برسر برآوردن کشورهای مستقل حوزه خزر در پی فروپاشی شوروی سابق، بزودی مشخص شد که خزر گنجینه گرانبهایی از نفت در دل خویش دارد. کشف این منابع، اهمیت منطقه را یکباره چندین برابر کرد و توجه همه کشورها را به خود جلب کرد. در این میان ایالات متحده بیش از سایر کشورها متوجه منافع کلان قابل بهرهبرداری در منطقه گردید و از راههای مختلف تجاری و سیاسی، جای پایی برای خود در منطقهای که چندین دهه از دسترس دور بود گشود. توجه آمریکا در درجه اول معطوف به منافع نفتی منطقه و در درجه دوم متوجه بازارهای وسیع آن بود علاوه بر آن، با توجه به موقیعت استراتژیک خزر برای آمریکا این امر مسجل شد که سیاست آمریکا در این منطقه میتواند تاثیرات فراوانی بر سیاستهای آن در قبال روسیه، ایران، ترکیه، هند و پاکستان داشته باشد و کنترل یافتن بر خزر میتواند مانند اهرم قدرتی به نفع آمریکا، در مقابل این باشد. اما در این راستا آمرییها تلاش نمودهاند بیش از هر چیز از نفوذ ایران و روسیه در منطقه خزر و آسیای میانه جلوگیری به عمل آورد چرا که این دو قدرت منطقهای از بیشترین سهم در تاثیرگذاری بر مسایل جاری منطقه استراتژیک غرب و جنوب غرب آسیا برخوردار هستند.
مقابله با نفوذ روسیه
اهداف روسیه در منطقه خزر به ترتیب حفظ نفوذ بر جمهوریهای سابق شوروی، دستیابی هر چه بیشتر به منافع نفت خزر و منافع ناشی از آن از طریق شرکت در پروژههای نفتی و تاکید بر صدور این نفت از طریق خط لولهای که از روسیه عبور کند. پیگیری این اهداف، این کشور را در منطقه مهمترین رقیب آمریکا میسازد. لذا آمریکا با اتخاذ سیاستهای مختلف کوشیده تا نفوذ روسیه را سد کند و مانع از پیشرفت آن در منطقه خزر شود. آمریکا در خصوص روسیه مدعی است که سیاست کلی خود را در جهت کمک به توسعه اقتصادی این کشور و آنچه آمریکا جریان دموکراتیک شدن میخواند، قرار داده است. چرا که معتقد است در این حالت روسیه از تمایلات توسعهطلبانه دست بر خواهد داشت و رفتار منطقیتری را در پیش خواهد گرفت. برخی از صاحبنظران و سیاستمداران آمریکایی از سیاست آمریکا در خزر انتقاد کردهاند، چرا که به نظر آنها آمریکا در برابر روسیه و کشورهای خزر سیاست تقدم روسیه را انتخاب کرده است و حاضر نیست ارتباط خود با روسیه را به خاطر این کشورها به خطر اندازد و این سیاست به زیان کشورهای خزر تمام شده است. در برخی موارد نیز آمریکا سعی میکند از ارتباط خود با روسیه در جنبههای دیگر، برای گرفتن امتیاز از روسیه در منطقه خزر استفاده کند. ولی روسیه که نمیخواهد نفوذ سیاسی و اقتصادی سنتی خود را بر این منطقه از دست بدهد از زمان استقلال این کشورها تاکنون سعی کرده تا از طرق مختلف جلوی ورود قدرتهای دیگر، بخصوص آمریکا را به منطقه بگیرد. همین امر باعث شده تا در موارد مختلف سیاستهای این دو کشور در مقابل یکدیگر قرار گیرد و به زورآزمایی آنها منجر شود.
روسیه در جریان استقلال و بلافاصله پس از استقلال این کشورها، سعی کرد با تشکیل کشورهای مستقل مشترکالمنافع سلطه خود را بر این منطقه حفظ کند و از این اتحاد برای باجگیری و تحت فشار گذاشتن جمهوریهای جدید استفاده کرده است. در عین حال روسیه به کشورهایی که به این اتحاد نپیوستند پیشنهاد کرد که در عوض حفاظت از امنیت آنها با نیروهای روسی، آنها نیز با سلطه اقتصادی آن کشور موافقت کنند. هنگامی که کشورهای گرجستان و آذربایجان این پیشنهاد را نپذیرفتند، روسیه کوشید تا با ایجاد ناامنی و بحران در این کشورها، آنها را به پذیرش خواستههای خود وادار سازد.
در این میان آمریکا سعی کرده با کمکهای مالی و نظامی خود (که قبلا به آنها اشاره شد) این جمهوریها را در برابر سلطه روسیه حفظ کند و جلوی توسعهطلبیهای آن و تجدید امپراتوری روسیه را بگیرد. روسیه این اقدامات را مخالف امنیت خود خوانده، اظهار داشته است که اگر آمریکا بخواهد این کشورها را به عضویت ناتو دعوت کند، روسیه اجازه نخواهد داد. در عین حال این اقدامات روسیه و ترس کشورهای خزر از نفوذ مجدد آن باعث شده تا آنها بیشتر به دامان غرب و آمریکا پناه ببرند.
مساله مهم دیگر، نفت خزر و مسایل مربوط به آن مانند خطوط لوله است. در داخل دولت روسیه گروه قدرتمندی وجود دارد (پریماکف نیز جزء این دسته بود) که معتقدند نفت بهترین ابزار حفظ سلطه است. هر چه روسیه سهم بیشتری در آن داشته باشد، قدرت بیشتری خواهد داشت و هر چه کشورهای دیگر مانند آمریکا، انگلستان و یا ترکیه سهم بیشتری بیابند به معنای نابودی نفوذ روسیه خواهد بود. از اینرو مساله نفت خزر مسایل مربوط به آن، موضوع رقابت روسیه و آمریکا شده است.
در مساله نفت خزر، در درجه اول موضوع وضعیت حقوقی دریای خزر مطرح است. روسیه معتقد است که دریای خزر از نظر حقوقی یک دریاچه است و نه دریا؛ در نتیجه حقوق دریاها که اجازه بهرهبرداری ملی فلات قاره را به کشورهای ساحلی میدهد، شامل آن نمیشود. روسیه معتقد است که خزر یک دریاچه است، در نتیجه باید تا 45 مایل دریایی از ساحل به عنوان منطقه استفاده انحصاری شناخته شود و در ورای این منطقه، باید از منابع به طور مشترک و توسط تمام کشورهای ساحلی بهرهبرداری شود. در این حالت، برای مثال بخش عمده نفت آذربایجان تحت استفاده مشترک در میآید.
فواید شناسایی چنین رژیم حقوقی برای روسیه آن است که میتواند در تمام تصمیمگیریهای مربوط به پروژههای نفتی خزر و در ورای 45 مایل دریایی، دخالت کند و از مزایای آن بهرهمند گردد. آمریکا برای محدود ساختن نفوذ روسیه با این نظریه مخالف است و همراه با اغلب کشورهای منطقه بر این نظریه پافشاری میکند که دریای خزر از نظر حقوقی یک دریاست و نه دریاچه، چنان که ایران و روسیه هرگز در گذشته خزر را یک دریاچه قلمداد نکردهاند و هرگز چنین رژیم حقوقیای بر دریای خزر حاکم نبوده است. همانگونه که در سالهای سلطه شوروی،این کشور از منابع نفت ساحلی آذربایجان بهرهبرداری میکرد بیآنکه سهمی برای ایران در آن قایل باشد و در قراردادهای سال 1921، 1940 ایران و شوروی درباره دریای خزر نیز هرگز بحثی از تقسیم مرزهای ملی و رژیم بهرهبرداری از منافع نفت و گاز به میان نیامده است.
پس از فروپاشی شوروی نیز در سالهای 1992 و 1993 ملاقاتهایی در آستراخان و تهران بر سر مرزبندی دریای خزر توسط کشورهای خزر صورت گرفت و طرح قزاقستان برای تقسیم دریا بر مبنای مرزهای جمهوریهای سابق شوروی به مناطق ملی که مرزهای آن را خط منصف از ساحل کشورها تعیین میکند، مورد پذیرش قرار گرفت و موافقتنامه دو فاکتور محسوب میشد. ولی روسیه با این طرح موافقت نکرد. در حال حاضر نیز مخالفت روسیه به لحاظ آن است که با تقسیم خزر به مناطق ملی، سهم روسیه از منابع نفت و گاز ناچیز خواهد بود. در عین حال سیاستمداران روسی ادعا میکنند که اگر کشورهای خزر در تصمیمگیری درباره خزر روسیه را شرکت ندهند، این تصمیمگیریها پای قدرتهای مخالف روسیه را به منطقه باز میکند و امنیت آن کشور را به خطر میاندازد. به همین دلیل روسیه ابتدا کنسرسیوم نفت آذربایجان را غیرقانونی اعلام کرد؛ چرا که به نظر روسیه وضعیت حقوقی خزر و تقسیمبندیهای آن هنوز روشن نشده است. در این خصوص روسیه با ارسال نامهای به سازمان ملل اعلام خطر کرد که مسکو برای خود حق اقدام مناسب علیه کشورهای خزر را که به طور یکجانبه از منابع بیشتر خزر بهرهبرداری میکنند محفوظ میداند.
ولی آمریکا در هر تصمیمگیری باید تمام کشورها، بخصوص روسیه دخالت داشته باشند و این کار روند تصمیمگیری را بسیار کند و کار بهرهبرداری را با موانع سیاسی روبهرو میکند و نتیجه تصمیمگیریها نیز به زیان شرکتهای آمریکایی خواهد بود. از اینرو آمریکا سیاست خود را بر دفاع از تقسیم دریای خزر به مناطق ملی قرار داده است.
مساله بعدی، تلاش روسیه برای گرفتن سهام در پروژههای نفتی است و همینطور تلاش برای جلب سرمایهگذاریها و موافقت کشورهای خزر با استفاده از خط لوله روسیه برای صدور نفت و گاز منطقه که قبلا به آن اشاره شد. روسیه تلاش کرد در تمام پروژههای نفتی با تحت فشار گذاشتن کشورهای سهمی برای خود بگیرد. آمریکا کوشیده است که با قبول اعطای سهام به روسیه در پروژههای نفتی تا حدی این کشور را به همکاری و همراهی وادار کند چون در غیر این صورت روسیه میتواند موانعی جدی بر سر راه اجرای این پروژهها ایجاد کند (تاکنون نیز موانع مختلفی ایجاد کرده است). ولی روسیه در نهایت میداند که بدون سرمایهگذاری آمریکا و سایر شرکتهای خارجی بزرگ، بهرهبرداری از منابع منطقه غیرممکن خواهد بود.
در مورد خط لوله نیز تنها خط لوله موجود، خطی است که از خزر به روسیه، به بندر نووروسیسک و دریای سیاه میرسد روسیه کوشیده توجه سرمایهگذاران خارجی را به اهمیت این خط جلب کند تا به توسعه آن و یا ایجاد خطوط متعدد در روسیه اقدام کنند بخصوص که علاوه بر منابع اقتصادی ناشی از آن، این کشور بر منابع انرژی مورد نیاز غرب سلطه خواهد داشت و با کنترل آن میتواند کشورهای غربی را تحت فشار بگذارد. به همین دلایل باعث شده تا آمریکا توجه چندانی به این خط نداشته باشد و مسیرهای دیگر را ترجیح دهد. در صورت اجبار نیز آمریکا به استفاده از این لوله در کنار لولههای مسیرهای دیگر تاکید دارد تا تنها راه صدور کنترل روسیه و اهرم فشاری در دست آن نباشد. بروز جنگ در چچن نیز موضع روسیه را ضعیفتر کرد چرا که خط لوله پیشنهادی باید از چچن میگذشت. حتی اگر خط لوله از این منطقه کشیده نمیشد نیز خطر اقدامات خرابکارانه با بروز جنگ چچن افزایش یافته، امنیت خط لوله روسیه را زیر سوال برده است. به نظر میرسد اقدامات نظامی گسترده روسیه برای سرکوب مردم چچن و برقراری مجدد سلطه روسیه بر این جمهوری در ماههای اخیر، بخشی از تلاش روسیه برای همواره ساختن راه سرمایهگذاران خارجی و جلب آنها برای سرمایهگذاری در احداث لوله روسیه باشد.
مقابله با نفوذ ایران
قدرت مهم دیگر منطقه، ایران است که خود یکی از کشورهای خزر به شمار میرود و روابط تاریخی پیچیدهای با کشورهای ساحل خزر داشته است. سیاست آمریکا در قبال ایران، سیاست بازدارندگی کامل بوده است. به این معنا که اگر در مورد روسیه، آمریکا در مواردی حاضر به دادن امتیاز و همکاری شدن است، در مورد ایران حاضر به هیچگونه سازشی نیست. آمریکا میکوشد دست ایران را به کلی از منطقه خزر قطع کند و در این راه حتی به منافع واقعی کشورهای خزر نیز توجهی ندارد.
ایران نیز مانند روسیه میخواهد در پروژههای نفتی خزر شرکت کند و سهامی در آنها به دست آورد. علاوه بر آن بر صدور نفت از طریق خط لولهایی از ایران تاکید کرده است و در مورد رژیم حقوقی دریای خزر، بیشتر با دریاچه تلقی کردن آن موافق است (گرچه سیاست ایران در این مورد با ابهاماتی همراه است).
علاوه بر آن، ایران اقدام به برقراری روابط دیپلماتیک گسترده با کشورهای خزر و گسترش روابط اقتصادی و فرهنگی خود با آنها کرده است.
آمریکا در تمام این موارد از خود عکسالعمل نشان داده و تا حد ممکن جلوی موفقیت این اقدامات گرفته است. در مورد شرکت در پروژههای نفتی و خط لوله صدور نفت، آمریکا با تصویب قانونی در کنگره، از سیاست تحریم اقتصادی استفاده کرده است. در مورد رژیم حقوقی نیز چنان که گفتیم از رژیم حقوقی دریای خزر به عنوان یک دریا دفاع کرده است.
آمریکا معتقد است که ایران تلاش میکند به عنوان باثباتترین کشور منطقه، رهبری کشورهای خزر را به دست گیرد و آنها را تحت نفوذ خود درآورد. از اینرو آمریکا تبلیغات گستردهای در مورد تلاش ایران برای گسترش بنیادگرایی در منطقه و برهم زدن ثبات کشورها به راه انداخته است. شیوع طرز تفکر ایران در مورد آمریکا به این منطقه، مشکلات مهمی در مقابل نفوذ و فعالیت آمریکا در خزر به وجود خواهد آورد. برای مقابله با گسترش طرز تفکر اسلامی در منطقه، آمریکا از ترویج فرهنگی غربی بخصوص فرهنگی رایج در ترکیه که فرهنگی غیردینی و غربی است، حمایت کرده است.
چنان که قبلا گفتیم، ایران سعی کرده در پروژههای نفتی خزر سهمی به دست آورد و در منطقه فعالیت اقتصادی داشته باشد، ولی ترس آمریکا از گسترش نفوذ ایران و تضاد منافع این دو کشور، باعث شد تا آمریکا منزوی ساختن ایران را در زمینههای دیپلماتیک، سیاسی و بخصوص اقتصادی هدف خود قرار دهد. حدود سیزده سال پس از انقلاب ایران، کنگره آمریکا با تصویب قانون "تحریم نفت ایران". در سال 1995، و بعدا در سال 1996، با قانون تحریم ایران و لیبی که توسط سناتور داماتور (وگیلمن) پیشنهاد شده بود، هرگونه سرمایهگذاری بیش از 40 میلیون دلار در پروژههای توسعه سیستم نفت و گاز ایران و یا پروژههایی را که سود آنها به حکومت ایران میرسد، ممنوع کرد. این از معدود مواردی بود که کنگره آمریکا به اتفاق آرا و حتی بدون یک رای مخالف مادهای را تصویب میکرد. آمریکا علت این تحریم را ادامه حمایت ایران از تروریسم در خاورمیانه و صدور بنیادگرایی به کشورهای منطقه و تلاش برای به شکست کشاندن مذاکرات صلح خاورمیانه بیان کرده است و امیدوار است که با این فشارهای سیاسی و اقتصادی باعث سرنگونی حکومت ایران شود. به اعتقاد سیاستمداران آمریکایی و بخصوص محافظهکاران، جلوگیری از بهبود وضعیت اقتصادی ایران و به تبع آن محدودیت قدرت مانور ایران در آسیای مرکزی، به بهترین نحو منافع آمریکا و سایر کشورهای غربی را تامین و حفظ میکند.
یا تصویب این تحریم عملا دست ایران از بسیاری از پروژههای نفتی خزر کوتاه ماند، چرا که شرکتهای آمریکایی طرفهای اصلی این پروژهها هستند و طبق این تحریم نمیتوانستند با ایران شراکت داشته باشند. آمریکا در اغلب موارد، از جمله کنسرسیوم نفتی آذربایجان، شرکت ایران را و تو کرد و مانع شد.
در صدور نفت از خط لوله ایران نیز همین تحریم باعث شده که آمریکا از اساس با این مسیر مخالفت کند و مانع از سرمایهگذاری شرکتهای آمریکایی و غربی در این پروژه شود. در حالی که به لحاظ مالی و فنی این خط به صرفهترین و بهترین خط لوله محسوب میشود آمریکا با احداث آن موافقت نمیکند چون معتقد است که با این خط لوله، ایران اهرم سیاسی قویای به دست میآورد که با منافع آمریکا سازگاری ندارد. با احداث این خط لوله،تعرفههای عبور نفت و گاز به ایران میرسد و ایران از منافع اقتصادی آن بهرهمند میشود که این خود باعث تقویت حکومت آن میگردد. در عین حال نفت استخراجی توسط شرکتهای آمریکایی در خزر به خلیجفارس منتقل میشود و در انتهای مسیر تحت کنترل ایران در میآید و ایران میتواند هر زمان که بخواهد با قطع آن، آمریکا را تحت فشار بگذارد. در نتیجه در دولت و کنگره آمریکا، گروه عمدهای با چنین خط لولهای مخالفاند.
در مقابل سیاست بازدارندگی اتخاذ شده از سوی آمریکا، ایران اقداماتی انجام داده تا در حد ممکن نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد و سیاستهای آمریکا را خنثی کند. مهمترین آنکه این سیاست آمریکا، باعث نزدیکی سیاستهای ایران و روسیه در منطقه خزر شده است که هر دو از طرف آمریکا برای ترک منطقه تحت فشار گذشته شدهاند و هر دو مایل به محدود ساختن نفوذ آمریکا در منطقه هستند.
ایران و روسیه اخیرا معاهده و دوستی امضا کردهاند و سعی کردهاند با اتحاد خود موضع قویترین در مذاکرات مربوط به نفت خزر به دست آورند. همچنین در مورد رژیم حقوقی دریای خزر نیز ایران از موضع روسیه برای شناسایی خزر به عنوان یک دریاچه دفاع کرده است؛ گرچه سیاست ایران در این زمینه ثابت نموده است. احتمال به این دلیل که اگر چه تقسیم خزر به مناطق ملی به نفع ایران نخواهد بود و منابع ناچیزی به نسبت سایر کشورهای خزر به آن تعلق خواهد یافت، با این حال مخالفت با این تقسیم و اتخاذ موضع صریح میتواند به ارتباط ایران با کشورهای خزر بخصوص آذربایجان، لطمه اساسی بزند و این خلاف سیاست ایران در منطقه خزر است.
ایران سعی کرده در مقابل تلاشهای آمریکا برای منزوی ساختن این کشور، ارتباط دیپلماتیک و اقتصادی خود را با کشورهای خزر توسعه دهد. بخصوص که این کشورها به رغم برخی تضاد منافع با ایران و ترس برخی از آنها از سلطه ایران و یا نفوذ اندیشههای اسلامی ایران به منطقه، میدانند که از لحاظ اقتصادی به ایران احتیاج دارند.
از جمله فعالیتهای مهم ایران برای توسعه روابط خود با کشورهای خزر، دعوت این کشورها در سال 1992 به پیوستن به ایران، ترکیه و پاکستان در سازمان اکو (سازمان همکاری اقتصاد) بود که آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قزاقستان (به عنوان عضو ناظر) در آن شرکت یافتند مسایل مربوط به خزر، موضوع اصلی مورد بحث آن جلسه بود. این کشورها همچنین با ایجاد سازمانی به عنوان همکاری خزر که مقر آن در تهران باشد، موافقت کردند. چند ماه بعد از آوریل 1992، کشورهای خزر در کنفرانسی بینالمللی درباره همکاری در منطقه خزر در تهران شرکت کردند. آنها پروتکلی تحت عنوان حمایت از محیط زیست دریای خزر، دریانوردی و رفتوآمد مسافر بین بندرهای این دریا را به امضا رساندند.
به هر حال ایران به لحاظ موقعیت جغرافیایی خود برای این کشورها حایز اهمیت است و منافع آنان حفظ ارتباط با ایران را ایجاب میکند. در این چارچوب،ایران با ترکمنستان به توافقاتی در مورد انتقال گاز ترکمنستان از طریق ایران دسته یافته است. همچنین ترکمنستان و ایران خط آهنی از ترکمنستان به ایران احداث کردهاند که تا جنوب ایران به بندر عباس کشیده خواهد شد و بدین ترتیب نفت و گاز ترکمنستان به آسیا صادر خواهد شد. اتصالات جدید راهآهن ایران حتی ترکیه مهمترین متحد آمریکا در منطقه (البته در زمان دولت اربکان)، مذارکاتی درباره پروژه احداث خط لوله گاز با ایران به عمل آورد که هدف از آن رساندن گاز ایران و ترکمنستان به ترکیه و از آنجا به بازارهای اروپایی بود.
آذربایجان و قزاقستان نیز با ایران قراردادهایی امضا کردهاند که با سیستم معاوضه، یا سواپ نفت این کشورها وارد شمال ایران میشود و در مقابل در خلیج فارس(از خارک) میزان برابری از نفت صادر میکند.
پیشرفتهای ایران در گسترش ارتباط خود با کشورهای خزر باعث شده که سیاست آمریکا در قبال ایران، در داخل دولت آمریکا و از سوی صاحبنظران سیاسی آمریکایی و حتی از سوی سایر کشورهای غربی، مورد انتقاد قرار گیرد. چرا که این سیاست نتایجی را که انتظار می رفت نداده و حتی در مواردی به زیان آمریکا تمام شده است. مهمترین هدف سیاست آمریکا تضعیف و سقوط دولت ایران و یا حداقل تغییر سیاست دولت فعلی به نفع آمریکا بوده که تاکنون نتیجهبخش نبوده است. از اینرو به نظر این گروه،سیاست آمریکا نسبت به ایران واقعگرایانه نیست و باید تغییراتی در آن داده شود.
در درجه اول این سیاست باعث جدایی آمریکا از سایر کشورهای غربی و حتی تا حدودی انزوای آمریکا شده است، چرا که اغلب کشورهای غربی و حتی کشورهای منطقه خزر، به رغم مخالفتهای آمریکا، تحریم اقتصادی ایران را جدی نگرفتهاند و بخصوص در مورد مسیر خط لوله صدور نفت و گاز،مسیر ایران را طراحی قابل بررسی میدانند آنها میدانند که برای صدور نفت خزر به ایران احتیاج دارند ولی سیاست آمریکا دست آنها را بسته است و مانع مهمی بر سر راه بهرهبرداری و صدور منابع خزر ایجاد کرده است.
ثانیاً سیاست آمریکا باعث نزدیکی ایران و روسیه به یکدیگر شده که هر دو سعی در محدود کردن نفوذ غرب، بخصوص آمریکا، در منطقه دارند. این نزدیکی، همکاری آنها در سایر موارد مانند خرید سلاح را تسهیل کرده است. اتحادیه این دو قدرت،بخصوص اگر چنین هم به آنها بپیوند برای منافع آمریکا خطرناک خواهد بود و نفوذ آمریکا را در منطقه محدود خواهد کرد و این عکس هدفی است که آمریکا در منطقه دنبال میکند.
در عین حال روسیه به ترس کشورهای خزر و آمریکا از نفوذ بنیادگرایی ایرانی دامن میزند تا بدین ترتیب دست ایران را که از موقعیت جغرافیایی بهتری در منطقه برخوردار است، از منطقه کوتاه کند تا کشورهای خزر مجبور به تجارت و همکاری با روسیه شوند و از جمله صدور نفت خود از طریق خط لوله روسی را بپذیرند.
گروهی که از سیاست فعلی آمریکا انتقاد میکنند، معتقدند که در عمل ایران به هیچ وجه سعی در توسعه بنیادگرایی (به معنی آمریکایی آن) در منطقه نداشته است و اگر هم چنین اندیشههایی در منطقه رشد کنند، نه در نتیجه تبلیغات ایران بلکه در نتیجه وضعیت بد اقتصادی و سیاسی کشورهای خزر خواهد بود. این کشورها اغلب حکومتهایی سکولار دارند که بیشتر به مدل حکومت غیردینی ترکیه متمایلاند تا مدل اسلامی ایران و ساختار اجتماعی آنها که بازمانده از زمان حکومت کمونیستی و سکولار شوروی است نیز در حال حاضر آمادگی پذیرش عقاید اسلامی را ندارد. در واقع بیشتر عربستان است که برای ترویج عقاید مذهبی خود در منطقه فعالیت و سرمایهگذاری میکنند و نه ایران.
با در نظر گرفتن این مقدمات، این صاحبنظران معتقدند که آمریکا باید ارتباط خود را با ایران بهتر کند و به تدریج از فشارهای اقتصادی و سیاسی خود بر ایران بکاهد. آمریکا باید به ایران نیز سهمی هر چند ناچیز در پروژههایی خزر بدهد و با مسیر خط لوله ایران مخالفت نکند، چرا که همانطور که گفتیم این سیاستها واقعگرایانه نبوده، در عمل قابل اجرا نیستند و تنها باعث منزوی شدن آمریکا میشوند. سایر کشورها، بخصوص کشورهای خزر به خاطر نافع خود با ایران ارتباط دارند و با آن تجارت میکنند و تنها آمریکاست که خود را از منافع چنین ارتباطی محروم کرده است. بهایی که آمریکا برای بازدارندگی ایران میپردازد. بسیار بالاتر از منافعی است که از آن نصیب آمریکا میشود.