تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱۳۸۹ - ۰۹:۱۰  ، 
کد خبر : ۱۸۸۸۳۷
خاطراتی از زندگانی بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی قدس سره الشریف

امام در رویارویی با مصیبت‌ها


امام در رویارویی با مصیبت‌ها
برخورد امام با شهادت فرزندشان به قدری استثنایی و فوق العاده بود که می توانم بگویم بزرگترین و یا حیرت انگیزترین پدیده ای که من شخصا می توانم درخصوص شخصیت امام نقل کنم ، برخورد بسیار خدایی و انسانی امام با این جریان بود.
هیچ کس امام را در حادثه شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی خارج از محیط اندرون ، در حوزه درسی و در ملاقاتهای بیرونی که با مراجعان داشتند ، گریان ندید. کسی اشک امام را به خاطر شهادت فرزندشان ندید.
اولین واکنشی که امام نسبت به این حادثه داشتند ، همان تعبیر زیبای ماندنی است : « مصطفی امید آینده اسلام بود».
این تعبیر نشان می دهد امامی که همه چیزش را به خاطر اسلام و خدا می داند و خودش را آماده فداکاری و محرومیت کرده است ، چقدر نسبت به فقدان کسی که امید آینده اسلام بود ، رنج می برد. مع ذلک ، سه مرتبه در یک حالت عرفانی و استثنایی بود ، دستشان را بر روی زمین گذاشتند ، به دستشان خیره شدند و سه مرتبه « انالله و اناالیه راجعون » را خواندند.
وقتی این حرکت را برای یکی از علمای وارسته عرفان نقل کردیم ، ایشان گفتند : این حالت ، حالتی بود که امام خیره شدند و یکمرتبه تمام علاقه و محبتی که به فرزندشان داشتند ، به خاطر خدا از قلبشان بیرون رفت و به جای آن مهر و اراده خداوندی قرار گرفت . خودشان را خالی کردند و خدا را به جایش قرار دادند و در نتیجه راحت شدند.
حاج آقا مصطفی خیلی مودب بود. همیشه وقتی به منزل وارد می شد دست مادرش را می بوسید. هیچ گاه نسبت به پدرش هیچ گستاخی را تحمل نمی کرد. همان طور که تعبیر کردم ، سپری نیرومند و بازویی توانا در کنار پدر بود; یعنی ، تمام تیرهای تهمت و فتنه ، تمام حملات و گستاخیهای دیگران نسبت به امام را به جان می خرید و امام را مصون نگه می داشت و از ایشان دفاع می کرد.
بعد از حادثه شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی ، مراسم زنانه در منزل مرحوم حاج آقا مصطفی و مراسم مردانه در منزل امام برگزار شده بود. امام هیچ چیز فوق العاده ای را در جریانات بعد از شهادت حاج آقا مصطفی قائل نشدند; مثلا ، بنای امام بر این بود که اگر در تشییع جنازه ای شرکت می کردند ، در جایی که جنازه را برای حرکت دادن قرار می دادند ، پنج دقیقه می نشستند و دیگر آنکه جنازه را به مسافت بیست تا پنجاه متر احترام می گذاشتند و تشییع می کردند. بعد هم از جمعیت فاصله می گرفتند و به خانه برمی گشتند; برای فرزندشان هم همین کار را کردند.
مرسوم است که بستگان میت برای اولین مرتبه که بر سر مزار میت می روند ، وضعیت فوق العاده ای دارند. امام هر شب به حرم مشرف می شدند ، آن شب هم به حرم رفتند و زیارتشان را خواندند. از حرم بیرون آمدند ، بر سر مزار فرزندشان که در نجف دفن است ، رفتند. مزار در مقبره مرحوم آیت الله کمپانی معروف ، فیلسوف بزرگ ، پشت مقبره علامه حلی واقع شده است امام خیلی راحت بر سر مزار آمدند و نشستند ، درست مثل زمانی که بر سر مزار کسی دیگر می آمدند و می نشستند. گفتند : « قبر مصطفی کدام است » قبر را نشان دادند و ایشان فاتحه خواندند. بعد هم به حاضران گفتند که برای مرحوم کمپانی نیز فاتحه بخوانند و خود نیز این کار را انجام دادند. و پس از آن برای آشنای دیگری نیز که در آنجا دفن شده بود فاتحه خواندند ، بلند شدند و برگشتند ، درحالی که تمام جمعیتی که آنجا حضور داشت ، بی تابی و گریه می کردند اما امام با حرکات آرام و راحت خود به همه آنها در واقع فرمان سکوت و آرامش می دادند. از آنجا برگشتند و عوض اینکه به منزل خودشان بروند به منزل عروسشان رفتند ، یعنی منزل مرحوم حاج آقا مصطفی که مراسم زنانه در آنجا برگزار شده بود. قبلا هر وقت ایشان به منزل حاج آقا مصطفی می رفتند ، او جلو می آمد و استقبال می کرد. این بار تا به داخل رفتند ، عروسشان جلو آمد و گفت : « ببخشید مصطفی نیست تا از شما استقبال کند. » سپس اشک ریخت . امام تحمل کردند و رفتند و نشستند و به عروسشان و همسرشان (مادر شهید) با قاطعیت و سرسختی گفتند : « صبر کنید! به خاطر خدا صبر کنید.»
دو جور صبر داریم : صبری هست که دشمن شماتت نکند و شاد نشود از این رو صبر می کنیم و خود را استوار نگه می داریم ، یک بار هم به خاطر خدا صبر می کنیم . خدا امانتی نزد ما داشت که آن را گرفت .
به نظر من اگر این حادثه پیش نمی آمد و این رخداد نبود ، ما این بعد از شخصیت امام را تحمل در مقابل مصیبتها بود و فنای جدی در مشیت و خواست و رضایت الهی ، کشف نمی کردیم . به اعتقاد من این برجسته ترین حالت بود.
هر دو خنده‌مان گرفت
مرحوم حاج آقا مصطفی تعریف می کردند که : « ما (ایشان و پدرشان حضرت امام ) توی بحث هایی که می کردیم گاهی که بحث جدی می شد جدال و بلند صحبت کردن و پافشاری روی مواضع پیش می آمد. کسانی که مراقب امام بودند و از طرف دولت ترکیه ملازم ایشان بودند مامورینی بودند که به امام علاقه مند شده بودند و یک حرمت ویژه ای در دلشان نسبت به امام ایجاد شده بود و این را بروز می دادند. در یک فرصتی آن ها تصور می کردند من با پدرم دعوایمان شده و آمده بودند به طرفداری از امام با من دعوا کنند که تو چرا داد می زنی ، چرا فحش می دهی و از این حرف ها; نمی دانستند ما چه می گوییم که هر دو خنده مان گرفت . گفتیم نه ، این ها مباحث علمی است و این رسم است که در بین هم مباحثه ای ها و کسانی که بحث علمی می کنند اصرار و پافشاری روی مواضع هست و در نهایت به یک نتیجه ی منطقی می رسیم . شما نگران نباشید. ما با هم دعوا نمی کنیم ! »
دو خاطره از سیدمحمود دعایی
انسان دوستی بی‌مرز
فطرت پاک و تمام مستضعفان و همه آزادگان جهان و حتی غیرمسلمانها ، مجذوب انسان دوستی ، آزادگی ، وارستگی و جاذبه معنوی امام بود و شعاع این جاذبه تا اعماق زندانهای نژادپرستانه آمریکا و آفریقای جنوبی نفوذ کرده بود; تا آنجا که یکی از محله های معتبر آمریکا طی گزارشی از یکی از زندانهای آمریکا به این واقعیت اعتراف کرده ، همراه با این گزارش ، عکسی را به چاپ رسانده بود که نشان می داد یک زندانی سیاهپوست عکس حضرت امام را در سلول خود بالای سرش نصب کرده است.
در طی سالهای بعد از انقلاب ، هزاران نامه از مردم غیرمسلمان در سرتاسر جهان بویژه از سیاهپوستان و سرخپوستان و ملتهای دربند برای حضرت امام به دفتر رسید که هر یک با زبانی ، شور و شوق و عشق و علاقه خود را به امام ابراز می داشتند و برخی خواستار کتب و آثار و بیوگرافی امام و یا کتابهای اسلامی و قرآن بودند.
گروهی نیز طالب عکس و امضای حضرت امام یا نصیحت و اندرز و یا قطعه ای از لباس و وسائل شخصی حضرتشان بودند.
حضرت امام نیز در مقابل ، آنان را مورد محبت و تفقد قرار می دادند و ضمن آن ، بعضی موارد را به طور شخصی جواب می دادند. ایشان اجازه فرموده بودند که در سایر موارد ، برحسب تناسب و درخواست به وسیله دفتر یا وزارت امورخارجه یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، پاسخ شایسته همراه با قرآن مترجم و یا کتابهای درخواست شده ـ تا حدی که از جهت متن و ترجمه مورد اطمینان باشد ـ برای آنان فرستاده شود.
یکی از این موارد نامه ای بود که از سوی دانش آموزان مدرسه « اسپرینگ دال » واقع در « ارکانزاس » آمریکا همراه با یک جفت جوراب برای حضرت امام فرستاده شده بود و ضمن آن تقاضا کرده بودند که حضرت امام یک جفت جوراب مستعمل و کهنه یا هر لباس دیگری را از خودشان که بی ارزش و کهنه باشد ، برای آنان بفرستند.
نامه مذکور بعد از ترجمه ، همراه با جوراب خدمت امام تقدیم شد. معظم له به جای فرستادن جوراب یا لباس ، دستور فرمودند ، کتابی که بویسله کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از سخنان پیغمبر اکرم (ص) در رابطه با کودکان تهیه شده بود ، ترجمه و همراه با نامه ای که در زیر ، متن آن به نظر می رسد ، برای آنان فرستاده شود.
پاسخ امام:
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
« فرزندان عزیز خوب دبیرستان اسپرینگ دال ایالت ارکانزاس آمریکا; نامه محبت آمیز و هدیه ارزشمند شما عزیزان را دریافت نمودم ، من می دانم که سرخ پوستان و سیاه پوستان در فشار و زحمت هستند ، در تعلیمات اسلام فرقی بین سفید و سرخ و سیاه نیست ، آنچه انسانها را از یکدیگر امتیاز می دهد تقوی و اخلاق نیک است.
از خداوند بزرگ می خواهم شما فرزندان عزیز را موفق کند و به راه راست هدایت فرماید.
یک جزوه از کلمات نصحیت آموز پیغمبر بزرگ اسلام را که برای کودکان ایرانی هدیه داده اند برای شما عزیزان می فرستم و به شما دعای خیر می کنم . امید است در ارزشهای انسانی موفق باشید.»
روح‌الله الموسوی الخمینی
خاطره از: حجت الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات