تاریخ انتشار : ۰۹ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۰۱  ، 
کد خبر : ۱۹۳۱۴۵

کالبدشکافی سیاسی- امنیتی میرحسین موسوی

سلمان علوی‌نیک مقدمه: براساس سخن امام خمینی (ره) پیرامون انتخابات ریاست جمهوری که فرمودند: «اشخاص را هم ملاحظه سوابقشان را بکنید که قبل از انقلاب چه بوده‏اند، در حال انقلاب چه بوده‏اند، و بعد از پیروزى نسبى چه کردند و چه بودند. و پس از اینکه همه اوصافش را به دست آوردید و او را شخصى دانستید که لیاقت دارد براى یک همچو مسندى و مى‏تواند این مملکت را به طورى که خدا مى‏خواهد اداره کند تا آن حدودى که در اختیار اوست، و شخصى است که تعهد به اسلام دارد، اعتقاد به قوانین اسلام دارد، در مقابل قانون اساسى خاضع است و اصل صد و دهم ظاهراً که راجع به ولایت فقیه است، معتقد است و وفادار است نسبت به آن، یک همچو شخصى را شماها خودتان انتخاب کنید و گروههاى مردم را هم وادار کنید که یک همچو شخصى را انتخاب کنند و از تفرقه بپرهیزند. ممکن است که اگر شماها یا سستى کنید براى یک همچو امر مهمى و طورى باشد که به نظر بیاید که بى‏تفاوتید- اگر شد؛ بروید رأى بدهید، اگر نشد نروید- و یا گروههاى شما با هم اختلاف پیدا بکنند، ممکن است اشخاصى که لایق این مقام نباشند به این مقام برسند. این امرى است که بسته به نظر خودتان و باید با تمام قوا جدیت کنید که سرنوشت اسلام و مسلمین را به دست کسى که لایق براى این مقام نباشد، ندهید.» ما برای ماهیت شناسی کودتای سال 88 باید به کالبدشکافی سیاسی بانیان آن بپردازیم.

موسوی قبل از انقلاب
آقای مهندس موسوی سال 1320 متولد شد. پدر ایشان یک بازرگان چای بوده است.بازداشتی، مبارزه‌ای، احضاری، پرونده‌ای از ایشان وجود ندارد. یعنی ایشان سابقه مبارزاتی آشکار پیش از انقلاب ندارند. ایشان موقعی که انقلاب شد 37 ساله بودند. در واقع تمام افراد انقلابی در این سن حداقل دارای یک سابقه‌ی کوچک مبارزاتی بوده‌اند.
ایشان سال 1346 از دانشگاه شهید بهشتی تهران فارغ‌التحصیل می‌شود؛ پیش از انقلاب دانشگاه ملی بود. دانشگاهی بود مثل دانشگاه آزاد امروز. فقط فرقش با دانشگاه آزاد این بود که شما کنکور هم نمی‌دادید، هر که پول داشت و در واقع متمکن بود، پول می‌داد و در این دانشگاه ثبت نام می‌گرد. ایشان سال 1346 از دانشگاه ملی فارغ‌التحصیل می‌شود.
در سال 47 یک شرکتی را تأسیس می‌کند، شرکت معماری ساختمانی، برای ساخت و ساز به نام سمرقند. این شرکت سه نفر عضو هیئت مدیره دارد. نفر اول آقای مهندس عبدالعلی بازرگان پسر مرحوم بازرگان، نفر دوم حسن آلات پوش. حسن آلات پوش که می‌دانید از اعضای مجاهدین خلق بود. بعد مارکسیست می‌شود سال 55 در یک زد و خورد با ساواک کشته می‌شود. نفر سوم هم می‌شود آقای مهندس موسوی.
اثبات عدم مبارزه جدی موسوی با رژیم شاه : دلیل 1- آقای کروبی به هر حال کسی است که پیش از انقلاب سالها زندان بوده است. سن آقای مهندس موسوی هم طوری بوده که ایشان می‌بایست در این مبارزات می‌بوده با توجه به ادعاهای امروز. اما تنها چیزی که از ایشان پیدا کردیم پیش از انقلاب (این است که) ایشان یک نمایشگاه نقاشی سال 53 در حسینیه ارشاد برگزار می‌کند آن هم نه با اسم میرحسین موسوی. بلکه با اسم خودش و خانمش.
دلیل 2- آقای مهندس موسوی سال 56 به عضویت هیئت علمی دانشگاه ملی در می‌آید که می‌دانید آن موقع هر کس می‌خواست عضو هیئت علمی بشود بایستی یک تأییدیه‌ای از ساواک می‌گرفت. ایشان می‌شود گفت حداقل در پرونده‌اش در ساواک نکته منفی وجود نداشته و ساواک در سال 56 نسبت به ایشان نظر منفی نمی‌دهد.
خانم آقای مهندس موسوی که خانم زهره کاظمی هستند معروف به زهرا رهنورد، پدر ایشان یکی از امرای ارتش گذشته بوده، ارتش پهلوی، پدر ایشان از اساتید دانشگاه افسری بوده و خانواده بسیار متمولی خانواده کاظمی‌ها داشته‌اند. اصالتاً هم بروجردی‌اند. از کاظمی‌های بروجرد. ایشان سال 48 با آقای مهندس موسوی ازدواج می‌کند و سال 53 (این چیزی است که خودشان گفته‌اند سایت روز آنلاین) بعد از این که چند نفر از هیئت مدیره شرکت آقای مهندس موسوی بازداشت می‌شوند خانم زهرا رهنورد به همراه دو فرزندشان می‌روند آمریکا تا انقلاب و بعد از انقلاب بر می‌گردند.
پس آقای مهندس موسوی فردی با یک چنین سابقه‌ای است، یعنی اتصال ایشان پیش از انقلاب با نیروهای روحانیت و نهضت امام نیست اتصال ایشان با عبدالعلی بازرگان است با حبیب‌الله پیمان است با آلات پوش و اینها است .
موسوی و جنبش مسلمانان مبارز
«در سالهای 54-55 و پس از واقعه‏ی هولناک مربوط به سازمان مجاهدین خلق – بیانیه‏ی تغییر مواضع- تعدادی از اعضای سازمان مانند مهندس توسلی، عبدالعلی بازرگان مهندس میرحسین موسوی، حبیب‏ا... پیمان و ... از سازمان جدا شده و تشکل و گروهی به نام جنبش مسلمانان مبارز تاسیس کردند.» (جریانها و سازمان‏های مذهبی – سیاسی ایران، ص 80) .
در مقدمه‏ای مرامنامه‏ی جنبش مسلمانان مبارز آمده است: «جنبش مسلمانان مبارز در شرایط بحرانی تب‏وتاب انقلابی سال 56 و در ادامه رسالت فکری ومبارزاتی که نهضت خداپرستان سوسیالیست در دهه بیست ‏آغازگر آن بودند، موجودیت یافت». در بخش دیگری از مرامنامه‏ی آنها آمده است: «جنبش مسلمانان مبارز یک حلقه از زنجیری است به درازی نیم قرن در زمان، که با نهضت خداپرستان سوسیالیست آغاز و در جمعیت آزادی مردم ایران، حزب مردم ایران، جنبش آزادیبخش مردم ایران و جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران، تداوم یافته است. این حلقه‏ها همه از یک جوهر و جنس تشکیل شده‏اند و به مقتضای شرایط زمانی و ماهیت مبارزه مردم در نام و قالب و تشکیلات ویژه‏ای جای گرفته‏اند، آنچه ثابت و مشترک است، جوهره فکری است که در جهت واحدی پویا و متکامل به حرکت و رشد خود ادامه می‏دهد». (احزاب و جناح‏های سیاسی ایران امروز، ص 391-393).
بنابراین برای شناخت این «جوهره‏ی فکری» باید به دهه‏ی 1320 رفته و بررسی خود را از نهضت خداپرستان سوسیالیست آغاز کنیم.
در سال 1322 گروهی با این آرمان به صحنه ی سیاسی وارد شد که: «بایستی عدالت‏گرایی سوسیالیسم را به نفع اسلام، از کمونیست‏ها و حزب توده، مصادره کرد».
محمد نخشب با چنین ایده‏ای، «نهضت خداپرستان سوسیالیست» را تاسیس نمود. خداپرستان سوسیالیست از حضرت علی(ع) به عنوان «بزرگترین مرد سوسیالیست دنیا» یاد می‏کردند! در مقاله‏ای با همین عنوان که در شماره 29 روزنامه‏ی «مردم ایران» ارگان این گروه به چاپ رسید چنین آمده بود: «هفته‏پیش، هفته شهادت جانگداز کسی بود که هنوز دنیا نظیر او را به خود ندیده است، تعلیمات سوسیالیستی او تا آفتاب می‏درخشد»
با شروع نهضت‏های ملی شدن صنعت نفت و مبارزه‏ی با استعمار انگلیس، نهضت خداپرستان سوسیالیست به دو گروه تقسیم شدند. عده‏ای از آنها به رهبری جلال‏الدین آشتیانی از ورود به مبارزات سیاسی این دوره اجتناب کردند و اعتقاد داشتند که می‏بایست به خودسازی و تقویت مبانی عقدتی و ایدئولوژیک خود بپردازند. اما گروهی دیگر به رهبری محمد نخشب وارد گود مبارزات سیاسی شده و به منظور گسترش فعالیت‏های خود با «حزب ایران» به رهبری «الهیار صالح» ائتلاف کردند (1329). اما این ائتلاف مدت زیادی دوام نیاورد و دو سال بعد یعنی 1331، آنها از «حزب ایران» اخراج شدند.
اخراجی‏های از حزب، «جمعیت آزادی مردم ایران» را شکل دادند که آرا و نظراتش در روزنامه‏ی «مردم ایران» ، انعکاس می‏یافت. جمعیت آزادی مردم ایران از سال 31 تا کودتای 28 مرداد 1332 با همین نام به فعالیت پرداخت ولی پس از کودتای 28 مرداد و به خاطر فضای بوجود آمده برای آنها، مدتی مخفیانه با نام «نهضت مقاومت ملی» فعالیت کرد و اندکی بعد با نام «مکتب توحید» به فعالیت‏های خود رسمیت داد. بعدها «مکتب توحید» به «حزب مردم ایران» تغییر نام داد و تا اواسط دهه‏ی 40 با همین نام فعالیت کرد.
وجود اختلاف نظر بین اعضای «حزب مردم ایران» پیرامون اتخاذ مشی مسلحانه و قهرآمیز سبب شده بود تا برخی از اعضای حزب،‏علاوه بر عضویت در آن، گروهی دیگر با نام «جنبش آزادیبخش مردم ایران» را تاسیس کنند که درواقع دارای مشی‏مسلحانه در مبارزه بود. حبیب‏ا... پیمان در این باره می گوید: «در سال 1342 زمانی که نتوانستیم کمیته مرکزی حزب مردم ایران را به اتخاذ مبارزه مسلحانه و قهرآمیز علیه رژیم قانع کنیم، به اتفاق دکتر کاظم سامی، «جنبش آزادیبخش مردم ایران» یا «جاما» تاسیس شد بدون آنکه حزب مردم ایران را ترک کنیم. این جنبش زیرمجموعه‏ی همان «نهضت خداپرستان سوسیالیست» یا «حزب مردم ایران» بود.» حبیب‏ا... پیمان در مورد نحوه ی ورود آنها به سازمان مجاهدین خلق می‏گوید: «بعد از سال 1346 و آگاهی از وجود تشکیلاتی که بعداً مجاهدین خلق نام گرفت،‏اعضای شناخته شده‏ی جاما را ترغیب به پیوستن به سازمان کردیم... این ارتباط تا سال 54 که انشعاب مارکسیستی حزب مجاهدین خلق انجام شد،‏ادامه یافت.» (احزاب و جناح‏های سیاسی امروز، ص 401).
با خروج این طیف از سازمان مجاهدین، جنبش مسلمانان مبارز در سال 56 به عنوان ادامه‏ی راه، «نهضت خداپرستان سوسیالیست» توسط افرادی نظیر عبدالعلی بازرگان مهندس میرحسین موسوی، حبیب‏ا... پیمان و ... تاسیس شد. رهبر: پیمان.
ماهیت جنبش مسلمانان مبارز
حبیب‏ا... پیمان کتابی تحت عنوان «سوسیالیسم مردم ایران» با هدف پرکردن خلاء «راهنمای مبارزه» نوشت. در صفحه‏ی نخست کتاب آمده بود: «بنام خدا: سوسیالیسم مظهر حق‏طلبی و عدالتخواهی انسانهاست». در متن هم شرحی از چگونگی اوضاع اجتماعی- اقتصادی ایران آمده و تاکید شده بود که:......
«همه شئون اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ما باید متحول گردد و تنها سوسیالیسم است که قادر به چنین تحول ثمربخشی است.» «سوسیالیسم آرمانی انسانی است که به بهترین شکلی در این دوره از تاریخ می‏تواند وسائل اقتصادی موجود را به شکلی منطبق با منافع اکثریت مردم درآورد.» در صفحات دیگری از همان کتاب آمده است: «جنبش سوسیالیستی مرحله‏ی تکاملی نهضت ضداستعماری ملت ایران است.»
می‏کوشید تا نگرش دینی خود را در چارچوب آنچه از تجربه تفکر چپ در دنیا پدید آمده، هماهنگ با آنچه خود از متون دینی گزینش می‏کرد، شکل دهد، ‏این جریان تفسیر رسمی از دین را که روحانیت ومرجعیت ارائه می‏داد،‏نمی‏پذیرفت.
جنبش درآستانه‏ی انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس شورای اسلامی ضمن ائتلاف با سازمان مجاهدین خلق، لیست ائتلافی از نامزدها ارائه کرد. فصل مشترک دیدگاه‏های این گروه با سازمان مجاهدین خلق، مبانی التقاطی و چپ گرایانه مشترک این دو گروه و نیز برخی ازموضع‏گیری‏های آنها در قبال مسائل سیاسی روز بود .
هفته نامه‏ی امت، ارگان جنبش مسلمانان مبارز در تشریح ائتلاف با سازمان مجاهدین خلق، کاندیداهای این ائتلاف را «مترقی مکتبی» و هدف ائتلاف مذکور را «مقابله‏ی جدی با جریانات ساز شکارانه انحرافی» خوانده بود. پیش از آن نیز «امتی‏ها» در تلاش برای به تعویق انداختن تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی با سازمان‏ مجاهدین خلق، هم رای بودند. آنها تشکیل مجلس خبرگان را «سپردن قانون اساسی و مکتب و انقلاب به مجلسی که در شرایط استعمار و ارتجاع زدگی اجتماعی! انتخاب و تشکیل می‏شود.» توصیف می‏کردند .
حال می‏توان فهمید که چرا درسال 60، بنا به خاطرات آقای هاشمی، بهزاد نبوی که خود مائوئیست بوده و در زندان توسط مجاهدین خلق مسلمان شده بود! برای نخست‏وزیری مهندس میرحسین موسوی، تلاش می کرد. هاشمی در کتاب «عبور از بحران» می‏نویسد:
«چهارشنبه 29 مهر 1360 بهزاد نبوی و دو نفر دیگر از اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آمدند، برای منصرف کردن من از موافقت با نخست‏وزیری دکتر ولایتی و بیش از یک ساعت، صحبت کردند، نه آنها قانع شدند و نه من... بیشتر روی پرورش و مهندس موسوی تکیه می‏کنند.»
حتی حمایت نهضت آزادی از ایشان هم مبتنی بر همین زمینه‏های مشترک فکری است باتوجه به دفتر نخست از مجلد نهم اسناد نهضت آزادی، آنها تاسیس جنبش مسلمانان مبارز را انشعابی از خود می‏دانند ضمن آنکه، ابراهیم یزدی، دبیرکل فعلی نهضت آزادی، دوران دانش‏آموزی و فعالیت سیاسی دوره‏ی جوانی خود را در «نهضت خداپرستان سوسیالیست» سپری کرده بود.
جنبش مسلمانان مبارز و انقلاب
گزینشی برخورد کردن با خط امام، یکی از انتقادات جدی است که همواره به جنبش مسلمانان مبارز و اعضای آن وارد می‏شده است و البته مورد قبول خودآنها نیز است. حبیب‏ا... پیمان، دبیرکل جنبش درمصاحبه‏ای با روزنامه‏ی عصر آزادگان (7و8 و10/78) ضمن پذیرفتن برداشت گزینشی از خط امام می‏گوید: «ویژگی‏هایی که برای خط امام برشمردیم در عدالت خواهی و مستضعف‏گرایی مقاومت در برابر امپریالیسم، اعتماد به قدرت و حاکمیت توده‏ها، شوراها و تضمین آزادی و حقوق همه افراد و گروه‏ها متبلور بود. ارگان‏های جناح روحانیون حاکم به تندی به ما ایراد می‏گرفتند که خط امام شما، گزینش ومطابق دلخواه و سلیقه‏ی خود شماست. ما این واقعیت را انکار نکردیم، زیرا هر کس باید مطابق عقیده حقیقی خود حرف بزند و عمل کند. ما جوهره اسلامی انقلاب را در اصول قانون اساسی آنکه دربردارنده ارزشهای دینی و نه فقهی باشد تعقیب و جستجو کردیم.»
شورای سر دبیری روزنامه اطلاعات از احزاب و سازمانها و گروههای مختلف دعوت کرده بود تا نمایندگان خود را برای شرکت در یک "جلسه میز گرد وحدت" اعزام دارند.جنبش مسلمانان مبارز که یکی از دعوت شدگان است ضمن امتناع از شرکت در این جلسه طی جوابیه ا ی که در شماره 56 روزنامه "امت"ارگان رسمی جنبش به چاپ رسیده است دلایل عدم حضور خویش را بر می شمارد در این پاسخ نکات حایز اهمیتی وجود دارد که اندکی دقت در آنها می تواند بیان کننده چگونگی باور و اعتقادات این گروه باشد.
« اصل دوم مندرج در پیشنهاد جنبش بر این واقعیت متکی بود که مبارزه ضد امپریالیستی در عمل واقعیت عینی آن بدون شرکت وسیع میلیونها توده مستضعف و مبارز ایرانی عملی نیست و در حال حاضر هیچیک از سازمانها، نهادهاو احزاب قدرت بسیج توده ها را نداشته و عملا عاجز از هدایت این مبارزه عظیم هستند،تنها امام خمینی است که با برخورداری از حمایت و اعتقاد بی شایبه و گسترده توده های میلیونی همچنانکه قدرت استبداد را بکمک همین نیروها در هم شکست قادر است بسیج عمومی علیه امپریالیسم بعمل آورد. از این رو جنبه ضد امپریالیستی بدون شرکت و رهبری امام تحقق عینی نخواهد یافت.»"امت 56"
بنابر این به عقیده جنبش مسلمانان مبارز امام به عنوان یک ولی فقیه و رهبری که مبانی اسلام تبعیت از او را الزام آور و تکلیف نموده است مطرح نیست بلکه فقط کسی است که از نفوذ در میان مردم برخودار است و لهاذا تنها یک وسیله برای بسیج مردم می باشد نه چیز دیگر و چون مبارزه ضد امپریالیستی در حال حاضر هیچیک از سازمانها ، نهادها و احزاب قدرت بسیح توده ها را نداشته ...." یعنی اینکه اگر گروه ، حزب و یا نهاد دیگری وجود میداشت که مورد قبول مردم بوده و میتوانست آنها را بسیج کند ما از رهبری امام حرفی نمی زدیم ولی واقعیت این است که در حال حاضر مردم فقط از امام شنوایی داشته و تبعیت می کنند و همین مسئله ما را وادار ساخته است تا در جهت خواسته های خویش به قبول رهبری امام تظاهر کنیم.
جنبش در ادامه پاسخ خود میگوید : « در آن موقع متأسفانه هیچیک از سازمانها و گروهها این دعوت و شعار را جدی نگرفته و بالعکس بعضی بر ما خورده گرفتند که اولاً این شعار غلط است و باید شعار وحدت مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع باشد . ثانیاً امام خمینی کشش و ظرفیت و بینش رهبری مبارزه ضد امپریالیستی را ندارد .»" امت 56"
جواب میدهد :
"البته بعید بوده و هست که تنظیم کنندگان این نوع سؤالها ندانند که حمایت جنبش از رهبری امام در انقلاب ایران بمعنی مطلق شمردن شخص نبوده و لااقل بر یک واقعیت مسلمی مبتی است ، وواقعیتی که آنان هیچ دلیلی برای نفی و انکار آن نداشته و ندارند و انتصاباتی از آن نوع نمی تواند نفی کننده آن واقعیتها باشد " امت 56
جنبش مسلمانان مبارز و مجاهدین خلق
روزنامه امت شماره 16 مورخ 10/5/58 صفحه آخر خبر از انتشار نشریه مجاهد(ارگان سازمان مجاهدین خلق) داده و می نویسد «انتشار این نشریه گامی است در جهت بسط و گسترش فرهنگ اصیل و انقلابی اسلام. مطالعه این نشریه بر رشد و آگاهی متعهدین به انقلاب اسلامی خواهد افزود. مجاهد نقطه نظرات مجاهدین خلق ایران را پیرامون مسائل انقلاب بیان می دارد و رهنمودهای سازنده جهت تداوم انقلاب ارائه می دهد. موفقیت برادران و خواهران مجاهد را در انتشار این نشریه برای غنای فرهنگ انقلابی اسلام خواستاریم».
بنابراین از دید جنبش مسلمانان مبارز، سازمان مجاهدین خلق از فرهنگ اصیل و انقلابی برخوردار است و متعهدین به انقلاب از طریق روی آوردن به این فرهنگ اصیل و انقلابی اسلام که از سوی سازمان مجاهدین خلق عرضه می شود، به رشد و آگاهی خویش خواهند افزود.
مسئله نامزدهای مجلس شورای اسلامی یکی از مسائل روشن کننده بود، معرفی کاندیدا برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی با توجه به اهمیت آن نشان دهنده این است که معرفی کننده خواهان حاکمیت چه «خط فکری» در جامعه است.
جنبش مسلمانان مبارز افرادی چون مسعود رجوی، مهدی ابریشمچی، محمد شانه چی و... را به عنوان کاندیدا معرفی نموده و طی اطلاعیه ای که در روزنامه امت شماره 46 مورخ 8/12/58 درج شده است، از آنها به عنوان «کاندیدایهای مترقی و مکتبی و به منظور مقابله جدی با جریانات سازشکارانه انحرافی» یاد می کنند و این در حالی است که ماهیت این افراد کاملا آشکار و مخالفتشان با امام و خط امام و اصولا اسلام مسلم شده است و با این عمل خود نشان می دهد که «عدم سازشکاری»، «انحراف» و «مترقی بودن» از دیدگاه جنبش مسلمانان مبارز به چه معنی است.
جنبش مسلمانان مبارز نظیر همین مسئله را قبلا در انتخابات مجلس خبرگان نیز داشته است و ضمن ائتلاف با گروه های جنبش ملی مجاهدین خلق، جنبش انقلابی مسلمانان ایران (جاما)، سازمان اسلامی شورا (ساش) و سازمان مجاهدین خلق، افرادی را به عنوان نامزد برای نمایندگی مجلس خبرگان معرفی می نمایند از جمله "دکتر حبیب الله پیمان، مسعود رجوی، ..." (امت15)
به نظر جنبش مسلمانان مبارز آقایانی چون دکتر پیمان، مسعود رجوی، علی اصغر حاج سید جوادی و کاظم سامی افراد خبره در مسائل اسلامی هستند.
رهبری سال 87 در جمع دانشجویان شیراز با انتقاد از دیدگاههای سوسیالیستی و چپگرایانه ی حاکم در دهه اول دوران نخست وزیری مهندس موسوی- فرمودند: « در دهه ی اول، پیشرفت را بسیاری از انقلابیون در الگوی چپ، چپ دهه ی شصت، یعنی الگوی گرایشمند به سوسیالیسم می دیدند. هر کس هم مخالفت می کرد، یک تهمتی، لکه ای، چیزی متوجهش می کردند. یک عده ای از مسئولین، دست اندرکاران، فعالین عرصه کار در جمهوری اسلامی، نگاهشان نگاه حاکمیت دولت و مالکیت دولت بود، خوب، این نگاه، نگاه غلطی بود. نگاه به پیشرفت کشور از زاویه ی دید تفکر شرقی سوسیالیستی چپ محسوب میشد، این غلط بود.»
هاشمی عامل رشد موسوی
انقلاب می شود و در حزب جمهوری اسلامی آقای مهندس موسوی یک حلقه 5 نفره تشکیل می‌دهد. این حلقه چه کسانی هستند؟ آقای جواد اژه‌ای، آقای ابوالقاسم سرحدی‌زاده، آقای محمدرضا بهشتی پسر اول شهید بهشتی، آقای مسیح مهاجری و خود آقای موسوی. این پنج نفر کارهایشان را در حزب با آقای هاشمی هماهنگ می‌کرده‌اند یعنی یک حلقه‌ای بودند. در خاطرات آقای هاشمی بروید می‌بینید که اینها هر هفته با آقای هاشمی جلسه خاصی داشته‌اند و تا زمانی که استعفا می‌دهند و از حزب خارج می‌شوند، این جلسات و این نوع ارتباط به صورت مداوم برقرار بوده است.
خب! آقای مهندس موسوی چون در این حلقه قرار می‌گیرد، می‌تواند به آقای هاشمی نزدیک بشود. یعنی ارتباطاتش را، ارتباطات سیاسی‌اش را با حبیب‌الله پیمان و ... قطع می‌کند و ادامه نمی‌دهد و نزدیک می‌شود به آقای هاشمی. از این به بعد دیگر مشخص است ایشان با حمایت همین دوستانی که در همین حلقه داشتند ابتدا می‌شوند سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی، در سال 58 وقتی روزنامه راه می‌افتد و بعضی مسئولیت‌های دیگری مثلاً در صدا و سیما و در شوراها و ... می‌گیرند.
زمان می‌گذرد تا می‌رسد به عزل بنی‌صدر. آن موقع آقای موسوی سرپرست وزارت خارجه بوده و در کابینه آقای مهدوی کنی. آقای مهندس موسوی را به عنوان وزیر امور خارجه معرفی می‌ شود . با وجود این که ایشان عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی است، یکی از مخالفین ایشان برای پست وزارت امور خارجه شهید آیت است.
14 تیر 60 وقتی شما مراجعه می‌کنید به مصاحبه‌های آن موقع می‌بینید شهید آیت با تصدی پست وزارت امور خارجه توسط آقای مهندس موسوی مخالفت می‌کند و دلیل مخالفتشان را هم در واقع سوابق فعالیت ایشان در اتصال با جریان فراماسونری. آقای مهندس موسوی می‌آید و رأی شکننده‌ای هم می‌آورد. به دلیل همین مخالفت شهید آیت. نکته مهم برخورد آقای هاشمی با شهید آیت است. (آقای هاشمی) به شدت در جلسه حزب با شهید آیت برخورد می‌کند و می‌گوید که شما حق نداشتید با مهندس موسوی مخالفت کنید.
درست یک ماه بعد از 14 تیر که شهید آیت با مهندس موسوی مخالفت می‌کند در 14 مراد 60 شهید آیت به شهادت می‌رسد.
پس از شهادت رجایی و باهنر آیت الله خامنه ای انتخاب می‌شوند. بحث نخست‌وزیری می‌شود. در خاطرات آقای هاشمی است. جلسه‌ای می‌روند خدمت حضرت امام. مقام معظم رهبری، جناب آقای هاشمی و جناب آقای موسوی اردبیلی. آنجا 4 نفر را به حضرت امام معرفی می‌کنند. آقای غرضی، آقای علی‌اکبر ولایتی، آقای علی‌‌اکبر پرورش و آقای میرحسین موسوی. این 4 نفر. حضرت امام نظرشان روی آقای ولایتی بوده می‌گویند آقای ولایتی نخست‌وزیر بشود. این در خاطرات آقای هاشمی است. بعد از این جلسه خبر در یک سطحی از حاکمیت و مجلس و دولت منتشر می‌شود که نظر حضرت امام روی دکتر ولایتی است. درست در خاطرات آقای هاشمی است که فردا شب این دیدار بهزاد نبوی می‌رود پیش آقای هاشمی:
"آنها می‌گویند ولایتی ضعیف است چهره نیست بیشتر روی مهندس موسوی تأکید می‌کنند"
دکتر ولایتی معرفی می‌شود به مجلس و رأی نمی‌آورد. بعد دوباره مسئولین جلسه می‌گذارند خدمت حضرت امام. آنجا اشاره حضرت امام (متوجه) آقای غرضی می‌شود که آنجا آقای هاشمی به حضرت آقا می‌گویند با توجه به این که دفعه قبل نخست‌وزیر رأی نیاورد بگذارید ما یک استمزاج بکنیم. حالا در همین فاصله سه یا چهار جلسه، بهزاد (نبوی) و دوستانش رفتند پیش آقای هاشمی و روی مهندس موسوی تکیه کردند و آن موقع هم در مجلس طیف چپ اکثریت داشتند.
نهایتاً با این کش و قوس‌هایی که می‌شود بعد از سه مرحله حضرت امام با نخست‌وزیری میرحسین موافقت می‌کند. این نکته مهمی است. الان یک طوری در فضای عمومی دارند تلقی ایجاد می‌کنند که آقای مهندس موسوی نخست‌وزیر امام بوده است.
آقای مهندس موسوی هماهنگی‌ای که در دوران نخست‌وزیری‌شان با آقای هاشمی داشتند، من فکر نمی‌کنم حتی با آقای رئیس‌جمهور داشتند. در خاطرات آقای هاشمی روزی نیست که ایشان (آقای مهندس موسوی) تماسی با آقای هاشمی برقرار نکند و گزارش کار ارائه نکند یا کسب نظر و کسب رهنمود از آقای هاشمی نداشته باشد. روزی نیست تا سال 65 حتی آقای هاشمی در سال 65 در ایام عید که مسافرت رفته بودند مداوماً این تماس‌ها برقرار بوده کاملاً مشخص است دولت ایشان یک مدیر پنهانی داشته که این مدیر پنهان آقای هاشمی است.
آقای مهندس موسوی از سال 60 تا 64 سه بار پیش اقای هاشمی می اید و استعفا می‌دهد.
میرحسین یک بار رسماً استعفا داده است در 16/6/67. در جلد 21 صحیفه ی نور حضرت امام به آن اشاره شده است. آن استعفا بدون هماهنگی بوده. آقا آن موقع رئیس‌جمهور بودند و در مشهد تشریف داشتند که این خبر را از رادیو می‌شوند. حضرت امام(ره) از رادیو خبر را می‌شوند. آن موقع هم رئیس‌ رادیو محم هاشمی ، برادر هاشمی رفسنجانی است. بعد از استعفا نامه‌ای که آقای مهندس موسوی دادند، حضرت امام دیگر دیدار خصوصی به آقای مهندس موسوی نمی‌دهد.
سال 64 پایان دوره اول ریاست جمهوری حضرت اقا می‌شود. آقا نظرش این بوده که من نمی‌توانم مسئولیت شرعی دولتی را بپذیرم که در واقع اختیاری در رابطه با آن ندارم.
وقتی خدمت حضرت امام می‌رسند و این نکته را آقا بیان می‌کنند آنجا حضرت امام بیان می‌کنند که نه شما در انتخاب نخست‌وزیر و کابینه اختیار داشته باش. آقا با این قولی که حضرت امام می‌دهند می‌آیند و کاندیدا می‌شوند. دوباره یک رأی خیلی بالایی را ایشان کسب می‌کنند. طبیعی بوده است که آقا دیگر میرحسین را معرفی نمی‌کرده است.
در این فاصله‌ای که قرار می‌شود دولت تشکیل شود آقای محسن رضایی که آن موقع فرمانده سپاه بوده است می‌رود خدمت حضرت امام. آقای محسن رضایی می‌روند خدمت حضرت امام و می‌گوید که اگر میرحسین معرفی نشود بچه‌ها در جبهه‌ها دلسرد می‌شوند و ما در جنگ لطمه می‌خوریم. خب! آن موقع هم موضوع اصلی کشور ما جنگ بوده. این صحبت ـ باز این هم در خاطرات آقای هاشمی و هم در خاطرات آقای ناطق جلد دوم هست ـ یک اتفاق متواتر است.
چند ماه بعد از نخست‌وزیری دوباره میرحسین در خاطرات سال 64 آقای هاشمی موجود است که محسن رضایی آمد و برای رزمنده‌ها هزار تا سکه خواست. که هاشمی به نخست‌وزیر دستور دادن آن را می دهد.
استعفاهای میرحسین
استعفای اول: در دوره اول نخست‌وزیری میرحسین بحث در مورد استفاده از برخی اشخاص مثل بهزاد نبوی در کابینه بین نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور پیش می‌آید. جهت حل اختلاف به حضرت امام رجوع می‌شود و حضرت امام دستور تشکیل شورای حل اختلاف را می‌دهند سپس شورا رأی به حقانیت رئیس‌جمهور می‌دهد که این امر با مخالفت و اعتراض نخست‌وزیر مواجه می‌گردد وی برای تحمیل نظر خود مجدداً به حضرت امام مراجعه می‌نماید که حضرت امام بر نظر شورا اصرار می‌ورزند که نهایتاً این امر به قهر سه روزه میرحسین منجر می‌گردد و ایشان سه روز در منزل یکی از دوستان سابق خود( آلادپوش) بدون اطلاع سایرین سکنی می‌گزیند. شرح این واقعه به این صورت بوده که روز اول حاج احمد آقا با دفتر حزب تماس گرفته و می‌فرمایند امام میرحسین را به حضور خوانده‌اند سپس اعضای حزب تلاش به رساندن خبر به میرحسین می‌نمایند. در روز دوم مجدداً حاج احمد آقا تماس گرفته و می‌فرمایند که امام از عدم مراجعه میرحسین به شدت ناراحتند و تأکید به مراجعه میرحسین می‌نمایند که باز هم میرحسین از حضور در محضر امام امتناع می‌ورزد. روز سوم حاج احمد آقا طی تماسی با حزب اعلام می‌کنند که امام نامه‌ای به من داده‌اند و فرموده‌اند که اگر میرحسین موسوی تا ظهر مراجعه نکند با انتشار نامه‌ای به صورت علنی، خیر دنیا و آخرت از ایشان برداشته خواهد شد که همان روز ساعت 11 میرحسین در بیت امام حاضر می‌شود.
استعفای دوم : استعفای بعدی میرحسین به دلیل اختلافات او با اعضای دولت و مجلس سوم که به تازگی از میان همفکرانش شکل گرفته بود صورت گرفت که اینکه به وزرای پیشنهادی او رأی نمی‌داد، وی در 15 شهریور 1367 استعفا کرد. این استعفا درست در روزهای اول پس از پذیرش قطعنامه و جو ملتهب پس از آتش‌بس به عرصه مطبوعات کشیده شده بود، بی آنکه درباره آن با امام امت مشورتی صورت پذیرد. این بی‌دقتی و خالی نمودن عرصه و پدید آوردن بحران در سال‌ پایانی دولت ششم در شرایطی که انسجام اجتماعی کشور در تهدید بود، سبب رنجش امام و عتاب سخت ایشان گردید، آنچنان که در نامه‌ای خطاب به میرحسین موسوی فرمود: «حق این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان می‌گذاشتید. در زمانی که مردم حزب‌الله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه می‌برند چه وقت گله و استعفا است. شما در سنگر نخست‌وزیری در چارچوب اسلام و قانون اساسی به خدمت خود ادامه دهید. در صورتی که نسبت به بعضی از وزرا به توفق نمی‌رسید چون گذشته عمل شود. این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که مایل بود، رأی دهد ..." اما در ادامه تصمیم درباره بحث تعزیرات و میزان دخالت دولت در آن را که از دیگر موارد مورد مطالبه موسوی بود، به مجمع تشخیص مصلحت نظام محول فرموده و تصریح کردند: « همه باید به خدا پناه ببریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوءاستفاده کنند. مردم ما از این گونه مسایل در طول انقلاب زیاد دیده‌اند. این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت.» نکته سؤال برانگیز در مورد این استعفانامه آن است که با عبارت "ملت قهرمان ایران..." شروع می‌شود در حالی که طبق سلسله مراتب اداری می‌بایستی ایشان نامه استعفای خود را به مقام مافوق یعنی رئیس‌جمهوری وقت تقدیم می‌کردند. سؤال بسیار مهم‌تر و اساسی‌تر این که چرا "نخست‌وزیر امام خمینی" و "نخست‌وزیر دوران جنگ" وقتی نامه‌اش از اخبار سراسری رادیو پخش شد، رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی، تازه از استعفای ایشان باخبر گردید؟! و موجب شد تا امام آن نامه تند را خطاب به ایشان بنویسد؟ نکته جالب دیگر این بود که زمان این استعفا دقیقاً مصادف بود با اولین روز مذاکرات آتش‌بس بین ایران و عراق، دکتر ولایتی وزیر خارجه وقت این استعفا را در آن زمان بسیار ناراحت‌کننده و خردکننده بیان می‌کند.
علت حضور موسوی در انتخابات دهم
در سال 84 یک اتفاق استراتژیک در داخل کشور می‌افتد آن هم این است که دولتی در ایران سرکار می‌آید که نگرشش به مقوله دولت و بوروکراسی با این چیزی که از سال 60 تا 84 وجود داشته متفاوت است. هیچ جدایی بین سال 60 تا 84 وجود ندارد. دولت نهم یک چرخش استراتژیک در روند دولت ایجاد کرد. در واقع یک میراثی در این 24 سال شکل گرفته بود که آقای احمدی‌نژاد این میراث را و این شیوه حکمرانی را نفی کرد. تمام دولت‌های سالهای 60 تا 84 در واقع تکرار منطقی همدیگر هستند.
تمام مدیران سال 60 تا84 هر کدام در دولت‌ها حضور داشتند. در واقع کسانی که در این مسیر همراه نبودند، از گردونه دولت خارج می‌شدند. این امپراطوری آقای هاشمی است.
در خاطرات آقای هاشمی مشخص است که دولت مدیریت پنهانش در اختیار آقای هاشمی است. تمام مدیران دولت فارغ از این که چه نوع مسئولیتی دارند، در دولت آقای مهندس موسوی اینها خودشان را مکلف می‌دیدند که حتماً به آقای هاشمی گزارش کار بدهند.
آقای موسوی رشد را در حزب جمهوری اسلامی به طور خاص و در نظام جمهوری اسلامی به طور عام، در دوران نخست‌وزیری‌اش بی‌شک مدیون آقای هاشمی است.
آقای مهندس موسوی در سال 88 آمد تا آن شبکه بوروکراتیک که از سال 60 تا 84 و آن فرهنگ حکمرانی که از سال 60 تا 84 بر دولت ما حاکم بوده، این را می‌خواهند برگردانند.
چرا آقای مهندس موسوی سال 84 نیامد؟ موج کاندیداتوری آقای مهندس موسوی از حدود اسفند 83 شروع می‌شود. تا روز 20 اردیبهشت. 20 اردیبهشت که آقای هاشمی اعلام کاندیداتوری می‌کند. 25 اردیبهشت آقای مهندس موسوی اعلام می‌کند من کاندیدا نخواهم شد.
در سال 88 آقای مهندس موسوی برای دفاع از امپراطوری آقای هاشمی آمد.
عدم اعتقاد موسوی به ولایت فقیه
عزت ا...سحابی از فعالین ملی - مذهبی در گفتگویی که اخیرا با یکی از سایتهای خبری حامی موسوی و ضد انقلاب داشته است، صراحتا از مخالفت خویش و دیگر همکفرانش از جمله میرحسین موسوی با اصل ۱۱۰ قانون اساسی خبر داده است.
وی درقسمتی از این گفتگو ضمن رد ادعای مدیریت جریان سبز توسط میرحسین موسوی و تاکید بر هدایت میرحسین موسوی توسط جنبش سبز، علت فاصله ی موسوی با نهضت آزادی و جریانات ملی مذهبی را این گونه شرح داده است:
«اینها برای اینکه پیش حاکمیت و جریان راست یا به اصطلاح اصول گرا خودشان را مبرا کنند که با گروههای غیرخودی خط قرمز دارند، خودی و غیر خودی را در نهادشان قبول دارند. به تعبیر آقای بهزاد نبوی در سال ۸۷ در سخنرانی در دانشگاه اصفهان وقتی از ایشان پرسیده می شود که خودی و غیرخودی کیست؟ می گوید خودی کسی است که به ولایت فقیه اعتقاد داشته باشد، که دانشجویی می گوید که یعنی عسگراولادی خودی است ولی سحابی که این اصل را قبول ندارد پس غیرخودی است؟ که آقای نبوی هم فکر کرده بود، پاسخ می دهد بله همینطور است. کابوسی که اصلاح طلبان و جبهه مشارکت را رنج می دهد، این است که می خواهند در پیش جناح راست خود را مبرا کنند که با ما غیرخودی ها آمیخته هستند. آقای موسوی هم تاحدودی با آنها همراهی دارد، اما من شواهدی دارم که آقای موسوی اینطور نیست. اما برای رضایت اطرافیان مجبور است داشته باشد»
از «مخالفت شدید خود و هم فکرانش با اصل ۱۱۰ قانون اساسی» سخن می گوید و در عین حال تاکید می کند «همین قانون اساسی ظرفیت هایی دارد که باید به آن توجه کرد» و در نهایت نیز تصریح می کند: «و در این مورد آقای موسوی هم با ما موافق هستند"
۲۹ فروردین ۱۳۸۹، سایت افشا نیوز
موسوی و ترویج اسلام امریکایی
میرحسین موسوی در دیدار با عزت سحابی و حبیب الله پیمان مطالبی در خور تامل گفته است .
موسوی در این دیدار می گوید: “ما مبلغ قرائت رحمانی از دین هستیم. قرائتی از دین که واجد حداکثر مدارا نسبت به همه دیدگاه ها و عقاید است.” وی می افزاید: “جنبش سبز مسئولیت تبلیغ و ترویج رحمانی از دین را بر دوش دارد.
روزنامه رسالت، 3/2/89
توضیح: این مقاله با اقتباس از سخنرانی آقای عبدالرضا داوری نوشته شده است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات