
* در ابتدای گفتگو لطفا کمی درباره تاریخ ریزشها و رویشهای هر نهضت بویژه نهضت اسلام توضیح دهید. فلسفه این ریزشها و رویشها چیست و چرا باید در هر نهضت و انقلابی پس از مدتی مشاهده کرد که عدهای از منتسبان به آن نهضت و انقلاب آرام آرام از مسیر اصلی منحرف و در نهایت در مقابل آن نهضت و انقلاب قد علم میکنند؟
**انقلاب اسلامی ایران همانند منشاء اصلیاش که ظهور اسلام بود، همانند مداوای یک بیمار یا بیماری است یعنی وقتی اسلام آمد خداوند متعال از قرآن با عنوان شفاء و رحمت تعبیر کرد. به این منظور که اسلام بهبودبخش بیماری خواهد بود. یعنی جامعه بشری دچار ناهنجاری، نارسایی، بیماریهای روحی و روانی و آسیبها و ناهنجاریهایی در زمینههای مختلف است که اسلام آمده تا این بیماریها را از جامعه و بشریت بیرون کرده و آنها را سالمسازی کند.
سالمسازی در هر جامعه دو مشکل دارد؛ کسانی که از بهبود بیمار هراسناکند، یعنی عدهای از بیمار بودن او منفعت میبرند، اما اگر این بیمار سالم شود، منافع آنها قطع میشود بنابراین عدهای هستند که برابر این سالمسازی مقاومت میکنند.
دوم اینکه، اصل سالمسازی برای خود بیمار هم یکسری دردهای موقت را ایجاد میکند.
اصولاً دارو تلخ است، جراحی درد دارد. بنابراین از خود بیمار هم مقاومتهایی در برابر این مداوا رخ میدهد. یک سلسله از این مقاومتها فقط با یک ناله و فریاد است اما یکسری اما یکسری از مقاومتها در قالب فرار از مداوا است و فرد از وضعیت به وجود آمده فرار میکند و یک واکنش دیگر از سوی بیمار این است که میایستد و مداواکننده را میزند و به او پرخاش میکند.
در برابر هر مداوای بیماریهای اجتماعی نیز افرادی هستند که از بهبود اجتماع رنج میبرند و منافعشان به خطر میافتد تا جایی که به میدان میآیند و آنقدر مقابله و جنگ میکنند تا این مداوا به نتیجه نرسد. البته سری دیگری هم در برابر این مداوا سر تمکین فرود میآورند و آن را با همه سختیهایش قبول میکنند.
این مثالی از تجربهای است که ما با ظهور اسلام، در جامعه اسلامی صدر اسلام دیدیم و ریزشها مربوط به همین کسانی است که در آغاز نسبت به مداوا تن دادند، لذت مقدماتی مداوا شدن را بردند و در همان پلههای اول متوقف شدند و ادامه مداوا و سر سپردن به آن را به دلیل تلخیهای آن دیگر قبول نکردند. این عدم تمکین در برابر دین و قانون یا به صورت فرار از آن جامعه است یا به صورت ایستادگی در برابر حق
* منظورتان این است که این ریزشها و مقاومتها مسیری عادی و معمول در انقلاب محسوب میشود؟ چه در جامعه صدر اسلام و چه در جامعه امروز؟
** دقیقاً؛ ریزش از جامعه و در بحث ما انقلاب، امری است که لامحاله رخ میدهد. در صدر اسلام و به هنگام ظهور پیامبر اکرم، جامعه مکه جامعه شرک است، عدهای تن میدهند و با پیغمبر همراه میشوند، مطالب را میگیرند و جزو خوبان قرار میگیرند اما هر پلهای از خوبی را که وارد شدند، مستلزم این است که گامهای بعدی را نیز با موفقیت بردارند. که مشکل همین جا شروع میشود.
یاران اصلی و باسابقه پیامبر که همگام با ایشان قدم برمیداشتند، وقتی خواستند گامهای بعدی را بردارند، آرام آرام دچار مشکل شده و کم میآورند. اینان وضعیت حاضر خود را عالی میدانستند اما پیغمبر و اسلام به حرکت به قلههای رفیعتر اصرار داشتند. در هر مقاومت در برابر دعوت پیامبر، میتوان باب جدیدی از ریزشها را دید. چون در هر حادثه و دعوت و فراخوان جدیدی از پیامبر، در تاریخ میبینیم که ریزشهای متعددی صورت میگیرد و عدهای از ادامه راه سرباز میزنند.
* مثلاً چه کسانی؟
** مصداق بارز این افراد طلحه و زبیر هستند. اینها هیچوقت نخواستند نماز را ترک کنند، نمیخواستند روزه را کنار بگذارند و یا دیگر به مسجد نروند. اینها بخشی از برنامههای اسلام (یا همان مداوا) را قبول داشتند. اسلام به اینها میگفت حال که به این رسیدی، دیگر باید از دنیا و تعلقاتش عبور کنی. که اینها نمیتوانستند این بخش از دستورات اسلام را هضم و اجرا کنند و اینهاست که سرآغاز مقاومتها در برابر دین و حرکت به سمت ریزشهاست.
* اگر بخواهیم این بحث را در مورد وضعیت امروزی انقلاب اسلامی و کشورمان تطبیق دهیم، چگونه خواهد بود؟
** اتفاقاً مشابهتهای زیادی بین وضعیت امروزی انقلاب ما و دوران صدر اسلام وجود دارد. در صدر اسلام کسانی نمیخواستند در مسیر اسلام و حکومت اسلامی قدم بردارند، میآمدند رهبر جامعه اسلامی را متهم میکردند و میگفتند که تو ما را از جامعه اسلامی طرد کرده و باعث حذف ما شدی. اما ما نباید غافل باشیم که شخصی مثل حضرت علی(ع) هیچ وقت دوست نداشت حتی اشخاصی مثل عمروبن عبدود را نیز از دایره دین و اسلام اخراج کند. این خود آنها بودند که اسباب و ملزومات این اخراج و جدایی را فراهم میکردند و کردند.
امیرالمؤمنین در جنگ خندق خطاب به همین عمرو میگوید یا به اسلام پناهنده شو یا اصلاً نجنگ و برو. به نظرتان منظور از این حرف چیست؟ یقیناً حضرت علی امیدی به توبه این فرد داشته و به همین خاطر هم راه را برای بازگشت او به دامن اسلام بازگذاشته است.
او خودش اصرار داشت که باید با علی بجنگد. علی(ع) هیچ وقت دوست نداشت یارانی مثل طلحه و زبیر را از دست بدهد، اما در حقیقت این خود طلحه و زبیر هستند که نمیخواهند در رکاب و جبهه علی باشند.
* برداشت من از صحبتهای شما این است که شما معتقدید نظام و ارکان حکومت هیچ تأثیری در ریزش افراد به خصوص فرزندان ارشد و باسابقه انقلابی خود ندارد، درست است؟ این حرف شما برخلاف سخن کسانی است که معتقدند عامل اصلی طرد یک نفر از دایره انقلاب، خود انقلاب هستند.
** لازم است در جواب این سخن شما، این شعار را بلند یگویم که نظام جمهوری اسلامی احدی از فرزندان خود را به جهنم نمیفرستد. نظام و انقلاب ما مظهر رحمت الهی است.
علی(ع) مظهر رحمت الهی است. شمشیر زدن ایشان هم مظهر رحمت الهی است. امیرالمؤمنین از روی غضب و ناراحتی کسی را نکشت. بلکه این شخص بود که نیت و هدف خود را در از بین بردن حق و اسلام قرار داده بود. پس علی(ع) از حق و اسلام دفاع میکرد، نه از شخصیت خودش.
* شما از جامعه آن دوران صحبت میکنید. آن مسائل و آن رفتارها را چگونه میتوان با وضعیت امروز تطبیق و حتی مقایسه کرد.
** من برای پاسخ به این سوال مثالی میزنم . شما به حرکت رهبر فرزانه انقلاب، در سالهای اولیه رهبریشان دقت کنید. همین آقایانی که امروز نامشان در لیست ریزشهای انقلاب قرار گرفته که یکی از آنها آقای کروبی است.
آقای کروبی در زمان امام مسئول بنیاد شهید بودند. پس از امام، رهبر معظم انقلاب انتخاب شدند، آیا رهبری ایشان را کنار گذاشتند یا، خود ایشان از مدیریت بنیاد شهید استعفا دادند؟ رهبری هیچ وقت ایشان را کنار نگذاشت، خود آقای کروبی استعفا دادند و رفتند کنار. سوالی اینجا مطرح میشود. جناب آقای کروبی! مگر خدمت به خانواده شهدا ارزشی و مقدس نبود، مگر برای خدا نبود؟ فرض کنید ایشان بگویند با شرایط جدید دیگر امکان کار کردن وجود نداشت، نمیشد کار کرد و هزار بهانه دیگر...
اما به راستی واقعیت آن استعفا اینها بود؟ نه خیر.
این آقایان پس از انتخاب رهبر معظم انقلاب به خودشان گفتند میرویم کنار، تا اطراف رهبر خالی بماند و ایشان زمین بخورند. پس نتیجه اینکه، جمهوری اسلامی اینها را هیچ وقت از مدار حق بیرون نفرستاد، این خودشان بودند که از حق خروج کردند. چرا چون دیگر ماندن با حق تلخ شده بود. تلخی که همه ناشی از هوای نفس، حسادتها،... بود. اینها میگفتند ما با این سابقه و سن و سال بیاییم از فردی جوانتر از خود دستور بگیریم؟ این دیگر تکرار تاریخ است چون پس از رحلت پیامبر، یک سلسله از ریزشها به این دلیل صورت گرفت که خود میگفتند علی 30 و چند ساله بیاید به ما 60ـ50 ساله دستور بدهد.
* پس معنای این حرفها که میگویند انقلاب فرزندانش را میخورد، چیست؟
** اینها همه اتهام است و باب اتهام هم که باز، در زمان رسولالله هم این اتهام را به نظام اسلامی میزدند. در زمان امیرالمؤمنین هم همینطور. مگر در زمان امیرالمؤمنین نبود که به ایشان خطاب میکردند، علی! تو باعث شدی ما در این مسیرهای باطل بیفتیم. این حرفها و اتهامها که یقیناً هیچ وقت واقعیتها را عوض نخواهد کرد، بلکه وجدانهای بیدار به خوبی تشخیص میدهند که دلیل ریزش و سقوط یک نفر خودش بوده یا نظام و مسئولان.
تودههای مردم ما خوب میفهمند که اینها که رفتند و از نظام و انقلاب و دین فاصله گرفتند، همه به واسطه اعمال و رفتار خودشان بوده است.
*چه میزان میتوان گفت که این ریزشها به دلیل بیتوجهی خودشان بوده است؟ و چه میزان ناشی از مسیر تاریخ انقلاب بوده است؟
** اینطور نیست که کسی دچار انحراف و اشتباه فاحشی شود و بعدها بگوید که من حواسم نبود و توجه نداشتم و چشمانم بسته بود. حضرت امیر در دعای کمیل میفرماید حجت تمام است. اصولاً در باب خواص (که مخاطبان اصلی ریزشها هستند) همیشه دانسته و با اطلاع کامل کار میکنند.
* با این حساب، آیا میتوان شاخصهایی را برای افرادی که دچار ریزشها میشوند مطرح کرد؟
** «حب الدنیا رأس کل خطیئه» محبت دنیا رأس همه این ریزشها بوده است. از صدر اسلام تا امروز اولین و مهمترین عامل همین حب دنیا بوده است ـ بهانههایی چون «چرا علی(ع) قدرت را به ما نداد؟»، «چرا علی ما را امام جمعه فلان نقطه قرار نداد؟»، «چرا در فلان مجلس با ما آن طور که باید رفتار نکرد»، «چرا علی فلان اموال را در اختیار ما قرار نداد؟» همه ناشی از همین حب دنیا بود که دیروز از زبان یاران علی و امروز از زبان فرزندان ارشد انقلاب و به اصطلاح «با سابقه انقلاب» جاری میشود.
ریزشهای خواص نوعاً به همین دلیل بود؛ زیرا اگر فردی از خواص صرفاً به دلیل ناآگاهی دچار انحراف شده و هوای نفس در کار نبوده، سریعاً برگشته است به دامان اسلام.
خیلی از کسانی که بعد از پیامبر اکرم (ص)، از علی(ع) جدا شده بودند، پس از مدتی برگشتند. اینها کسانی بودند که بازی خورده بودند و به محض اطلاع از حق، به دامن حق برگشتند.
این حب دنیا را میتوان در ریاست، جمع اموال و محبت فرزندان نیز برشمرد. که خدا در قرآن میفرماید اگر روزگاری قرار شد تو از اموال، خانواده و... بگذری و نگذری بدان به جنگ با خدا خواهی رفت (فأذنوا، بحرب منالله)
*نکته مهمی که باید مطرح کنم این است که افرادی که امروز در لیست ریزشهای انقلاب قرار گرفتهاند، مثال آقای کروبی و موسوی، اگر چه در حقیقت در مسیر جدایی از انقلاب و اسلام قدم بر میدارند، اما به زعم خودشان، حامیان امام و انقلاب هستند. آیا این کمی ابهامبرانگیز نیست؟ ابهام در اینکه شاید امر بر این مشتبه شود که واقعاً اینها برای انقلاب دارند دل میسوزانند!
**ماسک طرفداری از انقلاب و اسلام بر چهره این افراد زده شده است؛ و برخی را دچار این ابهام کرده است و کمی در شک و دودلی هستند که البته با مرور زمان این شکها در مورد ماهیت واقعی افرادی مثل کروبی و موسوی به یقین تبدیل شده و خواهد شد. اما در خصوص شعار حمایت و صیانت از اسلام و انقلاب باید بگویم مگر کسانی که در جنگ جمل به جنگ با علی(ع) رفتند، حرفی غیر از این داشتند که برای حفظ اسلام با علی(ع) میجنگند؟ این آقایان اگر برای توجیه رفتارهایشان این را نویند چه نگویند ؟!
*برخی بر این باورند که اینان به واسطه سابقه انقلابیشان الان هر چه میکنند به صلاح اسلام و انقلاب است!! حتی افراد متنفذی را نیز برای مشروعیت دادن به خود، وارد جبهه یقیناً هدفی جز این نخواهد داشت که بخواهند به همه این ریزشها و سقوطها وجه انقلابی و دینی و اسلامی بدهند. غیر از این است؟
** بگذارید واقعیتی را بگویم. مردم ما هیچ مشکلی ندارند. مردم ما باور کردهاند. من از شما میخواهم فقط چند روز به دور از هیاهوی رسانهها به متن جامعه بروید. آن وقت خواهید دید که مردم دیگر به ماهیت واقعی افرادی چون موسوی و کروبی پی بردهاند و در انقلاب و نظام هیچ جایگاهی جز عناد و دشمنی برای آنها متصور نیست.
*آیا میشود گفت که پس از وقایع اخیر اینان یک پروسه مظلومنمایی را در رسانههای خودشان دارند اجرا میکنند؟
* دقیقاً، اینها یک جنگ رسانهای و عملیات روانی به راه انداختهاند تا به دروغ اعلام کنند: اولاً ما برای اسلام کار میکنیم! و این مردم ایران هستند که برای ما نگرانند و مردم هم میدانند که ما برای اسلام زحمت میکشیم. اینها میخواهند فریاد خودشان را، فریاد مردم جلوه دهند. اما غافل از اینکه جبهه مقابل این به اصطلاح اصلاحطلبان، زیرکتر از این حرفهاست که بخواهد این دروغها را باور کند. مردم ما مردم آگاهی هستند. همه مسئولان را طی این 30 سال زیر نظر گرفتهاند.
مردم 30 سال است که هم آقای کروبی را میشناسند و هم مقام رهبری را. مردم 30 سال است میرحسین موسوی را دیدهاند، عزیزانی چون شهید رجایی و باهنر را هم دیدهاند.
من نمیخواهم بگویم احمدینژاد خوب مطلق است، اما مردم در انتخابات اخیر هم موسوی را دیدند، هم کروبی را و هم احمدینژاد را. در انتخابات است که میتوان حرف مردم را فهمید.
* کمی هم درباره رویشها صحبت کنیم. یقیناً در برابر هر ریزش، روی و تولدی وجود دارد. ارزش این رویشها چه قدر است؟ آیا توان پر کردن خلأ ریزشها را دارد؟
** رویشهای امروز انقلاب، ارزش والایی دارد، چرا؟! چون ریزشها و فرآیند این ریزشها و همچنین عاقبت افرادی که دچار ریزش میشوند، برای نسل جدید یک تابلویی است. او حواسش را جمع میکند و مواظب است که از میز حق جدا نشوند. یقیناً وقتی عدهای میبینند که افرادی با سابقه انقلابی از پیکره انقلاب جدا میشوند، ناراحت و غمگین میشوند و شاید هم نگران باشند که طی طریق را چگونه ادامه دهیم که این مسأله عیناً در تاریخ وجود دارد. پس از جنگ صفین عدهای به حضرت علی(ع) گفتند، علی جان یاران رفتند و اطرافمان خالی شد. حضرت فرمودند کسی که پس از جنگ میماند هم ارزشش بیشتر است و هم ماندگاری او در جبهه حق طولانیتر خواهد بود. آن روز نفهمیدند علی(ع) چه گفت. فردی که پس از فتنههای صفین و جمل و... در مسیر حق پایدار بماند، یقیناً هیچ وقت از راه حق منحرف نخواهد شد.
تاریخ نشان میدهد که جوانانی که سرنوشت صفین و وقایع خوارج را دیدند، چنان مشتاقانه در مسیر حق ماندند و جنگیدند، که آن سخنان علی(ع) به واقعیت پیوست. ما محصول آن سخنان را در عاشورا دیدیم. افرادی که هیچ دچار لغزش نشدند و حسین(ع) را تا آخرین قطره خون یاری کردند.
* در جمعبندی سخنان شما، باید این سوال را مطرح کنم که از ریزش و رویشها میتوان به نوعی الک کردن و خالص و ناب شدن انقلاب تعبیر کرد؟
** البته که همینطور است. همین ریزشها و رویشهاست که صفوف را مشخص کرده و حق را از ناحق تمیز میدهد اما عرض کنم که انتخابات و حوادثی مانند آن محل ریزش و رویش نیست بلکه ریزشها طی یک پروسه زمانی خاص صورت میگیرد. ما اعتقاد داریم کسی به یک باره دچار ریزش و انحراف نمیشود. ما در جریان وقایع اخیر باید به این نکته توجه کنیم که این افراد از قبلترها دچار این ریزشها و انحرافات شده بودند، اما اینها همه جمع شده بود تا در مقطعی چون انتخابات به منصه ظهور و بروز برسد. این آقایان جمع شده بودند تا قدرت را در دست بگیرند. هدف قدرت بود نه چیز دیگری. وقتی شکست را دیدند، آرام آرام ریزششان و تهی بودنشان خود را نشان داد و همه فهمیدند که در اندرون اینها، پشت این چهرهها و نامها و شعارها چه چیزی پنهان شده بود.
خیلی از افراد بودند که دندان تیز کرده بودند تا پس از به قدرت رسیدن آقای موسوی، به منصب و جایگاهی برسند، که ما اصلاً از اینها خبر نداشتیم. اینها ریزش کرده بودند اما کسی نمیدانست.
اینها منظور همین اصلاحطلبان و سردمدارانشان چون خاتمی، کروبی و موسوی به مثابه ساختمانی فرسوده و از درون و پایه تهی بودند که به واسطه برخی تلاش سر پا مانده بود، که فقط یک زلزله با قدرت کم هم اندرون اینها را برملا کرد. اینها از قبلها فرسوده و تهی شده بودند، زلزله انتخابات این فرسودگی و تهی بودن را به همه نشان داد به این معنا که انتخابات اخیر و فتنه اخیر باعث شد ریزش این افراد به اصطلاح انقلابی عیان شود.
* با این حساب و در پاسخ به سخن شما باید بگویم، چگونه میشود کسی فقط در یک برهه از زمان برخی از این رفتارهای سوء را از فردی چون موسوی و کروبی ببیند و از ما بپذیرد که اینان از قبل دچار ریزش شدهاند. شاید برای خواص قابل درک باشد اما عامه مردم کمی با دیده تردید همچنان که در سوالات قبل گفتم به این مسأله نگاه میکنند. مشخصاً منظورم این است که کسی باور نخواهد کرد که نخستوزیر امام، بخواهد در رأس فتنه باشد، یا امین امام بخواهد نظام را دچار چالش کند. اینطور نیست؟
**بله. حق را به شما میدهم. در مورد این سوال شاید باور این ریزشها برای بسیاری از مردم کمی سخت باشد. چون افرادی که امروز از دایره انقلاب، اسلام و قانون خارج شدهاند، «حقنما» هستند. وقتی اینها در فتنهای هم وارد شوند، کاری هم کنند، عدهای خیال میکنند اینها حق هستند. چون از سویی مردم، از ریزشهای قبلی اینها هم با خبر نبودهاند و دردسر همین جا آغاز میشود. چون اینان که رهرو همان حقنماها میشوند، تا مدتها بر این راه باطل اصرار میورزند و خطر فتنه هم همین است. این افرادی که باطن خراب نیستند، ولی بیاطلاعند و بازی فتنه را میخوردند و به دام حق نماها گرفتار میشوند.
* شما میفرمایید بازی فتنه را خوردند، چگونه؟ چه کسی باعث میشود صدای حق به اینها نرسد و به طرف «حقنما» جذب و کشیده شوند؟ عوام یقیناً در این بازی خوردن بیتقصیر خواهند بود. اینطور نیست؟
** این بازی خوردن را من میخواهم مقداری در «سوءعمل» خودمان و جبهه خودیها و خواص تحلیل و بررسی کنیم. اصولاً فتنه در بستر ناآگاهی مردم متولد میشود. ما باید بحث ریزش و رویش را با بحث عوام و خواص عجین کنیم که اخیراً رهبری هم مطرح کردند. با تعریف خواص، متوجه میشویم که عده زیادی که ما نام خواص را رویشان گذاشته بودیم خواص نبودند. اینها عوام بودند و اطلاع نداشتند.
بیبصیرت بودند. در سایه همین بیاطلاعی، جریان فتنه رفته بود از قبل اینها را توجیه کرده بودند و اینها بازی فتنه را از قبلها خورده بودند و تنها راه نجات اینها، این است که باید خیلی سریع به داد اینها رسید و اطلاعرسانی کرد. که باید عرض کنم، سراسر اطلاعرسانی ما بسیار ضعیف بودیم و عملکرد خوبی در این خصوص نداشتهایم که دلیل این ضعف را هم میتوان در این دانست که خود ما هم از جریان فتنه زیاد اطلاع و آگاهی نداشتیم.
* ما باید در خصوص چه چیزی آگاهی میداشتیم؟ بالاخره از قبل میدانستیم که احزابی چون مشارکت و مجاهدین برای ضربه زدن به انقلاب بیکار نمینشینند. اینها را که میدانستیم!
** من برای پاسخ به این سوال مثال میزنم.
مثلاً همین آقای میرحسین موسوی را که امروز همه ما شناختهایم و درباره وی بحث و حرف وجود دارد، ایشان را من و شما و خیلیها یکسال پیش نمیشناختیم. در حالی که قرار بوده ما به مردم اطلاعرسانی کنیم! چه چیزی باید میگفتیم؟ ریزش آقای موسوی در انتخابات اخیر نبود.
برای تحلیل این ریزش و اطلاع از ریزش و انحراف اصلی آقای موسوی در انتخابات اخیر نبود.
برای تحلیل این ریزش و اطلاع از ریزش و انحراف اصلی آقای موسوی، باید برگردیم به 23 سال قبل. ولی متأسفانه ما از این خبر نداشتیم.
نتوانستیم به مردم اطلاع دهیم. میرحسین موسوی در یک دوره 23 ساله دچار ریزش و انحراف شد، اما در انتخابات خود را نشان داد.
* شما معتقدید عامل اصلی حمایت توده 13 میلیونی از موسوی و عدم باور به اینکه موسوی دچار انحراف ریزش شده، ناآگاهی مردم از سوابق این آقایان و عدم اطلاع از ریزشها و انحرافها پنهانشان بوده است؟
** بله. دقیقاً. پذیرش میکنند. اما خیلی سخت. دیدیم که نظام برای اثبات این حقیقت که این آقایان دچار انحراف و ریزش شدهاند چه هزینههایی را پرداخت کرد و میکند.
* با توجه به این نقصهای ما در اطلاعرسانی و هم همچنین مواجهه با رویشهای جدید در انقلاب، الان تکلیف چیست؟ این راه را از این به بعد چگونه باید طی کرد؟
** وقایع اخیر نشان داد که ما بیش از اینها باید در بحث کسب اطلاع و آگاهیرسانی به مردم تلاش کنیم.
بیش از اینها باید عمیق باشیم، رهبری در دیدار مجلس خبرگان فرمودند که باید شجاعت در فکر کردن داشته باشیم. یعنی همیشه و در هر زمانی این مدار فکر باید باز باشد و با دقت ببیند که آیا نارسایی رخ داده است؟ ناهنجاری وجود دارد. نباید از حساب و احتمالات ترسید. و در آخر اینکه تجربههای به دست آمده از این فتنه در آینده یقیناً باعث پیشرفت ما خواهد بود.