تاریخ انتشار : ۰۵ شهريور ۱۳۸۸ - ۰۸:۰۶  ، 
کد خبر : ۱۰۲۲۵۳

اسلام‌سازی!


 این سه اشکال در ذهن ایشان و دوستانشان به ترتیب متوجه هر دینی و از جمله اسلام است و نتیجه آن، پیدایش یک دین بدون ادعای عقیدتی، بدون پشتوانه عقلی، بدون حکم و برنامه، و حتی بدون توجیه نظری بنفع اخلاق است. محصول این اسلام سازی (بازسازی اسلام)، یک دین سراسر مشکوک و سیال و فاقد قطعیات عقلی و نقلی و بی دفاع در برابر استدلالهای مخالف است که براساس نه «یقین» بلکه شک کامل و غیرقابل علاج بنا شده است.
البته می کوشند تا این «شکاکیت» را توجیه و آن را «سیالیت» نامگذاری کنند اما واقعیت آن است که عقاید اسلامی را صریحاً معادل دگماتیزم، ناشی از پیشداوری، در تقابل با استدلال و کاملا مشکوک دانسته و علاج این اشکالات را در ترک این عقاید یعنی در شکاکیت می دانند و ایمان را با ترک عقیده، ممکن بلکه ممکن تر می خوانند، یعنی دین و عقیده دینی و شریعت اساساً به ایمان و اخلاق و معنویت، صدمه هم می زند!!
اینان بتدریج گفته اند که حتی عین متن قرآن را هم مشکوک می دانند و بنظر می رسد که لااقل در این یک مورد، «اسلام دو»ی ایشان با مدعای «اسلام یک»، مطابق افتاده است بلکه باید گفت که کوشیده می شود تا «اسلام یک» با «اسلام دو»ی ایشان مطابق افتد. زیرا مدعی می شوند که قرآن خود هم پذیرفته است که «یقین، محال است و شک، کافی است و با شک هم ایمان، صدق می کند!!» آنجا که فرموده است: «الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم» بقره/ 46 و یا: «فمن کان یرجوا لقأ ربه فلیعمل عملا صالحا» کهف/ 110 یعنی لفظ رجأ و ظن، را به طور قطعی به شک، تفسیر می کند و به قرآن نسبت می دهند که اصولا ارزش مؤمن به این است که به همه عقاید اسلامی، شک داشته و هیچ عقیده ای به هیچ مضمون معرفتی نورزد و به رغم این شک و بی اعتقادی، باز هم از مقتضیات ایمانی اش دست برندارد.» مگر آنکه امر اقوائی از راه برسد که آنوقت می تواند رودربایستی و تعارف را کنار گذارده و رسماً اسلام و ایمان را ترک کند. نه آیات بی شمار قرآن را می پذیرند که همگی از مؤمنین، «یقین» می طلبند و عقاید اسلامی حتی به امور غیبی را «لاریب فیه»
(غیرقابل شک) می خوانند و نه به روایاتی که ظن و رجا را توضیح داده اند رجوع می کند و نه حتی مفهوم لغوی ظن و رجأ را می شناسد بلکه هر دو این عبارات را به «شک»، ترجمه کرده و برای شکاکیت و رد عقاید قرآنی، مشروعیت قرآنی دست و پا می کند و اصولا سراسر عقاید قرآنی و گزاره های دینی را، مشکوک و بلادلیل می دانند و معلوم نیست که ناگهان چرا در این دو مورد، استدلال قرآنی می کند و هم حجیت گزاره دینی و هم صراحت و وضوح و عدم اجمال آن را می پذیرد و یک قرائت قطعی از قرآن آنهم علیه تصریحات قرآن ارائه می دهند؟!!
باز در عبارتی که دوستمان خواندند این آقا می گوید: موتور بت شکنی، شکّ است و مؤ من، اگر بت شکن است دیگر نباید منتظر تشکیک کفار در اسلام بماند بلکه باید خودش پذیرا (Receptive) باشد و معطل شبهات دیگران نماند و از درون اسلام، شروع به شکّ و رد کرده و عقاید اسلامی را کنار بگذارد تا بت شکنی کرده باشد .» «درست است ما خودمان باید ابتکار عمل (Initiation) را بدست بگیریم نه اینکه منفعل بنشینیم تا دیگران نقدی را علیه اسلام مطرح کنند چون شکّ کاملاً با ایمان دینی سازگاری دارد و نه فقط سازگاری دارد بلکه اصلاً مؤ لفه ایمان دینی است .»
جمله اخیر قضیه را جالب تر می کند زیرا نه تنها پذیرش عقاید دینی را شرط لازم ایمان نمی داند بلکه عدم پذیرش این عقاید را شرط لازم ایمان و دینداری می خواند یعنی شکّاکیت و لاادری گری نه تنها با ایمان دینی، ناسازگار نخواهد بود بلکه اساساً شرط و مؤ لفه ایمان دینی می شود!! این اد عا بسیار جالب و کم سابقه است که نپذیرفتن عقاید دینی را مؤ لفه و از ارکان ایمان دینی بدانیم یعنی شکّاکیت را نه تنها جائز بلکه لازم بشماریم !!
حق بلکه وظیفه «ارتداد»
به تابعیت از فروید (در کتاب «آینده یک پندار») اعلام می دارد که ارتداد و سرباززدن یک مسلمان از پذیرش عقاید دینی، کاملاً مجاز است و نه اشکال معرفت شناختی، نه اشکال اخلاقی و نه اشکال الاهیاتی ندارد زیرا نه توهین به دین و دینداران است (با آنکه مرتد، همه آنان را بر باطل می شمارد) و نه یک خطای منطقی است (چون عقاید دینی اساساً پشتوانه عقلی و منطقی ندارند) ونه گناه و معصیت است زیرا ایمان و معنویت، ربطی به عقاید دینی و احکام دینی ندارد و بلکه قوام ایمان و شک در عقاید و احکام اسلامی است!!
سپس برای تجویز ارتداد، باز به قرآن (که هر وقت لازم باشد، حجت و شفاف و معتبر و مفهوم می شود و در سایر اوقات، مجمل و نامعتبر است!!) استناد می کند که آری خود قرآن هم قبول دارد که از سنت آباء و اجدادتان پیروی نکنید (زخرف/ 32 و احزاب/ 76) پس ما مسلمانان هم از اجداد مسلمانمان نباید پیروی کنیم بنابراین حق ارتداد، ثابت می شود.
در واقع نتیجه این می شود، که اعتباراسلام صرفاً به سنت پدران مستند می شود والا دلیل دیگری بر حقانیت اسلام وجود ندارد، چه رسد به برتر بودن این دین و خاتمیت آن. حال که اصول و فروع دین (عقاید واحکام). همگی غیرعقلانی و پادرهوا و مشکوک شد و شک در اصول و فروع اسلام، نه تنها سازگار با ایمان دینی بلکه مقوم ومؤلفه آن و بنابراین ضروری گشت، ببینیم این آقای «ایمان دینی» اساساً چیست و چگونه بوجود می آید واصلاً چه اهمیتی و چه پشتوانه ای دارد؟! این ایمان دینی که با تردید در توحید و نبوت و معاد و انکار عقاید و احکام دینی، آغاز می شود و آن را «رویکرد وجودی» می خوانند، چیست؟
تلفیق بودیزم، اگزیستانسیالیستی مسیحیت و پوزیتویزم
«ایمان دینی» آقایان، یک اقتباس تقلیدی از مفاهیم اگزیستانسیالیستی مسیحی است که حتی از سطح «کی یرکگاردی» خود نیز نازل تر است زیرا به قشری گری فلسفه تحلیلی و نوعی پوزیتویزم لیبرالی نیز آغشته شده و لعابی هم از بودیزم شرقی برداشته و سنخیتی با تعریف قرآنی و اسلامی از «ایمان و دینداری و معنویت» ندارد بلکه آن را به صراحت نقض می کند. اولاً اساس این ایمان که تلفیقی از «حیرت اگزیستانسیالیستی» یا «جمود فلسفه تحلیلی» است. بر «جهل» (ونه علم و معرفت و آگاهی از عوالم غیب و شهود) و بر «شک» و «ریب»- (نه مبانی یقینی و لاریب فیه)- نهاده شده است. این ایمان، پوششی مذهبی یا عرفانی است که بر جهل و شک و لاادری گری نهاده می شود و محصول فلج شدن عقل و انکار معرفت و شهود است.تصریح می کنند که «ایمان دینی» هیچ مبنا و متکای قاطع و روشنی- بویژه عقلی - ندارد و هر کس هر نوعش را بخواهد می تواند بپذیرد یا رد کند، هیچ حجت و راهنمائی وجود ندارد، می توان به فروشگاه ادیان اصلاً نیامد و یا می توان آمد و هر ایمانی را که با سلیقه و روحیات شخصی (نه عقل و نه...) مناسب تر یافت برگزید ویا کنار گذارد تا رنج زندگی را با آن هموارتر و قابل تحمل تر کند، می توانید هر قصه ای از قصص ادیان گوناگون را برای توجیه و آرام کردن و سرگرم نمودن خود برگزینید، چه افسانه های اسلامی چه بودایی چه سرخپوستی، چه مسیحی و چه... و هیچ ملاک غیرشخصی و آبجکتیوی وجود ندارد.
همه چیز، جدلی الطرفین است!
پس مبنای این تز، آن شد که متکای ایمان، فقط خلل و فرج معرفتی و مجهولات ماست یعنی چون همواره بخشهائی از واقعیت جهان و زندگی، مجهول یا مبهم و مورد اختلاف و جدلی الطرفین است و هیچ توضیحی برای آن نداریم و مقولات کانتی و یا سپتی سیزم، «عقل» را بکلی نامعتبر و فلج کرده اند، ما جاهای خالی و نقاط کور و مجهولات جهان را می توانیم با نوعی ایمان دینی و معنویتی که برای خود دست و پا می کنیم، بنحوی پر و جبران کنیم، همین. والا هیچ دلیلی وجود ندارد و هیچ حقیقتی، چه دینی و چه غیردینی، نه اثبات و نه ابطال نمی شود و ما در وضعی هستیم که می توانیم به هر گزاره ای ایمان بیاوریم یا ایمان نیاوریم زیراهمه گزاره های دینی در همه ادیان،علی السویه اند و اثبات و ابطال نمی شوند چنانچه گزاره های غیردینی، اعم از علمی و فلسفی نیز چنین اند و استدلال می کند که اگر ایمان، اختیاری است و می توان به آن امر است پس یعنی دلیلی عقلی بنفع آن وجود ندارد و ما (Theological Virtues) کرد پس یعنی که برهانی نیست و اگر ایمان، جزء فضائل الاهیه باید اختیاراً و بدون دلیل، آن را بپذیریم والا فضیلت نخواهد بود!! در تعریف آقایان، «ایمان» با مفهوم کلیسائی آن- نه مفهوم اسلامی که مبتنی بر معرفت و از سنخ «تور» و بالاترین مرثیه آن،«یقین» است- مطرح است که از سنخ شک و جهل و ظلمت و جزء خلل و فرج عقل و معرفت است و فضیلت آن در غیرعقلانی بودن آن است حال آنکه «ایمان» در اسلام، نتیجه آگاهی نظری و شهودی است نه نتیجه شک و جهل و ناآگاهی.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات