تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۸:۵۹  ، 
کد خبر : ۳۱۶۶۰۸

آمریکا و انرژی خلیج فارس

کاهش نیاز آمریکا به انرژی منطقه خلیج فارس به معنی کاهش اهمیت کشورهای حوزه خلیج فارس در سیاست های آتی کشورهای غربی بخصوص ایالات متحده دارد که عملکرد دولت دونالد ترامپ گواه این مدعاست که نگاه آمریکا به این کشورها صرفا منفعت طلبانه بوده و این موضوع بارها به شکلی تحقیرآمیز در سخنان ترامپ هویدا بوده است.
پایگاه بصیرت / گروه بین الملل / حسن احمدی
آمریکا و انرژی خلیج فارسدر خبرها آمده بود که دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا که برای تبلیغات انتخاباتی به پنسیلوانیا سفر کرده بود، تصریح کرده است که« ما  نیازی نداریم که کشتی‌های بیشتری در خلیج فارس داشته باشیم چرا که خودمان نفت و گاز داریم.» فارغ از نوع نگاهی که به رئیس جمهور فعلی ایالات متحده در جهان وجود دارد و به دلیل شخصیت خاص و غیرمعقولش، سخنان وی چندان جدی گرفته نمی شود، اما باید اذعان نمود که آنچه وی درباره سیاست انرژی این کشور بیان کرده چندان دور از حقیقت نیست.
ایالات متحده از زمان استقلال در ژوئیه ۱۷۷۶میلادی و بعد از آن انعقاد معاهده پاریس در سپتامبر 1783 بیش از یک قرن حضور محدودی در منطقه خلیج فارس داشت و حضورش در دریاهای آزاد صرفا در دریای مدیترانه برای دفاع از کشتی های حامل مواد مخدر بود که این مساله سبب ایجاد تنش هایی با کشتی های تجاری محلی از جمله حکومت طرابلس و بعدها با مراکش، الجزایر و تونس نیز می شد. اولین حضور آمریکا در منطقه به سال  1833 برمی گردد که  پس از مذاکره بین رابرتس و سلطان سعید قراردادی بین آمریکا و مسقط امضاء شد که بر آن اساس کنسولگری آمریکا در مسقط دایر شد. پس از سالها انزواگرایی ، بر اساس نظر روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا که معتقد بود كه آمريكا بايد نقش عمده تري را در صحنه جهاني به عهده گيرد و بخصوص پس از جنگ جهانی اول نقطه عطفی در روند افزایش مداخله گرایی ایالات متحده آمریکا در مناسبات جهانی را فراهم ساخت .پس از جنگ جهانی دوم نیز که نظام جدید بین المللی به دو قطب شوروی و آمریکا تکوین یافته بود،حضور آمریکا در خلیج فارس تقویت شد ویگان هایی از نیروی هوایی آمریکا به همراه نظامیان انگلیسی در منطقه ظهران عربستان سعودی حضور یافتند. این حضور و توسعه نفوذ در دوران های مختلف روسای جمهور این کشور تقویت شد و جیمی کارتر، ریگان، جرج بوش پدر،  بیل کلینتون ، جرج بوش پسر، اوباما و دونالد ترامپ هر کدام با سیاستی خاص درصدد مداخله گری بودند و محور این مداخلات سیاست های آنها در قبال امنیت و انرژی خلیج فارس تنظیم می شده است. دونالد ترامپ که راهبرد هایش با محوریت مداخلات منفعت طلبانه تنظیم می شود ، این بار با اعلام بی نیازی از انرژی خلیج فارس راهبرد نیکسون کسینجر را بی اعتبار ساخته است.اما آیا این سیاست با واقعیت مطابقت دارد و بسترهای شکل گیری این  موضوع چه بوده است؟
واقعیت این است آنچه ایالات متحده آمریکا را وادار کرده است در سیاست انرژی خود تجدید نظر نمایند، واهمه از عدم توانایی در کنترل امنیت منطقه خلیج فارس و تنوع بخشی به منابع انرژی و ایجاد توازن بین عرضه و تقاضا  می باشد که موضوع نخست یعنی مخاطرات امنیتی منطقه خلیج فارس از اهمیت ویژه تری برخوردار است، موضوعی که اکنون و پس از ناتوانی از سقوط پهپاد خود و نفتکش انگلیسی بیشتر رخ نموده است. بر خلاف کشورهای آسیایی همچون چین و هند که در سال 2018 به ترتیب روزانه ببش از از8.4 و 4.9 میلیون بشکه نفت وارد نموده اند که غالب این وادرات از کشورهای حوزه خلیج فارس بوده ، ایالات متحده آمریکا با سرمایه گذاری بر روی نفت شیل و کاهش واردات از خلیج فارس و واردات بیشتر از کانادا و مکزیک ، درصدد کاهش مخاطرات امنیتی انرژی از این منطقه است .
قانون امنیت و استقلال انرژی این کشور که در سال 2007 امضاء شده، راهبرد بلند مدتی جهت استقلال انرژی آمریکا می باشد که تلاش دارد با کاهش وابستگی به منابع نفت کشورهای منطقه خلیج فارس و جایگزینی آن با منابع داخلی (نفت شیل) و افزایش واردات از سایر مناطق نفت خیز پیرامون خود نظیر کانادا  و مکزیک مخاطرات امنیت ملی این کشور را از بین ببرد. بر این اساس طبق گزارش آژانس اطلاعات انرژی ایالات متحده وادرات نفت این کشور از کشورهای خلیج فارس نیز از 2.660 هزار بشکه در سال 2001 به 1.650 هزار بشکه در سال 2009 و  1.715 میلیون بشکه در سال 2017 کاهش یابد.در این میان میانگین واردات نفت خام ایالات متحده از عربستان سعودی که در سال 2000 بین 1 تا 1.5 میلیون بشکه بشکه در روز در نوسان بوده، در اواخر سال 2018 به زیر یک میلیون بشکه در روز نیز رسیده است.این در حالی است که وادرات این کشور از کانادا که در نوامبر 2000میلادی اندکی بیش از 1 میلیون بشکه در روز بوده در نوامبر 2018 به بیش از 4.2 میلیون بشکه در روز رسیده است.
این مساله معانی مختلفی را می تواند در بر داشته باشد:
نخست اینکه انقلاب اسلامی ایران که از ابتدا شعارش مبارزه با استکبار جهانی بود اکنون پس از سال ها مبارزه و در پیش گرفتن سیاست مقاومت در برابر آنها در حال عبور موفقیت آمیز از گردنه تاریخی تعیین کننده می باشد و می رود که با خارج کردن ابرقدرت ها از منطقه و شکست هیمنه آنها، بسترهای لازم را جهت ایجاد تمدن نوین اسلامی فراهم ناید.
دوم اینکه این اقدام و عمل آمریکا در کاهش نیاز به انرژی منطقه خلیج فارس به معنی کاهش اهمیت کشورهای حوزه خلیج فارس در سیاست های آتی کشورهای غربی بخصوص ایالات متحده دارد که عملکرد دولت دونالد ترامپ گواه این مدعاست که نگاه آمریکا به این کشورها صرفا منفعت طلبانه بوده و این موضوع بارها به شکلی تحقیرآمیز در سخنان ترامپ هویدا بوده است.
سوم اینکه کشورهای منطقه که پیش از این با هزینه کردن بخش زیادی از بودجه خود به دنبال خرید امنیت عاریتی از غرب بودند باید به سیاست امنیت دسته جمعی منطقه ای با همسایگان روی آورده و با دوری از سیاست های تنش زای خود و با انعقاد پیمان های منطقه ای، امنیت خود را تامین نمایند.
 
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۱۴ - ۱۳۹۸/۰۵/۲۶
0
1
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات