آمریکا در عرصه آسیای مرکزی
در واقع پس از حوادث یازده سپتامبر افغانستان و آسیای مرکزی درصد اولویت های استراتژیک آمریکا قرار گرفتند و واشنگتن به تجدیدنظر در روابط خود با این کشورها پرداخت . به دنبال این تحولات شورای روابط خارجی سنا کمیته ای برای آسیای مرکزی و قفقاز به وجود آورد و در این کمیته « الیزابت جونز » مشاور دولت در آسیای مرکزی و قفقاز در سپتامبر 2001 (شهریور 1380 ) منافع درازمدت آمریکا در منطقه را نابودی تروریسم و جلوگیری از اشاعه آن به سایر مناطق جهان تلاش برای اجرای اصلاحات اقتصادی و سیاسی در کشورهای منطقه و تامین امنیت منابع انرژی اعلام کرد.
در آوریل 2004 (فروردین 1383 ) ریچارد آرمیتاژ معاون وزیر امورخاجه ایالات متحده اعلام کرد که آسیای مرکزی نقش مهمی در امنیت جهانی ایفا می کند و لذا ثبات منطقه در صدر منافع حیاتی آمریکا قرار دارد. وی تاکید کرد که ایالات متحده خواهان همکاری امنیتی با منطقه است و کشورهای منطقه باید به سمت دموکراسی و تحولات اقتصادی توجه به حقوق بشر آزادی مذهبی حاکمیت قانون و گسترش همکاری های منطقه ای حرکت کنند. به عبارت بهتر هدف ایالات متحده صرفا مبارزه با تروریسم نیست بلکه هدف دسترسی به منابع انرژی منطقه اسیای مرکزی است و براین اساس آمریکا به دنبال تثبیت حضور نظامی خود در منطقه است . پس از سرنگونی طالبان ایالات متحده به بهانه مبارزه با القاعده پایگاه های نظامی خود را در افغانستان توسعه داده است . این کشور حدود 22 هزار سرباز در افغانستان دارد که باید به این تعداد 12 هزار سرباز ناتو را اضافه کرد . همچنین ایالات متحده به دنبال توسعه پایگاه های نظامی خود در سراسر منطقه است و بیش از 9 پایگاه نظامی در سراسر افغانستان درحال احداث است . علاوه بر این آمریکا به دنبال تبدیل پایگاه های موقت خود به پایگاه های دائمی می باشد. در جریان دیدار سناتور « جان مک کین » و « دونالد رامسفلد » وزیر دفاع آمریکا از افغانستان آنان تمایل ایالات متحده را برای حضور بلندمدت در افغانستان ابراز داشتند.
علاوه بر افغانستان ایالات متحده در پاره ای از کشورهای منطقه حضور نظامی دارد. پس از حوادث یازده سپتامبر رامسفلد وزیر دفاع وقت آمریکا با رئیس جمهور و وزیردفاع قرقیزستان ملاقات نمود و خواهان استقرار یک پایگاه هوایی در مناس شد. به دنبال این تحولات پارلمان قرقیزستان در دسامبر 2001 (آذر 1384 ) آقایف رئیس جمهور قرقیزستان آمادگی کشور خود را برای تمدید قرارداد حضور نیروهای آمریکایی را اعلام کرد. در حالی که توافقنامه اجازه حضور 5 هزار سرباز آمریکایی را داده بود اما در عمل 2 هزار سرباز کشورهای عضو ناتو در این پایگاه مستقر شدند. علاوه بر آن حدود 1500 سرباز آمریکایی در پایگاه کارشی هناباد ازبکستان مستقر هستند. همچنین ازبکستان یک پایگاه هوایی در ترمز در اختیار نیروهای آلمانی قرار داده و از طریق این پایگاه کمک های انسان دوستانه در اختیار افغانستان گذاشته می شود. به دنبال تیرگی روابط دوجانبه ایالات متحده با ازبکستان بعد از شورش اندیجان در سال 2005 (1384 ) ایالات متحده برای بستن پایگاه هوایی خود در این کشور تحت فشار قرار گرفت اما این نیروها به جای خروج از منطقه به افغانستان و قرقیزستان فرستاده شدند.
واشنگتن توافقاتی را با دولت های تاجیکستان و قزاقستان برای استفاده از فضای این کشور جهت عملیات نظامی به امضا رساند. این اقدامات موقعیت سیاسی و نظامی آمریکا را در منطقه تقویت کرده است . در مرحله اقتصادی آمریکا به دنبال تقویت نقش بازار آزاد است . در ژوئن 2004 (خرداد 1383 ) رابرت بی . زولیک نماینده تجاری آمریکا با نمایندگان تجاری پنج کشور قزاقستان قرقیزستان تاجیکستان ترکمنستان و ازبکستان موافقتنامه تجارت و سرمایه گذاری را به امضا رساند. علاوه بر کمک های رسمی بخش خصوصی آمریکا نیز در سطح منطقه فعال است . در سال های اخیر توافقات تجاری عمده ای میان بخش خصوصی آمریکا و دولت های منطقه امضا شده است . در عین حال واشنگتن دولت های منطقه را برای اصلاحات سیاسی تحت فشار قرار داده است . اساسا آمریکا کمک های اقتصادی و سیاسی خود را در اختیار نیروهای سیاسی مخالف قرار می دهد که حامی غرب هستند تا رهبران این کشورها را برای تن دادن به رفرم های سیاسی و اجتماعی (موردنظر آمریکا) تحت فشار قرار دهند.
ناتو در آسیای مرکزی
به دنبال فروپاشی اتحاد شوروی در سال 1991 (1370 ) جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز در کانون توجه کشورهای اروپایی قرار گرفتند. اروپاییان به خوبی به این امر واقف بودند که همجواری با جمهوری های تازه استقلال یافته یک واقعیت ژئوپلیتیک است که هم می توانست به عنوان یک چالش و هم به عنوان یک فرصت برای اروپا مطرح گردد. اگر غرب رویکردی توام با درهای بسته و انکار را با جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز انتخاب می کرد شاید در کوتاه مدت هزینه کمتری را دربرداشت . اما این رویکرد بدون تردید در درازمدت مخاطرات و تهدیدات بسیاری را برای اروپا به دنبال می آورد.
انتخاب دیگر پیش روی اروپا انتخابی دوراندیشانه تر پرهزینه تر و البته مستلزم آمادگی بیشتر برای درگیرشدن فعال در مسائل و مشکلات منطقه بود که اروپاییان نهایتا این گزینه را انتخاب نمودند. حال مسئله عمده پیش روی کشورهای اروپایی انتخاب مکانیسم و ابزاری بود که بتواند به این هدف منتهی شود.
در این راستا « ناتو » شورای همکاری آتلانتیک شمالی را به وجود آورد. شورای ناتو در دسامبر 1991 (آذر 1370 ) تصمیم گرفت که این نهاد جدیدالتاسیس ارتباط منظم و مستمری بین اعضای سازمان ناتو و اعضای سابق پیمان ورشو در چارچوب شورای همکاری آتلانتیک شمالی به وجود آورد . در مارس 1992 (1371 ) تمامی کشورهای مستقل مشترک المنافع شامل کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز به عضویت شورای همکاری درآمدند. فعالیت های شورای همکاری جنبه های گوناگونی را پوشش می داد که از امور مشاوره سیاسی گرفته تا همکاری ها در زمینه های علمی و فنی ادامه می یابد و اینگونه فعالیت ها تا حدودی از فعالیت های طرح مشارکت برای صلح متفاوت بود. طرح مشارکت برای صلح که در اجلاس سران ناتو در ژانویه 1993 (دیماه 1382 ) بنا شد طرحی برای ترغیب کشورهای غیرعضو ناتو برای توسعه همکاری های نظامی دفاعی با ناتو بود. این طرح به صورت قرارداد دوجانبه بین ناتو و هرکدام از کشورهای غیرعضو که علاقمند به همکاری با ناتو هستند در چارچوب برنامه مشارکت انفرادی به مورد اجرا گذاشته شد. کشورهای آسیای مرکزی به جز تاجیکستان از ابتدا به عضویت این طرح درآمدند. ضرورت نوسازی ارتش های جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز و تقویت حاکمیت ملی و کاهش وابستگی به روسیه را می توان به عنوان دلایل اصلی در پیوستن این جمهوری ها به طرح مشارکت برای صلح که توسط اروپایی ها طراحی شده بود تلقی کرد. برنامه مشارکت برای صلح به آموزش نظامی و روند حرفه ای شدن دولت های شریک کمک کرد و کنترل دموکراتیک نیروهای مسلح یا به طور کلی ارزش های دموکراتیک را تقویت کرد. علاوه بر این ناتو از طریق ابتکار مرسوم به « فرآیند طراحی و تجدیدنظر برنامه های اقدام مشارکت انفرادی و سایر ابتکارات » در جست وجوی راه هایی برای حل و فصل نگرانی های امنیتی منطقه می باشد. »
در افغانستان نیز « ناتو » دست به فعالیت های نظامی متعددی زده است . در آگوست 2003 (مرداد 1382 ) ناتو رسما ایساف (نیروی بین المللی در افغانستان ) را در افغانستان رهبری کرد و این برای نخستین بار بود که ناتو اقدام به یک ماموریت نظامی در مقیاس وسیع در فراسوی عملیات های حفظ صلح خارج از اروپا نمود. در واقع ناتو پس از نشست وزرای دفاع آن در سال 2003 (1382 ) در مونیخ تمایل خود را به افزایش نقش ناتو در افغانستان ابراز داشتند و وزرای دفاع فرانسه و آلمان پیشنهاد اعزام نیروی بیشتر برای عملیات های حفظ صلح در این کشور را نمودند. لذا حفظ صلح و ثبات افغانستان به اولویت کلیدی ناتو تبدیل شد.
در ارتباط با سیاست امنیتی در کنفرانس مونیخ وزرای دفاع ایالات متحده و کشورهای اروپایی بر این نکته تاکید کردند که ناتو نباید در عملیات صلح اش در افغانستان شکست بخورد و بایستی با قدرت و قاطعیت ظاهر شود. ناتو طرح هایی برای گسترش عملیات هایش در مناطقی خارج از کابل داشته و به دنبال اعزام نیرو به غرب این کشور به ویژه منطقه هرات در مرز ایران را دارد. « دی هوپ شافر » دبیر کل ناتو اعلام کرد که ناتو « تا هر وقت که نیاز باشد... متعهد به مردم افغان خواهد ماند. »
در واقع از 11 اوت 2003 (مرداد 1382 ) مسئولیت ایساف برقراری امنیت در کابل و حومه آن به ناتو داده شد . شورای امنیت در 13 اکتبر 2003 (1382 به اتفاق آرا تصویب کرد که ناتو ماموریت صلح بانی خود را در افغانستان به فراتر از کابل گسترش دهد. در نهایت و در نشست سران ناتو در بروکسل اعلام شد که ناتو نیروهای خود را به 21 هزار نفر افزایش دهد و در جنوب و شرق افغانستان نیز عملیات هایی انجام خواهند داد.
این نگرش بر ناتو حاکم است که کشورهای آسیای مرکزی خواهان گسترش و عمق بخشیدن به روابطشان با ناتو هستند. این کشورها از طریق همکاری با ناتو خواهان دریافت مطمئن کمک های خارجی افزایش توانمندی نظامی و تنوع بخشیدن به سیاست خارجی شان می باشند. در طول سال های اخیر ناتو در قالب « برنامه های اقدام مشارکت انفرادی » به این کشورها کمک کرده است . این برنامه براساس شرایط خاص هریک از این کشورها طراحی شده است . هدف این برنامه کمک به بخش نظامی این کشورها جهت هماهنگی بهتر با ناتو بوده و امکان مشارکت آنان را در برنامه های عملیاتی ناتو را فراهم می کند. این برنامه دربرگیرنده تمرینات مشترک آموزش نظامی تحول در تاسیسات و امکانات نظامی آمادگی مقابله در برابر بلایای طبیعی تبدیل صنایع نظامی به غیرنظامی آموزش زبان انگلیسی برای پرسنل نظامی و احداث خطوط ارتباط اینترنتی را برای کشورهای آسیای مرکزی را ممکن می سازد.
همچنین ناتو همکاری و ارتباط نظامی با کشورهای مختلف آسیای مرکزی را افزایش داده است . در این ارتباط می توان به تلاش ناتو برای کمک به قزاقستان جهت تقویت نیروی دریایی و ایجاد ناوگان در دریای خزر اشاره کرد. اجرای این برنامه های همکاری جویانه کاملا به نفع منافع استراتژیک ناتو و ایالات متحده است . هر چند در تفاسیر ناتو مفهوم « مشارکت صلح جویانه » به معنای تقویت روابط سیاسی نظامی میان اعضا و فراهم کردن امکان مشارکت کشورهای آسیای مرکزی در فعالیت های سیاسی و نظامی ناتو است اما در حقیقت تلاش برای ایجاد یک اتحادیه جدید و گسترش فضای نفوذ است . در چند سال گذشته از طریق اجرای برنامه هایی در قالب « مبارزه با تروریسم » دولت های عضو ناتو به ویژه ایالات متحده توانسته اند نیروهای خود را به ازبکستان قرقیزستان تاجیکستان و افغانستان اعزام نمایند. امضا یک توافق نظامی با تاجیکستان موجب شد تا ناتو جهت انجام عملیات نظامی آزادانه بتواند از خاک این کشور استفاده کند.
علاوه بر مبارزه با تروریسم هدف این اقدامات تضمین امنیت انتقال منابع انرژی منطقه به بازارهای غربی است . توسعه میادین نفتی و گازی خزر هدف عمده سیاسی اروپا و آمریکا بوده است و توسعه برنامه هایی در این ارتباط به تدریج مورد توجه طراحان ناتو قرار گرفته است . براساس برآورد وزارت انرژی ایالات متحده منطقه خزر به زودی به عنوان یک منبع مهم نفت و گاز برای بازارهای جهانی شناخته خواهد شد و منابع نفتی منطقه قابل مقایسه با منابع دریای شمال است . امروزه ترکمنستان ازبکستان و قزاقستان در صدر کشورهای دارای منابع عظیم گازی قرار دارند. براساس این برآورد قزاقستان با دارابودن حدود 9 الی 6 17 میلیارد بشکه نفت بزرگ ترین کشور دارای منابع نفتی در حوزه خزر محسوب می شود و این کشور احتمالا دارای 65 تریلیون فوت مکعب گاز طبیعی است . در آوریل 2004 آرمیتاژ معاون وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد که قزاقستان می تواند تا پایان دهه حاضر به صادرات 3 میلیون بشکه در روز برسد و به یکی از 5 کشور عمده صادرکننده نفت تبدیل شود . براساس برآورد وزارت انرژی آمریکا جمهوری ترکمنستان حدود 101 تریلیون فوت مکعب گاز دارد که باعث می گردد تا این کشور بزرگترین کشور دارای منابع گازی جهان محسوب شود. به همین خاطر است که ژنرال چارلز وارد معاون فرماندهی نیروهای آمریکایی در اروپا اعلام می کند که به زودی یک نیروی واکنش سریع برای حمایت از خط لوله باکوـ جیحان ایجاد خواهد شد. همچنین در سال های اخیر کشورهای اروپایی مسئولیت های زیادی در قبال امنیت منطقه برعهده گرفته و نیروهای خود را در قالب ناتو به منطقه اعزام کرده اند.
آسیای مرکزی در سیاست خارجی چین
امروزه چین به عنوان یکی از کشورهای صاحب نظر در عرصه آسیای مرکزی شناخته می شود. این کشور به دلایل مختلفی به این منطقه اهمیت می دهد. چینی ها به آسیای مرکزی به عنوان یک فرصت و در عین حال به عنوان یک تهدید می نگرند. آنان امیدوارند با دسترسی به منابع انرژی در آسیای مرکزی بتوانند روند روبه رشد صنعتی خود را حفظ کنند و در عین حال از این امر واهمه دارند که رشد اسلام افراطی در آسیای مرکزی و همگام شدن آن با جنبش های جدایی طلبانه قوی در مناطق غربی چین حاکمیت پکن را در منطقه خودمختاری چون سین گیانگ به مخاطره افکنند. همچنین حضور قدرت های بزرگ چون آمریکا و ناتو جناح غربی چین را مورد تهدید قرار دهد. منطقه خودمختار ایغور سین کیانگ غالبا مشکلات بسیاری برای دولت مرکزی چین به همراه داشته است در طول تاریخ امپراتوران چین هر موقع که توان کافی داشتند می کوشیدند تا جاده ابریشم را کنترل کنند. از اواسط قرن هجدهم چین توانست سیطره خود را بر بخش عمده ای از آسیای مرکزی بگستراند. اما این سیطره در اواسط قرن نوزدهم به واسطه ضعف خاندان کین رشد قدرت روسیه و شورش مسلمانان از میان رفت . در سال 1884 (1273 ) منطقه « سین کیانگ » رسما به تصرف چین درآمد اما با فروپاشی سلطنت در 1911 (1250 ) این کنترل از میان رفت . در فاصله سال های 1937 الی 1942 (1276 الی 1281 ) یکی از جنگ سالاران چین با حمایت شوروی بر این منطقه حکمرانی می کرد. اما با پایان جنگ داخلی و پیروزی کمونیست ها این منطقه به عنوان یکی از مناطق خودمختار به چین پیوست .
در دهه گذشته تعدادی از گروه های جدایی طلب ایغور دست به اقدامات خشونت طلبانه زده اند. این گروه ها فعالیت های خود را در مناطق غربی چین توسعه داده اند آنان از لحاظ سازماندهی و آموزش مورد حمایت طالبان افغانستان جنبش اسلامی ازبکستان جماعت اسلامی پاکستان و کلیه سازمان ها و گروه های معتقد به گسترش اسلام گرایی قرار دارند. این گروه ها به دنبال حاکمیت قوانین اسلامی هستند. تعدادی از جدایی طلبان ایغور با حزب احیای اسلامی و سایر سازمان های افراطی اسلامی در آسیای مرکزی متحد شده اند و می کوشند تا حمایت گروه های نژادی همسان خود در قزاقستان و ازبکستان را کسب کنند. بنابراین گسترش جنبش های جدایی طلبانه نه تنها امنیت مناطق غربی چین را به مخاطره می اندازد بلکه تاثیرات منفی بر ثبات کشورهای هم مرز با چین می گذارد. به هرحال چینی ها معتقدند که غرب به طور کلی و آمریکا به صورت خاص از جدایی طلبان ایغور با هدف تجزیه چین حمایت می کنند. مسلما شماری از سازمان های سیاسی و رسانه ای در غرب از جدایی طلبان حمایت می کنند. از آن جمله می توان به اتحادیه آمریکاییان ایغور و کنگره ملی ترکستان شرقی اشاره کرد. علاوه بر این آمریکا توجه ویژه ای به مباحث « سین کیانگ » دارد.
لذا چین برای مقابله با مسائل مطرح شده دست به یک سری اقدامات زده است . از یک سو این کشور کوشید تا با امضا توافقنامه های مختلف با کشورهای آسیای مرکزی حمایت این دولت ها را از جدایی طلبان از میان ببرد و از طرف دیگر با حمایت از سیاست های آمریکا در افغانستان توانست اسلام افراطی نشات گرفته از افغانستان را تحت کنترل درآورد.
پس از پایان جنگ سرد چین به اعتمادسازی در عرصه آسیای مرکزی پرداخت تا بتواند امنیت نظامی خود را تامین کند. یک موافقت نامه مهم با روسیه قزاقستان قرقیزستان و ترکمنستان در آوریل 1996 (فروردین 1375 ) منعقد نمود . براساس این توافق بکارگیری و استقرار نیروهای در منطقه غربی چین محدود شد . در آوریل سال 1997 (فروردین 1376 ) چین با کشورهای فوق برای کاهش نیروها در مرزهای مشترک به توافق رسید. پکن براین نکته تاکید داشت که براساس توافق 1996 مرز هفت هزار کیلومتری چین در شمال یک « کمربند امن مبتنی بر اعتماد متقابل » است . این توافقات توانست امنیت را در مرزهای غربی چین تامین کند.
بعد از حوادث یازده سپتامبر چین همکاری های ضدتروریستی خود را با ناتو و ایالات متحده در عرصه دیپلماتیک اعمال محدودیت های قانونی علیه تروریست ها کنترل های اطلاعاتی و مالی توسعه داد. چینی ها کوشیدند تا مبارزه علیه ایغورها در ایالت سین کیانگ را با مبارزه آمریکا علیه القاعده ارتباط دهند. ارائه کمک اطلاعاتی به آمریکا و حمایت های اقتصادی از پاکستان و تشویق این کشور برای کمک به آمریکا نشان داد که پکن قصد مخالفت با اقدامات آمریکا در افغانستان را ندارد و می کوشد تا خود را از طالبان دور نگه دارد. چرا که چین به خوبی می داند شکست طالبان در افغانستان و سایر جنبش های اسلامی در آسیای مرکزی می تواند امنیت در مناطق غربی چین را تامین نماید. علاوه بر بحث جدایی طلبان و اسلام گرایی افراطی تامین انرژی برای اقتصاد روبه رشد چین یکی از مهم ترین مباحث مورد توجه پکن در عرصه آسیای مرکزی محسوب می شود. وجود منابع عظیم نفتی و گازی منطقه و نیز مجاورت آن با چین باعث گردیده تا رهبران چین اقدام به سرمایه گذاری های کلان در این عرصه نمایند. چین در سال 1997 (1376 ) با تامین حق خود برای استخراج و انتقال نفت از یکی از حوزه های اصلی قزاقستان با موفقیت وارد رقابت نفتی منطقه شد. در سال 2005 (1384 ) چین یک توافقنامه با قزاقستان به امضا رساند که براساس آن یک خط لوله نفتی 1240 کیلومتری از قزاقستان به منطقه سین کیانگ چین کشیده شود. همچنین چین برای توسعه منابع گازی و نفتی ازبکستان به یک توافق اولیه رسید. علاوه بر این ترکمنستان به دنبال احداث یک خط لوله گاز به قزاقستان و امتداد آن تا منطقه سین کیانگ چین است . همچنین چین طرح هایی برای احداث یک راه آهن از استان جیانگ سو به روسیه و اروپا دارد تا امکان توسعه شمال کشور را فراهم شود. علاوه بر این چین به دنبال راه ابریشم جدید جهت ارتباط میان توکیو تا استانبول است . در جولای سال 2002 چین به دنبال احداث یک خط لوله نفت 4 هزار کیلومتری از سین کیانگ به شهر شرقی شانگهای بود و یک بودجه 30 میلیارد دلاری را به تصویب رساند.
اینک چین توانسته است از طریق همراهی با سیاست های آمریکا در منطقه اسلام افراطی و تحرکات جدایی طلبان ایغور در منطقه سین کیانگ را مهار کند و لذا این کشور به تدریج وارد فاز رقابت با غرب می شود. ایجاد و توسعه پیمان شانگهای را شاید بتوان در این چارچوب تحلیل کرد و آن را سازمانی دانست که به ابتکار چین به وجود آمده و اینک چین سکان هدایت آن را در راستای منافع ملی خود به دست گرفته است .