
قاسم روانبخش
اشاره:
در شماره قبل، یکی از مهمترین علل ناکامینهضتهای مشروطه و ملی شدن صنعت نفت را بی توجهی به اصل ولایت فقیه و قرار نگرفتن آن در قانون اساسی دانستیم. درست به همین دلیل بود که شخصیتهای بزرگی چون آیتالله شیخ فضلالله نوری و آیتالله کاشانی مورد بی مهری سیاسیون وقت قرار گرفتند. در این شماره، ادامه مطلب را پی میگیریم.
دولتی که با پشتیبانی مرحوم آیتالله کاشانی و تلاش گسترده فداییان اسلام روی کار آمده بود؛ پس از به قدرت رسیدن، دیگر به تذکرات دلسوزانه مرحوم آیتالله کاشانی وقعی نمینهاد. مصدق، دشمنان روحانیت و کسانی را که با مرحوم کاشانی ضدیت آشکار داشتند و یا او را در زمان زندان و تبعید مورد ضرب و شتم قرارداده بودند، به پستهای حساس و کلیدی گمارد و بدین وسیله راه را برای دیکتاتوری خود باز کرد.(تاریخ سیاسی معاصر ایران، ص471)
در این شرایط، دکتر مصدق در حالی که وزارت دفاع را به عهده داشت و اختیارات کامل قانون گذاری را به دست آورده بود، حاضر نشد به خواست ملت مبنی بر عزل و محاکمه مسببین کشتار 30 تیر، تن دهد و حتی از تعقیب معمولی آنها سرباز زد. آیتالله کاشانی، قوامالسلطنه را مهدورالدم شناخت. مصدق به سرتیپ کمال -رئیس شهربانی- دستور داد که از محل سکونت قوام مراقبت کند. وی دکتر فاطمی را به دیدن قوامالسلطنه فرستاد. دکتر فاطمی پس از نیم ساعت خودش آمد و گفت به سرتیپ کمال دستور داده شده است که شخصاً اتومبیل قوامالسلطنه را اسکورت کند.(یادداشتهای ارسنجانی، ص76-75)
آیتالله کاشانی هنوز در جایگاه ریاست مجلس قرار داشت. مصدق درصدد برآمد تا ایشان را از ریاست مجلس هم کنار بگذارد. مفسران آمریکایی و انگلیسی در اینباره اظهار نظر کردند، چنانچه مصدق بتواند جناحی از حامیان خود را که یک سال و نیم مانع حل مسأله نفت بودهاند، کنار بگذارد، توفیق بزرگی در دوره زمامداری خویش پیدا کرده است و از بحران مالی و اقتصادی نجات مییابد. سفیر آمریکا که پس از 30 تیر به ایران مراجعت کرده بود، در ملاقات با دکتر مصدق، شرط شروع مذاکرات برای حل قضیه نفت را عدم مداخله آیت الله کاشانی در این امر قرار داد. مصدق نیز این شرط را پذیرفت و در مذاکرات اخیر نفت حاضر نشد کوچکترین اطلاعی در اختیار آیتا... کاشانی بگذارد.(تاریخ سیاسی معاصر، ص483)
روزنامه نیویورک تایمز نیز در راستای همان سیاست، طی سر مقالهای نوشت: ”آیتالله کاشانی و دار و دسته او دستهای دکتر مصدق را بسته و او را از انجام هرگونه اقدام اصلاحی مانع شدهاند. باید دکتر مصدق را از این زنجیر نجات داد.”(همان، ص484، به نقل از مجله خواندنیها، سال 12، شماره 102، ص124)
طولی نکشید که مصدق با تقاضای تمدید اختیارات یک ساله و انحلال مجلس، به صورت مرموز با برگزاری رفراندوم، قدرت علیالاطلاق پیدا کرد و در این میان احزاب مخالف روحانیت، حتی حزب توده که روزی مخالف مصدق بودند، به حمایت از وی پرداختند و روحانیت مبارز آن روز را به عنوان مرتجع معرفی کردند و شعار”کاشانی جاسوس است، مصدق پیروز است” از رادیو پخش کردند و انواع اتهامات را متوجه روحانیتی ساختند که بار اصلی مبارزه با استعمار را بدوش کشیده بود.(همان، ص506-503)
سرانجام در 27 مرداد 32 یعنی یک روز مانده به کودتای ننگین 28 مرداد، آیتالله کاشانی به رغم آن همه نامهربانیهای مصدق، نسبت به وقوع کودتا هشدار داد و در نامهای خطاب به وی نوشت: ”شما خودتان بهتر از هر کس میدانید که هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقای آن مایل نیستید. از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازیهای اخیر بر من مسلم است که میخواهید مانند سیام تیر کذایی یک بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. حرف این جانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید، خانهام را سنگ باران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی هست و نه تکیه گاهی برای این ملت گذاشتهاید.
زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم، با لطایف الحیل خارج کردید و حالا همینطور که واضح بوده، در صدد به اصطلاح کودتاست.... در آخرین ملاقاتم به شما گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیسیها کمک کرده و حالا به صورت ملی و دنیا پسندی میخواهد به دست جناب عالی این ثروت ما را به چنگ آورد. اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید کنار بروید، این نامه من سندی است در تاریخ ملت ایران که من شما را با وجود همه بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم، از وقوع حتمی یک کودتا به وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد.”
مصدق در پاسخ به این هشدار مهم، با کمال بیاعتنایی و با غرور هر چه بیشتر مینویسد: “27 مرداد مرقومه حضرت آقا به وسیله آقای حسنآقای سالمی زیارت شد. این جانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم والسلام”.(همان، ص507) معنای جمله بیادبانه وی این بود که به شما ارتباطی ندارد و شما حق دخالت در امور را ندارید. البته مصدق فردای آن روز یعنی 28 مرداد پاسخ رفتار خود را گرفت و دولت وی سرنگون شد. جالب اینکه توطئه بدخواهان مبنی بر این که “باید مصدق را از زنجیر نجات داد” به اضافه شرط سفیر آمریکا در مذاکره با مصدق مبنی بر ضرورت عدم دخالت آیت الله کاشانی در مذاکرات، اندک نظارت مرحوم کاشانی بر امور را نیز از ناممکن ساخت.
کرومیت روزولت، برادرزاده روزولت رئیس جمهور اسبق آمریکا، عضو سازمان سیا و کارشناس خاورمیانه که پس از کودتای 28 مرداد در محافل سیا به آقای ایران معروف شد! در مصاحبهای میگوید: “کودتای ایران نخستین عملیات مخفی علیه یک دولت خارجی بود که توسط سیا انجام شد وی مدعی است اواسط سال 1953 به مدت سه هفته در ایران اقامت داشته و با کمک ژنرال شوارتسکف کودتا را رهبری کرده است. مبلغ یک میلیون دلار آمریکایی نیز برای هزینه بلوا و آشوب و اغتشاش در اختیار داشته ولی فقط مبلغ هفتاد و پنج هزار دلار آن را هزینه کرده است”(همان، ص 525) پس از کودتا، زاهدی به قدرت رسید و مصدق به بازداشتگاه رفت تا به خیال خودش برای همیشه قهرمان بماند.
شاه هم که فرار کرده بود، به کشور بازگشت. در این زمان شاه ادعا کرد که سلطنت را از دو جهت دارد: یکی وراثت و به استناد قانون اساسی و دیگری خواست مردم که با طغیان علیه مصدق، او را به کشور بازگرداندهاند. بنابراین مخالفت با دولتی که او تعیین کرده، از جانب هر کس باشد، باید از بین برده شود. در چنین شرایطی از نظر دستگاه حاکم، مخالفت شخصی مثل آیت الله کاشانی بی معنی و غیر قابل توجیه بود و میبایست چنین مخالفتهایی در نطفه خفه گردد. طولی نکشید روابط ایران و انگلیس مجدداً برقرار شد و مهمترین دستاورد نهضت که ملی شدن صنعت نفت بود، به تاراج رفت و نفت ایران در اختیار کنسرسیوم قرار گرفت. اعضای کنسرسیوم، هشت شرکت خارجی بودند که پشت سر آنها چهار کشور انگلستان، آمریکا، فرانسه و هلند قرار داشتند.
آمریکا که بعد از جنگ جهانی دوم با حداقل تلفات، بیش ترین استفادهها را از جنگ برده بود، به گسترش سیطره و نفوذ خود پرداخت و این سهم را نیز از مبارزات خونین ملت ایران به دست آورد و به عنوان شریک عمده نفت، از کنسرسیوم سر در آورد. ملت ایران در این زمان، دو زیان عمده کرد: “از یک طرف، غرامت سنگین بابت تأسیسات شرکت نسبت به شرکت سابق نفت پرداخت و از طرف دیگر با قرارداد کنسرسیوم، همان لوازم و تأسیسات غرامت پرداخت کرده را مجاناً در اختیار کنسرسیوم گذاشت”( !همان، ص543) براساس کنسرسیوم، علاوه بر نفت، اختیارات وسیعی در بنادر، راه آهن، سرویس تلفن، تلگراف، بیسیم و هواپیمایی پیدا کرد و اساسنامه ملی نفت به گونه ای تغییر یافت که با کنسرسیوم انطباق پیدا کند. و عجیبتر اینکه پس از تصویب کنسرسیوم، نه تنها نفت ایران ملی نشد، بلکه غرامت ملی کردن نفت را از ما گرفتند. براساس قراردادی که امضاء شد “ایران باید 25 میلیون لیره بدون بهره منقسم به ده قسط متساوی سالانه از اول ژانویه 1957 به صورت نفت تحویلی به یکی از شرکتهای تابعه شرکت نفت انگلیسی بپردازد، و این مبلغ مشمول مالیات بر درآمد نمیشود.
علاوه بر آن پس از امضای کنسرسیوم، تولید نفت خام که در سال 34 سالی 120 میلیون بشکه بود، در سال 1350 به یک میلیارد و ششصد میلیون بشکه رسید و در 18 سال جمعا 3/13 میلیارد بود. به عبارت دیگر آن چه را که شرکت انگلیسی قبل از ملی شدن نفت در مدت 38 سال استخراج کرده بود(3/2 میلیارد بشکه) کنسرسیوم فقط در یک سال و چند ماه استخراج کرد.(همان، ص547) در این میان صدور بیانیههای پیدر پی از سوی آیتالله کاشانی علیه کنسرسیوم و دولت زاهدی نمیتوانست حرکت و موج چندانی ایجاد کند. دولت زاهدی نیز که رسالت خودش را در مسأله نفت و سرکوبی نهضت به خوبی در جهت منافع آمریکا و انگلیس انجام داده بود، در سال 1334 استعفا کرد و جای خود را به علاء داد. در این دوره شاه جای قانون اساسی را هم گرفت.
“یکی از نمایندگان مجلس این دوره خطاب به شاه گفت: هر چه را که اعلی حضرت بپسندند همان قانون اساسی است” (خواندنیها، شماره 79، تیرماه 1334) و سرانجام در دولت علاء فرزند آیتالله کاشانی، سیدمصطفی، به نحوی مشکوک درگذشت و به دنبال حمله ذوالقدر به حسین علاء هنگام غزیمت به بغداد و الحاق ایران به پیمان بغداد، آیتالله کاشانی دستگیر شد و پس از بازپرسیهای 7 یا 8 ساعته او را بازداشت، ممنوعالملاقات و در زندان انفرادی قرار دادند. پس از زندانی شدن آیتالله کاشانی بود که وضع کشور به سمت سیاهترین دوران دیکتاتوری و استبداد پیش رفت و برای مقابله با هرگونه فعالیت سیاسی، ساواک جهنمی تشکیل گردید که این وضع کم و بیش تا سال 42 که آغاز قیام خونین 15 خرداد توسط حضرت امام (ره) بود، ادامه یافت.
نتیجه
مرحوم آیتالله کاشانی در مبارزات این دوره از تاریخ ملت ایران بر ضد استعمار و استثمار نقش بسزایی ایفا کرد و تا مرز تشکیل دولت ملی و تشکیل مجلسی که خود ایشان ریاست آن را به عهده داشت پیش رفت و نفت از چنگال انگلیسیها آزاد و رسماً ملی شد؛ ولی طولی نکشید که توسط همان دولت مورد حمایت ایشان(دولت ملی مصدق) همه چیز به حال اول، بلکه بدتر از گذشته درآمد و استبدادی به مراتب شدیدتر از گذشته بر کشور حاکم گردید. میتوان گفت مهمترین عامل انحراف نهضت این بود که مرحوم آیت الله کاشانی در این دوره از نهضت به کانون فتنه -شخص شاه- توجه نکرد و مبارزات را به این سمت، سوق نداد. اگر در آن شرایط، حکومت سلطنتی شاهنشاهی مورد حمله قرار میگرفت و در قانون اساسی جایگاهی برای “ولایت فقیه” در نظر گرفته میشد، دولت منتخب نمیتوانست اینگونه در مقابل فقیه برجسته دوران بایستد و نهضت ملت ایران سرکوب شود و آمریکا به جای انگلیس حاکم علیالاطلاق گردد. براساس همین تجربه بود که امام(ره) از همان ابتدای نهضت در 15 خرداد 42، شخص شاه و حکومت سلطنتی را مورد حمله قرار دادند و پس از سرنگونی حکومت سلطنتی و جایگزینی جمهوری اسلامی، قانون اساسی اسلامیکه بر محور اسلام و قرآن و مبتنی بر اصل ولایت فقیه بود، نوشته شد و با آرای عمومیمردم به تصویب رسید. ادامه دارد...