تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱۳۹۱ - ۰۷:۵۹  ، 
کد خبر : ۱۶۳۶۱۶

رویکرد حوزویان به فرهنگ غرب (بخش اول)

مقدمه: ورود فرهنگ غرب به جوامع اسلامی در دو قرن اخیر , عکس العمل های متفاوتی را در میان تحصیل کردگان حوزه و روحانیون به وجود آورده است , برخی عناصر کم مایه را کاملا به خود « جذب » نموده و از فرهنگ اسلامی جدا نموده است , عده ای را هم به فکر « ترکیب و تلفیق » فروبرده و آنان را به ارائه « الگوئی مرکب » واداشته است , ولی اکثریت اندیشمندان حوزه با حفظ وفاداری خود به مبانی اعتقادی خویش , درصدد نقد فرهنگ بیگانه برآمده و با حساسیت , دربرابر « تسلیم و ترکیب » موضع گیری کرده اند , مقاله حاضر روی کردهای متفاوت حوزویان را مورد بررسی قرار می دهد.

اولین قربانیان فرهنگ متجدد در حوزه , گروهی از طلاب اند که مسیر خود را تغییر داده و با رها کردن مبانی فکری حوزه , به پیشینه خود , پشت پا زده اند. در میان این گروه , حتی افرادی وجود دارند که به مبارزه با اصول دین برخاسته و تا کفر و الحاد پیش رفته اند. مثلا « علی دشتی » روزگاری طلبه بود و درزی روحانیت قرار داشت و حیات فکری او در حوزه آغاز شد و گفته شده که در محضر موسس حوزه قم , حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی , کفایه آخوند خراسانی را تلمذ می کرد. دشتی , زمانی کتاب « ایام محبس » را نوشت و به نقد تمدن غرب پرداخت (سال 1300 ) او این تمدن را مایه هلاکت و بدبختی انسانها می دانست و سعادت بشر را در آئین اسلام , معرفی کرد.
« تمدن قسمت اعظم بشر را بدبخت نموده تا یک دسته را خوشبخت و سعادتمند نماید , باید این تمدن ظالم را ویران کرد و بر آثار آن توحشی که نسبتا به سعادت نزدیک تر باشد , برپا نمود».
علی دشتی , در اواخر عمر , کتاب « 23 سال » را نوشت و بر همه اعتقادات اسلامی به سختی تاخت و از اینکه اسلام در زمینه مسائل دنیوی وارد گردیده و در چارچوب « دعوت روحانی » محصور نمانده است , شکوه نمود.
« اسلام رفته رفته از صورت دعوتی روحانی به دستگاهی مبدل شد رزمجو و منتقم که نشو ونمای آن بر حمله های ناگهانی , کسب غنائم و امور مالی آن بر زکات استوار گردید»
دشتی , در یک دوره طولانی , به شیخ علی دشتی معروف بود , و پس از چند دوره نمایندگی مجلس شورای ملی , به مجلس سنا راه یافت , در غوغای جمهوری رضاخانی , از علمداران وی بود که ملک الشعرای بهار گفت:
چو جمهوری شود آقای دشتی
               علمدارش بود شیطان رشتی ...
این گروه از غرب گرایان دین ستیز , در « انحرافات فکری » و اعتقادی خویش , بیشتر تحت تاثیر « جریانات سیاسی » اند و به دلیل تاثیرپذیری از آنها , با بحران فکری و سقوط اعتقادی مواجه می شوند. از این رو دیدگاههای آنها بیش از آنکه ریشه در مسائل نظری و بنیادهای منطقی داشته باشد , بازتاب گرایشات سیاسی شان می باشد. مثلا همین علی دشتی , در یکی از سخنرانی هایش در مجلس سنا , اینگونه به مداحی آمریکا پرداخت:
« دولت آمریکا هیچ وقت نه یک دولت استعماری بوده و نه امپریالیسم , و تاریخ بشر , ملت و دولت مقتدری را نشان نداده که مبرا از هرگونه تجاوز به حقوق دیگران بوده و علاوه پیوسته به دنیای آزاد کمک کرده و به معاونت انسانیت شناخته باشد».
جالب است که دشتی از یک سو خود را از روشنفکران به حساب می آورد و از سوی دیگر از چاکران و جان نثاران رضاخان قلدر بود و رضاخان را مایه حیات و نجات ایران می دانست . او در سنا گفت:
وجود اعلیحضرت در عصر ما و با این اوضاع متشنجی که دنیا هست , مثل زبان فارسی , مثل شاهنامه فردوسی , مثل تاریخ و گذشته ایران , شیرازه قومیت و ستون استقلال و یگانه ضامن استقرار و نجات ایران است.
به راستی از کسانی که در برابر استبداد و استعمار , اینگونه اظهار ذلت و خواری می کنند , چه توقعی در دفاع از فرهنگ اسلامی و هویت ملی وجود دارد در نزد این طایفه , به دلیل آنکه این فرهنگ مانع هضم شدن در دنیای متجدد است , باید نابود گردد و برای تسلیم در برابر اجنبی , از هر عقیده و مسکلی باید دست شست . نمونه دیگر این جریان فکری و سیاسی , میرزایحیی دولت آبادی است , او هم از طلاب اصفهانی بود که مدتی در نجف به تحصیل اشتغال داشت و گفته شده که در سامرا در درس میرزای شیرازی و در نجف در حوزه آخوند خراسانی , حضور یافته است , و برخی هم او را دارای « گواهی اجتهاد » از آخوند ملازین العابدین مازندرانی دانسته اند. مروری بر « حیات یحیی » که دست نوشته های اوست نشان میدهد که میرزا به مرور زمان , از همه مبانی اعتقادی خود , دست برمی دارد , و نه فقط در « عرصه سیاست » , بلکه در « عرصه دیانت » نیز قبله خود را غرب قرار می دهد. و بالاخره پس از سفرهای متعدد به اروپا , در آنجا اقامت می کند. یکی از شعارهای میرزایحیی « جدائی دین از سیاست » است و براساس همین شعار است که نهضت تنباکو به رهبری میرزای شیرازی را محکوم می کند و « قداست روحانی » را در دخالت نکردن در سیاست می داند!
عموم روحانیون به استثنای وجودهای مقدس منزه روحانی , می کوشند تا در سیاست مملکت دخالت نموده , از این راه بر اعتبارات خود بیفزایند. در صورتی که امتزاج سیاست و روحانیت نه تنها دامان روحانیت را لکه دار , بلکه اساس سیاست را هم متزلزل می سازد. با دخالت اضطراری میرزای شیرازی در امر سیاست ... بذری در مزرعه روحانیت پاشیده شد که معلوم نیست چه حاصلی برویاند و چه نتیجه ای در آینده برای سیاست و روحانیت این مملکت داشته باشد و کدام دست قوی بتواند این خلط و مزج را برهم زده هر یک از سیاسیون و روحانیون را به ادای وظیفه خود وادارد . (136,1)
میرزایحیی که از دخالت علمای دین در کارهای سیاسی به شدت ناراحت است , آیت الله سیدحسن مدرس را مورد اعتراض قرار می دهد که چرا در برابر رضاخان اظهار وجود می کند و « چرا در کسوت روحانیت می خواهد سیاستمدار باشد » و از رضاخان انتقاد می کند که چرا با مدرس مماشات می کند!(286,4)
منطق او این است که : « مدرس نزد آزادیخواهان حقیقی و تجددپروران واقعی حنایش رنگی ندارد , آنها می دانند در دنیای امروز کارها با سیاست روحانی حةسن جریان نخواهد داشت و سیاست و روحانیت از یکدیگر باید به کلی جدا بوده باشند » (323,4)
میرزایحیی که سالها جامه روحانیت به تن داشت , بالاخره عمامه را با افتخار کنار می گذارد و از این که خود را از این « قید » , خلاص کرده است , اظهار خوشحالی می کند و از اینکه دولت رضاخان با این لباس مبارزه می کند , استقبال می نماید:
« در سال 1332 هجری از سفر خارجی به ایران برمی گشتم و در نزدیکی سرحد می خواستم به زحمت برای خود عمامه حاضر نمایم , به همراهان گفتم چه می شد که « دولت » حکم می کرد این مندیل به سرپیچیدن « موقوف » می گشت , حالا آن آرزو برآورده شده است » (409,4)
وبالاخره میرزایحیی که روزگاری در زی عالم دینی قرار داشت , چنان در طوفان تجدد واژگون گردید که به تایید « کشف حجاب » پرداخت و آن را در جهت پویائی زنان ایران تلقی نمود:
اکنون که زنها در شهرهای ایران سر از حجاب درآورده اند این قسمت از پیکر جامعه ما که هم که به طور فلج بیکار مانده بود , به کار می افتد(420,4)
مروری بر تاریخ گذشته و خواندن سرگذشت امثال احمد کسروی و حسن تقی زاده , و وادادگی کسانی که مدتی در حوزه های علمیه سابقه تحصیل علوم اسلامی داشته اند , علاوه بر آنکه ما را نسبت به « خطر نفوذ اندیشه های بیگانه » به « حوزه » هوشیار می کند و آفت ها را آشکار می سازد , برای عموم مردم متدین نیز هشداردهنده است . البته در جای دیگری باید به بررسی اینگونه سئوالات پرداخت که:
1 ـ حوزه علمیه و زعمای روحانیت , در برابر این خطر , چه اقداماتی انجام داده اند و آیا راههای نفوذ افراد ناصالح , مسدود شده است؟
2 ـ حوزه در برابر انحرافاتی که در میان روحانیون اتفاق می افتد , چه مسئولیتی دارد؟
3 ـ چرا « خطر نفوذی ها » که مکررا از سوی حضرت امام مورد تاکید قرار می گرفت , چندان جدی گرفته نمی شود حضرت امام در وصیت نامه خود به حوزه های علمیه متذکر شدند:
یکی از راههای بااهمیت برای مقصد شوم آنان ـ مخالفین اسلام و جمهوری اسلامی ـ و خطرناک برای اسلام و حوزه های اسلامی نفوذ دادن افراد منحرف و تبهکار در حوزه های علمیه است که خطر بزرگ کوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه ها با اعمال ناشایسته و اخلاق و روش انحرافی است و خطر عظیم آن در درازمدت به مقامات بالارسیدن یک یا چند نفر شیاد که با آگاهی بر علوم اسلامی و جازدن خود در بین توده ها و قشرهای مردم پاک دل و علاقمند نمودن آنان را به خویش و ضربه مهلک زدن به حوزه های اسلامی و اسلام عزیز در کشور در موقع مناسب می باشد.
4 ـ چرا در برابر منحرفانی که با بضاعت اندکی از حوزه و با عاریه گرفتن لباس روحانیت , زبان و قلم خود را در استخدام دین ستیزان و لامذهبان قرار می دهند , اقدامی صورت نمی گیرد آیا در موقعیت خطیر کنونی هرکس که چندصباحی در حوزه درس خوانده است , مجاز است که تحت عنوان روحانی , در مراکز حساس فرهنگی و سیاسی حضور یافته و از زبان اسلام و حوزه سخن بگوید؟
جبهه دین باوران
در مقابل معدود عناصر سست عقیده ای , که با شیفتگی و شیدائی , به سراغ غرب رفتند و در برابر آن افسون شدند , اکثریت قریب به اتفاق حوزویان , درصدد حفظ مواضع فکری خود برآمده و از هویت فرهنگی خویش , حراست نمودند. البته همه کسانی که در این جبهه قرار گرفته اند , گرایشات یکسانی ندارند و حداقل سه رویکرد متفاوت در میان آنها دیده می شود:
الف ) کسانی که غرب را صرفا از منظر پیشرفت های علمی و صنعتی و ترقیات مادی می نگرند.
ب ) کسانی که حیات اجتماعی و سیاسی غرب برایشان جاذبه بیشتری دارد : آزادی , دموکراسی و...
ج ) کسانی که با نگاه جامع الاطراف , لایه های پیدا وپنهان فرهنگ غرب را مورد مطالعه قرار داده و با روی کرد صرفا اسلامی با این پدیده مواجه می شوند.
گروه اول , معمولا از « سقوط اخلاقی » اروپا و نیز از « سیاست های استعماری » دولت های غربی غفلت یا تغافل دارند و در بحثهایشان کمتر بدان اشاره می کنند. شهیدمطهری درباره مرحوم راشد معتقد است که وی غرب را در عموم سخنرانیهایش ـ که از رادیو پخش می شد ـ با این چهره معرفی می کند (یادداشت 251,2 ) نمونه واضح این طرز فکر را در آثار « آقااحمد بهبهانی » می توان مطالعه کرد. وی از شاگردان میرزای قمی و کاشف الغطا است و در اعیان الشیعه , اجازه ای از سیدمحمد مجاهد برایش نقل شده است با این عبارت : « هوالاعلم الافضل الاکمل الذی بلغ فی تحقیق غایته وفی التدقیق نهایته ... » (136,3 ) آقااحمد که نوه وحید بهبهانی است , 6 سال در هند توقف کرد و از این کانال با انگلیسی ها « آشنا » شد و این آشنائی به « ارادت » نسبت به فرهنگ غرب انجامید. در « مرآت الاحوال » که به قلم اوست , نمونه های فراوانی از « خوش بینی » افراطی نسبت به فرهنگ غرب دیده می شود و در حالیکه انگلیس , به عنوان یک استعمار کهنه کار , در کشورهای مختلف به ظلم و جنایت مشغول است , آقااحمد برای نشان دادن عدل و انصال آنها , قلم فرسائی می کند و گاه (به ندرت ) زبان به نقد می گشاید , او پس از شرحی از اوضاع اقتصادی و علمی اروپائیان می گوید:
« حکمای این فرقه سیصد سال است تقریبا که به درستی به امور دنیویه و تدبیر مةدةن مشغولند و الی الان نیز به تکمیل آن اوقات را مصروف می دارند » و بالاخره پس از این تمجیدها می نویسد : « اگر در خانه کس است آنچه نوشته شد بس است»
با توجه به این گرایش است که وی مورد انتقاد قرار گرفته است که چرا همواره از انگلیسیان به نیکی یاد می کند و بر کارهای آنان صحه می گذارد چرا درباره اعمال خلاف آنان که با دستورات اسلامی ناسازگاری دارد , سکوت می کند و یا حتی به توجیه و تصویب روی می آورد! مثلا شیوه جدید قماربازی که لاتار نام دارد ـ بخت آزمائی ـ با تایید ضمنی او همراه است . و در حالیکه در سال 1826 (1295 هـ . ش ) در انگلستان و سپس در آمریکا , اینگونه قماربازی که با کلاه برداری سوداگران همراه است ـ ممنوع شده است , ولی آقا می نویسد , اگر صورت شرعی بود , از اوضاع « پسندیده » می نمود (ص 878 ) شگفت آور است که در زمانی که انگلیس , در هند به عنوان مستعمره خویش , بیدادگری می کند , آقااحمد شیفته عدل و انصاف آنهاست:
« حق و انصاف آنست که جماعت انگریزیه اگرچه از دین اسلام و ایمان بیگانه اند , و لکن در این ابواب حق عدالت و طرف مراعات رعیت را فروگذار نکرده اند» .
این روی کرد جانبدارانه به فرهنگ غرب , علل و عوامل مختلفی دارد که بررسی انها , خارج از حوصله این مقاله است.
در بخش دیگری از این جبهه , عناصر دین مدار دیگری قرار گرفته اند که با « اقتباس » برخی از اجزا فرهنگ غرب , در صدد تلفیق و ترکیب آن با مبانی اسلامی برآمده اند. در گمان آنان , مبانی دینی , از پذیرفتن و پذیرائی برخی الگوهای غرب , استقبال می کند. مثلا در جریان انقلاب مشروطیت , بسیاری بر این عقیده بودند که می توان به تلفیقی از این دو فرهنگ دست یافت و در نتیجه , با حفظ موازین اسلامی , دولتی موردپسند اروپا تشکیل داد. برخی هم در این زمینه به اتکای « تقلیل ظلم » به جانبداری از مشروطه روی آوردند , ولی حتی « آیت اله نائینی » هم که جانانه ترین دفاع تئوریک را از مشروطه کرد , نتوانست « ظلمی » را که در یک نظام مردم سالار نسبت به « مقام امامت » وجود دارد , انکار کند و از این رو جامه مشروعیت , بر قامت مشروطیت قرار نگرفت . کسروی هم که کم وبیش مشروطه را می شناخت و از مسائل اسلامی نیز بی اطلاع نبود , نوشت : مشروطه اروپائی و کیش شیعی دوتاست و این دو را با هم سازشی نتوانستی بود » (تاریخ مشروطه 291,1 ) او در جای دیگر نیز می نویسد : « اگر راستی را خواهیم , این علمای نجف و دو سید و کسانی دیگر از علما که پافشاری در مشروطه خواهی می نمودند معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانون های اروپائی را نمی دانستند و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعی است , آگاهی درستی نمی داشتند(287,1)
و بالاخره همین تضادهای پنهان بوده که به زودی آشکار گردید و صف علمای دین باور را از روشنفکران غرب زده جدا کرد و به « رویای تلفیق و ترکیب » خاتمه داد. تقی زاده می گفت : « این مشروطیت را در « جاهای دیگر » دنیا با زحمات چندین ساله اختراع کرده اند , چون هرچیز اختراعی را بخواهیم از ماخذش برداریم , باید « باتمام جزئیات و آلات آن برداریم » (تاریخ بیداری 287,1)
آیت الله نائینی تلاش می کرد تا با افزودن پسوند « موازین اسلامی » , مشروطه را در مسائلی مانند آزادی , برابری و... به سمت وسوئی منطبق به احکام اسلام هدایت کند و در عین « اقتباس » از بیگانه از « ارزش های اسلامی » پاسداری کند , ولی تلاش وی نه تنها در صحنه علمی به سرانجام خوشایندی نرسید , بلکه در ضمه تئوری نیز موفقیت آمیز نبود. سخن غرب زدگان این بود که مشروطه اروپائی , « فقط » با کنار گذاشتن « دین » تحقق پذیر است , و در غیر این صورت , آنچه اتفاق می افتد , « مشروطه » نخواهد بود:
مشروطیت که در دول و ملل اروپاست , محققا عبارت است از مساوات در حقوق و جمیع احکام و « حریت » نفوس از « قیودات مذهبیه » به تمام . پس موضوعاتی منافی با ملت اسلامیه است ... جمع بامعنای مشروطیت مصطلح غیرممکن است چنان چه فرض شده « موافقت با تمام احکام اسلامیت » , قبول مشروطیت نزد دول مشروطه نخواهد شد و در محذور اشد خواهیم واقع شد (تاریخ انقلاب مشروطیت 883,2)
دیدگاه « تلفیق و ترکیب » در یک قرن اخیر , هواداران فراوانی درمیان متدینان داشته است و هنوز هم از جانب بسیاری از علاقه مندان به دیانت , مطرح می شود. از این رو در بخش دوم این مقاله , با تفصیل بیشتر به بررسی این دیدگاه خواهیم پرداخت.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات