در سالهای اخیر، واشنگتن به شیوهای هدفمند تلاش کرده است نقشهای نو در خاورمیانه ترسیم کند و آن، تقسیم بازیگران منطقه به دو قطب موافق و مخالف است تا از دلِ این شکاف، نفوذ خود را تثبیت کند و اهداف راهبردیاش را پیش ببرد. این راهبرد که همزمان با تشدید فروش تسلیحات پیشرفته به کشورهای عربی و تعمیق پیوندهای امنیتی با برخی پایتختها دنبال شده، در عمل به تضعیف جبهههای همگرای منطقهای علیه اقدامات اشغالگرانه رژیم صهیونیستی انجامیده است.
هدف واشنگتن روشن است و آن، کاستن از ظرفیتهای همکاری منطقهای که میتواند تهدیدی جدی برای تداوم وضع موجودِ اشغال باشد. اما این تاکتیک دوقطبیسازی نه تنها واقعیتهای تاریخی و منافع مشترک ملل منطقه را نادیده میگیرد، بلکه پیامدهای بلندمدتی برای ثبات و امنیت همه کشورها، بهویژه ایران، به همراه دارد. تجربه تاریخی نشان داده است تلاش برای ایجاد شکاف میان ایران و کشورهای عربی، بدون برخورداری از تحلیل عمیق و سیاستهای منطقهای هوشمند، میتواند امنیت ملی را به شدت تهدید کند.
در چنین فضایی، بررسی دقیق راهبرد دوقطبیسازی آمریکا و پیامدهای آن برای منطقه، ضرورت یافته است. این گزارش با تمرکز بر ابزارهای نظامی، دیپلماتیک و تبلیغاتی واشنگتن، نشان میدهد که چرا شروط رهبر فرزانه انقلاب (قطع حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی و خروج پایگاههای نظامی از منطقه) امروز بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافتهاند.
فروش سلاح به همپیمانان منطقهای
در سالهای اخیر، واشنگتن با تسریع فروش سامانههای دفاعی و هجومی به چند پایتخت عربی، سازوکاری ایجاد کرده که از یکطرف وابستگی نظامی آنها به آمریکا را افزایش دهد و از طرف دیگر ظرفیت مانور مستقل منطقهای را کاهش دهد. این فروشها شامل جنگندههای پیشرفته، سامانههای موشکی و پهپادی، و تجهیزات مدرن شناسایی و هشدار است که به شکل بستههای امنیتی ـ اقتصادی به متحدان ارائه میشود.
این ابزارِ نظامی صرفاً به منظور ارتقای توان دفاعی شریکان طراحی نشده؛ بلکه نقش سیاسی و روانی نیز دارد. هر بار که جتهای رادارگریز، سامانههای گرانقیمت پدافندی یا موشکهای دوربرد به کشوری فروخته میشود، پیام واضحی فرستاده میشود: «ما پشت شما هستیم ـ در برابر هر تهدیدی، ما حامی شما خواهیم بود.» این پیام به مرور منجر به افزایش اعتماد به آمریکا و کاهش اعتماد متقابل میان کشورهای منطقه میشود.
پیوند نظامی و تکنولوژیک با آمریکا، بهتدریج عرصه تصمیمگیریهای مستقل را تنگ میکند و کشورها برای حفظ دسترسی به ارتقاهای نظامی و تسهیلات پشتیبانی مجبور به همآوایی با سیاستهای واشنگتن میشوند. این همان سازوکاری است که به تقسیم منطقه به بلوکهای موافق و غیرموافق دامن میزند و در نهایت، هدف کلانِ کاهشِ همپوشانی منافع علیه رژیم صهیونیستی را دنبال میکند.
عملیات دیپلماتیک و تبلیغاتی برای ایجاد شکاف
سیاست آمریکا در منطقه، فراتر از فروش سلاح، شامل ابزارهای دیپلماتیک و رسانهای پیچیدهای است که با هدف کاستن از همگرایی ایران و کشورهای عربی اجرایی میشود. حمایتهای علنی و نهان از ابتکاراتی که مرزبندیهای جدیدی بین تهران و برخی پایتختها ایجاد میکند، در کنار تشویق گفتوگوهای دوجانبهای که محور آنها حذف محور مقاومت از دستورکار منطقه است، نمونهای از این تاکتیکهاست.
این عملیاتها اغلب با تبلیغات هدفمند و بازنمایی نادرست منافع ملی کشورها همراه است؛ رسانهها و نهادهای لابیگر با برجستهسازی اختلافات فرعی قومی، اقتصادی یا سیاسی، تلاش میکنند مسئله اصلی، یعنی اشغالگری رژیم صهیونیستی و نقض حقوق مردم فلسطین را کمرنگ کنند. نتیجه این موج تبلیغاتی، کاهش اولویتبندی مسئله فلسطین در سطح سیاستگذاری برخی دولتها و انتقال مرکز ثقل اختلاف سیاسی از مقابله با اشغالگری به مناقشات دوجانبه منطقهای است.
در عمل، این تاکتیکهای دیپلماتیک ایران را در موضع دفاع از منافع منطقهای قرار میدهد، در حالی که طرفهایی که به آمریکا نزدیک میشوند، گزینههای دیپلماسی مستقل خود را محدود کرده و در بسیاری موارد ناچار به گذار از مواضع گذشتهاند. این فرآیند تدریجیِ تضعیف اتحادهای منطقهای، دقیقاً همان نتایجی را تولید میکند که واشنگتن بهدنبال آن است: کاهش ظرفیت جمعی برای مقابله با رژیم صهیونیستی و مهار کردن روند مبارزه برای آزادی فلسطین.
پیامدها برای مقاومت منطقهای و ایران
دو قطبیسازی آمریکا پیامدهای راهبردی برای جبهه مقاومت و ایران دارد. نخست اینکه ظرفیت هماهنگی بین بازیگران منطقهای برای عملیات سیاسی و اقتصادی علیه سیاستهای رژیم صهیونیستی کاهش مییابد؛ دوم اینکه تلاشهای منطقهای برای ایجاد یک جبهه چندملیتی در حمایت از مردم فلسطین تضعیف میشود. این یعنی بازیگران خارجی، از جمله رژیم صهیونیستی، میتوانند با اتکا به حمایتهای نظامی و سیاسی آمریکا، فشار و تهاجم خود را با مخاطرات کمتری دنبال کنند.
برای ایران، این وضعیت دو پیامد دارد: نیاز به تقویت خوداتکایی دفاعی و دیپلماتیک، و لزوم بازتعریف راهبردهای همگرایی منطقهای به شیوهای که خطوط ارتباطی با دولتها، جوامع مدنی و گروههای مقاومت حفظ شود. شروط رهبر فرزانه انقلاب، یعنی قطع حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی و برچیدن پایگاههای نظامی، دقیقاً پاسخی عملی به این معضل است. تنها با کاهش مداخله مستقیم و حمایت است که فضا برای یک همگرایی واقعی منطقهای بازخواهد شد.
راهحلها و مسیر مقابله
مقابله با پروژه دو قطبیسازیِ واشنگتن نیازمند راهبردی چندبعدی است. ایران باید همزمان اتکای نظامی خود را تقویت کند و ظرفیتهای نرمافزاری ـ دیپلماسی عمومی، همکاریهای اقتصادی منطقهای، و ارتباط با نخبگان منطقهای ـ را افزایش دهد. ایجاد ساختارهای گفتوگوی منطقهای که شامل بازیگران غیرحکومتی و جوامع مدنی نیز باشد، میتواند شکافهای مصنوعی را ترمیم کند.
همچنین افشای سازوکارهای لابی و فروش تسلیحات و نشان دادن هزینههای بلندمدت این سیاستها برای ملتها، باید بخش مرکزی روایتهای رسانهای و تحلیلی ایران باشد. تقویت همکاریهای دفاعی و اطلاعاتی با محوریت استقلال منطقهای و تمرکز بر مسائلی که منافع مشترک را شکل میدهد (از جمله آزادی فلسطین، مدیریت منابع آبی و امنیت دریایی) میتواند جایگزینی برای نظم تحمیلی آمریکا ارائه دهد.
راهبرد دوقطبیسازی آمریکا در منطقه، ترکیبی از فروش تسلیحاتی، فشار دیپلماتیک و عملیات تبلیغاتی است که در عمل تلاش میکند ظرفیت همگرایی منطقهای علیه اشغالگری رژیم صهیونیستی را تضعیف کند. این پروژه برخلاف منافع مردم منطقه طراحی شده و هدف آن تأمین منافع ژئوپلیتیک واشنگتن و استمرار سلطه رژیم صهیونیستی است.
ایران با درک این منطق، شروط رهبر فرزانه انقلاب را بهعنوان چارچوبی عملی و دفاعی برای بازتعریف تعاملات منطقهای مطرح کرده است. مقابله موفق با این راهبرد نیازمند همافزایی نظامی، دیپلماتیک و رسانهای است تا مسیر آزادی فلسطین و حفظ امنیت ملی کشورها از گزند سیاستهای تفرقهانگیز محافظت شود. تنها با درک کامل این تاکتیکها و حفظ وحدت و همگرایی منطقهای، میتوان امید داشت که فشارهای خارجی و مداخلات آمریکا اثر خود را کاهش دهند و امنیت و استقلال ملل منطقه حفظ شود.