حبیب ساسانی
اندیشه نزدیک ساختن دو قشر حوزوی و دانشگاهی عمری به درازای نهضت انقلابی ملت ایران دارد که از سال 1342 تحت رهبری حضرت امام خمینی(ره) رقم خورد. امام امت بارها و بارها در همان مقاطع اولیه آغاز نهضت خروشان ملت مسلمان، امیدوارکنندهترین ظرفیت در مسیر پیروزی مبارزات انقلابی را در همگرایی و وحدت دو قشر عظیم و سرنوشتساز حوزوی و دانشگاهی میدانستند. در سال 1346 بود که ایشان در پاسخ به پیام دانشجویان مسلمان اروپا از پیوستگی روحانیت و دانشگاهیان احساس مسرت نموده و فرمودند: "از اینکه احساس میکنم طبقات جوانان غیور دانشجوی قدیم و جدید داخل کشور و خارج و روشن ضمیران سایر طبقات ملت شریف مسلمان- ایدهمالله تعالی- از خوابگران چند صد ساله که به نغمههای خواب آلود عمال خبیث استعمار بر ملتها غلبه کرده بود، بیدار شدهاند و در فکر چاره هستند و از پیوستگی دانشجویان مدارس قدیم و دانشگاهها و همکاری آنها و سایر طبقات بیدار در این نهضت مقدس اسلامی که به خواست خداوند متعال منتهی به قطع ایادی اجانب و استعمارخواهان و غربزدگان خواهد شد احساس مسرت و سربلندی میکنم. (صحیفه نور- ج1- ص 130)
وحدت حوزه و دانشگاه آرمان بلند امام راحل بود و سیری در اندیشههای ایشان بیانگر این نکته است که حضرت امام با لحاظ مسایل سیاسی- اجتماعی اقدام به ترغیب همگان در جهت وحدت حوزه و دانشگاه کردهاند. یکی از رویکردهای جالب توجه امام این بود که ضمن ریشهیابی عامل ایجاد عداوت و خصومت بین روحانی و دانشگاهی آن را معلول تلاشهای رضاخانی معرفی میکنند. واقعیت تاریخی نیز همین است که طی یک برنامهریزی حساب شده، تلاش شده بود تا به منظور دینزدایی و روحانیتستیزی، این گونه القا شود که قشر روحانی و حوزوی با علوم قدیمه خویش در پی واپسگرایی و عقبماندگی هستند و با این علوم نمیتوان به قلههای ترقی و پیشرفت غربی نایل آمد؟
حضرت اما هر جا که از مقوله "اصلاح فرهنگ" سخن به میان میآورند منظورشان اصلاح فکری بستهای است که از زمان رضاخان و با ترفندهای گسترده تبلیغاتی در قالب نهادهای فکرساز از جمله دانشگاه اعمال گردیده و به موفقیتهایی نیز دست یافته است. به گفته ایشان بخش عمده قراردادهای خانه خرابکن، باز شدن پای مستشاران خارجی، غارت ذخایر ایران و طلای سیاه که در نیم قرن اخیر به اسلام و ایران ضربه مهلکزده توسط مراکز دانشگاهی صورت گرفته است و باید برای نجات کشور، دانشگاهها را نجات داد.
در اندیشه امام، راه حل نجات دانشگاه نیز به چند مقوله بستگی دارد که مهمترین آن آغاز روند وحدت دانشگاه با حوزه علمیه است. رسوبزدایی از افکار شرقزده و غربی شده روشنفکران و دانشگاهیان، القای خودباوری و هویت ملی و بسط فرهنگ دینی- اسلامی از دیگر راهکارهایی هستند که از سوی بنیانگذار فقید اندیشه جمهوری اسلامی معرفی شدهاند. مساله دیگری که در این میان از لابهلای سخنان گهربار امام راحل مستفاد میشود توجه به برنامههای اخلاقی و تهذیب نفس در حوزه و دانشگاه است. آنچه در کل از نگرانیها و سخنان حضرت امام(ره) استنباط میشود این است که ایشان به پیوند و رابطه روحانی و دانشگاهی به مثابه یک واقعیت تاریخی و اجتماعی مینگرند که شناخت و ریشهیابی آن منطق خاص خود را میطلبد. توجه به نحوه پیدایش دانشگاه در سیاستهای شبه مدرنیستی و اباحیگری رضاخانی و تقویت آن به قیمت تضعیف حوزویان و مبارزه بیامان برای تغییر لباس علما و پایان بخشیدن به معافیت طلاب از خدمت نظام وظیفه و گرفتن فرصتهای شغلی آموزشی و قضای از آنان و ایجاد زمینه برای توسعه غربزدگی و تهاجم ایسمهای مختلف نمیتواند در اختلاف بین روحانی و دانشگاهی که همان باید نسبت به اینگونه مباحث دغدغه خاطر داشته باشند، موثر افتد.
وحدت حوزه و دانشگاه در وصیتنامه امام(ره)
"از نقشههای شیطانی قدرتهای بزرگ استعمار و استثمارگر، که سالهای طولانی در دست اجراست و در کشور ایران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روشهای مختلف دنبالهگیری شد، به انزوا کشاندن روحانیت است که در زمان رضاخان با فشار و سرکوبی و خلع لباس و حبس و تبعید و هتک حرمت و اعدام و امثال آن و در زمان محمدرضا با نقشه و روشهای دیگر که یکی از آنها ایجاد و عداوت بین دانشگاهیان و روحانیون بود که تبلیغات وسیعی در این زمینه شد و معالاسف به واسطه بیخبری هر دو قشر، از توطئه شیطانی ابرقدرتهای نتیجه چشمگیری گرفته شد. از یک طرف از دبستانها تا دانشگاهها کوش شد که معلمان و دبیران و اساتید و رؤسای دانشگاهها از بین غربزدگان و یا شرقزدگان و منحرفان از اسلام و سایر ادیان، انتخاب و به کار گماشته شوند و متعهدان مؤمن در اقلیت قرار گیرند که قشر مؤثر را که در آتی، حکومت به دست میگیرند، از کودکی تا نوجوانی و تا جوانی طوری تربیت کنند که از ادیان مطلقا و اسلام، بخصوص از وابستگان به ادیان خصوصا روحانیون و مبلغان متنفر باشند و اینان را عمال انگلیس در آن زمان و طرفدار سرمایهداران و زمینخواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالی در بعد از آن معرفی مینمودند، و از طرف دیگر با تبلیغات سوء روحانیون و مبلغان و متدینان را از دانشگاه و دانشگاهیان ترسانیده و همه را به بیدینی و بیبند و باری و مخالفت با مظاهر اسلامی و ادیان متهم مینمودند. نتیجه آنکه دولتمردان، مخالف ادیان و اسلام و روحانیون و متدینان باشند و تودههای مردم که علاقه به دین و روحانی دارند، مخالف دولت و حکومت و هر چه متعلق به آن است باشند و اختلاف عمیق بین دولت و ملت و دانشگاهی و روحانیون راه را برای چپاولگران آنچنان باز کند که تمام شوون کشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخایر ملت در جیب آنان سرازیر شود، چنانکه دیدید به سر این ملت مظلوم چه آمد و میرفت که چه آید! اکنون که به خواست خداوند متعال و مجاهدت ملت، از روحانی و دانشگاهی تا بازاری و کارگر و کشاورز و سایر قشرها؛ بند اسارت را پاره و سد قدرت ابرقدرتها را شکستند و کشور را از دست آنان و وابستگان نجات دادند، توصیه اینجانب آن است که نسل حاضر و آینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هر چه بیشتر با روحانیون و طلاب علوم اسلامی پیوند دوستی و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند و از نقشهها و توطئههای دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد آنکه فرد یا افرادی را دیدند که با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بین آنان افکند، او را در ارشاد و نصیحت نمایند و اگر تأثیر نکرد از او روگردان شوند و او را به انزوا بکشانند و نگذارند توطئه ریشه دواند که سرچشمه را به آسانی میتوان گرفت.