
همان گونه که قبلا ذکر شد، مجلس خبرگان به رغم مخالفت شدید روشنفکران و البته با آرای بسیار بالای مردم شکل گرفت و فعالیت خود را آغاز کرد. غرب گرایان تا زمانی که اصل پنجم قانون اساسی - مربوط به ولایت فقیه - مطرح نشده بود، آرام بودند؛ گرچه اصول اول تا چهارم آن بر اسلامیت نظام تاکید میورزید. ولی هنگامی که در اصل پنجم مطرح شد «در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عج) در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل 107 قانون اساسی عهده دار آن میگردد»، موج جدیدی علیه مجلس خبرگان شکل گرفت؛ موجی که تا مرز انحلال خبرگان پیش رفت. امام(ره) در این باره میفرمایند:
«مجلس خبرگان به مجرد این که صحبت ولایت فقیه شد مخالفت را شروع کردند. در یکی از مجالسشان، این منحرفین، این هایی که از اسلام هیچ اطلاعی ندارند، اینهایی که مخالف با اسلام هستند، در مجالسشان گفته اند که مجلس خبرگان باید منحل شود و دیگران هم تظاهر کردند و دست زدند. اینها از مجلس خبرگان میترسند برای این که خبرگان میخواهند ولایت فقیه را اثبات کند. مجلس خبرگان میخواهند آن چیزی را تصویب کنند که خدای تبارک و تعالی فرموده است» سپس خطاب به آنها فرمودند: «شما کجا بودید آن وقتی که با روغن پای روحانیون را میسوزاندند؟ شما کجا بودید؟ حالا سر در آوردید و حرف میزنید و به ولایت فقیه اشکال میتراشید و میخواهید مجلس خبرگان را منحل کنید؟ مگر شما قدرت این را دارید؟ تو دهنتان میزنم...» (روزنامه جمهوری اسلامی، 1/8/58، شماره 119، ص5)
امام(ره) با تمام قدرت در مقابل توطئههای غرب زدگان ایستاد و از کیان مجلس خبرگان منتخب ملت دفاع کرد، عجیب این که دولت موقت که مشروعیتش را از امام(ره) گرفته بود به مرکز توطئه علیه مجلس خبرگان تبدیل شده بود. امام(ره) در این باره میفرماید: «قضیه این طرح که مجلس خبرگان منحل بشود که در زمان دولت موقت این طرح شد، بعد هم معلوم شد که اساسش از امیر انتظام (سخنگوی دولت موقت و عضو نهضت آزادی که بعدا به اتهام جاسوسی برای آمریکا دستگیر و روانه زندان شد) بوده و آن مسائل، آن وقت آمدند آقایان پیش ما - همین آقایان، آقای بازرگان و رفقایش- و گفتند که ما خیال داریم این مجلس را منحلش کنیم. من گفتم شما چهکاره هستید؟ اصلش که میخواهید این کار را بکنید، شما چه سمتی دارید که بتوانید مجلس خبرگان را منحل کنید؟ پاشید بروید سراغ کارتان، وقتی دیدند محکم است مسأله، کنار رفتند.» (در جستجوی راه امام، کلام امام، دفتر پنجم، ص73)
زمانی که دولت موقت برای انحلال مجلس خبرگان از این طریق مأیوس شد، به شگرد قدیمی دکتر مصدق یعنی استعفا متوسل شد، از این رو جمعی از آنها به قم رفتند و گفتند: ما استعفا میدهیم. امام فرمودند: مانعی ندارد، استعفا را میپذیرم. آنان فکر میکردند که امام(ره) نمیتواند دولتی تشکیل بدهد و در نتیجه مجبور میشود به خواست آنها که انحلال مجلس خبرگان است تن بدهد! از این رو و به منظور تحت فشار قرار دادن امام(ره)، آقای بازرگان در 14 آبان متن استعفا نامه خود را تقدیم حضرت امام(ره) کرد. وی در این استعفا که مشحون از نیش و کنایه است خطاب به حضرت امام(ره) مینویسد: «پیرو توضیحات مکرر گذشته و نظر به این که دخالت ها، مزاحمت ها، اختلاف نظرها، انجام وظایف محوله و ادامه مسؤولیت را برای همکاران و این جانب مدتی است غیر ممکن ساخته است و در شرایط تاریخی حساس حاضر، نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب، بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت، میسر نمی باشد، بدین وسیله استعفای خود را تقدیم میدارد تا به نحوی که مقتضی میدانند کلیه امور را در فرمان رهبری گیرند و یا داوطلبانی را که با آنها هماهنگی وجود داشته باشد، مأمور تشکیل دولت فرمایند» (روزنامه جمهوری اسلامی، 16/8/58، ص2)
امام بلافاصله با پذیرش استعفای وی، شورای انقلاب را مأمور اداره امور کشور و تهیه مقدمات همه پرسی قانون اساسی، انتخابات مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری کردند. (صحیفه نور، ج1، ص500) و بازرگان و دولت موقت که گمان میکردند امام(ره) قادر به تشکیل دولت نیست و مجبور به دعوت مجدد از آنها با اقتدار بیشتر میشود به گوشه عزلت و انزوا رفتند. در همین زمان که دولت موقت در جهت انحلال مجلس خبرگان تلاش میکرد، وابستگان به غرب در روزنامههای خودشان که به برکت انقلاب اسلامی پا به عرصه گذاشته بودند، با تیترهایی مانند صدای پای دیکتاتوری نعلین میآید، ولایت فقیه یا دیکتاتوری، استبداد از نوع دینی و... از طرح دولت موقت برای انحلال مجلس خبرگان پشتیبانی میکردند، امام(ره) در برابر تهاجم سنگین آنها فرمودند: «دیکتاتوری این است که بر خلاف مسیر ملت، بر خلاف را‡ی ملت، یک چیزی را به زور گردن ملت بگذارند. شما میخواهید این مطلب را به زور به گردن ملت بگذارید که نه، شما این مثلا راجع به ولایت فقیه را کنار بگذارید!» (صحیفه نور، ج9، ص529)
«شما دارید دیکتاتوری میکنید! شما دارید در مقابل ملت میایستید. ملت اسلام را میخواهد، شما میگویید لازم نیست! ملت ولایت فقیه را میخواهد، که خدا فرموده است، شما میگویید خیر، لازم نیست! و شما می خواهید چند نفر آدم را بر سایرین تحمیل بکنید. این دیکتاتوری است؛ نه این که اکثریت در آنجا که با آن هایی است که اسلام را میدانند چه است و تبعیت اسلام را هم دارند. شما چند نفر ایستاده اید در مقابل اسلام.» (صحیفه نور، ج10، ص 224) از سوی دیگر این ولایت فقیه است که جلوی دیکتاتوری را میگیرد؛ در همین راستا امام ره فرمودند:«ولایت فقیه، ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجاری خودش بیرون برود. نظارت کند بر مجلس، بر رئیس جمهور، که نبادا یک پای خطایی بردارد. نظارت کند بر نخست وزیر که نبادا یک کار خطایی بکند.
نظارت کند بر همه دستگاه ها، بر ارتش، که نبادا یک کار خلافی بکند. جلو دیکتاتوری را ما میخواهیم بگیریم، نمیخواهیم دیکتاتوری باشد، میخواهیم ضد دیکتاتوری باشد. ولایت فقیه، ضد دیکتاتوری است؛ نه دیکتاتوری. چرا این قدر به دست و پا افتاده اید و همهتان خودتان را پریشان میکنید بی خود؟ هرچه هم پریشان بشوید و هرچه هم بنویسید، کاری از شما نمیآید. من صلاحتان را میبینم که دست بردارید از این حرفها و از این توطئهها و از این غلطکاریها! برگردید به دامن همین ملت». (صحیفه نور، ج 10، ص311)