
ماهیت تندروی
تندروی، توصیفی برای یک نوع حرکت است، حرکتی که "مرزهای حقیقت" را نادیده میانگارد و از "حدود عدالت" تجاوز میکند، در تندروی "زیاده روی" وجود دارد و این "زیاده" بر اساس شاخصهای خاص، قابل شناسائی است. کسی که به افراط کاری و تندروی مبتلا میشود این "مرزها" را در رفتار خود رعایت نمیکند.
1- مرزهایی که "عقل" به آن حکم میکند و خردمندان به آن فرمان میدهند.
2- مرزهایی که "شرع" به آن حکم میکند و در کتاب و سنت تبیین شده است.
3- مرزهایی که "قانون" به آن حکم میکند و بر اساس مصالح اجتماعی، "وضع" میگردد.
براین اساس میتوان گفت که هر اقدامی، وقتی از چارچوب عقلانیت خارج شده، و از موازین شرعی تعدّی کند، و یا با معیارهای قانونی قابل انطباق نباشد، "تندروی و افراط کاری" است.
در ادبیات قرآنی، "تعدّی از حدود الله"، که به معنی تجاوز از ضوابط الهی است، بر "تندروی" و افراط کاری، انطباق پیدا میکند. و البته کسی که این حدود و مرزها را زیر پا میگذارد، به دلیل آنکه از عدالت عدول کرده، ظالم است "ومن یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون"1 و شخص تندرو، پیش از آنکه به دیگران ظلم و تعدی کند، با تندروی، خود را تباه کرده و در حق خویش ستم کرده است "و من یتعدّ حدود الله فقد ظلم نفسه"2
معمولاً بیشترین تندروی ها، در هنگام "کیفر" و مجازات، و به بهانه برخورد با مجرم و ستمکار صورت میگیرد و چه بسا کسی که در موقعیت اجرای مجازاتها قرار گرفته و از قدرت عقوبت دادن برخوردار است، خود را برای فشار و تضییق هرچه بیشتر در حق متعدیان و قانون شکنان، مجاز میداند، او میپندارد که چون دیگران، تعدی و تجاوز را آغاز کرده اند، پس مستحق هر گونه برخوردی هستند، در چنین فضایی تندروی و افراط کاری، توجیه پذیر میشود! قرآن این نگاه را تحطئه میکند و با تأکید بر اینکه در هنگام مقابله، نباید از "مثل" تعدّی کرد، جلوی افراط کاری در حق آنان را میگیرد "فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم"3. البته این آیه را به معنی "لزوم" مقابله و "وجوب" کیفری مانند جنایت، نباید تلقی کرد، بلکه به معنی نهی از "زیاده روی" و حرمت تندروی باید دانست، والّا "مقابله" حتی در همان "حد مثل" نیز ترغیب و تشویق نشده است، از این رو پس از آنکه با "ان النفس بالنفس و العین بالعین و الانف بالانف" از زیاده روی، جلوگیری شده است، سپس اضافه شده که با عفو و گذشت از جانی، بار گناه خود را سبک کنید "فمن تصدق به فهو کفارة له"4
صحنه جنگ نیز، موقعیت دیگری است که سربازان جهادگر و ایثارگر را به افراط کاری در حق متجاوزان و بروز رفتارهای خلاف قاعده، وسوسه میکند، ولی آیا در جهاد با متجاوزان، هیچ قاعده و قانونی وجود ندارد؟ و آیا با کسی که سر به ظلم و طغیان برداشته است، به هر شیوهای میتوان رفتار کرد؟ و آیا میتوان او را مستحق "هرگونه برخوردی" دانست؟
قرآن کریم، مجاهدان فی سبیل الله را، از تندروی در حق دشمن متجاوز نیز نهی کرده است و پس از فرمان "قاتلوا فی سبیل الله" اضافه فرموده است که در جنگ به سراغ غیر متجاوزان - مانند زنان و کودکان - نروید، و درباره متجاوزان هم از مرز اخلاق تجاوز ننمائید "وقاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم ولاتعتدوا" و سپس اضافه کرده است که اگر درباره دشمنان متجاوز، دست به تجاوز بزنید، شما هم از قلمرو محبت و عنایت الهی خارج میشوید، "ان الله لایحب المعتدین"5 پس آیه سوره صف درحبّ الهی نسبت به سربازان نامدار و گمنام در میدان جنگ "ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله" اختصاص به کسانی دارد که گرفتار تندروی نشده و ارزش جهاد خویش را با افراط درباره دشمنان، ضایع نکردهاند.
علامه طباطبائی مانند دیگر مفسران شیعه و سنی در ذیل همان آیه سوره بقره که سپاهیان اسلام را از "اعتداء" نهی میکند، میگوید اعتداء بیرون زدن از حد و مرز است، و چون نهی از اعتداء مطلق بوده "ولا تعتدوا" و به اعتداء خاص مقید و محدود نشده است، استفاده میشود که "هرگونه اقدام" و هر رفتاری که خارج از قاعده باشد، مشمول نهی الهی است مثل آغاز کردن جنگ قبل از دعوت و...6 .
شگفت آور است که در قرآن، به جای آنکه به فاسقان و جاهلان نهیب زده شود که از تندروی و افراط کاری درباره مؤمنان دست بردارید. با جدیت و اهتمام خاص "مؤمنان" از تندروی در حق "کفار و مشرکان" منع میشوند تا "حق دانستن خود" و "باطل دانستن دشمن"، بهانهای برای برخورد با مخالفان به هر شیوه و به هر قیمت نگردد، مثلاً اگر مشرکان مکه درسال حدیبیّه، پیامبر اسلام را از ورود به مکه و انجام مراسم حج باز داشتند، آیا این کار آنها، مجوزی برای مسلمانان است که مقابله به مثل نموده و متقابلاً مشرکان را از این کار منع کنند؟ دستور قرآن این است که "ولا یجر منکم شنأن قوم ان صدوکم عن المسجد الحرام ان تعتدوا"7 مفسران عقیده دارند که در این آیه مسلمانان از انتقام و مقابله به مثل با مشرکان مکه نهی شدهاند تا برخورد دیروز مشرکان در حدیبیّه، مستندی برای برخورد مشابه با آنان قرار نگیرد8 دستور کلی قرآن به مؤمنان آن است که مبادا در اثر دشمنیها و عداوت ها، از مرز عدالت در برخورد با دشمنان خود عبور کنید، "ولایجر منکم شنئان قوم علی ان لا تعدلوا"9
این تأکیدات قرآنی نسبت به مؤمنان که آنان را از تندروی بر حذر میدارد، گویای این نکته است که "ایمان" هر چند زمینه ظلم و تعدی نسبت به هم کیشان و هم مسلکان را کاهش میدهد و شخص مؤمن را نسبت به رعایت حریم مؤمنان دیگر، "مقید" ساخته و در بند قرار میدهد، ولی ممکن است ایمان زمینه ظلم و تعدی نسبت به پیروان آئینهای دیگر را افزایش دهد و "تعصب مذهبی" موجب طغیان و تجاوز در حق آنان گردد. مبنای اعتقادی اینگونه افراطگری آن است که 1- هر کسی که مانند ما فکر نمیکند، خط و بهره کمتری از ایمان دارد 2- ضعف ایمان گروههای دیگر، در اثر عناد و لجاجت است. 3- کسی که در اثر عناد با حقیقت، از قبول و التزام به آن طفره میرود، شایسته احترام و تکریم نیست 4- پس ما برای هر گونه رفتاری با مخالفانمان آزادیم.
تعالیم قرآنی جلوی این استنتاج را میگیرد و شیوه برخورد با مخالفان را فقط در چارچوب خاص، تعریف کرده و مجاز میشمارد و مؤمنان را از تخطی از این چارچوب پرهیز میدهد.
مسئولیت برخورد با تندرویها
عامل مهم تندروی ترکیب شدن "ارادت" و "جهالت" است. وقتی که عشق و علاقه به یک "شخص" و یا یک "عقیده" همراه با "جهل" و نادانی گردد، و پیرو دل باخته از فهم و درک کافی برخوردار نباشد، دچار رفتار افراطی میگردد. افراطی گری در میان مریدان، یک بیماری شایع است که از ارادتی غیرعقلانی و عشقی مهار نشده نشأت میگیرد. در این شرایط، تنها کسی که میتواند جلوی تندروی شیفتگان را گرفته و آنها را به مرزهای تعادل برگرداند، شخصیت برتری است که به عنوان "مراد" و "محبوب" شناخته میشود. سیره پیامبر اکرم و ائمه معصومین، نشان میدهد که آنان، تلاش جدی برای مهار کردن اقدامات تند و تیز پیروان خود را داشتند. مثلاً وقتی یک بادیه نشین بد زبان و هتاک، در حضور رسول خدا، شروع به هرزه گویی کرد، و عمربن خطاب به او حمله کرد تا نابودش کند، پیامبر به عمر فرمود بنشین و بردبار باش، و سپس حضرت با متانت و صبوری با آن مشرک هتاک، سخن گفت، و بالاخره زمینه هدایت او را فراهم آورد.10 در دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع) نیز شیفتگان حضرت مترصد آن بودند که با زبان قدرت و به اتکای سلاح، جسارت کنندگان به مولی را بلافاصله مجازات کرده و سرها را بر سینهها گذارند، سیره حضرت چنان بود که ایشان به اینگونه عناصر تندرو، اجازه میدانداری نمیداد و بجای آن که "تلویحاً" آنان را "تأیید" کرده و اخلاص و ارادتشان را ارج نهد، "تصریحاً" اقدام آنها را "تخطئه" میکرد و فرصت مانور دادن را از عناصر تندرو میگرفت، مثلاً وقتی که یکی از خوارج، از کلام مولی متعجب گردید و عناد خود را با این جمله "قاتله الله کافراً ما افقهه" آشکار نموده و نشان داد که حضرت را "کافری" میداند که آرزوی "مرگ" برای او دارد، فوراً اصحاب حضرت به او حمله کرده تا او را به قتل برسانند، ولی امام(ع) آنان را به آرامش فراخواند و فرمود در برابر ناسزاگوئی او یا باید ناسزا گفت و یا از گناه او گذشت کرد "فانما هی سبّ بسبّ او عفو عن ذنب"11 حضرت با این شیوه نشان داد که حاضر نیست از قدرت خویش برای سرکوب کردن و نابود کردن مخالفان که هنوز دست به شمشیر نبرده اند، استفاده کند، و اگر یارانش بخواهند چنین کاری کنند، در برابرشان میایستد و به تندروها، مجال نمیدهد.
مطالعه سیره امیرالمؤمنین گویای آن است که اگر مخالفت حضرت در برابر افراط گریها نبود، هر روز عناصر تندرو، به انگیزه حمایت از ولایت علوی، صحنههایی از قتل و کشتار میآفریدند و به عنوان اینکه فرصت را از عوامل فتنه گر باید گرفت، راه هر گونه مخالفت خوانی را بر آنها میبستند. مثلاً وقتی که حضرت بر فراز منبر فرمود هر کسی سؤالی دارد، مطرح کند، یکی از سردمداران یهودی بپاخواست و با جسارت و اهانت گفت "یا ایها المدعی لما لا یعلم و المتقدم لما لا یفهم، انا سائلک فاجب" شنیدن این کلمات توهین آمیز، برای اصحاب امام، بسیار سخت و گران بود و آنان را به عکس العمل تند وادار کرد، آنها تصمیم به قتل وی گرفته بودند، ولی امیرالمؤمنین، از این فرد جسور و هتاک حمایت کرد و فرمود به او کاری نداشته باشید، و سپس به اصحاب خویش هشدار داد که مبادا گمان کنید با خشم و تندی میتوانید از حق دفاع کنید! و پس از آنکه مجلس آرام گرفت و امنیت این یهودی تضمین گردید، حضرت به او فرمود درباره هر مسألهای که میخواهی، سؤالاتت را مطرح کن.12
امیرالمؤمنین که با شجاعت و قاطعیت در برابر دشمنان برانداز و شورشیان، ایستادگی میکرد و میجنگید، هرگز حاضر نبود که از قدرت خویش و یاران خود برای برخورد با مخالفان که هنوز دست به سلاح نبرده اند، استفاده کند. حضرت با اینکه ابن ملجم را به عنوان قاتل خود معرفی میکرد، ولی در حق او محبت مینمود و کمترین محدودیتی برایش بوجود نمیآورد. برای مالک اشتر وحارث بن اعور چنین برخوردی شگفت آور بود واز حضرت اجازه میخواستند که قبل از اقدام او به جنایت، او را مجازات کنند، ولی پاسخ امام این بود که شمشیرها را غلاف کنید، تا او دست به کار نشده، کشتنش روا نیست "اغمدوا سیوفکم بارک الله فیکم و لا تشقوا عصا هذاالامه، أترون انی أقتل رجلاً لم یصنع بی شیئاً"13
در آن شرایط، قدرت امیرالمؤمنین، بیش از آن که برای کنترل و حذف "مخالفان" غیر مسلح و "معترضان" زبانی حذف شود، برای کنترل عناصر تندرو، صرف میشد، آن حضرت با مهار کردن افراطیون و ارادتمندان خود، آزادی و امنیت گروه اول را تأمین میکرد، لذا وقتی صفیّه دختر عبدالله بن خلف خزاعی، پس از جنگهای داخلی حضرت، بر مقتولین خانواده خویش میگریست و به آن حضرت ناسزا میگفت "ایّم الله نساءک منک کما ایمت نساءنا و ایتم الله بنیک منک کما ایتمیت ابناء نامن اباءهم" اصحاب حضرت، همانجا هجوم آوردند تا او را به مجازات بی ادبیاش برسانند، ولی امام، آنها را از چنین اقدامی منع کرد و مجال تعرض به وی را از یاران خود سلب نمود.14
اینگونه نمونهها که در زندگی اولیای الهی فراوان اتفاق افتاده است نشان میدهد که:
اولاً مریدان و شیفتگان شخصیتهای بزرگ، پیوسته در معرض اقدامات نسنجیده و حرکتهای تند و افراطیاند و همانگونه که بعض و عدوات، به تندروی میانجامد، ارادت و محبت نیز میتواند موجب تندروی گردد.
ثانیاً مریدان تندرو و عاشقان افراطی، برای اقدامات خود، نیازی به کسب اجازه از پیشوای خود نمیبینند، آنها برای اقداماتی مانند قتل هم، منتظر اجازه نمیمانند.
ثالثاً اولیای الهی، "حسن فاعلی" این گروه را مجوزی برای تأیید اقدامات آنها ندیده، و به بهانه "اخلاص"، "پاکی احساسات"، و"سوابق انقلابی"، حاضر به آزاد گذاردن آنها بری افراط گری و تندروی نیستند.
رابعاً اولیای الهی، در قبال اقدامات خودسرانه دوستان خویش، بی اعتنا نبوده و از خود "سلب مسئولیت" نمیکردند، بلکه با "صراحت و شفافیت"، آنها را تخطئه میکردند و عملاً جلوی آنها را میگرفتند. اقدام اولیای الهی، از قبیل "تقبیح بعد از عمل" نبوده، بلکه از نوع "ممانعت قبل از عمل" بوده است.
خامساً ائمه در بیانات خود، نقش تحریککننده برای نیروهای تندرو نداشته و هرگز درصدد تهییج آنان برای اقدامات خودسرانه نبودهاند. آنچه در نهج البلاغه در این باره دیده میشود تحریک به حضور در میان دفاع در برابر غارتگری یاران معاویه و یا جهادر در برابر باغیان است. والّا آن حضرت، هرگز مردم را برای قلع و قمع مخالفان و معترضانی که دست به سلاح نبرده بودند، تهییج نمیکردند، بلکه بارها بر تأمین امنیت آنان تأکید مینمودند.
مقابله امام خمینی با افراطگری
حضرت امام خمینی در دورهی رهبری افتخارآفرین خود، کارنامهی بلندی از مقابله با افراطگری بجا گذارد که بررسی تقصیلی آن نیاز به تألیف یک اثر مستقل دارد. خطوط کلی این مقابله عبارت است از
1ـ مقابله با زمینههای فکری افراطگری
تند روی و افراط گری در بسیاری از موارد، ریشههای فکری و اعتقادی دارد. و معمولاً از نوعی غلّو و زیادهروی در شأن و منزلت شخصیتهای محبوب سر چشمه میگیرد. حضرت امام، با برخورد با اینگونه انحرافات فکری، زمینههای تند روی را در میان ارادتمندان خویش. از بین میبرد. مثلاً وقتی نمایندهی طلاب حوزه، در حضور ایشان، زبان به تعریف و تمجید گشود، بلافاصله به او اعتراض کردند و فرمودند
"این مبالغات را که راجع به من فرمودند، من نمیپذیرم... راجع به من یک مدتی تند روی فرمودند"15
حضرت امام علاوه بر اینکه ثناخوانی و مدّاحی در حضور خود را نمیپذیرفتند، و بارها کسانی مانند آیتالله مشکینی و فخرالدین حجازی را به این دلیل مورد انتقاد قرار دادند16 بلکه اساساً از اینکه شأن ایشان، بالاتر از حدّ شرعی آن معرفی گردد، حساسیت داشتند و به صراحت نفی و انکار میکردند. مثلاً یک بار برخی از نمایندگان مجلس مطالبی دربارهی جایگاه امام به عنوان ولی فقیه مطرح کردند، که حضرت امام، طی بیانیهای به نقد و نفی آن پرداختند و متذکر شدند که "آیات و روایاتی وارد شده است که مخصوص به معصومین علیهم السلام است، و فقها و علمای بزرگ اسلام هم در آنها شرکت ندارند، تا چه رسد به مثل این جانب"، در پایان این پیام، ایشان از نمایندگان خواستهاند که در صحبتها خود، "مرزها از هم جدا باشد"17 در تعریفی که حضرت امام از موقعیت ولایت فقیه ارائه میکرد، شأن حاکم، به"تالی تلو عصمت" صعود پیدا نمیکرد، بلکه به گفته ایشان ولایت و ادارهی کشور، یک وظیفه سنگین است، نه اینکه برای کسی شأن و "مقام غیر عادی" به وجود بیاورد، و او را از حد "انسان عادی" بالاتر ببرد.18 البته پس از ارتحال ایشان، بسیاری از این آموزهها، دستخوش تغییر و تحریف گردید و گاه آنچه را که ایشان "ضروری مذهب" میدانستند، انکار گردید و با هیچ اعتراض و مخالفتی هم مواجه نشد. مثلاً حضرت امام فرموده بود که "مراد از اولی الامر به "ضرورت مذهب ما"، "ائمه" هستند.19 و امروز در جامعهی شیعی، از اولی الامر تفسیری ارائه میگردد که شامل "حاکم غیر معصوم" نیز باشد، و مرزهائی را که امام بر "جدا بودن" آن اصرار داشت، نادیده انگاشته میشود.
2ـ دفاع از فضای آزاد بحث
عناصر تندرو، در حوزه مباحث فکری دچار تنگ نظری بوده و حاضر نیستند که در مسائل علمی و نظری، به بحث و گفتگو تن دهند، از نظر آنها ایجاد فضای بحث، به سست شدن عقاید مردم و شبهه پراکنی میانجامد. ولی حضرت امام خمینی "مباحثات تند" در این زمینه را موجب "نگرانی" نمیدانستند و به صراحت میفرمودند "نگران مباحثات تند طلبگی، در اصول و فروع فقه نبودهام"20
به اعتقاد امام خمینی، کسی که حجت دارد، از آزادی بیان نمیترسد و لذا در اوج بحران آفرینی گروهکهای مارکسیستی در سالهای اولیه جمهوری اسلامی، امام میفرمود "اگر حرفی دارید بیایید در تلویزیون بگویید، مباحثه میکنیم با هم" ولی آنها حاضر به قبول بحث و گفتگو در صدا و سیما نبودند.21 نظر امام دربارهی بحث و گفتگو آن بود که "علوم اسلامی بی مباحثه نمیرسد به مقصد، امور سیاسی هم بی مباحثه نمیرسد به مقصد، مباحثه میخواهد، اشکال میخواهد، رد و بدل میخواهد22" افراطیگری در حوزه مباحث فکری با این علائم و نشانهها شناخته میشود
الف) افراط گرایان حاضر به حضور در میدان بحث و مباحثه علمی نیستند، آنها میگویند، ما نسبت به عقاید خود یقین و حجت داریم، و حاضر به تأمل مجدد و تعمق دوباره دربارهی آنها نیستیم، آنها نگران آن هستند که مبادا در اثر فکر کردن و گفتگو کردن، رخنه و شکافی در عقاید و افکارشان پدید آید، لذا از قبل در برابر "شک" گارد میگیرند، و به خود "اجازه فکر کردن" و "پرسش کردن" نمیدهند.
ب) افراط گرایان، حاضر به قبول "فرصت و امکان" برای مباحثهی مخالفان خود نیستند. چرا که معتقدند، جایز نیست اجازه دهیم حرفهای باطل مخالفان به گوش کسی برسد، و وقتی گفته میشود به آنها اجازه صحبت داده و خودتان هم نقد کرده و جواب دهید، میگویند شاید برخی از افراد عادی، در اثر مباحثات ما و مخالفانمان دچار شک و تردید شوند، لذا هیچ راهی برای انعکاس حرف مخالفان نباید باز باشد.
ج) افراط گرایان، معتقدند با مخالفان فکری باید مبارزه کرد، ولی این مبارزه، از نوع مبارزه فکری و جهاد علمی نیست، بلکه باید در میدان مبارزه، حیثیت و آبروی آنها را نابود کرده و اگر هتاکی اثری نداشت، مبارزه را با برخورد فیزیکی باید ادامه داد.
حضرت امام، با این شیوهها و رویهها، موافق نبودند، دیدگاه ایشان مبنی بر اینکه توده ایها هم بجای توطئه بر علیه نظام، در صدا و سیما حضور یابند و به بحث و گفتگو بپردازند، و اعلام عدم نگرانی از مباحثات حتی تند، آنهم در مباحث "اصولی"، در برابر گرائشات افراطی گری و تند روی قرار دارد.
3ـ برخورد با عناصر تندرو
حضرت امام، از جایگاه رهبری نظام، تند رویهایی که در نهادها و سازمانهای مختلف اتفاق میافتاد را رصد میکردند و در برابر آن موضع گیری میکردند. نیروهای نظامی و انتظامی، نهادهای امنیتی، و تشکیلات قضائی، بیشترین اخطار را نسبت به بروز "تند روی" در میان نیروهای خود دریافت کردهاند:
پاسدارها در عین حالی که شغلشان بسیار شریف است لکن مسئولیتشان هم زیاد است. باید خود شما از اشخاصی که یک قدری مثلاً جوان هستند، یا گاهی جهالت دارند، جلوگیری کنید و نگذارید یک وقتی پاسداری کار خلافی بکند.23
گاهی در بین پاسداران انقلاب که من اینها را خیلی دوست دارم... اشخاصی نفوذ میکنند، و کارهایی انجام میدهند که موجب هتک سپاه پاسداران است، مثلاً یک چند نفری که تشخیص دادند فلان آدم، بد آدمی است، میروند میگیرندش این بر خلاف نظام اسلام است، باید جداً جلوش گرفته بشود که پاسدار بدون امر دادستان کل، بدون امر عدلیه نتواند دخالت کند در امور، اینطور نباشد که حالا ببیند یک قدرتی دارد هر کاری دلش میخواهد بکند. اگر یک پاسدار یا پاسداران رفتند در یک جائی و بدون در دست داشتن حکم مثلاً دادگاهها، بروند خودشان خودسر، زمینی بگیرند، اشخاصی را بازداشت بکنند، این باید ازشان بازخواست شود و تأدیب بشوند.24
باید افراد اطلاعات، مستقل، منزه و متقی باشند، دوستانتان را موعظه کنید که مبادا تندروی کنند، مبادا به خاطر تند اندیشی، یک بیچارهای بی جهت گرفتار شود، در مورد زندانیانی که اسامی آنها به آقای ری شهری [وزیر اطلاعات] داده میشود، زودتر اقدام کنید که بی خود کسی در زندان نماند.25
متصدیان حبسها و زندانها باید توجه داشته باشند، که حدود الهی معنایش این نیست که یک کسی که مستحق قتل است، ما فحشش بدهیم، جایز نیست. یا به او سیلی بزنیم، حق نیست. گمان نکنید که حالا که آدم توی حبس آمده ما باید با او رفتار بد کنیم.26
رسیدگی به صلاحیت سایر کارمندان و متصدیان امور، با بی طرفی کامل بدون مسامحه و بدون اشکال تراشیهای جاهلانه که گاهی از تندروها نقل میشود، صورت گیرد.27
4ـ اقدام در برابر شیوههای تندروی
حضرت امام، در جهت مقابله با تندرویها و افراطگرائیها، به "تذکر و موعظه" و یا اخطار اکتفا نمیکردند، بلکه در شرایطی که افراطی گری در یک نهاد را به شکل گسترده و جدی و خطرناک میدیدند، برای مقابله، از شیوههای دیگری استفاده میکردند. یکی از نمونههای مهم آن، حکم حضرت امام به "انحلال هیئتهای گزینش در سراسر کشور" است که خطاب به ستاد پیگیری تخلفات قضائی و اداری، نوشتند تمام هیأتهایی را که به نام گزینش در سراسر کشور تشکیل شده اند، منحل اعلام مینمایم، چه در قوای مسلح، یا در وزارت خانهها و ادارات، و چه در مراکز آموزش و پرورش، تا برسد به دانشگاهها، تمام آنها منحل است و ستاد انحلال را اعلام کند.28
پس از این حکم، حضرت امام، مسئولان عالی رتبه قضائی و اداری کشور از آن جمله رئیس دیوانعالی کشور. و نخستوزیر را به حضور پذیرفتند و دربارهی علت انحلال، به آنها فرمودند
در جمهوری اسلامی، غیر از گروههایی که میخواهند به اسلام و مسلمین ضرر بزنند، نباید دنبال عیب دیگران رفت، باید آبروی مردم را حفظ کنید،... بعضی از مسائل گزینش بسیار بد بوده است...29
مراقبت حضرت امام در برابر افراطی گرائی و گزارشات مکرّری که از تندروی در نهادهای مختلف قضائی و انتظامی و امنیتی به ایشان میرسید، موجب صدور فرمان هشت مادهای گردید، که در ضمن آن، مسائل مهمّی برای مهار و کنترل تندرویها تبیین گردید، مثل اینکه:
هیچ کس حق ندارد کسی را بدون حکم قاضی که از روی موازین شرعیه باشد، توقیف کند یا احضار نماید، هر چند مدّت توقیف کم باشد.
هیچ کس حق ندارد، به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگری به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند و یا برای کشف گناه و جرم، هر چند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد.30
5 ـ برخورد با جریانات تندرو
نیروهای تندرو، همیشه در نهادهای انقلابی و سازمانهای دولتی، اقدام به افراط گری نمیکنند، بلکه آنها سعی دارند در سطح جامعه نیز "موج آفرینی" نموده، و با طرح شعارهای به ظاهر انقلابی و تحریک احساسات افراد متعهد و متدین آنها را به اقدامات خلاف قاعده و تندروی وادار کنند. در دورهی حضرت امام، نمونهای از این گونه موج آفرینیها با شعارهای تند اتفاق میافتاد، که با مقابله و مخالفت ایشان مواجه شده و در نهایت نابود میگردید. نمونه اینگونه جریانات، اقداماتی بود که تحت عنوان مبارزه با بیحجابی از سوی افراد مشکوک انجام میگرفت و به عنوان نهی از منکر، با افراد بد حجاب، "برخورد فیزیکی" انجام میشده و زنان بی حجاب مورد تعرّض قرار میگرفتند، حضرت امام، ضمن آنکه چنین اقداماتی را "تحریم" نمودند، به پلیس دستور دادند که از آن جلوگیری کند اینگونه دخالتها برای مسلمانها حرام است و باید پلیس و کمیتهها از اینگونه جریانات جلوگیری کنند.31
نمونه دیگر، برخورد شدید حضرت امام با افراد خودسری بود که به نام عدالت و مبارزه با سرمایهداری و اشرافی گری، متعرض اموال مردم میشدند و امنیت اقتصادی را از جامعه سلب میکردند. حضرت امام اینگونه رفتارهای خودسرانه را:
"خطری برای اسلام" و حیثیت آن میدانستند و معتقد بودند وقتی "ضوابط شرعی" در برخوردها رعایت نمیشود و ازقانون تعدی میگردد، چه فرقی بین رژیم شاه و رژیم جمهوری اسلامی وجود دارد من حقیقتاً نگران هستم من نگران اسلام هستم... آدمهای جاهلی هستند که به خیال خودشان خدمت میکنند برای اسلام، لکن "سرخود" کارهایی میکنند که ضرر به حیثیت اسلام میخورد،... اصلاً موازین تو کار نیست، همان طوری که در رژیم سابق بدون میزان اسلامی و شرعی عمل میکردند، حالا هم بدون میزان شرعی و عقلی عمل میکنند، و این تأسف بسیار دارد.32
اهتمام حضرت امام به برخورد و تعقیب نیروهای خودسر را در حکم دیگری نیز میتوان دید، حکمی که بر اساس آن دادستان کشور را موظف کردند که به احضار و تعقیب افراد خودسری بپردازد که بدون مجوز شرعی و قانونی افرادی را جلب نموده و موجب هتک حیثیت اشخاص میشوند.33
زمینهها و ریشههای تندروی
برای ما مهم است که زمینهها در ریشههای افراطی گری را بشناسیم. و علل و عواملی را که به بروز تندروی در جامعه میانجامد را شناسائی کنیم.
در یک تقسیم بندی میتوان تندروی را دو نوع دانست یکی تندرویهایی که به شکل گذرا و سطحی در جامعه رخ میدهد و تابع هیجانات خاص انقلابی در یک دورهی کوتاه است، با فروکش کردن شور انقلابی و با آرام گرفتن احساسات تند انقلابیون معمولاً این گونه تندرویها پایان میپذیرد و چه بسا عناصر تندرو، در فضای آرامش و ثبات پس از انقلاب، به نقطه اعتدال میرسند. نوع دیگر تندروی، دارای ریشههای عمیق اعتقادی و اجتماعی است. مثال روشن این نوع افراطی گری جریان خوارج است که از اصول و مبانی خاص فکری، تغذیه میشد.
در زمان و در جامعهی امروز ما حرکتهای افراطی، در چند علّت و عامل ریشه دارد، از آن جمله:
1ـ مطلقنگری:
مطلق نگری افرادی که مطلق نگر بوده و اعتقاد دارند "حقیقت" به صورت یکپارچه و خالص، "فقط" در نزد آنها قرار دارد، زمینهی بیشتری برای تندروی نسبت به دیگران دارند، و اگر این مطلق نگری، نسبت به "شخص خود" و یا "شخصیت مراد" خود، وجود داشته باشد قهراً به شدت عمل در برابر منتقدان، میانجامد. در بیانات حضرت امام بارها بر این نکته تأکید شده است است، ایشان به صراحت میفرمود هیچ کس نباید خود را "مطلق" ومبّرای از انتقاد ببیند.34
و حتی یک بار به رئیسجمهور وقت نوشتند که:
"نباید ماها گمان کنیم که هر چه میگوییم و میکنیم، کسی را حق اشکالی نیست".35 نتیجهی خطرناک مطلق نگری آن است که علاوه بر انسداد باب انتقاد همهی کسانی که با برداشت و اجتهاد یک شخص موافق نباشند، به عنوان "منحرف" و "مسأله دار" شناخته میشوند. حضرت امام در اوج اختلافات حادّی که در سالهای 66 و 67 وجود داشت و جامعه مدرسین در مرکز ثقل یک جناح قرار داشت، به آنها فرمودند شما دوستان اگر خیال کنید همه در مسائل اعتقادی باید آنچه را شما قبول دارید قبول داشته باشند والا منحرف هستند بدانید راه درستی نمیروید.36
2ـ سطحینگری و ظاهربینی: افراد سطحی نگر، چون فقط لایههای روئین و سطح پدیدههای اجتماعی را میبینند، و از تحلیل عمیق قضایا و ریشههای آن عاجزند، لذا تصور میکنند که با اقدامات شتاب زده خود میتوانند مسیر حوادث را تغییر داده و مدیریت رخدادها را بدست گیرند. به گمان آنها، تندروی ها، "علاج انحرافات" است و با برخوردهای ضربتی مشکلات اساسی جامعه، به طور کلی حل میشود! حضرت امام که عمری را در تربیت و سلوک اخلاقی گذرانده و در تحلیل مسائل اجتماعی نیز از روشن بینی خاصی برخوردار بود، عقیده داشت که با شدّت و تندی، "صلاح" افراد امکان پذیرنیست، و چه بسا چنین شیوه ها، به فساد بیشتر بیانجامد:
"در امر به معروف و نهی از منکر یکی از مهمات رفق نمودن و مدارا کردن است، ممکن است اگر انسان مرتکب معصیت را با شدت و عنف بخواهند جلوگیری کنند، کارش به معاصی بزرگ یا به ردّه و کفر منتهی شود. شدت و عنف و عجله مخالف وظیفهی هادیان الی الله است."37
3ـ مقابله با افراطگری
بخشی از افراطی گریها و تندرویها، جنبهی "عکس العملی" دانسته و در جهت مقابله با تندرویهائی است که از طرف مقابل انجام میشود این نوع افراط کاری، معمولاً بین جناحهایی که با یکدیگر رقابت دارند و اختلافشان شدت یافته است، بروز پیدا میکند. بر این اساس، هر حرکت افراطی از یک طرف، به پیدایش یک حرکت افراطی جدید از طرف مقابل میانجامد و به این شکل افراط کاری، به یک جریان مستمر که به تسلسل گرفتار شده. تبدیل میشود و بهر حال تندی، یک عکسالعمل تند را به دنبال دارد. تذکر حضرت امام به برخی از اعضای شورای نگهبان این بود که وقتی شما تندی میکنید پی آمدهای آن متوجه شما میشود، و از آن جمله "جوانان انقلابی تند"، احترام شما را نگه نمیدارند:
"در شأن شورای نگهبان و حتی خود حضرت آقای خزعلی نیست که به افراد مختلف تندی کند... آیا این توهین و گناه بزرگ از شخصی که عضو شورای نگهبان است آن هم به مسلمانی که نماینده مردم تهران است، شرعاً چه صورتی دارد؟ مادامی که شما اینگونه عمل میکنید، باز هم توقع دارید، جوانان انقلابی تند، احترام شما را بگیرند"38 ؟!
در سالهای پایانی عمر حضرت امام که عدهای از علمای حوزه، مورد اعتراض و انتقاد تند گروهی از جوانان انقلابی قرار داشتند و گاه به عنوان طرفداران "اسلام آمریکائی" و سرمایهداران، مورد طعن قرار میگرفتند، حضرت امام طی نامهای به جامعه مدرسین به کالبد شکافی این موضوع پرداختند، در این نامه که اخیراً منتشر شده است، حضرت امام جامعه مدرسین را به دلیل آنکه ورودکننده اتهام "اسلام کمونیستی" به مخالفان خود بوده، مورد گلایه قرار داده و متذکر شدهاند که این گونه برخوردهای شما، چنان عکسالعملهایی را هم به دنبال دارد "باید توجه کنیم تا زمانی که شما اسلام سربازان انقلاب در حوزهها و دانشگاهها را، اسلام مارکسیستی بدانید، آنان اسلام سرداران خود را اسلام آمریکایی میدانند، در حالی که نه اسلام آنها التقاطی و مارکسیستی است، و نه اسلام شما آمریکایی، بلکه دو نحو برداشت از اسلام عزیز است و برداشتهای گوناگون از اسلام سابقه تاریخی دارد.39 "
در این فراز مهم از پیام امام، کاملاً توضیح داده شده است تندروی از کجا آغاز میشود و چگونه "ادامه" مییابد زمینه تندروی آن است که هر کس با هر مقام و موقعیت، اسلام خود را "ناب" دانسته و در اثر این مطلق نگری هر گونه برداشت و اجتهاد دیگر را "انحراف" از اسلام، و "التقاط از کفر" بشمارد، نتیجه این مطلق نگری، تندروی و افراطی گری است و عکسالعمل آن، تندروی متقابل از طرف گروهها و جناحهای مقابل است.
عواقب تندروی
تندروی پیامدهای ناگوار زیادی بدنبال دارد و حضرت امام، به افرداد تندرو، هشدار دادهاند که "تندروی عاقبت خوبی ندارد"40 به لحاظ فردی معمولاً افرادی که در دورهای از زندگی، حرکتهای تند را سردمداری میکنند، در دورهی دیگری، بارکود و توقف مواجه میشوند و یا به طور کلی تغییر جهت داده و در مسیری معکوس قرار میگیرند. در این زمینه، چهرههای نامدار فراوانی را به عنوان نمونه میتوان ذکر کرد، ولی از آن صرف نظر میکنیم، ولی آنچه مهمتر است، عواقب اجتماعی تندروی است حضرت امام در مباحث اخلاقی نکتهای را مطرح کردهاند که عنیاً در مباحث اجتماعی و سیاسی نیز صدق میکند، ایشان در باب تهذیب نفس فرمودهاند که سخت گیری و تندروی نسبت به ریاضت نفسانی موجب آن میشود چه بسا، عنان گسیخته گردیده و به درّهی هلاکت سقوط کند:
"سالک در هر مرتبه، با رفق و مدار بانفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و حالت خود تحمیل آن نکند و اگر جوانها با رفق و مدارا بانفس رفتار نکنند و خظوظ طبیعت را به اندازهی احتیاج آن از طرق محلّله ادا نکنند ممکن است گرفتار خطر عظیمی شوند و آن خطر آن است که گاه نفس به واسطه سختگیری فوقالعاده عنان گسیخته شود و زمام اختیار را از دست بگیرد و چنان در پرتگاه افتد که روی نجات را هرگز نبیند.41"
در جامعه نیز، تندروی، چنین نتیجهای دارد، ممکن است که عناصر افراطی از کار خود لذّت برده، و خود را در میدان رقابت با دیگران پیروز و موفق ببینند، ولی آنها نباید غافل شوند که عکس العمل تندروی شان چیست؟ آیا شدّت عمل آنها، آتش فتنه را خاموش کرده و یا آتش را به شکل غیر محسوس و پنهان گسترش میدهد و زمانی که آنها موجه گستردگی آتش شوند چه بسا فرصت مهار آتش و امکان خاموش کردن آن، وجود نداشته باشد. کسانی که با دقت و تأمل، به تحلیل تحولات فرهنگی و اجتماعی اقوام مختلف پرداختهاند، به این نکته ظرف تصریح کردهاند که عکسالعملهای تند در برابر دین، معمولاً ناشی از رفتارهای تند دینداران بوده است. مثلاً به اعتقاد استاد مطهری علت پیدایش نظرات بسیار تند علیه دین، جریانی است که در مغرب زمین، مردم را به اصل دین بدبین کرد، بلکه در مردم عقده و کینه راجع به دین ایجاد کرده، کلیسا در آنجا به استبداد و خشونت که با طبیعت دین ناسازگار است دست زد، و اجبار مردم به عقیده دینی و شکنجههای سخت و آدم سوزیها به بهانهای مختلف و تفتیش و تجسّس عقاید، به عنوان کارکرد دین" شناخته شد ایشان وضع دین در جامعه، را متفاوت ارزیابی میکند و تلقی خود را از دین در مشرق زمین، در جهت عکس آن حوادث مینماید "در مشرق زمین، دین همیشه سیادت روحانی داشته نه سیادت مادی و زوری. اسلام تفتیش و تجسس را جایز نمیشمارد، عقوبتهای شدید را تجویز نمیکند، دین اسباب زحمت و شکنجه و ارعاب و اختناق و وحشت نبوده است."42
ایشان در جای دیگری نیز تأکید میکند که تکیه بر آزادی فردی در اروپا به حد افراط و زیاد روی، عکس العمل اختناقهای سیاسی و مذهبی بوده است.43
بر این اساس، در یک جامعهی اسلامی و در یک حکومت دینی، تندروی و افراطگری، "عواقب مضاعف" به بار میآورد، در اینجا تند روی فقط به "شخص" انتساب پیدا نمیکند و به حساب تندی و تیزی یک فرد گذاشته نمیشود. و عکسالعمل آن هم متوجه "همان شخص" نمیگردد وقتی که حکومت صبغهی دینی پیدا کند و استناد به یک "حق دینی" مبنای مشروعیت نظام قرار گیرد، هر گونه تندروی، اولاً چهرهی دین را مشوهّ میسازد. و ثانیاً عکس العملهای مخالفت را متوجه دین میسازد و به تنفّر از دین میانجامد حضرت امام پیوسته نگران آن بودند که مبادا اقدامات خلاف و تندرویهایی که در حکومت اتفاق میافتد، به حیثیت اسلام لطمهای وارد کند و بخصوص به بدبینی نسل جوان به ارزشهای اسلامی بیانجامد. پیش از پیروزی انقلاب، برخی از انقلابی نماهای تندرو به اهانت و دشنام به مراجع تقلید روی آوردند، حضرت امام فرمود اگر به واسطه بعضی از جهالتها لطمهای بر این نهضت بزرگ وارد بشوید، معاقبید پیش خدا تبارک و تعالی، توبه تان شکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد میشود.44
پس از پیروزی هم نگرانی امام این بود که مبادا با تخطّی ما از اسلام، اسلام و حکومت اسلامی، در نظر جوانان به اطلاع، یک "دولت طاغوتی" جلوه کند45. حضرت امام به "علماء و روحانیون" تذکر دادند اگر جوانان به بیراهه میروند با بیانی آکنده از محبت راه درست را نشان دهید و فوراً انگ التقاط و انحراف به نوشته هایشان نزنید. ایشان هشدار دادند که اینگونه برخوردهای تند، جوانان را به دام لیبرالها یا ملی گراها میاندازد که "گناه آن کمتر از التقاط نیست"46
این جملات و تأکیدات همه بیانکننده آن است که حضرت امام از آسیب دیدن باور دینی نسل جوان در اثر تند رویهای رجال دین و حکومت، به شدت احساس نگرانی میکردند.
آیا ما هم مانند امام خمینی، از اینکه تندرویها، به حیثیت اسلام لطمه وارد کند و موجب بدبینی به اسلام عزیز گردد، نگران و ناراحتیم؟ آیا تندروها، هر روز بر سربازان نظام و مدافعان انقلاب میافزایند، و یا هر روز از آنان میکاهند؟