تحرکات نظامی اسرائیل در مناطق جنوبی سوریه، که به نظر میرسد دیگر محدود به عملیاتهای موردی و واکنشهای متقابل نیست، به یک الگوی عملیاتی منظم و هدفمند تبدیل شده است. یورشهای مکرر نیروهای متجاوز به مناطقی، چون روستاهای أمالعظام، السعایده و سدّ المنطرة در استان قنیطره، نه فقط نقض آشکار حریم هوایی و زمینی سوریه، بلکه سند زندهای بر بازتعریف مرزهای سلطه و نفوذ تلآویو در خاک این کشور عربی است. این روند، که با چراغ سبز ضمنی قدرتهای بینالمللی (به ویژه آمریکا) و در پردهای از سکوت سازمانهای جهانی پشتیبانی میشود، مفهوم تمامیت ارضی سوریه را در سایه معادلات بزرگتر قدرتهای منطقهای به چالشی جدی کشانده است.
گستاخی مستمر در سایه انفعال سیاسی
آنچه این تجاوزات را از حملات پیشین متمایز میسازد، تداوم و گسترش جغرافیایی آنهاست. رژیم متجاوز صهیونیستی ا دیگر تنها به هدف قرار دادن تأسیسات نظامی یا کاروانهای لجستیکی اکتفا نمیکند؛ بلکه با نفوذ به مناطق روستایی و غیرنظامی، خطوط قرمز را به شکل پیوسته جابهجا میکند. این عملیاتها، به ویژه در استانهای مرزی مانند قنیطره، عملاً حاکمیت دولت مرکزی در دمشق را در این مناطق به یک مفهوم اسمی تقلیل داده است. خطرناکتر از جسارت اسرائیل، فقدان یک دال واکنشمحور و مقتدر از سوی حکومت مستقر است. در گذشته، هرگونه تجاوز نظامی با واکنشهای شدید لفظی و وعدههای مقابله به مثل همراه بود؛ اما امروز، جولان آزادانه گشتیهای اسرائیلی در مناطقی حساس مانند جبلالشیخ، در مقابل انفعال چشمگیر دمشق، این پرسش بنیادین را مطرح میکند که آیا «حاکمیت» در چارچوب جغرافیایی فعلی سوریه، هنوز دارای محتوای سیاسی و میدانی است؟
این انفعال، به تدریج این پیام را مخابره میکند که بقای سیاسی دمشق، به قیمت نادیده گرفتن نقض حاکمیت در بخشهایی از قلمرو تعریف شده، خریداری شده است. این بدهبستان تلخ، مفهوم «کرامت ملی» را که زمانی سنگ بنای گفتمان رسمی سوریه بود، به یک استعارهی تهی تبدیل کرده و دولت را از یک «حاکم بر کل سرزمین» به یک «ادارهکنندهی محدود مرکز» تنزل داده است.
فراتر از بمباران: نفوذ خزنده و مداخله نرم
پروژه اسرائیل در جنوب سوریه از مرحله اشغال صرف فراتر رفته و وارد فاز «تثبیت نفوذ نرم» شده است. این روزها، ادعاها مبنی بر حمایت از اقلیتهای خاص، نظیر دروزیها در مناطق سویدا، به عنوان بهانههایی برای مداخلات سیاسی و امنیتی مورد استفاده قرار میگیرد. این مداخلات خزنده، اگرچه ظاهری بشردوستانه یا حمایتی به خود میگیرند، اما در حقیقت طراحی شدهاند تا شکافهای هویتی و اجتماعی موجود در ساختار متزلزل سوریه پس از جنگ را عمیقتر سازند و مناطق بیشتری را تحت چتر امنیتی و اطلاعاتی خود درآورند.
این رویکرد، تصویری جدید از مفهوم «اشغال» را ارائه میدهد؛ اشغالی که نه تنها بر اساس تصرف فیزیکی زمین، بلکه بر پایهی تخریب نمادین و فروپاشی اعتماد ملی عمل میکند. اسرائیل با هدف قرار دادن کرامت ملی، در حال مبارزه با «روح» دولت سوریه است. در چنین بستری، که هر بخش از خاک سوریه به بهانهای از سوی تلآویو مورد تعدی قرار میگیرد و مانعی جدی از سوی گروههای مسلح داخلی (مانند هیئت تحریرالشام یا دیگر بازیگران غیردولتی) در برابر این تجاوزات ساختارشکن ایجاد نمیشود، مفهوم «سوریه واحد» در معرض فرسایشی مهلک قرار گرفته است.
پارادوکس هیئت تحریرالشام و تضعیف محور مقاومت
در این میان، ایفای نقش متناقض برخی بازیگران محلی بر پیچیدگی معمای سوریه میافزاید. به جای آنکه گروههایی مانند هیئت تحریرالشام، که کنترل بخشهایی از شمال و غرب را در اختیار دارند، متحد استراتژیک برای دفاع از حاکمیت ملی در برابر اشغالگری آشکار صهیونیستی محسوب شوند، شواهدی حاکی از تعاملات پشت پرده میان این گروه و نهادهای امنیتی اسرائیل وجود دارد.
گزارشها حاکی از آن است که این هیئت، به جای تمرکز بر مهار دشمن سنتی، از طریق واسطههای منطقهای مانند ترکیه، امارات و حتی آذربایجان، مشغول رایزنی برای انعقاد پیمانهای امنیتی و یا تفاهمات تاکتیکی با دستگاههای رسمی رژیم صهیونیستی است. این اقدامات، ضربهای مضاعف به گفتمان مقاومت وارد میکند. اگر بخشی از خاک سوریه تحت اشغال خارجی است، انتظار میرود تمامیت نیروهای مسلح داخلی فارغ از اختلافات ایدئولوژیک، در یک صف برای حفظ حدود جغرافیایی بایستند. اما تبدیل شدن این گروهها به بازیگران مستقل در مذاکرات منطقهای با اسرائیل، به تلآویو این مجوز را میدهد که با اطمینان بیشتری، حاکمیت دمشق را در مناطق دورتر (مانند قنیطره) به چالش بکشد، زیرا میداند مانعی یکپارچه در برابرش قرار ندارد.
حذف کرامت، حذف سرزمین
واقعیت تلخ این است که در فضای ژئوپلیتیک جدید خاورمیانه، معاملههای تاکتیکی و مصلحتجویانه جایگزین شعارهای استوار ایستادگی شدهاند. زمانی که بازیگران اصلی قدرت، تصمیمات حیاتی را در خارج از چارچوبهای رسمی دمشق و با محوریت منافع خود اتخاذ میکنند، و زمانی که بازیگران فرعی داخلی نیز به جای دفاع از مرزها، به دنبال تأمین امنیت محلی خود از طریق تفاهم با دشمن اصلی برمیآیند، نتیجه تنها یک چیز خواهد بود: فروپاشی تدریجی مفهوم دولت-ملت.
تحولات جاری در جنوب سوریه، هشداری غیرقابل انکار است. تلآویو دریافته است که ضعف بنیادین در هر کشوری، ناشی از ضعف اقتصادی یا نظامی نیست؛ بلکه از حذف «کرامت ملی» به عنوان یک متغیر تعیینکننده در محاسبات سیاسی نشأت میگیرد. وقتی حیثیت ملی به یک کالای قابل معامله یا نادیده گرفته شده تبدیل شود، از دست دادن بخشی از خاک، تنها یک مسأله زمانی خواهد بود. اسرائیل توانسته است نه تنها خطوط آتش، بلکه مرزهای شرف و حیثیت سوریه را نیز جابهجا کند، و دمشق در کمال حیرت، به تماشاگر این عبور تاریخی از سرزمین و ارزشهای بنیادین خود تبدیل شده است. این سکوت و انفعال، بزرگترین پیش کش هیئت تحریرالشام برای اسرائیل در این مرحله از درگیریها محسوب میشود.