تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۹:۲۷  ، 
کد خبر : ۱۸۵۸۲۲

آسیب‌ها و آفت‌های تئوریک یا اجتماعی وحدت حوزه و دانشگاه


با توجه به اینکه وحدت دو نهاد مهم حوزه و دانشگاه به این معنی نیست که آنها در یکدیگر ادغام شوند و به صورت نهادی واحد درآیند و با توجه به اینکه منظور از وحدت حوزه و دانشگاه این است که نیروهای حوزوی و دانشگاهی هر دو با تفاهم کامل به سوی یک هدف حرکت کنند و آن هدف، رشد معنوی و اخلاقی و علمی است و با توجه به اینکه قرآن کریم می‌فرماید: "یرفع‌الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات" و جامعه ما باید از طریق علم و ایمان درجات کمال را طی کند و با این دو سرمایه عظیم، مقام و مرتبه‌اش از سایر جوامع جهانی برتر و والاتر گردد، آسیب‌ها و آفت‌های اجتماعی و اخلاقی حوزه و دانشگاه را توضیح می‌دهم:
آسیب‌ها و آفت‌ها در دو بعد حوزوی و دانشگاهی قابل بررسی است:
الف ـ در بعد حوزوی
1ـ گرفتار شدن حوزویان در مسایل نظری محض حوزوی و بیگانگی آنها از مسایل روز.
چنین روشی سبب می‌شود که حوزویان و دانشگاهیان از زبان یکدیگر بیگانه باشند و نتوانند با یکدیگر تفاهم پیدا کنند. بدون شک، شرط وحدت، تفاهم است و اگر تفاهم نباشد، روز به روز بر فاصله آنها افزوده می‌شود.
2ـ بی‌تفاوت بودن حوزویان نسبت به ارشاد و هدایت اقشار مختلف جامعه که مهمتر از همه نسل جوان و از این نسل، دانشگاهیان پراهمیت‌تر می‌باشند.
طبق آیه مبارک نفر، همواره باید از میان مومنین و متدینین افرادی بار سفر ببندند و رهسپار مراکز و حوزه‌های دینی شوند و پس از تفقه در دین و آگاهی به ابعاد مختلف دین، به سوی مردم خویش بازگردند و به هدایت آنها بپردازند و با زبان شیوای انذار و تبشیر که حتما باید به زبان روز و زبان قابل درک اقشار مختلف باشند، اسباب پرهیز آنها را از خطرات و مهالک اعتقادی و اخلاقی و عملی فراهم سازند.
در این میان، سهم دانشگاهیان را نباید از نظر دور داشت. بزرگانی چون شهید مطهری و شهید مفتح و شهید بهشتی و شهید باهنر و رهروانی چون طالقانی و جعفری الگوهای برجسته‌ای هستند که با آمادگی لازم، از حوزه به دانشگاه رفتند و حق دانشگاهیان را ادا کردند. اگر اینان از حوزه به دانشگاه باز نمی‌گشتند، هرگز حوزه و دانشگاه به عنوان دو بازوی نیرومند در پیروزی و استمرار انقلاب اسلامی نقش‌آفرین نمی‌شدند.
3ـ انتظار حوزویان از دانشگاهیان که خود به سراغ آنها آیند و درب خانه آنها را بکوبند. البته اگر حوزویان در دانشگاهیان عطش بهره‌گیری از چشمه‌سار معنویت را به وجود آورند، چنین خواهد شد و آنها خود به دنبال ایشان به تکاپو می‌افتند. ولی تا هنگامی که چنین زمینه‌ای فراهم نشده است، باید حوزویان پیامبر گونه حرکت کنند و به سراغ آنها روند.
همان طوری که حوزویان برنامه هجرت دارند و با مسافرت به اقصی نقاط کشور به سراغ مردم می‌روند و درب خانه آنها را می‌کوبند، باید به سراغ دانشگاهیان نیز بروند و با آنها به گفتگو بنشینند و به هر طریق ممکن باب تفاهم را به روی خود و ایشان بگشایند. البته این کار بدون برنامه‌ریزی از سوی بزرگان حوزه و مدیریت، امکان‌ناپذیر است و منجر به ندانم‌کاری می‌شود.
بدیهی است که رفتن به سوی دانشگاهیان و رسیدن به تفاهم نیز نیاز به طرح و برنامه و هدایت دارد. ممکن است یک حوزوی برای رفتن به یک شهر یا یک روستا و برای اداره کردن یک مسجد یا سخنرانی در مجالس و محافل دینی مردمی خوب باشد، ولی برای رفتن به دانشگاه و سخن گفتن برای دانشگاهیان خوب نباشد. چنانکه عکس آن هم ممکن است. افراد ممتاز در هر دو قسم، مفیدند. افرادی هم هستند که به قول مرحوم حاج انصار قمی شانصد سال!!! درس خارج خوانده‌اند و برای هیچ کدام خوب نیستند و چه بسا از عهده تدریس حوزوی هم برنمی‌آیند. البته چنین افرادی شاید امروز در حوزه‌ها نباشند و اگر باشند، بسیار کمند.
4ـ بیگانگی حوزویان از زبان دانشگاهیان که زبان علم است. حوزوی امروز اگر بخواهد راهی به سوی دانشگاه بگشاید، چاره‌ای جز آشنایی به زبان دانشگاهیان ندارد. خوشبختانه امروز در حوزه‌ها با تاسیس رشته‌های تخصصی کلام و تفسیر و تبلیغ و به وجود آمدن مراکز دانشگاهی که در کنار حوزه‌ها طلبه دانشجو می‌پذیرند و با حفظ زی‌طلبگی، آنها را به سبک دانشگاهی و به صورت کلاسیک و ترمیک و انجام کارهای آموزشی و پژوهشی و نگارش پایان‌نامه‌های مقطع کارشناسی ارشد و دکترا و حتی اعزام به خارج، تربیت می‌کنند، زمینه‌های بسیار مناسبی برای آشنایی حوزویان با زبان دانشگاهیان فراهم گشته است و آنهایی که بر سر این خوان پرنعمت نشسته‌اند، امیدهای آینده وحدت حوزه و دانشگاهند.
ب ـ در بعد دانشگاهی
1ـ غرق شدن دانشگاهیان در کارهای علمی و درس و نمره و کلاس و مدرک و بی‌توجهی آنها به اهداف سیاسی و اجتماعی و اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی و فرهنگی کشور.
دانشگاهی هم مثل حوزوی باید بداند که علم و درس و کلاس و تمرین و تحقیق وسیله است، نه هدف. ما علوم دینی و غیردینی را برای اهداف مهم سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی و فرهنگی کشور می‌خواهیم. همه اینها برای توسعه ملت و مملکت در ابعاد مختلف است. توسعه علمی بدون توسعه ابعاد دیگر، عقیم و بیهوده است و چه بسا درس خوانده‌های ما جذب کشورهای بیگانه شوند و از این طریق، سرمایه‌های عظیم انسانی ما را غارت کنند.
2ـ بی‌توجهی دانشگاهیان به نقش ایمان و اخلاق در رشد و اعتلای جامعه و مملکت.
اگر دانشگاهیان فکر کنند که علم تنها برای پیشرفت جامعه و مملکت کافی است، راه به جایی نمی‌برند و اگر حوزویان باور داشته باشند که تنها ایمان و اخلاق کارساز است، نتیجه‌ای عایدشان نمی‌شود و با چنین برداشتی روز به روز از یکدیگر دورتر می‌شوند و اینجاست که وحدت به کثرت و اتحاد به اختلاف و انسجام به تفرقه می‌گراید.
برای پیروزی دشمنان و شکست دوستان و به بن‌بست کشیدن و حکومت و مایوس کردن علاقه‌مندان و عاشقان انقلاب که در داخل و خارج کم نیستند، هیچ کاری مفیدتر از تفرقه و اختلاف و کثرت نیست.
3ـ اگر دانشگاهیان به نقش سازنده حوزویان و تاثیر بی‌چند و چون روحانیت در بسیج مردم، بی‌توجهی نشان دهند و تجارت گذشته و حال را مدنظر قرار ندهند، از حوزویان به عنوان اینکه نیازی به آنها نیست، فاصله می‌گیرند و زمینه‌های وحدت، از بین می‌رود.
تاریخ نشان می‌دهد که انقلاب مشروطیت به هدایت و رهبری روحانیت به پیروزی رسید. هر چند ملی‌گرایان غرب‌گرا، آن را منحرف کردند و با اعدام آن شیخ شهید ـ مرحوم آیت‌الله فضل‌الله نوری ـ کاری کردند که مشروطیت از استبداد هم بدتر شد.
و نیز تاریخ نشان می‌دهد و هنوز در بسیاری از خاطره‌ها ضبط است که روی کار آمدن دکتر مصدق و جبهه ملی به دلیل حکایت بی‌دریغ مرحوم آیت‌الله کاشانی و آمدن مردم به دعوت ایشان به صحنه مبارزه بود و همین که این مرد بزرگ خانه‌نشین گردید و جریان فداییان اسلام سرکوب شد، مصدق و جبهه ملی هم زمین‌گیر شدند.
تجربه پیروزی انقلاب اسلامی و استمرار آن هم شاهد زنده‌ای است بر اینکه تنها روحانیت است که توانسته است مردم را به صحنه بیاورد و در صحنه نگاه بدارد.
همواره آن جریانی پیروز است که بتواند مردم را در جهت اهداف خود بسیج کند.
جریان الحادی چپ و جریان ملی‌گرایی و جریان اسلام‌گرایی سه جریان رقیب بوده‌اند که تنها جریان سوم توانسته است مردم را به صحنه بیاورد و البته در راس این جریان روحانیت و مرجعیت آگاه بوده است. متاسفانه برخی از جناح‌هایی که دست‌پرورده همین جریانند و نان همین جریان را خورده و می‌خورند، نمک‌ناشناسی می‌کنند، بلکه نمک را خورده و نمکدان را شکسته‌اند.
کار به جایی رسید که مسئول خرده‌پایی در جریان سر و صدای مصنوعی و محدود دانشگاه تهران با بی‌حیایی گفت: ما آنچه می‌کشیم از اسلام می‌کشیم و امروز هستند مسئولین خرده‌پای دیگری که در عین وابستگی به این جریان، گامی تا مرز ارتداد ـ اگر نگویم خود ارتداد ـ پیش می‌روند و متاسفانه بر سر شاخ نشسته، بن می‌برند.
امید است که هم حوزویان به اهمیت نقش بی‌چون و چرای روحانیت و هم روحانیت به اهمیت نقش بی‌چون و چرای دانشگاهیان توجه کنند و دست در دست یکدیگر راه را به سوی قله اهداف عالی و متعالی هموار سازند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات