تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۳۸۸ - ۰۹:۰۱  ، 
کد خبر : ۱۱۶۶۳۴
خاطرات دکتر غلامعلی حدادعادل از سیدالشهدای انقلاب اسلامی

بهشتی در صف نخست جهاد و مبارزه بود


گروه بسیج و دفاع مقدس
من اعلام می کنم که ما که این راه را به رهبری امام خمینی برگزیده ایم، از آغاز، خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده ایم و کشته شدن در این راه را سعادت ابدی می‌دانیم.
خاطرة نخستین دیدار خود با شهید بهشتی را فراموش نمی کنم. چهل سال پیش، سال ۱۳۳۷، دانش آموز سال دوم دبیرستان بودم و سیزده سال داشتم. دبیرستان علوی یک مدرسة اسلامی بود که در آن به دین و اخلاق و آموزش اهمیت بسیار داده می شد. تدریس زبان انگلیسی هم در آن مدرسه مهم و جدی بود. معلمی داشتیم پاکستانی که تحصیل کردة آکسفورد بود و به او مستر هاشمی می گفتیم. روزی پیش از ظهر که مستر هاشمی مشغول تدریس بود ناگهان دو نفر روحانی برای ورود به کلاس اجازه خواستند، یکی از آن دو آقای علی اصغر کرباسچیان، معروف به علامه، مؤسس مدرسة ما بود و دیگری سیدی بلندقامت و خوش صورت که با معرفی آقای علامه معلوم شد آقای بهشتی است.
روحانی تازه وارد نگاه نافذ و لبخندی دلنشین و صدایی گیرا و متین داشت و در همان دقایق اول، توجه و احترام همگان را برانگیخت. آقای بهشتی با معلم کلاس چند جمله ای به انگلیسی صحبت کردند و از او خواستند تدریس را ادامه دهد. بعد از چند دقیقه که از تدریس و سؤال و جواب در کلاس گذشت آقای بهشتی شروع به صحبت کردند و، گرم و مهربان، دانش آموزان را در فراگیری زبان انگلیسی راهنمایی و تشویق کردند و خود مثال هایی آوردند و عملاً در تدریس شرکت جستند.
این دیدار در من و دوستان هم کلاسی ام، که عده ای از آنها امروز در جمهوری اسلامی ایران عهده‌دار مسئولیت‌های مهم هستند اثری شیرین و شگرف بر جای نهاد. در آن زمان برای ما تصور این که یک روحانی، علاوه بر زبان عربی، زبان انگلیسی هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنین پدیدة نادری مواجه شده بودیم و حیرت کرده بودیم. آخرین دیدار با شهید بهشتی را نیز فراموشی نمی کنم. بیست و سه سال بعد از آن اولین دیدار، در اواخر بهار سال 1360، روزی آقای بهشتی، من و یکی از دوستانم را، که اتفاقاً او هم دانش آموز همان کلاس و همان مدرسه بود، به ساختمان دادگستری دعوت کردند.
روزگار، با انقلاب اسلامی دگرگون شده بود، و آن روحانی جوان اکنون در مقام رئیس دیوان عالی کشور، شخصیتی درجه اول و مؤثر در انقلاب و ادارة کشور محسوب می شد. صحبت از این بود که با انقلاب فرهنگی ضرورت تغییراتی در برنامه های درسی دانشگاهی مطرح شده و از هم اکنون لازم است برای تدریس درس معارف اسلامی مدرسانی شایسته تربیت شوند و آقای بهشتی از ما می خواستند برای یک دورة آموزشی تربیت مدرس معارف اسلامی برنامة درسی تدوین کنیم. در فاصلة این دو دیدار، بهشتی همواره در صحنه و عرصة دید من و امثال من مشهود و مشهور بود.
در سال 1346، که در انجمن اسلامی دانش جویان دانشگاه شیراز فعالیت داشتم، گزارشی از آن فعالیت ها را، توسط دوستی که در مرکز اسلامی هامبورگ با آقای بهشتی همکاری می کرد، برای ایشان فرستادم و چندی بعد پاسخی مکتوب و دل گرم کننده دریافت کردم. پاسخی که تصویر آن را، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در پروندة خود در ساواک مشاهده کردم و دلیل آن همه فشار و حساسیت را که از آن تاریخ به بعد نسبت به خودم و دوستانم در ساواک پیدا شده بود دانستم.
بعد از مراجعت آقای بهشتی از آلمان ملاقات هایی پراکنده و همکاری هایی جسته گریخته با ایشان داشتم، که مهم ترین آنها همکاری در تألیف کتاب فلسفة دین برای سال آخر دبیرستان ها بود، که آقای بهشتی و شهید باهنر و آقای علی گلزادة غفوری تألیف آن را بر عهده داشتند. با ظهور انقلاب اسلامی و پیروزی آن، ارتباط و همکاری با شهید بهشتی در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و در خصوص مسائل مربوط به شورای انقلاب روزافزون شد من فرصت یافتم تا بهشتی را از نزدیک، بیشتر و بهتر، بشناسم.
در تصویری که از شخصیت بهشتی در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارد که به آنها به اختصار اشاره می‌کنم.
۱. نظم: آقای بهشتی مظهر نظم و انضباط بودند، وقت شناس و منظم. این خصوصیت جزئی از خصلت مدیریتی ایشان بود که بعدها در انقلاب اسلامی به نحوی مؤثر و مفید آشکار شد.
۲. امیدواری: آقای بهشتی دوستان خود را همواره به آینده امیدوار می کردند و به آنان روحیه می بخشیدند. مجلس و محضر ایشان، مجلس منفی بافی و اظهار یأس و دل سردی و دل مردگی نبود، بلکه مجلس تجدید نشاظ در کار و تقویت روحیه و اراده و خوش بینی بود.
۳. ابتکار و نوآوری: بهشتی همواره خلّاق و مبتکر بود و معمولاً در هر دیدار یک فکر جدید به دوستان جوان خود القا می کرد و آنان را با یک فعالیت جدید در عرصة فکر و فرهنگ و تبلیغ اسلام آشنا می‌ساخت. اگر بخواهیم شخصیت شهید بهشتی را در یک ترازوی اسلامی ارزیابی کنیم و با یک محک اسلامی بسنجیم باید این ارزیابی و سنجش را براساس معیارهای فضلیت در اسلام انجام دهیم و به عبارت دیگر باید بپرسیم ملاک ارجمندی و برتری در اسلام چیست و با داشتن پاسخ این سؤال شخصیت ایشان را ارزیابی کنیم.
۱. تقوی
همة کسانی که با شهید بهشتی آشنا بودند به تقوای او گواهی می دهند. او تنها به لباس روحانی نبود، بلکه به حقیقت ایمان روحانی بود. ایمان و اخلاص و تعبّد در وجود او رسوخ یافته بود. از نشانه های دینداری و ایمان او علاقة وی به نماز بود. شهید بهشتی از لحاظ توجهی که به نماز اول وقت داشت مشهور بود. در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، با آنکه گرفتاری ها زیاد بود و بحث های مهمی مطرح شد، به محض آنکه صدای اذان مغرب به گوش می رسید، آرام برمی خاست و جانماز حصیری سادة خود را از گوشه ای برمی داشت و قدری دورتر از دیگران به نماز می ایستاد و سریعاً به جلسه بازمی گشت و با این کار خود به دیگران درس می‌داد.
مقام معظم رهبری، که بیشتر و پیشتر از ما با ایشان دوستی و همکاری داشته اند؛ دربارة شهید بهشتی فرموده اند: ... این مرد، مردی شدیداً معتقد و متعبّد بود، یعنی دین و شریعت را به درستی از بن دندان قبول داشت. با کمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود. از تظاهر و ریاکاری و از کارهایی که خلاف صمیمیت و خلوص است شدیداً روی گردان بود... و از هر کسی که دارای این صفات بود بدش می‌آمد...
۲. اخلاق
بهشتی، هم خوش خلق بود و هم با اخلاق، گشاده رویی و مهربانی و محبت و صمیمیت او زبانزد بود. سعة صدر بسیار داشت. در شورای مرکزی حزب، ایشان، به عنوان دبیر کل، جلسات شورای مرکزی را اداره می کردند. گاه اتفاق می افتاد نظر خود را دربارة موضوعی اظهار می کردند و پس از صحبت های موافق و مخالف رأی گیری می شد و نظر مخالف نظر ایشان رأی می آورد. من در این گونه موارد در رفتار و طرز برخورد شهید بهشتی دقت می کردم و گواهی می دهم که هرگز ندیدم او عکس العملی از خود نشان دهد و به مخالفان خود طعنه‌ای بزند.
یا در رأی گیری خدشه کند و بخواهد بحث را دوباره مطرح کند و برای تصویب نظر خود کوشش مجددی بکند. در این قبیل مواقع، او بسیار آرام و طبیعی عمل می کرد و از اصول و ضوابط کار دسته جمعی عدول نمی کرد و با رفتار خود به ما درس می‌داد. از جمله خصوصیات اخلاقی شهید بهشتی صبور بودن ایشان بود. میزان صبر و بردباری ایشان در کشاکش حوادث و جریانات بعد از پیروزی انقلاب بهتر معلوم شد. روزهایی بود که ضد انقلاب در همه جا شایع می کرد که شهید بهشتی در کاخ زندگی می کند و پول های ملت را به حساب شخصی خود در بانک های خارجی ریخته است و همسرش یک خانم آلمانی است و این حرف ها و تهمت ها و بدتر از اینها.
تحمل این حرف ها برای کسانی که شهید بهشتی را از بیست ـ سی سال پیش از آن می شناختند دشوار بود. برای امثال ما که بارها شهید بهشتی را در سال های قبل از انقلاب در خانة ساده اش ملاقات کرده بودیم و بعد از انقلاب هم می دیدیم که هیچ چیز فرقی نکرده و او از همه در همان اتاق پذیرائی کوچک خود که با موکت مفروش بود پذیرایی می کند شنیدن این تهمت ها که بر او وارد می کردند سخت بود. ضدانقلاب که گوشت و پوست و خونش از واشنگتن و مسکو و لندن بود، هجرت چند سالة شهید بهشتی به آلمان را بهانة این شایعه کرده بود که او همسری آلمانی دارد، که دروغ محض بود و اگر هم فرضاً همسرش آلمانی بود گناهی نکرده بود.
باری، ایشان در مقابل همة این تیرهای تهمت صبر می کردند و از کوره درنمی رفتند و متانت خود را از دست نمی دادند و از صراط مستقیم اصول خود بیرون نمی رفتند. همین صبر و تحمل ایشان بود که سبب شد امام راحل پس از شهادت ایشان بگویند: ... آنچه من راجع به ایشان متأثر هستم شهادت ایشان در مقابل آن ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور است.
۳. بینش
شهید بهشتی مردی صاحب بینش بود، در امر دین بصیریت داشت و روزگار خود را می شناخت. او یک روحانی روشن فکر بود، به همان معنی که مطهری روشن فکر بود. صاحب اندیشه ای نو بود و در اظهار عقیدة خویش و رها شدن از آنچه باید از آن رها شد دلیر بود. از نشانه های بصیرت در بهشتی، آینده نگری او بود. امروز برای ده سال دیگر برنامه ریزی و کار می کرد. چند سال پیش سفری به آلمان کرده بودم و شبی میهمان امام جماعت و مدیر مرکز اسلامی هامبورگ بودم.
از او پرسیدم چه شد که شما سال ها پس از شهید بهشتی، در این دوران حساس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت ادارة مرکز اسلامی هامبورگ را پیدا کرده اید و در واقع جانشین شهید بهشتی شده اید؟ میزبان من به تفصیل شرح داد که چگونه شهید بهشتی پس از مراجعت از اروپا به ایران در صدد تربیت عده ای برای تبلیغ اسلام در خارج از کشور برآمده و نهایتاً موفق شده است یک طرح 5 ساله را برای سه نفر از روحانیون جوان به اجرا درآورد. شهید بهشتی با تنظیم یک برنامة درسی، مرکب از علوم حوزه و دروسی مانند زبان خارجی و تاریخ و جغرافیا و علوم اجتماعی، دوره ای آموزشی را برنامه ریزی کرده و با نظارت خود به اجرا درآورده است.
پرسیدم زندگی شما در مدت تحصیل چگونه تأمین می شد. پاسخ دادند که شهید بهشتی با کمک افراد خیری که می دانستند پول را باید کجا خرج کرد، هزینة زندگی ما را نیز تأمین می کرد. نتیجة آن آینده نگری و آن بینش و بصیرت همان بود که می دیدم. پانزده سال بعد از آن برنامه ریزی یک نفر از همان روحانیون جوان، جانشین خود شهید بهشتی در همان مرکز اسلامی هامبورگ می شود، در حالی که معلم و مربی او، یعنی شهید بهشتی، سال هاست به دیدار خداوند شتافته است.
دبیرستان دین و دانش، که شهید بهشتی در آن دبیر و ظاهراً مدتی هم مدیر بوده، مرکز تربیت عده ای جوان تحصیل کرده و متدین بوده است که شهید بهشتی آنان را در کنار تحصیلات متوسطه با افکار و اخلاق اسلامی آشنا می ساخته و در حقیقت با فعالیت در این دبیرستان و جهت دادن به آن، مقدمات لازم را برای پیوند حوزه و دانشگاه تأمین می کرده است. مدرسة حقانی نیز نمونه ای از آن تحولی بوده که بهشتی آرزو داشته در سطح وسیعی در حوزه ها به اجرا درآید. او در این مدرسه با همکاری روحانیون دیگری همچون شهید قدوسی و آیت الله جنتی توانست برنامه ای نو و نظم و انضباطی تازه در حوزه پدید آورد و نسلی از طلاب جوان را تربیت کند که امروزه عمدتاً در خدمت انقلاب اسلامی قرار دارند.
حضور مؤثر در بخش برنامه ریزی و تألیف کتاب های درسی دینی و قرآن مدارس کشور گواه دیگری بر بصیرت شهید بهشتی است. او پس از بازگشت از آلمان چنین تشخیص داد که می تواند با نفوذ در بخش حساس کتب درسی وزارت آموزش و پرورشی ذهن و دل میلیون ها دانش آموز را در سراسر کشور تحت تأثیر قرار دهد. این فرصت هنگام تجدید تألیف کتاب های درسی به مناسبت تحول ساختاری در نظام آموزشی آن زمان به دست آمده بود و در این راه شهید بهشتی از همکاری مستقیم شهید باهنر و بعضی اشخاص دیگر و همکاری غیرمستقیم شهید مطهری برخوردار بود.
شهید بهشتی و همکاران او توانستند در کتاب های جدید درسی چهره ای جامع و جذاب از اسلام ترسیم کنند و همین کتاب ها در گرایش جوانان به جانب اسلام در سطحی گسترده مؤثر افتاد. بی تردید یکی از دلایل علاقة دانش آموزان به اسلام و حضور مؤثر آنها در صحنه های انقلاب در سال های 56 تا 57 آشنایی آنان با کتاب های درسی دینی در مدارس بود. مقامات ساواک یکی دو سال بعد از انتشار این کتاب ها به تأثیر انقلابی آنها پی بردند و در صدد حذف بعضی از مطالب آنها برآمدند.
من که خود در آن زمان با شهید باهنر و شهید بهشتی در این فعالیت مختصر همکاری و ارتباطی داشتم به خوبی به یاد دارم که نسخه ای از کتاب ها را ساواک بررسی کرده بود و دور عباراتی را که ممکن بود در جوانان از لحاظ اجتماعی و سیاسی تأثیر کند خط قرمز کشیده بود تا در چاپ بعدی حذف شود. این نسخه به دست شهید باهنر افتاده بود و ایشان بسیار نگران بودند مبادا آن مطالب حذف شود و پیام اصلی آن کتاب ها به گوش نسل جوان آن زمان نرسد، اما خوش بختانه خیزش و خروش جامعة ایران در سال های 56 و 57 مجالی برای اجرای آن نقشه باقی نگذاشت.
باری، شهید بهشتی همواره چشم به آینده ای دور و افقی وسیع داشت با شناخت جریانات پوینده و بالندة اسلامی جامعه، برای تقویت آنها تلاش می کرد و این تلاش، نتیجة بینش و بصیرت وی بود. بهشتی مردی معتقد و متعبّد بودیعنی دین و شریعت را به درستی از بن دندان قبول داشت با کمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود و از تظاهر و ریاکاری و از کارهایی که خلاف صمیمیت و خلوص است روی گردان بود.
۴. علم
شهید بهشتی فردی باهوش و با استعداد بود و علاوه بر دروس رایج در حوزه ها که از محضر استادانی چون مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و امام خمینی رحمه الله علیه آموخته بود با معارف دیگری جز آنچه در حوزه تدریس می شد نیز آشنایی داشت. وی، علاوه بر زبان عربی که بر آن مسلط بود، با زبان انگلیسی نیز آشنائی کافی داشت و، بر اثر اقامت چندساله در آلمان، به زبان آلمانی نیز تسلط یافته بود. زبان فارسی را هم خوب می دانست و خوب می نوشت و خوب سخن می‌گفت.
در سال های آخر دهة بیست توفیق حضور در مجلس درس فلسفة علامه طباطبائی را یافته بود و یکی از معدود روحانیون جوانی بود که علامه مقالات چهارده گانة کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را نخست برای قرائت و تدریس در جمع آنان تحریر کرده بود. در سال های اقامت در آلمان با فلسفه های جدید اروپایی بیشتر آشنا شده بود در سال های قبل از پیروزی انقلاب، در جلسات هفتگی که در منزل خود داشت، جمعی از جوانان دانشگاهی درس هایی در زمینة فلسفة هگل و اقتصاد تدریس می کرد و در این جلسات مستقیماً به متون اصلی هگل و نیز به کتاب کاپیتال مارکس مراجعه و از آنها استفاده می‌کرد.
۵. هجرت
هجرت یکی از معیارهای انسان های والا در قرآن است و بهشتی مرد هجرت بود. او مثل آب راکد نبود که در یک جا بماند، بلکه مانند رود جاری بود. از اصفهان به قم و از قم به تهران و از تهران به آلمان در حرکت بود و از برکت این حرکت صاحب دیدی وسیع و تجربه ای فراتر از تجربه های محدود محلی و منطقه ای شد. از آثار مثبت هجرت او به آلمان، رونق یافتن مرکز اسلامی هامبورگ بود. این مرکز قطعاً در ایجاد یک جریان و تشکل دانشجویی با آرمان های اسلامی در اروپا مؤثر بود.
بسیاری از جوانان متدین، چه در آلمان و چه در سایر کشورهای اروپایی، توانستند با ارتباط با این مرکز اعتقاد اسلامی خود را در هجوم جریانات الحادی و خصوصاً مارکسیستی حفظ کنند. در آن سال ها، که جنبش چپ دانش جویی در خارج از کشور از نفوذ و قدرت بالایی برخوردار بود، به حق باید شهید بهشتی را یکی از پایه گذاران جنبش اسلامی دانش جویی میان دانش جویان ایرانی خارج از کشور دانست. مرکز اسلامی هامبورگ نقطة اتکا و امید این جنبش بود و این تأثیر در درجة اول ناشی از حضور شهید بهشتی بود که مدیری دانشمند و خوش فکر و خوش بیان و سخت کوش بود.
۶. شفقت به خلق
شهید بهشتی در جنب علم و دانش و اخلاق و اندیشة خویش، صاحب درد و درک اجتماعی بود. او از کسانی نبود که در دوران طلبگی سر از حجره بیرون نکرده باشد و یا در عالم روشن فکری از خلق صحبت کرده باشد اما خلق را نشناخته باشد. او به تأثیر منفی فقر در رشد و کمال افراد جامعه به خوبی آگاه بود و برای مبارزه با فقر، که زمینه و مولّد فساد و انحطاط است، در جستجوی یافتن راه حل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بود. آراء اقتصادی او، خصوصاً آنچه در باب تعاون و اقتصاد تعاونی مطرح ساخته، نشانة توجه او به مسائل جامعه و عدالت اجتماعی و دلسوزی و شفقت او نسبت به خلق است و مبین این حقیقت که او راه را برای رسیدن به خالق، از میان خلق و انبوه درد و رنج و گرفتاری های خلق انتخاب کرده بود.
۷. مدیریت و نظم
مدیریت و نظم آشکارترین جلو شخصیت شهید بهشتی بود و هر کس با ایشان سروکار داشت این جلوة آشکار را مشاهده می کرد. در تنظیم وقت برای کارها، از جمله برای ملاقات های خود با دیگران، بسیار دقیق و با انضباط بود. سر ساعت مقرر حاضر می شد و سر ساعت مقرر دیدار را ختم می کرد. او با مهربانی و قاطعیت نظم را در کارهای خود مراعات و اجرا می کرد.
در مدیریت هم امتیار و برتری او نسبت به دیگران محسوس بود. حضور ایشان در مجلس خبرگان قانون اساسی و سعی و اهتمام در ادرة آن مجلس از خدمات برجستة وی به انقلاب اسلامی محسوب می شود و حقاً باید گفت که مدیریت آن مجلس بر عهدة شهید بهشتی بود.
شهید بهشتی در این نخستین تجربة حساس، که از طریق تلویزیون در معرض دید منتقدان داخل و خارج کشور قرار داشت، خوب از عهدة ادارة مجلس خبرگان برآمد. ایشان همان توانایی را در ادارة قوه قضائیه به کار گرفت و دریغ و درد که فرصت نیافت تا نیات و اندیشه های بلند خود را در آن قوه به اجرا درآورد. شهید بهشتی، در سال های قبل از پیروزی انقلاب، با آنکه نظام حاکم بر کشور را قبول نداشت، به نظم اعتقاد داشت، برخلاف بسیاری از مردم امروز جامعة ما، که نظام حاکم بر کشور را قبول دارند اما به نظم اعتقادی ندارند و آن را در جامعه رعایت نمی‌کنند!
برای آنکه با نمونه ای از طرز تفکر و نکته سنجی و منش ایشان آشنا شویم خوب است پای سخنی از خود او، که در سال های قبل از پیروزی انقلاب بیان شده، بنشینیم: یکی از جوانان... در آلمان از سنین خیلی زود(شاید آن موقع 14 یا 15 سال داشت)، به علتی، در اثر برخورد با موردی، علاقه مند شده بود که با اسلام آشنا شود. ابتدا مکاتبه می کرد و بعد حضوراً آمد و مسلمان شد. ایشان پس از مدتی به ایران آمد. نخستین روزی که این جا نزد من آمد، به او گفتم: خیرمقدم! خوشحالیم، همان طور که مدت ها بود دلتان می خواست، به ایران آمده[اید]... برای من تعریف کن که در این چند ساعتی که آمده چه دیده‌ای؟
او گفت مقداری از مسیر منزل شما را با ماشین و مقداری را تعمداً پیاده آمدم. از بعضی از خیابان ها که می گذشتم، دیدم گویا اینها که پیاده می روند جزء آدمیزاد نیستند؛ چون این خیابان ها اصلاً پیاده رو ندارند. نمی دانم که انسان اگر بخواهد سالم از این خیابان ها عبور کند تکلیف چیست. برای رفت و آمد پیاده ها جایی در نظر گرفته نشده است. اینها چگونه می توانند در برابر حوادث رانندگی امنیت داشته باشند؟ خوب این کار بر عهدة نظام است، امّا این که از خیابان یک طرفه از جهت مقابل نباید رفت و اگر بروید حداقل(ضررش) این است که کشش این خیابان را کم می کنید و عده ای از مردم دیرتر به کار خود می رسند، دیگر مربوط به نظام نیست؛ این مربوط به همة ماست و قطعاً باید رعایت کنیم.
حال اگر رعایت نکنیم یک نفر مثل این فرد، که خارج از جامعة ماست، وقتی به اینجا می آید، مطمئن باشید قبل اینکه(این مسأله را) به حساب نظم بگذارد، به حساب دین ما می گذارد و بنده غالباً دیده ام که در این گونه مسائل همة کاسه کوزه ها بر سر دین و تربیت اجتماعی و دینی ما شکسته می شود نه بر نظام. اگر یک مسلمانی کثیف است و تمیز نیست، خیلی کم می شود که ناپاکیزگی او را به عهدة نظام بگذارند، بلکه به عهدة دینش می گذارند. بدون شک تربیت صحیح، ارتباط زیادی با نظام اقتصادی و سیاسی اجتماعی دارد، امّا از ما این سؤال را می کنند که: شما، که پیرو اسلام هستید، اگر تا به حال این قدر عرضه نداشته اید که نظام اجتماعی سالم به وجود آورید، آیا این قدر هم عرضه نداشته اید که خودتان را تربیت کنید؟
یک وقت است که مردم در یک محیطی بکلّی از یک نظام فکری سازنده به دورند و چنان تحت تأثیر نظام حاکم اجتماعی ساخته می شوند که فرصت دریافت های سازندة دیگر را ندارند، اما اگر به کسانی می گویند ما با اسلام آشنا هستیم و می کوشیم تا بر اساس اسلام یک نظام عادل و صالح اجتماعی ایجاد کنیم بگویید که شما قبل از ایجاد این نظام کارهایی را که از دست خودتان ساخته است انجام ندادید ...، معلوم می شود که این جهان بینی و ایدئولوژی و این عقیده ای که باید منشأ عمل باشد در خود ما هنوز تحرکی به سوی عمل ایجاد نکرده است.
۸. جهاد و مبارزه
شهید بهشتی در سراسر عمر خود در مسیر جهاد با طاغوت و مبارزه با حکومت فاسد پهلوی بود. فعالیت های او، بر حسب ظاهر، عمدتاً فرهنگی بود اما همان فعالیت های فرهنگی، معنی سیاسی داشت. در سال های قبل از پیروزی انقلاب، چنین به نظر می رسید که روحانیون اهل جهاد و مبارزه که همگی پیرو راه و مرام امام خمینی رحمه الله علیه بودند به طور طبیعی به نوعی تقسیم کار رسیده بودند و هر کس به اقتضای سابقه و علاقه و توان خویش در بخشی از جبهة وسیع مبارزه مشغول بود.
در این میان شهید بهشتی و شهید مطهری و شهید باهنر بیشتر وظیفة فرهنگی و فکری این جبهه را برعهده داشتند و اگر مانند بعضی دیگر از چهره های مبارز و برجستة انقلاب دائما گرفتار زندان نبودند و دستگیر نمی شدند از سر عافیت طلبی نبود. ساواک خوب می دانست که مقصد و مقصود این آقایان چیست و به همین جهت نسبت به فعالیت ها و تماس های آنان بسیار حساس بود.
به یاد دارم که در سال 1346 که انجمن اسلامی دانش جویان در دانشگاه شیراز تجدید حیات پیدا کرد و با راه و برنامه ای نو فعال شد، من شمه ای از فعالیت های علنی آن انجمن را برای یکی از دوستانم که روحانی جوانی بودو با شهید بهشتی در مرکز اسلامی هامبورگ همکاری می کرد در نامه ای نوشته بودم و او آن نامه را به شهید بهشتی نشان داده بود و در نامه ای که در پاسخ نامة من فرستاد، اظهار لطف و تأیید و تشویق ایشان را متذکر شده بود. نامة آن دوست، که از آلمان ارسال شده بود، به دست ساواک شیراز رسیده بود و جزئی از پروندة من شده بود.
از آن پس ساواک که با تمام قوا در تعطیل آن انجمن و اخراج و تبعید و دستگیری و محکومیت دانش جویان فعال آن کوشید و بی گمان یک عامل مؤثر در آن همه مخالفت، همین آگاهی ساواک از ارتباط ساده و غیرمستقیم ما با شهید بهشتی بود. همین روحیة جهاد و مبارزه بود که در سال های 56 و 57 کسانی مانند شهید بهشتی و شهید مطهری را در صف اول مبارزه قرار داد. اینان در گرماگرم روزهای خوف و خطر انقلاب ثابت کردند که فعالیت های فکری و فرهنگیشان از سر عافیت طلبی نبوده است.
من شخصاً خوب به خاطر دارم که شهید بهشتی چگونه با شجاعت و صراحت خطرپذیری خود را در آن سخنرانی بهشت زهرا قبل از ورود امام نشان دادند و اعلام کردند که بعضی اشخاص به ما مراجعه می کنند و ما را از خطراتی که در این راه وجود دارد آگاه می کنند و از آنها و برحذر می دارند و به ما نصیحت می کنند که با احتیاط بیشتری عمل کنیم، اما من اعلام می کنم که ما که این راه را به رهبری امام خمینی برگزیده ایم، از آغاز، خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده ایم و کشته شدن در این راه را سعادت ابدی می دانیم. خونسردی و اطمینان و استواری او در آن روز مایة اعجاب و تحسین بود و واقعة هفتم تیر سال 60 نشان داد که شهید بهشتی مصداق آیة و من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه... بوده است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات