
دکتر احمدحسین شریفی
رابطة جنگ و استعمار
از نظر تاریخی جنگهای سخت، دکترینهای حاکم در دوران استعمار(1) کهنه (که تقریباً از قرن پانزدهم میلادی آغاز شد) بودند؛ جنگهای نیمهسخت رویههای حاکم در دوران استعمار نو(2) ؛ و جنگهای نرم وجهة غالب استعمار در دوران استعمار فرانو هستند. در دوران استعمار کهنه، استعمارگران از طریق لشکرکشیهای نظامی و با تکیه بر قدرت نظامی خود به تسخیر سرزمینهای دیگر میپرداختند. در استعمار نو، استعمارگران از طریق حکومتهای دستنشانده و مزدوران داخلی و قوانین و مقررات بینالمللی اهداف استعماری خود را دنبال میکردند. در استعمار فرانو از طریق تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی و یا به اصطلاح جدیدتر و کاملتر، از طریق جنگ نرم به فعالیت میپردازند.
البته در همة این دورانها، استعمارگران میکوشیدند تا فرهنگ خود را در کشورهای دیگر حاکم کنند و به تضعیف و اضمحلال فرهنگ اقوام دیگر بپردازند. بهعنوان مثال، در دوران اخیر، در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، توانستند با طراحی کودتایی نظامی، کمال آتاتورک را در کشور ترکیه به قدرت برسانند. کسی که همة همّ و غمّ خود را بر اسلامزدایی از مردم ترکیه به کار گرفت. خط ترکی را عوض کرد تا بدین وسیله مردم را نسبت به میراث علمی و فرهنگی خود بیگانه کند؛ با زور حجاب را از سر زنان برگرفت و نوع پوشش مردم را تغییر داد. و به طور کلی همة مظاهر اسلامی و فرهنگی مردم ترکیه را از بین برد و به جای آن ارزشهای غربی را حاکم کرد. در همان زمان با توطئة انگلیسیها در ایران رضاخان به حکومت رسید. وی با کودتای سوم اسفند 1299 در ایران به قدرت رسید و سلسلة پهلوی را بنا نهاد. اندیشههای غربزدههایی همچون تقی زاده، طالبوف و میرزا ملکم خان را وجهة همت خود قرار داد و در صدد عملیاتی کردن این ایدة مشهور تقی زاده برآمد که «برای پیشرفت، باید از فرق سر تا نوک پا، غربی شد».
اهمیت جنگ نرم
تقابل «فتنه» و «قتل» و شدیدتر و بزرگتر دانستن فتنه نسبت به قتل در آیات 191 (وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ) و 217 (وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ) سورة بقره، حاکی از اهمیت تهاجم فرهنگی و جنگ نرم نسبت به جنگهای سخت است. قتل مربوط به جنگهای سخت و عملیاتهای نظامی است اما فتنه از شگردها و شرایط جنگ نرم است. زیرا در فتنهها، به ویژه فتنههای دینی و اعتقادی، باورها و ارزشهای مردم مورد هجوم قرار میگیرند و با ترفندهای مختلف شیطانی تضعیف و تحقیر میشوند. میدانیم که از نظر قرآن قتل و کشتن انسانهای بیگناه امری بسیار شنیع و زشت است؛ به گونهای که اگر کسی انسان بیگناهی را به قتل برساند مانند آن است که همة انسانها را کشته است:
أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا؛(3) هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روزی زمین بکشد، چنان است که گویی همة انسانها را کشته است.
و اگر کسی انسان مؤمنی را بیدلیل به قتل برساند، گرفتار عذاب ابدی و جاودانه خواهد شد:
وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا؛(4) هر کس، انسان با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او عذاب جاودانه در دوزخ است؛ و خداوند بر او غضب میکند؛ و او را از رحمتش دور میسازد؛ و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است.
تجربة تاریخی بشر هم نشان داده است که جنگهای سخت و نیمه سخت کارایی چندانی ندارند. تأثیرگذاری آنها کوتاه مدت و لغزنده بوده، هزینههای فراوانی برای مهاجمان در پی دارند. محصول جنگهای نیمه سخت نیز معمولاً برپایی یک دیکتاتوری تمام عیار است و در بسیاری از موارد موجب جنگهای خیابانی و ناامنیهای درازمدت اجتماعی میشود. دست کم اینکه امنیت روانی و استقرار فکری جامعه را از بین میبرد. به همین دلیل، استعمارگران به این نتیجه رسیدهاند که اگر بخواهند به طور کامل بر مخالفان خود غلبه کنند و سیطرة طولانی مدت خود را حفظ کنند باید شیوه استعماری خود را تغییر دهند. راه تثبیت سیطره بر یک کشور، تهاجم فرهنگی و جنگ نرم است. زیرا:
1- میزان و گسترة تأثیرگذاری جنگ نرم غیر قابل مقایسه با جنگهای سخت و نیمه سخت است؛ نزاعها در جنگهای سخت و نیمهسخت نوعاً در سطح جا به جایی حاکمان و نظام سیاسی باقی میمانند؛ اما در جنگهای نرم به عمق باورها و ارزشهای یک ملت نفوذ میکنند. حداکثر تأثیرگذاری جنگهای سخت و نیمهسخت در سطح نخبگان سیاسی است؛ اما در جنگهای نرم گسترة تأثیرگذاری آن در همة سطوح و لایههای اجتماعی یک جامعه است. تأثیر جنگ نرم تأثیری دائمی و زوالناپذیر است. کسانی که در دام دشمنان میافتند و باورها و ارزشهای آنان دگرگون میشود به آسانی قابل اصلاح و بازگشت نیستند. در برخی موارد بازگرداندن آنها تقریباً محال و نشدنی است.
2- تصرف زمین و منطقهای جغرافیایی، که هدف نهایی جنگهای سخت است، معمولاً با مقاومت شدید از سوی مردم مواجه میشود و به همین دلیل خیلی دوام ندارد؛ در حالی که در جنگ نرم نه تنها به دلیل مخفیانه و نامرئی بودن، معمولاً مقاومت چندانی در مقابل مهاجمان صورت نمیگیرد؛ بلکه در صورت موفقیت، تأثیرگذاری آن بسیار بادوام است.
3- نیروهای مهاجم در جنگ سخت معمولاً با نیروهای ورزیده و کارکشتة نظامی رو به رو میشوند؛ لذا تلفات آنها نیز تلفاتی سنگین است؛ اما در جنگ نرم خط مقدم جبهه را افرادی ضعیف و ناتوان و غیر مسلح تشکیل میدهند. افرادی که از بنیههای اعتقادی و فرهنگی محکمی برخوردار نیستند. در عین حال، خیلی سریعتر و آسانتر هم جذب نیروهای مهاجم میشوند و بهعنوان پیاده نظام مهاجمان در جبهة مقابل عمل میکنند.
4- افرادی که در جنگهای سخت در مقابل دشمنان کشته میشوند معمولاً افرادی قهرمان و مقدس خواهند شد و موجب زنده نگهداشتن روح مقاومت در اعماق وجود مردمان؛ اما تلفات انسانی در جبهة جنگ نرم چنین نیست. نه تنها قربانیان فرهنگی جنبة مقدس و نیروبخشی ندارند؛ بلکه آثار کاملاً مخربی بر جای میگذارند.
5- با توجه به آنکه در حکومتهای مردمی در بسیاری از موارد قالبها و ساختارهای حکومت بر اساس فرهنگ و اعتقادات و ارزشهای مردم طراحی میشود، اگر باورها و ارزشها و فرهنگ مردم دستخوش تغییر شود، التزام آنها به ساختار سیاسی و قالبهای حکومتی خود نیز سست خواهد شد و مردم در مقابل ساختارشکنیهای اجتماعی و سیاسی حساسیت نخواهند داشت. همچنین الگوهای رفتاری جدیدی بر جامعه حاکم خواهد شد.
6- یکی از ویژگیهای جنگ نرم تدریجی و پنهانی و مخفیانه بودن آن است. به همین دلیل تشخیص آن به ویژه در مراحل اولیه نیاز به بصیرت و روشنبینی ویژهای دارد. خطر اصلی جنگ نرم هم از همین جهت است که بسیاری از مردم و حتی تصمیمگیران سیاسی و فرهنگی جامعه متوجه آن نمیشوند و حاضر نیستند وجود آن را بپذیرند. به همین دلیل در مقابل کسانی که از وقوع چنین جنگی سخن میگویند، مقاومت کرده و آنان را به «توهم جنگ» و «توهم توطئه» متهم میکنند. مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از هنرمندان در تاریخ 14/6/ 1388 فرمودند:
جنگ نرم، راست است. این یک واقعیت است. یعنی الان جنگ است. البته این حرف را من امروز نمیزنم من از بعد از جنگ سال 1367 همیشه این را گفتهام. بارها و بارها. علت این است که من صحنه را میبینم؛ چه بکنم اگر کسی نمیبیند؟! چه کار کند انسان؟ من دارم میبینم صحنه را، میبینم تجهیز را، میبینم صف آراییها را، میبینم دهانهای از حقد و غضب گشوده شده و دندانهای با غیظ به هم فشرده شده علیه انقلاب و علیه امام و علیه همة این آرمانها و علیه همة آن کسانی که به این حرکت دل بستهاند را؛ اینها را انسان دارد میبیند. خب چه کار کند؟ این تمام نشده چون تمام نشده، همه وظیفه داریم.(5)
7- افزون بر همة اینها، باید دانست که تئوریسینهای نظامی و اطلاعاتی و سیاسی غرب به این نتیجه رسیدهاند که راهاندازی یک جنگ سخت همه جانبه علیه جمهوری اسلامی یا امکان ندارد و یا بیفایده است. مارک پالمر، از اعضای برجستة کمیتة خطر جاری(6)، به صراحت مخالفت خود را با حملة نظامی آمریکا و غرب علیه جمهوری اسلامی اعلام میکند و میگوید ویژگیهای ژئوپولوتیک و فرهنگی و منابع طبیعی و نیروی انسانی و امکانات نظامی جمهوری اسلامی به گونهای است که امکان پیروزی در هر گونه علمیات نظامی علیه آن نزدیک به صفر است.(7) وی تأکید میکند تنها راه مبارزه با ایران، مبارزة نرم است. و به تصمیمگیران و سیاستمداران غربی توصیه میکند که دکترینهای جنگ نرم را علیه ایران به کار بگیرند. کمیتة خطر جاری نیز تنها راه تغییر نظام جمهوری اسلامی را استفاده از استراتژی موسوم به دلتا که محور آن استفاده از دکترینهای «مهار»، «نبرد رسانهای» و «ساماندهی نافرمانیهای مدنی» است، میداند.