وین - پرویز اسماعیلی
سناریوی طرح پرونده هستهای ایران در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی به «اپیزود نوامبر 2005» رسیده است. ما اکنون و امروز در حالی این «اپیزود» را آغاز میکنیم که تحلیل موقعیت و متغیرهای جدید در «معادله» پرونده اتمی کشورمان هم برای مسئولان و مذاکرهکنندگان و هم برای افکار عمومی ضروری است.
الف - تحلیل متغیرهای فنی و حقوقی:
سند مبنایی نشست امروز شورای حکام، قطعنامه 24 سپتامبر گذشته و گزارش اخیر البرادعی است.
1- قطعنامه 24 سپتامبر (با توجه بر ترکیب پیشین شورای حکام و تصویب بدون اجماع) غیرحقوقیترین و در عین حال سیاسیترین قطعنامه در طول پرونده هستهای است. توجه کنیم: در این قطعنامه برای اولین بار «عدم پایبندی» ایران ذکر شده، نام شورای امنیت به عنوان مرجع ذیصلاح رسیدگی در متن آمده و تکالیفی فراتر از حتی پروتکل الحاقی برای ایران مقرر شده است.
تجربه نشان میدهد که این قطعنامه سقف تمنای غرب است و آنها با توجه به شرایط جدید شورای حکام بسیار مایلند که پرونده ایران در همین «اتمسفر سخت» به پیش برود. لذا ریسک بزرگ طرح قطعنامه شدیدتر را با توجه به گزارش البرادعی و صفبندی تازه شورای حکام و ایجاد تزلزل بیشتر در قطعنامه قبلی را نمیپذیرند.
2- گزارش اخیر البرادعی کاملا مربوط به فاصله سپتامبر تا نوامبر است. فاقد ابهام تازه و حاوی حل بخش مهمی از ابهامات باقیمانده و اعلام رضایت از همکاری ایران، البته با تکرار زیادهخواهیها!
این گزارش در 2 موضوع آلودگی LE4 و HE4 و نیز برنامه سانتریفیوژ به منطبق بودن یافتهها با اظهارات ایران اشاره ولی به ضرورت ادامه بررسی با منابع خارجی اشاره میکند. در ماده 13 صراحتا اعلام میکند که «تحول جدیدی برای گزارش نیست». در ماده 10 بر منطبق بودن همگی اطلاعات داده شده با اظهارنامههای ایران صحه میگذارد. در ماده 16 فعالیت غیرمتعارف در پارچین را رد میکند. بر تحت نظارت بودن فعالیت UCF در ماده 18 و پایبندی ایران به تعلیق غنیسازی در ماده 17 تاکید میکند.
از سوی دیگر در ماده 21 درخواست برای بازدید از تاسیسات نظامی، مصاحبه با افراد، نمونهبرداری از مرکز تحقیقات فیزیک و لویزان و همینطور ادامه بازرسی از مواد و تجهیزات دو منظوره را درخواست میکند. لازم است توجه کنیم این بند گزارش البرادعی در حقیقت تکرار ماده 51 گزارش قبلی است و حتی ماده 6 که بحث کاهش UF6 به فلز در برخی اسناد و ... (که منشاء جنجال خبری غرب شده) منفیتر است.
به رغم جمیع آنچه گفته شد، گزارش نوامبر البرادعی از گزارش سپتامبر بسیار خفیفتر و بیمحتویتر است و همین موضوع حتی ضرورت صدور قطعنامه را برای برخی از اعضا دارای تردید کرده است.
ب - تحلیل متغیرهای سیاسی:
حقیقت «ژست دیپلماتیک» این روزهای آمریکا و اروپا این است که در تحلیل جمیع متغیرهای سیاسی پرونده هستهای، موقعیت سیاسی ایران از مخالفانش بهتر است.
1. اثبات برگشتناپذیری ایران از حقوق هستهای، فعالیت UCF و البته همکاری ظریف و متوازن با آژانس از یک سو، استقبال دایمی از مذاکره برابر از وجه دوم و نهایتا اعلام مناقصه بینظیر مشارکت بینالمللی در استراتژیکترین مرحله فعالیت هستهای (چرخه سوخت) مجال چندانی برای اتهام زنی به ایران باقی نگذارده است.
2. نشست و قطعنامه و آنچه در مجمع عمومی آژانس در سپتامبر گذشت، یک «هشدار استراتژیک» بزرگ به آمریکا بود. لذا آنها میدانند که اگر کماکان یکجانبه در این مسیر بروند، احتمال ظهور علنیتر ایران به عنوان یک رقیب ژئواستراتژیک منطقهای، شکاف بیشتر با اروپا و همینطور جلوهگری تازه رقبای شرقی مثل روسیه و چین در رقابتهای ژئواستراتژیک منطقهای و جهانی زیاد است.
به همین لحاظ، در وضعیت فعلی جورج بوش با اعلام موافقت با فعالیت ایران تا تولید UFG و طرح روسیه دنبال استراتژی میانهای است تا با ترسیم «سقف امتیاز» در این سطح، «کف بهره» خود را مهار ژئواستراتژیک همه رقبای منطقهای و بینالمللی قرار دهد.
اتفاقا اینجاست که روسیه و چین باید بفهمند که هدف واقعی واشنگتن از نزدیکی اخیر به آنها، در حقیقت مهار توانمندی ژئواستراتژی آنهاست. حال آنکه همگرایی آنان با ایران فرصتی است که معلوم نیست در رقابت آنها با آمریکا دوباره رخ دهد.
3. امروز شکست رویاهای آمریکا در عراق یک حقیقت است و تکرار رویارویی در برابر ایران نیز یک تراژدی واقعی است.
4. خود اتحادیه اروپا هم در نشست سپتامبر باور کرد که در موقعیت شکنندهای است. لذا با توجه به مشکلات داخلی فراوان این اتحادیه از جمله چالش قانون اساسی واحد و ناآرامیهای فزاینده فرانسه، هرگز تمایلی به واگرایی بیشتر اتحادیه در گذرگاه پرونده هستهای ایران ندارد. انتخاب و اعلام مذاکره در 6 دسامبر (15 آذر) آینده بدون پیش شرط تعلیق UCF معقولترین رویکرد اروپا در این مرحله است.
5. آمریکا و جهان به این باور رسیدهاند که تلاش هستهای ایران مورد حمایت کامل شهروندان است.
6. ایران همکاری فراوانی داشته و حتی تاخیر در بخشی از فعالیتها را هم پذیرفته، اما هرگز از حرف اصلی خود در حق داشتن چرخه صلحآمیز سوخت عقب نشسته است. حال آنکه آمریکا و 3 کشور اروپایی بارها از مواضع خود عقب نشستهاند.
ج - تحلیل متغیرهای راهبردی:
1. ایران از ابتدا دنبال این بوده تا هم به شورای امنیت نرود و هم به چرخه کامل سوخت برود. این مسیر را هم شدنی میداند. مثل 8 عضو ثابت جدید شورای حکام!
لازمه این کار نیز ایستادگی ملی، بازیگری ظریف دیپلماتیک، منطق و خرد جمعی، استفاده از همه ظرفیتهای تاثیرگذار ملی، فرصتسازی و البته توجه به نخبگان و افکار عمومی داخل و خارج کشور است.
ایران برای رسیدن به خواست خود شتابزدگی و حتی عجله ندارد و لذا استفاده از تاکتیکهای تاخیری و مرحلهای را با حوصله پی میگیرد. از طرفی ایران از دادن هزینه برای احقاق حقوق ملت هم ابا ندارد.
2- استراتژی غرب به رهبری آمریکا حذف فناوری هستهای در همه مراحل بوده است. این استراتژی سپس به عدم برخورداری ایران از چرخه سوخت شکسته شد و نهایتا اکنون راهبرد آمریکا یافتن راهی است که با محدود کردن ایران به تعیین سقف فعالیت چرخه سوخت تا مرحله UF6، بخش مهمتر آن یعنی غنیسازی را به هر قیمت (حتی مشارکت ایران) به خارج از خاک ایران (حتی روسیه!) منتقل کند. به نظر میرسد این راهبرد هم شکستنی باشد.
د - نتیجه هشدارآمیز برای ایران:
بررسی جمیع شرایط نشاندهنده هشدار بزرگی برای ایران است. آمریکا و منابع مطالعاتی موثر آن در مرحله جدید به این تصمیم رسیدهاند که انتخاب برتر برای آنان «رویارویی با ایران» نیست، بلکه «تسلط اطلاعاتی بر توان دفاعی و ژئواستراتژیک ایران» است.
آنها علاقهمند هستند تا در اتمسفر قطعنامه فراقانونی سپتامبر باقی بمانند تا از دالان اختیارات فراقانونی درخواست شده، بازرسان خودی آژانس(!) را به دید زدن سایر امکانات دفاعی و تکنولوژیک ایران از جمله صنایع فضایی، موشکی، بیولوژیک و ژنتیک و ... گسیل دارند.
شاید در این مرحله بهتر بود مجلس محترم به جای تصویب تعلیق اجرای پروتکل الحاقی در صورت ارجاع پرونده به شورای امنیت، با تحلیلی درست از شرایط این مرحله، ابتدا طرحی تصویب میکردند تا به موجب آن سقف همکاری دولت با آژانس اقدامات داوطلبانه در چارچوب پروتکل باشد نه فراتر از آن! هنوز هم دیر نیست.