
دکتر احمدحسین شریفی
اندلس؛ تجربهای موفق در جنگ نرم علیه مسلمانان
غرب در زمینه جنگ سخت تجربة چندان موفقی در عالم اسلام ندارد؛ اما در زمینة جنگ نرم تجربههای موفق تاریخی نیز در اختیار دارد: تجربة اندلس. جنگ نرم غرب مسیحی علیه اندلس اسلامی موجب شد که تقریباً تمام آثار اسلامی آن دیار از بین برود. دیاری که در طول تقریباً هفت قرن (از قرن هشتم میلادی تا قرن پانزدهم میلادی) شاهکارهای علمی، فرهنگی و هنری فراوانی پدید آورده بود و یکی از بزرگترین پایگاههای ترویج و تبلیغ اسلام بود و اندیشمندان بزرگی چون ابن رشد و ابن عربی و ابن بطوطه را تحویل جامعة اسلامی داده بود. اما این سرزمین در اثر جنگ نرم و تغییر ذهنیت مردم و ایجاد شبهه در باورها و ارزشهای آنان، به طور کامل به تسخیر غرب در آمد و همة آن سوابق درخشان تمدنی و فرهنگی آن به تاریخ پیوست. همانگونه که بسیاری از تحلیلگران تاریخ اندلس اذعان کردهاند یکی از مهمترین عوامل انحطاط آن تمدن بزرگ، تغییر باورها و ارزشهای اسلامی در میان حاکمان و مردم آن سرزمین بود. مسیحیان اروپا توانستند با یک برنامهریزی حساب شده، و از طریق تهاجم فرهنگی، جامعة اسلامی اندلس را دچار فروپاشی درونی نمایند.
«براق بن عمار» یکی از سرداران مسلمان اندلس بود که با ارائة مشورتهایی به سرداران مسیحی و مقامات کلیسا توصیه کرد به جای جنگ نظامی، با بستن پیمانها و توافقات دو جانبه در زمینههای آزادی تبلیغات دینی، فعالیتهای آموزشی و تجاری و اقتصادی، میتوانند در قلب و ذهن مسلمانان نفوذ کنند. در پی این توافقنامهها، شراب اروپا به اندلس سرازیز شد و جوانان مسلمان را به منجلاب فساد کشاند. بادهگساری نشانة مدرن بودن و تعالی شخصیت به شمار آمد و خودداری از آن نشانة تعصب و کهنهپرستی! روابط تجاری و فرهنگی آزاد شد؛ معلمان و مربیان مسیحی با چهرههایی جذاب و روشهایی نوین به اندلس اسلامی آمدند و دورههای آموزشی برگزار کردند و دانشجویان و متعلمان مسلمان را مجذب خود کردند! بعد از این تهاجم فرهنگی و اخلاقی بود که مسیحیان توانستند خیلی سریع شهر والانس را تصرف کنند و هزاران تن از مسلمانان بیگناه را به خاک و خون بکشند و در مقابل چشمان همسران و پدران و مادران به دختران مسلمان تجاوز نمایند! و بالاخره چنان تسلطی بر اندلس پیدا نمایند که پس از گذشت قرنهای متمادی هنوز هم نامی از اسلام و مسلمانان در آن دیار مطرح نباشد!
فصل دوم:
علت تقابل غرب با جمهوری اسلامی
دربارة جنگ نرم از جهات مختلف میتوان بحث کرد و معمولاً هم بحث شده است. جستجویی گذرا در سایتهای اینترنتی و چند کتابی که در همین اواخر در این زمینه به چاپ رسیده است نشان میدهد بسیاری از تحلیلگران و نویسندگان از ابعاد مختلف به تحلیل جنگ نرم پرداختهاند. ممکن است کسانی جنگ نرم را در سطح شایعهپراکنی و دروغپردازیهای رسانهای و توهینهای اینترنتی به شخصیتهای اسلامی و یا ایجاد مشکلات امنیتی برای کشور تقلیل دهند. اما این در حقیقت غفلت از عمق برنامههای دشمن است. به نظر میرسد آنچه که مهم است شناخت مبانی نظری و اندیشهای جنگ نرم غرب علیه اسلام و به ویژه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران است. تا این مبانی را نشناسیم، تصویر و تصور درستی از این مسأله به دست نخواهیم آورد. تا در سطح ظواهر و ابزارهای جنگ نرم باقی بمانیم عمق این جنگِ «همه جانبه» و «عظیم» را درک نخواهیم کرد و طبیعتاً وقتی از اعماق آن آگاهی نداشته باشیم، در مقابل آن نیز دفاع درست و درخوری نخواهیم داشت. ما در اینجا قصد آن داریم که دربارة مبانی نظری و اندیشهای جنگ نرم قدری بحث کنیم.
جورج شولتز (1920- ) از چهرههای معروف آمریکا، که در سالهای 1981 تا 1988 وزیر امور خارجة آمریکا در دولت ریگان بود، دربارة انقلاب اسلامی ایران میگوید: «انقلاب اسلامی خطرناکترین دشمن مشترک تمدن غرب، در سراسر تاریخ آن است» و یا ریچارد نیکسون، که از سال 1968 تا 1974 رئیس جمهور آمریکا بود و بعد از کودتای 28 مرداد 1332 روابط بسیار نزدیک و خوبی با محمدرضا پهلوی در ایران داشت، در کتاب پیروزی بدون جنگ میگوید: «اسلام خمینی و بنیادگرایی اسلامی برای ما، خطرناکتر از تهدید کمونیسم و شوروی است.» به راستی چرا انقلاب اسلامی ایران بزرگترین دشمن مشترک تمدن غرب در طول تاریخ چند هزار سالة آن معرفی شده است؟ مگر امکانات نظامی و تأثیرگذاری منطقهای و جهانی ما قابل قیاس با اتحاد جماهیر شوروی سابق هست که فردی همچون نیکسون انقلاب اسلامی ایران را خطرناکتر از شوروی میداند؟ اصولاً چرا غرب با جهان اسلام به ویژه با جمهوری اسلامی در حال جنگ است؟ علت تقابل اسلام و غرب چیست؟ چرا دنیای غرب این همه علیه اسلام و به ویژه تشیع و جمهوری اسلامی فعالیت میکند؟ این همه شبههپراکنی علیه تشیع، اینهمه مانع تراشی در سر راه جمهوری اسلامی، به چه دلیل و با چه انگیزهای است؟ ما چه هیزم تری به غربیان فروختهایم که اینگونه تمام امکانات خود را علیه ما بسیج کردهاند؟ جمهوری اسلامی چه مشکلی برای غرب پدید آورده است که آنان از هیچ توطئه و نقشهای علیه آن فروگذار نمیکنند؟
در پاسخ به این پرسش، دیدگاههای مختلفی مطرح شده است که در اینجا به برخی از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
قطع دست غربیان از منافع کشور
ممکن است کسی بگوید چون انقلاب اسلامی موجب شده است دست غربیها از منابع و ذخایر مادی و زیرزمینی کشور قطع شود، آنان تلاش میکنند با ضربه زدن به جمهوری اسلامی و تضعیف آن، مجدداً به کشور برگردند و کنترل منابع نفتی و معادن و ذخایر غیر نفتی کشور را در اختیار بگیرند.
این پاسخ در جای خود بخشی از حقیقت است. فرهنگ حاکم بر مردم غرب، فرهنگی منفعتطلبانه و سودگرایانه است؛ معیار آنها در تعاملات و تقابلاتشان، منافع خودشان است. آنان سالیان سال کنترل کامل منابع و ذخایر نفتی و ملی کشور ما را در اختیار داشتهاند. پرتغالیها بهعنوان نخستین کشور استعمارگر در حوزة خلیج فارس در سال 1512، گمبرون (بندر عباس) را، بهعنوان مرکز عمدة تجاری ایران، تصرف کردند. و نزدیک به یک قرن بر منطقة خلیج فارس تسلط داشتند تا آنکه شاه عباس صفوی با استمداد از انگلیسها و نیروی دریایی آنها، در سال 1622 میلادی پرتغالیها را از منطقه خارج کرد؛ اما دست انگلیسیها را که حریصتر و مکارتر از پرتغالیها بودند در منطقه باز گذاشت. در سال 1800 میلادی نیز، یعنی در دورة فتحعلیشاه قاجار، امتیازات بازرگانی فراوانی به انگلیسیها داده شد. و در سال 1856 جنوب بوشهر و بعد بسیاری دیگر از مناطق کشور به اشغال انگلیسیها در آمد. آرام آرام کشور ما به یک کشور نیمه مستعمره تبدیل شد: نیمی از آن تحت کنترل روسیه بود و نیمی دیگر تحت کنترل انگلیس. در اوایل قرن بیستم نیز نفت منطقة خلیج فارس میان شرکتهای انگلیسی و آمریکایی تقسیم شد. انگلیسیها منابع نفتی قطر، کویت، عراق، عمان و ایران را و امریکاییها نفت عربستان و بحرین را در اختیار داشتند. به هر حال، حاکمیت استعمار در کشور ما ادامه داشت تا آنکه به لطف خداوند و با رهبریبینظیر حضرت امام و پشتیبانی ملت، دست استعمار و استعمارگران از کشور کوتاه شد و مردم ما، در سایة انقلاب اسلامی، خود مقدرات کشور را در دست گرفتند.
به هر حال، ممکن است گفته شود علت اصلی تقابل غرب با جمهوری اسلامی ایران این است که انقلاب موجب شد دست آنان از منابع و ذخایر ملی ما کوتاه شود. اما حقیقت آن است که این پاسخ هر چند در جای خود درست است؛ اما پاسخی سطحی است. مشکل ما و غرب مشکل چهارتا چاهنفت و ده تا معدن ذغالسنگ و مس و فولاد نیست. افزون بر این، مسألة «استقلال» تنها یکی از شعارها و خواستههای انقلاب بوده است. استقلال کشور مرهون انقلاب و معلول آن است. اینکه اندیشمندان غربی انقلاب اسلامی ایران را خطرناکترین دشمن تمدن مشترک غرب در طول تاریخ آن میدانند، حقیقتی فراتر از قطع دست استعمارگران از منابع ملی کشور، در شعارها و اهداف و آرمانهای این انقلاب دیدهاند.