
کمال احمدی
طی دهه گذشته بر فرهنگ وهنر کشور چه گذشت؟ این سؤالی است که شاید این روزها طرح آن بیمناسبت نباشد زیرا دولت مشهور به اصلاحات پایانیافته و کارنامه عملکرد آن در ابعاد گوناگون بویژه فرهنگ و هنر را میتوان به نقد و بحث گذاشت. اگر این نقد منصفانه و آسیبشناسانه باشد حتماً موجبات رشد و تعالی فرهنگ را درپی خواهدداشت. نکته دیگر انیکه این نقد براساس قضاوت عمومی طرحشده و نه برپایه آمارهای دقیق رسمی بنابراین شاید در مواردی دچارلغزشهایی شده باشد. گرچه باید توجه داشت وجدان عمومی کمتر اشتباه میکند و اینطور نیست که سازمانی کاملاً در صراط مستقیم حرکت کردهباشد ولی افکار عمومی ارزیابی متفاوتی از آن ارائه دهد. طبیعی است وقتی میخواهیم دباره فرهنگ و هنر کشور صحبت کنیم نگاهمان به سمت عملکرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هدایت شود. گرچه در این عرصه نهادهای متعددی همچون سازمان تبلیغات اسلامی و صدا و سیما و مراکز آموزشی و پرورشی دخیلاند اما آنچه که قطعی است اینکه وزارت ارشاد متولی اصلی فرهنگ و هنر کشور بوده و میبایست از تمامی ظرفیتهای بالقوه و بالفعل دراین زمینه برای رشد و شکوفایی فرهنگ و هنر ایران اسلامی بهرهگیرد و دربرابر کاستیها و نواقص نیز پاسخگوباشد.
به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران چون سکان هدایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در طول هشت سال گذشته عمدتاً در اختیار کسانی قرار گرفت که یا مجذوب و مرعوب فرهنگ غیرخودی و بیگانه بودند و یا خنثی و منفعل دربرابر آن، لذا آسیبها و لطمات جدی بر حوزههای متنوع فرهنگ و هنر کشور واردآمد که شاید بازسازی آنها نیازمند وقت و هزینه گزافی باشد.
عطاالله مهاجرانی هنگامی که در سال 76 بر کرسی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تکیه زد با شعار و سیاست فریبنده تسامح و تساهل بسیاری از ارزشها و هنجارهای بومی و دینی جامعه را به بهانه عدم تناسب با هنر زیرپا نهاد و بنیاد سست و لرزانی را پایهریزی کرد که نه تنها موجب ارتقای هنر نشد بلکه باعث تنزل آثار ارزشمند هنری نیز شد. ترویج آزادیهای بیحد و مرز و حذف اغلب ابزارهای نظارتی مؤثر از گردونه ساخت آثار هنری موجب رواج نوعی اباحهگری و ابتذال و سقوط ارزشهای اخلاقی در اغلب تولیدات هنری شد. شاید در این دوران منحنی رشد محصولات هنری با سیر صعودی مواجه شد و به تعبیری کمیت افزایش یافت اما به همان میزان از کیفیت و محتوا تهی گشت و همین امر یکی از دلایل مهمی بود که موجبات فاصله میان تودههای جامعه که پیوند عمیقی با ارزشها و سنتهای دینی و بومی خویش داشتند با اصحاب فرهنگ و هنر شد.
برای درک بیشتر این واقعیت تلخ شایسته است حوزههای متنوع هنری را به تنهایی بررسی کنیم.
حوزه مطبوعات
مطبوعات و رسانههای مکتوب در سالهای 77 تا 80 با رشد کمی مواجه شدند اما در پس این رشد نه تعدد سلیقه و نظر بلکه وحدت یک فکر و جریان مخفی بود. به تعبیری دیگر مدعیان تکثرگرایی و تضارب آراء درعمل و با بودجه سنگین بیتالمال به مروجان فردگرایی تبدیل شدند. در این سالها به مدد سیاستهای تبعیضآمیز جناب مهاجرانی دهها نشریه و مطبوعه عمدتاً متعلق به یک جریان و دسته خاص مجوز انتشار گرفتند و تا جایی که در توان داشتند برای القای اندیشههای منحرف که هدفی جز مقابله با قانون و موازین اسلامی نداشتند بکاربستند.
روزنامههای زنجیرهای چون «جامعه»، «توس» «نشاط»، «عصر آزادگان»، «خرداد»، «نوروز»، «بهار»، «مشارکت»، «آزاد»، «صبح امروز» و... با سوءاستفاده از سیاست غیرمنطقی و... با سوءاستفاده از سیسات غیرمنطقی و ناهمگون تساهل و تسامح وزارت ارشاد به یکباره سربرآوردند و قارچگونه رشد کردند و با بهرهگیری از شیطنتهای ژورنالیستی اغلب ارزشها و هنجارهای جامعه را به سخره گرفتند و اذهان آحاد مردم را نسبت به نهادهای قانونی مغشوش ساختند. روزی نبود که این روزنامههای دوم خردادی بحرانی ساختگی را برای کشور و مسئولان دستوپا نکنند و آنها را از انجام وظایف ذاتی خویش بازندارند. سیاستهای غلط وزارت ارشاد در این دوره موجب شد تا مطبوعات اجارهای در این سالها رونق عجیبی یابند. صاحبان امتیاز این روزنامهها چون هیچ تجربه و سابقهای در کار مطبوعاتی نداشتند و فقط اقدام به گرفتن امتیاز کردهبودند پس از چندی در قبال دریافت پولهای کلان روزنامه خود را دراختیار جریان پشت صحنه رونامههای زنجیرهای میگذاشتند. این جریان هم که معلوم نبود پولهای بادآورده فوق را از کجا آورده روزنامههای مذکور را در خدمت مقاصد شوم خویش به کار میگرفت. متأسفانه وزارت ارشاد در قبال این وضع ناهنجار نه تنها واکنشی نشان نمیداد بلکه به بهانه آزادی بیان و قلم حمایتهای آشکار و پنهانی نیز از این مطبوعات ناسالم و اجارهای صورت میداد. این وضع آشفته تا بدانجا پیش رفت که قلمبدستان این روزنامهها با گستاخی تمام عاشورا را نتیجه خشونت پیامبر در جنگ بدر و احد قلمداد کردند و نوشتند و گفتند که علیه خدا هم میشودتظاهرات کرد.
انفعال مسئولان ارشاد در برابر این گستاخیها موجب شد تا رهبر معظم انقلاب با هشدار نسبت به بروز شارلاتانیزم مطبوعاتی در کشور، این روزنامههای فاسد را پایگاههای دشمن بنامد.
پس از این هشدار رهبری بالاخره قوه قضائیه وارد شد و تعدادی از این لانههای فساد را با حکم توقیف متلاشی کرد.
البته این رویداد شاید برای جامعه مطبوعاتی چندان خوشایند نبود چون دهها خبرنگار و نویسنده بیکار شدند ولی چاره چه بود وقتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به وظیفه ذاتی خویش در برابر مطبوعات متخلف عمل نمیکرد و حتی با سیاستهای نابخردانه خود عرصه را برای معاندان و براندازان فراهم میکرد تا جائیکه امثال سیامک پورزند- کسی که بعدها علناً اعتراض کرد که در جهت براندازی نظام قلمزدهاست- به راحتی مجال بروز اندیشههای ناپاک خویش را یافتند.
در این دوران همچنین به مطبوعات ارزشی و روزنامهنگاران متعهد کملطفی فراوانی از سوی مسئولان وزارت ارشاد صورت گرفت.
حسن اختری یکی از همین روزنامهنگاران در همین زمینه میگوید: وزارت ارشاد شعار حمایت از مطبوعات را سرمیداد ولی آن را در عمل به گونهای تبعیضآمیز اجرا میکرد. آنها حمایتهای مالی گستردهای از مطبوعات مورد میل خود بعمل میآوردند و در عوض نگاه غضبآلود و محدودکنندهای به جریان مخالف یا منتقد خویش داشتند.
وی میافزاید: قراربود مطبوعات در قالب چند صدایی فعالیت کنند ولی بیش از 20 روزنامه فقط یکصدا را ساز میکردند.
وی با بیان اینکه من خودم علیرغم اینکه دوبار به خاطر مسائل مطبوعاتی به محاکم قضایی رفتهام تأکید میکند دوران اصلاحات به اندازه کافی نشانداد که در هیچ کجای دنیا آزادی بیان و قلم به حد ایران وجودندارد. در این دوران مطبوعات دوم خردادی هرچه خواستند علیه دین، خدا و پیامبر و مقدسات نوشتند و در مقابل هر اعتراضی هم فریاد زدند که آی دارند آزادی را محدود میکنند.
اختری سپس به یک اقدام قابل تأمل وزارت ارشاد در این دوره اشاره کرده و میگوید: در اوایل دوران اصلاحات وزارت ارشاد روزنامههارا ملزم کرد تا تیراژ خودشان را بر روی نشریه درج کنند علت این کار را هم اختصاص سهیمه کاغذ براساس تیراژ عنوان کردند ولی به اعتقاد من در آن دوره با اغماض از آمارهای دروغین مسئولان ارشاد میخواستند تیراژ این مطبوعات زنجیرهای را به رخ نشریات متعهد بکشانند ضمن اینکه در همین درج تیراژ چه آمارهای کذبی از سوی برخی مطبوعات اعلام شد و چه حیف و میلهایی صورت گرفت.
وی میافزاید: من چون مدیرمسئولی هستم که شخصاً بالای سرچاپ روزنامه میروم در آن زمان شاهد بودم که تیراژ شمارگان روزنامهای 50هزار زده شده بود ولی تعداد نشریه چاپی آن فقط 27 بسته 200 تایی یعنی 5400 عدد بود.
وی سپس تأکید میکند متأسفانه در دوره اصلاحات مطبوعات زنجیرهای اغلب به بلندگوی تفکرات سکولاریستی و اباحهگری تبدیل شد و بیدینی در میان اقشار جامعه به عناوین مختلف تبلیغ شد.
متأسفانه وزارت ارشاد حتی در برگزاری جشنواره مطبوعات هم تبعیضآمیز برخورد کرد و بسیاری از عناصر شبه روشنفکر برخاسته از همان روزنامههای زنجیرهای را ناعادلانه مورد تجلیل و تکریم قرارداد.
در سالهای پایانی این دوران هم متأسفانه این جشنواره دربست دراختیار انجمن صنفی روزنامهنگاران که متعلق به همان جریان بود قرارگرفت و آنها هم با روش کاملاً تبعیضآمیز و یکسویه بسیاری از نویسندگان و روزنامهنگاران متعهد را حذف کردند و فقط نورچشمیهای خویش را بعنوان برترینهای جشنواره فوقالذکر اعلام کردند؛ خود داور بودند و خود نیز نامزد و برنده!
سینما و تئاتر
سینما و تئاتر از جمله حوزههایی بود که در دوره اصلاحات به شدت دچار ورشکستگی اخلاقی شد. فیلمها به حدی به سوی ابتذال و اباحهگری رفت که حتی صدای اعتراض بسیاری از پیشکسوتان هنر هفتم هم بلندشد و آنها با نگرانی خاصی فریادزدند که ما نمیگذاریم بچههایمان هیچ فیلمی را در سینما قبل از اینکه خودمان آنها را دیدهباشیم ببینند.
فیلمهایی در راستای سیاست تساهل و تسامح- توسط آقای مهاجرانی اجاره اکران یافتند.
در این دوره اغلب ابزارهای نظارتی حذف شد و فقط به کارگردانان گفته شد اگر فیلمنامه شما را تهیهکنندهای که مجوز دارد بپسندد فیلم شما مجوز اکران میگیرد. با این اوضاع و احوال تصور کنید چه فیلمنامههای سطحی و بیمحتوا و مبتذلی به راحتی آبخوردن مجوز گرفتند و در معرض دید خرد و کلان قرارگرفتند.
متأسفانه فیلمنامههای ارزشی در این رهگذر به شدت کاهش یافت و بر آمار فیلمهای تجاری و گیشهپسند که ترجیعبند موضوعات همه آنها عشقهای خیابانی و شهوت بود افزوده شد.
البته این سیاست جناب مهاجرانی و هم فکرهایش حتی در کوتاهمدت هم نتیجه چندان خوشایندی نداشت و هر روز که بر تعداد فیلمها کاسته میگشت. بسیاری از سالنهای سینما متروکه شد و صاحبان آنها ورشکسته شدند.
یک سینمادار در اینباره میگوید: ما حتی بعضی روزها بعضی سانسها را با تماشاگر بسیار اندکی آغاز میکنیم و حتی پول برق سینما هم را نمیتوانیم دربیاوریم. لذا مجبوریم بعد از چندی عطای کارکردن در این وادی را به لقایش ببخشیم و برویم سراغ کار دیگری.
یک فیلمنامهنویس هم میگوید:وزارت ارشاد از فیلمنامههای ارزشی یا اصلاً حمایت نمیکرد یا بسیار بیتفاوت در قبال آنها بود. بنابراین اغلب فیلمنامهنویسان مجبور بودند مضمون فیلمها را به سمت مسائل قشری سوق دهند و یا اصلاً کار را زمین بگذارند.
وی با اشاره به فیلمهایی همچون «گل یخ» و عشق طاهر میگوید: مضمون برخی از این فیلمها مسائل شهوانی است. آیا با این وضع شما توقع دارید باز هم فیلمنامهنویسان متعهد به کار دلگرم شوند.
او ادامه میدهد: متأسفانه در دوره اصلاحات نظارتبر فیلمها به شدت کاهش یافت. در سینماهای حرفهای جهان نظیر هالیوود هم نظارت بطور جدی و براساس ضوابط خودشان اعمال میشود ولی مسئولان ارشاد در هشتسال گذشته به زعم خویش خواستند با حذف نظارت به بهبود هنر هفتم بیفزایند که نتیجه عکس شد.
وی تاکید میکند رشد تولید فیلم در سال 83 به نصف کاهش یافت و فقط دو سه فیلم مثبت همچون «خیلی دور خیلی نزدیک»، «بیدمجنون» و «یک تکه نان» اثر ارزندهای محسوب میشوند. این در حالی است که مسئولان ذیربط افزایش کمی آثار هنر را یکی از افتخارات خود اعلام میکردند.
طرح سینمای معناگرا از سوی معاونت سینمایی ارشاد در دو سال پیش از این هم نتوانست در مقابل موج فیلمهای مبتذل سدی ایجاد کند و این مسئله پس از چند گفتوگوی رسانهای مسئولان ذیربط به ورطه فراموشی سپردهشد. این وضع ناهنجار به حدی پیش رفت که بالاخره جناب حیدریان معاون سینمایی وزارت ارشاد دوران مسجد جامعی در روزهای پایانی دولت هشتم اعلام کرد که قراراست منشور اخلاقی سینما تدوین شود. هرچند این خبر خوبی بود ولی چه فایده که آقایان خیلی دیر به فکر افتادند و روزهای مسئولیتشان پایان یافت.
صحنه تئاتر هم به جهت همان سیاستهای غلط و غیربومی بیتوجه به هنجارهای دینی به ورطه انحطاط اخلاقی فروافتاد. البته جشنواره تئاترهای خیابانی و عروسکی رواج یافت اما اولاً این جشنوارهها اغلب با نمایشهای بعضاً دمدستی و سطحی مواجه بود و ثانیاً حتی در جشنواره عروسکی نیز شاهد بروز ناهنجاری بودیم. این ناهنجاریهای اخلاقی در صحنه تئاتر چون در منظر و مرئای عموم قرارداشت از زشتی مضاعفی برخوردار بود متأسفانه مسئولان ارشاد نسبت به این مسئله هم بیسار بیتفاوت بودند حدود سهسال پیش از این، یک بازیگر خارجی در یکی از صحنههای تئاتر بصورت نیمه عریان ظاهرشد و علیرغم اعتراضات فراوان مردمی مسئولان به توجیه و تفسیر پرداختند و همین رویه موجب شد تا سال گذشته در جشنواره تئاتر ایران زمین رقاصان زن ارمنی با گستاخی تمام با نمایش بدنهای نیمه عریان خویش عفت عمومی را به شدت جریحهدار کنند و این همه در شرایطی صورت گرفت که در ابتدای سال 83 با تغییر معاون امور هنری وزارت ارشاد همگان انتظار داشتند که تحولی شایسته در عرصه تئاتر بروز یابد.
اما متأسفانه در مرکز هنرهای نمایشی کسی عهدهدار مسئولیت شد که تمامی این امیدها را به یأس تبدیل کرد. اولین اقدام او تغییر نگاه ارزشی در بحث نظارت بود. او اعلام کرد نظارت بر نمایشها به گروههای مختلف تئاتری سپرده میشود که برخلاف قانون از دعوت نماینده سازمان تبلیغات اسلامی در شورای نظارت خودداری کردهبود زمینه را برای تداوم آثار غیرارزشی و موهن و کمتوجهی به نمایشهای دینی و انقلابی فراهمکرد. حضور تئاتر کشورمان در مجامع جهانی با توقف کامل روبهرو شد. انتشار کتابهای نمایشی متوقف شد. دفتر نمایشنامههای مذهبی تعطیل شد و برگزاری دومین جشنواره بینالمللی تئاتر دینی به فراموشی سپرده شد. مدیر مرکز هنرهای نمایشی که با دستدادن با یک زن نامحرم در مراسم اختتامیه جشنواره فجر موضع خود را در عدم پایبندی به ارزشهای اسلامی آشکار کردهبود اعلام کرد که با برپایی جشن تئاتر ایران سعی در حذف نام و خاطره دههفجر از مهمترین جشنواره ملی تئاتر جمهوری اسلامی ایران دارد. متأسفانه همه این موارد با سکوت غیرقابل توجیه مسئولان ارشد ارشاد همراه بود.
در عرصه نشر و کتاب
سوء مدیریت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در هشتسال گذشته در زمینه نشر به اوج خود رسید. کتابفروشیها لبریز از کتابهای ترانههای موسیقی غربی و خوانندگان و ترانهسرایان لسآنجلسی شد. کتابهای جریان عرفان غیردینی والحادی با وسعت زیاد منتشر شد و کمتر تلاشی برای حمایت از کتب ارزشی صورت گرفت. ناشران متعهد از دریافت تسهیلات دولتی محروم ماندند ولی از آنطرف رمانهای مبتذل ایرانی و خارجی مجوز گرفتند. در دوران وزارت آقای مهاجرانی بازار کتاب به تصرف تقریباً کامل کتابهای الحادی، مبتذل و انتقادی نسبت به آرمانها و ارزشهای انقلاب درآمد.
سیدجمال حیدری، نویسنده در اینباره میگوید: نظارت بر کتابها در این دوره برای کتابهای بیارزش و غیردینی تقریباً حذف شد و کتابهای عشقی فهیمه رحیمیور. اعتمادی که از نظر ساختار ادبی هیچ ارزشی نداشتند و نیز کتابهای مبتذل قبل از انقلاب همچون «شوک پاریس» که تمایلات جنسی جوانان را بدون هیچ حیایی نوشتهاست به برکت سیاست تساهل و تسامح آقای مهاجرانی مجوز نشر و چاپ گرفتند.
وی میافزاید: ممیزی کتاب با یک رویه سهلانگارانه انجام شد و کتابهای صادق هدایت همچون بوف کور مجوز گرفتند و این در حالی است که مردم با این کتابها هیچ قرابتی نداشتند و هنوز هم چاپ اولش در بازار است.
حیدری ادامه میدهد: متأسفانه این کتابهای الحادی در نمایشگاه کتاب هم در معرض دید مردم قرارمیگرفت. در حالیکه باید قبل ازچاپ بر کتابها نظارت میشد ولی متآسفانه این کتابها چاپ شده و حتی در نمایشگاه هم نمایش دادهشدهبود. کتابی همچون «سنگ صبور» بقدری مستهجن است که حتی در زمان طاغوت هم ظاهراً مجوز چاپ نگرفتهبود ولی متأسفانه در دوره اصلاحات مجوز گرفت و چاپ شد و در نمایشگاه در معرض دید قرارگرفت.
جالب است بدانید این آزادیهای بیحدومرز وزارت ارشاد به هتاکان ارزشها به قدری شدت یافت که حتی موجب گستاخی آنها نیز شد. یکی از همین افراد که در سالهای قبل برای چاپ و نشر کتابهایش با آزادی بیاندازهای روبهرو بود در سالهای پایانی اصلاحات خواستار انحلال وزارت ارشاد شده و گفتهبود: تنها انتظار دارم وزارت ارشاد منحل شود چون هنوز سانسور در این وزارتخانه وجوددارد.
این گفته و نظایر آن بخوبی ثابت میکند که دشمنان فرهنگ اسلامی به هیچ مرزی از آزادی و عقبنشینی مسئولان قانع نیستند. ولی متأسفانه مسئولان وزارت ارشاد به ویژه در زمان مهاجرانی هیچگاه نخواستند در جهت مقابله با این عناصر شبهروشنفکر خودفروخته برآیند و آنقدر سفره بیخیالی را گستردند که این منافقان قلم بدست با قلم مسموم خود ذهن و دل جوانان ما را مخدوش ساختند.
بازار نشر و کاغذ هم به دلیل همان سوءمدیریت به محلی برای کسب ثروتهای هنگفت و بادآورده تبدیل شد. برخی ناشران حرفهای به دلال کاغذ مبدل گشتند. حیدری، نویسنده در همینباره میگوید: برخی ناشران اقدام به دریافت کاغذ برای چاپ کتابی مثلاً با 9هزار تیتراژ کردند ولی فقط سه هزار عدد چاپ کردند و بقیه کاغذ را در بازار آزاد فروختند.
بر اثر سیاستهای وزارت ارشاد و با یارانههای دولتی صدها ناشر نورچشمی به نانونوایی رسیدند و با وامهای صدمیلیونی صاحب برج و کتابفروشی و چاپخانه شدند حتی ناشران معاند همچون متعلق به شهلا لاهیجی و انتشارات نیلوفر که یکی از سهامداران آن هوشنگ گلشیری بود در ردیف حمایت وزارت ارشاد قرارگرفتند اما نویسندگان متعهد برای دریافت وام یکمیلیونتومانی اهل قلم در راهروهای ارشاد سرگردان ماندند.
یک مترجم و نویسنده در همین زمینه میگوید: دوران وزارت ارشاد گذشته دورانی پر از تبعیض بود و عرصه ادبیات اصلاً مورد توجه واقع نشد.
وی تأکید میکند بیهیچ بغضی میگویم که هیچ اقدام مفید و ارزندهای در این دوره صورت نگرفت.
از سوی دیگر در کتاب سال جمهوری اسلامی ایران سهمی برای ادبیات متعهد دیدهنشد. و داوران بعضاً مرعوب جریانهای روشنفکری همچنان درباره نویسندگان انقلاب سکوت کردند. دفتر ادبیات داستانی وزارت ارشاد که در دوره مهاجرانی به تقدیر و تعظیم نویسندگان معاند پرداختهبود در سالهای اخیر راکد و تعطیل شد و تلاشی برای تغییر مدیریت و سیاستهای آن صورت نگرفت. هفتهنامه «کتاب هفته» در بسیاری مواقع به تریبون افراد معلومالحال بدل شد. کتاب ماه ادبیات و فلسفه تماماً در اختیار چهرههای غیرارزشی و بیگانه با انقلاب قرارگرفت. کتاب ماه علوم اجتماعی محلی برای تقدیر از اپوزسیون داخلی و خارجی و طرح دیدگاههای آنان شد و از همه جالبتر کتاب ماه کودک و نوجوان که ظاهراً باید غیرسیاسیترین نشریه باشد عملاً به یک نشریه سیاسی بدل شد و در سرمقالههای آن عملکرد نظام مورد انتقاد قرارگرفت.
موسیقی
در عرصه موسیقی علیرغم اینکه در سالهای 77تا80 رشد تولیدات موسیقی به صورت آلبوم به 80تا 120ساعت آلبوم رسید اما به گفته خود استادان موسیقی جایگاه این حوزه هنری به شدت سقوط کرد.
دکتر نیاکوثری، استاد رشته موسیقی در اینباره میگوید: قیود برداشتند اما نتیجه تلخی حاصل شد. آقایان نهایت لطفی که به موسیقی کردند این بود که موسیقی را به هتلها و قهوهخانهها بردند و موسیقی مطربی را دامن زدند.
وی میافزاید: من 32 سال است که کار موسیقی انجام میدهم و فکر میکنم هرچیزی که به بافت مذهبی جامعه بیاعتنایی کند محکوم به فناست. پیش از انقلاب ما صحنههای مبتذلی را رد موسیقی ایران شاهد بودیم. کسانی به نام موسیقی عربدهکشی میکردند و تمایلات نفسانی خود را از این طریق جستجو میکردند ولی در نهات مردم اقبال خوبی به آنها نداشتند متأسفانه در دوره اصلاحات ما در عرصه موسیقی شاهد نوعی ارتجاع و بازگشت به همان دوران عربدهکشی در موسیقی بودیم.
وی که دارنده مدالهایی از جشنوارههای موسیقی است تأکید میکند من نمیگویم موسقی را سانسور کنید ولی معتقدم اولین خدمت به موسیقی اینست که فضای آن را سالم کنید. در دوره اصلاحات ما دیدیم اشعاری از جانب وزارت ارشاد مجوز، پخش گرفت که واقعاً بیمحتوا و کمارزش بود و یا کلاسهای متعدد موسیقی که بطور آزادانه و بدون هیچگونه نظارتی قارچگونه در اقصی نقاط کشور تشکیل شد به دلیل عدم توجه به ارزشهای اخلاقی موجبات نگرانی شدید اصحاب موسیقی شد.
من که استاد این رشته هستم الان جرأت نمیکنم دخترم را به چنین کلاسهایی بفرستم. نیا کوثری با بیان اینکه من خودم از دوستان آقای مهاجرانی هستم میگوید: ولی متأسفانه باید اذعان کنم موسیقی در دوره ایشان دوران سیاهی را طی کرد و چون سیاستهای کارشناسانهای تدوین نشده بود موسیقی در نهایت به ورطه بیبندوباری افتاد.
وی در ادامه با انتقاد از دخالتدادن سیاستهای باندی در عرصه هنر میگوید: یکی از مسایل رنجآوری که در دوره گذشته شاهدش بودیم استفاده ابزاری از موسیقیدانان به نفع مقاصد سیاسی یک حزب و گروه و شخص بود. بعنوان مثال در سال77 که من رئیس انجمن موسیقی استان فارس بودم و از طرفی آقای مهاجرانی هم در وزارت ارشاد شروع بکار کردهبود و از سویی نیز این همزمانی با دادگاه کرباسچی مصادف شدهبود. لذا به ما گفتند باید کنسرتی در باغ عفیفآباد شیراز برپا کنید و به نفع کرباسچی طومار جمع کنید. در حالیکه من به شدت مخالف این کار بودم چون ما کارمان یک کار صنفی بود ولی آنها گفتند اگر نمیتوانید استعفا بدهید. یعنی درخورد حذفی با کسانی که کوچکترین مخالفتی با آنها داشتند.
همین مسئله را ما در قضیه آغاجری و کدیور و... شاهد بودیم وی سپس به موسیقی پاپ اشاره کرده و میگوید: به نظر من موسیقی پاپ خوب است اما وزارت ارشاد به عنوان متولی فرهنگ ملی و بومی کشور باید ابتدا از هویت ملی حمایت کند یعنی باید تولیدات داخلی با پشتوانه وزارت ارشاد اجازه بروز یابند.
متأسفانه سیاستهای وزارت ارشاد و در دوره اصلاحات دقیقاً عکس این مسئله بود. یعنی برای تولیدات داخلی دهها مشکل ایجاد میشد ولی تولیدات خارجی بدون هیچگونه عوارضی به راحتی به بازار راه مییافت.
وی تأکید میکند:ما در این دوران شاهد ورود انبوه آثار موسیقی خارجی و لسآنجلسی به داخل بازار خودمان بودیم و مسئولان ارشاد هم میگفتند چارهای نداریم مردم میخواهند. در حالیکه این مغالطه است شما بهعنوان متولیان امر فرهنگ باید به سلیقه مردم خط و جهت بدهید نه اینکه منفعلانه به تماشای یک واقعه تلخ بنشینید.
در دوره اصلاحات همچنین برخی آوازهخوانها و ترانهسرایان طاغوتی مجدداً به صحنه بازگشتند و علیرغم آن پیشینه مبتذل مورد احترام و عزت هم قرارگرفتند و در عوض برخی موسیقیدانان متعهد به حاشیه راندهشدند. در این دوره تکخوانی زنان نیز اوج یافت و حتی به بهانه سالروز ولادت حضرت زهرا(س) جشنوارههای موسیقی بانوان برگزار شد که خوشبختانه به جهت مخالفت آحاد مردم و محافل دینی با عقبنشینی دستاندرکاران مربوط روبهرو شد. در سالهای پایانی دوره مذکور به دلیل منفعلبودن مسئولان ارشاد، موسیقی، متعالی سیرصعودی نداشت و همچنان اندرخم یک کوچه بود.
چه باید کرد؟
کارشناسان و صاحبنظران وادی فرهنگ و هنر معتقدند اکنون که دولت تحولگرای دکتر احمدینژاد روزهای آغازین خود را میگذراند میتوان با طرحریزی یکی برنامه دقیق و حسابشده و اجرای پرحوصله آن در حوزههای مختلف، ضمن ترسیم آسیبهای وارده به تقویت فرهنگ ملی و بومی اقدام کرد.
شاید مهمترین ایرادی را که بتوان به وزارت ارشاد در دورههای گذشته گرفت این است که در قبال هجمه عظیم فرهنگی بیگانه کشور درصدد تولید محصولات بومی صحیح فرهنگی بسیار پایین و اندک بود یعنی در قبال فکر و اندیشه ناسالم، فکر و اندیشه سالم و بومی تولید نمیشد.
بنابراین به جاست وزارت ارشاد کنونی برنامهریزی کلانی برای تولید محصولات صحیح اسلامی در حوزههای مختلف فرهنگی انجام دهد تا جائیکه حتی بتوان این محصولات را به خارج از مرزهای میهن اسلامی نیز روانه کرد. فراموش نکنیم میشود، میتوانیم.