تاریخ انتشار : ۰۱ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۹:۴۳  ، 
کد خبر : ۱۳۵۱۴۴

سیاست و حکومت در سیره حضرت هادى (ع)


ائمه معصومین (ع ) با آن که در شرایط مختلف زندگى قرار داشتند, ولى هدف واحدى را دنبال مى کردند. تلاش براى بدست گرفتن زمام دولت و قدرت سیاسى , محو آثار انحراف و ارجاع رهبرى به جایگاه طبیعى آن , بالا بردن شعور فرهنگ شیعیان براى تمییز بین اسلام حقیقى که رسول الله (ص ) آن را آورده بود, و اسلامى که امراء و خلفاء آن را ارائه مى دادند, مطرح کردن حقانیت و شایستگى خود براى حکومت و خلافت و غاصبیت خلفاء زمان و... از کارهایى بود که ائمه (ع ) آن ها را عملى مى کردند. لکن اقتضاى شرایط و اوضاع براى حضرت امیرالمؤمنین (ع ) و حسنین (ع ) به گونه ى بود که مى توانستند براى تغییر اوضاع سیاسى و گرفتن زمام حکومت به انقلاب مسلحانه دست بزنند. در حالى که سایر امامان در طول دوره ى امامت خود قادر نبودند براى تغییر نظام سیاسى به اقدامات علنى دست بزنند, چه رسد به آن که زمام حکومت را در دست گیرند. انقلاب هاى علویان هیچ یک به هدف نرسید, هر چند در بیدارى وجدان عمومى مبنى بر غاصب بودن خلفاء بنى امیه و بنى عباس اثر عمده داشت .
دوران امامت حضرت امام هادى (ع ) مقارن بود با خلافت متوکل عباسى , و او چون منصور دوانقى و هارون الرشید قسى القلب , بیدادگر و سخت گیر بود.در دوره ى امامت امام رضا و امام جواد (ع ) شیعیان مى توانستند تشکلات خود را وسیع و گسترده ساخته , و ارتباط خود را با امامان بعنوان شخصیت هاى شایسته ى حکومت و خلافت عمیق تر سازند, اما با روى کار آمدن متوکل , سخت گیرى هاى مجدد آغاز شد که از جمله برخوردهاى خشن و بیر حمانه ى متوکل در خراب کردن آرامگاه امام حسین (ع ) و هموار کردن زمین هاى اطراف آن و کاشتن آن هاست و همچنین سخت گیرى ها و ممنوعیت زائران آن حضرت زیرا کربلا توانسته بود ارتباط عاطفى توده ى مردم را با اندیشه ى شیعه و امامان تقویت نماید.
نهضت هاى علویان در عصر او ناکام ماندند, و سخت گیرى هاى او با آل على در مدینه بسیار اندوه آور بود و عبدالله ابن یحیى وزیر او نیز همانند متوکل با شیعیان خصومت آشتى ناپذیر داشت . متوکل در پى این سخت گیرى ها متوجه امام هادى (ع ) در مدینه شده و دستور داد آن حضرت را از مدینه به سامراء آوردند, تا بتواند از نزدیک رفت و آمد و ارتباط او را با شیعیان آن حضرت تحت نظر بگیرد. یحیى ابن هرثمه مامور آوردن آن حضرت از مدینه به سامراء است , او براى این که حساسیت هاى سیاسى ایجاد نشود, امام (ع ) را محترمانه از مدینه بیرون کرد, ولى بدلیل موقعیت و محبوبیت آن حضرت در میان مردم , مردم مدینه آن چنان مضطرب شدند و گریه و ناله کردند, که یحیى مى گوید: مثل آن را ندیده و نشینده بودم , و سوگند یاد کردم که هیچ گونه قصد سویى نسبت به امام (ع ) ندارم , تا آن که وضع شان آرام و گریه هاى شان خاموش گردید. امام هادى (ع ) در سامراء با استقبال بى سابقه ى مردم روبرو گردید, و در خانه ى خزیمه ابن ثابت جا داده شد. طبیعى است که استقبال این چنین گرم از امام هادى (ع ) آن هم در پایتخت متوکل , میزان وجهه و نفوذ مردمى و محبوبیت و ارتباط مردم را به آن حضرت مى رساند, و این براى متوکل ناراحت کننده بود. نفوذ معنوى آن حضرت در بین درباریان متوکل نیز از عواملى بود که براى او تکان دهنده بود, چنانچه یحیى مى گوید: امام (ع ) درنظر من بزرگ جلوه کرد و خود کمر بخدمت او بستم , وقتى به اسحق ابن ابراهیم طاطرى والى بغداد برخوردم , به من گفت : این مرد زاده ى رسول خدا است , مبادا متوکل ترا به قتل او وادار نماید که رسول خدا در روز قیامت خصم تو خواهد بود و به وصیف ترکى برخوردم و از رسیدن امام خبر دادم و به من گفت : اى یحیى بخدا اگر یک تار موى از او کم شود مسؤول آن تو هستى , تعجب کردم چگونه گفتار او با گفتار اسحق یکى است . امام هادى مدت بیست سال در سامراء ماند و على الظاهر زندگى آرامى داشت , و متوکل بعلاوه ى آن که حرکات و فعالیت هاى آن حضرت را تحت نظر داشت , تلاش مى کرد که با متصل ساختن امام (ع ) بحلقه ى درباریان از ابهت امام (ع ) بکاهد و شخصیت و عظمت او را پیش مردم خرد کند, اما در این تلاش خود ناکام ماند .
از سویى دیگر متوکل اصرار فراوان داشت که امام هادى (ع ) را در مجلس بزم خود بیاورد, و با چنین نقشه ى مى توانست از محبوبیت و نفوذ معنوى او کاسته ,و آن حضرت را از دیدگاه مردم بیندازد, و پیروان آن حضرت را از وى دور نماید, ولى بدین کار موفق نشد.
متوکل از آن که امام هادى (ع ) در مجلس او چندان حضور نمى یافت و با حضور خود روى عمل هاى او سرپوش نمى گذاشت , شدیداً ناراحت بود. برایش گفتند: اگر به او دست پیدا نمى کنى , برادرش موسى از حضور در بزم تو ابایى ندارد. گفت : او را بیاورید, تا بوسیله ى او چهره ى امام هادى براى مردم و شیعیانش دگرگون جلوه داده شود و بتوانیم بگوییم که فرزندان رضا که این همه ادعاى پاکى و قداست مى کنند چنین است و چنان .
همین بود که براى او نامه نوشتند و او را با احترام و اکرام به سامراء آوردند. فرماندهان و اعیان و دسته ى از بنى هاشم از او استقبال کردند, و خانه ى را برایش در نظر گرفتند تا اسباب عیاشى فراهم باشد, و متوکل شخصاً در آن خانه با او همساز شود و بدینوسیله سوژه ى تبلیغاتى علیه امام درست نمایند و... حضرت امام هادى نیز به نوبه ى خود از موسى استقبال به عمل آورد, و پنهانى بدو گفت : متوکل ترا براى این دعوت کرده است که به حیثیت و آبروى تو و خاندانت لطمه وارد نماید مبادا که شأن و منزلت خود را پایین بیاورى . سخنان امام هادى (ع ) در دل و روح برادرش موسى مؤثر افتاد, و او با آن که سه سال با قدر و احترام در سامراء ماند, ولى متوکل موفق نشد که به او دست یافته و پیاله ى شرابى به او بدهد, و یا به کارهاى رقص و آواز خوانى او را وادار نماید, و او هر روز بهانه ى مى کرد که مثلاً مریضم یا عذر دیگرى را پیش مى کشید, و بخواسته هاى شیطانى متوکل تن درنداد. و نظیر این را در مورد على ابن اسمعیل , پسر برادر امام موسى ابن جعفر (ع ) مى بینیم که در نزد هارون الرشید از امام موسى کاظم سعایت مى کرد و امام (ع ) مال هنگفتى را براى او داد تا دست ازین کار بردارد. متوکل در این نقشه هاى خود شکست خورد, و شخصیت امام در سامراء به قدرى با شکوه و با عظمت بود که که همه به آن حضرت احترام مى گذاشتند و ناخواسته در برابرش برخاسته و آن حضرت را محترم مى شمردند, جاذبه اى شخصیت امام (ع ) و محبوبیت او براى متوکل نگران کننده بود. از این جهت سخت گیرى خود را نسبت به امام (ع ) افزایش داد. اما امام (ع ) هیچ گاه تسلیم خواسته هاى متوکل نشد, و مطابق خواسته ى او کارى نکرد و سخنى نگفت , و بلکه برخلاف خواسته هاى او سخن مى گفت .
خبرچینان نزد متوکل سعایت کردند که در منزل امام هادى (ع ) اسلحه و کتب از شیعیانش نگهدارى مى شود, متوکل عده ى از ترک ها و کسانى دیگر از درباریانش را شب هنگام به منزل آن حضرت فرستاد, آنان بى خبرانه در خانه ى آن حضرت هجوم آوردند, دیدند آن حضرت در خانه اش تنها است , فرش خانه اش ریگ و سنگ ریزه است و لحافى از پشم بالاى سر خود انداخته و متوجه خداوند است و آیاتى از قرآن را که درباره ى وعد و وعید بود, با آواز خوش مى خواند. آن حضرت را بهمان حالتى که بود شبانه نزد متوکل بردند, و این هنگامى بود که متوکل ظرف شرابى در دست داشت و از آن مى خورد, و امام (ع ) را تعظیم کرد و وضعیت بگونه ى بود که نمى توانست شرابخوارى خود را توجیه نماید, و جامى که در دستش بود نوشید. امام هادى (ع ) وضعیت را که چنین دید از خوف آن که مبادا او را مجبور کند به گرفتن ظرف شراب , فرمود: خون و گوشت من هنوز به خمر آلوده نشده مرا معاف دار, آن حضرت را معاف کرد و گفت : برایم شعر بخوان , امام فرمود: به شعر کمتر توجه داشته ام . متوکل گفت : چاره ندارى از خواندن شعر. طبیعى است که منظور متوکل آنچنان اشعارى که حاوى موعظه و حکمت باشد نیست , بلکه منظر او اشعارى است که با وضعیت جلسه ى بزم او تناسب داشته باشد, اما امام هادى (ع )این اشعار را انشاء فرمود که براى یک دیکتاتور سخت تکان دهنده و براى افشاى چهره هاى خلفاى غاصب خیلى جالب است :
با توا على قلل الاجبال تحرسهم غلب الرجال فما اغنتهم القلل
آنان کسانى بودند بر بلنداى حکومت آرمیده و مردان قوى از آنان نگهدارى مى کردند, اما زندگى بر این بلندى ها آنان را بى نیاز نساخت .
واستنزلوا بعد عز عن معاقلهم فاودعوا حفرا بئس مانزلوا
پس از آن که شکوه و عزت که داشتند, از پناهگاه هاى خود فرو کشیده شدند و در حفره هایى قرار گرفتند که بد جایگاهى است .
ناداهم صارخ من بعد ما قبروااین الامرة والتیجان و الحلل
آنگاه که مدفون شدند منادى فریاد مى زند که کجا است تخت ها و تاج ها و حله هاى زیبا؟ این الوجوه التى کانت منعمةمن
دونها تضرب الاستار و الکلل
کجا است آن صورت هایى که در ناز و نعمت غرق بودند, و در پس پرده هاى گران قیمت بسر مى بردند؟ فافصح القبر عنهم
حین سئالهم تلک الوجوه علیها الدود یقتتل
قبر از جانب آنان بصدا در مى آید و مى گوید: بر سر آن صورت ها, کرم ها با همدیگر در حال نبردند. قد طالما اکلوا دهراً و ما
شربوافاصبحوا بعد طول الاکل قد اکلوا
بعد از مدت هاى درازى که خوردند و نوشیدند هم اکنون مورد طعمه ى کرم ها قرار گرفتند. وطالما عمروا دوراً لتحصنهم
ففارقوا الدور والاهلین و انتقلوا
پیوسته خانه هایى را آباد کردند تا آنان را نگهدارند, پس از خانه ها و خانواده جدا گشته و رهسپار گور شدند. و طالما کنزوا
الاموال و ادخروافخلفوها على الاعداء و ارتحلوا
چندان که اموال را ذخیره و جمع آورى کردند, هم اکنون براى دشمنان بجا گذاشتند و خود کوچ کردند. اضحت منازلهم قفرا
معطلةو ساکتوها الى الاجداث ارتحلوا
خانه هاى شان بسان بیابان خشک درآمد, و ساکنین آن ها به جانب گورهاى خود رهسپار شدند. امامان شیعه براى پنهان داشتند بعضى امور از نظر عمال حکومت که ناگهان به خانه ى آن ها. هجوم مى آوردند, مخفى گاه هایى داشتند اسحق جلاب مى گوید: براى ابى الحسن الهادى (ع ) گوسفندانى زیادى خریدارى کردم , آن حضرت مرا در طویله ى خانه اش که جایگاه وسیعى بود و قبلاً آن را ندیده بودم , برد و گوسفندان را در جایگاه هاى آن متفرق کردم .
وقتى در قول اسحق دقیق شویم که گفت : مرا در طویله ى خانه اش داخل کرد, جایگاه وسیعى که قبلاً آن را ندیده بودم , این نکته تایید مى گردد که اسحق دائماً براى امام (ع ) گوسفندانى مى خریده و در اصطبل جا مى داده , ولى این مکان وسیع را تا امروز ندیده است . طویله ى به این بزرگى و آن هم مخفى , بدان دلیل است که آن هایى عادتاً به خانه ها هجوم مى آوردند, اطاق ها, صندوق ها, سبدها و جعبه ها را تفتیش مى کردند, اما اصطبل مورد گمان آن ها نبود. اگر احیاناً وارد اصطبل هم مى شدند, این مکان ها براى شان مخفى مى ماند, چنانچه براى اسحق سال ها مخفى بود.
شیعیان بدستور امام هادى (ع ) داخل در مناصب حکومتى شده و بموقع به شیعیان کمک مى کردند, و هم گزارش هاى دقیق را براى امام مى رساندند; و امام براساس گزارش هاى آنان که در منصب وزارت و فرماندهى لشکر بودند در برابر حادثه هاى احتمالى در حالت آماده باش قرار مى گرفتند چنان که یعقوب ابن یزید کاتب یکى از منشیان مستنصر عباسى بود, و او از کسانى است که چند کتاب در موضوعات بداء, المسایل , نوادر الحج و... نوشته است .
بدیهى است که آنان مخفیانه عمل مى کردند, زیرا در غیر این صورت خلفاء هر شخصى را که با امام هادى ارتباط داشت , تحت فشار قرار داده و طرد مى کردند. جبران خادم گوید: خدمت امام هادى به مدینه رسیدم , آن حضرت پرسید از واثق بالله خلیفه عباسى چه خبر دارى ؟ گفتم : فدایت گردم او در عافیت بسر مى برد, و من ده سال است که از نزدیک ترین نزدیکان او هستم . امام هادى فرمود: اهل مدینه مى گویند او مرده است سپس پرسید جعفر متوکل در چه وضع است ؟ گفتم : او در بدترین حال در زندان بسر مى برد. امام (ع ) فرمود: هان او فعلاً فرمان را در دست دارد. باز هم پرسید ابن زیات چه کار مى کند؟ گفتم : فدایت شوم مردم با او است و فرمانش فرمان است . امام (ع ) فرمود: او بد قدوم گردید و بعد سکوت کرد.
پس از آن گفت : اى جبران مقدرات و دستورات الهى باید جارى شود, واثق مرده و متوکل در جایش نشسته و ابن زیات کشته شده است . گفتم : فدایت شوم چه وقت ؟ گفت : شش روز بعد از بیرون شدن تو از سامراء .
آیا این قصه از وجود شبکه ى اطلاعاتى و ناظران دقیق بر وضع سیاسى پرده بر نمى دارد که گزارش هاى دسته اول را براى امام هادى مى رساند؟ آیا این ها غیر از عناصر و دوستان امام (ع ) بودند که در پست هاى حساس حکومتى قرار داشتند و گزارش هاى دسته اول را به اسرع وقت براى امام مى رساندند؟ (البته برخى از این امور از خبرهاى غیبى امام (ع ) حکایت دارد).
بدلیل فعالیت امام هادى (ع ) و وکلاى آن حضرت , تشیع روز به روز در حال گسترش بود و این گسترش را به ویژه از آثار ضد شیعى و از اقدامات سیاسى و نظامى فرمانروایان بر ضد شیعیان مى توانیم دریابیم . ارتباط امام هادى با شیعیان عراق , مصر و نواحى دیگر برقرار بود و سیستمى که این ارتباط را بصورت محکم و پیوسته برقرار مى کرد سیستم وکالت بود. اینان بعد از امام رضا و امام جواد و امام هادى (ع ), کار تنظیم ارتباط میان امام و شعییان را به عهده داشتند. آن ها به علاوه بر جمع آورى مالیات و پاسخگویى به مسایل فقهى و کلامى , مسؤولیت تثبیت امامت امام بعدى را نیز بعهده داشته اند, سیستم وکالت در تثبیت موقعیت سیاسى وفرهنگى شیعه ى امامیه نقش اساسى داشت .
این افراد بیشتر بواسطه ى نامه و توسط افراد مطمئن که بویژه براى حج و یا زیارت مشهد امام حسین (ع ) به حجاز و عراق مى آمدند, با امام هادى (ع ) در ارتباط بودند, على ابن جعفر الوکیل از وکلاى حضرت امام هادى (ع ) در بغداد است , در باره ى وى به متوکل گزارش هایى دادند, و بدنبال آن وى را دستگیر و زندانى کرد. او مدت طولانى در زندان بود, زمانى که آزاد شد بدستور امام هادى (ع ) راهى مکه شده و در آن جا ماند. قم , کاشان , نیشابور,رى , دیلم , جرجان , طالقان , خراسان و... بصورت مراکز بزرگ تشیع درآمده بود و با امام هادى ارتباط تنگاتنگ داشتند.
متوکل که نفوذ و محبوبیت امام هادى (ع ) و گسترش تشیع را مشاهده کرد, و همه ى طرح هاى خود را خنثى و نقشه هاى خود را نقش برآب دید, وجود امام هادى (ع ) را تحمل نکرد و تصمیم برقتل آن حضرت گرفت , چنانچه ابن رومه مى گوید: من به سامراء آمدم و دیدم که متوکل حضرت امام هادى (ع ) را بدست سعید حاجب سپرده است تا او را بقتل برساند, اما دو روز بعد, خود در بسترش مورد حمله ى ترکان قرار گرفت و کشته شد, و این را امام (ع ) پیشگویى کرده بود. پس از کشته شدن متوکل فرزندش مستنصر, بر سر کار آمد, اما فشارها و سخت گیرى ها نسبت به امام هادى (ع ) و شیعیان و علویان , کمى کاهش یافت ; و این موجب شد که در سرزمین هاى اسلامى , سازماندهى شیعیان بیشتر گردد, هر زمانى که یکى از وکلاى آن حضرت دستگیر مى شد, امام (ع ) بجاى وى شخص دیگرى را معین مى کرد, و از جمله محمد ابن فرج ازمصر دستگیر شده و به عراق آورده شد و هشت سال در زندان بسر برد. شیعیان امامیه در مصر, از سوى یزید ابن عبدالله ترکى حاکم مصر, مورد آزار قرار گرفتند. وى ابى هضره را با پیروانش دستگیر کرد, و اینان متهم بودند که فعالیت هاى زیر زمینى علیه حکومت داشته اند, و در سال 284به عراق رانده شدند. عملیات دستگیرى پیروان امام هادى (ع ) از سوى دستگاه خلافت و عمال آن افزایش یافت , و بعنوان نمونه محمد ابن حجر کشته شد و حاکم مصر, سیف ابن لیث را دستگیر کرد, و در سامراء نیز عده ى از پیروان امام (ع ) دستگیر شدند, و ایوب ابن نوح وکیل آن حضرت در کوفه تحت تعقیب قاضى شهر قرار گرفت و... اگر امام هادى (ع ) و سایر امامان با پیروان خود, فعالیت سیاسى و قصد براندازى حکومت را نداشتند چرا آن ها را از مدینه ـ زادگاهشان ـ کوچ مى دادند. و این همه سخت گیرى و فشار برآن ها وارد مى کردند؟

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات