صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۱ آبان ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۸  ، 
شناسه خبر : ۳۸۳۰۳۸
مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه اول آبان ماه ۱۴۰۴
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی اخیر با اشاره به ترور دانشمندان هسته‌ای و بمباران برخی مراکز علمی و فنی در جنگ دوازده‌روزه فرمودند: «افتخار می‌کنند که صنعت هسته‌ای ایران را بمباران کردیم و از بین بردیم؛ خیلی خب، به همین خیال باش!»

به همین خیال باش!

مسعود اکبری

1- رهبر معظم انقلاب در سخنرانی اخیر با اشاره به ترور دانشمندان هسته‌ای و بمباران برخی مراکز علمی و فنی در جنگ دوازده‌روزه فرمودند: «افتخار می‌کنند که صنعت هسته‌ای ایران را بمباران کردیم و از بین بردیم؛ خیلی خب، به همین خیال باش!»
این جمله نه‌تنها واکنشی عاطفی، بلکه تحلیلی عمیق از ماهیت قدرت دانش در ایران است؛ دانشی که نه با ترور خاموش می‌شود، نه با بمباران از میان می‌رود. واقعیت این است که دشمنان ایران در محاسبات خود بارها دچار همان اشتباه راهبردی شده‌اند: اشتباه گرفتن تأسیسات با علم، و زیرساخت با اندیشه.
2- در فروردین ۱۴۰۰ حمله سایبری و انفجار در تأسیسات نطنز رخ داد. در آن مقطع، رژیم صهیونیستی با افتخار اعلام کرد که ضربه سنگینی به برنامه هسته‌ای ایران زده است. اما کمتر از سه ماه بعد، سخنگوی سازمان انرژی اتمی اعلام کرد که سانتریفیوژهای نسل جدید IR-6 و IR-9 در همان مجموعه جایگزین شده‌اند. این اتفاق الگویی شد برای همه اقدامات بعدی و هر بار که دشمن بخشی از تأسیسات را هدف گرفت، توان داخلی نه‌تنها آن را بازسازی کرد بلکه ارتقا داد.
3- در جریان جنگ تحمیلی دوازده‌روزه، گزارش‌هایی از حملات پهپادی و موشکی آمریکا و رژیم صهیونیستی به زیرساخت‌های صنعتی ایران منتشر شد. هدف، بیشتر نمایش روانی قدرت و القای ضربه به پروژه هسته‌ای ایران بود. 
اما همان‌طور که تحلیلگران نظامی و حتی رسانه‌های غربی اذعان کردند، هیچ حمله‌ای به تأسیسات کلیدی مانند فردو، نطنز و اراک منجر به توقف فعالیت‌ها نشد و ایران در کمتر از ۷۲ ساعت تمام سامانه‌ها را به مدار بازگرداند. بنابراین، افتخار دشمن به بمباران صنعت هسته‌ای، بیش از هرچیز تبلیغاتی و مصرف رسانه‌ای داشت.
4- ایران تنها کشوری است که پس از ترور چندین دانشمند (از جمله شهیدان فخری‌زاده، شهریاری، احمدی روشن، رضایی‌نژاد، علی‌محمدی و...) نه‌تنها دچار توقف علمی نشد، بلکه به‌گفته آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، «تولید اورانیوم با غنای ۶۰ درصد» را در مدت کوتاهی ممکن ساخت.
یعنی دقیقاً پس از حذف فیزیکی دانشمندان، نسل بعدی آنان با انگیزه و ایمان بیشتر وارد میدان شد.
این قضیه، بیش از پیش ثابت کرد که دانش را نمی‌توان ترور کرد؛ چون در ایران، علم از اراده ملی زاده می‌شود، نه از شخص.
5- در سال‌های اخیر، یکی از محورهای حمله دشمن به صنعت هسته‌ای، نفوذ سایبری و نرم‌افزاری بود. ویروس «استاکس‌نت» که با همکاری آمریکا و اسرائیل طراحی شد، قرار بود برنامه غنی‌سازی ایران را فلج کند.
اما پس از کشف و مهار آن، ایران نه‌تنها سیستم‌های کنترلی خود را بومی‌سازی کرد، بلکه در حوزه امنیت سایبری به کشوری پیشرو در منطقه تبدیل شد. به‌تعبیر دقیق رهبر حکیم انقلاب، «علمی که از درون می‌جوشد، از بیرون قابل خاموش شدن نیست.»
6- برخلاف تصور غرب، صنعت هسته‌ای ایران متکی بر چند چهره محدود یا یک مرکز خاص نیست. شبکه‌ای از بیش از ۲۰ دانشگاه، ۷۰ مرکز پژوهشی و حداقل۱۵۰۰ متخصص ارشد در حوزه فیزیک، مهندسی مواد و انرژی اتمی در این عرصه فعال‌اند. به‌عبارت دیگر، ترور یک دانشمند یا بمباران یک مرکز، مانند قطع یک شاخه از درختی است که ریشه در سراسر خاک ایران دارد.
درحالی‌که برخی رسانه‌های غربی حملات آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران در جریان جنگ 12 روزه را «بازدارنده» توصیف کردند، اما تحلیلگران و صاحبنظران نگاه متفاوتی داشتند.
چندی پیش اندیشکده آمریکایی «رَند» در گزارشی اذعان کرد: «زیرساخت انسانی هسته‌ای ایران عمق راهبردی جدیدی ایجاد کرده است.» این یعنی دشمن خود نیز می‌داند که دیگر نمی‌تواند این علم را از بین ببرد.
7- و اما بیانات اخیر رهبر حکیم انقلاب درباره نتیجه بمباران تاسیسات هسته‌ای ایران، صرفاً یک کنایه سیاسی نیست؛ بلکه اعلام وجود یک قدرت بازدارنده علمی است. در معادلات جنگ نرم و سخت، کسی پیروز است که توان بازسازی داشته باشد. ایران نشان داده حتی پس از بمباران، بازسازی را به فرصتی برای پیشرفت تبدیل می‌کند.
بنابراین، جمله «به همین خیال باش» یعنی خیال نابودی علم ایران، آرزوی محال است؛ چون علم ما وابسته به خاک، ساختمان یا شخص نیست؛ بلکه متکی بر ایمان و عقل جمعی است.
8- صنعت هسته‌ای ایران از دل «تقلید» یا «انتقال تکنولوژی» شکل نگرفته است، بلکه محصول تولید بومی دانش و تجربه است. همین امر باعث می‌شود که این صنعت برخلاف تأسیسات هسته‌ای کشورهای وابسته، با از بین رفتن چند مرکز یا چند چهره، فرو نپاشد. ساختار علمی ایران بر شانه‌های هزاران متخصص در ده‌ها دانشگاه و پژوهشگاه استوار است؛ ساختاری که نه در جغرافیا محدود است، نه در اشخاص. 
9- افکار عمومی ایران با مشاهده بی‌پرده‌ ترور دانشمندان و بمباران مراکز هسته‌ای در جریان جنگ 12 روزه، بیش از پیش به این باور رسید که دشمنی با برنامه هسته‌ای ایران، نه از سر نگرانی امنیتی، بلکه از ترس استقلال علمی و سیاسی کشور است. و اکنون سال‌هاست که این آگاهی اجتماعی، به پشتوانه‌ای قوی برای پیشرفت کشور تبدیل شده است. 
10- در واقع، «به همین خیال باش» پیامی است به غرب و آن اینکه، خیال نکنید بمباران، تحریم و ترور، می‌تواند مسیر کشوری را متوقف کند که از خاکستر هر حمله، نسلی تازه می‌رویاند. ایران امروز در آستانه تبدیل‌شدن به یکی از بازیگران مهم در بازار فناوری هسته‌ای صلح‌آمیز در جهان است؛ کشوری که به‌واسطه ایمان و خوداتکایی علمی، قدرت چانه‌زنی تازه‌ای در نظم جهانی یافته است.
11- بنابراین، دشمن اگر خیال کرده با بمباران یا عملیات روانی می‌تواند صنعت هسته‌ای ایران را از میان ببرد، به همین خیال باشد. چون این علم، نه در نطنز متولد شد و نه در بمباران نطنز مُرد؛ این علم در ذهن و اراده نسل ایرانی ریشه دارد و آن‌گونه که تاریخ نشان داده، هیچ بمبی تاکنون نتوانسته اراده‌ ملتی را که به خود باور دارد،نابود کند.

امیدآفرینی با اتکا به توانایی‌های جوانان

مصطفی قربانی

در کنار جنگ سیاسی، اقتصادی و امنیتی، تلاش برای سیاه‌نمایی و بن‌بست‌نمایی از شرایط کنونی و آینده ایران از مهم‌ترین محور‌های جنگ روانی – رسانه‌ای دشمنان است که در آن تلاش می‌شود تا به این شیوه، اعتماد و امید نسبت به بهبود شرایط موجود و تحقق آینده مطلوب برای جامعه ایران تضعیف و در نهایت، از بین برود. بر همین اساس، دشمنان می‌کوشند تا از هر اتفاق ریز و درشتی برای این منظور بهره ببرند. این در حالی است که جامعه ایران به‌عنوان یک جامعه پویا و آگاه، دارای دینامیسم‌های درونی خود بوده و اگرچه همانند هر جامعه دیگری، در کنار قوت‌ها و فرصت‌های متعدد، از ضعف‌ها و آسیب‌هایی هم رنج می‌برد، اما در آن نشانه‌های قدرتمندی وجود دارد که نویدبخش پوچ بودن تلاش‌ها و ادعا‌های دشمنان در قبال ملت ایران و کیفیت تعیین سرنوشت آینده آن است. یکی از این نشانه‌ها، کسب عناوین قهرمانی در میادین مختلف علمی و ورزشی است. در این زمینه، رهبر معظم انقلاب در دیدار قهرمانان و مدال‌آوران ورزشی و المپیاد‌های علمی جهانی (۲۸/۰۷/۱۴۰۴) با ابراز خرسندی از حضور در جمع جوانان قدرتمندی که با همت و تلاش و مدال‌آوری در عرصه‌های ورزشی و علمی، ملت را شاد و جوانان را سر شوق آوردند، فرمودند: «مدال‌های شما بر مدال‌های مقاطع دیگر زمانی، امتیاز مضاعفی دارد، زیرا در وضعیتی به دست آورده‌اید که دشمن در جنگ نرم، سعی می‌کند ملت را افسرده و از توانایی‌های خود غافل یا ناامید کند، اما شما با ظاهر کردن توانایی و قدرت ملت، در میدان عمل، محکم‌ترین پاسخ را به او دادید.» ایشان برخی وسوسه‌ها درباره ناامیدی جوانان کشور را حرف‌های مطالعه‌نشده دانستند و تأکید کردند: «ایران عزیز ما و جوانانش، «مظهر امید» هستند و باید این واقعیت مهم را درک کرد که جوان ایرانی، به شرط همت و تلاش، توانایی و مهارت رسیدن به قله‌ها را دارد، همچنان‌که شما بر قله‌های جهانی ورزشی و علمی تکیه زدید.» با دقت در این بخش از بیانات معظم‌له، ناظر به تحولات جاری کشور می‌توان به چند نکته اشاره کرد:
۱. مقابله با تهاجم نرم دشمن، همانا رسالتی عام است، یعنی همه ایرانیان رسالت دارند تا در هر عرصه و زمینه‌ای، برای واسازی و شالوده‌شکنی جنگ نرم دشمن تلاش کنند تا واقعیت استعداد و توانایی‌های ملت ایران برای جهانیان به نمایش گذاشته شود، زیرا با توجه به تلاش وسیع و فشرده دشمنان برای گرفتار کردن ملت ایران در حالت «استسباع» از طریق جنگ نرم و شناختی، ضروری است تا با بازنمایی استعداد‌ها و توانایی‌های جوانان ایران، این نقشه دشمن متلاشی شود. قابل ذکر است که استسباع به‌معنای شیرگیر شدن است و به این قضیه اشاره دارد که برخی حیوانات وقتی در مقابل شیر قرار می‌گیرند، توانایی حرکت از آنها سلب می‌شود و به‌راحتی طعمه شیر می‌شوند. بر این اساس، دشمن در جنگ نرم خود تلاش می‌کند تا با وارونه‌نمایی واقعیت‌های مرتبط با ایران و بن‌بست‌نمایی از آن، جامعه ایران را گرفتار استسباع کند، بدین ترتیب که فضایی از ناامیدی و بی‌تفاوتی در جامعه ایران ایجاد کند تا در لوای آن، سمت و سوی تحولات ایران را در مسیر دل‌خواه خود کانالیزه کند. امیدآفرینی با اتکا به توانایی‌ها و گره‌گشایی‌های جوانان ایران همانا مانع از استسباع خواهد بود. 
۲. هر اقدامی در مقابله با دشمنان و خنثی‌سازی توطئه‌های آنها ارزشمند و شایسته قدردانی است، زیرا اگرچه کسب مدال‌ها و عناوین برتر در هر میدانی همواره ارزشمند است، اما در برهه کنونی کسب عناوین برتر در میدان‌های علمی و ورزشی از سوی جوانان توانمند ایرانی، چون بیش از پیش نخ تسبیح جنگ نرم دشمن را متلاشی کرد، ارزش و امتیاز مضاعف یافت. بنابراین، هر اقدامی در مقابله با دشمنان و برای امیدآفرینی قابل‌تقدیر است. 
۳. ناامیدی ممنوع است، زیرا ایران عزیز با اتکا به قدرت لایزال الهی و توانایی‌های سرشار جوانانش قادر به رسیدن به قله در حوزه‌های مختلف می‌باشد. بنابراین، به‌جای توقف در «حرف‌های مطالعه‌نشده‌ای» مانند وقوع «فروپاشی اجتماعی» در ایران، باید به این مسائل اندیشید که برای تقویت امید، خنثی‌سازی جنگ نرم دشمنان و گره‌گشایی از مشکلات کشور با اتکا به توانایی‌های جوانان چه راه‌حل‌هایی باید اتخاذ کرد.

تعامل در شرایط عدم تقارن

حسن بهشتی پور 

علیرغم عدم تقارن در دیدگاه‌های استراتژیک بین ایران و آمریکا ، به نظر می رسد مسئولین ایرانی نباید این پیشنهاد را به طور کامل رد کند. زیرا تعامل، حتی در شرایط نامطلوب، می تواند مزایای متعددی برای ایران داشته باشد :
اول به ایران اجازه می‌دهد تا مواضع خود را مستقیماً و بدون تحریفات رسانه‌ای مستقیما با ترانپ در میان بگذارد.
دوم این امر نشان‌دهنده تمایل ایران برای حل مشکل از طریق دیپلماتیک به جامعه بین‌المللی است. در جهان امروز حمایت از اقدام های دیپلماتیک یک ارزش ذاتی در افکار عمومی دارد . سوم این امر بستری را برای شنیدن دیدگاه‌های فیلتر نشده رئیس جمهور ایالات متحده فراهم می‌کند که ممکن است با لفاظی‌های عمومی او متفاوت باشد.
چهارم این هیچ خطری برای اعتبار ایران در نزد افکار عمومی جهان ندارد، زیرا ایران محکم خطوط قرمز خود را در راستای تامین منافع ملی حفظ خواهد کرد . همچنانکه استواری تاریخی ایران در مذاکرات با ویتکاف نشان داد ایران به خوبی حافظ منافع ملی خود خواهد بود. در واقع، ورود به مذاکرات – حتی با دشمنان – می‌تواند یک حرکت تاکتیکی باشد که موضع استراتژیک ایران را تقویت می‌کند.
رهبر معظم ایران مذاکرات با ایالات متحده را به عنوان یک “بن‌بست محض” توصیف کرده است. با این حال، این موضع منعکس‌کننده یک اصل استراتژیک است نه یک قاعده تاکتیکی ثابت. موضع کلی جمهوری اسلامی ضد سلطه و مبتنی بر حقوق است، اما تصمیمات مربوط به زمان، مکان و طرفین مذاکره تاکتیکی و قابل تغییر است. از سرگیری مذاکرات غیرمستقیم در فروردین ۱۴۰۴، علیرغم ممنوعیت‌های قبلی در اسفند ۱۴۰۳، این انعطاف‌پذیری را نشان می‌دهد.
تصمیم ایران برای خودداری از شرکت در کنفرانس صلح غزه در شرم‌الشیخ یک حرکت حساب‌شده بود. این کنفرانس که حول دستور کار تحت رهبری ایالات متحده برگزار شد، فاقد چندجانبه‌گرایی واقعی بود و برای مشروعیت بخشیدن به یک نتیجه از پیش تعیین‌شده – یعنی حذف حماس و به حاشیه راندن حقوق فلسطینیان – طراحی شده بود. مشارکت، ایران را به حضوری نمادین تبدیل می‌کرد که قادر به تأثیرگذاری بر روند مذاکرات یا دفاع از اصول منطقه‌ای خود نبود.
ایران با رأی ممتنع، بر امتناع خود از تأیید چارچوب‌هایی که واقعیت‌های میدانی را نادیده می‌گیرند و حقوق جنبش‌های مقاومت را نقض می‌کنند، تأکید کرد. این غیبت پیام روشنی به بازیگران منطقه‌ای و واشنگتن فرستاد: ایران به راه‌حل‌های تحمیلی که عدالت و حاکمیت را تضعیف می‌کنند، مشروعیت نخواهد بخشید.

غیبت پدافند غیرعامل؛ حضور آفند عامل

سیدمصطفی هاشمی‌طبا

تجاوز 12روزه رژیم غاصب قدس نشان داد که در امر توجه به پدافند غیرعامل کمبودهای جدی در کشور وجود دارد و بدون آنکه سازمان یا مؤسسه‌ای در این باب متهم شود، باید گفت کم‌کاری فراوان در این زمینه صورت گرفته و پس از آتش‌بس تجاوز یادشده، پدافند غیرعامل همچنان از یاد رفته است.

از سویی مشاهدات میدانی در ظواهر جامعه نشان می‌دهد که اصولا در کار شهرسازی، شهرداری‌ها، مالکان و سازندگان به ضوابط پدافند غیرعامل توجه نکرده‌اند. مثل احداث ساختمان 20 طبقه در کوچه شش متری روی حریم گسل که روی آخرین سقف آن برای خودنمایی یا زیبایی یا هر مقصود دیگر تاج‌مانندی مشرف بر کوچه با مصالح سنگین ساختمانی ساخته‌اند که با اولین لرزش سقوط کرده و در کوچه یا خیابان راهبندان ایجاد می‌کند و هرگونه کمک‌رسانی را غیرممکن خواهد کرد. یا اصولا لوله‌کشی‌های گاز در زیر همه خیابان‌ها و کوچه‌ها که در اولین حرکت زلزله یا حوادث دیگر، انفجار یا آتش‌سوزی به راه می‌اندازد و باید شبکه قطع شود و چه‌بسا آتش‌سوزی بسیار گسترده و خارج از مهار شود.

در این خصوص مثال‌های فراوانی نه‌تنها از توجه‌نکردن به پدافند غیرعامل وجود دارد بلکه نشان می‌دهد شبیه موجودی که دچار خودآزاری باشد (مازوخیسم) عمدا آفندهای عامل را علیه خود به کار گرفته‌ایم و هرکدام از این آفندهای علیه خود در زمان خود موجب بروز خسارت‌های بسیار می‌شود. یعنی آنکه نه‌تنها پدافند غیرعامل علیه حوادث را به کار نگرفته‌ایم، بلکه به آفندهای عامل علیه خودمان و به زیان خودمان دست زده‌ایم و البته این فقط از منظر شهر و شهرسازی نیست، ساختمان پلاسکوی تهران و متروپل آبادان فقط نمونه‌های کوچکی از این آفندها هستند. یکی از این آفندهای مازوخیستی احداث تونل نواب است که در بین مأموران پلیس به تونل وحشت معروف است.

تونلی که تا عمق 32 متری زیرزمین می‌رود و در طول تونل هیچ راهی به هوای آزاد ندارد و نمی‌توان از میانه تونل به بیرون رفت. این تونل آماده ایجاد حوادث مختلفی است که می‌تواند همه خودروهای داخل تونل را دچار حادثه کند. مصیبت مضاعفی که تعمدا ایجاد کرده‌اند، مسدودکردن ارتباط مسیر شرقی از مسیر غربی است که با مصالح بتنی انجام شده است و ظاهرا دلیل آن را مسائل امنیتی ذکر می‌کنند، یعنی به‌خاطر امنیت، ناامنی ایجاد می‌کنیم. حداقل اگر این انسداد صورت نمی‌گرفت، امکان کمک‌رسانی از مسیری دیگر وجود داشت. و جالب است که در هیچ بزرگراهی روی زمین مسیرها از یکدیگر جدا نیستند، مگر با گاردریل که به‌تازگی به ابتکار ناقص شهرداری و سود پیمانکاران، وسط بزرگراه‌ها بلوک‌های بزرگ موسوم به نیوجرسی چیده‌اند که جداسازی کنند. فردی که خود را پیمانکار معرفی می‌کرد، به نویسنده گفت که تونل توحید ابتدا یک پل با دسترسی‌های مختلف بود که من آن را به تونل تبدیل کردم. به او گفتم که از ساخت پل 70 میلیاردی، مبلغ هفت میلیارد سود می‌کردی ولی از تونل 700 میلیاردی، 70 میلیارد سود می‌کنی. واقعیت آن است که به‌جای تونل امکان ساخت پل با یک هزینه 10 درصد در فضای آزاد و امکان دسترسی‌های مختلف وجود داشت ولی حسب اصل آفند مازوخیستی چنین تونلی ساخته شده است.

این را شاهد مثال آوردم زیرا به‌تازگی مسئولان شهرداری گفته‌اند تونلی به طول 9 کیلومتر از میدان سپاه تا بزرگراه بعثت احداث می‌کنند. صدالبته این هم مشابه تونل توحید با صرف هزینه‌های گزاف خواهد بود و منشأ بروز حوادث ناگوار. البته ظاهرا شهرداری مصمم است چنین اقداماتی انجام دهد و این تونل مانند تونل بزرگراه تهران- شمال مرجعی برای حادثه‌آفرینی خواهد بود. نمی‌دانم دانسته یا ندانسته؛ اصل اصالت خودروی شخصی ابداع آمریکا را برای زندگی برگزیده‌ایم و همه شهر و مردم را فدای خودروی شخصی کرده‌ایم.اشاره‌ای که به تونل‌های بزرگراه تهران شمال کردم، به این سبب است که هم در حال حاضر و هم بعدا که اتوبان تهران - شمال تکمیل شود، این تونل‌ها مرکز توقف خودروها به مدت‌های طولانی خواهد شد. کما اینکه اینک وقتی اتوبان چهاربانده که خودروها با سرعت 120 کیلومتر در آن می‌رانند به جاده قدیم چالوس می‌رسد، به‌دلیل امکان تردد فقط یک خودرو در جاده و دلایل دیگر صف طویلی از خودروهای منتظر ورود به جاده قدیم چالوس حتی تا تهران تشکیل می‌شود و به همین دلیل پلیس راهور در بسیاری اوقات ورودی به اتوبان تهران – چالوس را متوقف می‌کند. بعدا که بزرگراه تکمیل شد، همین مشکل در ورودی به جاده کناره و ورود به چالوس اتفاق خواهد افتاد و مسافران در تونل‌ها محبوس می‌شوند و علاوه بر امکان خفگی هر حادثه‌ای در تونل منجر به ضایعات فراوان انسانی و مالی خواهد شود.

اتفاقا موضوع یادشده را در دو مقطع مختلف زمانی با دو وزیر راه و مسکن که یکی اصولگرا و دیگری اصلاح‌طلب است، در میان گذاشتم و هر دو وزیر این مطالب را تصدیق کردند و در پاسخ این‍جانب که چه خواهد شد، یکی از آقایان با خونسردی گفت مردم می‌میرند!

این فقط یک مراجعه و گفت‌وگوی ساده با وزرا نبود، بلکه راهکاری برای جلوگیری از تراکم در تونل‌ها پس از تکمیل بزرگراه تهران - شمال ارائه دادم که در هر دو مورد ضمن تصدیق شفاهی، کار بلاعمل ماند. ظاهرا تصمیم بر آن است که بزرگراه کامل شود و آنگاه منتظر معطل‌ماندن طولانی مردم در تونل‌ها و آزار آنها و احیانا حوادث تلخ باشند یا پلیس راهور ورود به بزرگراه را ممنوع کند. ادامه کار با روش فعلی یعنی تدارک آفند عامل خودآزاری به‌جای پدافند غیرعامل. البته تدارک این نوع آفند عامل خودآزاری، در کشور ما کم نیست. سالانه هشت میلیارد دلار صرف خرید بنزین می‌کنیم تا مردم در راه‌بندان‌های طولانی منتظر بمانند و هوی آلوده استنشاق کنند و به بیماری‌های مزمن دچار شوند و به‌جای تدارک امکانات حمل‌ونقل عمومی، چنین خودآزاری کنیم.

یا مازوت را تصفیه و گوگردزدایی نمی‌کنیم تا گاز اکسید سولفور ناشی از سوخت آن موجب بیماری مردم و طبیعت شود. اخیرا هم مجلس حذف چهار صفر از پول ملی از جمله دارایی‌های مردم را تصویب کرده تا دولت به اجرا بگذارد و بانک مرکزی هم پیشاپیش چک‌بانک‌های بدون چهار صفر را به چاپ رسانده است. فردا مردم متوجه می‌شوند که مثلا به‌جای 100 میلیون ریال دارایی 10 هزار ریال یا قران دارند. قبول کنیم که یک شوک روانی و یک آزردگی در سطح جامعه پیدا می‌شود که پایان آن قابل محاسبه نیست و صدالبته اگر بر تورم نیفزاید به‌هیچ‌وجه خاصیت مثبتی نخواهد داشت و این تصمیم هم مصداق سادیسم دولت است که عکس‌العمل آن به‌صورت آزار مازوخیستی به دولت خواهد رسید. اگر دقت کنیم در کار تصمیم‌گیری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تدارک خودآزاری بسیار شده و می‌شود و معلوم نیست سازمان پدافند غیرعامل در برابر این نوع آفندهای عامل مردم‌آزار چه تدبیری می‌اندیشد. اگر نمی‌تواند پدافند غیرعامل را گسترده کند، حداقل در مقابل این آفندها بایستد که خود کار سترگی است.

چرا باید «مجنون» را دید؟

جواد شاملو
شاید کمتر کسی بداند شهید مهدی زین‌الدین حکایتی دارد که بی‌اندازه به حکایت حضرت موسی سلام الله علیه شبیه است؛ آنجا که فرمود: «إن معی ربی». زین‌الدین هم در عملیات خیبر جایی به یک بن‌بست تمام عیار خورد و ما امروز چقدر نیاز داریم به این روایت‌های بن‌بست. بن‌بست جایی است که به حسب ظاهر هیچ راه بازی در آن یافت نمی‌شود، نقطه ناامیدی انسان است از خودش و از همه و نقطه امیدواری اوست به یک قدرت قاهر. بچه‌های لشکر ۱۷ علی‌ابن‌ابیطالب سلام الله علیه در نبرد جزایر مجنون و زیر آتش بی‌امان پاتک دشمن به جایی رسیدند که هم از حمایت دیگر محورهای عملیات همچون نیروهای شهید همت ناامید شدند، هم از حمایت هلی‌کوپترهای هوانیروز و هم از هرگونه پشتیبانی که بشود فکرش را کرد. در حالی که یک طرف صحرا پر از تانک‌های دشمن شده بود و طرف دیگر آتش توپخانه بر رزمندگان محاصره بود، در حالی که تنها ۱۵ دقیقه تا محاصره کامل نیروهای زین‌الدین باقی مانده بود، حاج‌مهدی باید برای عقب‌نشینی تصمیم می‌گرفت. اگر در آن لحظات که خبر شهادت حاج‌همت نیز رسیده بود زین‌الدین بر می‌گشت، هیچ‌کس چیزی جز این جمله نمی‌گفت: «چاره دیگری نبود.»
حقیقت نیز همین است. آنچه در آن مضیقه سهمگین به فکر فرمانده رزمندگان قمی رسید، به ذهن احدالناسی نمی‌رسید و کیست که نداند آن فکر در آن موقعیت پرفشار حاصل تجربه و نبوغ نظامی یا دانش تاکتیکی نبود؛ بلکه از جنس همان الهامی بود که فراوان نصیب عاشقان خمینی در طول دفاع هشت‌ساله و پس از آن شد. زین‌الدین با انفجار قسمتی از خاکریز آب فراوانی را به سمت انبوه تانک‌های دشمن سرازیر کرد و امکان پیشروی آن‌ها را گرفت. زین‌الدین در ادامه عملیات با همین ایده‌های خلاقانه و الهام‌آمیز و به مدد یاری مطلق ایزدی، ضربه‌هایی به دشمن وارد کرد که باعث شد امروز عملیات خیبر ترکیبی از حماسه و تراژدی باشد و کفه مرثیه‌انگیز آن بر کفه شورانگیزش نچربد. 
باید «مجنون» را دید و دیگر روایت‌های جنگ را خواند تا علم را به ایمان ارتقا داد و به قلب آموخت که برای خداوند این‌ جهان، تنگ‌ترین بن‌بست‌ها با پهن‌ترین آزادراه‌ها علی‌السویه است و این انقلاب تاکنون با رد کردن همین پیچ‌های خطیر و مهلک و همین بن‌بست‌های در ظاهر بدون راه و همین دره‌های عمیق به دست ما رسیده است؛ ادامه‌اش هم به همین صورت خواهد بود. راه حق، راه توحید است و در آن با ایمان به خودمان به جایی نمی‌رسیم. باید به منگنه میان نیل خروشان و لشکر در حال تاخت و تاز فرعونیان بر بخوریم و به «إن معی ربی» امام اعتماد کنیم؛ تا دریای عمیق و سریع و بی‌رحم، با احترام از سر راهمان کنار برود. در راه حق، پیروزی از آن کسانی است که به چشمان خودشان هم بی‌اعتمادند، در عین حال به چشمان ولی خدا ایمان دارند.

از برجام تا  نظم نوین جهان چند قطبی

سیدسجاد طباطبایی 

بر اساس زمان بندی برنامه جامع اقدام مشترک موسوم به برجام ۲۶ مهرماه امسال مصادف با سال دهم توافق و غروب مفاد اصلی آن از جمله پایان محدودیت های هسته ای کشورمان همزمان با خاتمه قطعنامه ۲۲۳۱و لغو دایم تمام قطعنامه های تحریمی شورای امنیت سازمان ملل علیه کشورمان بود. مع الوصف، اقدام غیرقانونی سه کشور اروپایی برای اسنپ بک و بازگرداندن تحریم های سازمان ملل پیش از فرا رسیدن انقضای آن ها که با عدم پذیرش روسیه و چین به عنوان دو عضو دایم شورای امنیت همراه شد، شرایط بدیع و بی سابقه ای را درتاریخ سازمان ملل و تصمیمات شورای امنیت به وجود آورده است. درچنین وضعیتی که دو عضو دایم شورای امنیت و اخیراً بیش از ۱۰۰ کشور عضو جنبش عدم تعهد به صراحت بازگشت تحریم های سازمان ملل علیه ایران را غیرمشروع دانسته و اعلام کردند که از نظر آن ها قطعنامه های مذکور همزمان با غروب برجام لغو شده است؛ سرنوشت پرونده هسته ای کشورمان، تحریم های بین المللی و حتی آینده نظم موجود جهانی که تبلور آن را در منشور ملل متحد آژانس بین المللی انرژی اتمی و معاهداتی همچون NPTمی بینیم از چند منظر قابل بررسی و تحلیل است:
۱. پرونده هسته ای کشورمان از ابتدای دهه ۸۰ درآژانس و سپس در اواسط این دهه در شورای امنیت سازمان ملل تبدیل به یک موضوع امنیتی شده و برجام درصدد بود تا درانتهای سال دهم این پرونده را از دستورکار شورای امنیت و شورای حکام آژانس خارج کرده و اصطلاحاً از وضعیت امنیتی به وضعیت عادی بازگرداند. در شرایط کنونی با خاتمه یافتن قطعنامه ۲۲۳۱ مدیرکل آژانس دیگر دستورالعملی برای گزارش دهی درخصوص تعهدات برجامی ایران به شورای حکام ندارد، لیکن کماکان درخصوص موضوعات ادعایی جدید تولید گزارش خواهد کرد .توقف این روند و خارج شدن ایران از دستورکار شورای حکام آژانس از یکی از دو مسیر حل و فصل موضوعات باقی مانده (که به دلیل رویکرد سیاسی آژانس دور از دسترس است) و خروج ازNPTخواهد بود؛ چراکه در صورت پایان حضور ایران در NPTآژانس دیگر صلاحیتی برای بازرسی تأسیسات هسته ای کشورمان و گزارش دهی درخصوص اجرای توافق پادمان نخواهد داشت. در شورای امنیت سازمان ملل نیز با توجه به عدم اجماع اعضای شورا و به ویژه اعلام صریح چین و روسیه و مبنی بر خاتمه قطعنامه های قبلی شورا و عادی تلقی شدن پرونده هسته ای ایران، ادامه شرایط امنیتی سازی پرونده که نیازمند احیای سازوکار اجرای قطعنامه های پیشین و درصورت استنکاف ایران، صدور قطعنامه های تنبیهی بیشتر و شدیدتر است با مانع وتوی دو عضو دایم شورای امنیت مواجه خواهد بود.
۲. باز اعمال مؤثر تحریم های سازمان ملل نیز بر روی بنای دو ستون اصلی متکی است. ستون اول احیای سازوکار اجرای تحریم ها در سازمان ملل از جمله تشکیل مجدد کمیته تحریم ایران و انتصاب پنل کارشناسی اجرای تحریم هاست، از آن جایی که تصمیم گیری ها در کمیته تحریم( از جمله تأمین بودجه کمیته) نیازمند اجماع همه اعضا بوده و تمدید مأموریت پنل کارشناسی اجرای تحریم نیز که وظیفه گزارش دهی درخصوص اجرای تحریم ها توسط کشورهای دنیا را بر عهده دارد نیازمند تصویب قطعنامه در شورای امنیت است؛ در نتیجه مخالفت و وتوی روسیه و چین بر مبنای موضع رسمی و اعلامی این دو کشور، در عمل فرایندهای مذکور را متوقف و بی اثر خواهد کرد. ستون دوم به رسمیت شناختن تحریم ها و اجرای آن توسط کشورهای دنیاست که با توجه به عدم همراهی دولت های همسو از جمله روسیه ،چین، پاکستان و الجزایر در شورای امنیت و همچنین کشورهای عضو جنبش عدم تعهد( که عمده سهم تجارت خارجی کشورمان را شامل می شوند) با اقدام سه کشور اروپایی و آمریکا برای بازگرداندن تحریم ها ،از هم اکنون اعمال مؤثر تحریم ها را با چالش و تردید جدی مواجه کرده است.
۳. در بعد بین المللی، جمیع اقدامات صورت گرفته توسط کشورهای ناهمسو با غرب، برای مشروعیت زدایی از اقدام تصمیم سیاسی شورای امنیت سازمان ملل برای بازگرداندن تحریم های ایران واجد ملاحظه مهم دیگری نیز هست. باید متذکر شد که روسیه و چین در ماه های اخیر اراده جدی خود را برای گذر از نظم موجود و نمادهای آن از جمله سازمان ملل متحد در قالب تلاش برای ایجاد چارچوب های بین المللی جایگزین علنی کرده اند. شی جی پینگ رئیس جمهور چین در اجلاس سپتامبر ۲۰۲۵ پیمان شانگهای صراحتاً اعلام کرد که کشورش به دنبال جایگزینی برای نظم غربی محور موجود بوده تا با ترویج اصول،برابری زمینه ای برای توزیع عادلانه قدرت جهانی فراهم آورده و به کاهش سلطه یک جانبه کمک کند و پوتین نیز در همین اجلاس علاوه برتأکید بر احیای چندجانبه گرایی، مصادیقی همچون تلاش برای افزایش استفاده از ارزهای ملی برای جدا شدن از دلار و ایجاد بستر امنیتی سیاسی برخلاف الگوی اروپا محور را برشمرد .پس از آن نیز شاهد ایستادگی این دو کشور در برابر شورای امنیت سازمان ملل به عنوان اصلی ترین ابزار حفظ نظم غربی محور در موضوع اسنپ بک و پرونده هسته ای ایران بودیم. با مرور آنچه گفته شد اکنون در برابر این سوال قرار داریم که اگر ایران و شکایتش از شوروی سابق به شورای امنیت در سال های دهه ۱۹۴۰ و پس از جنگ جهانی دوم جرقه جنگ سرد بین آمریکا و شوروی را شعله ورکرد و تحولاتی را رقم زد که به نظم کنونی مبتنی بر سلطه غرب منتج شد، آیا امروز نیز موضوع ایران و شورای امنیت مجدد آغازی برای ایجاد نظم جدید ولی این بار مبتنی بر چندجانبه گرایی خواهد شد؟

خلط مرز تاکتیک، رفتار و راهبرد در ذهن ترامپ

دکتر حنیف غفاری

در تحلیل سنتی سیاست خارجی و روابط بین‌الملل، تمایز میان «رفتار»، «تاکتیک» و «استراتژی» از بنیادین‌ترین پیش‌شرط‌های فهم کنش سیاسی محسوب می‌شود. رفتار، تجلی عینی و لحظه‌ای کنش بازیگر در عرصه عمل است؛ تاکتیک، الگویی موقت و مبتنی بر شرایط برای تحقق اهداف محدود؛ و استراتژی، جهت‌گیری کلان، منسجم و مبتنی بر منافع پایدار یک کشور. هنگامی که این ۳ سطح در ذهن یک سیاست‌گذار به گونه‌ای نامنظم در هم می‌آمیزد، نتیجه‌ای جز آشفتگی، تناقض‌های رفتاری و ابهام در جهت‌گیری ژئوپلیتیک حاصل نمی‌شود. مساله دقیقاً همین‌ جاست که امروز در سیاست خارجی ایالات متحده، بویژه در گفتمان و عملکرد دونالد ترامپ، خود را به صورت آشکار و عریان نشان می‌دهد. ترامپ از بدو ورود به عرصه قدرت، مفهوم سیاست خارجی را به عرصه‌ای از نمایش شخصی و ذهن‌گرایانه تبدیل کرد؛ عرصه‌ای که در آن، تصمیمات راهبردی نه از منطق توازن منافع که از برداشت‌های شخصی و واکنش‌های غریزی سرچشمه می‌گیرد. او بارها نشان داده نمی‌تواند مرز میان «نمایش رفتاری» و «راهبرد ملی» را درک کند. این خلط مفهومی، نه‌تنها باعث بی‌ثباتی در سیاست خارجی واشنگتن شده، بلکه موجب شده آمریکا در بسیاری از پرونده‌های جهانی، از متحدان و دشمنان خود، سیگنال‌های متناقضی دریافت کند. در اینجا به ۳ نمونه از آنچه ذکر شد، اشاره می‌شود.
1-  رفتار ترامپ در قبال روسیه و شخص ولادیمیر پوتین: او مذاکرات آلاسکا را – که جز چند تعارف دیپلماتیک نتیجه‌ای نداشت – موفقیت‌آمیز توصیف کرد. اندکی بعد همان مذاکرات را «نامطلوب» و«ضعیف» خواند و ادعا کرد طرف روس «درک نادرستی» از مواضع آمریکا دارد! این نوسان رفتاری نشان می‌دهد ترامپ میان «ارزیابی راهبردی» از یک تعامل و «بازتاب آن در گفتار رسانه‌ای» تفاوت قائل نیست. در چارچوب دیپلماسی کلاسیک، هر مذاکره، بخشی از پازل بزرگ‌تر سیاست امنیتی است اما ترامپ آن را به ابزاری برای خودنمایی لحظه‌ای تبدیل کرده است. او بتازگی نیز مدعی شد گفت‌وگویی موفق و سازنده به مدت ۲ ساعت و نیم با پوتین داشته و حتی برنامه دیدار مجدد در بوداپست را مطرح کرد اما بلافاصله از این دیدار عقب نشست و آن را لغو کرد! چنین نوساناتی نه تاکتیک هوشمندانه است و نه رفتار حساب‌شده، بلکه بازتابی از ذهنیتی مغشوش است که نمی‌تواند تصمیم را از تصویر و محاسبه را از نمایش جدا کند. 
2-رفتار با چین: شیوه برخورد رئیس‌جمهور ناقص‌العقل آمریکا با پکن نیز نمونه بارزی از همین خلط مرز است. وی در سخنرانی‌هایش از «توافق قریب‌الوقوع تعرفه‌ای» سخن گفت و بر لزوم همکاری اقتصادی میان واشنگتن و پکن تأکید کرد اما بلافاصله پس از آن، از اعمال تعرفه‌ 100 درصدی و سپس ۱۵۵ درصدی بر کالاهای چینی خبر داد. برای ناظران بیرونی، این ۲ موضع در ظاهر نشانه یک مدل «چانه‌زنی تهاجمی» است اما در عمل، هیچ سازوکار استراتژیکی پشت آن وجود ندارد. سیاست‌گذار هوشمند از تضاد ظاهری در تاکتیک، برای پیشبرد هدفی واحد بهره می‌گیرد اما ترامپ در واقع، نقشه راه مشخصی ندارد. در نتیجه، آنچه می‌نماید «مدیریت پارادوکس» نیست، بلکه نوعی بازی بی‌قاعده میان غرایز لحظه‌ای و نیاز به نمایش اقتدار است. این رفتارها نه‌تنها نظم تجاری جهان را ملتهب کرده، بلکه موجب تضعیف موقعیت واشنگتن در میان کشورهای متحد و شرکای اقتصادی خود شده است. اقتصاد بازار، در فضایی از پیش‌بینی‌پذیری عمل می‌کند و هنگامی که رئیس‌جمهور آمریکا با هر توئیت خود، آینده نرخ تعرفه و مسیر مذاکرات را زیر و رو می‌کند، اعتبار ساختار تصمیم‌گیری آمریکا نزد متحدان آن نیز فرو‌می‌ریزد.
3-  غرب آسیا: در تحولات غرب آسیا نیز همین الگوی ذهنی آشکار است. ترامپ در اظهارات اخیر خود، ادعا کرده بانی آتش‌بس غزه بوده و از استحکام آن سخن گفته اما به صورت همزمان، جنبش حماس را به برخورد نظامی شدید تهدید می‌کند. چنین تناقضی، سیاست خارجی آمریکا را در قبال بحران غزه و به ‌صورت کلی‌تر، در قبال نظم امنیتی غرب آسیا به بن‌بستی تحلیلی کشانده است. چگونه می‌توان هم میانجی صلح بود و هم تهدیدکننده یکی از طرف‌ها؟! پاسخ روشن است: در ذهن ترامپ، این ۲ گزاره در تعارض نیست، زیرا او فاقد دستگاه مفهومی لازم برای درک مرزهای تاکتیک و استراتژی است. 
همین عدم درک، در موضع‌گیری‌های او نسبت به ایران نیز دیده می‌شود. بارها از «توافق جدید» با تهران سخن گفته و همزمان، سیاست «فشار حداکثری» و حمله به تأسیسات زیرساختی ایران را مطرح کرده است. در دکترین سیاست خارجی کلاسیک، ۲ مسیر متضاد نمی‌توانند همزمان پیش روند؛ مگر در صورت وجود طراحی پیچیده‌ای که هدفمند و چندلایه باشد اما در اینجا چنان طراحی‌ای وجود ندارد، چون ترامپ از هوش و قوه تعقل برخوردار نیست؛ این تنها سلسله‌ای از رفتارهای واکنشی است که ریشه در تفکر شخصی و ذهنی یک فرد دارد. 
تحلیلگران آمریکایی گاه این پارادوکس‌ها را نوعی «تاکتیک روانی» برای غافلگیر کردن رقبا توصیف می‌کنند اما واقعیت این است که در غیاب ذهن راهبردی منظم، پارادوکس به ابزار قدرت تبدیل نمی‌شود، بلکه به نشانه آشفتگی بدل می‌شود. 
مدیریت پارادوکس تنها زمانی معنا دارد که یک مصدر آگاه آن را خلق و هدایت کند، در حالی که امروز، چنین منبعی در واشنگتن وجود ندارد. نظام تصمیم‌سازی سیاست خارجی آمریکا دچار شکاف درونی است: وزارت خارجه، پنتاگون و شورای امنیت ملی هر یک در مسیر متفاوتی حرکت می‌کنند و رئیس‌جمهور شیزوفرنیک ایالات متحده در مقام نماد، نقش یک بازیگر بی‌ثبات را ایفا می‌کند که پیوسته در حال جابه‌جا کردن مرزهاست.