تاریخ انتشار : ۳۱ تير ۱۳۸۹ - ۰۸:۵۶  ، 
کد خبر : ۱۴۸۸۴۳

نگاهی به مدیریت مقتدرانه و مظلومانه مقام معظم رهبری در فتنه 88

نویسنده:حسن ابراهیم‌زاده

نهضت خدا‌محورانه مردم ایران، به رهبری امام خمینی(ره)، هم‌چون همه نهضت‌های بزرگ توحیدی و انقلاب‌های بزرگ تاریخ، از خط نفوذ و ریزش در امان نماند. با نگاهی به تاریخ پر فرازونشیب این نهضت، به خوبی می‌توان به وجود یک جریان نفوذی در بدنه آن پی برد. این جریان که هنوز به‌درستی کالبدشکافی نشده است و متأسفانه عناصر آن از بدنه نظام خارج نشده‌اند، جریانی است که در هر مقطع به گونه‌ای چهره پنهان خود را آشکار ساخت و در همراهی با نظام، هم‌چون قندخونی در پیکره نظام جلوه‌گر شد که هرگونه بیماری آن را تشدید کرد و مانع مداوا و ثمره‌بخشی برای برخورد با ویروس‌های مهاجم به نهضت شد. این جریان در رویدادها، موضوع‌گیری‌هایی شناور داشت که همواره به یک‌سو غش می‌کرد و می‌کند. در طی بیش از چهار دهه از آغاز نهضت در سال 42، چه در دوران مبارزه، چه در دوران تأسیس نظام و چه در دوران تثبیت آن، هرگاه نهضت و یا نظام با چالشی روبرو شده است، ردپای این جریان، با افراد خاص دیده می‌شود که همواره در تقابل با باورها و شعارهای رهبران انقلاب قرار داشته است.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای(دامت‌برکاته) در دوران مبارزه (سخنرانی‌ها، زندان، تبعید) در کنار دوستان نزدیکش چون شهید بهشتی، شهید مطهری، و شهید مفتح و سایر فضلای جوان انقلابی حرکت زیکزاکی این جریان و افراد منتسب به آن را از نزدیک حس کرده بود. در دوران تأسیس و تثبیت انقلاب، به‌ویژه در زمانی که ریاست جمهوری اسلامی را بر عهده داشت، شیوه‌ها و شگردهای این جریان را شناخته بود و به دقت حرکت آن‌ها را رصد می‌کرد و از معدود استوانه‌های نظام و نهضت به شمار می‌رفت که مورد هجمه همه‌جانبه این جریان قرار گرفت.
ایشان به خوبی می‌دانست که این جریان در انتظار پایان عمر زمینی امام است و امام راحل(ره) نیز به خوبی به این نکته پی برده بود که تنها کسی که می‌تواند آرمان‌های اسلام و انقلاب و مطالبات واقعی مردم را به سرمنزلگه مقصود برساند، شخص آیت‌الله خامنه‌ای است. انتصاب آیت‌الله خامنه‌ای از سوی امام راحل(ره) و مجلس خبرگان و پشتیبانی بی‌نظیر مردم، همه معادلات این جریان را درهم ریخت. آن‌چه بیش‌از‌پیش این جریان را نگران و ناامید کرد، کلام مقام معظم رهبری پس از رحلت امام بود: "راه ما راه امام است "، "امام یک حقیقت همیشه زنده است. "، "این انقلاب، بی‌نام امام خمینی، در هیچ جای دنیا شناخته شده نیست. " این جریان را به تکاپو انداخت تا این‌بار با نام امام به جنگ امام و آرمان‌های امام بیایند.
آن‌چه در هشت‌ماه دفاع مقدس در برابر نبرد نرم دشمن رخ داد (22/03/88 تا 22/11/88)، چهره بی‌نقاب جریانی بود که به نقطه پایانی خود رسیده بود و بر آن شد تا با حاکمیت غوغاسالاری و بهره‌گیری از همه امکانات گروه‌های مخالف نظام در داخل و خارج به مقصد و مقصود خود، که همانا منسوخ اعلام کردن آرمان‌های امام و انقلاب بود برسند؛ مسئله‌ای که رهبری معظم انقلاب، یک سال پیش از فتنه به آن اشاره کرده بود و جریانی را با شاخصه‌هایی تعریف کرده بودند که در صدد تغییر جوهره انقلاب و منطق امام است.
رهبری انقلاب در دوم شهریورماه 78، پس از بیان جرأت تحول‌آفرینی دولت نهم فرمودند: "به‌طور خلاصه گفتمان عمومی دولت این‌هاست: زنده کردن و بازسازی برخی خصوصیات جوهره انقلاب و منطق امام، و مقابله با کسانی که می‌خواستند این ارزش‌ها و این مفاهیم اساسی را منسوخ کنند یا از بین ببرند، یا ادعا می‌کردند که منسوخ شده و از بین رفته، این چیز با ارزشی است، این خصوصیت دوم و امتیاز دومی است که در این دولت است. "
مدیریت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دفاع هشت‌ماهه جبهه رهبری و انقلاب در برابر فتنه سبز و جنگ نرم‌، همه ابرقدرت‌های جهان و عوامل داخلی و خارجی آن در کوچه خیابان‌های شمال تهران که در بعضی از مواقع و مواضع به سمت جنگی نیمه سخت و جنگی سخت رفت، کم‌تر از مدیریت هشت‌ساله دفاع مقدس از سوی امام راحل و جبهه انقلاب در برابر همه ابرقدرت‌های دنیا نبود. اگر به این مسئله توجه کنیم که جریان واگرا و منفعل در برابر دشمن در داخل و بدنه نظام به خوبی توانسته بود در طول بیست‌سال، جهت‌گیری‌های خود را بسیاری از عرصه‌ها نهادینه کند، جهت‌گیری‌ای که رهبری معظم انقلاب دو سال پیش از آغاز فتنه در تاریخ 29 خرداد 85 به آن‌چنین اشاره کردند:
"از نعمت‌های دیگر، جهت‌گیری و فضای دینی و معنوی است که امروز بر کشور حاکم است، یادمان نرود که کسانی بودند که با هرگونه حرکت دینی، با انواع و اقسام، مبارزه و معارضه می‌کردند و سعی می‌کردند علی‌رغم مسئولان بالای کشور و علی‌رغم رؤسای دولت‌ها و علی‌رغم اعتقادات و ایمان مردم، یک فضای کاذب ضد دینی و فضای منفعل در مقابل فرهنگ‌ غربی در کشور به وجود آورند، امروز مردم توانسته‌اند فکر، ایمان و معنویت خودشان را در فضای فرهنگی کشور حاکم کنند، این نعمت بزرگی است. "
هشت‌سال دوران به نام "دوران سازندگی " که در آن مدیریت فرهنگی کشور به سوی عاشورازدایی، حماسه‌زدایی، ترویج تفکرات غربی و اباحه‌گری سوق داده بود و کار را به آن‌جایی رسانده بود که رهبری معظم انقلاب، از آن به "تهاجم فرهنگی "، "شبیخون فرهنگی " و در نهایت از واژه "قتل‌عام فرهنگی " یاد کرده بود، جریان امام و انقلاب را تضعیف و جریان غرب‌گرا را تقویت کرده بود.
در عرصه فرهنگ، فضای فتنه را پی‌ریزی کرده بودند. فضایی که رهبری انقلاب در دوم شهریور 1387 در دیدار با رئیس‌ دولت نهم از آن چنین یاد کردند: "روند غرب‌باوری و غرب‌زدگی را که متأسفانه داشت در بدنه مجموعه‌های دولتی نفوذ می‌کرد متوقف کردید، این چیز مهمی است. حالا یک عده‌ای در جامعه، ممکن است به هر دلیلی شیفته یک تمدنی یا یک کشوری باشند؛ اما این وقتی به بدنه مدیران انقلاب و مجموعه‌های انقلاب نفوذ می‌کند، چیز خیلی خطرناکی می‌شود، این دیده می‌شد. خب جلویش گرفته شد. با گرایش‌های سکولاریستی، که متأسفانه باز داشت در بدنه مجموعه مدیران کشور نفوذ می‌کرد، جلویش گرفته شد. نظام انقلابی بر مبنای دین و بر مبنای اسلام و بر مبنای قرآن شکل گرفته و به همین دلیل از حمایت میلیونی این ملت برخوردار شده و جان‌هایشان را کف دستشان گرفته‌اند و جوان‌هایشان را به میداان‌های خطر فرستاده‌اند. آن‌ وقت مسئولان یک چنین نظامی دم از مفاهیم سکولاریستی بزنند؟! یکی بر سر شاخ و بُن می‌برید. یعنی خودشان بنشینند و بنا کنند، بُن این مبنا و قاعده را کلنگ زدن! خیلی چیز خطرناکی بود. خب، الحمدلله این‌ها جلویش گرفته شد. "
هشت‌سال که به نام "دوران توسعه سیاسی " نام گرفت و در آن پست‌های کلیدی نظام به دست عناصر حتی گروهکی وابسته به بیگانگان افتاد و ضمن ادامه دادن سیاست فرهنگی مبتذلانه دولت قبل با شعار "تساهل و تسامح " مدیریت سیاسی کشور را هم تغییر داد.
اشاره رهبری انقلاب پس از روی کارآمدن دولت نهم در 21 آبان‌ماه 1385 عمق فاجعه فتنه‌آفرینان را نمایان می‌سازد و آن، فاجعه‌ای بسیار بالاتر از رفت‌و‌آمد محرمانه مسؤلین سیاسی دول غربی که از منظر مردم پنهان ماند و اگر شخص رهبری بر زبان نمی‌آوردند، شاید کسی متوجه آن نمی‌شد. و آن "بی‌خبر گذاشتن " رهبری انقلاب از این رفت‌وآمدها از سوی مراکزی که وظیفه شرعی، قانونی و انقلابی آنان این اطلاع‌رسانی بود. رهبری انقلاب در این خصوص می‌فرمایند:
"بحمدالله پایگاه سیاسی کشور و منزلت اجتماعی ملت ایران در جهان افزایش پیدا کرده است. قبل‌ها، دشمنان ما خیال می‌کردند زمینه را فراهم کرده‌اند یا فراهم خواهند کرد و با یک حرکت دست می‌توانند کشور را از این رو به آن رو کنند، آمریکایی‌ها این حرف را گفته‌اند؛ چند سال قبل از این عده‌ای از سیاسیون آمریکایی به طور محرمانه و مخفیانه ـ‌ما مطلع نشدیم، بعد که برگشتند، مطلع شدیم‌ـ به ایران آمده بودند و با بعضی از محافل نامساعد نظام نشست و برخاست کرده بودند. وقتی رفتند گفتند: "در ایران کسانی هستند که منتظر یک اشاره ما هستند، تا علیه نظام شلیک کنند. "
با روی کارآمدن دولت نهم که رهبری انقلاب از آن به بازگشت به "گفتمان امام و انقلاب " یاد کردند، این جریان که همه تلاش‌های شانزده‌ساله خود را از دست رفته می‌دید، برآن شد تا چهارسال تلاش خود را بر روی لایه‌های گوناگون جامعه و ترمیم جایگاه خود متمرکز کند؛ لایه‌هایی که هدف این جریان بود، لایه‌هایی بود که متأسفانه به دلیل حجم بسیار سنگین آتش تهیه دشمن بر روی دولت نهم و نیز مشی عمل‌گرایانه دولت از چشم بسیاری پنهان ماند.
این جریان با رایزنی در دو عرصه داخلی و خارجی کار خود را آغاز کرد و با برپایی سفرها و ملاقات‌ها‌ی پیدا و پنهان، چنین به غرب بباورانند که در صورت عدم بازگشت "اصلاح‌طلبان " غرب با چالشی جدی در جهان روبه‌رو خواهد شد. این جریان در داخل باب گفت‌وگو را با "خواص " آغاز کرد؛ آن‌ هم خواصی که بیش‌تر آنان ذائقه‌شان با چرب و شیرین دنیا تغییر کرده بود.
این جریان با رایزنی افراد به‌ظاهر موجه و دادن اطلاعات غلط، حتی توانست برخی از بزرگان را در فتنه‌ای که در راه بود به سوی سکوت وادارد. سکوتی که در واقع بسیار سوزاننده‌تر از آتشی بود که برخی در تهران برپا کرده بودند.
رهبری معظم انقلاب، یک‌سال قبل از شعله‌ور شدن فتنه سبز از کینه افرادی یاد کرد که در کنار عدم اطلاعات کافی به وضعیت دیروز، امروز و فردای در پیش روی انقلاب، از سوی عده‌ای دیگر برای تضعیف نظام و دولت دست‌به‌دست هم داده بودند. رهبری انقلاب در دوم شهریروماه 1387 پس از بیان جنگ احزاب علیه دولت از داخل و خارج فرمودند:
"بعضی‌ها واقعاً خبری ندارند، یعنی مغرض نیستند. اطلاعاتشان کم است و بر اثر بی‌اطلاعی چیزی می‌گویند، بعضی‌ها غرض‌های شخصی و غرض‌های سطحی دارند، بعضی‌ها غرض‌هاشان، غرض‌های عمقی است، یعنی با نظام مسئله دارند. کینه امام در دل‌شان است و حرف‌های امام را یا از اول قبول نداشتند و یا حالا قبول ندارند. آن‌هایی که از آن حرف‌ها رو برگرداندند و پشیمان شده‌ها و برگشته‌ها، این‌ها یک طیف وسیعی از انگیزه‌هاست. "
گرچه حرکت این جریان به ظاهر نقد دولت بود، اما آنان اساس نظام را نشانه رفته بودند و برآن بودند تا همه مخالفان نظام را زیر پرچم یک نفر گرد هم آورند.
آن‌چه در 22خرداد 1388 به دست فتنه‌گران و حمایت همه‌جانبه غرب و دنیای کفر کلید خورد و رهبری معظم انقلاب با مدیریت پیامبرگونه خود اهداف شوم آنان را نقش بر آب کرد، بحرانی بود که اگر بگوییم مدیریت چنین بحرانی در طول تاریخ همه نهضت‌های توحیدی و انقلاب‌های بزرگ جهان با چنین پیچیدگی و گستردگی، کم‌نظیر بوده است، سخنی مبالغه‌آمیز بر زبان نیاورده‌ایم.
اتفاقی که طی هشت‌ماه (22/03/88 تا 22/11/88) رخ داد و با به میدان‌ آمدن نیروهای مخلص و متکی به قدرت لایزال خداوند و به رهبری، عالمی فرزانه که در رویارویی آغازین با این فتنه، جان خود را آماده فداکردن نمود، از نظر تنوع طیفی و گروهی، برخورداری فتنه‌گران از حمایت پایگاه‌های قدرت‌های بیگانه و پوشش خبری رسانه‌های استکباری به قدری وسیع و قدرتمند جلوه می‌داد که لرزه بر تن هر فرد سیاستمدار حتی کارکشته‌ترین آنان می‌انداخت.
تأسیس شبکه فارسی‌زبان BBC درست چندماه قبل از فتنه، آن هم در وضعیت بد مالی این خبرگزاری، صبغه سیاسی گرفتن بسیاری از شبکه‌های (ضد) فرهنگی و عدول از جایگاه تعریف شده برای آنان چون شبکه VOA، آغاز پروازهای بسیار لندن به تهران، ورود هزاران اسلحه و صدها بمب توسط تروریست‌ها از مرزهای شرقی و غربی، پوشیدن لباس‌های یک‌دست سبز، از گوگوش خواننده تا پونه قدوسی، گزارشگر شبکه بی‌بی‌سی، فریاد یا حسین(ع) توده‌ای‌ها، جنبشی‌ها، خانواده‌های اعدامی و ساواکی‌ها! تعطیلی برنامه‌های جانبی سفارت‌خانه‌های خارجی در تهران به‌ویژه سفارت انگلیس و در اولویت قراردادن انتخابات تا به میدان آمدن "خواص " که هیچ‌کس باور نمی‌کرد روزی هم‌شعار طباله‌ها و رقاصه‌‌ها شوند، نشان از پیچیدگی فتنه‌ای داشت و تنها کسی که توان مقابله با آن را داشت که در امتحان‌های بسیار و در همه حادثه‌های بزرگ انقلاب و در دل همه آتش‌های جریان و گروه‌ها، سربلندانه به بیرون آمده بود، کسی که جز رهبری انقلاب فرد دیگری نبود.
این‌که کسانی که طی سه‌دهه از انقلاب به پای صندوق آرا نیامده بودند و به یک‌باره تصمیم به رأی دادن گرفتند؛ این‌که کسانی که طی سه‌دهه از انقلاب هرگز جمهوری اسلامی را به رسمیت نشناختند، برای رأی مردم پشیزی قائل نبودند و هر نوع حکومتی را تا پیش از ظهور حکومت باطل می‌خواندند به یک‌باره مردم‌گرا! شدند و از حق مردم و انتخاب سخن گفتند؛
این‌که برخی بدترین شیوه را در برخورد با برادران اهل سنت تجویز می‌کردند، و هرگونه کلام وحدت‌آفرین و امنیت‌بخش امام و رهبری را حمل به گرایش به سنی‌گری می‌خواندند، و ولایی‌بودن آن‌ها، گوش زمین و زمان را کر کرده بود، به یک‌باره هم‌رأی ملک‌عبدالله و شیوخ تأمین کننده اسلحه و مهمات طالبان و القاعده شدند؛
این‌که برخی که همه چیزشان را مدیون نگاه پدرانه و دل‌سوزانه رهبری انقلاب بودند و به یک‌باره نمکدان سر سفره رهبری را شکستند، و در جمع توهین کنندگان به مقام ولایت ایستادند؛ این‌که دنیا بسیاری از دوستان رهبری را به صف دشمنان او سوق داده بود و دشمنانش برای آر‌مان‌های امام و انقلاب نعل تازه بر مرکب‌هایش زده بودند. "دوستانش بی‌وفا و دشمنانش پر جفا " همه و همه نشان از پیچیدگی‌ای داشت که در طول تاریخ نظیر آن کم‌تر دیده شده بود.
از یک‌سو رهبری انقلاب باید در گام نخست، پیروان خود را قانع کند تا در برابر همه گستاخی‌ها نسبت به او، دست به هیچ عملکرد قهرآمیز نزنند، و از سوی دیگر عامه مردم را قانع کند که چرا از جایگاه رهبری با دستور قانونی و دستگیری سران فتنه به فتنه پایان نمی‌دهد؟ این‌که رهبری انقلاب باید در یک‌جا فضا را برای فریب‌خوردگان شفاف سازد تا در میدان دشمن بازی نکنند و در جای دیگر دشمنان را در فضای مه‌آلود نشانه گیرد و پس از نشانه گرفتن آن‌ها به پیروان در رکاب و مردم و فریب‌خوردگان نقاب از چهره دشمن مورد هدف قرار داده بگشاید و درست در چنین موقعیتی به گونه‌ای سخن بگوید تا اقتدار نظام در نزد دشمنان و دوستان در خارج از کشور شکسته نشود، و همزمان نبض اقتصاد درست در مقطعی که بحران مالی جهان را درنوردیده بود در کالبد جامعه بتپد.
این‌که رهبری انقلاب باید از مرزهای جغرافیایی، که هر دشمنی را در آن موقعیت به طمع می‌انداخت، حفاظت کند و دیپلماسی نظام را چنان توجیه و چنان سازماندهی کند که بحران مشروعیت نظام زیر سؤال نرود و راه را برای صدور قطعنامه‌های دشمنان در کمین انقلاب ببندد، همه و همه نشان از ظرافت‌هایی داشت که تنها از عهده خلف صالح خمینی(ره) برمی‌آمد.
مدیریت با درایت و عالمانه رهبری انقلاب، در طول هشت‌ماه فتنه سبز که از پشتوانه سی‌ تا چهل‌سال جریان، آن هم در بدنه نظام برخوردار بود، به‌گونه‌ای نام ایشان را در صف رهبران بزرگ و خردمند و خبیر دنیا قرار داد و بار دیگر ثابت کرد که آن سفرکرده دل‌ها، یعنی امام راحل، چرا انگشت‌ نورانی خود را برای رهبری آینده انقلاب به سوی او نشانه رفته بود.
برخورد الهی‌ـ اخلاقی رهبری انقلاب با فریب‌خوردگان تا آن‌جا پیش‌رفت که در روزهای افول فتنه لب به گلایه می‌گشایند و از کسانی یاد می‌کند که خود در صدد جدا شدن از نظام هستند، نشان از بزرگی و کرامت رهبری و نظام با فتنه‌گران داشته و دارد.
این‌که در چنین غائله‌ای با چنین گستردگی و چنین تلاشی از سوی دشمن برای مچ‌گیری سیاسی و اجتماعی و رسانه‌ای کردن آن، نظام توانست با کم‌ترین تلفات و کم‌ترین بهانه‌ دادن به دست دشمن بحران را مدیریت کند، از نکاتی است که متأسفانه برای جامعه ما هنوز شفاف نشده است و نیازمند کاری تحلیلی و تطبیقی با بحران‌های مشابه، حتی در کشورهای منادی غرب است تا فرزانگی رهبری در مدیریت بحران بر جهانیان آشکار گردد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات