سعدالله زارعی
مدل رفتاری رژیم صهیونیستی در یک سال گذشته بیانگر آن است که به جای جنگ، آتشبس و در عین حال انجام عملیاتهای ناپیوسته و اقدامات امنیتی (ترور) علیه اضلاع مقاومت را در دستور کار قرار داده است. رفتار رژیم در مواجهه با لبنان، یمن و غزه بر این مدل تاکید دارد. این مدل رفتاری پس از تجربه جنگ در این واحدها اتخاذ شده و خود ثابت میکند اسرائیل با پذیرش شکست، جنگ را کنار گذاشته ولی اصل درگیرسازی واحدهای مقاومت را برای خود ضروری میداند. به گمان طراحان ارتش رژیم صهیونیستی، واحدهای مقاومت که برای تثبیت موقعیتهایی که در دو دهه گذشته به دست آوردهاند، به آرامش نیاز دارند را باید در وضعیت درگیریهای ناپیوسته و ضربات موضعی قرار داد. بر این اساس ارتش اسرائیل پس از شکست از حزبالله در جنگ علیه لبنان، پس از شکست از مقاومت فلسطین در جنگ علیه غزه و پس از شکست از انصارالله در جنگ علیه یمن، اقدامات نظامی خود علیه این اضلاع مقاومت را «زیر سقف جنگ» تنظیم کرده و به اجرای آن سرگرم میباشد.
برخورد «زیر سقف جنگ» میان رژیم اسرائیل، ارتش آمریکا و ناتو توافق شده است. هدف از این راهبرد، ممانعت از غیرعادی شدن شرایط اضلاع مقاومت میباشد. در مورد ایران به جای عملیاتهایی از نوع عملیاتها در لبنان و یمن، جنگ روانی با خروجی تداوم وضعیت «نه جنگ نه آتشبس» تدارک دیده و با اقدامات عملیات روانی و نوسان در بازار اقتصادی ایران درصدد مختل کردن روند عادی در ایران هستند. کما اینکه دولتهای فرانسه، انگلیس، آلمان با هدف غیرعادی شدن پرونده هستهای ایران، اسنپبک که غیرقانونی هم بود را فعال کردند و یا آمریکاییها علیرغم شکست در جنگ 12 روزه، گاه و بیگاه سخنانی میگویند تا تداعی تدارک آمریکا برای درگیری جدیدی با ایران کند و شرایط ایران عادی نشود.
ترفند اقدام زیر سقف جنگ که به معنای آتشبس توام با درگیری است و نیز سیاست نه جنگ نه آتشبس، از نظر طراحان آن «جنگ بیضرر» است. یعنی طرف مهاجم ضرر نمیکند و ضررها متوجه طرف مقابل میشود بدون آنکه به نفع آن باشد وارد جنگ شود. این تصور حاکم بر طراحان و اقدامات آنان میباشد اما البته به معنای خوانش دقیق ذهنیت و جمعبندی واحدهای مقاومت نیست. ذهنخوانی دشمن از واحدهای مقاومت در همین حدود میباشد. دشمن گمان میکند واحدهای مقاومت یک گزینه بیشتر در اختیار ندارند و آن گزینه تثبیت موقعیتها از طریق کنترل جنگ میباشد.
سیاستی که دشمنان در حال حاضر علیه واحدهای مقاومت دنبال میکنند و البته این سیاست در هر واحد تفاوتهای محدودی با واحد دیگر دارد، بر پایه بازسازی قدرت ویران شده خود در جریان جنگهای اخیر و در جریان تحولات دو دهه اخیر استوار میباشد.
سرخط این سیاست، بازسازی قدرت تخریبشده آمریکا و رژیم اسرائیل در برابر جمهوری اسلامی است. انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن با تهدیدات و اقدامات پس از تهدید، تضعیف نشد و به دایره و قلمرو سیاسی آن در منطقه و در جهان هم افزوده شد. از آن طرف آمریکا و رژیم اسرائیل هم در محیط منطقهای و هم در محیط بینالمللی با چالشهای پیاپی مواجه گردیدند تا جاییکه آخرین نظرسنجیها میگوید میانگین میزان مقبولیت سیاستهای رژیم اسرائیل در کشورهای دنیا 16 و میانگین میزان مقبولیت سیاستهای آمریکا در دنیا 24 درصد میباشد و این در حالی است که یک نظرسنجی از 57 کشور اسلامی بیانگر آن است که میانگین مقبولیت سیاستهای ایران 74 درصد میباشد. رژیم اسرائیل و دولت آمریکا پس از تجربه جنگ، از تلاشهای سیاسی برای محدودسازی نفوذ و اقتدار ایران حرف میزنند. تکیهگاه آنان دراین مواجهه اقدامات سیاسی سطح دولتی، عملیات روانی و رسانهای و کنترل تجارت خارجی ایران است اما در بیان بهگونهای وانمود میکنند، ایران با جنگ جدید مواجه خواهد شد. این در حالی است که جمعبندی آمریکا و اسرائیل این است که جنگ 12روزه موقعیت داخلی و منطقهای و بینالمللی ایران را مستحکمتر کرده است.
دشمن در لبنان طرح دست باز اسرائیل و دست بسته حزبالله را در دستورکار قرار داده است. حمله در فواصل کوتاه به مناطقی در جنوب و شرق لبنان با هدف جلوگیری از عادی شدن شرایط امنیتی لبنان و تحرک طبیعی نیروهای مقاومت در این کشور صورت میگیرد. رژیم اسرائیل با حمله به واحدهای در حال بازسازی در جنوب نهر لیتانی و حمله به واحدها و امکانات بازسازی تلاش میکند مانع اسکان مردم در جنوب گردد. اما واقعیت لبنان نشان میدهد فضای ذهنی مردم و فضای ذهنی مقاومت، «ناامنی» نیست. زندگی در همه جای لبنان جریان دارد و مقاومت هم سرگرم کار خود است. مقاومت لبنان پس از شکست دادن اسرائیل در جنگ 66روزه و واداشتن آن به آتشبس، نیازی به واکنش نظامی برای ابراز قدرت خود نمیبیند. قدرت نظامی مقاومت لبنان با عملیات یکشنبه پیش از آتشبس سهشنبه به اثبات رسید و تعجیل ارتش اسرائیل در اعلام آتشبس، اعتراف آن به قدرت حزبالله بود. حزبالله در دو حوزه اجتماعی و اطلاعاتی خود را نیازمند واکنش و تصویرسازی از قدرت خود میداند؛ برگزاری مراسم همزمان پنجم مهرماه در بیروت، بعلبک و صور که بسیار باشکوه برگزار گردید و برگزاری مراسم رژه پیشاهنگی نوجوانان حزبالله که تعداد آنان را تا 75هزار نفر ذکر کردند و رکورد رژه پیشاهنگی جهان را جابهجا نمود، دو اقدام اساسی اجتماعی بود کمااینکه دستگیری شبکههای جاسوسان اسرائیل در لبنان که ترکیبی از عناصر خارجی و بومی بود و نیز محافظت از عناصر و رهبران سیاسی- نظامی جدید حزبالله، دو اقدام برجسته اطلاعاتی حزبالله به حساب میآید. حزبالله در حدفاصل نیمه آذرماه تا امروز دست به ماشه نشده اما برخلاف تصور و تحلیل دشمن دست بسته نیست و دولت لبنان به جایی میرسد که چاره را در اقدامات مقاومت خواهد دید.
مقاومت در غزه دشمن را وادار به پذیرش آتشبس کرد؛ نشانه آن اظهارات روز اول مهر نتانیاهو است که در برابر فشارهای داخلی برای قبول آتشبس، با صراحت گفت: «من عملیات ارابههای جدعون را شروع نکردم که با صلح به آن خاتمه دهم». اسرائیل با این گمانه که به دلیل اولویت رفع مشکلات کنونی مردم غزه و بازسازی منازل و زیرساختهای عمومی، مقاومت به اقدامات ارتش پاسخ نخواهد داد، قدرتنمایی میکند. حملات موردی به مردم و بهخصوص خانوادههایی که به شمال نوار غزه برمیگردند برای جبران کسری موقعیت در داخل رژیم و جبران موقعیت ضعیف آن در بعد نظامی- اطلاعاتی است. اما اسرائیل در شرایطی تن به آتشبس داد که پیش از آن به قدرت مقاومت اعتراف کرده بود. اسرائیل بنا دارد به این سیاست خود ادامه دهد اما تضمینی هم برای آن ندارد. مقاومت میتواند تقسیم کار کند؛ اگر حماس به دلیل امضای توافق معذور دارد، سازمان جهاد اسلامی فلسطین، گردانها و واحدهای دیگر مقاومتی فلسطینی که امضایی پای توافق ندارند، معذور نیستند کمااینکه وقتی رژیم غاصب دست به نقض توافق میزند، پایبندی حماس به آن بلاموضوع میگردد.
روند تحرکات رژیم صهیونیستی علیه واحدهای مقاومت که بدون تردید با حمایت آمریکا و اروپا صورت میگیرد، نیازمند ارزیابی آن از سوی جمهوری اسلامی و بقیه اضلاع جبهه مقاومت میباشد. این سیاست مزورانه باید مثل جنگ به شکست بینجامد. اگر جبهه مقامت برای هر اقدام دشمن- اعم از رژیم غاصب اسرائیل، دولت آمریکا و سه دولت اروپایی- مابهازای بازدارندهای در نظر بگیرد، این سیاست شکست میخورد، حزبالله لبنان میتواند اعلام کند هر اقدام نظامی رژیم در محدودهای با این مختصات را پاسخ متقابل میدهد و یا از طریق اقدامات سایبری پاسخ میدهد. کمااینکه مقاومت فلسطین میتواند اعلام کند هر نقض آتشبس را با یک اقدام علیه نیروها و یا شهرکهای غیرقانونی اسرائیل پاسخ میدهد. در این صورت رژیم غاصب ناچار به سبک و سنگینی کردن هر اقدام خود میباشد و به احتمال زیاد از اقدامات فعلی دست میکشد. کنش متقابل اضلاع جبهه مقاومت ضمناً مانع بازسازی چهره شکستخورده رژیم غاصب در داخل سرزمینهای اشغالی فلسطین میشود.
حسین عبداللهیفر
برجام اساساً مانندیک معاهده سیاسی در امتداد برنامههای خصومت آمیز غرب علیه ملت ایران طراحی شد؛ از این رو، کشورهای غربی با اهداف چندگانه سیاسی از جمله براندازی نظام اسلامی، تحدید و تضعیف قدرت روزافزون ایران اسلامی و جلوگیری از روند پیشرفتهای ملت ایران در زمینههای مختلف به ویژه بهره برداری از انرژی هستهای بر انعقاد آن اصرار داشتند.
با محقق نشدن هیچ یک از اهداف غرب در طول ده ساله عمر برجام، طرفهای غربی تلاش میکنند تا از جنازه آن هم پس از تاریخ مصرفی که خود آنها تعیین کرده و در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل نیز به تصویب رسیده بود، سوء استفاده کنند.
چرایی ناخرسندی غربیها از پایان تاریخ مصرف برجام زمانی آشکارتر میگردد که به هدف اصلی آنها در قالب طراحی جنگی ترکیبی شامل انقلاب رنگی، جنگ نیابتی، جنگ سایبری، جنگ اطلاعاتی و پروپاگاندا، نیروهای نامنظم، جنگ اقتصادی، حمایت از ناآرامیهای داخلی و دیپلماسی اشاره گردد.
کافی است به محتوای دو کنفرانس امنیتی مونیخ و مسکو در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ همزمان با انعقاد برجام توجه شود که در قالب کتابی تحت عنوان «جنگ هیبریدی، رویکرد غیرمستقیم و انعطاف پذیر به تغییر رژیم» توسط اندرو کوربیکو به رشته تحریر درآمده است.
وی تغییر رژیم در ایران را هدف اصلی امریکا از طراحی جنگ ترکیبی برشمرده و مینویسد: ایجاد بحران در هماهنگی راهبردی ایران، ترکیه و روسیه از جمله اهداف امریکا برای تغییر رژیم در این سه کشور از هلال رنگی است. مهمترین ظرفیتهای ایران برای شکلگیری یک انقلاب رنگی موفق، به نظر او احیای جنبش سبز، درگیریهای قومی، یک رخداد اختلاف برانگیز مانند انتخابات و ناامیدی از بهره برداری مناسب دولت از توافق هستهای یا نارضایتی از لغو آن است.
این نویسنده روسی که کتاب خود را در حال و هوای نهایی شدن توافق هستهای منتشر کرده است، میافزاید: «بخشهایی از جمعیت ایران انتظارات «غیرواقع بینانه» از نتایج این توافق دارند و اگر این توافق نتواند آنگونه که انتظار میرود، رفاه مردم را افزایش دهد یا اخلال و تأخیرهای غیرمنتظرهای در اجرای آن رخ دهد، ممکن است تظاهرات عمومی علیه حکومت در ایران رخ دهد. او پیش بینی میکند امریکا و متحدان غربیاش راهی برای اتهام نقض توافق به ایران یافته و در اوج انتظارات مردم، تحریمها را برگردانند.»
کوربیکو سالها پیش از پاره شدن برجام مینویسد: یکی از سناریوهای محتمل برای انقلاب رنگی در ایران، سوق دادن شرایط به سمت لغو توافقات هستهای است زیرا با توجه به انتظارات بیش از حد برخی اقشار جامعه ایران از پیامدهای توافق، ایجاد وقفه جدی در آن بهانه خوبی برای اعتراضات خیابانی خواهد بود. اگر ارتباطاتی میان سران این جنبش با سمنها یا ارگانهای اطلاعاتی غرب برقرار شده باشد، چنین اعتراضاتی میتواند جنبش سبز سال ۲۰۰۹ میلادی را به شکل «انقلاب سبز» تکرار و تکمیل کند.
در حالی هدف غرب از برجام براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران اعلام و مکتوب شده است که دولت وقت ایران نه تنها به آن وقعی ننهاده بلکه در یک خطای راهبردی هدف سیاسی ایران که اثبات بدعهدی امریکا و اروپا تعیین شده بود را به اهداف اقتصادی، لغو کلیه تحریمها و حتی گشایش اقتصادی و سرمایه گذاری خارجی تغییر داد و احتمالا ناخواسته و صرفا از روی ناآگاهی، دقیقا رفتاری از خود نشان میدهد که نقشه دشمن را جهت زمینهسازی برای اغتشاش خیابانی تکمیل میکرد.
با این وجود دشمنان نظام اسلامی از جنگ ترکیبی ۱۴۰۱ طرفی نبسته و با رفع برخی نواقص آن در جنگ ۱۲ روزه تحمیلی سال جاری در صدد نهایی کردن آن برآمدند که با قدرت موشکی کشورمان مجبور به عقبنشینی گردیدند. از این رو، تلاش اروپا برای بازگرداندن تحریمها و فعال کردن اسنپ بک در راستای جبران شکستهای متعدد آنها ارزیابی میگردد. اگرچه شواهد زیادی نشان میدهند که این اقدام اروپا نیز بنابه دلایل زیادی من جمله مخالفت بیش از ۱۲۰ کشور و اتحادیه بزرگی مانند جنبش عدم تعهد نیز با شکست روبهرو خواهد شد.
سید محمد حسینی
از منظر سیاست منطقه ای پیمان نظامی عربستان و پاکستان ثبات زا است. تقریبأ اجماع نخبگی وجود دارد که توازن قدرت در خاورمیانه پس از ۷ اکتبر به سود اسرائیل و علیه ایران و عربستان و ترکیه تغییر کرده است. اکنون ترکیه و عربستان نیز از سلطه طلبی اسرائیل دچار هراس شده اند. بر این اساس پیمان امنیتی پاکستان و عربستان؛ میتواند تا حدودی توازن قدرت را علیه اسرائیل تغییر دهد.
هرچه پیمان امنیتی میان کشورهای منطقه افزایش یابد، وابستگی امنیتی این کشورها به قدرت های مداخله گر کاهش می یابد و نظم منطقه گرایی درون زاد تقویت میشود. این پیمان امنیتی میتواند هسته مرکزی برای تشکیل ناتوی خاورمیانه در آینده باشد.
فعال شدن پاکستان در خاورمیانه؛ اهرم های کنشگری این کشور در برابر هند را افزایش می دهد و بر این اساس این پیمان میتواند برای معادلات امنیتی شبه قاره نیز ثبات آفرین باشد چه اینکه هر چه بازیگران بیشتری در تعارض هند و پاکستان فعال شوند؛ امکان تقابل نظامی آنها محدودتر میشود.
از منظر سیاست خارجی عربستان نیز این پیمان در راستای تنوع بخشی سیاست خارجی عربستان و نگاه به شرق و کاهش وابستگی امنیتی عربستان به امریکا است. عربستان در این پیمان الگوی « تبادل امنیت با اقتصاد» را دنبال میکند. به پاکستان امتیاز اقتصادی، کمک های اقتصادی، پذیرش نیروهای بیشتر از پاکستان می دهد و در ازای آن چتر هسته ای پاکستان را بر سر خود میگستراند.
عربستان با این پیمان می خواهد قدرت چانه زنی خود را در برابر اسرائیل در صورت پیوستن احتمالی به توافق ابراهیم؛ ترکیه و ایران افزایش دهد.
باید توجه داشت که حمله اسرائیل به قطر و بی عملی امریکا یکی از بزرگترین مواهب برای جمهوری اسلامی ایران بود و جایگاه ایران را نزد کشورهای عربی تقویت و جایگاه امریکا را نزد آنان دچار فرسایش کرد. انگیزه کشورهای منطقه از جمله عربستان برای انعقاد چنین پیمانهای امنیتی را نباید لزومأ مقابله با ایران تفسیر کنیم.
پس از عربستان احتمالا سایر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس نیز از این الگو استفاده میکنند حالا ممکن است به این پیمان بپیوندند یا اینکه وارد پیمان امنیتی با کشور دیگر شوند فی المثل احتمال انعقاد پیمان امنیتی امارات با هند را نمیتوان از نظر دور داشت و ایضا سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس.
شاید تنها خطری که از این پیمان متوجه ایران شود در زمان جنگ احتمالی آینده اسرائیل و امریکا با ایران است که در آن شرایط دست ایران برای حمله به پایگاههای امریکایی در عربستان با موانعی مواجه خواهد شد.
ایران نباید از ناحیه پاکستان احساس خطر نماید. الزامات ژئوپلتیک؛ جبریت های جغرافیایی پیوند استراتژیک ایران و پاکستان؛ جمعیت شیعه و سنی دوستدار جمهوری اسلامی ایران و پیوندهای فرهنگی همواره در جهت بهبود روابط ایران و پاکستان عمل کرده اند و در آینده نیز عمل خواهند کرد.
نتیجه اینکه ایران باید از این پیمان استقبال کند و تکثیر این نوع از پیمانهای امنیتی را در جهت ثبات منطقه و تقویت منطقه گرایی درون زاد بداند و در صورتی که امکانی برای کشورمان در پیوستن به چنین پیمانی فراهم شد موافقت خود را اعلام دارد.
آب و خاک و جنگل و دشت و دمن این مادر فداکار در مالکیت یکایک مردم ایرانزمین است، رودها و دریاچههای زیبا و کوههای سرافراز و قلههای رفیع، مراتع و باغها همگی زمینهای برای آسایش و آرامش و زیست مسئولانه فرزندان این دیار کهن است که ناباورانه به قدر و ارزش گرانسنگ آن کمتر واقفیم، کوچهها و خیابانها و جادهها و پارکها و دیگر اماکن عمومی و رفاهی به همه ایرانیان تعلق دارد، اما چه سود که ما کمتر به آنها تعلق خاطر داریم. بر این باوریم و مدعی هستیم که ایران را دوست داریم و به سرزمین مادری عشق میورزیم، اما چه غمانگیز است که رفتار ما با جان وطن روایت ناخرسندی او را در پی دارد. هنگامی که با ریزش زبالهها در مراتع و جنگلها و کوی و برزن، چهرهای نازیبا به نمایش میگذاریم و با آلودهکردن آب چشمهها، رودها و دریاچهها زندگی و حیات موجودات زنده را تهدید میکنیم و با قطع درختان و خشکاندن باغها، تالابها و از بین بردن گونههای کمیاب گیاهی به تخریب طبیعت میپردازیم و محیط زیست را برای زندگی ناامن میکنیم، قلب تپنده او را به درد میآوریم، طبیعتی که باید با عطر شکوفهها و ترنم آوای دلانگیز و گوشنواز پرندگان و رقص شاخ و برگ درختان در نسیم باد فرحبخش و جانفزا باشد
متأسفانه زیر گامهای ویرانگر و دستان شکننده و پرتاب زبالهها و به جای گذاشتن پسماندها و رفتارهای ناپسند و غیرمسئولانه ما روزگار تلخی را تجربه میکند. یادمان باشد که ما در همین طبیعت پا به عرصه وجود گذاشتهایم، از آن تغذیه کرده و رشد و بالندگی و سلامت و عمر خود را وامدار آن هستیم، حداقل و نخستین گام در اثبات احترام و دوستی با آن و ایفای مسئولیت خطیر خود و در پاسخ به این زندگیبخشی، حفاظت و نگهبانی شایسته از مادری است که این روزها با تن رنجور و بیمار او مواجه هستیم.
ایراندوستی به همان اندازه که یک فضیلت محسوب میشود و موجب افتخار هر ایرانی علاقهمند به میهن است، وظیفهای ملی و مسئولیتی سترگ است که بدون ایفای آن در بوته راستیآزمایی نمره قبولی نمیگیرد. فارغ از مسئولیت مهم و بایسته نظام حکمرانی و مدیریتی کشور در حفاظت از این سرمایه و ثروت عظیم ملی که شاهد کمتوجهی به آن هستیم، فرزندان ما باید در مدارس و خانوادهها درس مهربانی و همزیستی مسالمتآمیز و مسئولانه با زیستگاه و طبیعت جانبخش آن را فرابگیرند، آموزش ببینند که حفاظت از منزلگاه و تفرجگاه و محیط زیست و پاکیزه نگهداشتن آن فصل مهمی از ایراندوستی و عشق به وطن و نشانه همزیستی آنان است. اجرای قانون حفاظت از محیط زیست که در عرصه اجرا و عمل ضعف فراوانی دارد و مستلزم بازنگری و اصلاح است، باید به عاملی بازدارنده برای تخریب طبیعت از سوی یکایک ملت ایران تبدیل شود. پاکسازی محیط زیست و فضای عمومی از طرف فرزندان سرزمین آفتاب (ژاپن) در پایان هر حضور و جمعآوری زبالهها و اجرای قوانین سختگیرانه و مؤثر در بسیاری از کشورها و قراردادن جرائم سنگین برای متخلفان از قانون حفاظت از طبیعت و بهداشت محیطهای عمومی در آموزشهای فراگیر اجتماعی برای جلوگیری از آلودهسازی محیط زیست، الگوی مناسبی است که میتواند مبنای اقدام و عمل مسئولان و مردم قرار گیرد. ایران را دوست بداریم و دوستداشتن واقعی را از مهربانی با طبیعت آغاز کنیم. رودخانههای خروشان، دریاچههای شگفتانگیز، جنگلهای پوشیده از درختان کهنسال، غارهای خیرهکننده، آبشارهای زیبا و چشمنواز، کویرهای منحصربهفرد، تالابهای متعدد، باغهای مجلل، دشتهای مخملین و... جلوههای درخشانی از طبیعت کمنظیر ایران است. قدر آنها را بدانیم.
به قول مولانا: در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک/ به جز مهر به جز عشق دگر بذر نکاریم
سیدمهدی طالبی
رژیم صهیونی روز گذشته در بزرگترین نقض آتشبس از زمان اجراییشدن آن، منطقه رفح در نوار غزه را بهشدت بمباران کرد. پیشازاین صهیونیستها بهوسیله تانک و کوادکوپتر حملاتی را در نزدیکی خط زرد به بهانه بروز خطر برای نیروهای خود انجام داده و تعدادی از ساکنان غزه را به شهادت رسانده بودند.
حملات روز گذشته در پی آن صورت گرفت که منابع عبری ادعا کردند در پی یک انفجار ۲ نظامی صهیونیست کشته و ۲ نفر دیگر بهشدت زخمی شدهاند. این منابع مدعی بودند حمله با موشک یا راکت ضدتانک انجام شده است. در این گزارش به بررسی ابعاد و سناریوهای محتمل در این باره پرداخته شده است.
چه طرفهایی به رفح چشم دارند؟
منطقه رفح دریچه بازیگری برخی طرفها به حساب میآید.
1- مقاومت
مقاومت میخواهد وضعیت رفح به سابق بازگشته و با عقبنشینی نهایی صهیونیستها یا با تزلزل در حفاظت از این منطقه بتواند دست به واردات سلاح بزند. یک هدف دیگر ایجاد امکان انتقال کالا از تونلهای زیرزمینی است.
2- مصر
برای قاهره مرز چند کیلومتریاش با غزه یک مزیت است تا بتواند نقشی پررنگ برای خود در قضیه فلسطین دستوپا کند.
مصر از این طریق میتواند ضمن کسب عواید اقتصادی، سنگربندی نظامی خود در برابر رژیم را تقویت کند.
3- دولتهای اروپایی
دولت نتانیاهو در اتکا به دولت ترامپ درحال نادیدهگرفتن منافع و نقش دولتهای اروپایی در داخل فلسطین اشغالی و منطقه شام بود. در برههای که نتانیاهو اقدامات مسدودکننده خود را انجام میداد، در هنگام گسیل ارتش مصر به صحرای سینا و رفح، امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه از این منطقه دیدار کرده و علیه تلآویو موضعگیری کرد. رفح بهعنوان منفذ ورود فعالان و خبرنگاران اروپایی به غزه جهت فعالیت در سرزمینهای اشغالی است. این مسئله ازآنرو که اروپا خود را قدرتی هنجاری معرفی کرده است، اهمیت دارد.
4- رژیم صهیونی
صهیونیستها به دلایلی خواهان باقیماندن در رفح بوده و نیازمند بهانهاند. باقیماندن در رفح و مرز با مصر میتواند از تعداد بازیگران حاضر در پرونده فلسطین بکاهد. همچنین برای تلآویو مطلوب است بهجای آنکه کالاها از مصر به غزه وارد شوند، توسط خود صهیونیستها در سواحل فلسطین اشغالی تخلیه شده یا از بازار داخلی رژیم تأمین شوند تا اینگونه تلآویو قادر به کسب سود باشد.
چه کسی پشت ماجراست؟
در این بخش بررسی شده که چه طرفهایی احتمالاً پشت قضایای رفح بودهاند.
1- حماس
برای حماس اهداف متعددی قابلتصور است. یک هدف فوری، پاسخ به نقضهای صورتگرفته توسط رژیم صهیونی در طول آتشبس است.
2- گروههای دیگر حاضر در غزه
در غزه ۱۲ گروه نظامی در اتاق عملیات مقاومت حضور دارند که شاخه نظامی حماس یکی از آنهاست. احتمال دارد یکی از این گروهها بر اثر نارضایتی از تداوم حملات رژیم صهیونی دست به عملیات زده باشد.
3- مبارزان
امکان عملیات مبارزان بدون اخذ دستور از ارکان گروههای مقاومتی وجود دارد. این مسئله میتواند ناشی از مدتها جنگیدن بهصورت سلولی و مستقل از رهبری گروه باشد.
4- گروههای مزدور رژیم
احتمال دارد گروههای مسلح مزدور رژیم صهیونی که پس از آتشبس مورد سرکوب حماس قرار گرفتهاند، تصمیم گرفته باشند طی یک توطئه و با حمله به نظامیان صهیونیست، تلآویو را وادار به اقدامی به نفع خود کنند.
5- دولتها و بازیگران ثالث
برخی از بازیگران میدانند رژیم صهیونی در صورت فراغبال از غزه به منافع آنها حمله خواهد کرد. بهعنوان نمونه ترکیه بارها شاهد حملات مستقیم به داراییهای خود یا حکومت جولانی بوده است. این دولتها احتمال دارد همزمان با تلاش برای حفظ آتشبس دست به اقداماتی بزنند تا تلآویو نتواند خود را از غزه رها کند.
6- احزاب و جناحهای توطئهگر رژیم
این جناحها قصد تولید فشار علیه نتانیاهو را دارند تا بتوانند وی را وادار به اقدام کنند.
7- دولت رژیم صهیونی
هدف دولت از این توطئه وادارکردن ترامپ به حضور در صحنه فشار بر حماس و تولید استدلالهایی برای بازگشت به جنگ است.
8- تشکیلات خودگردان فلسطین
تشکیلات خودگردان فلسطین خواهان بازیابی حکومت خود در غزه است و میداند تنها راه آن بهرهبرداری از شرایط جنگ رژیم صهیونی و مقاومت است. احتمال دارد آنها با هدف جایابی برای خود در آینده غزه دست به تحرکاتی برای اثبات ضرورت حضور خود در اداره این منطقه بزنند.
اهداف و احتمالات در صورت اقدام حماس
حماس عملیات خود در رفح را رد کرده است؛ اما اگر این مسئله فرض گرفته شود، حماس اهدافی دارد.
1- تست رژیم صهیونی
حماس باید چند مسئله را برای خود روشن کند تا بتواند نقشه راه آتیاش را طراحی کند. این گروه باید به دلایل اصلی پذیرش آتشبس توسط نتانیاهو دست یافته و وزن هریک را تخمین بزند. عملیات نظامی در حین آتشبس یک تست است تا از طریق واکنش صهیونیستها بتوان ظرفیت کنونی آنها را تشخیص داد.
2- جنگ نیابتی
ورود حماس به جنگ نیابتی با رژیم صهیونیستی در غزه در شرایط کنونی یک ضرورت است؛ زیرا تلآویو علاوه بر آنکه دست به نقض آتشبس میزند، از طریق برجایگذاشتن شبهنظامیان مزدور، جنگ را از طریق عوامل نیابتی ادامه میدهد. به جنگ نیابتی باید به شکل نیابتی جواب داد.
3- بنبستشکنی
رژیم صهیونی اعلام کرده تا پایان مرحله اول توافق که شامل آزادی تمامی اسرای زنده و بازگشت اجساد اسرایی است که کشته شدهاند، گذرگاه رفح را باز نمیکند. گرچه گفته شده یکی از دولتهای عربی ضامن توافق، تلآویو را تهدید کرده است، اما این فشار رژیم را به عقبنشینی و گشایش گذرگاه وادار نخواهد کرد. بااینحال آزار نظامیان صهیونیست و استمرار فضای فرسایشی میتواند تلآویو را به اجرای مفاد توافق ترغیب کند.
4- جلوگیری از آرامش جبهه داخلی
صهیونیستها آرامش جامعه فلسطینی در غزه را گروگان گرفتهاند. حماس باید با اقدامات خاص رژیم را به عقب براند. ادامه بیثباتی در جبهه داخلی رژیم یک هدف اساسی است.
اهداف و احتمالات در خصوص نقش رژیم صهیونی
عملیات ۷ اکتبر باعث بروز تحولاتی در رژیم صهیونی شد که بر اثر آنها تلآویو نتوانست طی دو سال گذشته خود را از جنگ جدا کند. این عوامل کماکان همراه رژیم هستند.
سؤال مهمی وجود دارد که آیا کلیت رژیم دست به اقدام زده و یا جناحی در آن توطئه را ترتیب داده است. اگر یک جناح دست به توطئه زده باشد اهداف سیاسی دارد؛ ولی اگر دولت آن را اجرایی کرده اهداف کلانتری قابل تصورند.
1- تندروها
احزاب راست افراطی با کاهش اقبال مواجه شده و قصد دارند تا زمانی که انتخابات بعد برگزار نشده و در دولت و پارلمان حضور دارند سیاستهای خود برای تخریب حداکثری غزه را به پیش ببرند.
2- اپوزیسیون
پس از آتشبس اوضاع حزب لیکود به رهبری نتانیاهو در نظرسنجیها بهتر شده و او قصد دارد در عادیسازی روابط با عربستان سعودی و اندونزی این روند را ارتقا دهد. احتمال دارد اپوزیسیون برای رهایی از نتانیاهو که از سال ۲۰۰۹ قدرت را در دست دارد، برنامهای پنهانی تدارک دیده باشند.
3- دولت
دولت به دلیل توقف جنگ، بازگشت اسرا و ثبات نسبی در حال بازیابی جایگاه سیاسی خود در جامعه است؛ اما این تغییر به میزانی نیست که برتری قاطعی به آن بدهد. ازاینرو همزمان با رشد اقبال به دولت در میان طیفهایی که خواهان پایان جنگ بودند، نتانیاهو باید دستاویزی برای ادامه بخشیدن به تجاوزات علیه غزه بیابد تا بتواند نظر تندروها را جلب کند.
4- حفاظت از شبهنظامیان مزدور
شبهنظامیان مزدور در غزه دارایی بزرگی برای رژیم هستند؛ زیرا صهیونیستها از طریق این گروهها قادرند با هزینه مالی و جانی کمتری در غزه عملیات کنند؛ همچنین جنایتهایی که این گروهها انجام میدهند فاقد پیامدهای اخلاقی برای رژیم صهیونی است.
حامدرحیم پور
محمدامین حقگو
بسیاری از تحلیلگران و رهبران فکری برای دههها به مفهوم «اقتصاد آزاد جهانی» باور داشتند و آن را مسیر ناگزیر رفاه و ثبات میپنداشتند اما واقعیتهای کنونی جهان حاکی از فروپاشی این ایده است. بر اساسی گزارشی که اخیرا فارن افرز منتشر کرده است، در واقع ریشههای این گسست نهتنها به دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ و سیاستهای تجاری تهاجمی او بازنمیگردد، بلکه بسیار قبلتر، حتی در دوران پیش از روی کار آمدن وی، نفسهای این نظم اقتصادی به شماره افتاده بود. رویدادها و تصمیمات مهمی در طول یک قرن گذشته این روند از همگسیختگی را عمیقتر کرده است. به این معنی که اقتصاد جهان به شکلی که پیشتر میشناختیم، دیگر قادر به ادامه راه تجارت جهانی و آزاد نیست و سیاستهای قدرتهای بزرگ که اغلب به جای همکاری چندجانبه بر منافع ملی و یکجانبهگرایی استوار بوده، این وضعیت را آشکارتر کرده است.
* ردپای دگردیسی
نگاهی به تاریخچه بازآراییهای بزرگ اقتصادی در قرن اخیر این موضوع را روشن میکند. نخستین بازآرایی بزرگ در «برتون وودز (۱۹۴۴)» رخ داد؛ جایی که ایالات متحده، با سوءاستفاده از موقعیت قدرت پس از جنگ دوم جهانی، سایر جهان را به پذیرش یک نظم اقتصادی بینالمللی مبتنی بر دلار و مدیریت مرکزی واداشت. هرچند این سیستم به ظاهر چندجانبه بود اما در ماهیت به نفع ایالات متحده تمایل داشت و بنیانهای آن برابری و توازن کامل را شامل نمیشد. دومین بازآرایی را ریچارد نیکسون، رئیسجمهور وقت آمریکا با رها کردن ستون مرکزی سیستم پولی برتون وودز (یعنی قابلیت تبدیل دلار به طلا) به شکلی یکجانبه اجباری کرد. در آن زمان، جان کانلی وزیر خزانهداری آمریکا، با بیتوجهی به نگرانیها درباره خشم متحدان گفت: «کشورهای دیگر دوست ندارند؛ خب! که چی؟!» این مواضع، حتی در دوران اوج دیپلماسی اقتصادی نشانههایی از بیاعتمادی و فروپاشی رویکردهای واقعا چندجانبه و آزادی اقتصاد در بلندمدت را در خود داشت. حتی رونالد ریگان، نماد تجارت آزاد برای مقابله با صنعتیزدایی، تعرفههای ۱۰۰ درصدی بر محصولات ژاپنی اعمال کرد که نشانگر انحراف از اصول خالص اقتصاد آزاد دههها پیش از ترامپ بود.
* فرسایش و ناتوانی نهادهای جهانی
با گذر زمان، ضعفها و ناکارآمدیهای سازمان تجارت جهانی نیز به این روند گسست کمک شایانی کرد.
این سازمان که بر پایه این فرضیه نادرست تأسیس شده بود که همه بازیگران اقتصادی، بازارمحور عمل خواهند کرد و گسترش تجارت آزاد دست در دست با گسترش قوانین رقابت منصفانه پیش خواهد رفت، در مواجهه با کشورهایی چون چین که یارانههای صنعتی هنگفت ارائه میدهند، مازاد صادرات تولید میکنند و قوانین کار و محیط زیست را نادیده میگیرند، کاملا ناکارآمد بود. مسائلی چون پناهگاههای مالیاتی شرکتها که به انتقال تولید و مالکیت فکری ارزشمند به حوزههای قضایی با مالیات پایینتر منجر میشود (نظیر عملکرد اپل)، ضعف ساختاری سیستم موجود را برجسته کرده است. این نقایص به گونهای است که نه کسریهای تجاری و نه صنعتیزدایی را نمیتوان صرفا علت مشکلات دانست، بلکه علائم اختلالات عمیقتری است که توانایی ایالات متحده و بسیاری دیگر را برای رقابت در یک زمین بازی هموار تضعیف میکند.
* بازمعماری سیاستهای نوین اقتصادی
لذا مساله اساسی نه در بازگشت به رویکردهای صرفا یکجانبه ترامپی و نه در پافشاری بر فرمولهای منسوخ گذشته، بلکه در بازآرایی کلی و نوین اقتصاد، سیاستها و ائتلافها نهفته است؛ موضوعی که در گزارش فارن افرز به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این گزارش اشاره میکند نیاز کنونی، تدوین یک «اتحادیه گمرکی تجارت منصفانه» است که بر اساس مجموعهای از استانداردهای بالا برای حفظ رقابت منصفانه بنا شود. این اتحادیه تنها شامل کشورهایی خواهد بود که استانداردهای بلندپروازانه کار، محیط زیست، حاکمیت قانون و مقررات بازارمحور را رعایت کنند و از دنبال کردن سیاستهای ضدرقابتی مانند یارانههای صنعتی گسترده یا تضعیف یکدیگر در زمینه مالیات شرکتی پرهیز کنند. هدف نهایی این سیستم، ایجاد یک بازار مشترک بزرگ میان کشورهای همفکر است که نهتنها از بازارها و مزیتهای نسبی یکدیگر بهره ببرند، بلکه کشورهایی را که بر نقض قوانین اصرار دارند، مستثنا کرده و آنها را مجبور به بازبینی در رویکردشان کند. این بدان معناست که دیگر جهان نمیتواند بر ایدههای کلیشهای «آزادی اقتصاد» و «اقتصاد جهانی» به سبک گذشته اصرار ورزد. با توجه به این تحولات عمیق در ساختار و مبانی اقتصاد جهانی، ما باید به عنوان یک ملت از چارچوبهای فکری گذشته عبور کنیم. همچنان که سایر کشورهای پیشرفته و در حال توسعه نیز در حال گذر از این ایدههای قدیمی و همراستا شدن با مدلهای نوین همکاری اقتصادی هستند، برای حفظ پویایی و امنیت اقتصادی خود، باید جرات کنیم و برای عبور از آنچه اکنون فرسوده شده، به بازتعریف اصول خود بپردازیم و در یک جغرافیای جدید جهانی برای توسعه اقتصادی به یک مسیر پژوهشی و اجرایی جدید رو آوریم.