال ناسازگار است. طرحهای عمرانی نیمهتمام و پراکنده که بعضا فاقد بازدهی اقتصادی یا توجیه اجتماعی هستند، نهتنها نقشی در رشد تولید ایفا نمیکنند، بلکه خود بهنوعی به رکود، اتلاف منابع و افزایش تورم دامن میزنند.
توزیع منابع محدود عمرانی در صدها طرح بیسرانجام، در واقع مصداق «اسراف» در سطح کلان است که برخلاف نص صریح اصل ۴۳ قانون اساسی، هیچ نسبتی با عدالت اقتصادی، بهرهوری یا توسعه پایدار ندارد. در عمل، این نحوه تخصیص بودجه به جای آنکه موتور پیشران اقتصاد باشد، بدل به لنگر بازدارنده آن شده است.
در این شرایط، برای تحقق واقعی شعار سال، نیازمند بازنگری عمیق در سیاستهای بودجهریزی عمرانی هستیم. پیشنهادات کلیدی در این راستا عبارتاند از:
1. ایجاد فرایند مؤثر غربالگری پروژهها: تمرکز منابع بر طرحهایی که بازده اجتماعی و اقتصادی بالا دارند، همگام با ملاحظات آمایش سرزمین و عدالت فضایی.
2. شفافسازی عمومی طرحها: انتشار گزارشهای توجیهی پروژهها، مشارکت نهادهای محلی و شوراهای اسلامی در اولویتبندی.
3. ممنوعیت تصویب طرح جدید بدون مطالعات دقیق: جلوگیری از تولد طرحهایی که همان ابتدا محکوم به شکست هستند.
4. اعطای اختیار به دولت برای تعیین تکلیف پروژههای نیمهتمام: با هدف کاهش تعداد پروژهها به سطحی قابل مدیریت و اجرای مؤثر.
«رشد تولید» و «مهار تورم» در گرو اصلاح حکمرانی اقتصادی و بودجهای است. تا زمانی که بودجه کشور قربانی کسری مزمن و ناکارآمدی مدیریتی در اجرای طرحهای عمرانی است، نمیتوان انتظار داشت که بخش عمومی نقشی مؤثر در رشد ایفا کند. حرکت به سمت مدیریت مبتنی بر اولویت، شفافیت و کارآمدی، نهتنها پیششرط تحقق شعار سال، بلکه لازمه بازگرداندن اعتماد عمومی به ظرفیتهای حکمرانی اقتصادی است.
در جمعبندی باید گفت که اقتصاد ایران بیش از آنکه با کمبود طرح مواجه باشد، با فقر مدیریت مؤثر منابع و انباشت پروژههای کمبازده دستبهگریبان است. چالش اصلی در بودجه عمرانی، نه در فقدان پول، بلکه در غفلت از اولویتبندی عقلانی و عدم انضباط ساختاری در تصویب، تداوم و نظارت بر پروژههاست. اگر دولت در سال ۱۴۰۴ قصد دارد گامی واقعی در مسیر تحقق شعار «سرمایهگذاری برای تولید» بردارد، باید جسارت بازنگری در سیاستهای عمرانی را داشته باشد. توقف اسراف پنهان در بودجه عمرانی، تمرکز منابع بر پروژههای راهبردی و اعمال حاکمیت مبتنی بر داده، شفافیت و شایستهسالاری میتواند راه را برای اصلاحات عمیق و پایدار باز کند وگرنه استمرار وضعیت کنونی نهتنها به تحقق اهداف شعار سال کمکی نمیکند، بلکه میتواند شکاف میان وعده و واقعیت را بیش از پیش تعمیق بخشد.
سید محمود صدری
در مورد ملاقات مقامات ایران و آمریکا در عمان نکاتی چند قابل تامل است. نخست مسیری که ایران در این مدت پیمود تا به دیدار روز شنبه انجامیده نشان از عقلانیت و قبول واقعیتهاست.
اجتناب از جنگ و تحقق یک توافق که منافع ایران هم در آن حفظ گردد؛ بهترین راه، انتخابی منطبق بر منافع کشور و ملت است.
همه دلسوزان و وطندوستان کشور منتظر چنین روز و تصمیمی بودند و از این پیشامد خوشحال و آرزوی حل مسائل را دارند.
بر خلاف نظر تندروها که معتقدند تنها با شناسایی اسرائیل امکان توافق با آمریکا وجود دارد مواضع روسای جمهور این کشور چه دمکرات و چه جمهوریخواه نشان داده که منافع آمریکا فراتر از روابط ایران و اسرائیل است.
برخورد آقای ترامپ با نتانیاهو کاملا این واقعیت را نشانمیدهد.
در واقع آنچه که موجب درگیری ایران و آمریکا شده است عدم شناسایی منافع میباشد.
آمریکا میبایست از هزینهها بکاهد و در جهت مثبت و منافع دو کشور حرکت نماید.
ایران نیز ضرورت دارد برای داشتن یک روابط بدون تنش با آمریکا از راهبرد ضدیت با منافع این کشور دست بردارد تا امکان یک مناسبات برد برد فراهمگردد.
امریکا به عنوان یک ابر قدرت در منطقه و جهان منافعی دارد که امکان از بین بردن آن وجود ندارد.
البته روشن و بدیهیست هر جنگی بین ایران و اسراییل حمایت بدون چون و چرا و کامل آمریکا و احتمالا مداخله این کشور را در بر دارد.
اکنون که مقامات کشور مسیر درستی را در پیش دارند، بعضی منتقدان بیانصاف در صدد آن هستند که قبول آن را نقطه ضعف کشور قلمداد نمایند، دشمنان کشور هم سعی دارند که جنبه های منفی آن را برجسته نموده و قبول آن را نشانه تسلیم ایران بدانند.
در این مقطع بر همه دلسوزان کشور فرض است که از این اقدام مقامات استقبال و آنرا تشویق نموده و در جهت تائید آن تبلیغ نمایند.
دلسوزان و وطندوستان کشور در این مرحله وظیفه دارند که به مقامات توصیه نمایند از این فرصت استفاده نموده و تلاش کنند که توافق جامعی بین دو کشور صورت پذیرد.
مسئله مهم و حیاتی امروز ایران توافق در پیشرو است و سرزنش و مانور بر روی تناقضگوئی مقامات، در تضادِ با اهداف مبنی بر حل مسائل دو کشور است.
امروز میبایست تاکید بر استفاده حداکثری از این فرصت شود و مقامات تشویق گردند که جهت و مسیر درستی را که انتخاب کردهاند با جدیت دنبال نمایند.
چنانچه اراده و تصمیم جدی بر حل مسائل وجود داشته باشد لشکریان بزرگ مخالف آن در داخل و خارج (کاسبان تحریم، نفوذیها و عناصر وابسته، ارتجاع و واپسگرایان، اسرائیل ، تندروهای آمریکا، روسیه و کشورهای منطقه) نمیتوانند اخلالی در ان بوجود آورند؛ مهم عدم تزلزل و تصمیم سیستم مبنی بر داشتن یک رابطه معقول و مبتنی بر واقعیتهاست.
اتخاذ سیاست تاکتیکی برای عبور از این مرحله و بازگشت به وضع گذشته دیگر جوابگوی بحرانهای بین دو کشور نیست.
آمریکا خواهان حل مسئله با ایران و تمرکز بر چین است. داشتن مناسبات با ایران و حل مشکلات، موقعیت سیاسی چین و روسیه در منطقه را بطور طبیعی تضعیف میکند.
غلامرضا بنی اسدی
علی بابایی
جنگ در غزه بار دیگر و اینبار به صورت وحشیانهتری آغاز شده است. رژیم اسرائیل در مدت پایان آتشبس تا امروز، نصاب جدیدی از جنایت را ثبت کرده است. بمباران روزانه و آرزوهایی برای تصاحب کامل غزه و راندن جمعیت غزه به فضایی شبیه یک اردوگاه، از جمله جاهطلبیهای خشونتبار دور جدید جنگ غزه است. دقیقا در شرایطی که رژیم اسرائیل روزانه در حال هجوم وحشیانهتر به غزه است، اوضاع در پشت جبهه و در ارتش ذخیره اسرائیل، آنچنان که به نظر میرسد مطلوب نیست. رسانههای اسرائیلی و بینالمللی در هفتههای اخیر بارها و بارها بر گزاره عدم تابآوری ارتش ذخیره برای ادامه جنگ تاکید کردهاند. خبرگزاری انگلیسیزبان نیوعرب، در متنی که هفته گذشته منتشر کرد به موضوع «امتناع خاکستری» در ارتش اسرائیل پرداخت. امتناع خاکستری در ارتش اسرائیل، به معنای «مواردی است که سربازان به بهانههای سلامت یا خانوادگی از خدمت خودداری میکنند اما انگیزه اصلی آنها سیاسی یا اخلاقی است». به نوشته نیوعرب، «گزارشها حاکی از کاهش ۵۰ درصدی حضور این سربازان است که به تخریب آتشبس با غزه و ناکامی در آزادسازی اسرا نسبت داده میشود». این بحران در ارتش ذخیره اسرائیل چنان بالا گرفته که «واحدها با کمبود نیرو مواجه شدهاند و برخی سربازان حتی با خرید بلیت ارزان هواپیما از خدمت فرار میکنند. ارتش نگران است که جریمه یا زندانی کردن این سربازان که ۱۸ ماه در جنگ غزه حضور داشتهاند، عملی نباشد». ناتوانی رژیم اسرائیل در تعیین تکلیف و سرنوشت اسرا و افق نامعلوم پایان جنگ، چنان اثرگذار بوده که به نوشته رسانه میدلایستآی، «دهها هزار نفر از نیروهای ذخیره فراخوانده شدهاند اما تعداد فزایندهای از آنها به دلیل خستگی، ناامیدی از سیاستهای دولت و ابهام در اهداف جنگ از خدمت سر باز میزنند». بحران در نیروهای ذخیره به چنان شدتی رسیده که حتی روزنامه صهیونیستی هاآرتص نیز چارهای جز اذعان به آن ندارد. این روزنامه در گفتوگو با یکی از افسران ارشد ارتش اشغالگر صهیونیست نوشت «رهبران گردانها و تیپها با موارد متعددی از امتناع سربازان از حضور مواجهند. بسیاری از این سربازان، دولت را به خاطر ناکامی در آزادی اسرا سرزنش میکنند و برخی نیز به برنامههای معافیت مردان فوقارتدوکس از خدمت و نگرانیها درباره اصلاحات قضایی اعتراض دارند. نیروهای ذخیره که تاکنون صدها روز در خدمت بودهاند، ادامه تعهد به اعزامهای جدید را دشوار میدانند. ذخیرهها همچنان از نظر عملیاتی توانمندند اما شکافهای موجود در روحیه سربازان دیگر قابل چشمپوشی نیست.
جنگ غزه ادامه دارد و فشارها بر ارتش اسرائیل برای حفظ توان نظامیاش افزایش یافته است».
۲ هفته پیش بود که رسانه معتبر و بینالمللی فایننشال تایمز نیز گزارش مفصل و بسیار مهمی در رابطه با وضعیت ارتش ذخیره اسرائیل منتشر و در آن گزارش از یکی از سازمانهای خودجوش به نام «مجمع همسران نیروهای ذخیره» در سرزمینهای اشغالی نوشت که در تلاش برای پایان جنگ به دلیل ناتوانی نیروهای ارتش ذخیره است. وضعیت ارتش ذخیره ارتش اسرائیل در این گزارش چنان ناپایدار برآورد میشود که «80 درصد نیروهای ذخیره گفتهاند انگیزهشان برای خدمت به دلیل عدم خدمت حریدیها و مشکلات شخصی کاهش یافته است». به باور تهیهکنندگان این گزارش، ساکنان سرزمینهای اشغالی دچار این احساس شدهاند که «جنگ تنها برای اهداف سیاسی دولت نتانیاهو ادامه دارد» و به همین دلیل هم «ممکن است تعداد بیشتری از نیروهای ذخیره از خدمت خودداری کنند». یکی از دلایلی که البته از ابتدای جنگ تا به امروز منشأ درگیری فراوان در سرزمینهای اشغالی بوده، مساله خدمت یهودیان افراطی یا حریدیان است. بر اساس گزارش فایننشال تایمز، «عدم خدمت نظامی جوانان حریدی که حدود ۱۴ درصد جمعیت را تشکیل میدهند» یکی از دلایلی است که باعث افت روحیه در میان اشغالگران و ارتش ذخیره رژیم اسرائیل شده است. احساس تبعیض از معافیت مردان حریدی از خدمت، در گزارش رسانه میدلایستآی نیز به صورت مشخصی آشکار است. بر اساس گزارش این رسانه، «بسیاری از این سربازان، دولت را به خاطر ناکامی در آزادی اسرا سرزنش میکنند و برخی نیز به برنامههای معافیت مردان فوقارتدوکس از خدمت و نگرانیها درباره اصلاحات قضایی اعتراض دارند». معافیت مردان حریدی از خدمت، علاوه بر آنکه توسط گزارههای دینی یهودیت پشتیبانی میشود، به دلیل انگیزههای سیاسی نتانیاهو برای ابقای دولت خودش هم تا به امروز ادامهدار شده و بارها در ۲ سال گذشته، موجب کشمکش در سرزمینهای اشغالی شده است. به تمام این بحرانها در ارتش ذخیره اسرائیل، باید بحران استعفاها در ارتش را نیز افزود. ۱۰ روز پیش بود که فرمانده تیپ شمالی لشکر غزه ارتش اسرائیل رسما استعفای خود را به دلیل ناکامیها در حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ اعلام کرد. حییم کوهن اعلام کرد او مسؤولیت ناکامیهای تیپ خود را در حمله ۷ اکتبر بر عهده میگیرد. استعفای کوهن بخشی از موج استعفاهای نظامی پس از گزارشهایی از «ناکامی شدید» در مدیریت حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ است. دیگر استعفاهای ارتش اسرائیل در این مدت، شامل رئیس ستاد کل ارتش، مسؤول فرماندهی جنوبی ارتش، فرمانده لشکر غزه، رئیس اداره اطلاعات نظامی و رئیس اداره عملیات بود.