صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۳ دی ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۲  ، 
شناسه خبر : ۳۸۵۶۴۴
مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۳ دی ماه ۱۴۰۴
نشستن پشت میز مذاکره از موضع متهم، هم حماقت است و هم خیانت: استقلال ملی تضعیف می‌شود، چرخه امتیازدهی بی‌پایان آغاز می‌شود، قدرت دفاعی به عنوان جرم معرفی می‌شود، جامعه دوقطبی می‌گردد و محور مقاومت تقدیم دشمن می‌شود. 

سایه سنگین جنگ بر سر غربگرایان!

جعفر بلوری

یک- 23 خرداد ماه سال جاری، نقطه عطف و سرآغاز جدیدی در تاریخ ایران عزیز است. بعد از این روز بود که دشمن (داخلی و خارجی) بسیاری از ملاحظات مرسوم را کنار گذاشت و خیلی عریان و با تمام توان و ظرفیت وارد میدان شد. می‌توان به جرات ادعا کرد که، در هیچ برهه‌ای از تاریخ چهل و هفت ساله انقلاب اسلامی ایران، حریف این‌قدر عریان و رسوا و با این حجم و ترکیبِ پیچیده، علیه ایران و جمهوری اسلامی عزیز وارد نشده بود. بعد از اینکه ترمز دشمن را طی فقط 12 روز کشیدیم، «اقتصاد» و «رسانه» به عنوان میدان اصلی جنگ تعریف شد و این، به هیچ عنوان بدین معنا نیست که حریف حوزه‌های دیگر را رها کرده است. این که چرا دشمن این‌بار به این شکل وارد شده و «اقتصاد» و «رسانه» را به عنوان میدان اصلی نبرد خود انتخاب کرده است، موضوع مهمی است که در این یادداشت تلاش می‌کنیم، به آن بپردازیم.
دو- فعالان اقتصادی اصطلاحی دارند با این مضمون که «سرمایه ترسو است.» لذا همیشه یک چشم‌شان به فعالیت‌های اقتصادی و چشم دیگرشان به «اخبار» است. پس طبیعی است، دشمنی که تمرکز اصلی‌اش روی اقتصاد حریف است، در حوزه خبر نیز فعال باشد. یک نمونه خیلی تازه از این فعال بودن را روز دوشنبه دیدیم. برخی شبکه‌های مجازی با انتشار تصاویری مبهم به نقل از یک خبرگزاری، نوشتند جمهوری اسلامی ایران آزمایش موشکی بزرگی را آغاز کرده و حمله گسترده به سرزمین‌های اشغالی را تمرین می‌کند. سپس تحلیل‌های خاص یا جهت‌دار با هدف «نزدیک نشان دادن جنگ» آغاز شد. با وجود تکذیب این خبر از سوی منابع رسمی، این اخبار و تحلیل‌های تکذیب شده تبدیل به تیتر یک رسانه‌های اصلی رژیم صهیونیستی هم شد و خیلی زود نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز به آن واکنش نشان داد. تحلیل‌های عجیب و غریب روی این خبرِ کذب از سوی صهیونیست‌ها با «دستکاری داده‌ها» و با هدف «تاثیرگذاری بر تصمیم‌‌گیری‌ها» -که کارویژه «جنگ اطلاعاتی» (Information Warfare) است- همچنان ادامه دارد! «جنگی» نشان دادن فضای ایران، برای «ترسیدن سرمایه و فعال اقتصادی» ایرانی می‌تواند یکی از دلایل مهم چنین واکنش بی‌تناسبی به یک خبر تکذیب شده باشد. چرا که در فضای جنگی، و ذهنی که ترسیده است، تصمیم‌های هیجانی گرفته می‌شود؛ قیمت ارز افزایش می‌یابد و....
سه- نوع مواجهه ایران با دشمن در جنگ 12 روزه قطعا محاسبات حریف را، هم «تنظیم» و هم «اصلاح» کرده است. دشمن فهمید حتی اگر ناتو، آمریکا، برخی کشورهای مرتجع عربی و همسایه ایران هم کنارش باشد، حریف این کشور و این ملت نخواهد شد. طبق محاسبات دوست و دشمن، بعد از لطف خدای مهربان و در کنار فداکاری‌های رزمندگان و توانایی‌های نظامی کشورمان، اتحاد مثال‌زدنی مردم بود که دشمن را به اصلاح محاسباتش واداشت. اگر دشمن ایران را «قوی» ندیده و محاسباتش «تنظیم مجدد» نشده بود، امروز مثل آنچه در لبنان و غزه شاهدیم، بالغ بر10هزار بار این آتش ‌بس را نقض کرده بود! از آن سو، اقتصاد همان حوزه‌ای است که وقتی دچار اختلال و مشکل می‌شود، چپ و راست نمی‌شناسد و روی اعصاب همه رژه می‌رود فلذا، می‌تواند به اندازه خود به این اتحاد خدشه وارد کند. بعد از جنگ 12 روزه، طبق محاسبات دشمن، اگر معیشت مردم به گروگان گرفته شود، هم این انسجام دچار خدشه می‌شود و هم ایران- با مذاکره و یا بی‌مذاکره- امتیاز می‌دهد. در یک تحلیل کلان، راز جهش‌های عجیب و بی‌حساب و کتاب قیمت ارز و.. می‌تواند در همین نکته باشد!
چهار- دشمن فقط از طریق «جنگ اطلاعاتی» و دستکاری داده‌ها جلو نمی‌رود. جنگ شناختی (Cognitive Warfare)، یکی دیگر از آن حوزه‌های پیچیده و جدیدی است که، کارویژه‌اش نه فقط تغییر افکار، بلکه تغییر درک و تصمیم‌گیری نخبگان و نهادهای مهم یک کشور است. دشمنی که 20 سال برای تجاوز 23 خرداد برنامه‌ریزی کرده است، آیا ممکن نیست در این 20 سال کسانی را به همین مراکز تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز نفوذ داده باشد؟ آیا ممکن نیست کسانی که به مسئولین در حوزه‌های مختلف مثل اقتصاد مشورت می‌دهند، دانسته یا نادانسته بخشی از پازل دشمن در جنگ شناختی باشند؟! چرا رهبر انقلاب به عنوان نخستین توصیه‌های خود به نامزدهای انتخابات از جمله به دکتر پزشکیان فرمودند در چینش کابینه و انتخاب دور و بری‌ها، دقت کنند چرا که: «کسی که با انقلاب، نظام و امام ذره‌ای زاویه دارد به درد شما نمی‌‌خورد.» انتصاب افراد بی‌صلاحیت و ناتوان در مراکز مهم نیز می‌تواند کارکردی مشابه با کارکرد زوایه‌دارها داشته باشد. یادمان باشد «فساد» و «مفسد»، معلول است و علت می‌تواند انتخاب یک زاویه‌دار یا ورود یک نفوذی در مراکز حساس باشد!
پنج- دیروز رسانه‌های کاغذی و غیرکاغذیِ غربگرایان، مملو از تحلیل و گزارش‌ درباره «نزدیک بودن جنگ» بود. خروجی همه این گزارش‌ها و تحلیل‌ها نیز پس از «ترساندن»، یک راه‌حل برای پرهیز از این جنگ بود یعنی «مذاکره با آمریکا»! در حالی که «مذاکره» اگر راه‌حل بود، وسط مذاکره به ایران حمله نمی‌شد! ما احتمال می‌دهیم این هجمه سنگین و هماهنگ به خاطر اظهارات اخیر رئیس‌جمهور است که به درستی گفته بود: «بنده حاضر نیستم زیر بار ذلت و ظلم بروم... به‌دنبال دعوا و درگیری با کسی نیستیم؛ دوست داریم با همه با صلح به گفت‌وگو بنشینیم؛ اما مقابل کسی که قلدری می‌کند می‌ایستیم... اینکه بگویند موشک نداشته باشید و بعد رژیم تا دندان مسلح اسرائیل به ما حمله کند که نمی‌شود... برای اینکه رئیس‌جمهور بمانم، باج نمی‌دهم... روی اعتقادی که دارم ایستاده‌ام و به کسی باج نخواهم داد...» اما «سایه جنگ را بالای سر ایران» نگه داشتن از سوی غربگرایان، پیش از این اظهارات هم سابقه داشته است. پس موضوع کمی پیچیده‌تر است. بخوانید:
شش- «دانیل کانمن» در صفحه 13 کتاب «تفکر سریع و کند» اصطلاحی دارد با عنوان «اکتشاف دسترسی» که یک «سوگیری شناختی» است. یعنی افراد احتمال وقوع رویداد را بر اساس سهولت به خاطر آوردن مثال یا اطلاعات مرتبط با آن رویداد تخمین می‌زنند. به عبارتی اگر مثال‌هایی از یک رویداد نزدیک مثل آنچه 23 خرداد اتفاق افتاد، به ذهن فرد بیاید، او احتمال وقوع آن رویداد را بیشتر از حد واقعی تخمین می‌زند. مثلا اگر رسانه‎‌ها به طور مکرر درباره سوانح هوائی گزارش تهیه کنند، مردم احتمال وقوح سوانح هوائی را بیش از حد واقعی تخمین می‌زنند حتی اگر آمار واقعی، خلاف آن را نشان دهد! بنابر این غربگرایان باید مدام بر طبل «جنگ نزدیک است» بکوبند تا ضمن تغییر محاسباتی، اقتصاد و معیشت مردم به هم بریزد، اقتصاد که به هم ریخت، درک و تصمیم‌گیری فلان نخبه در فلان مرکز مهم تصمیم‌‌ساز تغییر کند، تا در نهایت و به قول «آنتونی بلینکن»، وزیر خارجه پیشین آمریکا، کاری که با جنگ نشد بر سر ایران آورد، با مذاکره بشود!
هفت- میدان رویارویی به شکل کم‌سابقه‌ای تغییر کرده و دشمن با کنار گذاشتن ملاحظات مرسوم، هجوم آورده است. هدف ایجاد اختلال در معیشت و اقتصاد و القای ترس برای تاثیرگذاری بر تصمیم‌گیری‌‌‌هاست. ایجاد هیجان کاذب در بازارها، القای نزدیکی جنگ از طریق رسانه، و تلاش برای خدشه‌دار کردن انسجام ملی از طریق تسخیر اذهان، همه در راستای دستیابی به امتیازاتی است که در میدان نظامی و مقاومت مردمی به آن دست نیافته‌‌اند. لذا هوشیاری، وحدت کلمه و مقابله هوشمند با چنین دشمنی، حیاتی است. لازمه پیروزی در چنین نبردی، درک عمیق از روش‌‌های پیچیده حریف و اتکا به سرمایه عظیم مردمی و از همه مهم‌تر ایمان راسخ به اراده الهی است که بارها در تاریخ انقلاب اسلامی سربلند و پیروزمان کرده است.

مذاکره یا تله تسلیم؟ خط قرمز ملت ایران

سیدعبدالله متولیان

در روز‌هایی که برخی جریان‌های داخلی دوباره نغمه فریبنده «مذاکره» را سر داده‌اند، ملت هوشیار ما می‌داند که این واژه زیبا، پوششی برای پروژه‌ای شوم است؛ محاکمه ایران در جایگاه متهم، جایی که امریکا قاضی مستکبر است و ایران باید به اتهامات واهی، ظالمانه و غیرقانونی قاضی پاسخ دهد. رهبر معظم انقلاب بیش از دو دهه هشدار داده‌اند که دشمن به دنبال «تغییر محاسبات ملت ایران» است، نه توافق برابر. امروز، اعترافات خود دشمن این هشدار‌ها را تأیید می‌کند و نشان می‌دهد مذاکره تحمیلی، نه راه‌حل که دام تسلیم است. 
از دهه ۸۰ شمسی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بار‌ها فرمودند: دشمنان می‌خواهند ایران را از درون تهی کنند و استقلال و عزت ملی را بگیرند. در سال‌های اخیر نیز تأکید کردند: «مذاکره با امریکا عاقلانه، هوشمندانه و شرافتمندانه نیست»، زیرا تجربه دهه ۹۰ نشان داد که دو سال مذاکره طولانی، تنها به پیمان‌شکنی امریکا و تشدید تحریم‌ها و در نهایت حمله به ایران در دل مذاکره منجر شد. ترامپ علناً اعتراف کرد: «ارتش امریکا ۲۲ سال برای بمباران مراکز هسته‌ای ایران تمرین کرده بود.» نتانیاهو نیز گفت: «۴۰ سال در فکر حمله به ایران بودیم.» اینها ثابت می‌کند که میز مذاکره، نه برای صلح که برای سرگرم کردن ایران، تولید فرصت برای توطئه، ایران‌هراسی در منطقه، دوقطبی‌سازی داخلی، تقویت شبکه نفوذ، نرمال‌سازی تدریجی و در نهایت زمینه‌سازی برای حمله نظامی و حتی تجزیه ایران (استراتژی گالیور و لیلی‌پوتی کردن) طراحی شده است. 
جریان غربگرا در داخل، به عنوان بازوی مکمل دشمن، سه دروغ بزرگ را ترویج می‌کند. دروغ اول: «راه دیگری جز مذاکره نداریم»، اما قرآن کریم می‌فرماید: «ولن ترضی عنک الیهود ولا النصاری حتی تتبع ملتهم» (بقره/۱۲۰)؛ رضایت دشمن تنها با ترک هویت اسلامی حاصل می‌شود. دروغ دوم: «مشکل از تندرو‌های داخلی است»، این روایت، امریکا را از جایگاه متهم به قاضی ارتقا می‌دهد و نیرو‌های انقلابی را مانع جلوه می‌دهد. دروغ سوم: «مذاکره یعنی عقلانیت»، در حالی که قرآن هشدار می‌دهد: «أفمن یمشی مکبّاً علی وجهه أهدی أم من یمشی سویاً علی صراط مستقیم» (ملک/۲۲)؛ عقلانیت واقعی، حرکت در صراط مستقیم اصول است، نه افتادن در دام زورگویی. 
نشستن پشت میز مذاکره از موضع متهم، هم حماقت است و هم خیانت: استقلال ملی تضعیف می‌شود، چرخه امتیازدهی بی‌پایان آغاز می‌شود، قدرت دفاعی به عنوان جرم معرفی می‌شود، جامعه دوقطبی می‌گردد و محور مقاومت تقدیم دشمن می‌شود. 
اما راهکار روشن است. رهبر انقلاب در ۱۲ آبان ۱۴۰۴ فرمودند: اختلاف ایران و امریکا ذاتی است و تنها اگر امریکا حمایت از رژیم صهیونیستی را قطع کند، پایگاه‌هایش را از منطقه جمع کند و در امور دخالت نکند، درخواست همکاری -نه در آینده نزدیک، بلکه برای بعدها- قابل بررسی خواهد بود. این موضع، نه تنها سیاست‌های دشمن را پای میز مذاکره شکست داد و سران مستکبر امریکا را تحقیر کرد که استراتژی جدید ایران را ابلاغ نمود: از این پس، امریکا باید به مطالبات ایران پاسخ دهد. 
جهاد تبیین برای روشن کردن ماهیت مذاکره تحمیلی، تقویت اقتصاد مقاومتی به عنوان پشتوانه استقلال سیاسی، حفظ انسجام اجتماعی علیه شکاف‌افکنی، افزایش قدرت روایت‌سازی در جنگ رسانه‌ای و اعتماد به ظرفیت‌های ملی، نقشه راه ماست. تاریخ غرورانگیز انقلاب نشان داده ملت ایران هرگز در جایگاه متهم نمی‌نشیند. 
ملت بصیر ایران بار دیگر ثابت خواهد کرد که با ایمان به خدا و ولایت، هیچ فریبی نمی‌تواند عزت و استقلال را از او بگیرد. مذاکره از موضع قدرت، آری؛ تسلیم در محاکمه دشمن، هرگز. این راه پیروزی است، راهی که خدا وعده داده است: «إن تنصروا الله ینصرکم و یثبت أقدامکم».

میدان و دیپلماسی در قرن ۲۱

حمید روشنائی

پیتر ریکتز معاون سابق وزارت خارجه انگلیس در یک جلسه پارلمان این کشور گفته بود:” ژنرال ها به شما خواهند گفت که نیروهای مسلح برای پرهیز از درگیری و دستیابی به اثرات سیاسی قدرت نظامی، به دیپلمات ها نیاز دارند.”
این سخن بارسنگینی از معنا را در درون خود دارد. دیپلماسی می تواند در شروع نشدن جنگ و کمک به تاثیر پذیری نیروهای نظامی بر طرف مقابل، نقش مهمی ایفا کند. موضوعی که بسیاری از پیچیدگی های روابط بین کشورها را توضیح می دهد.
در چینش های میز مذاکرات (اگر موضوع نظامی نباشد)، غالبا نظامیان در ردیف دوم و پشت سر دیپلمات ها و مقامات ارشد می نشینند و این به معنای آن است که پشت سیاستمداران به قدرت نظامی گرم است و آنها تکیه گاه یک حرکت دیپلماتیک هستند. قدرت نظامی و دیپلماسی دو ابزار اصلی سیاست خارجی کشورها می باشند که معمولاً مکمل هم‌دیگر هستند و نه جایگزین هم. غالبا قدرت نظامی، هسته سیاست خارجی و دیپلماسی، پوسته و بدنه آن است که به اشکال مختلف تزیین می شود.
قدرت نظامی، شامل توان بازدارندگی، دفاعی و در صورت لزوم تهاجم علیه دشمنان یک کشور است و کارکرد اصلی آن بازدارندگی است یعنی جلوگیری از تهدید یا حمله از سوی کشورهای دیگر. اما دیپلماسی ابزار گفت‌وگو، مذاکره، ائتلاف‌سازی و حل ‌و فصل مسالمت‌آمیز اختلافات است. اگر چه در ظاهر این دو در دو سوی یک معادله قرار می گیرند اما در نهایت به یک پاسخ می رسند و آن منافع ملی کشور است.
دیپلماسیِ موفق، دبپلماسی است که برروی ستون های قدرت از جمله قدرت نظامی بنا شده است و قدرت نظامی بدون استفاده از دیپلماسی، ابتر، نارس و خطرناک است و می‌تواند به انزوای منطقه ای و بین المللی، فرسایش اقتصادی و بی‌ثباتی کشور منجر شود. اما همراهی آنها، ترکیبی متوازن و قدرتی هوشمند را رقم می زند.
کشورها زمانی می توانند بیشترین نفوذ و امنیت را داشته باشند که از قدرت نظامی برای بازدارندگی استفاده کنند و نه لزوماً جنگ و تهاجم.. و این توانایی را داشته باشند که از دیپلماسی بعنوان ابزار اصلی تأمین منافع و مدیریت بحران استفاده کنند.
موارد تاریخی بسیاری هست که نشان می دهد پیوند این دو مهم، می تواند به موفقیت منجر شود. بهترین نمونه آن در اسلام، حرکت پیامبر در سال ششم هجری به سوی مکه بود که با وساطت و دیپلماسی به صلح حدیبیه منجر گردید و زمینه را برای فتح مکه بدون خونریزی فراهم کرد. نمونه جدیدتر در قرن بیستم اتفاق افتاد و آن، بحران موشکی کوبا (۱۹۶۲) بود که دو ابرقدرت وقت یعنی آمریکا و شوروی را تا آستانه جنگ اتمی به پیش برد. لیکن مدیریت رهبران دوکشور ( کندی و خروشچف ) مانع از جنگ اتمی گردید و در نهایت، به عقب‌نشینی شوروی از کوبا و آمریکا از ترکیه منجر شد.
اما نمونه هایی که در آن از دیپلماسی به عنوان یک ابزار استفاده نگردید و در نهایت به شکست انجامید می توان به حملات ناپلئون بناپارت و هیتلر به روسیه و شوروی اشاره کرد که تکیه بر قدرت، چشم رهبران فرانسه و آلمان را کور کرد و در نهایت به شکست انجامید.
در قرن بیست ویکم که معادله جهانی در حال دگرگونی است، این موضوعات نیز تغییرات خود را دارند. امروزه رابطه‌ میان دیپلماسی و قدرت نظامی پیچیده‌تر و چندلایه‌تر از گذشته شده است. اگرچه قدرت نظامی همچنان یکی از ارکان اصلی قدرت ملی به شمار می‌رود، اما نقش آن دیگر صرفاً در میدان نبرد تعریف نمی‌شود؛ بلکه در تعامل تنگاتنگ با دیپلماسی، اقتصاد، فناوری و افکار عمومی قابل تعریف است. در گذشته، قدرت نظامی عمدتاً به معنای توانایی شکست دادن دشمن در جنگ‌های کلاسیک بود. اما امروز، قدرت «سخت» (نظامی) در کنار قدرت «نرم» (دیپلماسی، فرهنگ، مشروعیت بین‌المللی) تبدیل به «قدرت هوشمند» می شود. کشوری موفق‌تر است که بتواند از توان نظامی خود به‌عنوان پشتوانه‌ی دیپلماسی استفاده کند، نه جایگزین آن.
نمونه این شرایط را می توان در اقدامات آقای ترامپ رئیس جمهور آمریکا مشاهده کرد. وی در روزهای اولیه ریاست جمهور و دوران انتخابات دومین دور ریاست جمهوری اش، سخنانی در پایان دادن به بحران های مختلف از جمله اوکراین، فلسطین و.. می داد لیکن پس از گذشت یکسال هنوز در ابتدای راه حل ها مانده است. همه می دانند که بزرگترین قدرت نظامی جهان، ایالات متحده است اما همین کشور در مقابل قدرت یک گروه کوچک مانند حوثی ها، مجبور به عقب نشینی گردید.
امروز دامنه دیپلماسی بسیار گسترده تر از گذشته است. اگر روزی سرنوشت کشورها در اتاق های دربسته و میزهای مذاکرات تعیین می گردید، اکنون شبکه های مجازی و رسانه ها هستند که سرنوشت بسیاری از سیاستمداران و کشورها را تعیین می کنند. فناوری‌های نوین مانند پهپادها، جنگ سایبری، هوش مصنوعی و سلاح‌های دقیق توانسته اند مرز میان جنگ و صلح را مبهم کنند.
از سوی دیگر، بازیگران غیردولتی (گروه‌های شبه‌نظامی، شرکت‌های فناوری، رسانه‌ها) بر معادلات دیپلماتیک و نظامی اثر می گذارند و نیاز به دیپلماسی چندجانبه و انعطاف‌پذیر را، افزایش می‌دهند.
در قرن بیست‌ویکم، نه دیپلماسی به‌تنهایی کافی است و نه قدرت نظامی به‌تنهایی کارساز می باشد. ترکیب هوشمندانه‌ی دیپلماسی فعال، قدرت بازدارنده، مشروعیت بین‌المللی و مدیریت افکار عمومی، مسیر موفقیت کشورها را فراهم می‌کند. آینده از آنِ دولت‌هایی است که جنگ را آخرین گزینه بدانند اما برای آن آماده باشند.

انحصار ارزی؛ بازیگران پنهان و شوک‌های آشکار

محمدرضا یوسفی شیخ‌رباط
بازار ارز ایران بازاری غیررقابتی است. بخش عمده صادرات کشور در اختیار نفت و گاز، مواد معدنی، فولاد و سایر فراورده‌های وابسته است؛ ازاین‌رو عرضه ارز در کشور از طریق ترکیبی از دولت، شرکت‌های شبه‌دولتی و بنگاه‌های بخش عمومی غیردولتی شکل می‌گیرد و در نتیجه، نوعی انحصار چندجانبه در سمت عرضه پدید آمده است. در چنین ساختاری، این بنگاه‌ها به‌ همراه دولت عملا کنترل عرضه ارز را در اختیار دارند.
هرچند در ادبیات اقتصادی روش‌های متفاوتی برای تعیین قیمت در شرایط انحصار چندجانبه وجود دارد، اما به نظر می‌رسد در ایران نوعی رفتار هماهنگ یا شبه‌تبانی میان عرضه‌کنندگان بزرگ شکل گرفته و بازار ارز به‌ گونه‌ای عمل می‌کند که به انحصار کامل شباهت دارد. این بنگاه‌ها از منابع عمومی با قیمت‌هایی کمتر از قیمت جهانی بهره‌مند می‌شوند و سپس محصولات خود را در بازارهای جهانی عرضه می‌کنند. طبیعی است که تمایل داشته باشند ارز حاصل را نیز در بازاری بدون کنترل دولت عرضه کنند تا حداکثر سود را به دست آورند. از منظر اقتصادی، انگیزه سودآوری قابل درک است؛ اما انتظار می‌رود چنین بنگاه‌هایی برای دستیابی به سود پایدار، به سمت افزایش بهره‌وری و کارایی حرکت کنند. با وجود این، در‌حالی‌که این شرکت‌ها از رانت منابع عمومی بهره‌مندند، همچنان با ناترازی‌های مالی و عملیاتی مواجه‌اند. دلایل این وضعیت متعدد است.

نخست، ماهیت شرکت‌های شبه‌دولتی است: هرچند سهام آنها در بورس عرضه شده، اما مدیریت آنها همچنان از طرف دولت تعیین می‌شود و آزادی عمل یک بنگاه خصوصی واقعی را ندارند؛ ازاین‌رو تعبیر «خصولتی» برای آنها مناسب است. این شرکت‌ها معمولا نیروی انسانی مازاد دارند، کارایی پایین‌تری نشان می‌دهند و بخشی از درآمدهای خود را در مسیرهایی هزینه می‌کنند که لزوما با منافع سهامداران همسو نیست. علاوه‌بر‌این به دلیل ضعف نظارت، زمینه بروز تخلفات نیز فراهم است؛ مشکل دیگر، انتقال ارز به داخل کشور در شرایط تحریمی است. اگر این شرکت‌ها خصوصی واقعی بودند، ممکن بود در واکنش به شرایط اقتصادی کشور سطح فعالیت خود را کاهش دهند یا برای افزایش کارایی اقدام به تعدیل نیرو کنند. اما با توجه به مدیریت دولتی و ملاحظات اجتماعی، در وضعیتی دوگانه قرار می‌گیرند. از سوی دیگر، وجود بازارهای چندگانه ارزی مانع از آن می‌شود که این شرکت‌ها نرخ مدنظر خود را به‌عنوان «نرخ واقعی ارز» محقق کنند. در نتیجه، ترکیب اهداف دولت، ناکارآمدی ساختاری، محدودیت در انتقال ارز و الزام به عرضه در بازار توافقی، این بنگاه‌ها را با ناترازی‌های پایدار مواجه می‌کند. در کنار این گروه، بنگاه‌های بخش عمومی غیردولتی قرار دارند که خارج از دولت فعالیت می‌کنند اما برای عموم کاملا غیرشفاف‌اند

این بنگاه‌ها نیز به دلیل ماهیت و اهداف خاص خود با ناترازی روبه‌رو هستند. همین امر موجب شکل‌گیری ائتلافی نانوشته میان شرکت‌های شبه‌دولتی و بخش عمومی غیردولتی می‌شود تا از طریق ابزارهایی مانند امتناع از عرضه ارز، فشار رسانه‌ای، مکاتبه با مقامات و بهره‌گیری از برخی اقتصاددانان برای توجیه ضرورت «نرخ ارز واقعی»، زمینه افزایش نرخ ارز را فراهم کنند. دولت نیز در موقعیتی دوگانه قرار دارد. از یک‌ سو متعهد به ثبات اقتصادی، رفاه جامعه و حمایت از اقشار آسیب‌پذیر است و از سوی دیگر با کسری بودجه‌ای نزدیک به هزار همت مواجه بوده و به‌عنوان بزرگ‌ترین دارنده ارز حاصل از نفت و گاز، از افزایش نرخ ارز منتفع می‌شود و می‌تواند بخشی از کسری خود را جبران کند. در چنین شرایطی، نوعی هم‌گرایی منافع میان دولت و این بنگاه‌ها شکل می‌گیرد و زمینه برای شوک ارزی به‌عنوان راه‌حلی کوتاه‌مدت برای پوشش ناترازی‌ها فراهم می‌شود؛ امری که با رسالت بانک مرکزی در تثبیت ارزش پول ملی و با هدف دولت در ایجاد رفاه عمومی ناسازگار است و پیامد آن، تورم بالا و فشار بر اقشار آسیب‌پذیر خواهد بود.

 به نظر می‌رسد این ساختار ترکیبی در اقتصاد ایران، ساختاری پیچیده و منحصر به فرد در سطح جهانی باشد.

پیامدهای تداوم وضعیت موجود، تشدید ناترازی بنگاه‌های بزرگ و افزایش وابستگی آنها به رانت منابع ملی، بی‌ثباتی بازار ارز و افزایش انتظارات تورمی، فشار تورمی بر خانوارها و کاهش رفاه عمومی، تضعیف نقش بانک مرکزی در تثبیت ارزش پول و کاهش اعتماد عمومی به سیاست‌گذاری اقتصادی است.

راه‌حل، در اصلاحات فوری، توقف چرخه معیوب موجود و تغییر رویکرد کلان کشور نهفته است؛ اصلاحاتی که شامل شفاف‌سازی عملکرد بنگاه‌های عمومی، بازطراحی نظام حکمرانی شرکت‌های خصولتی، تقویت نظارت و حرکت به‌سوی افزایش بهره‌وری در بنگاه‌های بزرگ صادراتی است.

راه تراز دخل و خرج

مسعود پیرهادی
بودجه انقباضی، پیش از آنکه یک انتخاب سیاسی یا اقتصادی باشد، اعتراف به یک واقعیت است؛ اینکه دخل کشور با خرجش همخوانی ندارد. در چنین وضعی، هیچ هنری بالاتر از پذیرش واقعیت و تصمیم عقلانی نیست.

چو دخلت نیست، خرج آهسته‌تر کن. مسئله اینجاست که این «آهسته‌تر کردن خرج» فقط وظیفه دولت نیست؛ یک تصمیم ملی است که هر بخش باید سهم و مسئولیت خود را بپذیرد.
وقتی منابع محدود می‌شود، نخستین خطا، انکار تنگناست. دولت اگر بخواهد با بودجه انقباضی، همان سطح انتظارات گذشته را حفظ کند، ناچار به استقراض پنهان، خلق پول و فشار تورمی می‌شود و در نهایت، هزینه این ناترازی از جیب مردم پرداخت خواهد شد. بنابراین انقباض بودجه، اگر صادقانه و شفاف اجرا شود، می‌تواند به‌جای تشدید بحران، به مدیریت آن کمک کند.
وظیفه حاکمیت در این شرایط، قبل از هر چیز، اولویت‌بندی است. همه هزینه‌ها یکسان نیستند. هزینه‌های جاری غیرضرور، ساختارهای فربه اداری، پروژه‌های کم‌بازده و نمادین، باید در صف اول اصلاح قرار گیرند. انقباض نباید از محل کاهش خدمات ضروری، امنیت اجتماعی، سلامت و آموزش جبران شود. مردم اگر ببینند دولت از خودش شروع کرده، تحملشان برای سختی بیشتر می‌شود.
در کنار کاهش هزینه، حاکمیت موظف است مسیرهای افزایش درآمد پایدار را هموار کند. فرار مالیاتی، اقتصاد زیرزمینی، رانت‌های بزرگ و معافیت‌های بی‌توجیه، در شرایط دخل کم، دیگر خطای اداری نیست؛ بی‌عدالتی آشکار است. بودجه انقباضی بدون اصلاح نظام مالیاتی، فقط کوچک‌کردن سفره مردم است، نه اصلاح اقتصاد.
مردم نیز در این شرایط بی‌نقش نیستند، اما نباید نقششان وارونه تعریف شود. از مردم انتظار ریاضت بدون اعتماد، انتظار نادرستی است. با این حال، اصلاح الگوی مصرف، پرهیز از رفتارهای هیجانی اقتصادی، کاهش اسراف و توجه به تولید داخلی، می‌تواند فشار را کمتر کند. البته این همراهی زمانی شکل می‌گیرد که مردم احساس کنند بار اصلی بر دوش آن‌ها نیفتاده است.
بخش خصوصی در بودجه انقباضی، هم آسیب‌پذیر است و هم کلید حل مسئله. اگر دولت برای جبران کسری، فشار مقرراتی و مالیاتی بی‌حساب بر تولید وارد کند، نتیجه‌اش تعطیلی بنگاه‌ها و کاهش اشتغال است. در مقابل، اگر فضای کسب‌وکار تسهیل شود، ثبات مقررات برقرار بماند و امنیت سرمایه‌گذاری تضمین شود، بخش خصوصی می‌تواند بخشی از بار رشد اقتصادی را به دوش بکشد و به افزایش دخل ملی کمک کند.
سرمایه‌گذارها و سرمایه‌دارها نیز در این مقطع نقش تعیین‌کننده دارند. در شرایط تنگنای منابع، سرمایه اگر به سمت سوداگری، دلالی و بازارهای غیرمولد برود، عملا علیه منافع عمومی عمل کرده است. سرمایه‌ای که به تولید، زیرساخت، فناوری و اشتغال هدایت شود، نه فقط سود شخصی، بلکه ثبات اجتماعی می‌آفریند. اینجا مسئولیت اخلاقی سرمایه، به اندازه مسئولیت اقتصادی آن مهم است.
اما راه برون‌رفت از دخل کم چیست؟ پاسخ کوتاه است، اما دشوار: افزایش بهره‌وری، تولید ارزش افزوده واقعی و بازسازی اعتماد. هیچ کشوری با ریاضت دائمی رشد نکرده است. بودجه انقباضی باید پل عبور باشد، نه مقصد. اگر انقباض به اصلاح ساختار، کاهش رانت، تقویت تولید و افزایش سرمایه‌گذاری ختم نشود، فقط زمان بحران را طولانی‌تر می‌کند.
دولت باید همزمان با کنترل خرج، نقشه افزایش دخل را هم شفاف ارائه دهد. جامعه باید بداند این سختی برای چیست و تا کجا ادامه دارد. ابهام، بزرگ‌ترین دشمن همراهی است. شفافیت، حتی اگر خبر خوبی نداشته باشد، اعتماد می‌سازد.
در نهایت، بودجه انقباضی اگر عادلانه، هدفمند و موقت باشد، می‌تواند نشانه بلوغ تصمیم‌گیری باشد. اما اگر به ابزاری برای انتقال فشار به لایه‌های ضعیف تبدیل شود، نه‌تنها بحران را حل نمی‌کند، بلکه سرمایه اجتماعی را هم می‌سوزاند. در تنگنای دخل، عقلانیت یعنی همه کمتر خرج کنند، اما نه به یک اندازه؛ هرکس به قدر توان و مسئولیتش.اقتصاد، فقط حساب‌وکتاب نیست؛ قرارداد نانوشته اعتماد میان دولت و جامعه است. بدون این قرارداد، هیچ انقباضی دوام نمی‌آورد.

گرانیِ فزاینده و نگرانیِ روز افزون!

غلامرضا بنی اسدی 

اگر بخواهم به ادبیات خبرنگاری بنویسم بایدم گفت که گرانی، دیگر یک "خبر" نیست؛ رویدادی روزمره است که هر صبح، پیش از سلام، به آرامش و جیب و توانِ مردم هجوم می‌آورد. سوهانی که بی‌وقفه جان و روان جامعه"آج" می شکند. انگار قرار هم نیست متوقف شود. قیمت‌ها نه آرام بالا می‌روند و نه با منطق؛ می‌جهند. گاهی آن‌قدر تند که فروشنده صبح، قیمتی می‌گوید و عصر همان روز، با شرمندگی یا بی‌تفاوتی، عددی دیگر. این جا مسئله فقط بازار نیست؛ امنیت روانی مردم است که فرو می‌ریزد. این وضعیت را دیگر نمی‌شود با واژه‌های کلی پوشاند. وقتی قیمت برخی کالاهای اساسی، به گفته‌ منوچهر متکی نمایندهِ پر سابقه مجلس، روزی سه بار تغییر می‌کند، یعنی چراغ نظارت خاموش است و فرمان مدیریت رها شده. این روایت، نه صرفا تحلیل رسانه‌ای است و نه اغراق منتقدانه؛ گزارش وضع موجود از درون حاکمیت است. گرانی‌های جهشی ماه‌های اخیر، محصول طبیعی اقتصاد نیست؛ به جرئت می توان گفت، زاییده‌ بی‌تصمیمی، بی‌نظارتی و رهاشدگی است.
قصه اما تلخ‌تر می‌شود آن‌جا که پای ارز ترجیحی به میان می‌آید. ارزی که قرار بود به سفره مردم رونق دهد، به ابزاری برای پرکردن انبارها بدل شده است. وقتی گفته می‌شود ۹۰ درصد برنج واردشده با ارز ۲۸۵۰۰ تومانی احتکار شده و به بازار نیامده، باید پرسید: نظارت کجا ایستاده بود؟ و دولت در کدام ایستگاه، قطار مسئولیت را رها کرد؟ این دیگر فقط سوءمدیریت نیست؛ نبود مدیریت و تضییع آشکار حق مردم است. 
در چنین فضایی، تعجبی ندارد اگر گفته شود میل به حرام‌خواری تشدید شده است. وقتی قانون خواب است، طمع بیدار می‌شود. وقتی برخورد قاطع نیست، احتکار «صرفه اقتصادی» پیدا می‌کند. مسئله این نیست که جامعه ناگهان اخلاق را کنار گذاشته؛ مسئله این است که ساختار با غفلت، بی‌اخلاقی را سودآور کرده است.
گرانیِ افسارگسیخته، فقط نان را گران نمی‌کند؛ اعصاب را فرسوده، اعتماد را زخمی و امید را تبخیر می‌کند. مردمی که هر روز باید حدس بزنند فردا چه می‌شود، دیگر توان برنامه‌ریزی برای زندگی ندارند. جامعه‌ای که مدام در شوک است، آرامش ندارد؛ و جامعه‌ بی‌آرامش، به هر چیز فکر می‌کند جز آینده. 
راه‌حل، پیچیده و دست‌نیافتنی نیست؛ مدیریت می‌خواهد، نظارت می‌طلبد و شجاعت در برخورد. تا وقتی محتکر احساس امنیت می‌کند و مصرف‌کننده احساس بی‌پناهی، این سوهان از حرکت نمی‌ایستد. و زخمی که هر روز عمیق‌تر می‌شود، روزی فریاد خواهد زد؛ فریادی که دیگر با هیچ توجیهی خاموش نخواهد شد. همین امروز هم دیر است اما برخاستن از میانه ضرر هم شرطِ عقل است. باید در گام اول ارز ترجیحی را نه دلار به دلار که سنت به سنت باز جست و صاحبانش را حساب کشی کرد. معنا ندارد که برخی با دلار ۲۸ هزار و ۵۰۰ تومان، کالا بیاورند و به قیمت آزاد بفروشند. برخی ها هم با وقاحت تمام به همین نرخ هم نمی فروشند که سود بیشتر را در بسته بودن مغازه می دانند. تا دستی یقه شان را نگیرد، قصه همین طور پر غصه ادامه خواهد یافت. دیگر گرانی " خبر" نخواهد بود که اگر روزی، جایی، بتوانید یک کالا را در دوبار مراجعه با یک قیمت بخرید، ارزش خبری خواهد داشت.

روایت‌های عجیب برخی نمایندگان به کلیت اعتبار مجلس آسیب وارد می‌کند
گرفتار فیک‌نیوز و خواب

کبری آسوپار

یک‌سو خواب و شهود شخصی، یک‌سو خبر دروغ، یک سو آمار‌های غلط؛ سخنان معدودی از نمایندگان مجلس مدام با تکذیبیه روبه‌رو می‌شود. با نمایندگان مجلس که مصونیت قضایی هم دارند، چه باید کرد، وقتی حتی تشویش اذهان عمومی یا نشر اکاذیب هم برای آنان جرم محسوب نمی‌شود؟ شاید قطع تریبون در صحن علنی مجلس اولین راه‌حل باشد، اما همیشه کذب سخنان تا این حد روشن نیست که فوری واکنشی را بر خود ببیند. از طرفی دیگر، دامنه این اظهارات گاه تا اکانت و کانال‌های شخصی در مجازی هم می‌رسد و تریبونی نیست که قطع شود. شاید باید قبل از هر نوع دست‌کاری خطوط تلفن همراه و سیاه‌وسفید کردن آن، اول خطوط این نماینده‌ها را سیاه کرد که آن هم البته فایده ندارد و پیام‌رسان‌های داخلی در خدمت آنهاست. 

عصارۀ فضائل ملت در خواب و شهود شخصی! 
روز گذشته یورونیوز فارسی خبری منتشر کرده با این محتوا که «یک نماینده مجلس: آقا صادق می‌گوید جنگ با اسرائیل قطعی است و به ورود ایرانی‌ها به اورشلیم منجر می‌شود.» شاید اویی که خبر را می‌خواند، با خودش تصور کند آقا صادق یکی از مسئولان نظامی یا امنیتی کشور است و اگر این‌گونه نباشد، لابد یکی از مقامات سیاسی است وگرنه از کجا زمان جنگ ایران و رژیم صهیونیستی و حتی نتیجه آن را بداند؟ نماینده مجلس هم که قرار نیست از «هر کسی» در موضوعی به این مهمی نقل‌قول کند. 
نکته اما این است که آقا صادق، نام مستعار یک شهروند عادی است که دنیای پس از مرگ را تجربه کرده و مستندی صوتی از مشاهدات او در فضای مجازی منتشر شده و بعضاً مورد تحلیل استادان دین قرار گرفته، اما آیا کلام او در حوزه سیاسی و یا پیش‌بینی آینده تحولات نظامی و سیاسی می‌تواند قدر موضع‌گیری یک نماینده مجلس مستند باشد؟ 
محمد منان رئیسی، نماینده قم در مجلس روز گذشته متنی در کانال شخصی خود منتشر کرد که حاصل دیدار و گفت‌وگوی او با همین «آقا صادق» بود. منان رئیسی در ابتدای متن می‌نویسد که «اوضاع‌واحوال کشور چنان نگرانم کرده بود که لازم دانستم با ایشان بنشینم و پرسیدنی‌هایم را بپرسم تا ببینم که ایشان درباره اوضاع‌واحوال این روز‌ها، چه دیده است.» 
و همین عبارات، آغاز انحراف است. نماینده‌ای که مردم به مجلس فرستاده‌اند تا حسب عقل و مصلحت و اصول ‌دین و انقلاب اسلامی، برای این ملت و این کشور کار قانون‌گذاری انجام دهد و نماینده عقلانیت انقلابی باشد، وقتی برای اوضاع کشور خیلی نگران می‌شود، به‌جای آنکه در حد جایگاهی که بر آن نشسته، کار انجام دهد، از تکالیف و اختیارات قانونی بهره ببرد و دنبال حل مشکل برود، لازم می‌بیند تا با کسی که گویی از آن دنیا خبر‌های غیبی می‌دهد، دیدار کند! 
تأکید علمای دین، همواره بر این بوده که خواب، رؤیا، شهودات شخصی در حالات کما و اغما و امثال این موارد، هیچ سندیتی ندارد و نمی‌تواند حجت قرار بگیرد. آنچه هم که در برنامه «زندگی پس از زندگی» در مورد مشاهدات چنین افرادی بیان می‌شود، خارج از آنچه که در قرآن و روایات آمده، نیست؛ و البته پیش‌بینی آینده هم ندارد. 
منان رئیسی در ادامه، آنچه را که آقا صادق از آینده جهان و انقلاب و آقا و تکلیف ما و... گفته نقل می‌کند که هم نگرانی مردم را دامن می‌زند و هم آمیخته‌ای از سخنان عادی و یا توصیه به مردم برای ماندن بر مسیر حق است که طبعاً اگر قرار به پذیرش این توصیه‌هاست، خود امام و آقا نسخه اصلی‌اش را از روی آموزه‌های انقلابی دین به مردم گفته‌اند و نیازی به مراجعه به چنین افرادی نیست. 

فیک‌نیوز برنجی از تریبون مجلس! 
در روز‌های گذشته اتفاق عجیب دیگری هم در مجلس افتاد. یک نماینده مجلس حین نطقی از تریبون مجلس، مدعی شد که «در بندر شهید رجایی دارند تن‌تن برنج را در دریا می‌ریزند، اما مردم برنج ندارند.»
خبر البته همان‌طور که قابل حدس بود، تکذیب شد و نماینده مجلس هم در سکوت و بدون اصلاحیه و عذرخواهی موضوع را گذراند. اما چرا یک نماینده مجلس باید بدون دیدن مستندی از یک حرف، مثلاً عکس یا فیلم معتبر و یا خبر منبع موثق، چنین موضوعی را که به‌یقین اذهان عمومی را دچار تشویش می‌کند، این‌گونه با یقین بیان کند و بعد هم عذری نخواهد و اصلاحی نکند؟ 
خبر ریختن برنج در آب را اکانت‌های جعلی با تصاویر ساختگی منتشر کردند. سلمان اسحاقی، نماینده قائنات در مجلس هم به‌جای تحقیق در مورد آن‌ها که کذبشان برای هر کسی که کمی با رسانه و سیاست آشنا باشد، روشن است، فریب فیک‌نیوز‌ها را خورد و دروغ را در مجلس فریاد زد! 
هفته گذشته هم امیرحسین ثابتی نماینده تهران در مجلس، آماری چندبرابری از میزان زندانیان مهریه بیان کرد که با واکنش رسانه قوه قضائیه روبه‌رو شد و معلوم شد کل زندانیان مالی هم آمارشان در این حد نیست، چه رسد به صرفاً زندانیان مهریه. در اصلاحیه هم آمار درست و دقیقی منتشر نکرد. مهم اما این بود که همین آمار غلط مبنای رأی ثابتی در مجلس پیرامون قانون جدید مهریه قرار گرفته بود و حتی اگر خبر به‌درستی اصلاح می‌شد هم باز آن رأی قابل‌برگشت نبود. 

خدشه بر اعتبار مجلس
ازاین‌دست موارد تکذیبی پیرامون نطق‌های مجلس زیاد شده و این تکذیبیه‌ها نه فقط آن خبر‌ها را رد می‌کند، بلکه هر تکذیبیه و هر قول سبک و بدون استدلال یک نماینده، خطی بر اعتبار کل مجلس می‌اندازد. از سویی تکذیبیه‌ها همیشه قدر خبر اشتباهی که اول منتشر شده، دیده نمی‌شود و خاطره یک خبر نادرست و تبعات آن گاه تا سال‌ها در ذهن مخاطب می‌ماند. حال به سؤال اول بازگردیم؛ با نمایندگانی که مستدل و مستند سخن نمی‌گویند، چه باید کرد؟

«وطن ‌امروز» درباره مهم‌ترین موانع پیش روی رژیم صهیونیستی و آمریکا برای پیشبرد سناریوی تجزیه ایران گزارش می‌دهد

موشک‌ مانع جنگ، مردم مانع آشوب

محمدصدرا مرادی

رژیم صهیونیستی می‌گوید ایران در ۶ ماه اخیر، پس از توقف جنگ ۱۲ روزه، توان موشکی خود‌‌ را بازسازی و بازیابی کرده است. رسانه‌ها و محافل رژیم صهیونیستی ادعاهای مختلفی درباره توان و تسریع فعالیت‌های موشکی ایران در این مدت مطرح کرده‌اند. برخی از ادعا‌ها می‌گوید ایران در ۶ ماه گذشته توانسته نزدیک ۲ هزار موشک بالستیک بسازد و آماده عملیاتی‌شدن کند. صهیونیست‌ها همچنین مدعی‌اند ایران در این مدت، مراکز و تاسیسات موشکی را که در جنگ ۱۲ روزه مورد هدف قرار گرفتند، بازسازی و عملیاتی کرده است. اگرچه بنیامین نتانیاهو روز دوشنبه طی اظهاراتی مدعی شد از توان ایران برای بازسازی و بازیابی توان موشکی خود مطلع است و می‌دانسته ایران دست به این اقدام خواهد زد اما به اعتقاد کارشناسان، حفظ و تقویت توان دفاع موشکی ایران پس از جنگ ۱۲ روزه، یک شکست راهبردی برای رژیم صهیونیستی به حساب می‌آید.
در خلال جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و پس از آن، مقامات و رسانه‌های رژیم صهیونیستی مدعی بودند توانسته‌اند ضربات سنگین و غیرقابل جبرانی به برنامه دفاع موشکی ایران وارد کنند. آنها حتی مدعی شدند در جنگ ۱۲ روزه نزدیک نیمی از لانچرهای پرتاب موشک ایران را هدف قرار داده و از رده خارج کرده‌اند. با این حال ایران اعلام کرده در جنگ تحمیلی، تنها ۳ درصد لانچرهای پرتاب موشک ایران آسیب دیده است؛ عددی که با توجه به وضعیت جنگ ۱۲ روزه، چندان قابل تامل نیست‌.
به هر حال، رژیم صهیونیستی طی روزهای اخیر، در آستانه سفر نتانیاهو به آمریکا، تمرکز ویژه‌ای روی برنامه دفاع موشکی ایران کرده‌ است. رسانه‌ها و کارشناسان رژیم مدعی شده‌اند دستورکار اصلی دیدار نتانیاهو و ترامپ، توان دفاع موشکی ایران است و نتانیاهو نیز اعلام کرده در دیدار با ترامپ، درباره ایران گفت‌و‌گو خواهد کرد.
اگرچه دستگاه عملیات روانی رژیم صهیونیستی تلاش می‌کند این سفر را به عنوان مقدمه‌ای برای حمله نظامی مجدد رژیم به ایران تفسیر کند اما به اعتقاد کارشناسان، برنامه موشکی ایران نخستین و اصلی‌ترین عامل بازدارندگی تهران به حساب می‌آید. در خلال جنگ ۱۲ روزه، میزان آسیب‌پذیری رژیم صهیونیستی در برابر توان موشکی ایران کاملا آشکار شد. ضمن اینکه مقامات نظامی و امنیتی رژیم نیز به این موضوع اذعان کرده‌اند. میزان خسارات وارد شده به رژیم صهیونیستی به گونه‌ای بوده که رژیم دست به سانسور این موضوع ‌زده است. با این حال، از لابه‌لای اخبار منتشره، فاش شده است در جنگ ۱۲ روزه، موشک‌های ایران خسارات هنگفتی به رژیم صهیونیستی وارد کرده‌اند. 
از این رو این گزاره تثبیت شده که ایران توانایی ویژه‌ای در ضربه زدن به رژیم صهیونیستی دارد.‌ یکی از نکات مهمی که در این باره مورد توجه کارشناسان قرار گرفته، هوشیاری و آمادگی کامل ایران برای واکنش سخت به هر گونه تهاجم نظامی احتمالی رژیم صهیونیستی است. اگرچه به واسطه رفتار غیراخلاقی دولت آمریکا، ایران در ۲۳ خرداد، نسبت به نوع حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا غافلگیر شد و این غافلگیری در واکنش ایران به این حمله اثرگذار بود اما ایران اکنون کاملا هوشیار شده و تاکتیک‌های مدرنی برای پاسخ فوری و مهلک به هر نوع تجاوز احتمالی رژیم صهیونیستی و آمریکا طراحی کرده است.
یکی از این تاکتیک‌ها که موجی از وحشت و دلهره را در بین مقامات و ارتش رژیم صهیونیستی ایجاد کرده، توانایی ایران برای شلیک انبوه موشک‌های بالستیک به سمت رژیم صهیونیستی است. در همین راستا اخیرا روزنامه نیویورک‌تایمز در گزارشی عنوان کرد یکی از برنامه‌های ایران برای پاسخ به هر نوع حمله احتمالی رژیم صهیونیستی، شلیک همزمان ۲ هزار موشک به سمت سرزمین اشغالی است. این گزارش موجی از وحشت و نگرانی را نزد مقامات، محافل سیاسی و نظامی، همچنین رسانه‌های رژیم صهیونیستی ایجاد کرده است. کارشناسان نظامی رژیم مدعی‌اند حتی اگر ایران در یک فاصله زمانی کوتاه اقدام به شلیک چندصد موشک به سمت اهداف تعیین‌شده در سرزمین‌ اشغالی کند، رژیم متحمل خسارات هنگفت و غیرقابل جبرانی خواهد شد. میزان اصابت موشک‌ها، همچنین اخلال در عملکرد سامانه دفاع موشکی چندلایه رژیم صهیونیستی باعث شده کارشناسان نظامی آن معتقد باشند در صورت انجام چنین اقدامی از سوی ایران، رژیم صهیونیستی متحمل یک شکست بزرگ در جنگ احتمالی با ایران خواهد شد. 
آنچه نگرانی و وحشت رژیم را تشدید کرده، ناتوانی و محدودیت در هدف قرار دادن مراکز و تاسیسات موشکی ایران است. در جنگ ۱۲ روزه، رژیم صهیونیستی برای محدود کردن شلیک موشک‌های ایران ۲ اقدام انجام داد. 
نخست- هدف قرار دادن مراکز و تاسیسات موشکی ایران: رژیم صهیونیستی تلاش کرد مانع شلیک انبوه موشک از سوی ایران شود.
دوم- چشم امید داشتن به سامانه پدافندی چندلایه دفاع موشکی: رژیم صهیونیستی برای رهگیری و هدف قرار دادن موشک‌های شلیک شده ایران، چندین لایه پدافندی طراحی کرد. ابتدا در آسمان عراق، سوریه و اردن یک جنگ الکترونیک برای اخلال در مسیریابی موشک‌های ایرانی و انحراف آنها انجام داد. در مرحله بعد، از طریق جنگنده‌های خود، همچنین شناورهای خود و چندین کشور غربی از جمله آمریکا، انگلیس و فرانسه تلاش کرد تعدادی از موشک‌های ایران را رهگیری کرده و مورد هدف قرار دهد. در نهایت و به عنوان مرحله آخر، پدافند چندلایه رژیم وظیفه رهگیری و انهدام موشک‌های ایران را انجام داد.
با این وجود واقعیت جنگ ۱۲ روزه نشان داد رژیم صهیونیستی در هر ۲ مورد، یعنی تحدید میزان شلیک و رهگیری و هدف قرار دادن موشک‌های ایرانی ناکام ماند. اگرچه ارتش صهیونیستی مدعی است نرخ اصابت موشک‌های ایرانی در این جنگ بین ۲۵ تا ۳۵ درصد بوده اما فرماندهان نظامی ایران می‌گویند میزان اصابت موشک‌های ایران بیش از آمار ادعایی رژیم صهیونیستی است. در همین راستا وزیر دفاع ایران چندی پیش در اظهاراتی مهم تصریح کرد در روزهای پایانی جنگ، نرخ اصابت موشک‌های ایرانی به اهداف تعیین‌شده در سرزمین‌های اشغالی فلسطین، حدود ۹۰ درصد بود. به هر حال، حتی اگر مبنای موفقیت شلیک موشک‌های ایران در جنگ ۱۲ روزه، گزارشات و ادعاهای رژیم صهیونیستی باشد، باز هم نشانگر ضعف و ناتوانی آن در مقابله با موشک‌های ایران است. به اعتقاد کارشناسان، در صورتی که ایران در فاصله زمانی اندک، اقدام به شلیک صدها موشک بالستیک کند، ضریب اصابت این موشک‌ها به واسطه اخلال در عملکرد سامانه‌های پدافندی، بسیار بیشتر از آمار ادعایی رژیم صهیونیستی درباره میزان اصابت موشک‌ها در جنگ ۱۲ روزه خواهد بود. محافل نظامی صهیونیست معتقدند در ‌صورتی که ایران در یک فاصله زمانی کوتاه، ۵۰۰ موشک به سمت سرزمین اشغالی شلیک کند، حتی به فرض موفقیت سامانه‌های پدافندی رژیم صهیونیستی، دست‌کم نیمی از این موشک‌ها به اهداف تعیین‌شده اصابت خواهد کرد و این میزان اصابت، باعث وارد آمدن خسارت‌های گسترده و غیرقابل جبران خواهد شد. ضمن اینکه تکرار این تاکتیک ایران، باعث می‌شود عملا در روز دوم یا سوم جنگ، سامانه‌های دفاع موشکی رژیم عملا از رده عملیاتی خارج شوند و تل‌آویو و دیگر شهرهای سرزمین اشغالی در مقابل موشک‌ها و پهپادهای ایران بی‌دفاع شوند. اکنون برآورد محافل نظامی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی این است که ایران قابلیت شلیک انبوه موشک به سرزمین‌ اشغالی را دارد. کما اینکه رسانه‌های رژیم روز دوشنبه در واکنش به انتشار برخی اخبار درباره آزمایش‌های موشکی در گستره وسیعی از جغرافیای ایران، تاکید کردند مهم‌ترین پیام این رزمایش موشکی، توانایی شلیک انبوه موشک به صورت همزمان است.
به اعتقاد کارشناسان، همین موضوع، اصلی‌ترین مانع بر سر راه رژیم صهیونیستی برای حمله نظامی مجدد به ایران است. کما اینکه موفقیت ایران در روزهای پایانی جنگ و تسلط بر آسمان سرزمین‌ اشغالی، مهم‌ترین عاملی بود که باعث شد نتانیاهو خواستار توقف جنگ شود.
* همه چیز شفاف است
موازنه قدرت نظامی میان ایران و رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲ روزه کاملا آشکار شده است. از همین رو این‌ گزاره کاملا تثبیت شده که رژیم صهیونیستی توان مقابله با موشک‌های ایران را ندارد و توان موشکی ایران اصلی‌ترین عامل در تعیین موازنه میان طرفین است. بر همین اساس، شواهد و واقعیت‌های میدانی نشان می‌دهد رژیم صهیونیستی نمی‌تواند به تنهایی علیه ایران اقدام نظامی انجام دهد. بنابراین ادعای دستگاه عملیات روانی رژیم مبنی بر اینکه در سفر نتانیاهو به واشنگتن، وی هماهنگی‌های نهایی برای حمله مجدد به ایران را با ترامپ انجام خواهد داد، یک بلوف است.
البته نتانیاهو در‌ سفر آمریکا تلاش می‌کند ترامپ را متقاعد کند آمریکا به صورت مستقیم در حمله نظامی احتمالی به ایران مشارکت کند.  به عبارتی نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی به دنبال آن است ظرفیت نظامی ارتش آمریکا را برای حمله به ایران به میدان آورد.
همراهی و همکاری بی‌سابقه آمریکا با رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲ روزه نشان داد رژیم صهیونیستی اکنون نفوذ بی‌سابقه‌ای بر ترامپ و تاثیر قابل تأملی روی تصمیمات و سیاست‌های او دارد. دلیل این موضوع، چه اخاذی سیاسی در پرونده جفری اپستین، چه تطمیع مالی ترامپ توسط لابی‌های قدرتمند صهیونیستی بویژه شلدون ادلسون و چه حتی دیدگاهای عقیدتی و صهیونیستی ترامپ باشد، اکنون به اذعان نزدیک‌ترین حامیان ترامپ در گروه ماگا، ترامپ به طرز عجیبی از نتانیاهو تاثیر می‌پذیرد. با این حال درباره مشارکت مستقیم آمریکا در جنگ علیه ایران، ملاحظات جدی وجود دارد.
آمریکا اکنون در آستانه آغاز جنگ علیه ونزوئلاست. از سوی دیگر، مهم‌ترین پرونده آمریکا در منطقه غرب آسیا، آغاز مرحله دوم صلح غزه است؛ موضوعی که یکی از دستورکارهای اصلی مذاکرات ترامپ و نتانیاهو خواهد بود.
 اما مهم‌ترین ملاحظه، قدرت موشکی ایران است. ترامپ همانند نتانیاهو از میزان و ظرفیت توان دفاع موشکی ایران مطلع است. جمهوری اسلامی ایران در جنگ ۱۲ روزه نشان داد توانایی و مهم‌تر از آن، اراده انجام واکنش نظامی علیه آمریکا را دارد. بنابراین مداخله مستقیم آمریکا در جنگ احتمالی علیه ایران، بدون شک منجر به تلفات بالای نظامیان این کشور در غرب آسیا خواهد شد. جنگ ۱۲ روزه، ساعاتی پس از حمله موشکی ایران به پایگاه آمریکایی العدید در قطر متوقف شد. اگرچه ترامپ در ابتدا مدعی بود در حمله موشکی ایران به العدید، این پایگاه آمریکایی هیچ‌گونه آسیبی ندیده اما کمی بعد تصاویر اصابت موشک‌های ایران به رادار مرکزی این پایگاه منتشر شد.‌ بنابراین ترامپ از قدرت و دقت موشک‌های ایران مطلع است. کما اینکه پس از توقف جنگ ۱۲ روزه، به شکل قابل تأملی به قدرت موشک‌های بالستیک ایران و فروریختن ساختمان‌های نظامی در تل‌آویو اشاره کرد. به همین خاطر پیش‌بینی می‌شود او دست‌کم در شرایط فعلی تمایلی برای مشارکت مستقیم در جنگ علیه ایران ندارد.
* پروژه سایه جنگ
اکنون قدرت موشکی مهم‌ترین گزاره در توان بازدارندگی ایران است. توان موشکی ایران هم در توقف زودتر از موعد جنگ ۱۲ روزه نقش تعیین‌کننده داشت و هم مهم‌ترین عاملی است که باعث شده رژیم صهیونیستی از ۳ تیرماه تاکنون با گذشت ۶ ماه از توقف جنگ، نتواند مجددا جنگی دیگر را علیه ایران آغاز کند. در برآوردها و محاسبات مربوط به سیاست‌های رژیم صهیونیستی در قبال ایران، باید همواره یک نکته مهم را در نظر داشت.‌ تقریبا همه کارشناسان پیش‌بینی می‌کردند رژیم صهیونیستی در فاصله کمی پس از توقف جنگ، مجددا به ایران حمله کند. تجهیز سریع این رژیم به انواع سلاح‌ها بویژه موشک‌های سامانه‌های پدافندی، تحرکات نظامی این رژیم بویژه افزایش لایه‌ها و رینگ‌های پدافندی در نقاط جدید سرزمین اشغالی، تحرکات نظامی رژیم علیه جبهه مقاومت و از همه مهم‌تر، استراتژی رژیم برای استفاده از پنجره زمان ریاست‌جمهوری ترامپ و پیشبرد پروژه سلطه‌طلبی بر غرب آسیا نشانه‌هایی بود که کارشناسان را به این نتیجه رساند حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی به ایران، در فاصله کمی پس از توقف جنگ ۱۲ روزه رخ خواهد داد. با این حال اکنون ۶ ماه از توقف جنگ می‌گذرد و مواضع مقامات رژیم صهیونیستی نشان می‌دهد مهم‌ترین نگرانی آنها توان موشکی ایران است. بنابراین می‌توان به جرأت گفت برنامه موشکی ایران، دست‌کم تا زمان فعلی، مهم‌ترین عامل در جلوگیری از وقوع جنگ جدید علیه ایران بوده است.
شواهد میدانی نشان می‌دهد رژیم صهیونیستی توان مقابله با موشک‌های ایران را ندارد. ضمن اینکه ایران نشان داده توانایی شلیک انبوه موشک علیه رژیم صهیونیستی را دارد؛ قابلیتی که با مرور مواضع مقامات، کارشناسان و رسانه‌های رژیم صهیونیستی، می‌توان دریافت به مهم‌ترین نگرانی رژیم صهیونیستی تبدیل شده است. همین قابلیت نیز باعث رفتار محتاطانه آمریکا علیه ایران شده است.
بنابراین کارشناسان مطلع معتقدند روی کاغذ، وقوع یک جنگ جدید علیه ایران برای رژیم صهیونیستی و آمریکا پرهزینه و در محاسبات رژیم صهیونیستی و آمریکا، خسارات چنین جنگی بیش از دستاوردهایش خواهد بود.
بر همین اساس است که کارشناسان معتقدند در شرایط فعلی، هم تل‌آویو و هم‌ واشنگتن، تمرکز خود را بر تحولات داخلی ایران معطوف کرده‌اند.
رژیم صهیونیستی و آمریکا در عمل نشان داده‌اند تلاش می‌کنند به شیوه‌های مختلف، سایه جنگ را بر سر ایران حفظ کنند، چرا که معتقدند حفظ سایه جنگ، تبعات اقتصادی و اجتماعی برای ایران دارد. از سوی دیگر آمریکا با تشدید فشارهای اقتصادی تلاش می‌کند وضعیت اقتصادی و معیشتی در ایران را تحت تاثیر قرار دهد. در کنار این موارد، موساد و سیا طراحی خود برای ایجاد آشوب و ناامنی در ایران را دنبال می‌کنند. تجهیز و مدیریت گروهک‌های تروریست در مناطق مرزی شرقی و غربی ایران، همچنین فعال کردن عوامل سیاسی وابسته به خود در داخل ایران برای ایجاد آشوب به بهانه‌های مختلف، از جمله دستورکارهای سرویس‌های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران است. بنابراین اکنون کارشناسان داخلی و خارجی روی این موضوع متفق‌القولند که در شرایط فعلی، تمرکز رژیم صهیونیستی و آمریکا در قبال جمهوری اسلامی، بر تحولات داخلی ایران قرار گرفته است. ترامپ و نتانیاهو تصمیم‌گیری نهایی درباره استفاده از گزینه نظامی علیه ایران را به تحقق پروژه آشوب و ناامنی در ایران موکول کرده‌اند.
البته مجموعه تحرکات آنها برای تحقق این نقشه علیه ایران، تاکنون ناکام بوده است. در آخرین مورد، سیا و موساد درصدد بودند در آستانه  شب یلدا در ایران، یک آشوب گسترده راه بیندازند که این پروژه به شکست انجامید. 
اکنون‌ مهم‌ترین مانع پیشبرد نقشه آشوب و ناامنی در ایران، همبستگی و انسجام ملی موجود در جامعه ایران است. مردم ایران در جنگ ۱۲ روزه برخلاف همه پیش‌بینی‌ها و تلاش‌های نتانیاهو و ترامپ، منسجم و یکصدا از نیروهای مسلح ایران حمایت کردند. در این مدت، تحلیل‌های مختلفی درباره ریشه‌های این واکنش ملی ارائه شده است. به اعتقاد جامعه‌شناسان، مهم‌ترین عامل در شکل‌گیری انسجام و همبستگی ملی در برابر تهاجم خارجی، خودآگاهی جامعه ایرانی نسبت به اهداف پنهان جنگ ۱۲ روزه بوده است. اکثریت مردم ایران معتقدند هدف پنهان جنگ ۱۲ روزه و اساسا پروژه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه جمهوری اسلامی، تجزیه ایران است. بر اساس نتایج نظرسنجی‌ها، پس از توقف جنگ نیز این همبستگی و انسجام ملی همچنان حفظ شده است. به همین خاطر، این آگاهی جمعی، اکنون مهم‌ترین عامل در خنثی‌سازی پروژه‌های موساد و سیا برای ایجاد آشوب و ناامنی در ایران است.
* مردم و موشک‌
با در نظر گرفتن مجموعه گزاره‌ها می‌توان گفت همان عواملی که باعث شکست رژیم صهیونیستی در تحقق اهداف تعیین‌شده جنگ ۱۲ روزه شده بود، اکنون نیز در ناکامی پروژه‌های رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران نقش اصلی را دارند.
توان موشکی جمهوری اسلامی مهم‌ترین مانع برای حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران و آگاهی، هوشیاری و همبستگی ملی نیز عامل اصلی در خنثی‌سازی نقشه‌های شوم برای ایجاد آشوب و ناامنی در کشور است.
رژیم صهیونیستی و آمریکا همچنان تلاش می‌کنند سناریوی خود علیه ایران را پیش ببرند و در مقابل، تا زمانی که قدرت موشکی و همبستگی و انسجام ملی‌ در ایران وجود داشته باشد، این سناریوها ناکام خواهد ماند.