سیدعلی طاهری خرمآبادی
7- از من خواستهاید یک سند ارائه دهم که جنابعالی جوانان مسلمان را تشویق کردهاید که به سازمان مجاهدین (منافقین) بپیوندند! بگذریم از اینکه در آن روز برخی از جوانان ایرانی در لبنان و سوریه به اینجانب مراجعه میکردند و میخواستند در بازگشت به نجف از امام بپرسم که میتوانند به سازمان بپیوندند و اظهار میداشتند که آقای هاشمی به ما توصیه و تأکید کرده است با سازمان همکاری کنیم و نیز بگذریم از اینکه یکی از برادران روحانی ما در نجف اشرف که سر در راه سازمان گذاشت و عضو آن شد، حجت او بر این کار توصیه آقای هاشمی رفسنجانی بود؛ اما زندهترین سند؛ پرداخت وجوه شرعی به آن سازمان از سوی جنابعالی است که جوانان مسلمان را به پیوستن به آنان تشویق میکرد و دغدغهها را برطرف میساخت .
آن گاه که جنابعالی سازمانی را تا آن پایه متعهد و وارسته میدانید که وجوه شرعی را در اختیار آنها قرار میدهید آیا برای یک جوان مسلمان دینباور دیگر تردیدی در صلاحیت، اصالت و قداست آن سازمان باقی میماند؟ آیا این جوان برای پیوستن به آن سازمان تشویق نمیشود؟
امام مساعدت مالی به منافقین را به شدت رد میکرد و پرداخت وجوه شرعی از جانب شما به آنها را با احتمال اینکه از روی بیاطلاعی باشد و منافقین شما را اغفال کرده باشند، به صورت تلویحی به شما هشدار دادند. امام در پاسخ استفتای حجتالاسلام والمسلمین حاج آقای هاشمیان (امام جمعه محترم رفسنجان) در تاریخ 14رمضان 1383ق (ششم آبان 1352شمسی) نوشتند:
... راجع به اشخاصی که جناب آقای هاشمی به جنابعالی مراجعه نمودهاند، این اشخاص مختلف هستند، بعضیها اهل علم یا کاسب متدین[اند] که در این قضایا یا گرفتاری اعم از حبس پیدا کردهاند؛ اینجانب کراراً به تهران و قم دستور دادهام که با خانوادهها و خودشان همراهی نمایند... و جمعی از آنها که محبوس هستند و ارتباطی با قضایای دینی ندارند، بلکه انحراف نیز دارند نمیشود از وجوه به آنها کمک کرد... آقای شیخ علی اکبر هاشمی ممکن است مطلع نباشند از جریان امور و ممکن است بعضیها ایشان را اغفال نمودهاند چون در این بین علی المحکی جمعی هستند که به اسم این اشخاص از مردم وجوه میگیرند...»
8- به دنبال نامه سرگشاده جنابعالی به مقام معظم رهبری و اولتیماتومی که در آن نامه داده بودید، نیروهای انقلابی و حزباللهی نگران شدند که مبادا جنابعالی در اندیشه جدایی از رهبری باشید. در پی آن مطرح شدن شورای رهبری و زمزمه آن از سوی جنابعالی این نگرانی را بیش از پیش قوت بخشید. بسیاری از موضع گیریهای مردمی بر ضد شما نیز ریشه در این رفتار نامناسب شما داشت. در چنین شرایطی خرد و مصلحت اقتضا میکرد که جنابعالی پیروی خود را از مقام رهبری و لزوم اطاعت از ایشان را با صراحت اعلام کنید و به نگرانیها پایان دهید، لیکن جنابعالی نه تنها این کار را نکردید، بلکه اعلام کردید که «من 50 سال با آیتالله خامنهای رفیقم «! و بدین گونه از روشن کردن موضع خود در برابر رهبری سر باز زدید. آیا مخاطب از این جمله شما این برداشت را نمیکند که به اصطلاح معروف در میان دعوا نرخ تعیین کردید و جایگاه خود را نشان دادید؟!
9- امروز لیبرالیستها، ناسیونالیستها، سوسیالیستها و گروهکهای مرموز ضد انقلاب در اطراف من گرد نیامدهاند و برای من سوت و کف نمیزنند. رسانههای صهیونیستی و امپریالیستی و صدای آمریکا و کفتار پیر انگلیس، گفتهها و نوشتههای مرا با به به و چهچه و با شاخ و برگ فراوان انتشار نمیدهند. بیبند و بارهای افسار گسیخته و روزه خواران فریب خورده و نمازگزاران با کفش، پای سخنرانی من هورا نمیکشند و شعار نمیدهند. روشن است چه کسی بایسته است که در روش خود تجدید نظر کند و برای خوشایند مشتی ضد انقلابی که تا دیروز او را «عالیجناب سرخ پوش» میخواندند، آیینه تاریخ را، جامعه روحانیت را، امام را، انقلاب را، اسلام را، کشور و ملت را به مذبحی که سلاخان دینستیز برای در هم شکستن انقلاب اسلامی بنا کردهاند نکشاند و آن تبهکاران، فزونخواهان و جنایتپیشگانی را که به قیمت ریخته شدن خون شهدا و فداکاری ملت ایران از این کشور بیرون رانده شدهاند، با ندانم کاریها و خودخواهیها و قدرتطلبیها خدای نخواسته به ایران باز نگرداند.
جناب آقای هاشمی!شما خود به درستی میدانید که روز و روزگاری نور چشم ملت ایران به شمار میآمدید. مردم - به ویژه نسل جوان - به شما عشق میورزیدند و شما را با همه وجود دوست داشتند و شما مایه امید بودید. اینجانب نیز از عمق قلب به شما علاقهمند بودم و شما را دوست داشتم - و دارم - چنانکه آقای منتظری را نیز با همه نیرو و توان دوست داشته و به او علاقهای ویژه داشتم. باید بگویم تلخترین لحظههای زندگی من آن ساعاتی است که به نقد خاطرات منسوب به آقای منتظری مینشینم و یا ناگزیر میشوم چنین پاسخنامههایی بنگارم. آرزوی من این است که به خود آیید، لحظهای اندیشه کنید و از سرنوشت دیگران عبرت بگیرید. از شما انتظار است همراه با مردم بر سر مردمفریبان و انقلابفروشان و متمردین از خط و راه و آرمانهای امام فریاد برآورید و امید دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی را به یأس بدل کنید و همواره راه امام پویید، رضای خدا جویید و برای رهبر و ملت، یار و همراه باشید.
شما مطمئن باشید اگر مردم از مسؤولان انقلاب و چهرههای برجسته نظام صداقت، صفا، یکرنگی، راستی و درستی ببینند، با همه نیرو آنان را حمایت میکنند و به آنان وفادار میمانند. مردم امروز از آگاهی، هشیاری و زیرکی بالایی برخوردارند. امروز دیگر نمیتوان با تبلیغات، جوسازیها، شایعهپراکنیها و... شخصیتها را در میان مردم ساقط و بیاعتبار کرد. آن چه مردم را از برخی مقامات دلسرد و نومید میکند، تبعیض، دوگانگی حرف و عمل، بیصداقتی، رفاهطلبی، تجملگرایی و دیگر خصلتهای زشت و ناپسندی میباشد که برخی از مقامات و مسؤولان به آن دچارند. از یک طرف در نماز جمعه مردم را به قانون توصیه میکنند و تنها راه حل را پایبندی به قانون میشمارند و از سوی دیگر نزدیکان و اعضای خانوادهشان در صف قانونشکنان و فتنهگران قرار میگیرند و آتش فتنه را دامن میزنند تا آنجا که برخی از آنان دستگیر میشوند؛ و دریغ از یک کلمه برائت آقای هاشمی از این قانونشکنیها و فتنهگریهای برخی از اعضای خانواده خود که چنین رفتاری داشتند.
مردم به آن کسانی که برای رسیدن به قدرت و مقام دست و پا میزنند، پشت میکنند و از حمایت آنان خودداری میورزند. این چهرهها و شخصیتها هستند که با رفتار و کردار خود میتوانند تودهها را گردآورند و با خود همراه سازند و یا از خود برانند و تنها و بدنام بمانند. اگر راستی، سادهزیستی، صداقت، صفا، و یکرنگی پیشه کردند و آرمانهای انقلاب و امام را پاس داشتند، بیتردید از اعتبار ویژهای در میان مردم برخوردارند و مورد حمایت آنان هستند و اگر به باندبازی، سازشکاری، ریاکاری، چندگانگی، ناراستی و نادرستی، رفاهطلبی، تجملگرایی، خودخواهی و خودنمایی روی آوردند و آرمانهای مردمی را به مسلخ کشیدند، طبیعی است که جز سقوط و بیآبرویی در میان مردم، دستاوردی ندارند و راه به جایی نمیبرند.
... آن چه مایه اعتماد، ایمان، علاقهمندی و پیوند ناگسستنی مردم با ایشان (مقام معظم رهبری) شد، خلوص، صفا، صداقت، سادهزیستی، دوریگزینی از زرق و برق زندگی، استواری در راه امام، سرسختی و سازشناپذیری در برابر دشمنان، زورمداران و جهانخواران و پاسداری از اصول انقلاب است که امروز شمار زیادی از مردم را شیفته و فدایی جان بر کف ایشان ساخته است. امروز بزرگترین سرمایه ملت، کشور و انقلاب نیروهای بسیجی و حزباللهی هستند و این سرمایه عظیم از سربازان جان بر کف و گوش به فرمان مقام معظم رهبری به شمار میآیند.
این سرمایه گرانبها و مقدس را تنها کسانی میتوانند به دست آورند که یکپارچه خدایی باشند، از خود رسته و به مردم پیوسته باشند، از خودخواهی، خودنمایی، غرور، رفاهزدگی، تجملگرایی و... بپرهیزند، با مردم با راستی و درستی و صفا و صداقت برخورد کنند، خط امام را پاس دارند، در برابر استکبار جهانی و زورمداران فزونخواه بینالمللی سازشناپذیر، استوار و پایدار بمانند، عقبنشینی نکنند، در روابط بینالمللی عزت، حکمت و مصلحت را مد نظر قرار دهند و در یک کلام مردمی زیست کنند.
امروز بزرگترین خطری که پیروان خط امام را تهدید میکند افزون بر غرور، خودخواهی و خودبزرگبینی و فرو افتادن در ورطه سیاست شوم لیبرالیستی است که خطر آن برای حوزههای اسلامی و مقامات روحانی از خطر مارکسیسم به مراتب بیشتر و شکنندهتر است؛ چنانکه تحجرگرایی نیز برای روحانیت از زهر هلاهل خطرناکتر میباشد، لیکن آن چه امروز یاران امام را به سقوط و بیآبرویی تهدید میکند و از مردم جدا میسازد، اندیشه استعماری لیبرالیستی است که حتی بزرگانی چون آقای منتظری را از امام و انقلاب گرفت و از مردم جدا کرد و امروز نیز میبینیم که چهرههایی انقلابی، با پیشینه درخشان خط امامی را، به کام خود فرو برده و رویاروی مردم قرار داده است.
یکی از آثار شوم گرایش به لیبرالیسم، جدا شدن از مردم است. لیبرالیستها هیچ گاه با مردم حرکت نمیکنند، در صف مردم حضور ندارند، در تظاهرات و راهپیماییهای مردمی دیده نمیشوند، زبان مردم را درک نمیکنند، خصلت مردمی ندارند، از مردم فراوان دم میزنند، لیکن از راه و مرام مردم بیگانهاند. امروز میبینیم، شماری از کسانی که از یاران امام شمرده میشدند به دنبال فرو غلطیدن به ورطه لیبرالیسم و پیوستن به باند «تسلیمطلبان»، به کلی از مردم جدا شدهاند، در تظاهرات میلیونی که در روزهای اخیر در اعتراض به هتک حرمت به امام در سراسر کشور برپا گردید، از این جناح - به ویژه در تهران- در میان راهپیمایان و تظاهرکنندگان کسی دیده نشد و خواهان مجوز برای راهپیمایی مستقل شدند!!
انگار ننگ داشتند که در تظاهرات مردمی شرکت کنند! و همراه و همگام با مردم باشند! لابد تظاهرات میلیونی مردم در سراسر کشور را از مشتی «لباسشخصیها» میپندارند!! و «مردم» از دید آنان کسانی هستند که به باند «تسلیمطلبان» وابسته باشند و در مقابل بیگانگان - به ویژه شیطان بزرگ- کرنش کنند و تسلیم باشند و در برابر نظام اسلامی گردنکشی، یکدندگی و ستیزهجویی به خرج دهند و به اصطلاح «عرف بینالمللی» را رعایت کنند و بیجهت برای ایران دشمن نتراشند!