صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۴۰۴ - ۰۷:۵۴  ، 
کد خبر : ۳۸۲۹۵۶
مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۹ مهرماه ۱۴۰۴

امر ملّی طلا گرفت

پیروزی‌های جوانان ایرانی در کارزار‌های ورزشی و علمی را می‌توان مرحله دیگری از تقویت امر ملی در کشور دانست. نمایش این حماسه ملی در دوران جنگ ۱۲ روزه از جانب مردم ایران رقم خورد و گام‌های بعدی آن از جانب خود مردم برداشته شده است.

یاد

مسئولیت سنگین ما در میدان روایت

جعفر بلوری

1-«روایت جنگ» گاهی، از خود جنگ مهم‌تر است. این روایت، همزمان با آغاز جنگ‌ها، شروع می‌شود اما با پایان جنگ، پایان نمی‌یابد. اتفاقا کار اصلی رسانه و روایتگری، بعد از پایان جنگ است. رسانه‌ها، سیاستمداران، تحلیلگران، روزنامه‌نگاران و مقامات، بعد از پایان جنگ، وظیفه بزرگ‌تر و مهم‌ترشان تازه شروع می‌شود. رجزخوانی برای دشمن، برجسته کردن پیروزی‌ها، هشدار به دشمن و... از جمله محورهایی هستند که پس از پایان هر جنگی، مورد توجه قرار می‌گیرند چون، جنگی مثل آنچه بین ایران یک طرف، آمریکا، ناتو و رژیم صهیونیستی در طرف دیگر درگرفت، ممکن است دوباره از سرگرفته شود. دشمن مواضع، رویکردها، اظهارات و تحلیل‌ها را رصد کرده، و متناسب با آن محاسباتی کرده و تصمیم می‌گیرد مهیای مرحله بعد بشود یا نشود. شرایط این چنینی، مثل استراحت میان دو نیمه فوتبال است. مربیان و بازیکنان نیاز به استراحت، بررسیِ نقاط ضعف و قوت و در صورت لزوم، ایجاد تغییراتی را دارند. در این بین هیچ کس نقش تماشاچی و طرفداران را در پیروزی تیم، دست کم نمی‌گیرد. تماشاچیان اگر امید خود را از دست داده و حس ‌شکست وارد وجودشان شود، نمی‌توانند به پیروزی تیم خود کمک کنند. ایجاد و حفظ چنین روحیه‌ای در مردم در دست رسانه و روایتگر است.
2- در جنگ 12 روزه، دشمن ضرباتی زد. اما ضربات سنگین و بی‌سابقه‌ای هم خورد که اگر نخورده بود، روز سوم یا چهارم جنگ، واسطه‌ها را جلو نمی‌فرستاد. دیگر هیچ تردیدی باقی نمانده است که، دشمن در محاسباتش دچار اشتباهات مهلکی شده بود. جمهوری اسلامی ایران در این جنگ، نقاطی را شناسایی و با دقت هدف قرار داده بود که، در مخیله دشمن هم نمی‌گنجید. اما بلافاصله پس از آغاز آتش‌بس موقت، همین دشمن روی «روایت» و «رسانه» متمرکز شد تا به اهدافی که در میدان واقعی جنگ نرسیده بود، در ذهن مخاطب برسد. نمایش‌های مضحکی که نتانیاهو و ترامپ پس از این 12 روز آغاز کردند، در چارچوب همین «جنگ روایت‌ها» قرار می‌گیرد. اگر فقط یک دلیل برای اینکه بگوییم، دشمن در این جنگ دچار خطای محاسباتی شده و شکست خورد وجود داشته باشد، همین آتش بسی است که در آن قرار داریم. طرف اگر در مسیر پیروزی قرار داشته باشد، محال است تقاضای آتش‌بس دهد یا آتش‌بس پیشنهادی را بپذیرد! جنگ روسیه و اوکراین را نگاه کنید. روسیه چون در موضع برتر قرار دارد، حرف از صلح و آتش‌بس می‌زند ولی وسط همین حرف‌ها، سنگین‌ترین حملات را به خاک اوکراین می‌کند.
3- جریان غربگرا در ایران، پس از جنگ 12 روزه، چه مواضعی اتخاذ کرده است؟ روایت این جریان، روی نقاط قوت و پیروزی کشورمان متمرکز بوده یا روی نقاط ضعف؟ مواضعی که اتخاذ کرده، علیه کشورهای متجاوز بوده یا علیه خودمان؟پاسخ این سؤال‌ها خیلی روشن است. آنها علیه جمهوری‌اسلامی ایران و کشور خودمان موضع گرفته و همچنان می‌گیرند. روایتشان از این جنگ، پیروزی دشمن و شکست جبهه بزرگ مقاومت به رهبری ایران بوده است. (به عنوان فقط یک نمونه رجوع شود به گزارش روزنامه جمهوری اسلامی که بازتاب زیادی در رسانه‌های عبری داشت) دشمن به صراحت اعلام کرده -و هنوز هم می‌کند- که به دنبال براندازی و تجزیه ایران است. غربگرایان در ایران نیز بلافاصله پس از این 12 روز از «لزوم تغییر پارادایم» می‌گویند. تغییر پارادایم در یک کشور یعنی، منهدم کردن ستون‌ و اسکلتی که، ساختار سیاسی روی آن سوار است. یعنی همان براندازی! دشمن می‌گوید می‌خواهد ایران را با مذاکره، 
خلع سلاح کند، غربگراها هم می‌گویند باید مذاکره کنیم. (اینکه منظورشان از مذاکره چیست، در بند بعدی توضیح خواهم داد) بنابراین جنگ اصلی یا همان جنگ روایت‌ها پس از آن 12 روز آغاز شده و همچنان ادامه دارد.
4- دیروز به نقل از روزنامه «فایننشال تایمز» اعلام شد، ترامپ در جریان دیدار و مذاکره با همتای اوکراینی‌اش، مجددا زلنسکی را تحقیر کرده و بارها سر او فریاد کشیده است. ترامپ به او گفته، 85 درصد منطقه دونباس به کنترل روس‌ها درآمده است و پوتین این منطقه را می‌خواهد. این منطقه را به پوتین بده تا آتش‌بس آغاز شود در غیر این صورت، از بین خواهید رفت. یک بار دیگر این چند خط را مرور کنید. مدل مذاکره‌ ترامپ برای آتش‌بس در این جملات به خوبی مشخص شده است. او به زلنسکی می‌گوید، تسلیم شو و از خیر خاک کشورت بگذر تا آتش‌بس شود! فرمولی که ترامپ برای آتش‌بس در غزه تهیه کرده است نیز همین است. او دقیقا همین فرمول را برای ایران عزیزمان پیشنهاد داده است. او از بین بردن توانایی‌های هسته‌ای، از بین بردن موشک‌ها، و رها کردن متحدان منطقه‌ای و به رسمیت شناختن رژیم کودک‌کُش صهیونیستی را خواسته است. آیا اجرای این خواسته‌ها، چیزی غیر از تسلیم شدن است؟! غربگرایان بخوانند: ترامپ وسط جنگ، تمام مؤلفه‌های قدرت جمهوری اسلامی ایران را می‌خواهد! به زبان ساده‌تر وسط جنگ می‌گوید، سلاحت را زمین بگذار! این که، کشوری پیشاپیش 
کف و سقف خواسته‌هایش را از یک مذاکره، اعلام کند، چه معنایی دارد؟ معنایی جز تسلیم؟! آیا تسلیم شدن نیاز به مذاکره دارد؟! دقیقا راز «نوع روایتی» که این طیف از این جنگ انتخاب کرده‌اند در همین جاست. کشورها زمانی تسلیم می‌شوند که، در شرایط ضعف و شکست باشند! آنها باید دشمن را قوی، و کشور خود را ضعیف و شکست‌خورده «روایت» کنند تا، تسلیم معنای «مذاکره» بدهد!
5-دیروز رهبر انقلاب در جریان دیدار با قهرمانان و مدال‌آوران ورزشی و المپیادهای علمی، تازه‌ترین روایت را از ایام پس از 23 خرداد اعلام کرد. این روایت خواندنی را بخوانید و با روایت غربگرایان مقایسه کنید: «در این روزها یاوه‌گویی‌هایی هم شد نسبت به ایران عزیزمان. نمی‌شود ما راجع به اینها یک کلمه‌ای عرض نکنیم. رئیس‌جمهور آمریکا در فلسطین اشغالی با یک مشت حرف پوچ و با لود‌گی سعی کرد صهیونیست‌های مأیوس را امیدوار کند، بهشان روحیه بدهد...️ تحلیل من از سفر رئیس‌جمهور آمریکا به داخل فلسطین اشغالی و این کارهایی که کرد و این حرف‌هایی که زد این است. اینها مأیوسند...️ اینها در جنگ ۱۲ روزه آن‌چنان سیلی خوردند که باور نمی‌کردند، توقّعش را نداشتند، مأیوس شدند. این رفت تا روحیه بدهد به آنها. این رفت آنها را از یأس خارج کند. این حرف‌ها حرف‌هایی است که به یک مسئولین مأیوس زده می‌شود، این‌جور حرف‌هایی که او زد.... رئیس‌جمهور آمریکا افتخار می‌کند که صنعت هسته‌ای ایران را بمباران کردیم و از بین بردیم. خیلی خوب، به همین خیال باش...»
6- میدان نبرد امروز، بیش از آنکه در آسمان و زمین باشد، در صفحه روزنامه‌ها، شبکه‌های اجتماعی و ذهن‌های مردم است. روایتی که ما از خود ارائه می‌دهیم، سلاح تعیین‌کننده این نبرد است. اگر روایت ما، روایت اقتدار، هوشمندی و پیروزی باشد، همچنان که رهبر انقلاب فرمودند، می‌توانیم با آرامش و اطمینان، دشمن مأیوس را به «همین خیال» واگذار کنیم و خود، با وحدت کلمه و هوشیاری تمام، پیروزی در این جنگ سرنوشت‌ساز را تکمیل ‌نماییم. وظیفه امروز همه ما، از رسانه تا مردم، استمرار همان روحیه‌ای است که دشمن را در ۱۲ روز به زانو درآورد....

یاد

حزب‌الله یک‌سال پس از نصرالله

سیدعبدالله متولیان

یک سال از شهادت سید حسن نصرالله، مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل مهم‌ترین نهاد‌های پژوهشی اسرائیل در حوزه امنیت ملی، راهبرد‌های منطقه‌ای و سیاست خارجی، وابسته به دانشگاه تل‌آویو از درماندگی و استیصال رژیم صهیونی از مقابله با حزب‌الله لبنان نوشته است فرمانده‌ای که ائتلاف غربی- صهیونی مرگ او را پایان حزب‌الله می‌دانستند، اکنون نه‌تنها از فروپاشی آن خبری نیست، بلکه حزب‌الله با چهره‌ای تازه، تجربه‌ای عمیق‌تر و مشروعیتی گسترده‌تر در حال بازتعریف قدرت مقاومت در لبنان و منطقه است. 
در سپتامبر ۲۰۲۴، ارتش اسرائیل با مجموعه‌ای از حملات هدفمند، موفق به ترور سید حسن نصرالله شد، رخدادی که رسانه‌های غربی آن را «پایان حزب‌الله» نامیدند. اما یک سال بعد، نه‌تنها این پیش‌بینی‌ها محقق نشد، بلکه حزب‌الله با رهبری جدید، ساختار بازآرایی شده و پایبندی به اصول مقاومت، نشان داد که شهادت نصرالله نه پایان، بلکه آغاز مرحله‌ای نوین در تاریخ این جنبش بوده است. در این مدت، حزب‌الله با برگزاری مراسم‌های سالگرد، بازسازی شبکه‌های اجتماعی و نظامی و تقویت ارتباط با مردم جنوب لبنان، توانسته هم مشروعیت داخلی خود را حفظ کند و هم پیام روشنی به دشمنان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای ارسال کند: «ما زنده‌ایم، مقاوم‌تر از قبل.»
از نگاه گزارش مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل، شهادت نصرالله باید منجر به فروپاشی محور مقاومت می‌شد، به‌ویژه با تضعیف رژیم اسد، فشار‌های اقتصادی بر ایران و تلاش برای تقویت ارتش لبنان به‌عنوان جایگزین حزب‌الله. اما آنچه در عمل رخ داده، خلاف این تحلیل‌ها را نشان می‌دهد. حزب‌الله نه‌تنها در ساختار نظامی خود خللی ایجاد نکرد، بلکه با انتقال رهبری به شیخ نعیم قاسم، توانست انسجام درونی خود را حفظ و حتی در برخی حوزه‌ها، از جمله جنگ روایت‌ها، پیشروی کند. 
در این میان، جریان غرب‌گرای داخلی نیز با استناد به تحلیل‌های شتاب‌زده رسانه‌های غربی، تلاش کرد شهادت نصرالله را به‌عنوان نشانه‌ای از افول مقاومت معرفی کند. اما واقعیت میدانی لبنان چیز دیگری می‌گوید: افزایش محبوبیت حزب‌الله در میان جوانان لبنانی، تقویت شبکه‌های خدماتی و اجتماعی و حضور پررنگ در عرصه رسانه‌ای، همگی نشان از آن دارند که حزب‌الله نه‌تنها تضعیف نشده، بلکه در حال بازتعریف نقش خود در لبنان و منطقه است. 
از سوی دیگر، ائتلاف غربی- صهیونی با مشاهده این روند، به وضوح دچار سردرگمی راهبردی شده است. گزارش‌های امنیتی رژیم صهیونی به عیان نشان می‌دهد که فرصت تغییر واقعیت سیاسی لبنان در حال از دست رفتن است و تکیه صرف بر حملات نظامی، نه‌تنها مانع احیای حزب‌الله نشده، بلکه موجب افزایش مشروعیت آن در میان مردم شده است. این یعنی، ترس از حزب‌الله نه تنها باقی مانده، بلکه عمیق‌تر هم شده است. 
در سطح منطقه‌ای نیز، شهادت نصرالله موجب هم‌افزایی میان گروه‌های مقاومت شده است. از غزه تا بغداد و صنعا، پیام شهادت نصرالله به‌عنوان نماد پایداری و ایستادگی، موجب تقویت روحیه مقاومت و افزایش هماهنگی میان گروه‌های ضدصهیونی شده است. این هم‌افزایی اکنون به‌عنوان یک تهدید راهبردی برای رژیم تروریست صهیونی تلقی می‌شود. 
در این میان حزب‌الله با هوشمندی از فضای پساشهادت برای بازسازی روایت خود بهره برده است. رسانه‌های مقاومت، با تمرکز بر میراث نصرالله، توانستند چهره‌ای تازه از حزب‌الله ارائه دهند، چهره‌ای که هم ریشه در سنت دارد و هم در آینده‌نگری. این بازسازی روایی، موجب شده تا حزب‌الله نه تنها در میدان نظامی، بلکه در میدان جنگ نرم نیز دست بالا را داشته باشد. شهادت سید حسن نصرالله، اگر چه ضایعه‌ای بزرگ برای محور مقاومت بود، اما در عمل به نقطه‌ای برای بازتعریف قدرت حزب‌الله تبدیل شد. اکنون، یک سال پس از آن واقعه، حزب‌الله نه تنها فرو نریخته، بلکه با تجربه‌ای عمیق‌تر، مشروعیتی گسترده‌تر و تهدیدی جدی‌تر برای دشمنانش برخاسته است. برای جریان غرب‌گرا، این واقعیت باید تلنگری باشد که مقاومت، با شهادت‌ها قوی‌تر می‌شود، نه ضعیف‌تر. برای ائتلاف غربی- صهیونی، این پیام باید روشن باشد: حزب‌اللهی که نصرالله را از دست داد، اکنون با هزار نصرالله دیگر، آماده‌تر از همیشه ایستاده و مرگ صهیونیزم را به نظاره نشسته است.

یاد

هدف به صفررساندن فقر مطلق محقق می شود؟

در حالی که نرخ فقر مطلق در ایران بر اساس گزارش‌های اخیر مرکز پژوهش‌های مجلس، به حدود ۳۰ درصد (۲۵-۲۶ میلیون نفر) رسیده، هدف بلندپروازانه برنامه هفتم توسعه – صفر کردن این نرخ تا پایان ۱۴۰۷ – زیر سؤال رفته است. دولت مسعود پزشکیان، که از تابستان ۱۴۰۳ سکان اقتصاد را به دست گرفته، با وعده‌های فقرزدایی روبروست، اما تحریم‌های قریب‌الوقوع مکانیسم ماشه، این مسیر را پرپیچ‌وخم کرده. بر اساس مقاله اخیر دنیای اقتصاد، فقرزدایی با “دست‌های خالی” توصیف شده و چالش‌های ساختاری، از کمبود منابع تا موازی‌کاری نهادها، دستیابی به هدف را دشوار می‌سازد.
آمارهای به‌روز ۲۰۲۵ نشان‌دهنده روند صعودی فقر است. پس از کاهش نسبی در سال‌های ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (از ۳۴.۷ هزار نفر زیر خط جهانی به کمتر)، تورم مزمن و ناامنی غذایی ۵۵ درصدی در شهرها، جمعیت فقرا را به ۲۶ میلیون نفر رسانده. مصرف کالری سرانه به زیر ۲۱۰۰ کالری افت کرده و درآمد سرانه ۳۰ درصد کاهش یافته. در سال ۱۴۰۳، ۴.۸ میلیون نفر زیر خط فقر غذایی بودند، که نیازمند ۵۴ هزار میلیارد تومان برای تامین سبد غذایی است. دولت پزشکیان با اجرای اولیه کالابرگ الکترونیکی (۲۶ هزار میلیارد تومان در اسفند ۱۴۰۳)، گام‌هایی برداشته، اما عملکرد نهادهایی مانند کمیته امداد (۸۰ درصد هدف اشتغال) ناکافی است. پزشکیان در کمپین انتخاباتی بر “عدالت اجتماعی” تأکید کرد و معاون سازمان برنامه‌ریزی، محمد قاسمی، از “نگاه به شرق و اصلاحات داخلی” سخن گفت. سخنگوی دولت نیز بر “درست کردن سیستم” برای فقرزدایی تمرکز دارد، از جمله هماهنگی نهادها از طریق پنجره واحد خدمات حمایتی. با این حال، فرشاد مومنی، اقتصاددان، انتقاد می‌کند که بودجه ۱۴۰۴ جهت‌گیری‌های فقرزا را بازتولید می‌کند و آماده مناظره با تیم اقتصادی است. گزارش‌ها حاکی است دولت به برخی احکام برنامه هفتم عمل نمی‌کند، مانند عدم تخصیص منابع برای فصل “زن، جمعیت و خانواده”.
برای دستیابی به هدف، دولت به حداقل ۵۴ هزار میلیارد تومان سالانه نیاز دارد، که با تنظیم بودجه سنواتی با احکام برنامه، ممکن است. پیشنهاد کارشناسان: تمرکز بر فقر شدید (غذایی) به جای مطلق، ایجاد شورای مستقل برای سیاست‌های حمایتی، و حذف رانت‌های ارزی (مانند ارز ترجیحی ۲۸۵۰۰ تومانی). اعتمادسازی داخلی از طریق شفافیت و کاهش موازی‌کاری (مانند ادغام کمیته امداد و بهزیستی) ضروری است. فعال‌سازی مکانیسم ماشه توسط تروئیکای اروپایی در سپتامبر ۲۰۲۵، تحریم‌های سازمان ملل را بازمی‌گرداند و صادرات نفت را ۲۰-۳۰ درصد کاهش می‌دهد. سناریوهای اتاق بازرگانی: دلار به ۱۶۵ هزار تومان، تورم ۶۰ درصدی و بیکاری ۱۵ درصدی. این شوک، منابع حمایتی را محدودتر کرده و فقر را تشدید می‌کند – از رکود ساختاری تا ناامنی غذایی گسترده. بدون دیپلماسی برای تعلیق ماشه، هدف برنامه هفتم “غیرواقع‌بینانه” است. دولت پزشکیان می‌تواند با اولویت‌بندی منابع و دیپلماسی اقتصادی (روابط با چین و روسیه)، به کاهش ۱۰-۱۵ درصدی فقر برسد، اما حذف کامل تا ۱۴۰۷، با وجود ماشه، بعید است. کارشناسان مانند کردونی آن را “نشدنی” می‌دانند مگر با رشد ۷ درصدی و توانمندسازی. زمان تنگ است؛ بدون اعتمادسازی و رفع تحریم‌ها، فقرزدایی به “وعده‌های توخالی” تبدیل می‌شود.

یاد

قاهره؛ آزمون آخر

حامد نقی‌لو
 

در لحظه‌ای که مسیرهای رسمی گفت‌وگو میان ایران و آمریکا دچار فرسایش شده‌اند و کانال‌های ارتباطی مستقیم به بن‌بست رسیده‌اند، مصر وارد شده است؛ نه به‌عنوان یک واسطه نمادین، بلکه به‌عنوان آخرین میانجی‌ای که سابقه، ظرفیت و بی‌طرفی لازم برای بازسازی مسیر دیپلماسی را دارد. این نقش، نه حاصل ابتکار فردی یا موقتی، بلکه ادامه یک مسیر دیپلماتیک تثبیت‌شده است که ریشه در تجربه‌های فنی و چندجانبه مصر در پرونده‌های هسته‌ای دارد.

اکنون، در سال ۱۴۰۴، قاهره با فعال‌سازی ظرفیت‌های خود در سطح فنی و سیاسی، در حال ایفای نقشی است که می‌تواند مسیر گفت‌وگو میان تهران و واشنگتن را بازسازی کند یا برای همیشه ببندد. سابقه مصر در پرونده ایران، به دوره ریاست محمد البرادعی در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بازمی‌گردد؛ زمانی که قاهره توانست بی‌طرفی، اعتبار فنی و توان دیپلماتیک خود را تثبیت کند. در سال‌های ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸، البرادعی در حساس‌ترین مرحله بررسی برنامه هسته‌ای ایران، مواضعی متوازن و مبتنی بر راستی‌آزمایی اتخاذ کرد که هم در تهران پذیرفته شد و هم در واشنگتن قابل مذاکره بود. این تجربه، مصر را به کشوری با ظرفیت مدیریت بحران‌های هسته‌ای تبدیل کرد؛ ظرفیتی که اکنون در قالب نقش عملیاتی قاهره در مذاکرات ۱۴۰۴ فعال شده است.

در هفته‌های اخیر، قاهره میزبان تماس‌های فشرده میان تهران، واشنگتن، سه کشور اروپایی و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بوده است. هدف این تماس‌ها، نه صرفا تبادل پیام، بلکه طراحی چارچوبی برای گفت‌وگو است؛ چارچوبی که شامل مراحل فنی، سازوکارهای نظارتی و مدیریت تنش‌های موازی باشد. این چارچوب، اگر تثبیت شود، می‌تواند مسیر گفت‌وگو را از بن‌بست خارج کند؛ اما اگر شکست بخورد، نه‌تنها نقش مصر تضعیف خواهد شد، بلکه کل سازوکار دیپلماسی در پرونده ایران و آمریکا  فرو خواهد ریخت.

 
 

آنچه این میانجیگری را به «آزمون آخر» تبدیل کرده، نه موقعیت مصر، بلکه وضعیت پرونده است. هم ایران و هم آمریکا، با وجود اختلافات عمیق، تلاش می‌کنند درهای دیپلماسی را بسته نگه ندارند. تهران با ارسال سیگنال‌هایی مبنی بر آمادگی برای همکاری فنی و واشنگتن با حفظ کانال‌های غیررسمی و پرهیز از تشدید فشار، نشان داده‌اند که هنوز گزینه گفت‌وگو را حذف نکرده‌اند. این تلاش‌ها، اگرچه شکننده‌اند، اما نشان می‌دهند که دو طرف هنوز به ‌دنبال یک مسیر قابل مدیریت هستند؛ مسیر دیپلماتیکی که اکنون فقط از قاهره می‌گذرد. در چنین شرایطی، نقش مصر فراتر از میزبانی نشست‌هاست. قاهره در حال آزمودن مدلی از میانجیگری‌ است که نه بر پایه قدرت نظامی، نه بر اساس وابستگی سیاسی، بلکه بر مبنای ظرفیت فنی و دیپلماتیک بنا شده است. این مدل، اگر موفق شود، می‌تواند در پرونده‌های دیگر نیز به‌ کار گرفته شود؛ از یمن و سوریه گرفته تا پرونده‌های انرژی و امنیت دریایی. اما اگر شکست بخورد، نه‌تنها نقش مصر در مدیریت بحران‌های منطقه‌ای تضعیف خواهد شد، بلکه اعتبار میانجیگری فنی در سطح بین‌المللی نیز آسیب خواهد دید. در سطح راهبردی، این میانجیگری آخرین فرصت برای بازسازی یک سازوکار ارتباطی میان تهران و واشنگتن است؛ سازوکاری که در سال‌های اخیر، تحت فشارهای سیاسی، تحریم‌های متقابل و بی‌اعتمادی نهادی، به‌شدت آسیب دیده است. اگر این مسیر بسته شود، نه‌تنها امکان توافق از بین خواهد رفت، بلکه حتی امکان تبادل پیام، تنظیم انتظارات یا مدیریت تنش نیز از دست خواهد رفت. در آن صورت، پرونده ایران و آمریکا وارد مرحله‌ای خواهد شد که در آن، هرگونه ابتکار دیپلماتیک، به‌‌جای کاهش تنش به ابزار تقابل تبدیل خواهد شد. قاهره در این لحظه، نه‌تنها میزبان گفت‌وگو، بلکه حامل آخرین فرصت برای حفظ منطق دیپلماسی است.

این نقش‌ اگر تثبیت شود، می‌تواند الگویی جدید برای میانجیگری منطقه‌ای ایجاد کند؛ الگویی که بر پایه اعتبار فنی، بی‌طرفی سیاسی و توان طراحی سازوکارهای ارتباطی بنا شده است. اما اگر شکست بخورد، نه‌تنها مصر، بلکه کل ساختار حل‌وفصل بحران در منطقه وارد فاز انفعال خواهد شد. این آزمون، نه برای مصر، بلکه برای کل مسیر دیپلماتیک پرونده ایران و آمریکا، آخرین فرصت است. برای درک بهتر عمق این میانجیگری، باید به نقش بازیگران منطقه‌ای و تأثیر آنها بر این فرایند پرداخت. عربستان سعودی به‌ عنوان رقیب سنتی ایران و متحد نزدیک آمریکا، با نگاهی دقیق این روند را زیر نظر دارد. ریاض اگرچه علاقه‌مند به جلوگیری از جنگ است، اما هرگونه توافقی که موقعیت منطقه‌ای ایران را تقویت کند، به ضرر منافع خود می‌داند. از این رو، ممکن است با فشار پنهان در واشنگتن، سعی در تأثیرگذاری بر روند مذاکرات داشته باشد. اسرائیل به ‌عنوان مهم‌ترین متحد منطقه‌ای آمریکا، نگران هرگونه توافقی است که برنامه هسته‌ای ایران را قانونی کند.

یاد

نه به پادشاهی!

محمدکاظم انبارلویی
امام خامنه‌ای در دیدار با قهرمانان ورزشی به نمایندگی از افکار عمومی جهان و جامعه جهانی با طرح یک پرسش تاریخی از ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا پرسید:« اصلا شما چه‌کاره هستید؟!»
۱- میلیون‌ها نفر شنبه گذشته در ۵۰ ایالت آمریکا در ۲۷۰۰ شهر این کشور به خیابان‌ها ریختند و با فریادهای خشم‌آلود فریاد زدند؛ «ما شاه نمی‌خواهیم».
این حضور میلیونی یک قاب حقیقی از فروپاشی، زوال و انحطاط دموکراسی در آمریکا بود.
فیلسوفان مدرنیته که دو قرن است برای بزک کردن دموکراسی غرب زحمت کشیدند، تنشان در قبر لرزید که از دل بزرگ‌ترین دموکراسی در غرب سروکله یک پادشاه فاشیست پیدا شده است.
نیم‌قرن پیش که مردم ایران به خیابان‌ها ریختند و شعار «مرگ بر شاه» سر دادند رهبران همین دموکراسی پوسیده آمریکا به شاه ایران توصیه کردند مردم را به گلوله ببندند!
اما آمریکایی‌ها خوش‌شانس‌ترین آدم‌های روی زمین هستند چون پادشاه آنان، آن‌ها را به گلوله نبست!
همه دنیا منتظر بودند ببینند واکنش شاه آمریکا نسبت به این «نفرت ملی» چیست؟!
خبرگزاری‌های جهان خبر واکنش ترامپ را این‌طور واتاب دادند که وی در پاسخ به اعتراضات خشم‌آلود مردم در تروث سوشال فیلمی را منتشر کرده است که با هوش مصنوعی ساخته‌شده است و نشان می‌دهد ترامپ درحالی‌که تاج شاهی بر سر دارد سوار بر جنگنده‌ای با طرح «پادشاه ترامپ» است و روی سر میلیون‌ها جمعیت معترض در خیابان‌های آمریکا مدفوع می‌ریزد!
این واکنش نشان می‌دهد ترامپ خود را رئیس‌جمهور آمریکا نمی‌داند و حرف معترضین را قبول دارد او یک پادشاه است نه رئیس‌جمهور!
و با ریختن مدفوع سر مردم بوی گند عفونت دموکراسی آمریکایی را در داخل و خارج آمریکا می‌پراکند!
او همچنین به مردم آمریکا با این پیام اعلام کرد؛ شما حتی شایسته کشته شدن نیستید خودتان به من رأی دادید و این «گند» را بالا آوردید.
۲- فیلسوفان سیاسی غرب که در قید حیات هستند هنوز یک صورت‌بندی جدید از دموکراسی در پوشش پادشاهی یا پادشاهی با زرورق دموکراسی ندادند. آن‌ها تکلیف مقلدین خود را در دیگر نقاط جهان مشخص نکردند.
این پدیده یک پیام برای کسانی که سنگ دموکراسی آمریکایی را در ایران به سینه می‌زنند هم دارد و آن این‌که پادشاه آمریکا در پاسخ به نقد مردم یا اعتراض مردم جوابی جز ریختن کثافت بر سر آن‌ها ندارد. کسی که با مردم خود این‌طور برخورد می‌کند معلوم است به طرفداران خود در دیگر کشورها ازجمله غرب‌گراها و آمریکا پرستان چه خواهد کرد؟!
۳- حال حرف مردم آمریکا چیست؟ مردم می‌گویند بدهی آمریکا به سی‌وهفت و نه‌دهم تریلیون دلار رسیده است ترامپ هرروز ۲۵ میلیارد دلار به آن بدهی اضافه می‌کند.
بر اساس نظرسنجی‌ها ۵۵ درصد مردم مخالف سیاست‌های اقتصادی ترامپ هستند همین نظرسنجی‌ها می‌گوید؛ ۶۲ درصد مردم او را در مهار تورم موفق نمی‌دانند.
همین تعداد می‌گویند ترامپ مالیات مردم آمریکا را صرف جنایات جنگی در فلسطین اشغالی و کشتار بی‌رحمانه کودکان و زنان در غزه و کرانه غربی رود اردن می‌کند.
مردم می‌گویند؛ بودجه عظیمی صرف لات‌بازی نظامی آمریکا در جنگ اوکراین، حمله به ایران، مردم‌آزاری در ونزوئلا ، جنگ‌طلبی در آب‌های چین و ... می‌کند.
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار قهرمانان ورزشی با اشاره به مطالبات مردم آمریکا در این راهپیمایی بزرگ خطاب به ترامپ فرمودند: «شما اگر خیلی توانایی دارید به‌جای دخالت در کار دیگر کشورها این میلیون‌ها نفر را آرام کنید و به خانه‌های خود بازگردانید.»
۴- آینده‌پژوهان و استراتژیست‌های غرب می‌گویند: آمریکا در ربع قرن بیست‌و‌یکم در حال فروپاشی و استیصال و در مسیر زوال و انحطاط تاریخی است. پادشاهان آمریکا نظم جهانی، حقوق بین‌الملل و روابط بین‌الملل را با سیاست‌های جنگ‌طلبانه به هم زدند و نظم جدیدی هم ایجاد نکردند.
آن‌ها می‌گویند یک شورش جدی در کف و سقف جوامع دیده می‌شود و آن مخالفت با سیاست‌های آمریکا در گستره ۵ قاره جهان است.
آن‌ها می‌گویند؛ دو قدرت اتمی جهان یعنی روسیه و چین به همراه ۱۲۰ کشور غیرمتعهدها در سمت درست تاریخ در کنار مردم ایران ایستاده‌اند و به سیاست‌های آمریکا و سه کشور شرور اروپایی «نه» می‌گویند. این واقعیت یعنی؛ ظهور نظم جدید و فروپاشی اقتدار غرب و نظم آمریکایی! نظم جدید؛ سلطنت و پادشاهی را در هیچ ساحتی به رسمیت نمی‌شناسد.

یاد

امر ملّی طلا گرفت

زهرا طیبی

«اتفاق بی‌سابقه‌ای» که در صحنه ورزشی و المپیادی کشور در بازه زمانی بعد از جنگ رخ داد، درست در میانه پیشرفت طرح‌ تنظیم شده دشمنی اتفاق افتاده بود که برای القای بن‌بست‌نمایی در کشور، تنگ شدن عرصه پیشرفت برای جوانان و از همه مهم‌تر از میان رفتن هویت ملی و احساس تعلق خاطر به ملیت، با همه توان به میدان آمده بود. جنگ 12 روزه برخلاف تصور دشمن صهیونی، به مردمی که این تعلق ملی را دارند، تلنگری وارد کرد و این احساس را در آن‌ها زنده یا تقویت کرد. شروع کارزار‌های ورزشی و علمی و درخشش جوانانی که به نسل Z معروفند، نشان داد که این احساس ملی همچنان در حال بازتولید است و جنگ نه تنها به این احساس ضربه نزد و آن را تضعیف نکرده بلکه زمینه تقویت آن را هم فراهم کرده است. رهبرانقلاب روز گذشته در دیدار با مدال‌آوران ورزشی، المپیادی و عملی، به ابعاد مهم این دستاورد ملی اشاره کردند و این موفقیت را متعلق به جوانان ایران دانستند. این دستاورد ملی از ابعاد مختلف ضدحمله‌ای شدید به پروژه صهیونی برای تضعیف احساس ملی‌گرایی در میان مردم وارد کرد. 

سلاح ورزش علیه دشمن
پاییز 1401 نقطه شروع جنگ شناختی تمام‌عیار دشمن علیه احساس تعلق مردم به وطن بود. ورزش مهم‌ترین عرصه ظهور این احساس ملی‌گرایی، نوک پیکان حمله دشمنان ایران قرار گرفت. تلاش دشمن بر این بود تا با جا انداختن واژه تیم جمهوری اسلامی به جای تیم ملی ایران، این فاصله را میان مردم و این احساس ملی‌گرایی ایجاد کنند، اگرچه این پروژه به موفقیت نرسید؛ اما آسیب‌هایی وارد کرد که نقطه اول آن تضعیف روحیه ورزشکاران بود، برجسته کردن مهاجرت و پناهندگی ورزشکاران در کنار القای این احساس منفی مزید برعلت بود تا ورزشکاران و مردم اساساً تلاشی برای مدال‌آوری و افتخارآفرینی در این عرصه‌ها نکنند. با این حال ورزشکاران مسیر خودشان را رفتند. از طرفی هم این پروژه متوقف نشد. با شروع جنگ 12 روزه دشمنان ایران مجدد با تمام قوا وارد میدان شدند که این بار نیز همزمان با تجاوز اسرائیل کار را تمام کنند و پروژه تجزیه را با تمام قوا پیش ببرند اما این حمله به عکس هدف خود تبدیل شد و امرملی بازتولیدی قوی‌تر از پیش پیدا کرد و حتی در همین بازه کوتاه بعد از پایان جنگ، در عرصه‌های علمی و ورزشی، ایران درخشش‌های قابل توجهی از خود نشان داد. مدال‌آوری جوانان در المپیاد شیمی، پیروزی‌های دومینووار کشتی‌گیران ایران و کسب قهرمانی جهان بعد از 11 سال نشان داد، جامعه ایرانی درست برخلاف این پروژه برساخت شده پیش می‌رود. 

دور افتخار مردمی با پرچم
نکته مهم‌تر آنکه این پیروزی‌ها با دور افتخار با پرچم و سبک خاص خوشحالی از برد کشور بعد از جنگ، یعنی سلام نظامی همراه شد. موضوعی که رهبر انقلاب در دیدار با مدال‌آوران به آن اشاره کردند و گفتند: «آنچه امسال در مجموع نشان داده شد در تاریخ ورزش کشور بی‌سابقه است. در المپیاد نیز همان‌طور است، نوجوان‌های ما در قله قرار گرفتند. ایران در رأس یک مسابقه بین‌المللی قرار گرفت. این آقایان نشان دادند این را و بسیار با ارزش است، جوانان ما نشان دادند این سجده و دعایی که ورزشکاران ما می‌کنند بسیار با ارزش است. این نماد ملت ایران است.» در واقعیت ورزشکاران ایران، کارزار‌های ورزشی را تبدیل به سلاحی علیه دشمنان ایران کردند و برخلاف آنانی که می‌خواستند احساس ملی‌گرایی مردم را تضعیف کنند، حماسه‌ای ملی خلق کردند. علاوه‌براین برخلاف تلاش دشمن برای برساخت این موضوع که ورزش در ایران امری در اختیار حکمرانی است و به نوعی آن را پدیده‌ای حکومتی می‌خوانند تا ملی اما حضور ورزشکارانی از شمال تا جنوب کشور که جوانانی از طبقات متوسط و روبه پایین جامعه بودند که با آرزو‌های کوچک و بزرگشان در این کارزار‌ها حاضر شدند، این تصویر را برای مردم ثبت کرد که این عرصه‌ها صحنه حضور مردمی از جنس خودشان است و خلق صحنه‌هایی برای نمایش غرور و افتخار ملی، از جانب همین مردم رقم خورده است. 

جنگی نرم با بن‌بست‌نمایی
رهبرانقلاب روز گذشته به این موضوع اشاره کردند که تلاش دشمن بر این موضوع متمرکز است که ایراد‌ها را بزرگ کند و پیشرفت‌ها را مکتوم نگه دارد؛ اما پیروزی‌های ورزشی و علمی درست عکس این پروژه عمل کرد و نشان داد که جوانان ایرانی هم برای پیروزی و پیشرفت انگیزه دارند هم برعکس القائات در کشور، بن‌بست وجود ندارد و بیان این موضوع از جانب خود مردم صورت گرفته و برساختی حکومتی نبوده است. واقع امر آن است که در موقعیتی که دشمن به دنبال آن است تا مردم را مأیوس کند و جنگ اراده‌ها را با جدیت دنبال می‌کند، کنش و واکنش مردم ایران نسبت به این القائات مؤثرترین واکنش برای مواجهه با این پروژه است. پیروزی‌های متعدد و کم‌سابقه جوانان ایرانی، سند خوبی برای اثبات این مواجهه مردم با این پروژه طرح‌ریزی شده بود. 

بمانید و بسازید
ترغیب جوانان ایرانی به مهاجرت با القای این موضوع از جانب دشمنان صورت می‌گرفت که در کشور امکانی برای پیشرفت آنان وجود ندارد و جوانان نخبه به این خاطر که دیده نمی‌شوند، مهاجرت می‌کنند. پیروزی جوانان ایرانی در المپیاد‌های علمی نشان داد که هم جوان‌های خوشفکر و نخبه‌ای در کشور وجود دارند که به دنبال کسب افتخار در کشورشان هستند، هم فضا برای پیشرفت آنان در بن‌بست نیست. رهبرانقلاب هم روز گذشته در صحبت‌هایشان با نگاه به تلاش برای القای این بن‌بست گفتند: «شمایی که می‌روی در فلان کشور دیگر! هر کار هم بکنی، به هر نقطه‌ای هم برسی یک آدم بیگانه‌اید آنجا. اینجا خانه‌ شما است، اینجا خاک شما است، اینجا مال شما است، اینجا متعلّق به خود شما است، متعلّق به فرزندان شما و نسل شما است.» از این جهت این پیروزی‌ها انگیزه‌ساز جوانانی بود که با بن‌بست انگاری دشمن، اندیشه مهاجرت در سر دارند. این پیروزی‌ها در کنار این رویداد حائز توجه است که ورزشکارانی که از کشور مهاجرت کردند و ذیل پرچم کشوری دیگر، در کارزار‌های جهانی حاضر شدند، اقبال چندانی به دست نیاوردند. 

امر مردمی و ملی در ورزش و علم
پیروزی‌های جوانان ایرانی در کارزار‌های ورزشی و علمی را می‌توان مرحله دیگری از تقویت امرملی در کشور دانست. نمایش این حماسه ملی در دوران جنگ 12 روزه از جانب مردم ایران رقم خورد و گام‌های بعدی آن از جانب خود مردم برداشته شده است. از این جهت با توجه به آنکه تلاش دشمن برای القای ضعف و مأیوس کردن مردم است، واکنش‌های مردم و آنچه جامعه ایرانی انجام می‌دهد می‌تواند پاسخی قاطع‌تر برای دشمنان ایران به همراه داشته باشد، شاید ادعای گزافی نباشد اگر بگوییم رقم خوردن حماسه‌های ملی روی دوش مردم ایران است و نظام حکمرانی نیز تنها باید این مسیر را بازنمایی و رقم خوردن این حماسه‌ها را فراهم کند. از این جهت تأکید و تشویق رهبرانقلاب از جوانانی که این افتخارات را خلق کردند، در راستای تثبیت و بازتولید امر ملی عمل می‌کند. 

یاد

بدل حکیمانه به طراحی ترامپ

جعفر یوسفی

نگاه رهبرحکیم انقلاب در سخنرانی بین جوانان مدال آور علمی و ورزشی، نمونه‌ای روشن از عقلانیت راهبردی در مدیریت امید اجتماعی است. امیدی که بر منطق و واقعیت‌های میدانی استوار است، نه بر احساسات و هیجانات رسانه‌ای  و شعارهای تسکین‌دهنده. اگر ایشان از توانایی جوان ایرانی سخن می‌گویند، آن را با ده‌ها مصداق عینی همراه می‌کنند. از دانشمندان جوانی که چرخه‌ سوخت هسته‌ای را بومی کردند تا قهرمانانی که در میدان‌های علمی و ورزشی، پرچم ایران را بر قله‌ها برافراشتند تا جوانی که موشک‌های دوربرد ساخته است. این امید، برخاسته از مشاهده‌واقعیت است، نه تجویز توهم و خیال پردازی. در مقابل این نگاه عقلانی، دو طیف انحرافی به‌وضوح قابل شناسایی‌اند. یکی جریان تند و شعاری که امید را با تخدیر می‌فروشد و به جای بیدار کردن جامعه، آن را با شعارهای هیجانی و بعضا اخبار غیر واقعی امیدوار می‌کند مثل کسانی که به مردم اینطوری القا کردند که رژیم صهیونیستی به یک دکمه نابود می شود و فرماندهان نظامی در زدن آن دکمه کوتاهی کردند و دیگری جریان مرعوبی که هر نشانه‌ای از موفقیت را تنها در سایه‌ی پذیرش نظم هژمونیک آمریکا می‌بیند. بیانات اخیر رهبر انقلاب، با این دو طیف مرز روشنی ترسیم کرد.
ایشان در بخش دیگری از سخنرانی خود به مسائل آمریکا پرداختند. ترامپ که حتی در کمپین انتخاباتی‌اش به وضوح اعتراف کرده بود جایگاه آمریکا دیگر مثل قبل نیست و شعارش این بود که باید دوباره آمریکا را به جایگاه بزرگ قبلی‌اش برگردانیم این روزها مشغول اجرای عملیات های رسانه‌ای ذیل همان وعده ای انتخاباتی‌اش است. در ماه‌های اخیر در دیدار با سران اروپایی در کاخ سفید یا تحقیر سران کشورها در شرم الشیخ در تلاش بود با تصغیر دیگران خود را بزرگ کند اما رهبر انقلاب در یک بدل حکیمانه به طراحی این روزهای ترامپ بار دیگر چهره واقعی ترامپ و تضعیف هژمونی آمریکا را به صورت هنرمندانه نشان داد. همین پاسخ حکیمانه هم، مبتنی بر فکت‌های واقعی بود. ایشان در همان منطق عقلانی و مستند خود، نشان دادند که تزلزل در درون آمریکا تنها یک تحلیل رسانه‌ای نیست، بلکه واقعیتی میدانی است که در قالب اعتراضات چندمیلیونی مردم آمریکا علیه سیاست‌های ترامپ خود را آشکار کرده است  و هم چنین نفرت عمومی جهانی از رژیم صهیونیستی که آمریکا به دنبال تطهیر آن است.
اما محور مهم این سخنرانی، تکیه بر جوان ایرانی بود. دشمن سال‌هاست با سرمایه‌گذاری گسترده در حوزه‌ جنگ شناختی، پروژه‌ای منسجم را برای ناامید کردن جوان ایرانی از آینده‌ی ایران و زندگی در سرزمین خود طراحی کرده است. شبکه‌های اجتماعی امروز مملو از روایت‌هایی است که در قالب طنز، سرگرمی، و حتی محتواهای به‌ظاهر فرهنگی و اجتماعی، در حال تحقیر هوشمندانه‌ی هویت ایرانی هستند. هدف این عملیات، نه صرفاً تغییر ذائقه، بلکه ضربه به اعتماد به نفس ملی و القای ناتوانی سیستماتیک ایرانیان در ساخت آینده است، همان جایی که باید امید را بکشند تا بتوانند سلطه را زنده نگه دارند. در چنین شرایطی، رهبر انقلاب، موفقیت‌های عینی جوان توانمند و معجزه‌گر ایرانی را برجسته می‌کند. جوانی که از دانشگاه و کارگاه تا میدان ورزش و جبهه‌ی علم، بدل به مظهر اقتدار ملی شده است. ایشان با اشاره به موشک‌هایی که قلب تل‌آویو را نشانه گرفتند و مدال‌هایی که بر گردن قهرمانان ایرانی نشست، نشان دادند که بازدارندگی امروز ایران صرفاً نظامی نیست، بلکه برآمده از هم‌افزایی ایمان، دانش و اراده‌ی نسل جوان است. در واقع، این بخش از بیانات بازتعریف مفهوم قدرت در گفتمان انقلاب اسلامی بود. قدرتی که از دل دانشگاه و استارت‌آپ و مسابقات ورزشی بیرون می‌آید و در نهایت در سکوهای ورزشی، صنایع دفاعی و فناوری‌های نوین جلوه‌گر می‌شود. چنین روایت حکیمانه، پاسخی دقیق به جنگ روایت‌هایی است که می‌کوشند تصویر ایران را در ذهن نسل جدید، کشوری بسته و بی‌افق ترسیم کنند.

یاد

رهبر انقلاب و راه چهارم ایران

جعفر حسن‌خانی

تاریخ، بزنگاه‌هایی دارد که در آن یک ملت نه در برابر یک پرسش که بر سر یک چهارراه می‌ایستد. هر مسیر، به سرنوشتی متفاوت ختم می‌شود و دیگر راه بازگشتی نیست. امروز، ملت ایران دقیقاً در یکی از همین بزنگاه‌های سرنوشت‌ساز ایستاده است. نقشه‌های قدیمی که راه را به سوی «دهکده جهانی» تحت مدیریت یک کدخدا نشان می‌دادند، رنگ باخته‌اند و مسیرهای تازه در هاله‌ای از مه ابهام و فرصت پیچیده شده‌اند. صدای ترک برداشتن ستون‌های نظم تک‌قطبی که بلندترین پژواک آن در ویرانه‌های غزه و ناتوانی هژمون پیشین برای مهار بحران شنیده شد، موسیقی متن این لحظه گذار است. در این نقطه عطف تاریخ، ۴ جریان، ملت را به ۴ مسیر متفاوت فرامی‌خوانند. این یادداشت بر آن است تصویری روشن از این ۴ جریان که صحنه سیاست ایران را در بر گرفته‌اند نشان دهد.

***

1- در سپیده‌دم جهان نو
تاریخ روابط بین‌الملل، داستان برآمدن و فروافتادن قدرت‌هاست. هر نظمی، هرچند پایدار، روزی رو به افول می‌گذارد و جای خود را به دورانی از آشوب، رقابت و در نهایت، صورت‌بندی جدیدی از قدرت می‌دهد. از برآمدن پدیده استعمار تا نهضت‌های استقلال‌خواهانه، از جنگ اول جهانی تا پایان جنگ دوم جهانی و فروپاشی دیوار برلین و... تاریخ مملو از این لحظات گذار است. امروز، جهان بار دیگر در یکی از همین بزنگاه‌های تاریخی سرنوشت‌ساز قرار گرفته است. نظمی که پس از جنگ سرد تحت هژمونی ایالات متحده آمریکا شکل گرفت و به نظم تک‌قطبی شهرت یافت، دیگر کارآمدی و ثبات‌بخشی خود را از دست داده است. 7 اکتبر و نسل‌کشی پس از آن مهم‌ترین نشانه این وضعیت است. هژمون پیشین که زمانی خود را متولی ثبات و نظم لیبرال می‌دانست، اکنون به دلیل فرسایش قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی، خود به اصلی‌ترین عامل بی‌ثباتی و آنارشی در عرصه بین‌المللی تبدیل شده است. این پدیده را گراهام جونیور تیلت الیسون «دام توسیدید» می‌نامد. دام توسیدید اشاره دارد به وضعیتی که در آن قدرت مستقر هنگامی که یک قدرت نوظهور، هژمونی منطقه‌ای یا بین‌المللی او را تهدید می‌کند، گرایش آشکار به جنگ می‌یابد و دست به ایجاد تنش می‌زند. این تنش می‌تواند به درگیری‌های بزرگ منجر شود.
وضعیت اکنون نیز چنین وضعیتی است، البته شرایط حاضر پییچیدگی‌های بیشتری دارد. در شرایط حاضر ما شاهد ظهور یک قدرت واحد نیستیم، بلکه با جهانی چندقطبی مواجهیم که در آن قدرت میان بازیگران متعدد توزیع شده است. در این خلأ قدرت، جایی که نظم قدیم مرده و نظم جدید هنوز زاده نشده است، رویدادها معنایی مضاعف می‌یابد. جنگ کوتاه اما پرمعنای 12 روزه و پیش از آن ماجرای 7 اکتبر در منطقه غرب آسیا، بیش از آنکه یک دور از درگیرهای تاکتیکی باشند، نشانه‌های تحولات استراتژیک بودند. این مناقشات نشان داد یکی از ستون‌های اصلی نظم آمریکایی در منطقه، یعنی برتری نظامی مطلق رژیم صهیونیستی، تا چه حد شکننده است و بازیگران تجدیدنظرطلب یعنی همان‌ها که نظم موجود را به چالش می‌کشند به سطحی از توانمندی رسیده‌اند که می‌توانند معادلات را بر هم زنند. این تحولات بنیادین در عرصه جهانی و منطقه‌ای، به ‌طور طبیعی امواج خود را به سپهر سیاست داخلی ایران، به عنوان یکی از کنشگران کلیدی این دوران گذار، رسانده است. درک و تحلیل واکنش‌های مختلف به این وضعیت، برای ترسیم مسیر آینده کشور حیاتی است. 
2- ساحت سیاست‌ورزی ایران پس از جنگ تحمیلی 12 روزه
بر اساس آنچه گفته شد می‌توان صحنه جامعه و سیاست ایران را در مواجهه با لحظه تاریخی گذار، ذیل ۴ جریان اصلی صورت‌بندی و تحلیل کرد. «جریان تحجر، جریان تهور، جریان محافظه‌کار و جریان تحول» ۴ جریانی هستند که پهنه صحنه سیاست ایران را شکل داده‌اند. به واکاوی این ۴ جریان و ارزیابی پیامدهای هر یک برای آینده ایران می‌پردازم.
2-1- جریان تحجر؛ زنجیرهای وفاداری به نظم در حال احتضار
جریان تحجر، جریانی سیاسی - اجتماعی است که ذهنیت آن در چارچوب‌های نظم قدیم منجمد شده است. ویژگی اصلی این جریان، ناتوانی در درک پویایی‌های تحول قدرت در سطح جهان و اصرار بر نسخه‌هایی است که تاریخ مصرف آنها گذشته است. این جریان، آمریکا را نه آنگونه که امروز هست (یک قدرت در حال افول نسبی با چالش‌های داخلی و خارجی عمیق)، بلکه آنگونه که در اوج قدرت خود در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ بود، تصور می‌کند. درک آنها از قدرت، ایستا و تک‌بعدی است و تمام راهکارها و پیشنهادهای‌شان برای سیاست خارجی ایران، بر اساس کلیشه‌های جهان تک‌قطبی و ضرورت الحاق به آن یا سازش با آن شکل گرفته است.
این جریان شامل گروه‌های مختلفی است.
الف- اصلاح‌طلبان: این طیف، قله فکری این جریان را نمایندگی می‌کند. تمام بیانیه‌ها، تحلیل‌ها و راهبردهای پیشنهادی آنها، حول یک محور می‌چرخد: «مذاکره بی‌قید و شرط با آمریکا» برای حل مشکلات! این رویکرد، در دهه ۱۹۹۰ که آمریکا تنها ابرقدرت جهان بود، شاید منطق تاکتیکی داشت اما امروز که قدرت‌های جدیدی مانند چین و روسیه ظهور کرده‌اند و ساختار قدرت در حال تغییر است، اصرار بر مذاکره از موضع ضعف، نشانه‌ای از یک تحجر راهبردی است. آنها متوجه نیستند دوران کدخدایی یکجانبه به سر آمده و التماس برای پیوستن به نظم در حال فروپاشی، نه‌تنها عزتمندانه نیست، بلکه ایران را از فرصت‌های بی‌بدیل جهان چندقطبی محروم می‌کند. وفاداری آنها به کلیشه‌های نظمی که در واپسین دقایق تاریخی خود نفس می‌کشد، بزرگ‌ترین مانع آنها برای درک واقعیات جدید است.
ب- سلطنت‌طلبان و نوستالژی نقش ژاندارمی: این گروه نماینده شکل دیگری از تحجر است که در گذشته‌ای دورتر منجمد شده است. آنها آرزوی بازگشت ایران به دوران پهلوی را دارند. دورانی که ایران به بهای چشم‌پوشی از بحرین به ژاندارم منطقه تبدیل شده بود و با هزینه از جیب ملت ایران منافع آمریکا در منطقه را محافظت می‌کرد. این دیدگاه اساساً ایران را نه یک کنشگر مستقل، بلکه یک ابژه تاریخ می‌بیند که هویت و جایگاه خود را در نسبت با یک قدرت بزرگ‌تر تعریف می‌کند. آنها درک نمی‌کنند حتی خود آمریکا نیز دیگر توان ایفای نقش هژمونیک سابق را ندارد و جهان جدید، جهانی برای بازیگران مستقل و دارای اراده ملی است، نه دولت‌های وابسته.
پ- برخی گروه‌های مذهبی مخالف اسلام سیاسی: این دسته از تحجر، ریشه در یک درک غیرسیاسی از دین دارد. آنها با تقلیل اسلام به یک امر فردی، اساساً با نقش‌آفرینی جمهوری اسلامی در عرصه بین‌المللی بر اساس مبانی دینی و انقلابی مخالفند. راهکار آنها، انزوا و عدم مداخله در مسائل جهانی است که در عمل به معنای پذیرش نظم موجود و تسلیم شدن در برابر قدرت‌های مسلط است. این دیدگاه نیز درکی از الزامات ژئوپلیتیک ایران و ماهیت قدرت در جهان امروز ندارد.خطای بنیادین همه نحله‌های جریان تحجر، خطای آناکرونیسم یا زمان‌پریشی است. آنها با ابزارهای قرن بیستم تلاش می‌کنند مسائل قرن بیست‌ویکم را حل کنند و به همین دلیل، تمام نسخه‌های‌شان برای ایران، به بن‌بست ختم می‌شود.
2-2- جریان تهور؛ شجاعت بی‌بهره از حکمت
در نقطه مقابل انفعال جریان تحجر، جریان تهور قرار دارد. تهور، مرزی باریک میان شجاعت و حماقت است؛ شجاعتی که با محاسبات دقیق استراتژیک همراه نشده و به ورطه رمانتیسم انقلابی‌نمایی می‌غلتد. این جریان که عمدتاً در میان برخی نیروهای جوان و پرشور انقلابی طرفدار دارد، خواهان ورود ایران به بیشینه‌ترین حالت درگیری در جنگ‌ها و زد و خوردهای دوران گذار است. 
این دیدگاه، اگرچه در مواردی از نیتی خالص و انقلابی سرچشمه می‌گیرد اما مناسبات قدرت و اقتضائات موقعیت را به درستی درک نمی‌کند. تحلیلگران این جریان، غالباً گرفتار نوعی رمانتیسم استراتژیک هستند و اراده را بر تمام ساختارهای مادی قدرت ارجح می‌دانند. آنها فراموش می‌کنند در دوره گذار، منابع قدرت ایران اعم از نظامی، اقتصادی، دیپلماتیک و انسانی بی‌نهایت نیست و محدودیت دارد. 
این منابع ارزشمند باید به صورت هوشمندانه، دقیق، بهنگام و به ‌اندازه به کار گرفته شوند تا بیشترین دستاورد را برای فردای جمهوری اسلامی ایران به ارمغان آورند. ورود بی‌محابا به هر درگیری، می‌تواند منجر به فرسایش توان استراتژیک کشور شود. این امر ایران را در لحظه‌ای که نظم جدید در حال شکل‌گیری و توزیع منافع است، ضعیف و آسیب‌پذیر خواهد کرد. استراتژی صحیح در دوران گذار، «صبر استراتژیک» همراه با «کنشگری فعال» است. یعنی اجتناب از درگیری‌های غیرضروری و تمرکز بر تقویت بنیان‌های قدرت داخلی و منطقه‌ای، تا در زمان مناسب، بتوان با ضربات کاری دشمن را با بحران مواجه کرد و بیشترین سهم را از نظم آتی جهان به دست آورد. جریان تهور، با نادیده گرفتن این منطق عقلانی و استراتژیک، می‌تواند ناخواسته کشور را در مسیری قرار دهد که به جای کسب دستاورد، متحمل هزینه‌های گزاف و جبران‌ناپذیر شود.
2-3- جریان محافظه‌کار؛ خطر مهلک انفعال در قلب توفان
جریان سوم، جریان محافظه‌کار است که به طور گسترده در بدنه بروکراسی کشور ریشه دوانده. این جریان، مبتلا به نوعی اینرسی سازمانی است و ترس از تغییر دارد. منطق اصلی آنها این است که در موقعیت پرآشوب گذار جهانی، اگر ایران با جهان کاری نداشته باشد و منفعلانه عمل کند، جهان نیز با ایران کاری نخواهد داشت. این تفکر، یک خوش‌بینی ساده‌لوحانه و بشدت خطرناک است که ریشه در عدم درک یک واقعیت بنیادین دارد و آن موقعیت ژئوپلیتیک ایران است. ایران همچون استرالیا یا کانادا نیست که در حاشیه جغرافیای سیاسی جهان قرار گرفته باشد. ایران در هارتلند انرژی، در چهارراه کریدورهای استراتژیک شرق - غرب و شمال - جنوب و در میانه جغرافیای قدرت جهانی واقع شده است. این موقعیت ژئوپلیتیک منحصربه‌فرد، هم یک فرصت بزرگ است و هم یک چالش دائم. این موقعیت به ایران اجازه نمی‌دهد بی‌طرف یا منفعل بماند، چرا که انفعال ایران به معنای ایجاد یک خلأ قدرت است و خلأ قدرت در چنین منطقه استراتژیکی، بی‌درنگ توسط دیگران پر خواهد شد. تاریخ معاصر ایران، گواه خونین این مدعاست. دولت ایران در آغاز جنگ اول جهانی، رسماً اعلام بی‌طرفی کرد. بروکراسی قاجار تصور می‌کرد این اعلامیه برای در امان ماندن کشور کافی است؛ اما نتیجه چه بود؟ ایران به صحنه نبرد میان نیروهای روسیه، بریتانیا و عثمانی تبدیل شد. کشور اشغال شد و این اشغال، در نهایت به قحطی بزرگ سال‌های  ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ خورشیدی انجامید که بر اساس برآوردهای مختلف، میلیون‌ها ایرانی را به کام مرگ فرستاد. انفعال، کشور را نجات نداد، بلکه آن را نابود کرد. 
بار دیگر، در آستانه جنگ دوم جهانی، دولت رضاشاه پهلوی اعلام بی‌طرفی کرد. محافظه‌کاران و بروکرات‌های آن زمان نیز معتقد بودند عدم دخالت، ایران را از آتش جنگ مصون می‌دارد اما سال 1320 خورشیدی، نیروهای متفقین شامل نیروهای شوروی و انگلیس به بهانه حضور کارشناسان آلمانی و با هدف تأمین مسیر تدارکاتی برای شوروی، بسادگی ایران را اشغال کردند، رضاشاه را خلع و برکنار کرده و کشور را تحت کنترل خود درآوردند. 
این ۲ تجربه تلخ تاریخی به وضوح نشان می‌دهد درک محافظه‌کارانه از وضعیت برای ایران، به مثابه خودکشی استراتژیک است. ژئوپلیتیک ایران، انفعال را برنمی‌تابد. در دوران گذار، سکون به معنای عقب‌ماندگی و از دست دادن فرصت‌ها و در نهایت، لگدمال شدن زیر پای قدرت‌های بزرگ‌تر است. بدنه بروکراتیک کشور باید از این خواب غفلت بیدار شود و بفهمد تنها راه بقا و پیشرفت، کنشگری فعال است نه انفعال محافظه‌کارانه.
2-4- جریان تحول؛ درک عمیق تاریخ و کنشگری هوشمندانه برای آینده
در میان این ۳ جریان، جریان چهارم، یعنی جریان تحول، یگانه مسیری است که با واقعیات پیچیده جهان امروز و منافع بلندمدت ایران سازگاری دارد. این جریان، برخلاف ۳ جریان دیگر، از یک آگاهی تاریخی عمیق برخوردار است. می‌داند جهان در حال گذار است، می‌فهمد این لحظه، یک فرصت تاریخی برای بازتعریف جایگاه ایران است و باور دارد نقش‌آفرینی فعالانه و هوشمندانه می‌تواند سهم ایران را از آینده قدرت جهانی به طور چشمگیری افزایش دهد. این جریان، به دنبال تبدیل ایران از ابژه تاریخ که همواره تحت تأثیر تصمیمات دیگران بوده به کنشگر فعال و تاریخ‌ساز است. راهبرد اصلی این جریان، عمل در چارچوب شکل دادن به جهان چندقطبی و ائتلاف با دیگر قدرت‌های مستقل برای شکستن هژمونی و سلطه غرب است. 
این جریان ویژگی‌هایی کلیدی دارد که برای این لحظه ایران بسیار ضروری است.
الف- بیشینه‌سازی هوشمندانه قدرت ملی: این جریان به دنبال افزایش قدرت در تمام ابعاد آن است. قدرت نظامی و بازدارنده، قدرت اقتصادی از طریق اقتصاد مقاومتی و دانش‌بنیان، قدرت علمی و فناورانه و در نهایت قدرت نرم فرهنگی و گفتمانی.
ب- حضور فعالانه در تحولات: برخلاف جریان محافظه‌کار، این جریان به حضور فعال در معادلات منطقه‌ای و جهانی اعتقاد دارد. عضویت دائم در سازمان همکاری شانگهای، پیمان راهبردی با چین، تعمیق روابط با روسیه و حمایت از محور مقاومت در منطقه، همگی رهکنش‌های در راستای این راهبرد کلان هستند.
ج- هوشمندی در به‌کارگیری قدرت: برخلاف جریان تهور، جریان تحول در استفاده از قدرت، اصل عقلانیت و محاسبه را فدای احساسات نمی‌کند. این جریان می‌داند کجا باید صبر استراتژیک پیشه کند، کجا باید از ابزار دیپلماسی بهره گیرد و کجا باید با قاطعیت از قدرت سخت خود برای ایجاد بازدارندگی و گشودن مسیر تاریخ استفاده کند. این همان حکمتی است که جریان تهور از آن بی‌بهره است.
د-  اتصال دین و دانش برای تعالی: این جریان، پیشرفت کشور را در گرو پیوندی عمیق میان دین به عنوان منبع هویت، معنا و مقاومت و دانش به عنوان ابزار ساختن یک کشور قوی و فناور می‌داند.
با لحاظ این ویژگی‌ها که بر شمرده شد، رهبری و هدایت این جریان فکری و راهبردی در ایران، بدون شک با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است. تحلیل دقیق و آینده‌نگرانه رهبر معظم انقلاب اسلامی از تحولات جهانی، دهه‌هاست مسیر کلی نظام را مشخص کرده است. ایشان سال‌ها پیش از آنکه افول آمریکا برای همگان عیان شود، از پیچ بزرگ تاریخی سخن گفتند و بر لزوم آمادگی برای ایفای نقش در نظم نوین جهانی تأکید کردند. 
درک عمیق معظم‌له از تاریخ، ژئوپلیتیک و سنت‌های الهی، به جمهوری اسلامی این امکان را داده است در توفان حوادث این دوران گذار، نه تنها غرق نشود، بلکه به یک بازیگر کلیدی و تأثیرگذار تبدیل شود.
* فرجام سخن
سیاست ایران پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه در مواجهه با جهان در حال گذار، صحنه تقابل این ۴ جریان است. جریان تحجر با نگاه به گذشته، ایران را به تسلیم در برابر نظمی رو به زوال فرامی‌خواند؛ جریان تهور، با هیجان‌زدگی، کشور را به سوی درگیری‌های فرسایشی و پرهزینه سوق می‌دهد؛ جریان محافظه‌کاری، با انفعال، ایران را در معرض خطرات ژئوپلیتیک قرار می‌دهد که تاریخ بارها تلخی آن را به ما چشانده است.
در این میان، تنها جریان تحول است که با ترکیبی از آگاهی تاریخی، واقع‌بینی استراتژیک، عقلانیت انقلابی و اراده برای ساختن آینده، مسیری روشن و عزتمندانه را فراروی ملت ایران قرار می‌دهد. انتخاب میان این ۴ مسیر، انتخاب میان تکرار تاریخ یا ساختن تاریخ است، انتخاب میان ایفای نقش یک قربانی یا یک کنشگر قدرتمند است. آینده ایران و جایگاه آن در نظم نوین جهانی، در گرو غلبه نهایی تفکر تحول‌خواه بر ۳ جریان دیگر است؛ تفکری که می‌داند در سپیده‌دم جهان نو، فرصت از آن ملت‌هایی است که جرأت کنند با قلب‌های پولادین قاب‌های کهنه را بشکنند و سرنوشت خود را با دست خود بنویسند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات