تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۳۹۱ - ۱۳:۰۲  ، 
کد خبر : ۱۵۱۱۵۷
مبانی نظری دفاع مقدس در گفت‌وگو با استاد محمدمهدی میرباقری

جنگ مقدس (بخش پایانی)


* به استناد گفته‌های شما ما اصلا با قواعد و فرمول جنگ دشمن وارد میدان نشدیم. آیا می‌توان گفت شهادت‌طلبی همراه با آن انگیزه متعالی که حضرت امام بر مبنای آن جنگ را فرماندهی می‌کردند توانست بصورت توان برتر در جنگ ظاهر شود؟ بطور کلی نرم‌افزار جنگ ما چه بود؟
** طبیعی است وقتی انگیزه حضور در میدان درگیری تفاوت پیدا می‌کند و یا ارتقاء می‌یابد حتماً نحوه توازن نیروها، معادلات توازن، موضوع و معادله تغییر موازنه قدرت نیز تغییر پیدا می‌کند و همچنین نحوه آرایش درونی و ارکان ماشین جنگی و میدان‌های درگیری هم متفاوت می‌شود. اگر ما انرژی و انگیزه‌ای که برای جنگ وارد میدان می‌کنیم را تغییر دهیم، ولی ساختار جریان این انگیزه را تغییر ندهیم، این انگیزه شکست می‌خورد. جنگ ما یک جنگ نامتقارن بود و توازن نیروها به گونه‌ای نبود که در جنگ کلاسیک تعریف می‌شود. اگر ما می‌خواستیم میدان‌های درگیری و نحوه آرایش نیروها و نحوه موازنه قوا را به صورت کلاسیک تنظیم کنیم، و آن را مبنای پیروزی و شکست قرار بدهیم از همان اول شکست خورده بوده‌ایم. اگر جنگ ما تبدیل شده بود به جنگ اسلحه، و تلقی‌مان این بود که ما با همان اهداف و با همان ابزار و همان میدان‌های کلاسیک که آنها وارد جنگ می‌شوند وارد درگیری شویم، قاعدتاً شکست خورده بودیم.
یکی از علل ضعف بنی‌صدر و اصحاب او هم همین محاسبات بود. الان هم در موازنه جهانی همین‌طور است. اگر ما احساس کنیم جنگ ما جنگ کلاسیک است و جنگ تکنولوژی در مقابل همان تکنولوژی است، و آرایش درگیری ما همان آرایش تعریف شده در جنگ‌های کلاسیک باشد از اول باید اعلام شکست کنیم، از اول باید معتقد باشیم که در موازنه ما ضعیف‌تر هستیم و بنابراین دلیلی ندارد ما وارد این درگیری شویم. باید شرایط جهانی را بپذیریم. اما این که ما توانستیم حضور پیدا کنیم و شرایط و موازنه جهانی را به نفع اسلام تغییر دهیم ناشی از همین است که امام(رض) انگیزه‌های درگیری را ارتقاء بخشیدند، انگیزه‌هایی که وارد میدان شدند انگیزه دفاع از اسلام، توسعه معنویت، گسترش عبادت خدای متعال بود. و تبدیل شد به انگیزه فداکاری و وصال در راه خدای متعال که ما آن را شهادت‌طلبی می‌دانیم. وقتی انگیزه ارتقاء پیدا کرد میدان‌های درگیری هم تغییر پیدا می‌کند. اصل در جهاد و درگیری، درگیری ارواح است و هدف برتری مادی نیست. بلکه ایجاد بصیرت بیشتر و بیداری بیشتر است. براساس انگیزه شهادت‌طلبی، آرایش نیروها به‌گونه دیگری بود، همان بود که در لبنان بعد از شکست اشغال سال 82 اتفاق افتاد، و بعد به سایر نقاط جهان هم تسری پیدا کرد. شیوه‌ای که دشمن در مقابل او احساس ضعف می‌کرد. و با متهم کردن آن به تروریسم به دنبال کنترل آن بوده و هست. در این موازنه امداد غیبی جای ویژه دارد. شیوه جنگی ما شیوه کلاسیک نبود، مقاومتی هم که کردیم و غلبه‌ای که هم پیدا شد، حتی در میدان‌های نظامی مبتنی بر قواعد متعارف کلاسیک نبود چه بسیار مواقع بود، که حمله می‌کردیم و پیروز می‌شدیم در حالی که قواعد پیروزی براساس محاسبات کلاسیک نبود.
بنابراین هم توازن نیروها در درگیری نظامی تغییر می‌کند، هم میدان‌های درگیری و هدف درگیری. ما در آنجا هدفمان دنیائی و مادی نبود بلکه امور دنیایی را هم از منظر آموزه‌های اسلامی نظاره می‌کردیم. پس آرایش نیروها باید نغییر می‌کرد، میدان‌های درگیری باید تغییر می‌کرد، ‌عواملی که در موازنه محاسبه می‌شود باید تغییر می‌کرد، پس طبیعی است چنین جنگی، نیاز به یک نرم‌افزار جدیدی داشت که این شیوه‌های جدید و توازن نیرو را در شکل جدید بتواند قاعده‌مند کند، کمّی‌سازی کند و علمی نماید. ما مشکلی که در جنگ داشتیم همین بود، ما نتوانستیم نرم‌افزاری تولید کنیم که به صورت هماهنگ این معادله جدید جنگ را قاعده‌مند کند، ما باید معادله جدیدی که بر مبنای به کارگیری انرژی جدید، اهداف جدید، ساختار جریان این انرژی و رسیدنش به هدف را طراحی علمی کند بدست می‌آوردیم مثال ساده‌اش این است شما وقی می‌خواهید انژی فسیلی یا شمیایی را به انژی مکانیکی تبدیل کنید، حتماً‌ یک سازوکار مشخصی می‌خواهد که مثلاً همان موتورهای بنزینی یا گازوئیلی با قطعات و ساماندهی خاص دستگاه مکانیکی اتومبیل است. ولی اگر بخواهید انژی الکتریکی را به انرژی مکانیکی تبدیل کنید در آنجا دیگر آن قطعات و سامان خاص آنها کارآمد نیست. طبیعتاً باید ساختار تبدیل این نیرو متناسب با خود این نیرو طراحی شود. اگر انرژی و آن نیرویی که می‌خواهد به جریان درگیری حق علیه باطل بپیوندد، محبت خدای متعال، میل به آخرت، میل به تقرب، میل به لقاء، میل به شهادت اخروی باشد، طبیعتاً ساختار جریانش هم متفاوت با آنجایی است که انگیزه‌های مادی می‌خواهند به یک تحرک نظامی تبدیل شوند. و این احتیاج به یک محاسبه و نرم‌افزار خاص دارد. و مشکل ما همین بود که نتوانستیم نرم‌افزار این جنگ را تولید کنیم. هرجا به ابتکار رزمندگان‌مان و عنایات خداوند فرمولی را به کار گرفتیم. نتوانستیم از نظر علمی آن را به ثبت برسانیم و لذا در طول جنگ یک مقداری محاسبات تغییر کرد و بعضاً‌ از الگوهای خودمان دست برداشتیم و محاسبات کلاسیک و مادی متداول برای بعضی جلوه کرد و اصل شد و همین باعث کند شدن روند دفاع مقدس شد و به قبول قطعنامه و خوراندن جام زهر به امام عزیزمان انجامید.
در سایر جبهه‌های درگیری نیز وضع همین طور است. هرجا نتوانستیم نرم‌افزار عملکرد الهی را بیابیم و به هر علت که به محاسبات کارشناسی مادی موجود تن دادیم از اهداف الهی خودمان و برکات و عنایات الهی دور شدیم و هرجا بر پایه ایمان عمل کردیم، ثمرات شیرین آن را چشیدیم. تأکید فراوان مقام معظم رهبری بر جنبش نرم‌افزاری و ضرورت شتاب در فعالیت‌ها و تلاش‌های علمی که بحمدالله تا حدودی آغاز شده است گام مهمی در رفع این نقیصه است.
* اجازه بدهید مقداری هم به بحث روز و برخورد تمدن‌ها بپردازیم. در این میدان جنگ کفر و اسلام، وضعیتی که الان به وجود آمده این که اهانت به پیامبر(ص) به صورت مختلف تکرار می‌شود، جریان کتاب‌های موهن، جریان کاریکاتورها، جریان صحبت‌های پاپ را در مسیر این جنگ بین دو فرهنگ چگونه ارزیابی می‌کنید و چرا آنها وارد چنین مرحله‌ای شده‌اند؟
** چون آنها توجه پیدا کرده‌اند که تمدن مقابلشان یک تمدن دینی است. و این تمدن دینی با تکیه بر معنویت، در حال فتح جهان است. به‌نظر من دو شیطنت و یا دو تحریف در نظریه برخورد تمدن‌های هانتینگتون وجود دارد. یکی اینکه، با کمال آگاهی، تمدن‌های موجود و فعال جهان را هشت تمدن به حساب می‌آورد. درحالی که در پایان خودش هم به این نتیجه می‌رسد، که آن تمدنی که قادر به درگیر شدن با تمدن مادی غرب است، تمدن اسلامی است. یعنی برای تمدن اسلامی هم‌طراز می‌سازد تا عظمت و ابهت این تمدن را بشکند. و احیاناً بتواند تمدن‌های دیگر را از جذب شدن به تمدن اسلامی منع کند. یعنی نسبت به آنها تلقین و القاء خاصی می‌کند در حالی که خودشان می‌دانند تمدنی که ظرفیت رقابت با تمدن مدرن را دارد، تمدن اسلامی است؛ همین طوری‌که «توین بی» هم در بعضی آثارش می‌گوید که تمدن اسلامی قادر است،‌ فرهنگ‌های رقیب خودش را هضم کند و منحل نماید. نکته دوم این است که آنچه تمدن اسلامی با آن درگیر این تمدن مادی سکولار بعد از رنسانس است نه تمدن مسیحیت. یعنی به تعبیر دیگر نقطه درگیری تمدن اسلامی، تمدنی است که جهان را زمینی اداره می‌کند، تمدن بی‌خدایی است. تمدنی که بین دو بلوک شرق و غرب،‌ دو اردوگاه ناشی از مدرنیزم مشترک است. هانتینگتون و هم‌فکرانش با کمال شیطنت تمدن رقیب اسلام را می‌خواهد یک تمدن مذهبی تعریف کنند، تمدن خودشان را می‌خواهند تبدیل کنند به تمدن مسیحیت، یعنی جنگ تمدنی اسلام با تمدن مادی را می‌خواهند به جنگ صلیبی تبدیل کنند. خوب برای این‌که این کار را بکند طبیعی است که باید فرهنگ مذاهب را در مقابل هم قرار دهند و از انگیزه‌های معنوی که در جبهه مسیحیت وجود دارد علیه اسلام استفاده کنند. هم‌چنین باید فرهنگ پذیرفته شده ملت‌ها را در مقابل فرهنگ اسلام قرار بدهند. یعنی با تکیه به ارزش‌های بین‌المللی، ارزش‌هایی که مورد پذیرش جامعه جهانی است که بعضی از آنها هم ارزش‌های فطری است نه ارزشهای تولید شده در مدیریت جهانی، به جنگ فرهنگ و تمدن اسلام آمده‌اند.
* در این زمینه پیش‌بینی و موضع‌گیری حضرت امام(رض) کجا ظاهر شد و در شناختن درست و حمیت بسیار خوب مسلمین در مقابله با این توطئه، نقش مواضع امام(رض) را چگونه می‌بینید؟
** امام(رض) پذیرش قطعنامه را به معنی پایان جنگ با تمدن مادی تلقی نکردند. بلکه این را به عنوان یک تاکتیک می‌دانستند و بعد در حوزه‌های دیگری، درگیری همه‌جانبه را شروع کردند. مثلاً برخورد ایشان با گورباچف و با نیروهای کمونیسم یک برخورد متعارف و دیپلماتیک نبود. بلکه بیشتر با شیوه انبیاء سازکار بود. نامه‌ای که برای گورباچف دادند و عکس‌العملی که در مقابل پاسخ گورباچف نشان دادند، یک عکس‌العمل متعارف نبود. بنابراین امام(رض) کار خودشان را در درگیری با تمدن مادی، و جبهه مقابل خودشان و فرهنگ مادی حاکم بر جهان تعطیل‌شده نمی‌دانستند. جبهه‌های جدیدی را می‌گشودند و یا مواظب دشمن بودند. از جمله کارهایی که کردند، فرمان قتل سلمان رشدی بود. حتی بعضی از دوستان انقلاب در آن موقع متوجه آثار و پیامدهای مثبت و عظمت این فعل امام(رض) نبودند. ولی دشمن به خوبی می‌فهمید و لذا مقاومت می‌کرد که انقلاب اسلامی و امام(رض) را وادار کند که از مواضع خودشان عدول کنند و حتی بعد از امام(رض) هم دائم دنبال این بوده است که انقلاب اسلامی از آن موضع امام(رض) عدول کند. عکس‌العمل امام(رض) در مقابل سلمان رشدی به حسب ظاهر یک موضع‌گیری کوچک بود اما غیرت اسلامی را احیا کرد. امام(رض) از ارزشی دفاع کردند که همه مسلمان‌ها آن را قبول داشتند و دقیقاً نقطه درگیری فرهنگ مدرن با فرهنگ اسلام بود. براساس فرهنگ مدرن آزادی انسان در حدی است که می‌تواند قدسیات معنوی را هم هتک کند. لیبرالیزم سیاسی به لیبرالیزم فرهنگی ختم می‌شود.
* آینده این مبارزه را چگونه می‌بینید؟
** ما باید با نگاه فلسفه تاریخی قضاوت کنیم. تردیدی نیست که حرکت معنوی و حرکت اسلام بر محور تشیع یک حرکت رو به پیش است و همان‌طور که امام(رض) فرمودند که قرن آینده قرن غلبه مستضعفین است. یعنی قرن غلبه مؤمنین است به تعبیر دیگر غلبه موحدین است. این جریان جریان روبه پیش است. اگر شما یک قرن به عقب برگردید، می‌بینید همه چیز به نفع جریان مدرنیسم و نفی مذهب و گرایش‌های معنوی و ادیان توحیدی است. الان که نگاه می‌کنید به خصوص از ربع قرن گذشته که انقلاب اسلامی پیروز شده است، همه قواعد موازنه تغییرکرده است و به حدی شتاب دارد که دشمن مجبور به طراحی یک جنگ جهانی که از آن به جنگ چهارم تعبیر می‌کند شده است و این جنگ را هم با یک خودزنی شدید و ریسک شدید شروع کرده است. پیشرفت این حرکت به حدی است که دشمن قدرت یک برنامه‌ریزی دوراندیشانه و با آرامش خاطر را از دست داده است.
* گام بعدی انقلاب که باید در تقابل اسلام و کفر و بطور مشخص جنگ جهانی چهارم بردارد چیست؟
** ما هیچ وقت نباید یک جبهه واحد تعریف کنیم باید دائم همه جبهه‌ها را بشناسیم و به ترتیب جبهه‌های جدیدی را فعال کنیم. جنگ سیاسی ما با دشمن به پایان نرسیده است. گرچه بسیاری از سنگرهای کلیدی جهان را واقعاً‌ در جنگ سیاسی گرفته‌ایم یا انشاءالله بزودی خواهیم گرفت. ببینید وقتی مثلاً‌ آقای احمدی‌نژاد به آمریکای لاتین می‌رود و مورد استقبال کسانی قرار می‌گیرد که مسلمان نیستند، حتی بسیاری از آنها موحد هم نیستند، وقتی غیرمتعهدها به اتفاق آراء به نفع ما رأی می‌دهند و وقتی در سازمان ملل برای حرف ایران حساب باز می‌کنند، معنایش این است که ما در موازنه سیاسی، بسیاری از سنگرهای کلیدی جهان را به نفع اسلام فتح کرده‌ایم. آیا سی سال قبل در سازمان ملل، ایران یا اسلام به حساب می‌آمد؟ بنابراین ما در میدان سیاست بسیاری از گلوگاه‌های جهان را فتح کرده‌ایم ولی معنایش این نیست که کاملاً به قله رسیده‌ایم باید قله را در نظر بگیریم مبارزه را ادامه دهیم، اما در کنار این مبارزه دائماً باید جبهه‌های جدید را نظاره و یا باز کنیم. از جبهه‌هایی که باید باز کنیم، جبهه جنگ فرهنگی است. این جنگ فرهنگی هم باید از فرهنگ بنیادینی که حاکم بر تعاریف بین‌المللی است و جامعه جهانی بر پایه آن اداره می‌شود شروع شود. تعریف از عدالت، سعادت، نظم، صلح، حقوق‌بشر و امثال اینها باید تغییرکند و تعاریف بنیادی جدیدی حاکم شود، و بعد مفاهیم تخصصی و ادبیات تخصصی که ادبیات تفاهم جامعه جهانی یا ادبیات کارشناسی است، حول محور مفاهیم بنیادین تغییر کند.
* از شما به خاطر وقتی که در اختیار ما قرار دادید متشکریم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات