محمد سعادتی
در سال دوم هجرت یکی از بزرگترین و سرنوشت سازترین جنگها میان مسلمانان و مشرکان مکه اتفاق افتاد و با کمک الهی بزرگترین پیروزی در این جنگ نصیب مسلمانان گردید.این جنگ که در ماه مبارک رمضان و در جایی به نام بدر اتفاق افتاد، به “جنگ بدر” موسوم گردید و در این جنگ هفتاد نفر از سران مشرکین مانند عتبه و شیبه و ابوجهل و امیه بن خلف کشته شدند و هفتاد نفر نیز به اسارت مسلمانان درآمدندو به گفته اهل تاریخ بیشترین شجاعت و فداکاری را در این جنگ سرنوشت ساز علی علیه السلام داشت، بدانسان که به گفته شیخ مفید (ره) در ارشاد و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه بیش از نیمی از کشتگان اهل شرک به شمشیر آن حضرت کشته شدند و یا آن بزرگوار در قتل آنها شرکت داشت.
علی(ع) در جنگ احد
جنگ احد با مشکلاتی که برای مسلمانان در پی داشت، به خاطر تخلف گروهی از دستور فرماندهی منجر به شکست مسلمانان شد. ولی مردانی با تمام تلاش خود مقاومت کردند که یکی از آن افراد علی (ع) بود. آن حضرت به اتفاق مورخان از این امتحان سربلند و پیروز بیرون آمد.از روایات استفاده می شود که بجز علی (ع) و “ابودجانه” و “سهل بن حنیف” بقیه از میدان جنگ فرار کردند و در میان این چند نفر شجاعتی را که از علی (ع) ظاهر شد از بقیه ظاهر نگردیدو در این جنگ نیز همانند “جنگ بدر” رقم کشته شدگان از کفار به دست علی (ع) بیش از همه مقتولانی بودند که به دست سایر مسلمانان کشته شدند.از ابن اسحاق نقل شده که گفته است: “کان الفتح یوم احد بصبر علی رضی الله عنه” پیروزی “جنگ احد” به خاطر پایداری علی- رضی الله عنه- بود!لشکریان دشمن حدود سه هزار نفر با تمام امکانات و تجهیزات نظامی آن روز بوده، ولی لشکریان اسلام هفتصد نفر بودند و محل جنگ دامنه کوه “احد” (یک فرسخی شهر مدینه) بود.
در این جنگ هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند. با اینکه در ابتدا به خاطر رشادت و پایداری مسلمانان پیروز شدند و بیست و دو تن یا بیست و هشت تن از مشرکان به قتل رسیدند که دوازده تن از آنان به دست علی (ع) کشته شدندولی نافرمانی گروهی از مسلمانان در پایان جنگ فاجعه آفرید و دشمن از پشت سر بدان ها حمله کرد و مسلمانان شکست خوردند.
و جبرئیل در آن روز به آسمان بالا می رفت و می گفت: “لاسیف الاذوالفقار، و لافتی الاعلی”از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: “پرچمداران سپاه شرک در جنگ احد نه نفر بودند که همه آنها به دست علی (ع) به هلاکت رسیدند”. ابن اثیر نیز می گوید: “کسی که پرچمداران قریش را شکست داد، علی (ع) بود”. “ابن ابی الحدید” نیز می نویسد: هنگامی که غالب یاران پیامبر پا به فرار نهادند، فشار دسته های مختلف دشمن به سوی پیامبر بالا گرفت. دسته ای از قبیله “بنی کنانه” و گروهی از قبیله “بنی عبد مناه” که در میان آنها چهار جنگجوی نامور به چشم می خورد به سوی پیامبر نیز یورش بردند. پیامبر به علی علیه السلام فرمود: حمله اینها را دفع کن. علی علیه السلام که پیاده می جنگید، به آن گروه که پنجاه نفر بودند، حمله کرده و آنان را متفرق ساخت. آنان چند بار مجددا گرد هم جمع شده و حمله کردند، باز هم علی علیه السلام حمله آنان را دفع کرد، در این حملات، چهار نفر قهرمان مزبور و ده نفر دیگر که نامشان در تاریخ مشخص نشده است، به دست علی (ع) کشته شدند.“جبرئیل” به رسول خدا (ص) گفت: راستی که علی علیه السلام مواسات می کند، فرشتگان از مواسات این جوان به شگفت درآمده اند. پیامبر (ص) فرمود: چرا چنین نباشد، او از من است و من از او هستم. جبرئیل گفت: من هم از شما هستم. آن روز صدائی از آسمان شنیده شد که مکرر می گفت: “لاسیف الاذوالفقار و لافتی الاعلی” ولی گوینده دیده نمی شد. از پیامبر سئوال کردند که گوینده کیست؟ فرمود: جبرئیل است.در آن روز شصت زخم و جراحت از شمشیر و نیزه بر بدن علی (ع) وارد شده بود و چون او را نزد رسول خدا (ص) آوردند، آن حضرت دست بر آن زخم ها می کشید و به اذن خدا التیام می یافت.علی بن ابیطالب مامور شد به دنبال مشرکین برود. پس از اینکه از احد کوچ کردند، رسول خدا (ص) علی بن ابیطالب را فرستاد و به او فرمود: به دنبال آنها برو و ببین اگر بر شتران خود سوار شده اند و اسب ها را یدک می کشند آنها به قصد مکه می روند و اگر بر اسبان سوار شده و شتران را یدک می کشند قصد حمله به مدینه را دارند و اگر چنین قصدی داشته باشند به خدا سوگند به جنگ آنها خواهم رفت.علی (ع) گوید: من که به دنبال آنها رفتم دیدم، بر شتران سوار شده و اسبان را یدک می کشند و قصد رفتن به مکه را دارند.
در غزوه بنیالنضیر
کشته شدن دو تن از بنی عامر به دست عمروبن امیه ضمری (که از حادثه بئر معونه جان به در برد) مشکل تازه ای پدید آورد. بنی عامر طبق پیمانی که با پیغمبر (ص) داشتند، خونبهای این دو تن را طلبیدند و چون یهودیان بنی نضیر با بنی عامر هم پیمان بودند، محمد (ص) خواست تا از آنان برای پرداخت این خونبها کمک بگیرد. این فرصتی مناسب بود که نیت بنی نضیر را در مقابل مسلمانان آشکار کند؛ چه، پس از حادثه رجیع و بئر معونه زبان یهودیان نیز دراز شده بود و می گفتند پیغمبری که فرستاده خداست، اینچنین شکست نمی خورد.چون پیغمبر نزد آنان رفت و خواست خویش را با ایشان در میان نهاد، گفتند: ترا یاری می کنیم، اما در نهان با یکدیگر مشورت کردند که فرصتی مناسب تر از این به دست نخواهد آمد. پیغمبر در کنار دیواری ایستاده بود و آنان کسی را فرستادند تا سنگی را از فراز بام بر سر او بیندازد؛ پیغمبر از نیت آنان آگاه شد و به مدینه برگشت و تصمیم به اخراج این قبیله گرفت. محاصره یهود بنی نضیر، شش شب طول کشید. سرانجام تسلیم شدند. دو تن از آنان مسلمان شدند و اموالی را که داشتند صاحب شدند، اما بقیه مال های خود را رها کردند و پیغمبر آنان را به اذرعات در شام تبعید کرد.هنگامی که رسول خدا (ص) برای محاصره “بنی النضیر” آمد، دستور آمد خیمه آن حضرت را در آخرین نقطه از زمین های گودی که در آنجا بود (معروف به زمین بنی حطمه) بزنند. همین که شب شد مردی از یهودیان تیری به خیمه آن حضرت زد. پیامبر (ص) دستور داد خیمه اش را در دامنه کوه بزنند و انصار و مجاهدین در اطراف آن حضرت خیمه زدند.چون هوا تاریک شد متوجه شدند علی (ع) در میان آنان نیست، به رسول خدا (ص) عرض کردند که علی (ع) گم شده است! پیامبر (ص) فرمود: برای اصلاح کار شما رفته است، طولی نکشید، در حالی سر بریده آن مرد یهود را در دست داشت بر پیامبر وارد شد و سر را نزد رسول خدا (ص) نهاد.
فرمود یا علی چه کردی؟
عرض کرد من دیدم این مرد خبیث و بی باک است در کمین او نشستم و با خود گفتم او از تاریکی شب استفاده می کند و شبیخون می زند، ناگاه دیدم او را که شمشیری در دست دارد و سه نفر نیز همراه او بودند بدا ن ها حمله کرده وی را کشتم و همراهان او نیز فرار کردند، اگر افرادی را به من بدهید آنها را تعقیب کرده شاید دستگیر نمایم!پیامبر (ص) ده نفر از جمله “ابودجانه” و “سهل بن حنیف” را همراه علی (ع) روانه کرد. آنها یهودیان را قبل از رسیدن به قلعه دستگیر کرده به هلا کت رسانیدند
در غزوه خندق
به تحریک گروهی از یهودیان بنی نضیر، مشرکان مکه به یاری گروههای مختلف، لشکر انبوهی سازمان دادند و در سال پنجم هجری به سوی مدینه حرکت کردند. مسلمانان برای حفظ مرکز اسلام پیرامون شهر خندقی کندند و در برابر هزار دشمن صف بستند.“عمروبن عبدود” و تنی چند از کفار از خندق عبور کرده، اسبان خود را در مقابل مسلمانان به جولان در آوردند. عمرو که مردی شجاع بوده و او را با هزار مرد برابر می دانستند، خود را به جلوی صفوف مسلمانان رسانیده مبارز طلبید، کسی او را جواب نداد! شروع به استهزاء نمود که علی (ع) به مبارزه با او برخاست و کسانی هم که بعدها مدعی خلافت شدند و علی علیه السلام را کنار زدند در اینجا ساکت مانده و حتی دیگران را از جنگیدن با عمرو منع می کردند و شجاعت و عظمت عمرو را به مردم خود گوشزد می کردند.علی (ع) هنگامی که در برابر عمروبن عبدود قرار گرفت پیامبر (ص) فرمود: “برزالایمان کله الی الشرک کله”: تمام اسلام در برابر تمام کفر قرار گرفته است. این بیان به خوبی نشان می دهد که پیروزی یکی از این دو نفر بر دیگری پیروزی کفر بر ایمان یا ایمان بر کفر بود و با تعبیر دیگر، کارزاری بود سرنوشت ساز که آینده اسلام و شرک را مشخص می کرد.عمرو گفت: کیستی؟ علی (ع) گفت: علی فرزند ابوطالب. عمرو گفت: من خون تو را نمی ریزم، زیرا پدر تو از دوستان من بود. علی فرمود: تو غصه مرگ مرا مخور، من در هر دو حالت (کشته شوم یا بکشم) سعادتمند بوده و جایگاه من بهشت است؛ ولی در همه احوال دوزخ انتظار تو را می کشد.در این هنگام علی (ع) او را به یاد پیمانی انداخت که با خدا معاهده بسته بود که هر قهرمانی در میدان نبرد سه پیشنهاد کند، یکی از آنان بپذیرد. روی این جهت، علی پیشنهاد کرد که نخست اسلام آورد، او گفت: علی از این بگذر که ممکن نیست. فرمود: دست از نبرد بردار گفت: پذیرفتن این مطلب برای من سرافکندگی است. علی فرمود: اکنون حریف تو پیاده است، تو نیز از اسب پیاده شو تا با هم نبرد کنیم.نبرد بین دو قهرمان به شدت آغاز گردید. ناگهان صدای تکبیر از میان گرد و غبار که نشانه پیروزی علی علیه السلام بود بلند شد. منظره به خاک غلتیدن عمرو، آنچنان رعبی در دل سایر قهرمانان که در پشت عمرو ایستاده بودند افکند که بی اختیار عنان اسبها را متوجه خندق کرده، همگی به لشکرگاه خود بازگشتند جز نوفل که اسب وی در وسط خندق سقوط کرد و علی علیه السلام وارد خندق گردید و او را کشت.کشته شدن عمرو سبب شد که آن چهار نفر جنگاور دیگر که همراه عمرو از خندق عبور کرده و منتظر نتیجه مبارزه علی و عمرو بودند، پا به فرار بگذارند. سه نفر از آنان توانستند از خندق به سوی لشکرگاه خود بگذرند، ولی یکی از آنان به نام “نوفل” هنگام فرار، با اسب خود در خندق افتاد و علی علیه السلام وارد خندق شد و او را نیز به قتل رساند؟ با کشته شدن این قهرمان، سپاه احزاب روحیه خود را باختند و از امکان هرگونه تجاوز شهر، به کلی ناامید شدند و قبائل مختلف هر کدام به فکر بازگشت به زادگاه خود افتادند.آخرین ضربت را خداوند عالم به صورت باد و طوفان شدید بر آنان وارد ساخت و سرانجام با ناکامی کامل راه خانه های خود را در پیش گرفتند. پیامبر اسلام (ص) به مناسبت این اقدام بزرگ علی (ع) در آن روز به وی می فرمود: “اگر این کار تو را امروز با اعمال جمیع امت من مقایسه کنند، بر آنها برتری خواهد داشت؛ چرا که با کشته شدن عمرو، خانه ای از خانه های مشرکان نماند، مگر آنکه ذلتی در آن داخل شد و خانه ای از خانه های مسلمانان نماند مگر اینکه عزتی در آن وارد گشت.”محدث معروف اهل تسنن “حاکم نیشابوری”، گفتار پیامبر را با این تعبیر نقل کرده است. “لمبارزه علی بن ابی طالب لعمروبن عبدود یوم الخندق افضل من اعمال امتی الی یوم القیامه”“پیکار علی بن ابیطالب در جریان جنگ خندق با عمروبن عبدود از اعمال امت من تا روز قیامت حتما افضل است.”البته فلسفه این سخن روشن است: در آن روز اسلام و قرآن در صحنه نظامی بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحرانی ترین لحظات خود را می پیمود و کسی که با فداکاری بی نظیر خود اسلام را از خطر نجات داد و تداوم آن را تا روز قیامت تضمین نمود و اسلام از برکت فداکاری او ریشه گرفت، علی (ع) بود. بنابراین عبادت همگان مرهون فداکاری اوستو این حدیث نیز در کتاب شیعه و نسل به طور متواتر نقل شده که رسول خدا درباره ضربتی که علی (ع) در آن جنگ بر عمروبن عبدود زد، فرمود: “لضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین”همانا ضربت علی (ع) در جنگ خندق از عبادت جن و انس برتر بود.
علی(ع) در جنگ خیبر
پیامبر اسلام در سال هفتم هجرت تصمیم به خلع سلاح یهودیان خیبر گرفت. انگیزه پیامبر در این اقدام دو امر بود: خیبر به صورت کانون توطئه و فتنه بر ضد حکومت نوبنیاد اسلامی درآمده بود و یهودیان این قلعه بارها با دشمنان اسلام در حمله به مدینه همکاری داشتند، به ویژه در جنگ احزاب نقش مهمی در تقویت سپاه احزاب داشتند.گرچه در آن زمان ایران و روم به صورت دو امپراتوری بزرگ، با یکدیگر جنگ های طولانی داشتند، ولی ظهور اسلام به صورت یک قدرت سوم برای آنان قابل تحمل نبود، از این رو هیچ بعید نبود که یهودیان خیبر آلت دست کسری یا قیصر گردند و با آنها برای کوبیدن اسلام همدست شوند و یا همانطور که مشرکان را بر ضد اسلام جوان تشویق کردند، این دو امپراتوری را نیز برای درهم شکستن قدرت این آیین نو خاسته تشویق کنند.این مسائل پیامبر را بر آن داشت که با هزار و ششصد نفر سرباز رهسپار خیبر شود.قلعه های خیبر دارای استحکامات بسیار و تجهیزات دفاعی فراوان بود و مردان جنگی یهود به شدت از آنها دفاع می کردند. با مجاهدت ها و دلاوریهای سربازان ارتش اسلام قلعه ها یکی پس از دیگری اما به سختی و کندی سقوط کرد ولی دژ “قموص” که بزرگترین دژ و مرکز دلاوران آنها بود همچنان مقاومت می کرد و مجاهدان اسلام قدرت فتح و گشودن آن را نداشتند و سردرد شدید رسول خدا (ص) مانع از آن شده بود که خود پیامبر (ص) در صحنه نبرد شخصا حاضر شود و فرماندهی سپاه را برعهده بگیرد، از این رو هر روز پرچم را به دست یکی از مسلمانان می داد و ماموریت فتح آن قلعه را به وی محول می کرد ولی آنها یکی پس از دیگری بدون اخذ نتیجه باز می گشتند. روزی پرچم را به دست ابوبکر و روز بعد به عمر داد و هر دو نفر بدون اینکه پیروزی به دست آورند به اردوگاه ارتش اسلام بازگشتند.تحمل این وضع برای رسول خدا (ص) بسیار سنگین بود. حضرت با مشاهده این وضع فرمود: “فردا این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند این دژ را به دست او می گشاید، کسی که خدا و رسول خدا را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند”.آن شب یاران پیامبر اسلام در این فکر بودند که فردا پیامبر پرچم را به دست چه کسی خواهد داد؟ هنگامی که آفتاب طلوع کرد سربازان ارتش اسلام دور خیمه پیامبر را گرفتند و هر کدام امیدوار بود که حضرت پرچم را به دست او دهد. در این هنگام پیامبر فرمود: علی کجاست؟ عرض کردند: به درد چشم دچار شده و به استراحت پرداخته است.پیامبر فرمود: علی را بیاورید. وقتی علی علیه السلام آمد، حضرت برای شفای چشم او دعا کرد و به برکت دعای پیامبر ناراحتی علی علیه السلام بهبود یافت. آنگاه پرچم را به دست او داد. علی علیه السلام گفت: یا رسول الله (ص) آنقدر با آنان می جنگم تا اسلام بیاورند. پیامبر فرمود: به سوی آنان حرکت کن و چون به قلعه آنان رسیدی، ابتدا آنان را به اسلام دعوت کن و آنچه در برابر خدا وظیفه دارند به آنان یادآوری کن. به خدا سوگند اگر خدا یک نفر را به دست تو هدایت کند، بهتر از این است که دارای شتران سرخ موی باشی.علی (ع) رهسپار این ماموریت شد و آن قلعه محکم و مقاوم را با شجاعتی بی نظیر فتح نمود.
در سریه ذاتالسلاسل
شیخ مفید می نویسد: بسیاری از سیره نویسان ذکره کرده اند که سوره “والعادیات ضبحا” درباره همین غزوه بر رسول خدا (ص) نزول یافت.
در تفسیر مجمع البیان به نقل از امام صادق (ع) آمده است: این غزوه را بدان جهت “ذات السلاسل” گفته اند که علی علیه السلام از دشمنان اسیر گرفت و اسیران را چنان شانه بست که گویی، به زنجیرها (سلاسل) بسته نشده اند و چون سوره مذکور نازل گشت، رسول خدا (ص) در نماز صبح آن را تلاوت کرد و اصحاب پرسیدند که این سوره را نمی شناسیم، پس گفت: خدا علی را بر دشمنان ظفر داد و جبرئیل بشارت آن را برای من آورد و چند روزی گذشت، علی علیه السلام با غنیمت ها و اسیران وارد مدینه شد.
علی(ع) در فتح مکه
رمضان سال هشتم: پس از پیمان شکنی قریش، رسول خدا (ص) تصمیم به فتح مکه گرفت و مردم را فرمود تا برای حرکت آماده شوند، اما نمی دانستند که مقصد کجاست، تا آنکه مردم را از قصد خویش آگاه ساخت و دعا کرد که خدا قریش را از حرکت مسلمانان بی خبر نگه دارد تا ناگهان به مکه در آیند.
حاطب بنابی بلتعه
پس از آنکه صحابه از قصد رسول خدا (ص) خبر یافتند “حاطب بن ابی بلتعه” نامه ای محرمانه به سه نفر از قریش “صفوان بن امیه؛ سهیل بن عمرو و عکرمه بن ابی جهل” نوشت و تصمیم رسول خدا را به آنان گزارش داد و آن را با زنی به نام “ساره” فرستاد و برای وی در رساندن نامه اجرتی در حدود ده دینار قرار داد. “ساره” نامه “حاطب” را در میان موهای بافته سر خود پنهان کرد و راه مکه در پیش گرفت. در این میان جبرئیل جریان نامه و نامه رسان را به رسول خدا خبر داد. رسول خدا، علی بن ابی طالب و “زبیربن عوام” را فرستاد و به آنان فرمود: رهسپار شوید و در فلان مکان زنی خواهید دید که نامه ای همراه دارد، نامه را از وی بگیرید و بیاورید.