4ـ تحلیل وضعیت پوشش در جامعهی ما
اگر بخواهیم به آسیبشناسی عملکرد نظام در موضوع پوشش بپردازیم، بیشک یکی از مهمترین موارد آن است که در دو دههی گذشته مسئولان یا نهادها قبل از آن که درعلل و عوامل گسترش ابتذال در پوشش به تحلیل روشن، علمی و قابل دفاع برسند عزم خود را بر اصلاح وضعیت متمرکز کردند. از این رو بسیاری از اقدامات یا بدون نتیجه ماند و یا از قضا تأثیری معکوس بر جای گذاشت.
در تحلیل وضعیت پوشش علاوه بر آن که باید از تقلیلگرایی اجتناب و تمام علل و عوامل را تا حد امکان واکاوی نمود لازم است سهم تأثیرگذاری هر یک از عوامل را نیز مشخص کرد. در اینجا تحقیقات میدانی کارشناسانه میتواند تا حدود زیادی به کار آید. متأسفانه اغلب پژوهشهای انجام شده دراین زمینه، جدا از آن که گاه جانبدارانه انجام شده است، بر اسلوب عالمانهای استوار نیست و نکات علمی ساده در آن مراعات نشده است به عنوان مثال آن گاه که یک پروژه درصدد اثبات علل رویکرد به بدپوشی است دیدگاههای عنوان شده توسط دختران و زنان را به عنوان علت واقعی مطرح میکند که از دو جهت قابل تأمل است اول آن که مکانیزم علمى، در بسیاری از این پژوهشها برای احراز صحت گفتهها پیشبینی نشده است و دوم آن که پذیرش صداقت افراد مورد پرسش تنها میتواند برداشت آنها را از علتها بیان کند نه علل واقعی را. بنابراین اگر شخصی علت بدپوشی خود را مشکل اقتصادی در تهیه چادر عنوان کرد نمیتوان به صرف این گفته نتیجه گرفت که گرانی لباس از علل بدپوشی است. در اینجا نقش کارشناسان فن در تحلیل دادهها و تفکیک میان عوامل واقعی و عوامل احساسی(32) مشخص میشود.
وضعیت پوشش در سه دههی اخیر نشان میدهد که از سال 56 تا 59 وضعیت پوشش بانوان روندی رو به رشد داشته است. تحلیل همین پدیده میتواند در بررسی علل بدپوشی در سالهای بعد روشنگر باشد. با وجود آن که از زمان شکلگیری انقلاب تا زمان استقرار نظام اسلامی وجههی همت و مسئلهی اصلی جامعهی اسلامی موضوع حجاب نبود، تمایل به حجاب چگونه توجیه میشود؟ پاسخ آن است که آرمان جامعه یا بخشهای تأثیرگذار آن نابودی رژیم سلطنتی و تشکیل جمهوری اسلامی بود. از آنجا که رژیم پهلوی در نقطهی محوری نفرت عمومی قرار داشت آنچه به وضوح با این رژیم پیوند خورده بود، از جمله کشف حجاب، در دایرهی نفرت عمومی قرار گرفت و آنچه با اسلام و نظام اسلامی تعریف میشد اقبال عمومی یافت و نظام ارزشی جامعه دگرگون شد، به همین دلیل آرمان انقلاب توانست روحانیت و نخبگان مذهبی را به عنوان مهمترین گروه مرجع در جامعه معرفی کند و حجاب بانوان مورد انتظار آنان بود. این احساس عمومی و انقلابی تا ماهها پس از پیروزی انقلاب اسلامی جریان داشت و البته از سال 58 به بعد توصیهی رهبران مذهبی به حجاب و لزوم تعیین ضوابط قانونی برای مقابله با بیحجابی و انتظار جامعه مذهبی برای اصلاح وضعیت موجود، در عمومی شدن حجاب موثر افتاد.
از سال 59 با آغاز جنگ تحمیلی با چند مسئله مواجه شدیم. از یک سو آوارگی بسیاری از خانوادهها و مهاجرت آنان به حاشیهی شهرهای دیگر، افزایش نارضایتی از پیامدهای جنگ (از جمله گرانی)، حضور بسیاری از جوانان مذهبی در جبههها و کاهش اقتدار آنان در شهرها و عطف توجه مدیران به موضوع جنگ و فقدان برنامهریزى در زمینهی گسترش فرهنگ عفاف و از سوی دیگر گسترش برنامههای فرهنگی جهان غرب بر علیه انقلاب اسلامى. در نقطهی مقابل جنگ توانسته بود انسجام اجتماعی و حس ایثار را تقویت کند و توجه به مسئلهی اصلی ـ جنگ ـ سبب میشد که بسیاری مسائل از جمله موضوع آزادیهای اجتماعی و آزادی پوشش، برابری حقوق زن و مرد و مسائلی از این دست در حاشیه قرار گرفته و یا اصلاً مسئلهی اقلیت راحت طلب تلقی شود نه مسئلهی عموم مردم. از این رو مسئله پوشش بانوان در طول جنگ هیچ گاه به عنوان مشکل حاد مطرح نشده بود.
با پایان یافتن جنگ ارزشهای دوران دفاع مقدس از جمله حس ایثارگرى، انسجام اجتماعى، قناعت و معنویتگرایی با افول مواجه شد و از سوی دیگر همت مدیران نظام به بازسازی کشور براساس برنامههای توسعه معطوف گردید. گرچه بازسازی کشور و تدوین برنامه برای ترسیم افقها، تدوین سیاستها و هماهنگی برنامهها ضرورتی اجتنابناپذیر بوده و هست اما اتخاذ رویکرد توسعهای به این معنا بود که الگوهای توسعه فرهنگى، اجتماعى، اقتصادی و سیاسى غربى، البته با اصلاحاتی جزیى، مبنای تحولات قرار گیرد. تعارض میان آرمانهای توسعه و آرمانهای نظام اسلامى، ناهمگونی جهتگیریها و شاخصهای نوشته و نانوشتهی توسعه با جهتگیریها و شاخصهای رشد در الگوی دینی که از ابتدا مورد توجه برخی دانشوران قرار گرفته بود،(33) از دید بسیاری از مسئولان پنهان ماند. در نتیجه شکاف تبلیغاتی و نابرابریهای اجتماعى نمایانتر شد، ثروت و قدرت اقتصادی و اجتماعى به ارزش عمومی بدل گشت، رقابت برای احراز موقعیتهای جدید میل به تجمل را افزایش داد و ارزشهای معنوی تحتالشعاع قرار گرفت. در این وضعیت زنان محجبه از احترام کمتری در جامعه برخوردار شدند و تمایل به خودآرایی و انتخاب پوششهای متنوع فزونی گرفت.
نتایج یک نظرسنجى، که به مقایسهی گرایشهای عمومی مردم در سالهای 56، 65 و 71 پرداخته است، نشان میدهد که 81.8 درصد از پاسخگویان معتقد بودند که مردم در سال 65 به خانمهای چادری احترام میگذاشتند در حالی که این رقم در سال 71 به36.8 درصد میرسد. این تغییرات به وضوح برآمده ازتغییرات ارزشی در یک جامعه است.
برخی صاحبنظران علوم اجتماعى بر این باورند که پوشش یک نماد است که گرچه تغییرات آن در سالیان گذشته مثبت ارزیابی نمیشود اما ضرورتاً بازتابندهی لایههای زیرین و نشانگر تغییر در جهانبینی نیست. از این رو افراد زیادی را میتوان دید که دارای اعتقادات محکم مذهبیاند و حتی به تلفیق دین و سیاست اعتقاد دارند اما از پوشش مناسب برخوردار نیستند.(34)
به نظر میرسد این مطلب چندان خالی از اشکال نیست. اگر تغییر وضعیت پوشش را در کنار تغییرات اجتماعى دیگر، از جمله در روابط زن و مرد، محوریت یافتن لذت و رفاه، همچنین تغییر در سیستم غذایى، سبک زندگی و دهها مورد دیگر ملاحظه کنیم به خوبی به تغییر ارزشها در جامعه پی خواهیم برد و تحولات روحی و اعتقادی جامعه به سمت آرمانها و آموزههای غربی را خواهیم دید؛ تا آنجا که میتوان مشاهده کرد که به تدریج برداشتی از دین که آن را به امور فردی و معنوی تقلیل میدهد و از آن به دین مدرن تعبیر میکنیم عرصه را بر دین شریعتگرا که حوزهی دخالت خود را به ابعاد اجتماعى نیز گسترده است، تنگ میکند. از این رو نمیتوان حضور روزافزون جوانان در مراسم عبادی اعتکاف و دعا را، ضرورتاً، دلیلی بر تقویت دینباوری در آنان تلقی نمود.
در این مقطع علاوه بر بروز تضادهای ارزشی ناشی از اتخاذ برنامههای توسعه، موضوع تهاجم فرهنگی ـ اقدامات هوشمندانهی جهان غرب در ایجاد تغییرات فرهنگی به منظور مقابله با نظام اسلامی و اصولگرایی دینی در جهان اسلام ـ مورد توجه صاحبنظران قرار گرفت. قرائن نشان میدهد که برداشتن حریمهای اخلاقی میان زن و مرد و تغییر در وضعیت زنان از مهمترین محورهای مورد نظر بوده است. در عین حال میتوان حدس زد که بسیاری از مواردی که پیامد اتخاذ سیاستهای توسعهای است، به تهاجم فرهنگی دشمن نسبت داده شده باشد.
از سال 76 و با حاکمیت دولت اصلاحات، مظاهر ابتذال در پوشش و رفتار که در سالیان پایان عصر سازندگی نمود بیشتری یافته بود بیش از گذشته آشکار شد. اگر سهلانگاری نسبی مدیران میانی یا ارشد و اولویت اقتصاد بر فرهنگ، در عصر سازندگى، بر موضوع پوشش بانوان سایه افکنده بود اما در عصر اصلاحات تغافل نسبت به موضوع حجاب و یا تغییر آشکار در سیاستهای گذشته را مشاهده میکنیم. دراین مقطع بحث نسبتاً پر سرو صدای فردی بودن ححاب و ضرورت عدم مداخله دولت را نیز شاهد بودیم. اگر در عصر سازندگى، توسعهی اقتصادی اقتضائات خود را بر فرهنگ عمومی تحمیل مینمود، در دوران اصلاحات این توسعهی فرهنگی بود که مستقیماً اخلاق و تربیت، نظام آموزشی رسمی و خانواده را تهدید مینمود و به ابتذال در پوشش و روابط دامن میزد.
با روی کار آمدن دولت نهم انتظار عمومی در متدینان برای اصلاح وضعیت موجود افزایش یافته و برخی نهادها اقداماتی را نیز انجام داده یا تدارک دیدهاند اما به نظر نمیرسد این اقدامات مرهمی شفابخش بر این زخم کهنه باشد.
به هر حال علل و عوامل رویکرد نسل جوان به بدپوشی به عوامل روانشناسانه، خانوادگی و اجتماعى مختلفی باز میگردد که به برخی از آنها اشاره میشود.
1ـ4ـ وجود زمینه طبیعی میل به خودنمایى
تحقیقات نشان داده است که زنان اُنسپذیرتر و دارای حس ارتباطی قویتری هستند. اگر دغدغهی اصلی مردان تسخیر طبیعت است، دغدغهی زنانه تسخیر انسانها و نفوذ در دیگران، به ویژه مردها است.(35) تمایل به زینتآرایى، اهتمام به جلب توجه مرد و نفوذ در قلب وی در متون اسلامی به صراحت بیان شده است.(36) این غریزه آنگاه که در خدمت مصالح خانواده و تقویت رابطهی زناشویی قرار گیرد کارآیی ویژهای برای زن میسازد و آنگاه که در روابط اجتماعى و بدون مدیریت صحیح بروز نماید مشکلات زیادی میآفریند.
از نگاه اسلام برای هدایت این غریزه و کنترل آن تدابیری اندیشیده شده است که بخشی از اقدامات تکوینی و بخشی تشریعی است. دست خلقت حیای بیشتری به زن ارزانی کرده است(37) و نظام تربیتی اسلام با توصیه به کمکردن زمینههای اختلاط و رعایت حریم میان زن و مرد،(38) ترغیب زن به خودآرایی در برابر همسر(39) و تجویز خودآرایی در برابر همجنس(40) سعی کرده است تا این حد طبیعی را زمینهای برای نشاط فردی و خانوادگی قرار دهد. به نظر میرسد ارضا نشدن این نیاز طبیعى، به شکل مشروع، میتواند زمینه را برای بروز آن به اشکال دیگر فراهم آورد. از آنجا که میل به خودنمایی زنانه ضرورتاً منشأ جنسی ندارد نمیتوان بر بدپوشی زنان به طور حتم مارک انحراف جنسی زد.
2-4 – تمایلات جنسى
نمی توان انکار کرد که برخی از مظاهر بد پوشی بی تأثیر از سائق جنسی نیست. از این رو چنین هرزه پوشی هایی به همراه خود پیام دارد و در صدد حلب توجه جنس مخالف است. بالا رفتن سن ازدواج دختران و نگرانی آنان از آینده، همراه با ضعف زمینه های اخلاقى، سبب شده است که گروهی از دختران در صدد یافتن رفیق جنسی به بد پوشی روی آوردند و گروهی دیگر نیز از این روش برای جلب توجه پسران و زمینه سازی ازدواج بهره می گیرند تا بتوانند خود را در میان گزینه های متعدد پیش روی پسران، متفاوت جلوه دهند. می توان تظاهرات جنسی را در زنان شوهر داری که از رضایت جنسی برخوردار نیستند نیز مشاهده نمود.
3ـ4ـ ضعف خانواده در هدایت و نظارت
خانوادهی امروز را دو مسئلهی مهم رنج میدهد. اول آن که احساس میکند چون گذشته اقتدار و ابتکار عمل را در دست ندارد و گویا توسط دشمنان بیرونی خود محدود و ناتوان میشود. از این رو زمانی که پدران ومادران متدین و دلسوز برنامههایی را برای اصلاح فرزندان در نظر دارند، اغلب احساس میکنند که نه طایفه به حمایت آنان برمیخیزد، نه رسانهها موقعیت والدین را در خانه، به عنوان کانون اقتدار، مسئولیت و هماهنگى، تثبیت میکنند، نه مدرسه به کمک آنان میشتابد و نه حتی سیاستها و برنامههای دولتی به آنان میدان میدهند. از این رو رفته رفته احساس مسئولیت والدین نسبت به آتیهی فرزندان کمرنگ میشود و به این نتیجه میرسند که نباید در شئونات فرزند دخالت کنند.
از سوی دیگر، صرف نظر از مشکل فوق، خانواده با ضعفهایی مواجه است که توانمندیاش را در کنترل و اصلاح اخلاقی و رفتاری همسران و فرزندان با چالش مواجه میسازد. امروزه خانواده چون گذشته مصرف کنندهی آموزههای تربیتی دینی نیست و مرجع پاسخگویی به نیازهای علمی خانواده نهادهایی هستند که نه تنها از آموزههای وحیانی ارتزاق نمیکنند که بر مبانی الحادی بنا شدهاند. هماکنون خانواده نسبت به حضور و موقعیت رسانههایی در جمع خود رضایت میدهد که از مهمترین عوامل تحریک جنسی و بدآموزیهای اخلاقیاند. روابط جنسی همسران نیز در بسیاری موارد به رفع نیازهای طبیعی آنان نمیانجامد و این خود سبب بروز هرچه بیشتر رفتارهای نابهنجار در محیط اجتماعى میشود. غیرتورزی که در گذشته میتوانست سد دفاعی محکمی در برابر تعرضات بیرونی و سهلانگاریهای درونی باشد، به شدت رنگ باخته و جای خود را به تسامح و تساهل داده است. مهارت آموزیهای مناسب به منظور جامعهپذیری فرزندان انجام نمیشود وحساسیت والدین نسبت به انتقال ارزشهای اخلاقی به نسل آینده چون گذشته نیست. در اینجا نیز رسانهها موضوع شکاف میان نسلی را به گونهای مطرح کردهاند که پدران و مادران را نسبت به عدم دخالت در شئونات فرزندان، به این بهانه که آنان برای زمانی دیگر ساخته شدهاند، متقاعد سازند.
4ـ4. خلأ در ناحیه آرمانها
چنان که ذکر شد جذابیت حجاب بیش از آن که ناشی از برنامههای فرهنگی و تبلیغی در دفاع عقلانی و جهتدهی حساسیتهای عمومی به سمت حجاب باشد، ناشی از موفقیت رهبران مذهبی در آرمانسازی برای نسل جوان بود که در ارائه تصویری متعالی از نظام اسلامی متجلی میشد. با گذشت زمان واقعیتهای اجتماعى از جمله تبعیض، فقر، سیاستهای اقتصادى، دستهبندیهای سیاسى، جنگ و مشکلاتی دیگر به نارضایتی گروهی از مردم انجامید و در ذهنیت آنان مقبولیت حکومت خدشه دار گردید. از این رو طبیعی است بخشی از اقشاری که تحت فشارعصبی و روانیاند و نقش حکومت را در ایجاد مشکلات پررنگ میبینند و از سوی دیگر حجاب را، نه براساس باور قوى، که بر اثر احساسات آرمان گرایانه یا تبلیغات دولتی پذیرفته بودند، از حجاب گریزان میشوند. توانمندی یک نظام در آن است که بتواند پیوسته آرمانهای متعالی و حرکت آفرین را برای عموم جامعه و جوانان ترسیم و حساسیتهای اجتماعى مدیریت کند وگرنه باید شاهد آرمانهای منحط، تغییر گروههای مرجع و تغییر نگرشها، ارزشها و رفتار عمومی باشد.
5ـ4ـ ناآشنایی با حدود شرعی و فلسفهی حجاب
در نگاه اول به نظر میرسد بسیاری از جوانان بدپوش با حدود شرعی پوشش و یا عقلانیت حاکم بر آن آشنایی چندانی ندارند و گاه پوشش خود را مصداق پوشش شرعی میدانند. به همین دلیل در مقاطع مختلف نهادها و افراد متدین کوشیدهاند تا با اهدای جزوههای راهنما به جوانان و تألیف کتاب به بررسی ابعاد موضوع بپردازند. با این وجود میتوان اذعان نمود که کارهای انجام شده درخور نیاز مخاطبان در گروههای سنی و فرهنگی مختلف نیست و بسیاری از نوشتجات گردآوری مجدد نکاتی است که در کتابهای گذشتگان با روشی عالمانهتر بیان شده بود. در عین حال به نظر میرسد گاه این عامل بیش از حد بزرگ نمایی شده و به عنوان مهمترین عامل بدپوشی مطرح شده است؛ حال آن که بسیاری از جوانان را زمینههای احساسی و عاطفی به بدپوشی کشانده است نه جهل به حکم حجاب یا جهل به آثار اجتماعى و خانوادگی بدپوشی.
6ـ4ـ روش های غلط در دفاع از حجاب
روشهایی که به نام دین در دفاع از حجاب به اجرا درآمده، گاه خود از عوامل گریز از حجاب بوده است. به کارگیری روشهای خشن و غیرمشروع و بدون نظارت و هدایت حکومت به ویژه در اوایل انقلاب توسط گروهی از متدینان، فقدان سیاستهای ثابت و روشن، تأثیرپذیری برنامهها و سیاستها از وضعیت سیاسی به ویژه در زمان نزدیکی به انتخابات و نیاز به آراء عمومی و ناهماهنگی مسئولان مربوطه، در تجرّی جوانان موثر بود. چنان که وضع قوانینی که به ویژه نوجوانان را بیش از آنچه منظور شارع بود، در تنگنا قرار میداد در تنفر از حجاب تأثیر داشت. به عنوان مثال لزوم رعایت حجاب درمدارس دخترانهای که محل تردد نامحرم نیست، به ویژه در زمین ورزشی که بدن گرمتر و در حال حرکت بیشتری است، میتواند نارضایتی از حجاب بیانجامد.
از سوی دیگر میتوان ناهماهنگی در برنامهریزىها و سیاستها را که از یک سو بر رعایت حجاب پای میفشارد و از سوی دیگر زمینههای شوق به کشف حجاب را دامن میزند مورد اشاره قرار داد. در دههی اخیر هم بر سیاست رعایت حجاب در میادین ورزشی بانوان پای فشاری میشود و هم بر حضور بانوان در عرصههای بینالمللى. گرچه کوشیدهایم تا وانمود کنیم که هیچ منافاتی میان این دو سیاست نیست وبانوان ما در عرصههای بینالمللی با حفظ حجاب برای ایران افتخار میآفرینند اما تجربهی شخصی دختران ورزشکار در بسیاری رشتهها، از جمله قایقرانى، کاراته و ورزشهای رزمی و حتی والیبال و بسکتبال، آنان را به اینجا رسانده است که رعایت حجاب از عوامل ناکامی در میادین ورزشی است. اگر شعارزدگی و فقدان مطالعات کارشناسانه در حوزههای تصمیمگیری نبود پیشبینی این قبیل تعارضات که بالاخره اقتضائات خود را بر مسئولان تحمیل مینماید، چندان غیرقابل پیشبینی نبود.
7ـ4ـ مقابله سیاسى با نظام اسلامى
گرچه در اوایل پیروزی انقلاب اسلامى، نظام استکباری بیش از هر چیز به توطئههای سیاسی و نظامی علیه انقلاب میاندیشید اما به زودی به این باور رسید که، به جای استفاده از روشهای براندازنده و پیگیری ایدهی تغییر رژیم، باید استحالهی فرهنگی را به منظور اصلاح و تغییر رویهی نظام برگزید. ازاین رو مخالفان سیاسی دیروز که در دو طیف عمدهی سلطنت طلب و چپ طبقهبندی میشدند به فعالیتهای فرهنگی روی آوردند. فعالیت برخی از این گروهها در خارج از کشور به سال 1365 و حتی قبل از آن میرسد. با ورود به عصر سازندگی و ایجاد بستر مناسبی که از رهگذر برنامههای توسعه فراهم شده بود گروههای دیگری در داخل و خارج در حوزهی زنان شکل گرفتندو به هم پیوند خوردند و در عصر اصلاحات مرکز ثقل فعالیت این گروهها به داخل کشور منتقل شد. در دههی اخیر NGOهایی شکل گرفتهاند که فعالیت اصلی آنان، به اعتراف خود آنها، عقب بردن مرزهای رفتاری و اعتقادی جوانان و زنان، به ویژه در مراکز دانشگاهى، است(41) و دهها سایت فارسی زبان با هدف تابوشکنی در حوزهی اخلاق به ویژه روابط زن و مرد فعالیت میکنند.
8ـ4ـ تکنولوژیهای جدید رسانهاى
اگر مقایسهای میان تمایل به بدپوشی و ورود تکنولوژیهای جدید رسانهای ـ ویدئو، ماهواره و اینترنت ـ به درون خانوادهها داشته باشیم، به نتایج مفیدی دست خواهیم یافت. استفاده از ویدئو از ابتدای دههی 60 رواج یافت، ماهواره از اوایل دههی هفتاد به خانوادهها وارد شد و اینترنت از اواخر دههی هفتاد. به ویژه تأثیرات ماهواره و اینترنت را بر اخلاق عمومی نسل جوان و افزایش تحریکپذیری جنسی آنان نمیتوان در نظر دور داشت.
9ـ 4ـ تأثیرات ساختارى
شاید بتوان مشکلات ساختاری را مهمترین علل ابتذال در پوشش و حتی ریشه بسیاری از موارد پیش گفته دانست. به بیان ساده ساختارهای اقتصادى، اجتماعى و فرهنگی ارزشها و اقتضائاتی میآفرینند که تضاد ارزشی را در جامعه دامن میزند و در تعارض ارزشهایی چون قناعت و تجملگرایی، خویشتندارى و خودنمایى، دیگرگرایی و فردگرایى، اقتضائات ساختاری بر ارزشهای انقلابی چیره میشوند.
توضیح آن که ساختارهای اقتصادی میتواند ثروت را به محور عزتمندی تبدیل و حرص را توسعه بخشد . چنان که ساختارهای اجتماعى میتواند احراز مناصب قدرت را به یک ارزش تبدیل نماید و حس رقابت را حول محور منصبگرایی سازمان دهد و ساختارهای فرهنگی میتواند توجه به «دنیا» و «خود» را تقویت و نسبیتگرایی اخلاقی و فردگرایی را جایگزین حس دیگرگرایی، توجه به همبستگی اجتماعى و ارزشهای اخلاقی ثابت نماید. از پیامدهای ارزشمندی ثروت و قدرت، تقویت احساس بیعدالتی بود که آثار خود را در امور مختلفی از جمله فاصله گرفتن از گروههای مرجع (روحانیت) که با حکومت پیوند خورده بودند، بر جای میگذارد. چنان که پیامد سیاستهای دولتی که در کنار حمایت اقتصادی از اقشار مختلف، به انتظارات آنان بیش از میزان حمایتها دامن میزد، افزایش احساس فقر و تقویت حرص بود. توسعهی لهو و لعب در میان اقشار مختلف نیز، هم ناشی از تأثیراتی بود که زمینههای فرهنگی بر جای میگذاشت و هم خود تاثیراتی را در حوزهی اخلاق و فرهنگ عمومی بر جای میگذاشت.
تغییر ارزشها سبب شد که گروههایی که تا دیروز در عِداد عزتمندان شمرده میشدند، احساس حقارت کنند. به جرأت میتوان گفت که احساس حقارت مهمترین دلیل دختران در بدپوشی است و آنان با انتخاب نوع پوشش در پی یافتن جایگاه مناسب خود هستند. از این رو تا زمانی که تغییرات ارزشی در جامعه مدیریت نشود و ساختارهای غلط اقتضائات خود را تحمیل کنند، نمیتوان درمان کلی برای معضلاتی چون حجاب جست.
5ـ دولت، پوشش بانوان و چالشها
مدافعان دخالت حکومت در موضوع پوشش بانوان غالباً بحث را تا اینجا میآورند که ولیّ مسلمین از اختیار شرعی برای مداخله در پوشش برخوردار است اما کمتر به این نکتهی مهم توجه شده است که حاکم اسلامی بدین منظور از چه ابزاری استفاده میکند. دولت، به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای اعمال قدرت حاکم اسلامی دارای ویژگی و موقعیتی است که بیتوجهی به آن میتواند روشهای اصلاحی را ناکارآمد و حامیان اصلاح را دچار یأس سازد. در اینجا به چند نکته اشاره میشود.
1ـ5ـ تغییر سریع سیاستها و رویهها
نظام جمهورى، با وجود محاسنی که دارد و باید در جای خود از آن بحث شود، این ویژگی را دارد که در مقاطع زمانی تعیین شده دولتها تغییر میکنند و جای خود را به دولتهای جدید میدهند. تغییر سریع دولتها کشور را با مشکل عدم ثبات در برنامهها و سیاستها مواجه میسازد. در برخی کشورها احزاب حاکم سیاستهای بلندمدت خود را تدوین کردهاند و تغییر افراد جزر و مد شدیدی در وضعیت ایجاد نمیکند. در کشور ما مجمع تشخیص مصلحت و شورای عالی انقلاب فرهنگی علیالقاعده ثبات سیاستهای کلی و راهبردی را تضمین میکنند اما مشکل اینجاست که دولتها هر یک براساس برداشت خود سیاست ها را پیگیری میکنند و گاه نیز اعتقاد خود را بر سیاستها و برنامههای مصوب ترجیح میدهند. در موضوع حجاب شاهد بودیم که پیگیری آن برای برخی دولتها اولویت نداشت و برخی نیز اصولاً به مداخله در موضوع پوشش اعتقادی نداشتند.(42) به عنوان مثال در تاریخ 14/11/76 شورای عالی انقلاب فرهنگی «طرح توسعه فرهنگ عفاف» را تصویب و به دولت ابلاغ نمود اما به دلیل آن که این طرح، از نگاه وزارت کشور دولت اصلاحات، اجرایی نبود، بایگانی شد.
2ـ5ـ غلبهی رضایتمندی عمومی بر مصالح عمومى
آیا همان تصویری که از ولی فقیه به عنوان شخص پارسا و عادل، حافظ مصالح اجتماعى مسلمین، آشنا با ادبیات دینی و زمانشناس به ذهن میرسد، بر دولتها و نهادهای دولتی هم قابل انطباق است؟ دولتها غالباً محصول رقابتهای حزبی و سیاسی هستند و ممکن است در تمامی ابعاد صلاحیت مدیران ارشد یا میانی آنها شناخته شده نباشد. دغدغهی بقاء در برخی دولتمردان سبب میشود که مردم را به مثابهی برگههای رأی ببینند. این اشکال گرچه در کشور ما که پس از انقلاب شمار زیادی از دولتمردان صالح را تجربه کرده است، کمتر مینماید اما به هر میزان که باشد تأثیر خود را بر سیاستها و برنامهها آشکار میسازد. بنابراین ترس از عدم اقبال عمومی و کم شدن میزان آرا در دورههای بعدی مجلس یا دولت سبب ملاحظهکاریها و کنار آمدن با واقعیتهای موجود می شود. گاه نیز شعارهایی در اصلاح وضعیت موجود بر زبان میآید که بیشترین کارآیی آن خاموش کردن زمزمه کسانی است که به ادامه روند کنونی معترضاند. وگرنه، اگر قصد اصلاح بود ابتدا از نهادهای دولتی و از حاشیهی همین دستگاهها آغاز میشد.
3-5ـ ضعف پیوند میان مردم و دولت
برخلاف بسیاری از کشورهای اروپایی که رابطهی دولت و مردم مستحکم است و مردم با نگاه خوشبینانه به تصمیمات دولتی اعتماد میکنند، در کشور ما به دلایل تاریخی چنین پیوندی شکل نگرفته است و نوعی مرزبندی میان مردم و دولت مشاهده میشود. بنابراین حضور مستقیم دولت در بسیاری عرصهها بدون پشتیبانی عمومی انجام میشود و قرین موفقیت نیست. از این رو دولت برای مداخله در موضوع پوشش باید تمهیدات خاصی را برای برخورداری از حمایت مردمی بیندیشد.
4ـ5ـ ناهماهنگی و عدم جدیت در دستگاههای دولتى
دولتها در مقاطع مختلف نشان دادهاند که عزم و هماهنگی لازم را برای پیگیری اموری که نیازمند استمرار یا ثبات قدم است، ندارند. به عنوان مثال با وجود آن که ایران از حادثهخیزترین کشورها در زمینهی تصادفات رانندگی است اما هرگاه که قوای انتظامی برای بهبود وضعیت اقدام کردهاند یا با ملاحظهکاریهای مسئولان مافوق عقب نشستهاند و یا خود انگیزهی پیگیری قاطعانه و مستمر را نداشتهاند. در موضوع حجاب مسئله قدری پیچیدهتر است. فشارهای بینالمللی بر سر مفاهیم حقوق بشری و وجود روحیات سازشکارانه، ناهماهنگی در میان نهادهای پیگیر و مسئول که گاه به تخطهی یکدیگر انجامیده است،(43) عدم پیشبینی هزینههای ناشی از مقاومت برخی گروهها و مسائلی از این دست سبب شده است که هرگاه دولتها گارد مقابله گرفتهاند، به سرعت کوتاه بیایند تا آن جا که اقشار مختلف فکر میکنند تصمیمی که اتخاذ میشود امکان چانهزنی دربارهی آن وجود دارد و میتوان از اهرم اعتراض یا فشار برای توقف برنامهها سود جست.
5ـ5ـ ضعف انگیزه در بدنه اجرایى
مشخصهی مهم بدنه اجرایی آن است که ترکیب غالب آنها را کسانی تشکیل میدهند که با انگیزههای مالی خدمت میکنند و دغدغههای فرهنگی و اصلاحگرانه برای آنان اصل نیست. چنین افرادی را در اموری میتوان به راحتی به کار گرفت که کلیشههای مشخص و قابل محاسبهای دارد اما انجام صحیح امور کیفی را، که هنوز در قالب شاخصهای کمّی قابل ارزیابی نشدهاند، نمیتوان از این مجموعه انتظار داشت. در غیر این صورت با واکنش ظاهرگرایانهی مردم مواجه میشویم که به ظاهر ضابطه پوشش را، در حدی که مورد مؤاخذه واقع نشوند رعایت کردهاند اما همین پوشش را وسیلهای برای تظاهرات جنسی و یا به مسخره گرفتن قانون قرار دادهاند؛ چنان که نیکلاس کریسف خبرنگار مجله نیویورک تایمز در ضمن بیان خاطرات سفر خود به ایران چنین میگوید:
«زنان ودخترانی که اگر بدون پوشش مناسب اسلامی از خانه خارج شوند به زندان خواهند افتاد، این روزها از لباسهایی استفاده میکنند که نه تنها جذابیتهای آنها را خفه نمیکند که آنها را برجستهتر هم میکند.
وی سپس با لحنی طعنآمیز خطاب به رهبران دینی ایران میگوید که باید مواظب باشند چون در پوشش زنان ایرانی نه تنها هیچ اثری از اسلامی بودن نیست که به نوعی وهن عقاید مذهبی نیز محسوب میشود.(44)
در سال 85، طبق طرحى، پرسنل نیروی انتظامی چند ماهی به عنوان ناحیان از منکر در موضوع حجاب وارد شدند. این حضور با دو مشکل مواجه بود اول آن که ورود پرسنل موظف در عرصههای فرهنگی که نیازمند دغدغهی شخصی است، چندان تأثیرگذار نیست و دوم آن که این مجموعه برای ورود در این عرصه از توانمندی فرهنگی لازم برخوردار نیستند. بنابراین بهتر است قوای انتظامی در جایگاه اصلی خود به عنوان ضابطان قوه قضائیه با جرم برخورد قانونی و مقتدرانه کنند نه آن که در نقش مشاوران فرهنگی ظاهر شوند. این نکته البته به معنای نادیده گرفتن نقش دولت در پیشگیری و مقابله با منکرات نیست اما سازوکار مناسب خود را میطلبد. فقدان اتاق فکر، بخشینگری و فقدان نگاه شامل و آیندهنگرانه و غلبهی نگاه حقوقی بر نگاه فرهنگی را در نوشتهها و گفتههای مدیران و مسئولان میتوان دید. ضعف نگاه کارشناسانه سبب شده است که اولاً اقدامات انجام شده با عکسالعملجامعه کارشناسی مواجه شود، ثانیاً به دلیل ناکام ماندن فعالیتها این ایده تقویت میشود که نمیتوان کاری انجام داد و به همین دلیل زمینهی اقدامات بعدی از میان می رود.
سیاستهای تجزیهگرایانه در پیگیری کلان پروژهها نیز از موانع دستیابی به اهداف است. به عنوان مثال اگر طرح جامع اصلاح پوشش مشتمل بر دهها سیاست، برنامه و فعالیت باشد، برخی گمان میکنند با تجزیه کردن طرح جامع و اجرای صرفاً بخشی از برنامهها میتوان دست کم به بخشی از اهداف رسید، حال آن که ممکن است اجرای تجزیهگرایانهی طرحها نه تنها هیچ نتیجهای عائد نسازد که نتایجی برخلاف انتظار ارائه دهد. آنچه به عنوان طرح ساماندهی مد لباس در مجلس شورای اسلامی مطرح گردید اگر به عنوان حلقهای از یک زنجیره و در ضمن یک کلان طرح و با ملاحظه جوانب مختلف آن انجام میشد میتوانست زمینهای برای اصلاح وضعیت باشد اما در وضعیت کنونی که صرفاً به عنوان یک اقدام جزیی پیگیری میشود، چه بسا صرفاً به تکثیر مدلهای لباس بیانجامد، در خدمت ارضای حس تنوعطلبی جوانان قرار گیرد و طرحهای اسلیمی و بومی را موضوع تبرج و خودنماییهای خلاف شرع قرار دهد.
اما نکتهای که کمتر مورد بحث قرار گرفته توجه به این مطلب است که دولتها در خوشبینانهترین وضعیت، به استناد دیدگاههای متخصصان علوم اجتماعى برنامهی اصلاحی خود را تنظیم می کنند. در اینجا این پرسش قابل طرح است که آیا ممکن است نظام کارشناسی خود دارای ماهیتی باشد که کارآیی آن را در اصلاح وضعیت موجود با تردید مواجه سازد؟ اگر به این نکتهی مهم توجه کنیم که علوم انسانی بر مفاهیم بنیادین، پیشفرضها، تعاریف و ساختارهایی بنیان شده و از اهدافی برخوردارند که بر مبانی فلسفی استوار است و تعریف و تصویری که از انسان و ابعاد وجودی او، آزادی و اختیار، نسبت میان فرد و جامعه، نسبت میان دین و اجتماع، نسبیّت یا شمول گزارههای اخلاقی و اموری از این دست در مکاتب فلسفی اختیار می شود، در جهتگیریهای علوم موثر خواهد بود و اگر این نکته را هم ملاحظه کنیم که علومی از قبیل جامعهشناسى، روانشناسى، مشاوره و تربیت تحت سیطره گفتمان لیبرالیستی و چپ شکل گرفته و یا تطور یافتهاند؛ آنگاه در قابلیت این علوم برای پیریزی تمدن و تعمیق و گسترش فرهنگ اسلامی با تردیدهای مهمی مواجه خواهیم شد. از این رو میتوان اذعان نمود که پذیرش چارچوب تحلیل علمی رایج میتواند به صحه گذاشتن بر برخی واقعیتهای موجود منجر شود. به عنوان مثال اگر بدپوشی را به عنوان یک ناهنجاری (در تعریف رایج آن در علوم اجتماعى) به شمار آوریم و در صدد اصلاح آن برآییم با این مسئله مواجه میشویم که ممکن است اکثریت جامعه پوشش مناسب را حدّی از پوشش بدانند که با ضوابط تعیین شده در شریعت همخوان نباشد و حتی ممکن است در زمانی پوشش مورد نظر شرع و یا حجاب برتر با استنکار و تحقیر عرفی مواجه شود در این صورت باید در چارچوب ادبیات علوم اجتماعى بر پوششی که شکل هنجار به خود گرفته است مهر تأیید زد و آن را مشروعیت بخشید یا بر آموزههای دینی و ضرورت اصلاح وضعیت موجود تاکید بیشتری نمود؟
6ـ بایستهها
نخست توجه به این نکته دارای اهمیت است که بدپوشی به مثابهی آسیب اجتماعى در پیوند با دیگر مسائل اجتماعى و معلول عوامل کم و بیش مشترکی است. از این رو هر طرحی که با جداسازی این پدیده در صدد اصلاح وضعیت حجاب ، با رویکردی انتزاعی و تجزیهگرایانه باشد پیشاپیش محکوم به شکست است و یکی از علل شکست طرحها و برنامههایی که تاکنون اجرا شده در همین موضوع نهفته است. بنابراین نیازمند تدوین طرحی جامع هستیم که با نگاهی کلان و مبتنی بر شناخت علل و عوامل مشترک و علل و عوامل خاص بدپوشى، بتواند سیاستهای محتوایى، روشى، سازمانی و انسانی را به درستی ارائه نماید، جایگاه متخصصان حوزههای علمی را، هم در مرحلهی تبیین و تحلیل و هم در مرحله سیاستگذارى، برنامهریزى، اجرا و نظارت مشخص کند، جایگاه نهادهای مختلف حکومتی و نسبت میان آنها را به وضوح تعیین نماید؛ استعدادهای مردمى، اعم از حوزههای علمیه، سازمانهای مردم نهاد، هیئتهای مذهبی و رسانههای گروهی را شناسایی و در نسبتی معنادار با حکومت تعریف کند و بتواند به طور مستمر نارساییهای موجود در عملکرد نهادها را تحلیل و به شکل پویا، پیوسته خود را ترمیم نماید.
هدف از تدوین طرح جامع عفاف و حجاب تبدیل کردن حجاب و اصلاح روابط زن و مرد به خواست عمومى، کم کردن تأثیر تبلیغات فاسد و مغرضانهای که به تحقیر حجاب و ترویج ابتذال می پردازند، غزا مند شدن مؤنان و پاکان، احساس اقتدار در ناهیان از منکر و احساس ترس در افراد گناهکار و مهم تر از همه پرورش نسل نو برای انتخاب بهتر و خودنگهداری اخلاقی است. در طرح جامع ابتدا پرسشهای مهم ناظر به چیستی، چرایی و چگونگی ارتباط میان حکومت و حجاب تدوین میشود. فایدهی مهم این مسئله شناسیها ارایهی جغرافیای بحث است و نشان میدهد که هر طرح جامع باید به حل چه مسائلی توجه کند و پروژههای پیشنهادی هر یک چه حوزههایی را نکاویدهاند. به علاوه این پرسش ها میتواند ذهن کارشناسان را به ابعاد یک مسئله متوجه سازد. در اینجا با برخی از پرسشهای قابل طرح آشنا میشویم. البته پیشفرض طرح این پرسشها پذیرش وجوب شرعی حجاب در شریعت اسلامی است:
1ـ مفاهیم بنیادینی که، قبل از بحث از پوشش و آرایش، باید بر آنها تفاهم کرد چیست؟ (مفاهیمی چون هویت جنسى، الگوی مشارکت اجتماعى و...)
2ـ آیا حد پوشش واجب الرعایه برای مردم همان حد پوششی است که حکومت باید آن در جامعه تحقق بخشد یا آن که حد انتظار حکومت باید کمتر یا بیشتر از حد شرعی آن باشد؟
3ـ آیا اصل حجاب موضوعی فرهنگی و تنوعپذیر است یا دارای ثبات میباشد؟ به عبارت دیگر میتوان چنین فرض کرد که حد پوشش در جوامع مختلف، به حسب فرهنگها و حساسیتهای مختلف آنان، متفاوت باشد؟
4ـ آیا میتوان انتخاب پوشش مناسب و عفیفانه و کم شدن اختلاط در روابط زن و مرد را به عنوان یکی از شاخصهای رشد اجتماعى و فرهنگی در نظام اسلامی برشمرد؟
5ـ بدحجابی در جامعهی ما چه مختصاتی دارد که آن را از بیحجابی در جوامع گذشته و صدر اسلام تمایز میسازد؟
6ـ نسبت میان بدپوشی و نیاز جنسى، تنوع طلبی جنسى، حس خودنمایى، تجرد و تأهل، سن، وضعیت خانوادگى، ناآگاهى، فقر اقتصادى، تحولات فرهنگى، پیشرفت تکنولوژیهای ارتباطى، کمبود مدلهای مناسب برای لباس، مشکلات نظام آموزشى، ساختارهای اجتماعى، مشکلات سیاسى، و... چیست؟
7ـ جایگاه هر یک از شاخههای علمی آسیبشناسی اجتماعى، مردمشناسى، روانشناسى اجتماعى، روانشناسى، علوم تربیتى، خانواده درمانگرى، سیاست، اقتصاد و علوم دیگر در کنار علوم دینى، در تبیین و تحلیل مسئله و کنترل و اصلاح آن چیست؟
8ـ موضوع حجاب، روابط زن و مرد (و به طور کلی موضوع عفاف) در جهتگیریهای کلى، سیاستگذاریها و برنامهریزىهای نظام اسلامی چه جایگاهی دارد و آیا اصولاً چنین موضوعی واجد اهمیت است؟
9ـ مسئولیت حکومت اسلامی و قوای مختلف آن در ساماندهی پوشش و حجاب چیست؟ به عبارت دیگر آیا اصولاً حکومت وظیفهای در این قبال دارد؟ وظیفهی حکومت در حد نظارت و دیدهبانی است یا دخالت مستقیم و عهدهدارى؟ و آیا دخالت حکومت صرفاً زمینهسازی برای تمایل به حجاب است یا به جعل قوانین تشویقی و تنبیهی و مجازاتها هم تسری مییابد؟ آیا اشکالات ناشی از دخالت دولت، اشکالات ذاتی است یا میتوان دخالت حداکثری دولتها را پذیرفت اما سامانهی دیگری برای آن ترسیم نمود؟
10ـ شرایط وجوب دخالت حکومت در موضوع حجاب چیست؟ آیا جواز دخالت حکومت در موضوع حجاب منوط به رضایت عمومی یا پذیرش عقلای زمان و یا جامعه کارشناسی است؟
11ـ سیاستها و برنامههای نظام سرمایهداری و گروههای وابسته، در موضوع پوشش زنان، به ویژه زنان ایرانی چیست؟
12ـ با وجود آن که غرض از تشریع احکام شرعى، از جمله حجاب، آن است که مومنان به اختیار خود راه درست را برگزینند، چرا حکومت اسلامی با دخالت خود، راه را بر اختیار مردم میبندد و آزادیهای آنان را محدود میسازد؟
13ـ با وجود آن که تجربه کشورهای مختلف، از جمله کشورهای اسلامى، نشان میدهد که هر چه محدودیتها کمتر باشد حساسیتهای جنسی جامعه نیز کاهش مییابد، دلیل اصرار دولت بر محدودسازی پوشش بانوان چیست؟
14ـ با آن که رنگ تیره زمینهساز افسردگی و رنگهای روشن و مدلهای متنوع سبب نشاط نسل جوان است، چرا با محدود کردن پوشش، جوانان را به سمت افسردگی سوق میدهیم؟ آیا سرکوب کردن حس تنوعطلبی زمینههای افسردگی را فراهم نمیسازد؟
15ـ آیا تجربه 25 ساله ایران در مقابله با بدحجابی نشانگر آن نیست که دخالت دولتی در چنین موضوعاتی نتیجهی معکوس بر جای میگذارد؟
16ـ اگر الگوهای توسعه نقش مهمی در توسعهی ابتذال دارند پس چرا کشورهایی چون مالزی که در الگوی توسعه پیشرفتهتر از ایران هستند با چنین حدی از تظاهرات جنسی در جامعه مواجه نیستند؟
17ـ فراخوان زنان به حضور اجتماعى توسط مسئولان نظام، بدون ارائه الگویی روشن از مشارکت اجتماعى متناسب با جنسیت، چه تأثیری در مفاسد اجتماعى از جمله هرزهپوشى و روابط سهلانگارانه داشته است؟
18ـ تأثیر رسانههای عمومی به ویژه سیما در موضوعاتی چون پوشش بانوان، رفتارهای جنسى، روابط زن و مرد، اخلاق فردی و اجتماعى، غیرتمندی و همبستگی اجتماعى چیست؟
19ـ علت توسعهی فرهنگ هرزهپوشی در دهههای اخیر چیست و ساختارهای فرهنگی، سیاسى، اجتماعى، اقتصادی و سیاستها و برنامههای کلان و رسانههای ملی هر یک چه نقشی را در این مورد ایفا کردهاند؟
20ـ آیا نهادهای حکومتی از جمله رسانههای ملی خود در مشروعیت بخشیدن به بدحجابی تأثیر داشتهاند؟
21ـ چگونه میتوان سیاستها و برنامههایی را در موضوع پوشش تدوین و اجرا نمود که با تغییر دولتها و با تغییر شرایط سیاسى به بیمهری و فراموشی گرفتار نشوند و یا تغییرات اساسی نیابند؟
22ـ چگونه میتوان حجاب را به یک ارزش درونی و خواستهی عمومی تبدیل نمود؟
23ـ چگونه برای نسل جوان آرمانسازی کنیم که حجاب در جنب آرمان متعالی مورد نظر، ارزشمند شود؟
24ـ چگونه میتوان حجاب را به دغدغهی واقعی مدیران میانی و ارشد تبدیل نمود که خود انگیزهی پیگیری موضوع را داشته باشد؟
25ـ چگونه همبستگی اجتماعى، حس تعاون، غیرت، ارزشهای گروهی و ارزشهای اخلاقی ثابت را تقویت کنیم که زمینهای مناسب برای ثمربخشی امر به معروف و نهی از منکر باشند؟
26ـ چگونه مردم را در موضوع حجاب حساس کنیم، فراخوان نماییم و به صحنه آوریم، مدیریت و پشتیبانی کنیم و ناهیان از منکر را اقتدار بخشیم؟
27ـ نظام آموزش و پرورش رسمی و غیررسمی ما نیازمند چه تحولاتی است تا نتیجهی آن تقویت عزم و اراده معنویتگرایى، عفاف، خویشتندارى، کرامت نفس،علاقه به کار و فعالیت، علاقه به مواجهه با مشکلات و تقویت نشاط در نسل جوان باشد؟
28ـ سیاستها و برنامههای رسانه ملی و سیستم نظارتی حاکم بر آن نیازمند چه اصلاحاتی است تا نتیجهی آن اصلاح روابط زن و مرد در رسانهها و تغییر نگاه به زن، از ابژهی جنسی به انسان متعالی و تأثیرگذار، باشد؟
29ـ چگونه کارآمدی خانواده را به ویژه در نظارت و هدایت فرزندان افزایش دهیم، احساس مسئولیت والدین را تقویت کنیم و جایگاه آنان را ارتقا بخشیم و پیوند میان فرزندان و والدین را محکمتر و ثمربخشتر سازیم؟
30ـ سیاستها و برنامههای نظام چگونه به سمت تسهیل ازدواج جوانان وحل نیازهای مشروع جنسی آنان جهتگیری شود که تظاهرات جنسی در جامعه کمتر شود؟
31ـ چگونه میتوان زمینههای تحریک جنسی در خانوادهها و در محیط اجتماعى را کم کرد؟
32ـ ساماندهی و مدیریت مدلهای لباس چگونه انجام شود تا به جای ترویج ابتذال، به توسعه عفاف بیانجامد؟
33ـ در موضوع حجاب چگونه برنامهریزى آموزشی و فرهنگی کنیم که نتیجهی آن محتوای ارزشمند، جذاب و اثرگذار و متناسب با گروههای سنى، علمی و اجتماعى مختلف باشد؟
34ـ چه فعالیتهایی انجام شود که نتیجهی آن پرورش کارشناسانی باشد که بتوانند در سطوح مختلف، از راهنمایی و مشاوره نوجوانان و جوانان گرفته تا مشاوره به نهادها وارائه تحلیلهای کلان، فعالیت کنند؟
طرح جامع، هم مشتمل بر سیاستهای عام است، که به منظور اصلاح بسیاری از آسیبهای اجتماعى دیگر هم پیشنهاد میشود و هم شامل سیاستهای خاصی که درخصوص طرح حجاب و عفاف جریان مییابد. برخی از سیاستهای حاکم بر طرح عبارتند از:
3ـ6ـ اصلاح نظام آموزشی و تربیتى
از آنجا که نظام آموزشی و پرورشی رسمی و غیررسمى، برخلاف انتظار، از عوامل مهم تغییر در نظام ارزشی و فاصله گرفتن نسل جوان از جغرافیای باور دینی است، اصلاحات بنیادین در آن ضروری به نظر میرسد. نظام آموزش رسمی با نادیده گرفتن جنسیت، دختر و پسر را به یکسان آموزش میدهد و همین نکته به اختلال در هویت جنسی آنان میانجامد. بنابراین دختر و پسر تصویری صحیح از خود به عنوان یک جنس خاص ندارند و نمیتوان آنان را برای ایفای مطلوب نقشهای خاص برگزید. از پیامدهای بیتوجهی به هویت جنسی آن است که دختران به ایفای نقشها و رفتارهای مردانه ترغیب میشوند و بر علیه آموزههایی که آنان را به رفتارهای خاص چه در پوشش و آرایش و چه در حضور اجتماعى فرا میخواند و احکامی خاص برای آنان بیان می کند، میشورند. از سوی دیگر نظام آموزشی نسبت به ارزشهای اخلاقی همچون عفاف، حیا، و نسبت به خانواده چنان که باید حساس نیست.
لازم است علاوه بر اصلاح جنسیتی نظام آموزشی رسمى، پرورش شخصیت اخلاقی جوانان مبتنی بر تقویت اراده، کرامت نفس و خویشتندارى از مهمترین اهداف نظام آموزشی قرار گیرد و بدین منظور باید نگاه ما به مقوله پرورش اصلاح شود. هم اکنون مقولهی پرورش در نهادهای رسمی از دو مشکل مهم رنج میبرد. اول آن که تفکیک موضوع پرورش از آموزش و بیتوجهی به بعد پرورشی آموزش(45) پیامدهایی را تحمیل کرده است و دوم آن که برخلاف ایدهی بنیانگزاران، از ابتدا نگاهی تخصصی بر امور پرورشی حاکم نبود و نه مربیان از میان نخبگان انتخاب میشدند و نه آموزشهای آنان نشان از حاکمیت نگاه تخصصی داشته است. از این رو انجمن خانه و مدرسه بیش از آن که نهادی در خدمت کارآمدی دو طرفهی نظام خانواده و نظام آموزشی باشد، در خدمت تأمین هزینههای اقتصادی مدرسه قرار گرفت. حمایتهای ضعیف مالی و علمی از مربیان پرورشی هم به وضوح بیانگر نگاه مدیران به مقوله پرورش و حد انتظارات آنان است.
رسانههای عمومی به ویژه سیما، هم به دلیل تأثیرگذاری عمیق در باورها، تمایلات و رفتار عمومی و هم به دلیل آن که بیش از ابزارهای آموزشی و پرورشی دیگر برخاسته از مدرنیته و روح مادی حاکم بر آن است، در مقولهی پوشش تأثیرگذار بوده و نیازمند اصلاحات اساسی است. هم اکنون سکس در کنار طنز، خشونت و دلهره یکی از چهار عامل جذابیت در هنرهای نمایشی مدرن است و همین دلیل، توجیهگر ابتذال در بسیاری از رسانههاست. به نظر میرسد اصلاحات اساسی در رسانهها، به ویژه رسانههای تصویرى، جز از طریق بازتعریف مفهوم هنر و تدوین فلسفهی هنر اسلامى، میسور نیست. در عین حال، باتوجه به دور از دسترس بودن اصلاحات بنیادین در مقولهی هنر برخی اصلاحات در رسانه پیش نیاز اصلاح در وضعیت پوشش و رفتارهای نسل جوان است.
قدم اول در اصلاح وضعیت موجود تغییرات ساختاری در نهادهای فرهنگی کشور از جمله وزارت ارشاد و صدا و سیماست. مناسب آن است که تقسیمات حوزهای و معاونتی به جای آن که براساس ابزار هنری تنظیم شود (معاونت سینمایى، معاونت تئاتر و هنرهای نمایشى، معاونت موسیقی و...) براساس مخاطبان و یا نهادهای مهم تنظیم شود (معاونت جوانان، معاونت خانواده، معاونت زنان) در این صورت دغدغهی اصلی هر معاونت تولید محصولات فرهنگی برای رفع نیاز مخاطبان است نه ضرورتاً تولید بیشتر فیلمهای سینمایی یا قطعههای نمایشى. در مرحلهی بعد سیاستهای رسانه ملی در موضوع عفاف، که مشتمل بر سیاستهای عام در کل برنامهها، و سیاستهای ویژه که صرفاً در بخش فیلم و سریال، مسابقه و سرگرمى، طنز، و یا برنامههای دیگر جریان یابد، تدوین میشود. سپس در هر بخش به ویژه در گروه فیلم و سریال، سرگرمی و مسابقات، تیمهای کارشناسى، مرکب از کارشناسان حوزههای مختلف از جمله اخلاق و تربیت، آسیبشناسی اجتماعى، روانشناسى و کارشناس علوم دینی گرد هم میآیند تا اولاً مهمترین معضلات اجتماعى قابل بحث در رسانه را که گروه های کارشناسی در طرح و برنامهی سازمان تعیین و نیازهای اصلی را که مشخص کرده است به مرحله کاربرد نزدیک کنند؛ ثانیاً در چند مرحله -پس از تدوین سوژه، پس از نوشته شدن سناریو و فیلمنامه و پس از تدوین فیلم و برنامههای دیگر- آن را ملاحظه و رأی کارشناسی خود را انشاء کنند تا شناسنامهی فرهنگی و هنری برای هر برنامه تنظیم و صرفاً برنامهای که واجد امتیاز لازم است اجازهی اکران یابد و ثالثاً پس از نمایش برنامه بازخورد آن را بررسی و نکات تکمیلی را برای اصلاحات آتی ذخیره کنند و البته حمایت مالی از هر برنامه و از هر بخش به میزان امتیازاتی است که تیم کارشناسی در نظر گرفته است.
چنین پیشنهاداتی صرفاً در زمانی قابلیت اجرا خواهد داشت که اصلاحات اساسی به دغدغهی عمومی مدیران تبدیل شود وگرنه اصلاحات بخشنامهای مشکلی را حل نخواهد نمود.
1ـ6. بازترسیم شاخصهای رشد فرهنگی اجتماعى در نظام اسلامی
آنچه هم اکنون مستند دستگاه مدیریت و برنامهریزى کشور میباشد شاخصهای بینالمللی رشد فرهنگی است که به مواردی چون سرانهی مصرف خمیر کاغذ، سرانهی صندلیهای سینما و کتابخانه، میزان تولید و واردات فیلمهای بلند سینمایی و تولید و واردات کالاهای صوتى- تصویری محدود میشود. واضح است که این شاخصها نمیتوانند نمایانگر رشد اخلاق و معنویت، فضائل انسانى، میزان فهم و تمیلات عمومى، التزام به رعایت آموزههای وحیانى، سخت کوشی و مواردی از این قبیل باشند بلکه چه بسا تنوع مجلات و تکثّر محصولات فرهنگی که حامل ادبیات مدرناند، خود از مهمترین زمینههای توسعهی ابتذال و دوری از عفاف است. از این رو نیازمند تدوین شاخصهایی هستیم که بتواند رشد معرفتی، اخلاقی و تربیتی و رفتاری را، براساس مقیاس اسلامى، توضیح دهد. به عنوان مثال سرانهی مصرف نوشابههای الکلی و غیر الکلی گازدار، میزان مصرف غذاهای آماده و غذاهای فرنگى، میزان استقبال از برنامههای مختلف در سیما و سینما، میزان استقبال عمومی از مدلهای لباس ارائه شده، در کنار میزان ارتباطات فامیلى، میزان دخالت طایفه در حل مشکلات خانوادگی و مواردی از این دست است که میتواند نمایانگر رشد یا انحطاط فرهنگی باشد. صرفاً با تدوین چنین شاخصهایی است که میتوان به به بررسی میزان تأثیر ساختارهای اقتصادى، اجتماعى، فرهنگی و سیاسى بر موضوع عفاف پرداخت و ضرورت بازنگری در برنامههای توسعه را توضیح داد.
2ـ6ـ تحلیل تغییرات شخصیتی نسل جوان
در نگاه نخستین چنین احساس میشود که امروزه نسل جوان ما برای گوش کردن و پند شنیدن اصلاً فرصت و حوصله ندارد، بازیگوش و غفلت زده است و بسیار کمتر از نسل گذشته تسلط بر نفس دارد. اما به نظر میرسد در زیر این پوستهی ظاهری واقعیتی دیگر در جریان است. به هر حال تحلیل شخصیتی نسل جوان و تحولات آن در چند دههی گذشته در مقایسه با تغییراتی که در عرصه برنامهریزى و مدیریت کلان اجتماعى رخ داده است میتواند بسیار راهگشا باشد، تصویری اجمالی از آینده پیش روی نهد و ما را در برنامهریزىهای آتی کمک کند.
4ـ6ـ ایجاد زمینه برای کارآمدی خانواده
چنان که گفته شد خانوادهی ایرانی را دو معضل عمده ناتوان ساخته است اول آن که والدین از احساس مسئولیت کمتری در نظارت و هدایت فرزندان خود، نسبت به گذشته، برخوردارند ودوم آن که احساس میکنند چون گذشته از اقتدار و نفوذ کلمهی لازم برخوردار نیستند و نهادهای رقیب امکان نظارت و هدایت را از آنان گرفتهاند. برای اصلاح وضعیت موجود مهمترین اقدام اصلاح سیاستها و برنامههاست؛ به گونهای که خانواده محوری اصل حاکم بر تمام تصمیمات تلقی شود. متأسفانه ضعف کارشناسیها به حدی است که هرگاه سخنی از تقویت خانواده برزبان میآید، برداشت رایج آن است که باید تمام سیاستها و برنامههای پیشبینی شده را حفظ نمود و صرفاً عنوان حمایت از خانواده را به ذیل آن افزود؛ حال آن که برخی سیاستها و برنامهها خود عامل تضعیف خانوادهاند.
تشکیل پودمانهایی که به ارتقاء مهارت والدین بیانجامد، طراحی برنامههای جذاب رسانهای به منظور تقویت غیرت و مسئولیت والدین، تقویت پیوند میان دو نسل و پرورش روحیهی مطاوعه در فرزندان، تقویت پیوندهای خویشاوندی و مواردی از این دست میتواند در این راستا موثر واقع شود.
5ـ6ـ تقویت حساسیت عمومی نسبت به عفاف
چنان که ذکر شد فرهنگ مدرن اصولاً نسبت به برخی مفاهیم چون غیرت، قناعت و عفاف خوشبین نیست. تحولات دهههای اخیر که به منظور مدرن سازی هرچه بیشتر پی گیری شد نیز نمایانگر همین واقعیت است. به نظر میرسد تمامی عوامل از رسانههای عمومی گرفته تا ضوابط و قوانین دست به دست هم دادهاند تا حساسیتهای عمومی نسبت به عفاف را کم کنند. این موضوع که چرا جرأت مردم در نهی از منکر کم و جرأت خطاکاران افزون شده است را باید در دو علت عمده جست؛ اول آن که مردم احساس می کنند تلاش برای ترویج حجاب شنا کردن بر خلاف مسیر رودخانه است؛ مطلبی که خطاکاران نیز به خوبی بر آن وقوف یافتهاند و دوم آن که قانون به حمایت از ناهیان از منکر نمیآید و به آنان جرأت نمیدهد؛ حال آن که به نظر میرسد برخی آموزها نه تنها مردم را به نهی از منکر فرا میخوانند، بلکه در مسائلی که به امور جنسی مربوط میشود حساسیتها را بیشتر تحریک میکنند تا آنجا که گاه به مردم اجازه داده شده است تا حتی بدون اجازهی قبلی حکومتى، به برخورد قهرآمیز با اشخاصی که متعرض نوامیس میشوند و یا چشم چرانی میکنند، اقدام کنند. گرچه پیشاپیش میتوان دخالت مستقیم مردمی را زمینهساز مشکلاتی دانست اما لازم است تبعات موضوع در یک نگاه شامل تحلیل و این پیامد در کنار افزایش حساسیت عمومی نرخگذاری شود.
تقویت روحیه همگرایی و همبستگی و توجه به ارزشهای گروهی نیز از زمینههایی است که به افزایش حساسیت عمومی منتهی میشود.
6ـ6. تربیت جنسی نوجوانان و جوانان
فرزندان ما در شرایطی سنین بلوغ را تجربه میکنند که به دلیل برخی ملاحظات راههای مطمئنتر ارائه اطلاعات و تحلیلها، به آنان، مسدود شده است و آنان نیازمندیهای اطلاعاتی خود را از همسالان، اشخاص و گروههای غیرمسئول و غیرمطمئن دریافت می کنند و به همین دلیل نه از وضعیت جسمی و روحی خود در سنین رشد چندان اطلاعی دارند و نه از جنس مخالف. از این رو هم در مدیریت برخود ناتواناند و هم در مقابل جنس مخالف آسیبپذیر. در اینجا نیازمند تدوین سیاستها و تنظیم برنامههایی هستیم که مسئولیت و سهم خانواده و نظام آموشی رسمی و غیررسمی را به درستی ترسیم و تربیت و آموزش جنسی را با محوریت عفاف دنبال کند. امروزه آنچه موجب نگرانی دلسوزان شده آن است که بحث از ضرورت تربیت و آموزش جنسی بیشتر از سوی نهادهایی ترویج میشود که بیش از آن که متأثر از فرهنگ دینی باشند از آموزههای لیبرالیستی تغذیه میکنند و بیش از همه نسبت به تحقق ایدهی مجامع بینالمللی متعهدند و در نتیجه این قبیل آموزشها به دغدغهی روابط جنسی در نسل جدید دامن میزند.
تربیت جنسى، به گونهای که بر آن پای میفشاریم، هم در جهتگیریها و اهداف، هم در محتوا و هم در روش از آنچه در اسناد بینالمللی و رویکرد جهان غرب مشاهده میکنیم، متفاوت است.
7ـ6ـ تسهیل ازدواج جوانان
نیاز جنسی از طبیعیترین نیازهای بشری است که با ورود به سن بلوغ خود را نشان میدهد . هرچه فاصله میان سن بلوغ و سن ازدواج کمتر باشد، مشکلات ناشی از فوران نیازهای جنسی کمتر میشود. امروزه ازدواج در سنین نوجوانی و اوایل سنین جوانی با چالشهایی چون عدم تأمین اقتصادى، مانعیت نظام وظیفه و نظام تحصیلی برای ازدواج و عدم توانایی دختر در مدیریت خانواده مواجه شده است. گرچه هر یک از این عوامل در جامعهی ما نقش مهمی در تأخیر ازدواج دارد اما به نظر میرسد مهمترین مشکل موجود، موانع فرهنگی است. این که پیش نیاز ضروری تشکیل خانواده تأمین مسکن و شغل رسمی و ثابت است؛ این که لازمهی ازدواج دختران توانمندی در ایفای نقش مدیریتی است و این که ازدواج با تحصیل ناسازگار است تنها در صورتی بدیهی به نظر میرسد که مشکلات را مانع زندگی و رفاه را پیش شرط آغاز بدانیم اما در فضای دینی که توکل به خداوند، جرأت در مقابله با مشکلات، قناعت و سختکوشی جایگاهی خاص مییابد، نمیتوان تمامی مشکلات را مانع به حساب آورد. به علاوه ازدواج بدون تشکیل خانواده، در اوایل سنین جوانی و تا فراهم شدن لوازم زندگی مستقل، با وجود مشکلاتی که بر آن مترتب است، ممکن و از تمایل به گناه بهتر است.
لازم است نظام اسلامی علاوه بر آن که تغییر نگرشها در موضوع ازدواج را مهمترین اولویت خود می داند، اصلاح وضعیت نظام وظیفه عمومى، انعطافپذیری نظام آموزشى، اشتغال زایى، ایجاد مسکنهای ارزان قیمت و آموزش مهارتهای زندگی برای جوانان در آستانهی ازدواج و والدین آنان را در دستور کار قرار دهد.
8ـ6ـ مقابله با ولگردی(46) و بیکارى
در آموزههای اسلامی بیکاری منفور و زمینهساز بروز مشکلات دانسته شده است.(47) در گذشتهی نه چندان دور جوانان ولگرد از سطح برخی شهرها گردآوری و به اردوگاههای کار اجباری تحویل میشدند؛ اما امروزه بیکاری و تنبلی چندان قبیح به نظر نمیرسد. اگر پژوهشهای میدانی دقیقی در نسبت میان بیکاری و مفاسد اجتماعى، از جمله هرزهپوشى، انجام شود بسیار گویا خواهد بود چنان که احساس میشود محیطهای آموزشی که حساسیت بیشتری نسبت به فعالیت علمی نشان میدهند زمینهی کمتری برای تظاهرات جنسیاند. شاید مقایسهای میان پوشش دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف به عنوان محیط علمی نمونه یا برخی دانشگاههای دیگر برای تقریب موضوع به ذهن مناسب باشد.
مطالعهی افراد جویای کار نشان میدهد که بسیاری از آنان با وجود آن که سالهاست که بیکار ماندهاند، هیچ مهارت و حرفهی مناسبی ندارند و وقت خود را به بطالت میگذرانند. از این رو لازم است علاوه بر تقبیح بیکاره گی در فرهنگ عمومی، زمینههایی برای فعالیتهای درآمدزا و غیردرآمدزا، که به افزایش مهارتها بیانجامد، در نظر گرفت. ایجاد سازمانهای مردم نهاد که در موضوعاتی چون محیط زیست، زیباسازی فضای شهری و روستایى، حمایت از مستمندان و ... فعالیت میکنند، سبب جذب بسیاری از این افراد به کار میشود و آنها را از یکنواختی خارج میسازد.
9ـ6ـ مقابله جدی با مظاهر و عوامل اصلی گسترش ابتذال
بدین منظور باید به چند نکته توجه کرد. اول آن که اقدامات دولتی تا با پشتوانهی خواست عمومی همراه نشود چندان ثمربخش نخواهد بود. از اینجا معلوم میشود که نمیتوان با اکثریت جامعه درگیر شد. بنابراین سیاست حکومت باید مقابله جدی با مواردی از فساد باشد که اکثریت جامعه نسبت به آن حساساند. این اقدام سبب میشود که مرز بدپوشی از آنچه هست بدتر نشود. از سوی دیگر لازم است حساسیتهای عمومی را به گونهای هدایت کرد که بخشی از اکثریت امروز به اقلیت فردا تبدیل شوند.
دوم آن که باید میان فریب خوردگان و کسانی که به شکل سازمان یافته به ابتذال دامن میزنند تفکیک نمود؛ چنان که باید میان کسانی که حریمهای جدیدی را میشکنند و کسانی که ابتذال رایج را مرتکب میشوند تمایز قائل شد.
10ـ6ـ وضع و اجرای مقررات خاص در محیطهای آموزشی و علمى
هماکنون مدارس راهنمایی و دبیرستانها نسبت به سهلانگاریها و تخلفات دانشآموزان، درست در سنین نظمپذیری و شکلگیری شخصیت، با تسامح برخورد میکنند و برخی مدیران از ترس عتاب و خطابهای والدین و یا مسئولان آموزش و پرورش خود را کنار کشیدهاند. دانشگاهها که خود حدیثی دیگر دارد. این در حالی است که در بسیاری کشورهای اسلامی و غیراسلامی محیط علمی به گونهای تعریف میشود که لازم است استانداردهای پوشش و رفتار، مطابق با چنین محیط هایی تدوین و اعمال شود. این نکته البته منافاتی با استفاده از روشهای جذاب و کارآمد ندارد اما مهم آن است که تمام محصلان به این برداشت مشترک برسند که محیط علمی آدابی دارد، که صرف نظر از لزوم یا عدم لزوم عمل در خارج از آن محیط، باید به آن پایبند بود. اعمال چنین ضوابطی آن گاه موثر است که اولاً پیش زمینههای تبلیغی و توجیهی آن انجام شده باشد. ثانیاً ضوابط به گونهای خشک و یا آرمانگرایانه درنظر گرفته نشود که از ابتدا به تمسخر گرفته شود. ثالثاً هماهنگی میان مسئولان مربوطه و جدیت در برخورد با تخلفات تردیدی باقی نگذارد که نهاد آموزشی نسبت به اجرای آن مصمم است و رابعاً پیش از اقدام هزینههای احتمالی آن برآورد شود؛ به عنوان مثال مشخص شود که اگر تعدادی از دانشجویان به شکل گروهی آهنگ مخالف سر دادند و با اعتصاب و نامهنگاری به مجامع بینالمللی و یا اقدام به شورش اعتراض خود را اعلام کردند، باید چگونه به استقبال آن رفت. به نظر میرسد برخی اقدمات، از آنجا که از ابتدا نسبت به پیامدهای آن تأمل نشده است، پس از یک شروع طوفانى، به سرعت به افول میگراید.
11ـ6ـ ساماندهی مد و لباس
آنچه امروز با عنوان ساماندهی مد دنبال میشود چند اشکال دارد. اول آن که نوعی سادهسازی در آن به چشم میخورد و بدون آن که نسبت به زمینههای تمایل به مدلهای مبتذل تحقیق جامعی انجام شود، گمان شده است مشکل حجاب در فقدان لباسهایی است که طبق طرحهای بومی و اسلامی تهیه شده باشد حال آن که فقدان مدلهای مناسب از کمترین سهم در پدیدهی بدحجابی برخوردار و خود نیز تا حدود زیادی متأثر از تقاضای مصرف کننده است. دوم آن که با تجزیه کردن موضوع مد و لباس، گمان میشود که به صرف ارایه مدلهای جدید بومی میتوان تغییر مشهودی ایجاد کرد؛ حال آن که تا ذائقهی مخاطب تمایل به خودنمایی و ابتذال باشد ارائه طرحهای نو، حتی در قالبهای بومی و به ظاهر اسلامى، صرفاً مدلهایی را به مدلهای موجود میافزاید و در خدمت پاسخ به تنوعطلبی مخاطب قرار میگیرد. از این رو طرحهایی که با عنوان چادر ملی ارائه شد و تا حدی نیز مقبولیت یافت هم اکنون به عنوان مدلی جلفتر و نمایانتر از مانتوهای رایج به کار میرود و از قضا به دلیل آن که نام چادر (پوشش جامعهی مذهبی) بر آن نهاده شده است زمینه را برای کسانی فراهم کرده است که تا دیروز، بنا به برخی ملاحظات، چادر را برگزیده بودند و امروز چادر ملی را زمینهی انتقال به پوشش آزادانه تری یافتهاند.
بنابراین تنها در صورتی میتوان به طرحهای ساماندهی دل بست که اصول حاکم بر آنها کم کردن تبرج و تمایل به خودآرایی باشد نه ایجاد زمینههای جدید برای خودنمایى.
11ـ6ـ آرمانپردازی و الگوسازی برای نسل جوان
موفقیت یک نظام در آن است که بتواند همواره توجه جامعه، به ویژه نسل جوان را، به اهدافی معطوف نماید. تا این اهداف متعالی برای هر گروه اجتماعى ارزشمند باشد الگوهای خود را از میان کسانی برخواهد گزید که آنان را همسو با آرمانهای خود ببیند. این آرمانها علاوه بر آن که متعالی و ارزشمندند و میتوانند جامعه را به سمت اهداف مقدس حرکت دهند، خود از عوامل وحدت ملی به حساب میآیند. نمیتوان سرگرمی و لذتجویی را هدف جامعه جوان دانست و آنگاه برای آنان الگوهای متعالی ساخت. تجربهی موفق دولت در تبدیل موضوع هستهای به آرمان ملی نشان از امکانپذیر بودن مدیریت فرهنگی جامعه به سمت آرمانهای متعالی دارد.
12ـ6ـ نظارت بر عملکرد جریانهای سیاسى مقابله با حجاب
هماکنون دهها NGO، سایت، قلم و زبان، به شکل سازمان یافته، در این زمینه فعالیت میکنند که متأسفانه نه اطلاعات جامعی از عملکرد آنان در دست است و نه نظارت و کنترلی بر عملکرد آنها اعمال میشود. این گروهها گرچه در برخی زمینهها ناموفق نشان دادهاند؛ اما در آنجا که فعالیت آنان هماهنگ با تمایلات مادی مردم باشد میتوانند تأثیرات قابل ملاحظهای بر جای گذارند و کمترین فعالیت آنان کم کردن واهمه از هنجار شکنی در متخلفان است. مقابله با این گروهها ضرورتاً در قالب برخورد قهرآمیز توصیه نمی شود بلکه هدف، شناسایی اقدامات فعلی و آینده آنان و کم اثر و پرهزینه کردن این اقدامات است.
13ـ6ـ حمایت از ناهیان منکر
این حمایتها هم به صورت تقویت مهارتها و دانشهای آنان است و هم پشتیبانی از عملکرد قانونی آنان.
در پایان باز بر این نکته پای میفشاریم که مهمترین معضل نظام، در حل آسیبهای اجتماعى، ضعف کارشناسی و فقدان تحلیل و طرح جامع است. تقویت جریان تولید علم و جنبش کارشناسی پیشنیاز مسلم حل آسیبهای اجتماعى در جامعهی دینی است. جامعهای که باید براساس تمایلات دینى، معرفت دینی و رفتار دینی به رشد و تعالی دست یابد نیازمند معادلات علمی نوین است؛ معادلاتی که قدرت تحلیل مسائل اجتماعى را با پیشفرضهای دینی داشته باشد، آرمانهای منطبق بر دین ترسیم نماید و برنامهی عمل دینی را در اجتماع طراحی نماید.