تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۸:۰۲  ، 
کد خبر : ۱۴۳۵۵۶
فرق اسلامی برای داشتن تعامل اجتماعی بهتر نیازمند به شناخت یکدیگرند

بررسی علل همگرایی و ناهمگرایی دو مذهب شافعی و حنفی با شیعه امامیه


محمد برفی
مسلمانان برای داشتن تعامل اجتماعی بهتر با یکدیگر نیازمند شناخت یکدیگرند، آن هم در شرایطی که در دایره مذهب و فرق قرار گرفته اند. کشورهای اسلامی در صورتی خواهند توانست از روابط حسنه برخوردار شوند و امت واحدی را تشکیل دهند که بتوانند شباهتها و مشترکات فرق اسلامی را کشف و با زبانی مشترک در جهت توسعه مشترکات و اصول مسلم اسلام قدم بردارند. دستیابی به این امر از یک طرف نیازمند بررسی هویت تاریخی شکل گیری مذاهب و کشف نقاط مشترک آنان دارد و از طرفی ضرورت شناخت وضعیت مسلمانان پیرو هر فرقه و مذهب را در حال می طلبد. چون مذاهب اسلامی در سیر تاریخی خود مواجه با جریانهای متعددی شده اند و بدون شناخت این جریانها نمی توان به شناخت کامل و درستی از هر مذهب و پیروان آن دست یافت. چنانچه در مقطعی از تاریخ امت اسلامی، مسلمانان برخوردار از چنان وسعت نظر و سعه صدری بودند که هر کس آزاد بود دیدگاههای خود را بیان کند، حال آنکه در مقاطعی سطح فکری چنان پایین می آید و آزادی اندیشه چنان محدود می گردد که بخشهایی از دنیای اسلام فاقد اندیشه و بالندگی می گردند. یا مانند تقسیم مسلمانان بین دو بلوک شرق و غرب در دنیای امروز و استفاده ابزاری از مسلمانان نمودن در دوران جنگ سرد و تقسیم اسلام به اسلام غربی یا شرقی و در نهایت اسلام را دین شمشیر خواندن و مسلمانان را تروریست نامیدن.
در مذاهب اربعه اهل سنت، در تقدم زمانی به ترتیب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در سه مکان بغداد، مدینه و مصر به وجود آمدند و از نظر سطح قلمرو امروزی به ترتیب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی بیشترین پیروان را دارا می باشند و از نظر قرابت در روش و مبانی فقه و اصول فقه، دو مذهب حنفی و مالکی به هم نزدیکتر بوده، چون علاوه بر استفاده از نص، از روشهای تعقلی، قیاسی و تجربی نیز در تبیین معرفت دین و احکام بهره جسته اند و دو مذهب شافعی و حنبلی قرابت بیشتری به یکدیگر دارند چون بیشتر تاکید بر نقل و نص دارند. با وجود آنکه دو مذهب حنفی و مالکی از نظر مبانی و روش استنباط احکام و همچنین احکام فقهی به شیعه امامیه نزدیکتر می باشند، اما در اذهان و افکار عمومی جامعه ما، معمولا شافعی مذهبها را به شیعه امامیه نزدیکتر می دانند که در این مقال سعی خواهیم کرد ضمن بررسی علل این همگرایی و ناهمگرایی در سیر تاریخی، به رهنمودهایی جهت وحدت امت اسلامی در حال، دست پیدا کنیم.
فرضیه اساسی این پژوهش این است که دلایل همگرایی و ناهمگرایی بین مذاهب اسلامی بیشتر بر یک سری تعاملات و تصادمات سیاسی و اجتماعی شکل گرفته تا اصول و رو شهای مشترک. همان گونه که اشاره شد مهمترین دستاورد این پژوهش این است که ضمن شناخت پیدا کردن نسبت به عللی که در مسیر تاریخی بسترساز ناهمگرا شدن و رهنمودهایی در مسیر همگرایی بر مبنای اصول و متد و روش های مشترک دست یافت.
مهمترین عواملی که در باب همگرایی و نزدیکی تشیع با شوافع می توان برشمرد عبارتند از:
1- اشعار امام شافعی (رض) در مدح اهل بیت پیامبر (ص) و متهم شدن به شیعی گری در دستگاه حکومت عباسیان این پیوند را تا به امروز در دلها حفظ کرده است، آنجا که فرمود:
یا را کبا قف بالمخصب من منی
واهتف بقاعد خیفها والناهض
سحرا اذا فاض الحجیج الی منی
فیضا کملتطم الفرات الفائض
ان کان رفضا حب آل محمد
فلیشهد الثقلا ن انی رافضی 1
یعنی ای سواره، اگر به مکه می روی در ریگزار منا بایست و سحرگاهان خطاب به ساکنان مسجد خیف که همانند امواج خروشان دریا به منا سرازیر می شوند ندا سر داده و بگو؛ اگر دوست داشتن آل محمد رفض است، انس و جن گواه باشند که من - شافعی - رافضی هستم.
امام شافعی معتقد بود که محبت خاندان رسالت (ص) حکم واجبی است که خداوند در قرآن دستور داده و برای نشان بزرگی و فضیلت ایشان همین کافی است که اگر کسی بر آنها در نماز سلام و صلوات نفرستد نمازش ادا نخواهد شد.
یا آل بیت رسول الله حبکم
فرض من الله فی القرآن انزله
یکفیکم من عظیم الفخر انکم
من لم یصل علیکم لا صلاه له 2
یعنی ای آل محمد، محبت شما فریضه ای است که خدا آن را در قرآن نازل کرده و همین یک دلیل بر عظمت قدر شما کافی است که هر کس نماز بخواند و بر شما درود نفرستد نمازش نماز نیست.
در ارادت و علاقه امام شافعی به اهل بیت پیامبر (ص) همین بس که او متهم به تشیع و حمایت از علویون شد و مجبور به ترک یمن گردید و جهت محاکمه به بغداد آورده شد و در معرض خطر مرگ قرار گرفت. او معتقد بود که ارادت به خاندان علی (ع) را باید علنی و آشکار ساخت و این پندار باطل را از اذهان دور کرد که رفض را در دوستی فرزندان فاطمه و علی (ع) می داند و یا ناصبی گری را در دوستی ابوبکر و عمر (رض). به اعتقاد او دو جریان رافضی گری و ناصبی گری که دوستی و دشمنی افراطی را در حق علی (ع) دنبال می کردند نادرست است؛
اذا فی مجلس نذکر علیا
وسبطیه و فاطمه الزکیه
یقالتجاوزو!ی-ا قوم هذا
فهذا من حدیث الرافضیه
برئت الی المهیمن من اناس
یرون الرفض حب الفاطمیه 3
امام شافعی با وجود اینکه از هر گونه اندیشه افراطی رافضی گری و خارجی گری و ناصبی گری به دور بود و پیشوایی اندیشه معتدل و میانه اهل سنت را بر عهده داشت می گفت: اگر علی (ع) را برتری دهیم در نزد بی خردان رافضی هستیم و اگر ابوبکر (رض) را برتر شماریم ما را ناصبی می خوانند. با توجه به این بر خوردها، من هم رافضی ام و هم ناصبی و این مسلک من است تا روزی که خاک بالینم گردد.
اذا نحن فضلنا علیا فاننا
روافض بالتفضیل عند ذوی الجهل
و فضل ابیبکر اذا ما ذکرته
رمیت بنصب عند ذکری للفضل
فلا زلت ذا رفض ونصب کلاهما
بحبیهما حتی اوسد فی الرمل 4
بدین ترتیب امام شافعی ثابت می کند که در عین عشق و ارادت به علی و خاندان او می توان به ابوبکر و عمر نیز عشق ورزید. نقل موضعگیری امام شافعی بدین معنی نیست که امام ابوحنیفه (رض) نسبت به اهل بیت بی تفاوت بوده است. امام ابوحنیفه (رض) نیز دوستدار خاندان علی (ع) و اهل بیت پیامبر (ص) بود و با وجود اینکه پنجاه و دو سال از عمر خویش را در دوران بنی امیه گذراند، هرگز حکام بنی امیه را تایید نکرد و از نزدیکی به آنها تبری جست، او از آزار و اذیت اولاد علی (ع) توسط حکام بنی امیه ناراحت بود و قیام استاد خویش امام زید بن علی زین العابدین (ع) علیه هشام بن عبدالملک را به قیام پیامبر (ص) در بدر تشبیه کرد و حمایت مالی خوبی از قیام آن حضرت نمود و از شکست قیام بسیار ناراحت شد و چون مورد سئوال واقع شد که چرا شخصا در میدان جهاد حضور نداشته است می فرماید: امانتهای مردم مانع حضورم شد چرا که امانتها را به «ابن ابی لیلی» دادم از من نپذیرفت لذا از حضور در جهاد باز ماندم. پس از این واقعه است که ابن هیبره حاکم کوفه ابوحنیفه(رض) را امتحان می کند که تا چه حد به بنی امیه نزدیک است لذا مسئولیت قضاوت و خزانه داری حکومت را به وی پیشنهاد می کند اما ابوحنیفه (رض) نمی پذیرد و پاسخ رد می دهد اگر چه مهر حکومت به او پیشنهاد می گردد. سایر فقهای آن روز نیز ابوحنیفه را نصیحت نموده و قسمش می دهند که مسئولیت پیشنهادی را بپذیرد، چون در صورت رد آن، جانش در خطر بود. اما امام ابوحنیفه به فقهای هم عصرش می گوید: اگر حاکم از من بنای درهای مسجد اوسط را بخواهد، انجام نخواهم داد چه رسد که از من خواستار حکم قتل انسانی باشد و من آن را تایید کنم یعنی هرگز چنین مسوولیتی را نخواهم پذیرفت. ابن ابی لیلی پس از شنیدن سخنان قاطع امام ابو حنیفه (رض) است که می گوید: رهایش کنید، او مسیر درست را می رود و ما بر خطا هستیم. این چنین بود که ابوحنیفه با گرفتن مسیر درست، زندان را انتخاب کرد و تا سرحد مرگ مورد شکنجه واقع شد و پس از رهایی از زندان نیز عراق را به قصد مکه ترک گفت و تا پایان عمر دولت بنی امیه، در مکه باقی ماند. 5
امام ابوحنیفه (رض) از سقوط بنی امیه مسرور شد و دولت بنی عباس را در بدو امر تایید نمود. خوشحالی و تایید او به خاطر همراهی با ایرانیان، از آن جهت که ایرانی بود، نبود. چون او خود را هیچ وقت در قالب ایرانی یا عربی قرار نداد، بلکه آنچه بدان افتخار می ورزید اسلام بود و خوشحالی او بر سقوط بنی امیه به سبب ظلم و ستم بنی امیه بود به ویژه ستم و تجاوزی که بر اهل بیت پیامبر (ص) همچون شهادت حسین (ع) و شهادت زید روا داشتند و دل مسلمانان را از خود رنجاندند. امام ابوحنیفه (رض) از آن رو امیدوار بود که دولت جدید عباسی که نسبتی با خاندان پیامبر دارد، بتواند عدل را برقرار نماید و ستم را دور کند. لذا در خیر مقدم به سفاح، بنیانگذار دولت عباسی می گوید: حمد و سپاس خدایی را که حکومت را به نزدیکان پیامبرش (ص) سپرد و ستم ظالمان را دور نمود و زبان ما را به راستی گشود، با تو بر حکم خدا بیعت می کنیم به این امید که بر پیمانت تا روز قیامت باقی بمانید. ما خدا را در باب حکومت به خاطر خویشاوند پیامبرش رها نخواهیم کرد. 6
امام ابوحنیفه (رض) بعد از آن در مخالفت با دولت عباسی، زمانی سخن گفت که مشاهده نمود منصور با فرزندان امام علی (ع) دشمنی می ورزد و عبدالله بن حسن بن حسن (رض) استاد ابوحنیفه را زندانی نمود و فرزندانش ابراهیم و محمد معروف به نفس زکیه قیام نمودند. او از قیام فرزندان عبدالله حمایت نمود و همراهی با قیام را برتر از جهاد در مرزهای جهان اسلام با کفار دانست. لذا ضمن تشویق مردم به همراهی با قیام ابراهیم و محمد، بعضی از فرماندهان منصور را از مواجهه با ابراهیم و محمد منع نمود. حسن بن قحطبه یکی از آنها می باشد که به دست ابوحنیفه توبه نمود و از فرماندهی سپاه منصور سرباز زد. امام ابوحنیفه (رض) در حمایت از این قیام آنچنان آشکارا برخورد کرد که شاگردش «زفر بن هذیل» می گفت: به خدا قسم شما آن قدر سخن می گویید تا گردن ما را به دار آویزند و امام ابوحنیفه نه تنها سخن گفت، بلکه هدایای منصور و مسئولیت قضاوت را رد نمود و زندان و شهادت را بر تایید حاکم ظالم ترجیح داد. 7
2- عدم تصادم و برخورد سیاسی تشیع امامی با شوافع:
در هیچ مقطع و دوره ای پیروان این دو مذهب در یک زمان بر مسند قدرت نبودند که بین آنها برخورد سیاسی پیش آید.
3- شافعی مذهب بودن مردم ایران پیش از صفویه:
که خود می تواند خاطره نزدیکی به یکدیگر را سینه به سینه حفظ کند. سخن علامه دوانی در شیراز معروف است که در اوایل به قدرت رسیدن صفویه بعد از پایان مهلت حکومت مبنی بر شیعه شدن در سخنرانی خود می گوید: من و خانواده ام شیعه شدیم و در پاسخ به معترضان گفت: به خاطر عمر (رض) و علی (ع) نمی خواهم خود را به کشتن بدهم چون آن دو با یکدیگر زندگی کردند و الآن حکومت می خواهد که نام مذهب من این باشد لذا من هم آن نام را انتخاب می کنم. اما در مقابل علامه تفتازانی حنفی مذهب در هرات مقاومت به خرج داده و چوبه دار را انتخاب می کند.
4- به دلیل بر مسند قدرت نبودن شوافع در چند سده اخیر، استعمارگران غربی در مناطق شافعی مذهب بیشتر بر دین گریزی توجه داشتند تا تفرق مذهبی و اصولا سایه استعمار در آن مناطق کمتر بوده است. کشورهایی مانند اندونزی، مالزی، کشورهای عربی خاورمیانه، به نسبت کشورهایی مانند پاکستان، هندوستان، برمه و بنگلادش و کشورهای آسیای میانه کمتر مستعمره بودند لذا شافعی مذهبهای ایران زمین متاثر از کشورهای عربی هستند اما حنفی مذهبها متاثر از کشورهای همسایه شرقی به ویژه شبه قاره که مستعمره بودند.
عواملی که موجبات ناهمگرایی و دوری احناف و تشیع امامی را از یکدیگر فراهم ساخته عبارتند از:
1- تقابل قدرت سیاسی احناف با دوره هایی که تشیع امامی بر مسند قدرت بودند به ویژه در دوره صفویه که در تقابل جدی با عثمانیهای حنفی مذهب مسلط بر غرب و مرکز دنیای اسلام و حکومت گورکانیان حنفی مذهب شبه قاره در شرق بود.
2- تلاش استعمارگران در مناطق حنفی نشین در راستای تفرق مذهبی، تا از این طریق قدرت سیاسی شان را متلاشی کنند چنانچه در شبه قاره در بین پیروان مذهب حنفی، چند فرقه و گرایش ایجاد نمودند. در شبه قاره اگرچه شاهد شکل گیری جماعت یزیدی و ناصبی نیز هستیم اما چون هدف اساسی استعمارگران اختلاف جدی بین امت اسلامی است مشاهده می کنیم که جهت عزاداری عاشورای حسینی، شیعیان امامی مذهب را طوری شکل می دهند که عزاداران به جای اظهار بیزاری و برائت از یزید و بنی امیه، به لعن و نفرین خلفای راشدین می پردازند و به دلیل همین امر، هر ساله شاهد درگیریها و خون ریزیهای زشتی در مراسم تاسوعا و عاشورا هستیم.
3- در چند دهه اخیر به ویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آغاز جنگ تحمیلی از سوی صدام حسین، حاکم عراق که مزار امام ابوحنیفه پیشوای مذهب حنفی را پایگاه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود قرار داده بود و در کشورهای حنفی مذهب تبلیغات به راه انداخته بود که این جنگ، جنگ مذهبی است، خود عاملی شد تا ذهنیت پیروان دو مذهب نسبت به هم منفی شده و کمتر به یکدیگر نزدیک گردند.
4- علاوه بر بقای قدرت پیشین در بین احناف، احساسی شدن و پایین آمدن سطح فرهنگ مناطق حنفی نشین با توجه به فعالیتهای استعماری به ویژه در شرق آسیا بین هر دو فرقه، سبب شده تا کمتر حاضر به تعامل و گفتگو با یکدیگر شوند، و تلاش بخشی از بدنه فقهی فقهای احناف در غرب دنیای اسلام همچون شیخ شلتوت، شیخ سعید شعبان و... موثر واقع نشود.
با توجه به این عوامل، ناهمگرایی بین پیروان مذاهب غالبا در اشکال زیر بروز کرد:
1- تاکید بر مسائل اختلافی بین مذاهب و چشم پوشی از مشترکات با این که موضوعات اختلافی محدود و مشترکات بسیار است حتی گاهی دیده شده اختلافات جزئی جدیدی ساخته می شود.
2- جستجو و کشف نقاط ضعف در آثار مذهب دیگر و طرح آنها به صورت علنی و به شیوه غوغاسالارانه. گاهی یک دیدگاه نادر و شاذ که تنها از سوی یکی از علمای یک مذهب طرح شده، به همه علمای آن مذهب نسبت داده می شود و همه آنها بر پایه آن بازخواست و محکوم می شوند.
3- نبش قبر رویدادهای تاریخی که کدورت و کینه را در میان نسلهای متوالی استمرار می بخشد، مانند یادآوری جنگهای صدر اسلام یا درگیریهای پیروان مذاهب با یکدیگر در قرون گذشته.
4- جرم شمردن خود انتقادی در درون هر مذهب: در مسائل اختلافی بین مذاهب اگر کسی خود انتقادی ورزد و دیدگاه مذهب خود را نقد کند کارش جرم و عقب نشینی در مقابل مذهب رقیب و معامله بر سر عقاید و اصول قلمداد می شود.
5- تعمیق دیدگاه تحقیرآمیز نسبت به پیروان مذهب دیگر با تکیه بر اینکه پیروان هر مذهب تنها خود را فرقه ناجیه می دانند و فرقه های دیگر را اهل آتش قلمداد می کنند.
6- دوری و فاصله اجتماعی: دوری و عدم ارتباط بین پیروان دو مذهب، فرصتهای آشنایی و تفاهم را به حد اقل می رساند و فضا را برای تصورات نادرست و برداشتهای منفی در باره یکدیگر فراهم می کند. در نتیجه هر نسلی منقولات نادرست و شایعات متداول در باره پیروان مذهب دیگر را به نسل بعدی انتقال می دهد.
لذا امروز باید کاری کرد که فرهنگ خردورزی با زبان محبت در بین پیروان مذاهب گسترش یابد و بستر تعامل بین آنها فراهم شود تا با شناخت یکدیگر به دور از هر گونه بدبینی، یکدیگر را بپذیرند برای دستیابی به این مهم مسئولین کشور عزیزمان ایران اسلامی و دلسوزان وحدت امت اسلامی باید اقدامات ذیل را عملیاتی نمایند:
1- با توجه به قدرت نفوذ فرهنگی که ایران اسلامی بر شیعیان سایر کشورها به ویژه شبه قاره دارد، فرهنگ تولای اهل بیت را جایگزین فرهنگ تبرایی نمایند که صفویه آن را از بنی امیه به ارث بردند و امروز در بعضی از مناطق دنیای اسلام این فرهنگ با چتر حمایتی استعمارگران جهت تفرق امت اسلامی در حال نهادینه شدن است. توجه داشته باشیم که با داشتن ولای بنی امیه از سوی یک سری از اهل سنت و تبری جستن از خلفای راشدین از سوی یک سری از اهل تشیع، وحدت و همدلی امت اسلامی را با چالش روبرو ساخته و حتی ناممکن می سازد.
2- اولویتهای دنیای اسلام مد نظر قرار گیرد و مناسبتهای مشترک، پر رنگتر برگزار شود.
3- سیاستمداران به خاطر یک سری اهداف سیاسی خود، با عواطف مذهبی بازی نکنند، چنانچه در مقاطعی از انتخابات به خاطر جذب آراء، چنین بازیهایی صورت می پذیرد.
4- مراودات فقهی گذشته با گسترش دانشگاه مذاهب اسلامی به ویژه در مناطقی که پیروان دو مذهب زندگی می کنند احیا شود.چون رفتن به حوزه های علمیه یکدیگر همچون گذاشتن بعضی از نامها، تابو شده که در سایه این دانشگاه می توان از چنین تابویی عبور کرد.
5- سیره ائمه اهل بیت در تعامل با خلفای راشدین از سوی اندیشمندان شیعی مذهب احیا شود.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات