علیاکبر عالمیان
مقدمه:
14 مرداد، سالروز صدور فرمان مشروطیت است. این روز، یادآور زحمات طاقتفرسای عدهای میهنپرست اسلامخواه است که برای اولین بار حکومت استبدادی در ایران را به مبارزه طلبیده و قدرت ملی و حضور مردمی را به رخ پادشاهان مستبد کشیدند. هر چند این نهضت با توجه به خیانتها و بیتوجهیهای برخی افراد به بیراهه کشیده شده و سرانجام به بنبست رسید، اما نمیتوان نقش آن را در بیداریهای بعدی ملت ایران نادیده انگاشت، بهویژه آنکه نهضت 15 خرداد 1342 که برای همیشه طومار حکومت شاهنشاهی را در هم پیچید، محصول همان بیدارگری است. در این نوشتار سعی خواهیم نمود فراز و فرود نهضت مشروطیت را بررسی نماییم، به امید آنکه از این واقعه درس عبرت بگیریم.
معنای مشروطیت
گفته میشود که مشروطیت، از لغت «شارت» فرنگی به معنای فرمان و قرارداد اخذ شده است. در مشرق زمین نیز، لفظ مشروطیت، اصطلاح قانون اساسی و شکل حکومت معروف به این اسم از مملکت عثمانی اقتباس شده است؛ زیرا در سال 1293 هجری قمری (1253 شمسی)، حکومت عثمانی به صورت سلطنت مشروطه درآمد. مشروطیت عثمانی دوام نیافت و عبدالحمید آن را به استبداد مطلق برگرداند؛ اما الگویی شد برای ممالک اسلامی و از جمله ایران(1). در فرهنگ لغت نیز درباره معنای مشروطه آمده است: قضیهای که در آن، شرط به کار رفته باشد، حکومتی که مقید به قانون باشد، مملکتی که دارای پارلمان باشد و نمایندگان ملت در کارهای دولت نظارت داشته باشند.(2) استاد شهید مرتضی مطهری هم درباره اصطلاح فوق میگوید: «مشروطه معنایش این است که یک عده تصمیم بگیرند و عده دیگر اجرا بکنند و باید آنهایی که تصمیم میگیرند، خود مردم انتخابشان کرده باشند.(3)
در هر حال باید گفت مشروطیت، نوعی محدود کردن قدرت پادشاهان مستبد قاجار بود که تا قبل از این انقلاب عظیم، به عنوان حاکمان مطلقالعنان هیچ رأی و نظر مخالفی را تحمل نمیکردند و اصولاً حاضر به پاسخگویی مطالبات مردم رنج کشیده نبودند. برای بررسی روند شکلگیری این نهضت مردمی، ابتدا به جریانهای زمینهساز این نهضت تا قبل از شکلگیری آن نگاهی کوتاه خواهیم داشت، سپس به عوامل و روند حوادث این انقلاب خواهیم پرداخت.
الف. نگاهی به فضای ایران قبل از مشروطیت
کشور پهناور ایران، از دیرباز زیر سلطه پادشاهان خودرأی قرار داشت. این پادشاهان که بیشتر، بیلیاقت، خودرأی، عیاش و بیتدبیر بودند، به منظور حفظ سلطنت خود، کشور ایران را در معرض استعمار و استثمار بیگانگانی مانند انگلیس و روس و... قرار دادند. در این میان، جرم پادشاهان خائن سلسله ننگین قاجار، سنگینتر از سایر پادشاهان بود؛ چرا که در دوران سلطنت سرشار از ظلم و غارتگری و فساد آنان، بیشترین خیانت به عرض و ارض ایران صورت پذیرفت. در زمان حکومت همین پادشاهان بود که سرزمین پهناور ایران در اثر حاتم بخشی خائنانه آنان به تکهای کوچک تبدیل شد. غیر از این مسائل، ظلم و استبداد و پایمال نمودن حقوق ملت، به صورت امری طبیعی درآمده و عدالت در مسلخ قضاوت حاکمان قداره بند، ذبح شده بود. این فشارها به علاوه برخی تبعیضات، موجب شد تا بر اثر احیاگریهای برخی چهرههای فرهیخته و مؤمن، اعتراضاتی بر ضد حکومت قاجار صورت گیرد. اوج این اعتراضات را میتوان در دوران حکومت ناصرالدین شاه مشاهده نمود. البته باید گفت تحرکاتی که در زمان ناصرالدین شاه صورت گرفته بود، معلول جاهطلبی و خیانتهای پادشاهان پیش از او به ویژه فتحعلی شاه قلمداد میگردید؛ چرا که در زمان این حاکم خودسر، ننگینترین عهدنامهها با دول استعماری آن زمان امضاء گردید. در واقع در دو جنگی که بین ایران و روس شکل گرفته بود، به رغم رشادتهای ملت ایران به فرماندهی عباس میرزا و همراهی علماء و روحانیون، ایران شکست خورد و طبق معمول، به جای کنارهگیری شجاعانه پادشاه از مسند قدرت، با امتیازدهی فراوان به نیروی بیگانه اجنبی، بار دیگر فتحعلی شاه به عنوان حاکم ایران باقی ماند تا عطش ریاستطلبی او، خاک و آبروی ایران را به تاراج ببرد: در پایان جنگ اول، عهدنامه ننگین گلستان و در انتهای جنگ دوم، ننگیننامۀ ترکمنچای امضا گشت که به موجب آن، افزون بر جدایی کل سرزمین قفقاز، کاپیتولاسیون نیز به ایران تحمیل شد. سابقه تاریخی حکومت فتحعلی شاه و پس از آن محمدرضا شاه در ذهن ملت ایران موجود بود و جالب آن که همان رویه حقیرانه را در زمان ناصرالدین شاه مشاهده مینمودند. در حقیقت، این پادشاه ادامه دهنده راه خلف ناصالح خود بود و با دادن امتیازهای فراوانی مانند امتیاز رویتر، رژی، تأسیس بانک شاهنشاهی و... به انگلستان، خیانت پادشاهان قبلی را تکمیل نمود، به ویژه آنکه در 25 سال پایانی پادشاهی، با سه سفر به اروپا و اقامت چندین ماهه در آنجا، قرضهای کلانی را به جا گذاشت؛ البته ملت ایران بهای آن همه عیاشی و ولخرجی را با دادن امتیازات ملی فراوان پرداخت نمود. علاوه بر این باید متذکر شد که در دوران حکومت پادشاهان قاجار، امتیازات داده شده به استعمارگران به حدی زیاد بود که حتی برخی از مورخان، آن دوره را «تاریخ امتیازات ایران» نامیدهاند.
با این همه، همانطور که گفته شد، در دوران حکومت ناصرالدین شاه، اعتراضاتی صورت پذیرفت که در راستای همان بیتدبیری و خیانتها قابل ارزیابی است. در این دوران دو شخصیت برجسته، در بیداری ایرانیان، نقش عظیمی داشتند؛ یکی از آنها، مرحوم میرزای شیرازی بود که با فتوای تاریخی خویش مبنی بر تحریم استعمال تنباکو، ضمن ناکام گذاشتن کامل باجخواهی دولت انگلستان، موجب بیداری ملت ایران از خواب غفلت طولانی مدت شد. شخص دیگری که در این دوران نقش بسزایی در روشنگری مردم داشت، سیدجمالالدین اسدآبادی بود که با تلاشهای وافر خود سعی در به چالش کشیدن استبداد مطلقه پادشاهی داشت. در واقع میتوان اذعان کرد که فتوای میرزای شیرازی(ره) و قیام سیدجمالالدین اسدآبادی(ره)، موجب شد تا زمینه مساعدی برای نهضت و مبارزه بر ضد ظلم و دفاع از حریم دین و بیداری مسلمانان فراهم گردد. این تلاشها سرانجام دو نهضت بزرگ را در پی داشت؛ نهضت مشروطیت و نهضت 15 خرداد 1342. البته باید به این نکته اشاره نمود که غیر از موارد فوق، عامل دیگری نیز در بیداری مردم، اثر داشت، و آن عبارت بود از: ورود موسسات تمدنی جدید مانند: مدارس، مطبوعات و....
چاپ و نشر آثار انتقادی درباره جامعه ایران که با توسعه صنعت چاپ همراه بود، موجب شد تا آگاهیهای عمومی زیاد شده و مردم نسبت به اوضاع موجود حساستر گردند. جان کلام اینکه: بر اثر ظلم و ستم و امتیازدهی فراوان حاکمان مستبد قاجار، اوضاع ایران کاملاً بحرانی و آماده انفجار شده بود، این زخم کهنه با فتوای مرحوم میرزایشیرازی و تلاشهای سیدجمالالدین اسدآبادی در مقابل قراردادهای استعماری و نیز ورود مؤسسات تمدنی جدید، سرباز کرد و منجر به بیداری بخش عظیمی از ملت ایران و نهضت مشروطیت شد.
ب. آغاز انقلاب مشروطیت و روند حوادث آن
همانطوری که گفته شد، بیعدالتیها و ظلمهای پادشاهان قاجار، و دادن امتیازات فراوان به دول استعماری و... موجب شد تا ایرانیان بیدار گردند و انقلابی را آغاز کنند که از سال 1285 تا 1291 ش به طول انجامید. افزون بر این موارد، میتوان به ولخرجیهای هنگفت آنان اشاره نمود که ذیلاً نه با استقراض از کشورهای قدرتمند صورت میگرفت. برای مثال، روزنامه «حبل المتین» در شماره سیزده سال 1903 م، با در نظر گرفتن سفرهایی که فقط به منظور عیاشی شاهان قاجار انجام گرفت، مینویسد «وامهای خرج شده در خارج نه دولت و نه ملت بهرهای ندیدند، وامهای گرفته شده تماماً در خارج صرف خرجهای بیمورد شده است؛ بدین دلیل وامهای خارجی عاقبتی ندارند.» در نتیجه ورود سرمایه خارجی با شیوهای ساده، ایران به یک کشور نیمه مستعمره تبدیل شد. در مرحله اول ، انگلیسها با دادن وامی در حدود بیست میلیون روبل، طوق اسارت به گردن ایران انداختند. و سپس روسیه تزاری برای پرداخت وام انگلیس، وامی به مبلغ بیست و دو میلیون روبل داد و به دنبال آن در سال 1901 و 1902 م به ترتیب دو وام دوازده میلیون و بیست میلیون روبلی داد؛ در این هنگام، آلمان هم به صورت رقیب سوم سر برآورد. به واقع ایران همچون لاشهای نیم خورده، در معرض استثمار و استعمار کامل کشورهای دنیا قرار گرفته بود. غیر از این، تورم و بیکاری امان مردم را بریده بود؛ به طوری که بین سالهای 1279-1248 ش، اقتصاد ایران به وضع خطرناکی رسیده بود. انتصاب مدیران نالایقی مانند عیناالدوله هم بر وخامت اوضاع میافزاید. این مسائل موجب گشت تا مردم اعتراضات پراکندهای را بر ضد حکومت ترتیب دهند. این اعتراضات که از فروردین و اردیبهشت 1284 ش شروع شده بود، دامنه وسیعتری پیدا کرد، به طوری که قیام عظیم مرداد و شهریور 1285 را بدنبال داشت.
ج. چگونگی انقلاب و روند حوادث آن
همانطوری که گفته شد، بیداری ایرانیان توسط عدهای از افراد متدین و دلسوز، زمینه این انقلاب عظیم را فراهم نمود. در اینجا باید به عامل دیگری نیز اشاره کرد که به قول «جان فوران» در احیای غرور خفته ایرانیان نقش حیاتی داشت. او میگوید: «به اعتقاد بعضی روشنفکران ایرانی، مهم این بود که تنها قدرت مشروطه آسیا یعنی ژاپن توانسته بود یک دولت بزرگ غیر مشروطه غربی یعنی روسیه را شکست بدهد. آن دسته از ایرانیانی که خبر شکست روسیه را میشنیدند، از ضعیف شدن همسایه قدرتمند شمالی احساس شادمانی میکردند».(4) در واقع به اعتقاد این روشنفکران، یکی از علل نهضت مشروطیت، شکسته شدن هیمنه همسایه قدرتمند شمالی به دست ژاپن بود که این عمل، روحیه خودباوری ایرانیان را باور ساخت. در هر حال باید گفت مبارزه غیر فعال و پراکنده مردم ایران، به تدریج به مبارزه فعال تبدیل شد. فریاد اعتراض نیرومندتر شد و کمکم شکل عصیان گرفت. این حرکتها به اجتماع عظیم ملی در سال 1284 هجری شمسی در خیابان گمرک باغ میکده انجامید. در این اجتماع، همگان بر مجاهدت در راه انقلاب سوگند یاد کردند. و کمیتهای 9 نفری انتخاب نمودند که از جمله: «سیدجمالالدین واعظاصفهانی»، «ملک المتکلمین» و «دولت آبادی» عضو آن بودند و با نظر سه روحانی برجسته زمان، حضرات آیات: سیدعبدالله بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضلالله نوری، شبنامههایی منتشر کردند. جمعی از اعضای این کمیته دستگیر شدند که موجب افزایش نفرت عمومی شد. واقعه «نوز» هم ابعاد مساله را گسترش داد. نوز که اهل کشور بلژیک بود برای اصلاح گمرک به ایران سفر نمود، ولی به علت هوش فراوان و تبانی با امینالسلطان، دارای قدرت بیحد و حصر شده بود، به طوری که به دستور کسی توجه نداشت و بعدها معلوم شد که این شخص، عامل روسهاست. البته علت نفرت مردم از این بلژیکی، فقط قدرت مطلقه او در گمرک کشور نبود، بلکه باید گفت از آنجایی که روسها به نفوذ روحانیت در نهضت مشروطیت آگاه بودند، و با ابزار تهمت و استهزاء سعی در تضعیف این نهاد قدرتمند داشتند، بر تن «نوز» بلژیکی، لباس روحانیت پوشاندند و از او در وضع نامناسبی عکس گرفتند. این عمل، موجب خشم مردم و آشوبی وسیع شد؛ به طوری که بانک استقراض روس را ویران کردند. از این گذشته، در تاریخ 6 اردیبهشت 1284 ش، حدود دویست نفر از صرافان و بازرگانان تهران ضمن تعطیل کردن مغازههای خود خواهان برکناری نوز بلژیکی و تعهد دولت به بازپرداخت بدهیهای خود به آنان شدند. شاه با وعده و وعید آنها را به سر کار برگردانید، اما تا پایان آن سال خبری نشد. از طرفی به علت جنگ ژاپن و روس، صدور قند به ایران کم شد و قیمت آن بالا رفت. در تاریخ 20 آذر 1284 حاکم تهران دستور داد تا دو تن از تاجران متدین قند و شکر، به اتهام گرانفروشی فلک شوند. این عمل موجب شد تا حدود 2 هزار نفر از روحانیون، طلبهها، اصناف و بازرگانان در اعتراض به این اقدام ، در روز 22 آذر در حرم حضرت عبدالعظیم در شهر ری بست نشینند. در این تحصن خواستههایی از قبیل عزل صدر اعظم و برپایی عدالتخانه مطرح شد. شاه ابتدا پذیرفت؛ اما بعد از پایان یافتن تحصن، فقط به بعضی از خواستهای ناچیز مردم ترتیب اثر داد. تابستان 1285، سومین دور اعتراضهای پردامنه مردم آغاز گردید. در روز 20 تیر 1285، عینالدوله ـ صدر اعظم وقت ـ منبری پر شور آن زمان یعنی سیدجمالالدین واعظ را دستگیر و به اتفاق دو نفر دیگر تبعید نمود. برخورد خشن صدراعظم با مشروطه خواهان نیز دامنه اعتراضات را وسیعتر کرد؛ به طوری که در شهرهای شیراز و مشهد هم اعتراضات شدیدی صورت پذیرفت. مردم به تبعید رجال روحانی توسط عینالدوله، واکنش نشان دادند و خواهان آزادی آنان شدند؛ اما نیروهای دولتی ایران به آنان تیراندازی کردند. در این بین طلبه سیدی به شهادت رسید. مردم جسد او را روی دست بلند کرده، به سینه زنی پرداختند و به اتفاق روحانیون در مسجد گرد هم آمدند. اما فرمانده قوای تهران، مسجد را محاصره کرد و با مشاهده مقاومت مردم، دستور تیراندازی داد که در اثر این تیراندازی، دهها نفر به شهادت رسیدند.
این کشتار موجب شد که مردم مقاومتر از گذشته، بر ایجاد عدالتخانه پافشاری کنند. این قضیه با برگزاری دو تحصن بزرگ به بالاترین حد خود رسید. نخست آنکه حدود هزار نفر روحانی به رهبری سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی، تهران را به قصد قم ترک کردند و از انجام خدمات قضایی و مذهبی مربوط خودداری ورزیدند. در این مهاجرت، که به مهاجرت کبری معروف شد، حاج شیخ فضلالله نوری نیز حضور داشت و موجی از یک قیام را در سراسر کشور ایجاد کرد، علمای بزرگ بعضی نقاط دیگر، مثل آقا نجفیاصفهانی و آخوند ملاقربانعلی زنجانی هم به این تحصن بزرگ و شکوهمند پیوستند و روحانیون سایر شهرها با تلگرافهای متعدد بر انجام خواسته متحصنین قم پافشاری کردند.
مورد دیگر آنکه با موافقت «گرانت داف»، کاردار سفارت بریتانیا در تهران، جماعتی از مشروطهطلبان اعم از روحانیون، صنعتگران، بازرگانان و ... در باغ و حیاط سفارتخانه، تحصن کردند. در روز 10 مرداد 1285 تعداد این افراد به 14 هزار نفر رسید.(5) و حتی به نقلی دیگر تا 20 هزار تن هم رسید. (6) آنها خواهان برکناری عینالدوله (صدر اعظم) اعلام حکومت قانون و بازگرداندن روحانیون به قم بودند. دولت پس از چند روز، سفارتخانه را به محاصره درآورد؛ اما دو موضوع مهم موجب شد که مظفرالدین شاه در مقابل خواستهای مشروطهخواهان عقبنشینی کند.
اول آنکه دیده بود محمدعلی میرزا (ولیعهد) با مشروطهخواهان همراه شده است؛ زیرا عینالدوله در نظر داشت به جای محمدعلی میرزا فرزند دیگر شاه را ولیعهد قرار دهد. این امر برای ولیعهد جوان ایران پذیرفتنی نبود؛ لذا برای تلافی، به صف مخالفان صدراعظم پیوسته بود. دوم آنکه شاه مطلع گردید نیروهای دولتی به ویژه سربازان به انقلابیون میپیوندند، به علاوه آنکه رهبری روحانیت، موجب اقتدار این جنبش میشد و هر لحظه امکان داشت تاج و تخت پادشاهی سرنگون گردد. به همین دلیل به خواستههای آنان تن در داد: ابتدا فرمان عزل عینالدوله از صدر اعظمی را صادر و به جای او نصرالله خان مشیرالدوله را منصوب کرد. سپس دو نفر از بزرگان قاجار را به قم فرستاد تا علما را برگردانند و بعد از آن هم تشکیل مجلس شورای ملی و حکومت مشروطه را با صدور حکمی عملی ساخت. متن حکم او که به «فرمان مشروطیت» معروف شد، بدین شرح است: « ... جناب اشراف صدراعظم ... رای همایون ملکونانه ما بدان تعلق گرفته که برای رفاهیت و آسودگی قاطبه اهالی ایران و تشیید و تأیید مبانی دولت، اصلاحات مقتضیه به مرور در دوایر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود، چنان مصمم شدیم که مجلسی از منتخبین شاهزادگان و علما و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف، به انتخابات طبقه مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود... بدیهی است که به موجب این دستخط مبارک، نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و تشکیل آن را مرتب و مهیا خواهید نمود که بعون الله تعالی مجلس افتتاح و به اصلاحات لازمه شروع شود...»(7).
به این ترتیب، حکومت استبداد به مشروطه تبدیل شد و استبداد کبیر پایان یافت. این فرمان به امضای محمدعلی میرزا هم رسید. مشیرالدوله مأمور تهیه مقدمات برپایی مجلس شورا شد؛ وی با کمک دو فرزند تحصیل کردهاش و صنیعالدوله، مرتضی قلیخان و دو برادرش و نیز پسران مخبرالدوله ، اولین قانون انتخابات را نوشتند. این انتخابات که مخصوص تهران بود، در اواخر شهریور برگزار شد. چرا که نمایندگان شهرستانها با وجود حاکمان مستبد ممکن نبود در این انتخابات، 60 نماینده از تهران از گروههای روحانیون، اعیان، بازرگانان، کشاورزان و پیشهوران انتخاب شدند. اولین جلسه مجلس شورای ملی، با حضور نمایندگان تهران در تاریخ 14 مهر 1285 شمسی در کاخ گلستان تشکیل و با نطق یک جملهای شاه علیل و مریض که با صندلی چرخدار آمده بود، افتتاح شد.
د. حوادث پس از مشروطیت
اولین دولت بعد از مشروطیت را مشیرالدوله تشکیل داد و صنیعالدوله نیز به ریاست مجلس انتخاب شد. اواخر آبان همان سال، قانون اساسی نوشته و آماده شد و در 9 دی 1285 در حالی که مظفرالدین شاه به شدت بیمار بود، آن را امضاء کرد. وی 9 روز بعد یعنی در 18 دی 1285 درگذشت. در مدت یکسال، متمم قانون اساسی هم تهیه گردید و محمدعلی شاه، جانشین مظفرالدین شاه، مکلف شد قانون اساسی را امضاء نماید و در ضمن آن تعهد کرد که تا پایان دوره، حق انحلال مجلس را نداشته باشد. اما او بر خلاف تعهدش تغییر روش داد و با مجلس اختلاف پیدا کرد. از دی ماه 1285 تا تیر ماه 1287 ، میان محمدعلی شاه که به استبداد تمایل داشت از یک سو و مجلس که روز به روز اعتماد به نفس و آگاهی سیاسی بیشتری مییافت از سوی دیگر، کشمکش شدیدی جریان داشت. در اسفند 1285 ، مجلس به عزل نوزبلژیکی از مقامش رأی داد و او تا زمان بازپس دادن حسابها در بازداشت بود. شاه در اردیبهشت 1286 ، مشیرالدوله را از صدارت عزل و به جای او امینالسلطان ضدمشروطه را به صدر اعظمی انتخاب کرد. مشروطهخواهان با این اقدام مخالفت کردند؛ ولی چون امینالسلطان سوگند وفاداری به مشروطیت خورد، در مقام صدارت نشست. اولین کار او، تهیه مقدمات قرضه جدیدی بود که مخالف شدید روحانیون، نمایندگان مجلس و طبقات مختلف مردم را به دنبال داشت. اما آنچه آتش بحرانها را شعلهورتر کرد، عدم وجود تعریف خاص از مفهوم مشروطه و قانون اساسی بود. مفهوم مشروطه و قانون اساسی که برای اولین بار در جامعه ایران مطرح میشد، مخالفتها و موافقتهایی به همراه داشت؛ چرا که تعریف مشخص و یکسانی از این دو مفهوم وجود نداشت: عدهای به قانون اساسی کشورهای دیگر استناد میکردند و در مقابل آنها، برخی دیگر انطباق این قانون با شرع مقدس اسلام را خواهان بودند. همین امر موجب بروز اختلاف شد؛ بهویژه آنکه افرادی نظیر تقیزاده- که یک مهره کاملاً انگلیسی بود- بر انطباق قانون اساسی با منویات دولت بریتانیا تأکید مینمود و این قضیه بر دامنهی اختلافات میافزود. به عنوان نمونه میتوان به نظرات این شخص که در روزنامهمجلس – دوشنبه 24 ربیعالثانی 1326 ق شماره 131- چاپ شده است، اشاره نمود. او میگوید: «مشروطیت را در جاهای دیگر دنیا با زحمات چندین ساله اختراع کردند و چون هر چیز اختراعی را بخواهیم از مأخذش برداریم، باید با تمام جزئیات و آلات آن برداریم و اگر ما ساعت را بخواهیم برای تعیین وقت قبول کنیم ولکن یکی از چرخهای آن را بگذاریم، کار نخواهد کرد... مشروطیت، فرزند روحانی انگلستان است ... و چشم مردم به جزیره بریتانیای کبیر دوخته و به یاد آن مهربانیهای سابق، منتظر معونت آن ملت نجیب و آن دولت لیبرالاند.» (8)
این طرز فکرها به علاوه انتصاب افراد معلومالحالی مانند امینالسلطان، موجب شد تا مخالفت شدیدی از سوی علمای پایهگذار مشروطه ـ و در رأس آنها شیخ فضلالله نوری- صورت پذیرد؛ بهویژه آنکه وکلای مجلس، برای نوشتن قانون اساسی که برای اولین بار در جامعه ایران انجام میپذیرفت، قوانین بلژیک، فرانسه و انگلستان را الگوی خود انتخاب کرده بودند.
سرانجام مشروطیت
باید دید سرنوشت مشروطیت چه شد؟ بر اثر موضعگیری شجاعانه شیخ فضلالله نوری، بین رهبران نهضت، اختلاف افتاد. در 9 شهریور، اوضاع به صورت بحرانی درآمد. در این روز یک فدایی به نام عباس آقا صرافتبریزی، امینالسلطان را در مقابل مجلس به قتل رساند. در همین زمان، قرارداد 1907 بین روس و انگلیس بسته شد. در این قرارداد، ایران به مناطق تحت نفوذ این دو کشور در میآمد. این قضیه موجب خشم مردم شد؛ لذا به سوی محمدعلی شاه هجوم آوردند و با پرتاب نارنجک، کالسکه او را هدف قرار دادند. شاه از این حادثه جان سالم به در برد. اما چون جان خود را در خطر دید، تصمیم گرفت با کمک روسها مجلس را منحل کند؛ از این رو، به اقدامات انتحاری روی آورد و جماعتی از طرفداران خود را برای ترساندن نمایندگان به سوی مجلس گسیل داشت. از سویی عدهای از آزادیخواهان مخالف را به زندان انداخت ولی این اقدامات مؤثر نبود؛ چرا که با واکنش شدید مردم مواجه شد. مدافعان مسلح داوطلب، از مجلس دفاع کردند و بازار در اعتراض به این اقدام محمدعلی شاه، تعطیل شد. شاه عقبنشینی کرد و در مقام فریب، برای چهارمین بار به مجلس رفت و پشت قرآن سوگند نامهای مبنی بر پاسداری از قانون اساسی و مشروطه امضاء نمود. در سال 1287، بار دیگر رابطه محمدعلی شاه و مشروطهخواهان بحرانی شد. در خرداد همان سال، شاه به بهانه گرمی هوا تهران را ترک کرد. در این هنگام سفیر روسیه با تأیید کاردار انگلستان، طی اعلامیهای به مردم هشدار داد که اقدامات ضد سلطنت را تحمل نخواهد کرد. در 21 خرداد، شاه حکومت نظامی اعلام کرد، ولی داوطلبان طرفدار مشروطه در بهارستان گرد آمدند. روز دوم تیر، هزار نفر قزاق ایرانی به فرمان افسران روسی، بهارستان و مسجد سپهسالار را محاصره کردند و به دستور فرماندهشان سرهنگ لیاخوف روسی- مجلس را به توپ بستند. تا پایان روز، چند صد نفر از مدافعان مجلس کشته شدند. رهبران مشروطهخواه را دستگیر نموده، برخی را اعدام و برخی دیگر را به تبعید فرستادند؛ بعضی نیز ترجیح دادند فرار کنند یا مخفی شوند.
سقوط استبداد صغیر
بعد از سرکوب نهضت در تهران، مرکز مخالفتها و مقاومتها علیه شاه به تبریز، رشت، اصفهان و نقاط دیگر منتقل شد. نهضت تبریز با رهبری ستارخان و باقرخان به موفقیتهای بزرگی دست یافت؛ اما عاقبت به شکست انجامید. بهرغم این شکست، مردم سایر شهرها- بهویژه رشت و اصفهان – با سازماندهی دوباره، در این زمینه بسیار فعال شده بودند. در رشت جنبش عظیمی به رهبری «سپهدار اعظم» شکل پذیرفت که در 23 تیر 1288 با همراهی بختیاریها از جنوب، شروع به پیشروی به سوی پایتخت از طریق شمال کردند و بدون هیچ مقاومتی، تهران را فتح نمودند. به دنبال این حادثه، محمدعلی شاه به سفارت روس پناهنده شد، سران مشروطیت او را از سلطنت عزل کرده، در 27 تیر، پسر 12 ساله او یعنی احمد شاه را به سلطنت برگزیدند. بدینترتیب سلطنت استبدادی و ضدمشروطه محمدعلی شاه، پایان یافت.
با سقوط استبداد صغیر، مجلس دوم در سال 1289 تشکیل شد ولی با اشکالات سیاست خارجی مواجه بود؛ چرا که با استخدام شوستر آمریکایی برای اصلاح امور مالی، و یالمارسن سوئدی برای اصلاح ژاندارمری و مسیوپرنی فرانسوی برای اصلاح دادگستری موافقت کرد. استخدام این افراد بهویژه شوستر، موجب اصطکاکهایی با دولت روسیه شده بود. آن دولت طی اولتیماتومی خواهان عزل و اخراج شوستر گردید، ضمن اینکه از دولت ایران هزینه نگهداری قوای روس در شمال را نیز مطالبه کرده بود. نمایندگان یکپارچه به رد اولتیماتوم و تمدید مجلس به مدت 2 سال رأی دادند. اما پس از تعدیل خواستههای روسیه و اصرار بر اخراج شوستر، مجلس و دولت 1 دی 1291 این اولتیماتوم را پذیرفتند. سه روز بعد شورای نیابت سلطنت، با فشار خارجی، مجلس را منحل کرد. ابتدا در برابر زورگویی روسیه مقاومتهایی صورت گرفت که سرکوب شد: در تبریز، 24 تن از سران مشروطه را منحل کردند. سانسور مطبوعاتی برقرار شد. در حقیقت، انقلاب مشروطه بعد از 6 سال به بن بست رسید و به سبب خیانت نیروهای داخلی، و سرکوب نیروهای خارجی به پایان رسید.
درسها و پندها از انقلاب مشروطه
از انقلاب میتوان درسها و پندهای فراوان گرفت که تبیین کامل آنها در این مختصر، مسیر نیست. یکی از مهمترین علل ناکامی نهضتهای درون ایران که مقطعی و زودگذر هم بود، عدم انسجام بین سران نهضتها و نیز خیانت برخی نیروهای داخلی بود. در مقابل شیخ فضلالله که خواهان مشروطه مشروعه بود، کسانی ایستادند که در سلک روحانیت و جزو نیروهای خودی بودند؛ ولی متأسفانه دست انگلیسیها و روسها از آستین همین به ظاهر خودیها بیرون آمد و گلوی کسی را فشرد که جز اسلام و شرع و استقلال ایران، خواستی نداشت.
شیخ فضلالله را یک روحانی بی سواد به نام شیخ ابراهیم زنجانی محاکمه کرد. غمانگیزتر آنکه اعدام این روحانی متدین، به قدری مطلوب به نظر میرسید که حتی مجاهدان نهضت به همراه برخی روحانیون ناآگاه، بعد از این قضیه به شادی پرداختند.
فرجام این دو دستگی، برای سایر سران نهضت نیز خوش یمن نبود؛ پایهگذار اصل مشروطیت، آیتالله بهبهانی، توسط 4 مجاهد مسلح که شبانه به خانه او هجوم برده بودند، کشته شد. کسانی مرحوم بهبهانی را ترور کردند که وی در مقابل شیخ فضلالله، از آنها حمایت میکرد. دیگر رهبر مشروطه، آیتالله سیدمحمد طباطبایی، نیز با تهدید خانهنشین شد و تا آخر عمر از برپایی مشروطیت اظهار پشیمانی کرد و درست یک سال قبل از ترور مرحوم بهبهانی، در تنهایی رحلت نمود؛ (11) این مسائل نشان میدهد که در صورت عدم انسجام و وحدت نیروهای خودی، همان بلایی بر سر نهضت خمینی(ره) و جمهوری اسلامی خواهد آمد که پیش از آن بر سر نهضت مشروطیت رفته بود. به هوش باشیم که دشمنان دیرینه ملت ایران، و در رأس آنها انگلستان شرور، مترصد کوچکترین فرصتی هستند تا با ایجاد تفرقه در نیروهای خودی و انشقاق میان رهبران نظام به آرزوی دیرینه خود، یعنی سقوط جمهوری اسلامی و گسترانیدن بساط استعماری در این مملکت، برسند.
«جان فوران» میگوید: «انقلاب مشروطیت، یک فرصت از دست رفته بود»(12) که البته با پیروزی انقلاب این فرصت بازگشته است. به شرطی که قدر آن را بدانیم.