صهیونیسم یهودی و مسیحی از یک سو با معرفی چند سال آینده بهعنوان دوران ظهور، سیستم سیاسی حاکم بر ایالات متحده را بهعنوان یگانه منجی بشریت تبلیغ میکند و از سوی دیگر با تراشیدن موعودهای دروغین، اذهان خام سادهاندیشان را به سوی دستنشاندگان مزدور خود متوجه میسازد.
تقابل بنلادن با ایالات متحده بیتردید یک بازی سیاسی است که نمونه نازل آن را در پیروزی موقت اعراب در صحرای سینا شاهد بودیم؛ پیروزی ظاهری و موقتی که نتیجه باطنی آن حاکمیت چند ساله انور سادات رئیسجمهور معدوم مصر و امضای قرارداد صلح کمپدیوید بود؛ قرارداد صلحی که پیروزی صوری اعراب در جنگ با اسرائیل مقدمهًْالجیش آن و عامل خواب خرگوشی مسلمانان محسوب میشد. همین بازی در اثنای جنگ کویت تکرار شد و سادهاندیشی تحلیلگران ناآگاه که صدام و بوش پدر را در برابر هم میدیدند، به استقرار نیروهای نظامی غرب در کل منطقه خلیج فارس و ترکیه انجامید. اگر انورسادات فراماسونری بود که در قالب قهرمان نبرد با اسرائیل جلوه کرد، صدام نیز مزدوری است که از آبشخور سیستم سیاسی غرب تغذیه میشود.
در شرایط خطیر حاضر که ساخت بنای سلیمان (هیکل) سرعتی روزافزون به خود گرفته و اسرائیلیان کاشف گوساله زردی که چند سال پیش در اورشلیم (بیتالمقدس) پیدا شد، در جهت تحقق آن تلاش میکنند، همنوایی با منادیان علائم ظهور صهیونی، همراهی با نظریهپردازان سیاسی غربی است. این همه از سادهاندیشی دینداران عوام حکایت میکند که معرفت امام زمان را با دامن زدن به احساسات عمومی برابر میگیرند.
در متون دینی ما اگرچه بر علائم ظهور تأکید شده اما در عین حال توقیت زمان ظهور کفر و قائل به آن کذاب دانسته شده است و شاید به همین علت بر لزوم کتمان دیدار یار غایب از سوی مشافهان و تکذیب مدعیان از سوی مستمعان تا به این اندازه تأکید کردهاند. اشتباه تاریخی شیعیان تندرو در زمان امام صادق(ع) موجب شد در یک فریب عمومی، حکومت عباسی بر جان و مال و ناموس مسلمانان حاکم شود و بهرغم منع مؤکد امام صادق(ع) از همراهی با منادیان سیاهجامه عباسی، علویانی از زمره سادات حسنی آتشبیار این معرکه شوند. امام که از فرقهپروری دشمنان آل محمد(ص) خبر داشتند، ضمن رد دعوت ابومسلم خراسانی این دسته از سادات سادهاندیش را از همکاری با عباسیان بازداشتند اما دریغ و درد که به این هشدار توجهی نشد و بلکه خود شیعیان- تحت تأثیر اندیشه انتظار و شبهه مصداقی- به فرق مختلف تقسیم شدند. آیا جز این است که محمد حنیفه همان امام منتظر دانسته شد یا فرقه اسماعیلیه در عوض قبول امامت امام هفتم امام کاظم(ع) برادر متوفای آن حضرت را به عنوان مهدی منتظر به امامت برگزید؟ شرایط کنونی شیعیان بویژه در عراق به دوران حساس انتقال دولت اموی به عباسی بسیار شبیه بوده و دریغ است که آگاهان به همان راهی بروند که سادهاندیشان عهد عباسی با قبول شعار «الرضا من آل محمد(ع)» به آن سو کشیده شدند.
آینده آبستن حوادثی است که عبور از آنها جز به درایت شیعیان منتظر از یک سو و قائمه مسیحیان با ایمان از سوی دیگر ممکن نیست. مهدی و مسیح به همه آزاداندیشان جهان تعلق دارند و ایجاد هرگونه تقابل صوری در پیروان آنها همان خواستهای است که طراحان تز حکومت جهانی صهیون دنبال میکنند.