تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۳۸۹ - ۰۸:۰۱  ، 
کد خبر : ۱۸۷۹۶۹

جنگ مقدس بوش علیه طبیعت


چیپ وارد - ترجمه: حمید شمسیان فرد - 16 سپتامبر 2005 -
حادثه طوفان کاترینا نشان داد که چه اندازه دشوار است که بین بلایای طبیعی و بلایای بشری تفاوت قایل شویم. اول اینکه مهندسان ارتش تصمیم دارند که رودخانه‌ای بهتر از نوع طبیعی آن بسازند و در این فرآیند دلتاها را با موادی بپوشانند که طوفان را جذب کند اما در همان حال اجازه می‌دهند که طوفان سواحل نیوارلئان را به یک منطقه انتحاری تبدیل کند. در این منطقه طوفان شروع می‌شود و شما پس از آن باقی داستان را می‌دانید. درسی که از این حادثه گرفته می‌شود ساده است ما در درون سیستم‌های طبیعی محاط شده‌ایم و چه بخواهیم و چه نخواهیم با مساله مرگ و زندگی دست و پنچه نرم می‌کنیم.
آنچه که شما صدها بار شنیده‌اید این است: سابقه زیست محیطی دولت بوش چندان جالب نیست. می‌توان گفت که این سابقه علاوه بر جالب نبودن، فاجعه بار هم هست اما چرا؟ در نگاه اول، به سادگی می‌توان علت آن را فهمید. از لحاظ فلسفی، جمهوریخواهان بر این باورند که قدرت بازار می‌تواند به رفتار شکل دهد. سابقه دشمنی آنها علیه نظم و مقررات دولتی دیرینه است. آنها بر حقوق صاحبان سرمایه‌های خصوصی صحه می‌گذارند و به شرکت‌ها اجازه می‌دهند که به خاطر تعاقب اهداف خود و سودآوری،‌ کیفیت آب و هوا را از بین برده و آن را آلوده سازند. بدون شک جرج بوش که خود را از صاحبان صنایع نفتی در تگزاس می‌باشد و فردی مانند دیک چنی که پیش از این از افسران ارشد اجرایی شرکت نفتی‌ها لیبرتون بوده است نمی‌توانند علیه حفاری‌های انجام شده در کمپ حیات وحش ملی واکنش نشان دهند. آنها بر این باورند که منطقه کاریبو را به بهای پیشرفت به سمت یک اقتصاد بهتر می‌توان معامله کرد.
دولت بوش بر کیفیت محیط زیست حمله می‌کند و حمله او چنان تعمدی، مخرب و دشمنانه است که توضیحات طبیعی درباره آن به سختی قابل پذیرش می‌باشد. مقامات دولت بوش در طی دوران زمامداری خود سعی کرده‌اند که از نظر سیستماتیک و انرژیک بیش از نیم قرن قانونگذاری درباره مسایل زیست محیطی را نادیده بگیرند . آنچه که بیشتر شوکه کننده است این است که آنها نتوانسته‌اند از محیط زیست حتی در زمانی که منافع گروه‌های ذی نفع در خطر نبوده است حمایت کنند. می‌توان گفت که چیزی بیشتر از حد معمول در جریان است.
ایده اصلی این است که مسایل زیست محیطی مورد توجه آمریکایی‌ها قرار گرفته است، حتی آنهایی که درباره محیط زیست بی‌توجه بوده‌اند یا ابراز همدردی نکرده‌اند، اکنون چنین نیستند، دموکرات‌ها و جمهوریخواهان مانند هم آموخته‌اند که باید از این امور درس بگیرند که آنچه که آنها وارد آب، هوا و خاک می‌کنند وارد بدن و خون خودشان می‌شود. در حال حاضر آمریکایی‌ها بیشتر به این امر توجه می‌کنند که باید زمانی که تصمیمات زیست محیطی، گرفته می‌شود باید همه آنها محتاط و هوشیار باشند. این یکی از مهمترین موفقیت‌های حرکت‌های زیست محیطیمی باشد. در حال حاضر مل نمی‌خواهیم که کسی کارا بودن قواعد محیط زیست را مورد پرسش قرار دهد و اگر ما چنین چیزی را بشنویم مثل اینست که کسی قواعد مربوط به کار کودک را مورد پرسش قرار داده است یا اینکه درباره پایان قواعد تبعیض نژادی به پرسشگری پرداخته است. سیاست‌های زیست محیطی دولت بوش به سختی قابل پیگیری هستند چون آنها در برابر این موضعگیری‌های عمومی و اعتقادات گریز پذیر می‌نمایند.
مشکل بهداشت عمومی
به سابقه دولت بوش توجه کنید مثلا در مورد مواد سمی بیاندیشید. بیشتر ما در بدن خود جیوه، دیوکسین و سرب داریم که از نظر علمی بیش از حد طبیعی می‌باشد. در حال حاضر مادران باردار آمریکایی بیش از شش برابر حد طبیعی در بدن خود جیوه دارند و خطر نارسایی یا بیماری جنین آنها را تهدید می‌کند که این خطرات عامل کوری، عقب ماندگی ذهنی، بیماری کلیه و احتمالا اوتیسم می‌باشد. این بیماری‌ها برای درمان نیاز به هزینه‌های سنگین دارند و ما باید تمام هزینه‌های آنها را بپردازیم.
به خاطر آلودگی جیوه تمام ماهیان در 19 ایالت قابل خوردن نیستند و حداقل در 48 ایالت تعدادی از ماهیان ناسالم می‌باشند ما می‌دانیم که بیشتر این جیوه از کجا می‌آید ... از نیروگاه‌های برق ذغال سنگی و ما نمی‌دانیم که چگونه باید آن را پاکیزه کنیم فناوری این کار قابل حصول می‌باشد و مهیاست. اما اولین موردی که بوش هنگامی که وارد دفتر کار خود شد، انجام داد حذف قواعد تنظیم کننده خروج جیوه بود.
می‌توان در کنار جیوه، لیستی از دیگر مواد سمی را هم مرتب کرد. بوش بوروکرات‌هایی را انتخاب کرده است که اجازه می‌دهند در‌ آب آشامیدنی ما سطوح بیشتری از آرسنیک وارد شود، 20 برابر پرکلرات بیش از آنچه آژانس حفاظت محیط زیست (ای پی ای) مجاز تشخیص داده است، وارد آب آشامیدنی شود و سطح آلودگی به وسیله علف کش آترازین هم 12 برابر بیشتر شود. کاپتان شیمیایی که در علف کش‌های خانگی پیدا می‌شود هم نادیده گرفته می‌شود. این ماده را می‌توان یکی از سموم مسموم کننده انسانی دانست ولی افراد دولت بوش سعی می‌کنند که آن را بدون اثر ثابت شده بر بدن انسان معرفی کنند. معیارهای مربوط به رها‌ سازی سلنیوم هم نادیده گرفته می‌شود، چون ما می‌دانیم که این ماده باعث ناهنجاری و مرگ بسیاری از گونه‌های آبزی می‌شود. کودهای شیمیایی که ما در مواد غذایی خود به کار می‌بریم حاوی سطوح بالای سموم می‌باشد. آژانس حفاظت محیط زیست هم به جای بکار بردن یک آزمایش ده مرحله‌ای در مورد مواد فسفری، ارگانیک خطرناک برای کودکان به یک آزمایش سه مرحله‌ای بسنده کرده است. دولت بوش با بازنویسی شروط قانون کنترل کیفیت هوا به آلوده‌ کنندگان صنعتی اجازه داده است که مواد آلاینده ازن و ذرات شیمیایی بیشتری را وارد هوا کنند که عامل میلیون‌ها مورد از بیماری آسم و هزاران مرگ در هر سال است.
مقررات زیست محیطی خلاق هم با توجه به وجود این رییس جمهور مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرند. سازمان‌های نظارتی فدرال هم کار خود را به درستی انجام نمی‌دهند، بنابراین زمینه‌هایی که مدت‌ها در معرض مواد آلاینده قرار داشته‌اند پاک نمی‌شوند، نیروگاه‌های ذغال سنگی قدیمی تمیز نمی‌شوند و مه دود فتوشیمیایی بیشتری در جو آزاد می‌شود. مشکلات زیست محیطی جدید هم مورد توجه، تحقیق یا مداقه قرار نمی‌گیرند. بهترین مثال هم در این مورد آلودگی هوای جهانی است. در غرب، ذوب شدن توده‌های برف باعث طوفان‌هایی شده است که ما در تابستان‌ها انتظار آنها را داریم.
پیچیدگی شرایط وخیم‌تر می‌شود
سلامت بشری تنها مورد حیاتی نیست که باید به آن توجه کرد. من در خانه خودم در یوتا مناظر طبیعت و زیست بوم‌هایی را می‌بینیم که بورس بازان نفت و گاز،‌ جاده سازان، شرکت‌های الوار و معدن،‌ رانندگان وسایط نقلیه سنگین و تاسیسات ‌هسته‌ای که می‌خواهند مواد آلوده خود را در صحراهای ایالات متحده دفن کنند، آنها را آلوده ساخته‌اند. می‌توان گفت که تمام این اقدامات را با عبارات اورولی می‌توان تفسیر کرد: سیاست‌هایی که باعث می‌شوند که آلودگی مستقیما وارد ریه‌های ما شوند با بی شرمی ابتکار آسمان پاک نامیده می‌شوند با سیاست‌هایی که زمین را آلوده می‌کنند و مثلا می‌خواهند که درختان را با فرستادنشان به حیات‌های الوار و کاغذ از خشم طبیعت حفظ کنند با سر عنوان "جنگل‌های سالم" توجیه می‌شود.
دفتر مدیریت زمین در دولت بوش که مسوولیت مدیریت میلیون‌ها جریب از زمین‌ها را در اختیار دارد اعلام کرده است که اولویت اولش اجازه دادن به حفاری‌های جدید در صنایع نفت و گاز می‌باشد. می‌توان گفت که نوعی بورس بازی آسیب رساننده در حال رونق است که حتی به پارک‌های ملی و مناطق حفاظت شده هم رحم نمی‌کند. در کلرادوی غربی گله داران در حال دادن زمین‌های خود به شرکت‌های حفاری نفتی هستند که دارای حقوق حفاری سطحی هستند. این شرکت‌ها اکنون باخیال راحت در حال انتقال تجهیزات خود به چراگاه‌های خصوصی بدون اجازه یا اعلام قبلی هستند.
بسیاری از مناظر که ما تا کنون دست نخورده باقی مانده است را می‌توان در آینده طوری ترسیم کرد که در آن جاده‌های نفتی وجود دارد و به چاه‌های خالی نفت متهی می‌شود. اما می‌توان استدلال کرد که هیچکدام از این منابع هم از وابستگی فزاینده ما به نفت خارجی نخواهد کاست.
بوش سیاستی با عنوان "هیچ جاده‌سازی را پشت سر نگذار" دارد که این سیاست به ویژه در بخش مربوط به جنگل‌ها مشهود بوده است. او در سال 2005 قانون با عنوان "قانون بدون راه"‌ را عوض کرد که در زمان دولت کلینتون تصویب شده بود و هدف از آن حفاظت از جنگل‌های فدرال بود. با نفی این قانون جنگل‌های فدرال به مانند جنگل‌های کنونی می‌شود که کیلومتر‌ها جاده در آن کشیده شده است و به شاهراه‌های عمومی ختم می‌شود. زمانی که این قانون در دوران بوش تصویب شد میلیون‌ها پیام حمایت‌آمیز به دفتر خدمات جنگل‌ها رسید که در طول تاریخ بی‌سابقه است. حال آن قانون فسخ شده است و حداقل در یوتا 4 میلیون جریب جنگل بدون جاده آماده جاده‌سازی است تا راه برای شرکت‌های الوار، انرژی و معدن باز شود تا آنچه که می‌خواهند انجام دهند. اثر منفی این قانون حتی در حیات وحش شمال غربی بیشتر می‌باشد. جایی که رودخانه‌ها و جریاناتی وجود دارد که مقادیر زیادی ماهی سالمون در آن به تلاش برای بقای خود ادامه می‌دهند.
شما به هر جایی که نظر می‌کنید جنگ دولت بوش بر علیه طبیعت مخالفت عمومی را بر انگیخته است. منطقه یوتا چنان گنج‌های طبیعی قابل توجهی را در خود جای داده است که به مانند بریس، صهیون، آرچز، کانیونلند و پارک‌های ملی کاپیتول ردیف می‌باشد و همچنین قابل مقایسه با بنای ملی استیرکیس اسکلانتر می‌باشد و نیمه جنوبی آن خشک و مجزا می‌باشد و ظرفیت کمی برای حفاری انرژی، الوار و معدن دارد و با این وجود صخره‌های سرخ زیبایی آن را پوشانده است. نه میلیون جریب از این زمین شامل قواعد حفاظت محیط زیست می‌شود و سالانه میلیون‌ها نفر مشتاق و علاقه‌مند از این مناطق بازدید می‌کنند. دلارهای تفریحی که در اینجا تولید می‌شوند بسیار بیشتر از موتورهای تخریب‌کننده صنایع تولید درآمده می‌کنند.
راه منتهی به جهنم با مداخلات پوشیده شده است.
در ماه مارس 2003 تحت پوشش حمله ایالات متحده به عراق، وزیر کشور دولت بوش گیل نورتون تفاهم نامه‌ای را با فرماندار وقت یوتا مایک لیویت (که پس از آن رییس ای پی ای شد و اکنون وزیر بهداشت است) امضا کرد که بر مبنای آن دولت اجازه یافت که بگوید بسیاری از راههای کثیف و آلوده در واقع "شاهراه" هستند که این امر تحت قانونی مبهم با نام آرایس 2477 صورت گرفت. این قانون در قرن نوزدهم تصویب شده بود و اجازه می‌داد که متقاضیان به زمین‌های معدنی دسترسی داشته باشند. این موافقتنامه باعث می‌شود که نقشه‌های گمراه‌کننده کمیسیون‌های حومه یوتا اعتبار داشته باشد، آنها در این نقشه‌ها جاده‌هایی را نشان داده‌اند که به صخره‌ها و میان رودخانه‌ها کشیده می‌شوند. هر کوره‌راهی که جیپ‌‌‌‌ها به سختی از آن بالا می‌رفتند یا قاطرها با زحمت زیاد خود را به بالای آن می‌رساندند اکنون به راهی تبدیل خواهد شد که سیاستمداران می‌خواهند که پای صاحبان معادن، چاه‌های نفتی و گله‌داران را به آنجا باز کنند تا جای زمین‌های وحشی سرخ "بی حاصل" را بگیرند.
در همان هفته بدون لحاظ کردن مسایل حقوقی،‌ بین نورتون و لیویت این موافقتنامه به امضا رسید و میلیونها هکتار از زمین‌هایی را که با توجه به قوانین کنگره از لحاظ زیست محیطی حفظ می‌شد، در بر گرفت. تنها در ایالت یوتا شش میلیون جریب زمین که تحت چنین قواعدی حفاظت می‌شد، دیگر مشمول چنین مقرراتی نمی‌شود. با توجه به قانون حیات‌وحش مصوب 1964 میلادی، در حال حاضر "حیات وحش" دیگر معنا و مفهوم خود را از دست داده است.
قانون نورتون و لیویت نشان داد که استراتژی‌های نوعی دولت بوش به معنای اتخاذ تدابیر غیر مردمی می‌باشد که در برابر مداقه یا مداخله عمومی می‌توان مقاومت ندارد و حتی با توجه به قضات طرفدار بوش در دادگاههای قانونی هم قابل دفاع نمی‌باشد. با توجه به تجربیات گذشته اثبات شده است که اگر یک دادخواست قضایی علیه بوش مطرح شود، تاسیسات بوروکراتیک بوش می‌تواند آن را به خارج از دادگاه منتقل کند و پس از آن هم تفاهم نامه‌ای را با شما به امضا می‌رسانند که به دور از چشم عموم از تلویزیون پخش می‌شود. آخرین حرکت دولت بوش تلاش برای حذف قانون سیاست ملی زیست محیطی بوده است. بر مبنای این قانون مردم می‌توانند در انجام سیاستهای زیست محیطی موثر باشند.
بنابراین جای تعجب نیست که دولت بوش زمینهای عمومی را به دست شرکت‌های دیوانه نفت و گاز داده است که هیچ محدودیتی برای خود نمی‌شناسند. سیاست او برای تبدیل زمین‌های عمومی به معبر وسایل نقلیه جاده‌ساز و جایگاه پارک آنها کمتر قابل فهم می‌باشد اگر چه ظهور خطر او آر وی (ORV) زیاد مورد توجه مردم نیست اما بسیاری از محافظه‌کاران بر این باورند که خطر این ماشین‌آلات به مانند خطر سنتی صنایع نابود کننده مواد اولیه می‌باشد.
به عنوان مثال در ایالت یوتا به تنهایی تعداد این ماشین آلات و مالکیت آنها از ده هزار عدد در سال 1979 به 150 هزار وسیله در حال حاضر رسیده است و این وسایل در حال حاضر بزرگتر شده‌اند و رانندگان آنها بدون توجه به اثرات تخریبی آنها تمام زوایای زمین‌ها را با آنها می‌کاوند وسایل نقلیه آنها باعث فرسایش می‌شوند، زمین‌های حاوی خاکهای نیتروژن دار را تخریب می‌کنند و باعث گسترش گونه‌های مخرب و هجومی مانند علف هرز که گیاهان بومی را نابود می‌کنند و سوخت آتش‌سوزیهای جنگلها هستند. اثرات تخریبی که آنها بر صورت مناظر طبیعی داشته‌اند آنقدر بالا بوده است که برخی از آن به تعبیر پوشاندن مجسمه آزادی با کربن می‌کنند. لابی او آر وی که از تولید کنندگان و رانندگان تشکیل شده بود اکنون به مانند لابی صنایع نفت و گاز نیرومند می‌باشد. دولت بوش در این باره مقصر است. طرفداری از محیط زیست، زمینهای عمومی و پارکهای طبیعی هنوز هم محبوب می‌باشد. (حتی در یوتا که سابقه خوبی از حفاظت از حیات وحش ندارد، نظرات نشاندهنده حمایت عمومی از این امر می‌باشد). با این وجود قواعد مدیریت منابع که دفتر مدیریت زمین‌ها بکار می‌گیرد تا چشم‌اندازهای طبیعی را حفظ کند مورد تجدید نظر قرار گرفته‌اند و به شرکتهای او آر وی اجازه می‌دهند تا زخمهای خود را بر پیکر منابع طبیعی بکارد.
می‌توان گفت که بزرگترین میراث منفی دولت بوش سابقه آن در نابودی علم حفاظت محیط زیست می‌باشد. در این باره می‌توان گفت که متخصصان و دانشمندان دولتی گزارشها را سانسور می‌کنند، شوراهای علمی مشورتی را از بین می‌برند و شواهد راکتمان می‌کنند (شورای دفاع از منابع ملی چندین نمونه از اینها را دروب سایت خود آورده است) می‌توان گفت که هیچ دولتی به اندازه دولت بوش به نقش علم و دانش در مسایل زیست محیطی بی‌احترامی نکرده است.
شما هم می‌توانید به جهنم بروید.
دولت بوش در زمانی به قدرت رسید که از سیاستهای دولت قبلی انتقاد می‌کرد و آنرا بی‌صلاحیت و تحریب کننده می‌دانست. از زمانی که بوش به قدرت رسیده‌ است سعی کرده است که وقت خود را روی برنامه‌های جدیدش معطوف کند. چیزی که طوفان کاترینا ثابت کرد این بود که این برنامه‌ها بی معنی می‌باشد. زمانی که به سیاستهای زیست محیطی دولت بوش توجه می‌کنیم به نظر می‌رسد که این سیاستها ارزش‌ها و عقاید اساسی را که در بیش از نیم قرن گذشته مورد توجه بوده است را نادیده می‌گیرند.
آنچه که روشن است اینست که دولت بوش به عقاید بسیاری از آمریکاییان احترام نمی‌گذارد و مبنای آن اعتقادات این است که کیفیت زندگی ما مستقیما به محیط زیست ما بستگی دارد. تفاوت در دیدگاههای فلسفی درباره رفتارهای تخریبی، نقش دولت و بهترین ابزار جلوگیری از تخریب باعث شده است که رهیافت‌های مختلفی درباره سیاستهای دولت ایجاد شود - مثلا در مورد اینکه آلودگی را با تغییر محرک‌های بازار عوض کنیم یا با تصویب قوانین بر آن فائق آییم، خود دیدگاههای متفاوتی را موجب شده است. در حال حاظر هم جمهوری‌خواهان نیاز به سیاستهای زیست محیطی را رد نمی‌کنند. چه اتفاقی افتاده است؟
پاسخ این پرسش آشناست: موقعیت بوش به عنوان یک بنیادگرای مسیحی مشخص‌کننده این وضعیت می‌باشد - مشتاقانی که می‌گویند وحی و الهام تنها راهنمای سیاست خارجی می‌باشد و اینکه طبیعت تنها مرحله رهایی بشر می‌باشد - افرادی مانند تام دی لی که به طور عام اعلام داشته‌اند که به تکامل ایمان ندارند یا سایر جمهوری‌‌خواهان یا رهبران کنگره که از ائتلاف مسیحی حمایت می‌گیرند از این فکر حمایت می‌کنند. سخنگوی کنگره دنیس‌ هاسترت، بیل فرست، کریستوفر تاکس، راب پورتمان، میچ مک کانل، کی‌هاتچینسون، ریک سانتورم، جورج آلن و بسیاری دیگر از سناتورها که درباره محیط زیست سخن می‌گویند مانند طالبان آمریکایی هستند.
رییس جمهور ما اخیرا اعلام کرده است که هیات منصفه هنوز خارج از تکامل می‌باشد. فشار دولت برای موجه جلوه دادن مبنای نظری خود و اعتبار دادن به نظریه تکامل اثرات زیادی را بر قوانین زیست محیطی داشته است. اگر شما به علوم تکاملی اعتقاد نداشته باشید، نمی‌توانید قواعد بوم شناختی را که مبنای قواعد و سیاستهای زیست محیطی است را هم نخواهید فهمید. زمانی که زیست‌شناسان طرفدار محیط زیست درباره گونه‌ّهای در حال خطر با انقراض صحبت می‌کنند، بنیادگرایان به این صحبتها با شک و تردید می‌نگرند. ارزش تنوع زیستی به عنوان معیاری برای سلامت زیست محیطی مورد توجه عده کمی از آنهایی قرار می‌گیرد که باور ندارند که تنوع گونه‌ها نقش مهمی در رفع فشار و بی‌نظمی اکوسیستم دارد.
در حقیقت بنیادگرایان مسیحی برای علوم زیست شناسی تحقیر قائل هستند و در نظر آنها این علوم چیزی جز کافر بودن و بی‌خدایی نیست که می‌خواهد دستور کار خود را بر پرستش طبیعت استوار کند. آنها در این زمینه دانشی ندارند. سیاستمداران پدر سالار یوتا حتی نمی‌توانند کلمه طرفداری از محیط زیست را به درستی تلفظ کنند و آنرا طوری تلفظ می‌کنند که شبیه یک بیماری روانی تلفظ می‌شود. با این وجود آنها کلمه "شدید" را به عنوان صفتی برای این اسم بکار می‌برند.
اگر شما به این اعتقاد داشته باشید که خداوند شما را آفریده است و به شما آموخته است که حاکم بر طبیعت باشید آنگاه شما باید بدانید که می‌توانید که می‌توانیدبر جهان طبیعت مسلط شوید. اگر شما منتخب خداوند باشید، بنابراین نباید نگران این باشید که خداوند چگونه برای شما منابع را فراهم می‌آورد هر چقدر که تعداد شما زیاد باشد. خداوند می‌تواند قوانین طبیعت را عوض کند که بخشی از طراحی هوشمندانه است. بنابراین شما نباید درباره محدودیتهای طبیعی یا سموم زیست محیطی نگران باشید چون خداوند شما را در برابر بیماریها حفظ خواهد کرد.
اگر شما باور دارید که پایان جهان معلوم است، بنابراین چرا پیش از آنکه آنرا از دست بدهید از آن استفاده نکنید؟ اگر شما باور دارید که در پایان جهان، حضرت مسیح می‌آید و شما را به لذت و خوشی می‌رساند، بنابراین آن زمان را برسانید. زمانی که تیم لی هی بنیادگرا در رمان پر فروش خود درباره "جامانده‌ها" سخن می‌گوید، بیان می‌دارد که اینها افرادی هستند که حضرت مسیح را به عنوان نجات دهنده خود قبول ندارند.
شاید بزرگترین شکاف بین نظام اعتقادی بنیاد‌گرایان و طرفداران محیط زیست در این باشد که بنیادگرایان به حقیقت مطلق باور دارند و هیچ شک و شبهه‌ای را نمی‌پذیرند اما نگرش اصلی طرفدار محیط زیست این است که ممکن است جهان پیچیده‌تر از آن نباشد که ما می‌اندیشیم. بلکه پیچیده‌تر از آن باشد که ما می‌توانیم فکر کنیم. از نظر آنها حتی کم اهمیت‌ترین گونه‌ها ممکن است روزی برسد که نقشی مهم در وجودشان پیدا شود.
بنابر دیدگاه سیاسی بوش آینده به آنها تعلق دارد، طبیعت در اختیار ما قرار دارد تا از آن استفاده کنیم، خداوند آنرا برای ما قرار داده است و بی‌باوران احمق آنرا نمی‌پذیرند، مانند آنها که آوارگان نیوارلئان را تنها گذاشتند. ما شانس خود را داریم. اما گوش دادن به دانشمندان، باور به دایناسورها یا درختان بزرگ و جغدهای خالدار ما را از حقیقت دور می‌کند. در حقیقت بوش با این کار جنگ مقدسی را علیه طبیعت آغاز کرده است.
حمله بوش به محیط زیست جنبه‌های متنوعی دارد. بنیادگرایان به بوش نیروی سیاسی می‌دهند، شرکتهای رسته‌ای او بدون پروا زمین را برای منفعت خود ضایع می‌کنند و بنیادگرایان سعی می‌کنند که در طبیعتی که طرفداران محیط زیست آنرا دوست دارند آرسنیک رها کنند. باقی ما هم البته تنها مانده‌ایم.
درباره نویسنده:
چپ وارد دستیار مدیر سیستم کتابخانه عمومی سالت لیک سیتی می‌باشد. او یک فعال سیاسی است و رهبری مناقشه‌ای برای جلوگیری از تبدیل شدن صحرای حوزه رودخانه بزرگ را به جایگاه دفن زباله‌های اتمی داشته است. او مولف افق آرزوها: سه دیدگاه برای بهبود زمین آمریکا (انتشارات آیلند) می‌باشد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات