تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۳۸۸ - ۱۱:۱۶  ، 
کد خبر : ۱۲۳۸۳۹

نگاهی به سیر انحطاطی برخی خواص در پیگیری آرمان‌های انقلاب

محمد سعید ذاکری

خرداد ماه سال 1375 بود که اولین بار واژه "عوام و خواص " در فضای سیاسی کشور از سوی رهبری معظم انقلاب اسلامی مطرح شد. گو اینکه در ابتدا بعضی سعی در محرمانه نشان دادن این فرمایشات داشته و آن را در سطح عمومی جامعه منتشر نکردند اما چندی بعد و ظاهرا با عتاب حضرت ایشان، انذار هشدارگونه معظم له به پرهیز صاحبان تحلیل ومنصب از دنیاگرایی و آغشته شدن به مطامع آن به میان فضای سیاسی کشور آمد.
تیزبینی و دقت‌سنجی رهبری فرزانه انقلاب اسلامی در جلوگیری از انحراف و کجروی خواص و تبیین جایگاه رو به انحطاط صاحبان تحلیل و متنفذین وخواص حقی که در طول تاریخ بازی‌ها و ابزار دنیوی، آنان را به وسوسه انداخته و دست از گفتن و یا نگفتن حق،‌شسته‌اند به تمامه جذاب و تاثیرگذار بود. گرچه نگارنده معترف است که در آن ایام، علیرغم بازخوانی مکرر این فرمایشات ،خود نتوانست مصادیق امروزی داخلی و مشخصی از این خواص حق واداده ،جز عناوینی مبهم وکلی در ذهن بیابد ، امروز اما با گذشت قریب به 13 سال از طرح و بسط این فرمایشات و با سپری شدن ایام و مصائبی چند به یقین می‌توان اذعان داشت که آن هوشیاری و نکته‌سنجی چه بارز و عیان آشکار شده که هیچکس نیز یارای انکار یا تردید در آن را ندارد.
با اندک توجهی به تاریخ نیز نقش تاثیر گذار خواص در افول یا صعود یک ملت به خوبی عیان می‌شود.در این بین مسئولیت ناشناسی برخی خواص طی سالیان گذشته مع الاسف صدمات جبران ناپذیری پدید آورده است. از این‌رو و با بررسی فرمایشات رهبری معظم انقلاب طی حداقل 13 سال گذشته روند انذاری نسبت به عملکرد برخی خواص، از هشدار برای "جلوگیری از انحراف " به سمت انذار نسبت به "برخورد با منحرفین " تغییر یافته است.
اما مع الاسف این بعض خواص دنیازده بودند که با نادیده انگاشتن هشدارهای مکرر دیده‌بان تیزبین انقلاب اسلامی، روند رو به انحطاط و سقوط خود را تسریع بخشیده و هر روز گامی دیگر در افول خویش پیمودند.
این قلم حال اما بر آن است تا این روند سقوط را بررسی کرده تا شاید پرده‌ای از نفاق چهره آنان را برکشد و در این حال به سئوالاتی نیز در این زمینه پاسخ گوید.
1- سئوالی اینک در ذهن برخی از اقشار جامعه به خصوص بعضی از جوانان رسوخ یافته که پرسشی بس دیرپا و تاریخ دار است. سئوالی که به واقع نمی‌تواند در میان سوابق تابناک و درخشان و عملکرد امروزین برخی از افراد توجیه و رابطه‌ای منطقی بیابد. سئوالی که درصدد است تا حق را با توجه به سوابق افراد بشناسد ولو حق آنان را نیز به آن ضمیمه نماید.پرسشی که افراد را در ‌آئینه سوابق‌شان می‌شناسد و براستی هضم سقوط آنان با توجه به سوابق روشن‌شان بسی سخت است و صعب .
اگر حتی فرموده امیرالمومنین (ع) در اثنای هنگامه جمل به آن جوان امروزی و دیروزی را به این افراد یادآور شوی که " ای جوان حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی و نه آنکه حق را با میزان کسانی که آنان را اهل حق می‌پنداری بسنجی " بدون آنکه دریابند خواصی که به مدد سوابق برجسته و بی نظیر با قدرت سنجش بالا و تحلیل فراوان که امروز دست از همه چیز شسته و حتی تیشه به ریشه خویش می‌آلایند، شخصیت ماسبق را بدرود گفته و امروز در کسوتی دیگراند که تنها ظاهرش با کسوت پیشین همخوانی دارد، هم حتی افاقه‌ای ندارد.
خطای عدم مراقبت از خویشتن و جذب شدن به لبخند دلربای دنیا آنچنان روند انحطاط را خصوصا در مورد خواص گسترش می‌بخشد که درون را تهی کرده و تنها پوستینی برای حفظ ظاهر باقی می‌گذارد.این پوستین آن هنگام که توسط افراط در خبط و خطا مدت ‌های مدیدی پس از پوک شدن درون ،دریده شود چهره‌ای بس کریه را به نمایش درآورده که به واقع هیچ تناسبی با سوابق زیبا و دلنشین گذشته ندارد و از این روست که این دونمایی افراد، تحلیل را دچار تردید و تردد کرده و امر را بر آنان مشتبه می‌سازد.
2- گو آن‌که ابزار و نحوه سقوط خواص ومتنفذین مختلف بوده و هر کدام خود با سلسله اقدامات خود به نحوی به ورطه سقوط می‌افتند اما دو نکته در این میان به واقع ثابت بوده و تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد. اول اشتراکات در قدر متیقن ابزار است که "دنیازدگی " با تمامی تکثرات آن اما ابزاری واحد در این مسیر به شمار می‌رود. یکی با زرق پول، دیگری حب ریاست، آن یکی با اغراض شخصی، آن دگری با بغض و حسادت، دیگری با حب افراطی خانواده و منسوبان و آن یکی با حزب و دفتر و میز و جایگاه؛ هر کدام به نحوی ابزاری برای دنیاگرایی محسوب می‌شود.
دومین وجه اشتراک این سقوط نیز حتمیت و خلل ناپذیری نتیجه‌ای به نام "انحطاط " است که در اثر دل بستن به یکی از شعبات دنیاگرایی لامحاله پدیدار خواهد شد و صد البته هر چه سرعت گرایش به یک انحراف بیشتر باشد، صدای به زمین افتادن طشت رسوایی آن نیز افزونتر خواهد بود.
نکته آن است که در ابتدا انذار رهبری که ماهیتی کاملا مشفقانه و روشنگرانه داشت برای جلوگیری از وقایعی بود که هنوز پیشآمد نکرده اما متاسفانه با بی مسولیتی خواص و اصرارشان بر خطاهای گذشته ، این روند انذار گونه با اهداف عبرت گیری سایرین ،روشنگری عمومی و حتی هشدار نسبت به برخود با انحراف آنان تغییر مسیر یافت.
نگاهبان تیزبین انقلاب اسلامی سیزده سال پیش درست در اوج ایام پایان یافتن انتخابات پنجم مجلس، ظهور جریان جدید موسوم به کارگزاران سازندگی، اوج استیلای تفکر موسوم به سازندگی و یکسال پیش از روند شکل‌گیری جریان موسوم به دوم خرداد با انذار نسبت به فروغلتیدن خواص جامعه در دنیاگرایی فرمودند: "خواص جامعه ما جزو خواص طرفدار حق‌اند و در این تردیدی نیست ... همه دشواری قضیه از این به بعد است. عزیزان من؛ خواص طرفدار حق دو نوعند. یک نوع کسانی هستند که در مقابله با دنیا، زندگی ،مقام ،شهوت ،پول، لذت، راحت نام وهمه متاع‌های خوب قرار دارند ... اگر در مقابل این متاع‌ها و بهره‌های زندگی، خدای ناخواسته آنقدر مجذوب شدید که وقتی پای تکلیف به میان آمد نتوانستید دست بردارید واویلاست.
...اگر ... نوع دیگر خواص طرفدار حق- دل سپردگان به متاع دنیا آنان که حق شناسند ولی در عین حال مقابل متاع دنیا پایشان می لرزد در اکثریت بودند وامصیبتاست ... اگر کسانی برای حفظ جان‌شان راه خدا را ترک کنند و آنجا که باید حق بگویند، نگویند چون جان‌شان به خطر می‌افتد یا برای مقام‌شان یا برای شغل شان یا برای پول‌شان یا محبت به اولاد، خانواده و نزدیکان ودوستانشان راه خدا را رها کنند، آن وقت حسین بن علی‌ها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد.
...آری ؛وقتی خواص طرفدار حق یا اکثریت قاطع‌شان در یک جامعه چنان تغییر ماهیت می‌دهند که فقط دنیای خودشان برای شان اهمیت پیدا می‌کند وقتی از ترس جان ،از ترس تحلیل و تقلیل سال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفورشدن و از ترس تنها ماندن حاضر می‌شوندحاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمی‌ایستند و از حق طرفداری نمی‌کنند و جان‌شان را به خطر نمی‌اندازند، آنگاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسین بن علی (ع) با آن وضع آغاز می‌شود.
...(خطاب به خواص طرفدار حق دنیازده در زمان حسین بن علی) چرا مسلم بن عقیل را با این که می‌دانستید نماینده امام است تنها گذاشتید؟آمده بود و با او بیعت هم کرده بودید قبولش هم داشتید. به عوام کاری ندارم خواص را می‌گویم .. خواص در این مرحله کوتاهی کردند که دور مسلم را نگرفتند.
.. اگر خواص امری را که تشخیص دادند به موقع و بدون فوت وقت عمل کنند، تاریخ نجات پیدا می‌کند و دیگر حسین بن علی ها به کربلا کشانده نمی‌شوند اگر خواص بدفهمیدند، دیر فهمیدند . فهمیدند اما با هم اختلاف کردند، کربلا در تاریخ تکرار خواهد شد "(1).
3- مقطع پیش گفته گذشت . اما مع الاسف بایستی اذعان کرد که بعض خواص طرفدار حق این هشدارها را نادیده گرفته یا نخواستند و یا نتوانستند آن را دریافته و به کار بندند....
برخی از آنان هم که دلسوز بودند تنها به واگویه کردن فرمایشات رهبری آن هم به صورت ناقص و گرته بردارانه از تاریخ پرداختند بدون آنکه مابه ازاء آن را در زمان حال یافته و گذشته اندوهبار انحراف خواص را در حال حاضر، جستجو کنند. وقتی که رهبری از سعد بن ابی‌وقاص نام می‌برد که مصالح عامه مسلمین را به خاطر برخی از حب و بغض ها فرو نهاده و حق را زمین نهاد، کسی به دنبال سعد ابن ابی‌وقاص حال نگشت که اگر می‌گشت دیگر عمر بن سعد بن ابی وقاص های امروزین قدرت عرض اندام در برابر حکومت اسلامی رانمی‌یافتند....
باری ؛دوم خرداد 76 پدید آمد؛ کسانی بر سر کار آمدند که خود و اغلب اطرافیان‌شان به گمانه‌ای شوم بر پیکره انقلاب اسلامی چسبیده و هدف‌شان چیزی جز خفه کردن آرمان‌های تابنده رهبر کبیر آن نبود. آنان برخی خواص را نیز به خدمت گرفتند و با استفاده از اعتبار وجایگاه آنان پایه‌های خویش را مستحکم کردند. همه می‌دانند که چه گذشت و می‌دانیم که چه شد... بعضی خواص باز هم غفلت کرده و دنیاگرایی آنان، ایشان را از آن نیز پیشتر به دره نزدیک ساخت. عدم مراقبت ومواظبت از خویشتن خویش و به فراموشی سپردن "تقوا " منجر شد تا انذار رهبری انقلاب بارها و بارها تکرار شود. رهبرمعظم انقلاب در برهه‌ای دیگر فرمودند:
"(با نقل جریان تاریخی 40 استری که اموال ابو موسی اشعری را در جنگ، حمل کردند) اما ابوسی یکی از اصحاب پیامبر و یکی از خواص و یکی از بزرگان است، این وضع اوست.
...(با نقل درگیری میان سعد ابن ابی وقاص و عبدالله بن مسود که در آن سعد حاضر نبود بدهی خود را به بیت المال پرداخت نماید)این اول حادثه‌ای بود که در آن بین مردم کوفه اختلاف شد به خاطر اینکه یکی از خواص در دنیا طلبی این طور پیش رفته است و از خود بی‌اختیاری نشان می‌دهد. بنابر این خواص در مادیات غرق شدند.
طبیعی است که وقتی عدالت نباشد، وقتی عبودیت خدا نباشد، جامعه پوک می‌شود آن وقت ذهن‌ها هم خراب می‌شود یعنی در آن جامعه‌ای که مساله ثروت اندوزی و گرایش به مال دنیا ، دل بستن به حطام دنیا به این جاها می‌رسد در آن جامعه کسی هم که برای مردم معارف می‌گوید کعب‌الاحبار است... وقتی معیارها از دست رفت، وقتی ارزش‌ها ضعیف شد، وقتی دنیاطلبی و مال دوستی بر انسان‌هایی حاکم شد که عمری را با عظمت گذرانده و سال‌هایی را بی‌اعتنا به زخارف دنیا سپری کرده بودند و توانسته بودند آن پرچم عظیم را بلند کنند آن وقت در عالم فرهنگ و معارف همچنین کسی سررشته دار امور معارف اسلامی و اسلامی می‌شود .. این مربوط به خواص است.آن وقت عوام هم که دنباله رو خواص‌اند وقتی خواص‌ به سمتی رفتند دنبال آنها حرکت می‌کنند.
...باید مراقب بود تقوا یعنی این. آن کسانی که در راس‌اند هم مواظب‌ خودشان باشند هم مواظب کل جامعه باشند. به سمت دنیا طلبی به سمت دل بستن به زخارف دنیا به سمت خودخواهی نروند... اگر مراقبت نباشد آن وقت جامعه همین طور بتدریج از ارزش‌ها تهی دست می‌شود و به نقطه‌ای می‌رسد که فقط یک پوسته ظاهری باقی می‌ماند. ناگهان یک امتحان بزرگ پیش می‌آید... آن وقت این جامعه در این امتحان مردود می شود.(2) ".
از قضا سوگمندانه بایستی گفت که بی‌توجهی بعضی خواص طرفدار حق به خودسازی و وظیفه‌شناسی باعث شده بود که در مقطعی نه چندان دور کسانی در کشور بر سر کار آمدند که عدالت را سد راه خویش برشمرده و در صدد تهی ساختن پایه‌های حکومت برخواسته از آرمان‌ انقلاب اسلامی بودند.
اینکه چه کردند و جه شد را تاریخ نگاشت اما نگاه تیزبین آیندگان این سوال را به یقین جویا شد که خواص تاثیرگذاری که می‌توانستند نقش خود را ایفا کرده ، جلوی وارد آمدن هزینه برای انقلاب اسلامی را گرفته و با سکوت خود تنها به هزینه سازی پرداختند،‌هزینه اقدامات خویش را چه هنگامی پرداخت خواهندنمود؟ گناه انحراف آنان چه زمانی برملا خواهد شد و روند رو به انحراف آنان کی از پس نفاق خارج می‌شود؟ در این گیرو دار همه معلول پدید آمده یعنی حوادث تلخ دوران موسوم به اصلاحات را می‌دیدند و حداکثر بر سکوت و یا موضع‌گیری ناصواب بعضی خواص غصه می‌خورند اما شاید کمتر کسی بدین فکر بود که این عدم مسئولیت شناسی روزی نیز گریبانگر خواص غوطه ور دنیا خواهد شد و آنان را از دایره معتقدین به مبانی انقلاب اسلامی خارج می‌سازد.
4- نظام پرعطوفت اسلامی در طول حیات خویش با افراد گوناگونی مواجه شده بود که دل بستگی به دنیا را بر دلبستگی به عقاید و آرمان‌های خویش ترجیح داده در این مسابقه، سابقه خویش را فرو نهاده هم آغوشی با دنیا را پذیرفتند و چنانچه رهبری فرزانه انقلاب بر آن پای فشردند رویکرد نظام همواره مبتنی بر جذب حداکثری و دفع حداقلی آنان بوده است . نمونه‌های بارز آن نیز در قضایایی همچون شیخ مطرود انحراف نهضت آزادی، طرد منافقین ، فتنه و غائله آذربایجان و شریعتمداری قابل ردیابی است و هریک از آنان برای عبرت گیری سایر خواص می‌توانست منبعی بی‌بدیل برای بازگشت آنان باشد. بازگشتی که آغوش نظام برای آن مفتوح وغصه انفکاک آنان برای نظام اسلامی بسی سخت می‌نمود. این عبرت‌ها اما معبری برای بعض خواص نشد؛ آنان مع الاسف برسرعت روند انحراف خویش افزودند به فامیل سالاری، رانت جویی، بی بندوباری وولنگاری سیاسی ادامه داده و غائله روزنامه‌های زنجیره‌ای را پدید آوردند. چنانچه یکی از سردمداران آنان که ملبس به لباس روحانیت نیز بود، سابقه وزارت، نمایندگی مجلس و نمایندگی امام راحل (ره) و... را در کارنامه خویش می‌دید و همین سوابق او را جزء متنفذین قرار داده بود با ارتجاعی آشکار به حمایت از رژیم غاصب صهیونیستی پرداخت. او با طرح مطالبی همچون فلسطینی‌تر نشدن از فلسطینیان، لزوم سازش با اسرائیل غاصب و .. در جریده متعلق به خود که عنوان "خرداد " را یدک می‌کشید همگان را مبهوت ساخت.
آنچه در تاریخ نه چندان گذشته کشور شاهد آن بودیم آنست که برخی خواص بدون توجه به نقش سیاسی و اجتماعی خویش نمک ناشناسی را در حق انقلابی که تمام هستی شان از آن بود روا داشتند و با گمان آنکه هرچه می‌خواهند می‌توانند مرتکب شوند ،دست به اقداماتی آلودند و تاریخ نگاری ناخوشایندی از خود به نمایش گذاردند. بماند که در روز واپسین باید پاسخگوی اینگونه نامرادی ها باشند اما باید بدانند که مردم نیز روزی گریبان آنان را خواهند گرفت.
مع الاسف هرچه نظام آغوش خویش را برای جذب چنین افرادی گشود، سرعت شمشیرکشی آنان علیه نظام و مردم و مقطوع سازی عقبه روشن خویش افاقه نکرد آنان در پرده نفاق فرو غلتیده بودند و خود می خواستند که با نظام اسلامی درافتاده و مقابل آن بایستند.
این نمونه‌ای بود که می‌توانست سایرین را به فکر انداخته و انحراف آنان را سد نماید ولی بعض دیگر خواص از آن عبرت نگرفته و بر نفاق خویش افزودند.
غصه جدا شدن آنان از انقلاب و نظام اسلامی چنان عبرت‌انگیز بود که در همان ایام فرمانده و علمدار جبهه مبارزه با کفر و نفاق و مقتدای نفاق ستیزان، رهبری معظم انقلاب اسلامی در نماز جمعه‌ای تاریخی بحث ریزش‌ها و رویش‌های انقلاب اسلامی را مطرح ساخته و فرمودند: "غصه‌هایی هم هست. من اصلا نمی‌خواهم غصه‌ها و غم‌ها را مطرح کنم. بحمدالله غمگسار داریم خدای متعال واولیای او بهترین غمگسارند... غم بزرگ این است که... بعضی عناصری که هیچ سودی در سلطه‌ آمریکا بر این کشور ندارند از روی غفلت و اشتباه و ضعف‌ها و عقده‌ها برای سلطه آمریکا بر این کشور تلاش می‌کنند. البته اشخاص مختلف اند. بعضی‌ها عقده‌ای دارند بعضی‌ها کینه‌ای دارند بعضی‌ها گله‌ای از کسی دارند برای خاطر دستمالی قیصریه راآتش می زنند. به خاطر یک دشمنی و یک کینه شخصی و یک محرومیت از فلان مسئولیت که مایل بوده به او بدهند و مثلا نشده و به خاطر یک اشتباه در فهم می‌بینید که حرفی می‌زنند، اقدامی می‌کنند موضعی می‌گیرند و کاری می‌کنند که به ضرر تمام می‌شود و در خدمت دشمن قرار می‌گیرند.
...این مایه غصه است که برخی از کف زدن دشمن خوششان می‌آید دل انسان غمگین می‌شود ومی‌ شکند به خاطر اینکه چرا کسانی که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نام امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمه معصومین زدند حالا طوری مشی کنند که اسرائیل و آمریکا و سیا وهر کسی در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است برایشان کف بزنند...
نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمی که سابقه انقلابی‌ دارند از کاروان انقلاب کنار رفتند پس انقلاب غریب ماند. نه آقا همه انقلاب‌ها همه فکرها همه جریان‌های گوناگون اجتماعی هم ریزش دارند و هم رویش دارند. ریزش در کنار رویش . آن کسانی که در دوران غربت اسلامی و غربت علی از امیرالمومنین(ع) دفاع کردند چه کسانی بودند؟ اینها سابقه داران اسلام نبودند. سابقه داران اسلام جناب طلحه و زبیر و جناب سعد بن ابی‌وقاص و امثال آنها بودند. بعضی از اینها علی را تنها گذاشتند بعضی از اینها در مقابل علی ایستادند.. بعضی‌ها در بین راه قوه‌شان تمام می‌شود بله ضعیف‌تر ها وسط راه آذوقه‌شان تمام می‌شود "(3).
5- بعض خواص مرحله اول انذار رهبری معظم انقلاب نسبت به مسئولیت شناسی خواص طرفدار اهل حق و مراقبت نسبت به عدم انحراف در دنیا گرایی را نادیده انگاشتند .مرحله دوم این انذارها و هشدارها مبنی بر احتمال جدا شدن چنین خواصی از روند پرخروش انقلاب اسلامی و گم شدن در سیل خروشان ملت را نیز با غره شدن نسبت به سوابق و لواحق خویش ونیز به امید پوچ و واهی ادامه دادن خط نفاق خود و آرام خفتن در سایه سار آن سپری نمودند، بی‌توجه به آنکه نفاق روزی پرده برانداخته و گناه، رسواسازی به بار خواهد آورد.برخی از ایشان شاید در ذهن خویش گناه را تنها چند گناه معروف دانسته و از تبعات گناه اکبری چون مقابله با خط اصیل ولایت و رهبری اسلامی صف‌بندی دربرابر آن و حرکت مقابله جویانه در لایه خاکستری جامعه غفلت ورزیدند و شد آنچه نباید می‌شد...
6- مرحله‌ای دیگر از انحراف بعضی خواص در پیش است .دنیا آنان را از قالب "خواص طرفدار حق " به "منافقینی تمام عیار " بدل ساخته که نه تنها نگرانی نسبت به از دست دادن گذشته خویش و پایمال سازی آن نداشته ،هراسی هم از ریزش نسبت به انقلاب اسلامی ندارند اما اینک پشت به پشت هم داده و آشکارا علم مقابله با انحراف را در سر می‌پرورانند. ایشان دیگر انتخابات را بودن فلان فرد و رفتن دیگری یا ابقا او نمی‌شمرند که انتخابات را اهرمی برای مقابله با رکن و اصل حاکمیت یعنی ولایت فقیه و ولی فقیه، می‌خوانند و به گمان باطن خویش در صددند تا عنصر ولایت را زمین‌گیر سازند.
جنگ احزابی پدید آمده؛ طیف‌هایی که به ظاهر سال‌ها شمشیر بر روی هم کشیدند، اینک بایستی متحد شده و آن شمشیر را با چهره مردم تیز کنند. آشوب و بلوایی برپا می‌کنند تا بلکه بواسطه آن بتوانند اندک امتیازی از نظام اسلامی برای خویش مطالبه کنند آنان دیگر سابقه خویش را نه برای نشاندن غائله‌ها که به عنوان ابزاری برای افشاندن آتش‌ها به کار می‌گیرند. در عین چهره نفاق آلودشان چهره برانداخته با تمام ترفندها و حیله‌ها در امتحانی دیگر شرکت می‌کنند . "امتحانی بزرگ " شاید همان امتحانی که پیش از این رهبری انقلاب بارها و بارها نسبت به آن بیم داده بود(4) و اینان مردود شدند....
"امتحان‌هایی هم در این انتخابات پیش آید یک امتحان، امتحان آحاد مردم بود به نظر من مردم در این امتحان برنده شدند نمره قبولی گرفتند بعضی خواص هم البته مردود شدند این انتخابات بعضی‌ها را مردود کرد "(5).
7- رفوزگی خواص طرفدار حقی که مطامع دنیوی آنان را به ارتکاب خطاها کشاند از نقطه‌ای کوچک آغاز شده بود. عدم جلوگیری از فساد و دلبستگی به مظاهر دنیوی کار را به آن جا رساند که نفاق در جان‌شان رسوخ یافته و با تکرار آن، قدرت تحلیل و درک نیز از ایشان سلب شده بود. گویی مهر اراده الهی چنان بر سینه‌هایشان نهاده شده بود که کسانی که تا دیروز مرجعی برای شناخت حقایق مردم بودند، امروز خود در تحلیل آنچه رخ داده گرفتار آمده بودند که "ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه ولهم عذاب عظیم "(6)
چنین است که رهبری معظم انقلاب اسلامی (دام ظله) که از 13 سال پیش تا کنون با انذار گوناگون خواص را از فرو غلتیدن در دامنه فساد برحذر داشتند، با اعلام صریح مردودی برخی خواص در امتحان بزرگ پدید آمده ، نفاق امروزین آنان را ناشی از فساد پذیری شخصی و نادیده انگاشتن گناه واصرار بر اشتباهات پیشین دانسته و فرمودند:
"نکته دیگری که فعالان سیاسی، مسئولان،صاحبان قدرت، صاحبان مسئولیت‌های گوناگون و متنفذین به شدت بایستی مراقب آن باشند مسئله انحراف و فساد پذیری شخصی است. گاهی لغزش‌های کوچک انسان را به لغزش‌های بزرگ و بزرگ‌تر و گاهی به پرتاب شدن در اعماق دره‌هایی منتهی می‌کند. خیلی باید مراقب بود. قرآن هشدار داده است یک جا میفرماید:ثم کان عاقبه الذین اساووا السوا ان کذبوا بایات الله. عاقبت بعضی از کارها این است که انسان به آن خانه بدترین می‌رسد که تکذیب آیات الهی است. یک جا میفرماید: فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه. خلف وعده با خدا کردند این موجب شد نفاق در دل هایشان بوجود بیاید یعنی انسان گناهی انجام می‌دهد این گناه انسان را به وادی نفاق می‌کشاند که نفاق کفر باطنی است.ان الذین تولوا یوم التقی الجمعان انما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا. این که می‌بینید یک عده‌ای در مقابل دشمن منهزم می‌شوند، طاقت نمی‌آوردند، نمی‌توانند ایستادگی کنند، به خاطر آن چیزی است که قبلا از اینها سر زده است. باطن خودشان را با گناه و با خطا خراب کردند. لغزش‌ها انسان را فاسد می‌کند. این فساد به انحراف در عمل و گاهی به انحراف در عقیده منتهی می‌شود. این هم به مرور پیش می‌آید.... این علاجش هم مراقبت از خود است. مراقبت از خود یعنی همین تقوا.
...انسان گاهی در بعضی از حرفها در بعضی از اقدام‌ها و تحرکات این را احساس می‌کند. نشانه‌های یک چنین انحرافی را انسان مشاهده می‌کند، به خدا باید پناه برد از خدا باید کمک خواست "(7).
8- هشدارها افاقه نمی‌کند دوستان دیروز در صددند تا آبروی نظام اسلامی را برباد دهند، با دشمنان تابلودار انقلاب و نظام وملت نرد عشق می‌بازند و توطئه‌ می‌چیدند، آن توطئه‌ها را در داخل اجرا کرده و دست به آشوب‌طلبی، اغتشاش آفرینی و طراحی‌های پیچیده برای کاستن از قدرت نفوذ نظام اسلامی می‌زنند.اما محور همه آنان "منافع " است.
آنان دیگر حتی مجالی برای مجامله و صبوری نظام و رأفت و عطوفت اسلامی باقی نمی‌گذارند. چنین است که "هشدار آخر " برای برخورد با کج‌روان و منحرفین به میان می‌آید.آری؛ دیگر جای "خواص طرفدار حق " را کجروان و منافقین مصر بر عصیان می‌پوشانند؛ از اینروست که عتاب رهبری نیز نسبت به آنان تغییر می یابد و از سیر لحن "جلوگیری برای عدم انحراف " به آهنگی برای "برخورد نظام با انحراف " مبدل می‌شود:
"با هر کدام از اینها امام یک نحوی برخورد کرد. در سطح بالای حکومت هم بود. نخست وزیر بود، رییس‌جمهور بود. حتی بعدها در اواخر عمر امام (رضوان الله علیه) در سطوح بالاتر از رییس‌جمهور هم بود. امام با کسانیکه احساس کردند نمی‌شود با اینها بیش از آن مدارا کرد، برخورد کردند. همه هم سوابق انقلابی داشتند سوابق مذهبی داشتند. خیلی‌شان ‌هم در سطوح بالا بودند... بعضی واقعا با امام در افتادند... بعضی با امام در افتادند و مدارای امام را ندیده گرفتند.... وقتی احساس خطرشد به خصوص آن وقتی که مساله، مساله رسوخ‌دادن مبانی غلط در کالبد نظام و انقلاب است این دیگر مثل سهم مهلک است. آن وقت امام رعایت نکردند، مدارا نکردند، برخورد کردند.
...بعضی از این تعارضها و انشعابات خسارت زا هم بوده است بعضی هم نه. با هشیاری مردم با آگاهی و مسولیت‌پذیری عناصر فعال در این جریانها حل شده است.... بعضی از انشعابها ناشی از اختلاف در مبانی و در عقاید است ...بعضی از اینها بحث عقاید و معتقدات نیست بحث منافع است. دعوا بر سر منافع است. "(8)
9-در این میان جای خوشوقتی آن است که مردم قیمت سنگین سقوط خواص را با بالا بردن تحلیل خود هضم کردند. به دیگر عبارت خود خواصی شدند بی‌نام و نشان که اگر نبودند، سقوط و ریزش خواص، آنان را نیز از دامان ‌انقلاب جدا می‌ساخت. اما روشن‌بینی، ولایت پذیری، دوری از تعصبات و مطالع دنیوی به اهرمی قابل ملاحظه برای جلوگیری از انحراف آنان بدل شد و پایه‌های انقلاب اسلامی با رویش آنان مستحکم‌تر و استوار‌تر گشت. این روند هبوط و سقوط خواص اما می‌تواند ادامه یافته و البته می‌شود که متوقف گردد. اما حقیقت آن است که در روز رستاخیز آنچه در سینه‌هاست هویدا شده و کینه‌ها و محبت‌ها از قبرها بیرون ریخته خواهد شد... و دیگر جایی برای بازگشت نیست...
" والعادیات ضبحا .فالموریات قدحا .فالمغیرات صبحا .فاثرن به نقعا. فوسطن به جمعا. ان الانسان لربه لکنود .و انه علی ذلک لشهید .و انه لحب الخیر لشدید .افلا یعلم اذا بعثر مافی القبور و حصل مافی الصدور. ان ربهم بهم یومئد لخبیر. "
"سوگند به مادیان‌هایی که با همهمه تازانند. با‌سم ( های) خود برق (از سنگ) همی جهانند و صبحگاهان هجوم آرند. و با آن ( یورش) گردی بر انگیزند و برآن ( هجوم) در دل گروهی در آیند. انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است. و او خود بر این ( امر) نیک گواه است. وراستی او سخت شیفته مال است. مگر نمی‌داند که چون آنچه درگورهاست بیرون ریخته گردد و آنچه در سینه‌هاست فاش شده در چنان روزی پروردگارشان به ( حال) ایشان نیک آگاه است! "(9).
اعاذنا الله من شرور انفسنا وسیئات اعمالنا
والسلام

برچسب ها: خواص
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات