
به اهتمام: رضا جاودان
عدالت اجتماعی، استقلال و آزادی و معنویت اسلامی سه رکن اصلی بقاء و تداوم انقلاب اسلامی ایران است. درباره رکن اول، یعنی عدالت اجتماعی نکات بیشتری را بیان می کنم. می دانیم که در تاریخ اسلام در همان نیمه اول قرن اول هجری یک انقلاب عظیم اسلامی رخ داد، مقصودم انقلابی است که در آخر دوره خلافت عثمان صورت گرفت. عثمان برای اولین بار در دنیای اسلام یک رژیم مبتنی بر اشرافیت بر قرار کرد که بر خلاف اصول اسلامی و حتی بر خلاف سیره خلفای قبل از خودش بود و او این کار را علی رغم قولی که در زمان بیعت به مردم داده بود و متعهد شده بود، بر خلاف سیره خلفای گذشته عمل نکند، انجام داد. باب حیف و میل اموال عمومی در زمان عثمان باز شد. نکته ای که علی (ع) در ضمن یکی از خطبه ها به آن اشاره می فرماید و می گوید من به این دلیل مسئولیت خلافت را پذیرفتم که مردم به دو گروه سیر سیر و گرسنه گرسنه تقسیم شده بودند، در واقع اشاره به اثر سوء سیاست دوره عثمان است.
یکی از نقطه ضعف های اساسی عثمان، قوم و خویش بازی او بود، آن هم قوم و خویشی که در دوره جاهلیت با گونه ای از اشرافیت خو گرفته بودند، عثمان اولانظام به اصطلاح اقطاعی را رایج کرد، یعنی قسمت هایی از اموال عمومی را به کسانی که یا از خویشاوندانش بودند و یا از دوستان و طرفدارانش، بخشید، دیگر اینکه از بیت المال بخشش های فوق العاده بزرگی انجام داد و به اصطلاح امروز پرداختهایش بر حسب ارقام نجومی بود به این ترتیب در عرض ده، دوازده سال، ثروتمندانی در جهان اسلام پیدا شدند که تا آن زمان نظیرشان دیده نشده بود. از نظر سیاسی هم باز پست ها و مقامات در میان همان اقلیت تقسیم می شد و می چرخید. کم کم اعتراض ها از هر گوشه و کنار شروع شد. از شهرستانهای مختلف مردم شروع کردند به اعتراض و انتقاد و مهاجرت به مدینه برای نشان دادن نارضایتی خود و چون اعتراض های لفظی و کتبی به نتیجه نرسید، در نهایت امر مردمی که از شهرستان های مختلف بالاخص از کوفه و مصر به عنوان شاکی و معترض آمده بودند، با همکاری مردم خود مدینه دست به قیام مسلحانه علیه سومین خلیفه مسلمین زدند. عثمان تا آخرین لحظه مقاومت کرد، اما بالاخره به دست انقلابیون از پا در آمد. در زمان حیات عثمان، تنها کسی که انقلابیون او را قبول داشتند و عثمان هم گاهی او را قبول می کرد و گاهی رد، حضرت علی (ع) بود که نقش رابط را میان انقلابیون و عثمان عمل می کرد. علی (ع) همواره عثمان را نصیحت می کرد که دست از روشش بردارد و به خواسته های مردم جواب مثبت بدهد و افراد فاسدی را که در اطرافش هستند کنار بگذارد. در راس این اطرافیان فاسد مروان بن حکم قرار داشت. مروان و پدرش را پیامبر (ص) چون وجودشان را خطرناک تشخیص داده بود به خارج از مدینه تبعید کرده بود و فرموده بود اینها نباید به مدینه بیایند؛ زیرا که ایجاد فتنه خواهند کرد. در زمان ابوبکر، عثمان از او خواست که اجازه دهد آنها به مدینه باز گردند، ابوبکر قبول نکرد و گفت کسانی را که پیامبر آنها را تبعید کرده، من اجازه نمی دهم برگردند در زمان عمر نیز، عثمان از او درخواست کرد تا اجازه برگشت آنها را بدهد عمر نیز قبول نکرد و بالاخره وقتی خود عثمان به خلافت رسید، نه تنها به آنها اجازه داد که به مدینه بیایند، بلکه مروان حکم را به عنوان شخص دوم حکومت اسلامی تعیین کرد و همین شخص بود که منشاء بسیاری از نارضایی ها شده بود.
در زمان خلافت عثمان، علی (ع) مکرر به او تذکر داده بود که مروان را بیرون کند او نیز گاهی قول می داد و بعد دوباره زیر قولش می زد. عثمان آن قدر عهد شکنی کرد و آن قدر تعلل و تسامح به خرج داد و آن قدر به خواست مردم بی اعتنایی کرد تا اینکه بالاخره انقلابیون به خانه اش حمله کردند و او را به قتل رساندند. بلافاصله بعد از کشته شدن عثمان، همه مردم از کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان، عرب و غیر عرب، به در خانه علی (ع) هجوم آوردند و یک صدا اعلام کردند یگانه شخصیت لایق خلافت اسلامی اوست و او باید خلافت را بپذیرد.
حضرت علی (ع) جریان دعوت مردم را در ضمن یکی از خطبه ها شرح داده است. نکته جالبی که از بیانات علی استنباط می شود این است که انقلاب مسلمانان در آن هنگام نظیر انقلاب امروز ایران، یک انقلاب همگانی بود. یعنی نه تنها فقرا بلکه ثروتمندان نیز انقلاب کرده بودند، نه تنها مردها بلکه زنها نیز، نه تنها عربها، بلکه ایرانیها، مصریها، حجازیها، همه و همه در انقلاب شرکت کرده بودند. علی (ع) از قبول خلافت امتناع می کند، برای اینکه به آنها بفهماند مسئله فقط رفتن عثمان نیست، خیال نکنند عثمان رفته و کار تمام شده است، بخصوص افرادی که در زمان عثمان بهره مند شده بودند، خیال می کردند با رفتن عثمان و آمدن علی (ع) بنا نیست در بنیاد وضع اجتماعی تغییری حاصل شود، علی (ع) به مردمی که برای بیعت با او آمده بودند، فرمود: افقها بسیار تیره شده و مه و غیم همه جا را فرا گرفته است، درست همان گونه که در فضای مه آلود برد دیدها کم می شود، اکنون نیز که افق مسائل اجتماعی تیره و تار است، عقل ها نمی توانند عمق مسائل را بیابند، می گویند علی بیاید، ولی گویی فکر نکرده اند اگر علی بیاید چه باید بکند و چه خواهد کرد، راه مستقیم ناشناخته مانده و مردم راه اسلام را فراموش کرده اند، از نو می باید راه اسلام را به مردم نشان داد مردم به بیراهه رفتن ها عادت کرده اند، من تا به دعوت شما پاسخ نگفته ام، تنها یک تکلیف دارم، اما اگر به این دعوت پاسخ بگویم و خلافت را بپذیرم با شما آنچنان رفتار خواهم کرد که خود می دانم”. و بعد حضرت اشاره می کند به مردمی که بدون استحقاق پست ها را اشغال کرده بودند و بدون استحقاق ثروت ها را جمع آورده بودند و می گوید : “تمام ثروت هایی را که در زمان عثمان از مردم به ناحق گرفته شده است، همه را مصادره خواهم کرد اگر چه با آن ثروتها زن گرفته باشید و آنها را مهر زنان خود قرار داده باشید”. آن گاه حضرت به نکته بسیار عجیبی اشاره می کند، می فرماید: “در عدالت ظرفیت و گنجایشی است که در چیز دیگری نیست گویا در آن هنگام عده ای از باب نصیحت به حضرت می گفتند، اگر شما به این صورت عمل کنید، عده ای ناراضی و ناراحت می شوند. علی در جوابشان این کلام لطیف را فرمود. اگر ظرفی باشد که همه گروه ها و همه افراد را در خود بگنجاند و رضایت همه را به دست آورد، آن ظرف عدالت است. اگر کسی با عدالت راضی نشد ظلم او را راضی نمی کند، یعنی خیال نکنید آن کسانی که از عدالت ناراضی می شوند، اگر من عدالت را کنار بگذارم و بجای آن ظلم را انتخاب کنم، آنها راضی خواهند شد نه، اگر من بخواهم حرص او را ارضاء کنم او باز هم حریص تر می شود. مرز، همان عدالت است اشتباه است که مرز عدالت را به نفع کسی بشکنم تا او راضی بشود...