تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۰۵  ، 
کد خبر : ۱۹۴۲۸۵

امام خمینی و انقلاب اسلامی در آینه اندیشه جهان

نویسنده: منوچهر اکبری

تاکنون نویسندگان و اندیشمندان بزرگ داخلی پیرامون شخصیت امام و نقش کارآمد و خارق‏العاده و رهبری الهی و پیامبرگونه آن بزرگوار داد سخن داده‏اند و هر کدام به تناسب توان و مایه شور و شوق و معرفتی که داشته‏اند در تحلیل انقلاب اسلامی و نقش بی‏نظیر امام در شکل‏گیری، تکوین، حیات و تداوم انقلاب مطالبی را به گونه شفاهی یا کتبی ضبط و ثبت کرده‏اند، اما نباید پنداشت که سخن آنها سخن آخر است و با وجود انبوهی از مصاحبه، خاطره، و تحلیل تصور کرد که به پایان راه رسیده‏ایم.
عظمت و گستردگی و تنوع ابعاد امام و اثرات و برکات انقلاب بحدی است که هرچه بیشتر بیندیشیم و قلم بزنیم به ضعف و کم‏کاری خود بیشتر پی‏می‏بریم. امروز هم برای تبیین بسیاری از مسائل و جریانها و روشن شدن مرز حق و باطل و صحت و سقم حرکتها و مواضع، دقیقترین و صحیحترین معیار و فرقان، همان سخنان و رهنمودها و سیره و سنت مبارک حضرت امام است و بس. در همین راستاست که ماندگارترین و محبوبترین و موجه‏ترین افراد و جریانها آنانند که مواضع و سمت و سویی نزدیک به امام و خط و مشی و مرام او دارند. البته در صورت تغییر زاویه دید و خود را در جایگاه دیگران قرار دادن چه بسا که برخی تلقی‏ها و تعریف‏ها و شناخت‏ها از انقلاب و امام متفاوت باشد و آنان که در طی طریق، دچار اعوجاج و لغزش می‏شوند هم از این نقطه و تغییر زاویه یا برداشت غلط و کج اندیشانه و استنباط و تفسیر به رای از خط و کلام و مرام امام است. با ذکر این مقدمه وارد بحث و مدخل اصلی مورد نظر می‏شویم که همانا "امام و انقلاب اسلامی در آیینه اندیشه جهان " است.
خارجی‏ها را باید به دو گروه کلی و اصلی تقسیم کرد. گروهی که از هر جهت مخالف انقلاب اسلامی و امام، اسلام و ارزشهای مکتبی اسلام، تفکر و اندیشه اسلامی‏اند، این جماعت‏یا گروه یا فرقه را تحت هر شرایط و موضع نمی‏توان به سمت و سوی بهبودی و اصلاح هدایت کرد و باید پذیرفت که واقعیت هم دارند و متاسفانه اندک و ضعیف هم نیستند انتظار کوچکترین تعریف، تحسین، تمجید و تاکید از انقلاب اسلامی و امام راحل هم از این جریان و تفکر، امری بیهوده و انتظاری واهی می‏نماید. اما در برابر این گروه و جریان و در مواقعی در نقطه مقابل آنها، باید از جریانی نام برد که دقیقا و واقعا عاشق امام و مرید آن ابر مردند. امام را عصاره و نماد همه خوبی‏ها، بزرگی‏ها، آزادگی‏ها، ارزشها و تجلی ایمان و اخلاص و اسلام و هدایت امت اسلام می‏دانند و تمام آمال و آرزوهای معنوی خویش را در آن وجود مبارک و وارسته و الهی می‏جویند. یکی از تفاوتهای اساسی در مقایسه و تطبیق جریانها و جناحهای داخلی با خارجی در این است که هسته مرکزی نیروهای داخلی از دیرباز در صف مریدان، عاشقان، و مقلدان امام بوده‏اند و قبل از آنکه امام برایشان بعنوان رهبر انقلاب مطرح باشند بعنوان مرجع دینی و فقیه سترگ و نستوهی مطرح بوده‏اند. اما در جهان خارج، گروه خاصی که پس از تبعید امام و در شرایط سخت و دشوار امنیتی ایران و حصار و محدودیت‏سازمانها و نیروهای امنیتی عراق، باز گرد شمع وجود امام جمع می‏شدند و به هر طریق از برکت وجودی آن حضرت بهره‏مند می‏شدند.
غیر از این طیف که بیشتر از صنف روحانی و دانشگاهی، بعنوان پاسداران اندیشه‏های ناب امام در داخل و خارج بودند، در اذهان متفکران و اندیشمندان و حتی عالمان سایر کشورها با امام خمینی قبل از تبعید چندان آشنا نبودند و این خود از نکات بسیار مهم در تحلیل رابطه امت و امام در انقلاب اسلامی است. وقتی امام چراغ نهضت را در 15 خرداد 1341 روشن کرد، از قشر عظیم جوانان انقلابی خبری نبود. وقتی اراده الهی و لطف و مهرش نسبت‏به کسی تعلق خاص می‏گیرد، از دل این امت، در روزگار ضعف و فترت دین و مذهب و در قرن کنار زدن و در حاشیه نشاندن ارزشهای دینی، مسیحا نفسی را شناسایی، رشد، حمایت و بالنده و سرآمد می‏کند که گویا از فیض روح‏القدس در آن نفخه‏ای دمیده‏اند و اگر اندکی تاریخ تکوین و پیروزی انقلاب را با تامل و درنگ باز بخوانیم بخوبی درمی‏یابیم که بواقع وجود سلامت و هدایت امام را باید بهره‏مند از پشتوانه معنوی الهی و عنایت‏خاص خدا دانست، زیرا کافی بود آن روزها که امام تنها و یک تنها پنجه در پنجه استکبار و عوامل تا بن دندان مسلح آن درافکند، تنها بماند و خدا مهر و محبت آن مرد را در دل امت نیفکند، در آن صورت چون جرقه‏ای در دل ظلمت‏خاموش می‏شد، کما اینکه گهگاهی در طول تاریخ از این موارد می‏توان سراغ گرفت که خوش درخشیدند ولی صد افسوس که دولت مستاجل بودند. آنک مردی در برهه‏ای از تاریخ جهان و ایران و اسلام قد برافراشته بود که نه چشم به شرق داشت و نه امید به غرب، حتی در نقطه مقابل آن دو ابر قدرت ایستاده بود، مردی که با غرب همانگونه در ستیز و تضاد بود که با شرق. از آنجا که در بدو امر افکار و اصول و اهداف آن بزرگمرد آنهم در لباس روحانی، معمولا در سطح جهان چندان مطرح نبود، تا مدتها برای ابرقدرتها قابل هضم نبود که بسادگی بپذیرند، ممکن است در شرایط حاکمیت کاملا دوقطبی جهان، فردی خلاف آمد انتظار و توقع دو ابرقدرت حرکت کند و موضع بگیرد.
چون اکثر نهضت‏ها و انقلاب‏ها در سده اخیر و در کشورهای مختلف جهان یا با حمایت و برنامه‏ریزی یکی از ابرقدرت بوده است و یا در هایت‏به یکی از دو قطب بزرگ جهان تکیه کرده، وابسته شده و چراغ سبز نشان داده‏اند یا سرانجام خود پس از چند سال به کشوری استعمارگر اما در درجات پایین‏تر تبدیل شده‏اند و یا در طیف و جهت‏یکی از دو ابرقدرت قرار گرفته‏اند، به همین جهت و عادت تاریخی حتی برای سیاستمداران کهنه‏کار جهان هم، براحتی جا نمی‏افتد که ممکن است فردی روحانی، رهبری و هدایت انقلابی را با آن عظمت‏بعهده بگیرد. نهضتی از دل کشوری قد بکشد که کاملا زیر سلطه و وابسته به آمریکاست. و خواست و سرلوحه انقلابشان اعتراض به سیطره، حضور و دخالت آمریکا در کشورشان و حتی در منطقه باشد. مردی که با ایستادگی و شکست‏ناپذیری‏اش به مردم جهان، به مردم تحت‏ستم دنیا، درس مبارزه با آمریکا و شعار مرگ بر آمریکا را یاد دهد، در عین حال که به شرق آن روز توجهی نداشت. آنهم در کشوری که در همسایگی شوروی بود. اگرچه برای اندیشمندان و مردان سیاسی هر دو ابرقدرت بسیار سنگین و غیرقابل باور بود، اما هر روز که از استمرار و تداوم نهضت و نظام اسلامی ایران می‏گذشت و به مناسبتهایی مواضع و خط و اندیشه‏های امام شفاف و تبیین و روشنتر می‏شد بیشتر در باور آمریکا جا می‏افتاد که بالاخره این واقعیت (انقلاب اسلامی) را نمی‏شود نادیده گرفت و با محدودیتهای خبری و تبلیغاتی آن را انکار کرد. پس از گذر از مرحله اعلام و برپایی نظام جمهوری اسلامی باید پذیرفت که در جغرافیای سیاسی جهان و در قاموس ادبیات سیاسی انقلابهای قرن حاضر ؟ ثبت‏شده و جا باز کرده و وارد شده است.
با وجود تمام توطئه‏ها، مخالفت‏ها، تبلیغات سؤ و کذب، حملات مستقیم و غیرمستقیم، طراحی کودتا، تحریم اقتصادی، انزوای سیاسی، آشوبهای داخلی طرح تفکر و نقشه شوم تجزیه‏طلبی، بسیج و سازماندهی نیروهای ورشکسته از انقلاب اسلامی و ستون پنجم داخلی و... برای مخدوش کردن چهره تابناک امام و انقلاب حتی از ترور شخصیت‏ها و زدن شاخ و برگهای آن درخت گشن و تنومند و طوبای سر به فلک کشیده نیز دریغ نمی‏ورزیدند. اما آن مرد چونان کوهی استوار پابرجا ایستاده بود، مردی که در سخنان او همیشه طرحی نو برای اداره جهان نمود پیدا می‏کرد، حتی بیگانگان از مواضعی که در قبال آنها و سیاستهای به اصطلاح حسابشده آنها می‏گرفت همیشه عاجز و عقب بودند. مردی که تنها به یک اشاره و کنایه انقلاب سنگ و انتفاضه را در فلسطین راه انداخت، مردی که با وجود تمام حمایتهای استکبار جهانی از اسرائیل، توانست مسلمانان جهان را در یک روز خاص موسوم به روز قدس با شعار مرگ بر اسرائیل بسیج کند. مردی که در دوران دفاع مقدس با اشارتی کوتاه قادر بود بیش از یکصد هزار جان بر کف را برای حضور در میدانهای شهادت و برای دفاع از کیان کشور اسلامی ایران بسیج کند.
یکی از محورهای مهم و اصلی که از مجموعه سخنان و اظهارنظرها و خاطرات افراد غیر ایرانی پیرامون امام می‏توان بیان کرد، الهام‏گیری از سخنان و رهنمودهای ایشان در مبارزه با استکبار جهانی و بیداری امت جهانی است. وقتی در مالزی که قبل از انقلاب شاید در ذهن و زبان ملت ما جایگاهی نداشت، پیروزی انقلاب اسلامی را جشن می‏گیرند، در تفسیر و فلسفه برگزاری جشن برای انقلاب ما می‏گویند: "پیروزی انقلاب اسلامی که ما امروز جشن می‏گیریم، در واقع پیروزی تمام مستضعفین دنیاست ". باید پذیرفت این توجه به انقلاب و شور و شعف در وجود آنان نسبت‏به انقلاب اسلامی ایران از جانب خداوند با عنایات حضرت حق سبحانه و تعالی صورت گرفته است.
ذیل عنوان الهام‏گیری از افکار و اندیشه‏های امام و انقلاب بهتر است‏به قسمتی از بیانیه هیات جنبش مونتونرو آرژانتین که بواقع در آنسوی عالم است‏بیندیشیم. از همین چند سطر درسهایی می‏توان گرفت که اتفاقا از شناخت دقیق اهداف انقلاب اسلامی از جانب رهبران و متفکران آن جنبش خبر می‏دهد:
1 - انقلاب اسلامی ایران تحت رهبری امام خمینی ضربه محکمی به امپریالیسم این قرن وارد کرده است.
2 - انقلاب اسلامی ایران گویای حرکت توده‏های محروم علیه امپریالیسم، ظلم، استثمار، حکومت‏شاه ظالم بوده است.
3 - شاه دست‏نشانده امپریالیسم و ارتجاع منطقه بوده است.
4 - انقلاب اسلامی ایران و وجود روح قهرمانانه و آرمانخواهی ملت ایران و رهبری ضدامپریالیستی امام خمینی می‏تواند برای مبارزه ملتهای دیگر نمونه و سرمشق روشن و درخشانی باشد.
اینک قسمتی از متن بیانیه مذکور:
"انقلاب ایران تحت رهبری امام خمینی ضربه محکمی به امپریالیسم این قرن وارد ساخته و نمایانگر قیام توده‏های محروم در دنیا علیه امپریالیسم، ظلم، استثمار، حکومت ظالم شاه، دست‏نشانده امپریالیسم و ارتجاع، توسط روح قهرمانانه مبارزه ملت ایران شکست داده شد و به صورت نمونه درخشانی برای ملتهای مبارز دیگر درآمد ". (1)
با وجود همه کینه‏ورزی‏های پنهان پاکستان علیه ایران و انقلاب اسلامی که توسط برخی از جناحها و دولتمردان سیاسی آن صورت گرفته و در این سالها اندک اندک برخی از آن شعبده‏بازیهایشان در اصول و سیاست‏خارجی رخ می‏نماید؛ در بسیاری موارد از جانب اندیشمندان و شخصیت‏های سیاسی - حکومتی آن کشور به توصیفها و تعریفهایی از انقلاب اسلامی و بخصوص نقش سرآمد امام خمینی برمی‏خوریم که نظرهایی عمیق و از سر شناخت است و در مواردی هم از چاشنی لطافت‏برخوردار. از جمله بعنوان نمونه روی قسمتهایی از سخنان نواب محمداکبر خان وزیر عالی و ریاست وقت‏بلوچستان پاکستان اندکی تامل کنیم:
"در عظمت و قدرت و شخصیت‏حضرت امام و انقلاب اسلامی همین بس که بزرگترین قدرتهای عالم و هزاران سلاح پیچیده و مرگبار آنان همچون ریسمانی در دست معظم‏له چنان درهم پیچیده شدند که هنوز پس از ده سال از انقلاب گره از کار آنان باز نشده است. " (2)
اندیشمندان و متفکرانی که جریانها و نهضتها و انقلابها را در نقاط مختلف و کشورهای گوناگون جهان تحلیل و تفسیر می‏کنند، همیشه ساز مخالفت‏با انقلابها را کوک نمی‏کنند. با وجودی که شاید همگی از روحیه آزادگی و آزادمنشی برخوردار نباشند و حتی در جهت‏یافته‏ها، گفته‏ها و نظریاتشان حرکت نکنند و موضع نگیرند. اما در موارد متعددی هم بر مبنای علمی بسیار عمیق مسائل را دنبال می‏کنند. بخصوص در جهان غرب از کنار مسائل، جریانها و حرکتهای سیاسی انقلاب کشورشان بسادگی نمی‏گذرند. البته با بسیج امکانات و نیروها و در اختیار داشتن آمارهای مختلف و اطلاعات و سوابق گوناگون به شناخت و تحلیل انقلابها می‏پردازند و چه بسا به نکات مهمی هم دست‏یابند که برای دیگران حداقل بسادگی حاصل آمدنی نباشد. بالاخره باید پذیرفت، بسیاری از نگاهها بیرون از انقلاب، به انقلاب و سرنوشت آن دوخته شده است. با وجودی که در بسیاری موارد هم دچار اشتباهات فاحش می‏شوند و نکات بسیار خنده‏داری را اصل قرار می‏دهند اما با دقت و تیزبینی و نکته‏سنجی از لابلای سخنان آنها قطعا به نکات باریک و سرنخهایی می‏رسیم. آنچه از محتوای تحلیل چاپ شده در روزنامه اسپانیایی (ا. ب، ت) برمی‏آید، گویای نکات ظریف زیر است. بی‏تردید تا کسی نگرشی همه جانبه و عمیق به انقلاب، حتی تاریخچه و محتوای اسلامی آن نداشته باشد، نمی‏تواند به این اصول و عبارات دست‏یابد و چنین عناوین و مدخلهای قابل‏توجهی را از انقلاب و امام خمینی بازگو کند. عناوین مهم و قابل توجه بدین قرارند:
1 - تفکر آیت الله خمینی بشدت و سریع و در بسیاری از نقاط جهان در حال گسترش است.
2 - شورش سیاهپوستان جزایر "ترینیداد و توباگو " آسیب‏پذیری غرب در مقابل اسلام را در هر نقطه از جهان بازگو کرد.
3 - غلبه بر یک تفکر و ایدئولوژی بسیار مشکلتر از پیروزی بر یک ارتش است.
4 - اسلام دینی اجتماعی است که می‏تواند مبنای تشکیل حکومت جدیدی در جهان باشد.
5 - اسلام دینی است که بین زندگی روزمره و حیات جاودان وحدت حاصل می‏آورد.
6 - اسلام اعتماد به نفس خاصی بین معتقدانش بوجود می‏آورد.
7 - در آمریکا منسجمترین و منظمترین طبقات مردم سیاهان مسلمانند.
8 - بنیادگرایی سیاهان، بسیار فراتر از بنیادگرایی کنونی اعراب خواهد بود.
9 - و سرانجام هشدار و اعلام خطری که پس از این سخنان بسیار عمیق و عبرت‏انگیز و عالمانه و جامعه‏شناسانه بدست می‏دهد که: "بهوش باشیم اگر بقیه سیاهان نیز اسلام را به عنوان راه خود برگزینند، ما غربیها باید خود را برای یک رویارویی بزرگ آماده کنیم. "
سخن این است که حتی دولتمردان و اندیشمندان ایران هم هرگز فکر نمی‏کردند ممکن است‏با وجود تمام موانع و حصارهای مستحکم تبلیغاتی و حتی جریان ضدتبلیغی که از جانب غرب علیه ایران در انقلاب اسلامی و افکار بلند امام بسیج‏شده است، انقلاب ایران بتواند موضوع تحقیق متفکران غرب باشد. اینک تمام تحلیل روزنامه مذکور را می‏آوریم:
"اکنون در نقاطی که حتی جانشینان آیت‏الله خمینی فکر آن را نمی‏کنند (انقلاب اسلامی) در حال گسترش است. شورش اخیر مسلمانان سیاهپوست جزایر ترینیداد و توباگو، آسیب‏پذیری غرب در مقابل اسلام را در هر نقطه‏ای از جهان نمودار کرد و این حوادث شدید آن است که غلبه بر یک ایدئولوژی، بسیار دشوارتر از پیروزی بر یک ارتش است. باید توجه داشت اسلام دینی اجتماعی است که حتی می‏تواند مانند ایران تبدیل به حکومت‏شود. مفاهیم اسلام واضح و روان است، وحدت بین زندگی روزمره و حیات جاویدان در این مذهب و اعتماد به نفسی که به خود می‏دهد برای سیاهان، عنصر پر ارزش می‏باشد و علاوه بر اینکه اسلام برای سیاهان یک نظام است، غرور وحدت نیز به همراه دارد، حتی در آمریکا منسجمترین و منظمترین طبقات مردم سیاههایی هستند که به دین اسلام درآمده‏اند، به هوش باشیم که اگر بقیه سیاهان نیز اسلام را به عنوان راه خود برگزینند ما غربیها باید خود را برای یک رویارویی بزرگ آماده کنیم؛ چرا که با توجه به خصوصیات سیاهان، بنیادگرایی سیاهان بسیار فراتر از بنیادگرایی کنونی اعراب خواهد بود ". (3)
ساده‏اندیشی است اگر معتقد باشیم تلقی‏های همه از اسلام در سرتاسر جهان یکسان است آنها - چه هواداران انقلاب اسلامی و چه معاندان و دشمنان - حتی از سالها قبل به قرائت‏های متفاوت از اسلام رسیده‏اند. اگر بدین درجه از شناخت نرسیده بودند و تفاوتها و تلقی اساسی در اسلام را درنیافته بودند به این مرزبندی نمی‏رسیدند که بگویند:
"اسلام عربستان اسلام ناکامیها و اسلام ایران اسلام شرافتمندانه است، دامنه اسلام ایران است که هم اکنون در بیرون جریان دارد ". (4)
آنچه در جمله مذکور قابل تامل است اینکه، حتی سایر کشورها هم بخوبی بین اسلام ایران و عربستان تفاوتی عمیق و فاحش قائلند، دیگر اینکه اسلام ایران است که توانسته است مرزها را درنوردد و در جهان اظهار وجود کند، مسلمانان را بحرکت و جوش و خروش و فریاد و بیداری وادارد. استکبار هم از همین قرائت از اسلام است که احساس خطر می‏کند، همان هشداری که مفسر روزنامه اسپانیایی به غربیها داد. منتهی مشکل غربی‏ها این است که از اصول و شیوه‏های اسلام ایران آگاهی ندارند و فقط با عوارض آن روبرو می‏شوند.
می‏دانیم که یکی از شبکه‏های سیاسی و مرموز جهانی در میان شبکه‏های خبری، شبکه رادیو تلویزیون "بی. بی. سی " انگلیس است. هرگز بیاد نداریم که این شبکه سخنی، تحلیلی، تفسیری و حتی نقل‏قولی را پیرامون انقلاب اسلامی داشته باشد که پشت آن توطئه یا تضعیف انقلاب و اسلام نباشد. اینکه از برنامه‏ای از برنامه‏های مختلف آن بوی حمایت‏یا صداقت‏به مشام برسد، آرزویی محال و غیرممکن است، و حق هم همین است. انگلیس که سالها شیره جان این کشوررا مکیده و در روزگار بی‏دریغی منابع ارزشمند نفت، ثروت ملی و خداداد ما را غارت کرده است، امروز هوادار ایران اسلامی باشد. اگر در موارد بسیار نادر و استثنایی از سخنان و تحلیلهای گردانندگان شبکه "بی. بی. سی " احساس و بوی حقیقت‏گویی به مشام برسد آن هم نه سر اعتقاد و صداقت آنهاست که بی‏تردید از عظمت و شوکت امام و انقلاب است که دیگر نمی‏توانند آن را بپوشانند. در عین حال که به بارخوانی یک نمونه از تحلیلهای شبکه تلویزیونی مذکور می‏پردازیم در ادامه خواهیم گفت‏حتی در نمونه زیر هم نوعی شیطنت نهفته است.
"آیت‏الله خمینی یکی از قدرتمندترین رهبران خاورمیانه در قرن اخیر بوده، او از سوی بنیادگرایان در سراسر جهان اسلام به عنوان رهبر معنوی انقلاب اسلامی مورد احترام و تحسین بود، اما بسیار کسان در غرب به او به چشم یک عارف خطرناک که در آرزوی گسترش جهانی اسلام است، می‏نگریستند ". (5)
نخست اینکه این سخنان دقیقا چهار ماه پس از رحلت امام بیان شده است. یعنی روزی که امام در قید حیات نیست. دیگر اینکه از زاویه‏ای می‏گوید، امام بود که فقط از سوی بنیادگرایان سراسر جهان بعنوان رهبر معنوی انقلاب اسلامی مورد احترام و تحسین بود، یعنی جانشین امام از نفوذ و معنویت و قدرت برخوردار نیست. دیگر اینکه آنها از تعبیر بنیادگرایی مفهومی خلاف تمدن جدید و ترقی و پیشرفت را در ذهن دارند که این خود نوعی شیطنت تبلیغاتی است زیرا وقتی می‏گوید بنیادگرایان امام را قبول داشتند یعنی روشنفکران، اندیشمندان، صاحبان تفکر جدید تحصیلکردگان و متفکران دانشگاهی را از آن جمع خارج می‏کند. دیگر، تعبیر "عارف خطرناک " در قسمت پایانی عبارت است. این تعبیر اگرچه از دیدگاه آنها درست است زیرا امام بواقع برای آنها خطرناک بود، زیرا تمام کیان و حیثیت و وجودشان را زیر سوال برد، حتی بر آنها خط بطلان کشید. امام در طی سالهای نهضت و پس از پیروزی انقلاب دقیقا چهره و نقش مرموز انگلیس را افشا کرده است. پیرامون نیرنگها، رنگها و رابطه استعماری آنها نکاتی را به ملت‏یاد داده است که شاید ده‏ها سال دیگر هم نتوانند از ذهن و خاطر و یاد مردم، آنها را بزدایند. تعبیر "روباه پیر استعمار برای انگلیس " بسیار عمیق، حسابشده و پیامدار است. اگر این برکات را در هدایتها و درسهای روشنگرانه امام در نظر بگیریم، سخنانی که درباره شناخت چهره واقعی و پلید آنها بسیار کارساز بوده است، بواقع باید بپذیریم امام فرد خطرناکی برای آنها بوده است. البته این تعبیر و ترکیب خارج از مصادیقی که آنها در نظر دارند، تعبیر غلطی است و در قاموس واژگان و ترکیبهای زبان فارسی نمی‏گنجد، زیرا عارف خطرناک نمی‏شود. همواره عارفان منشا تفکر، اندیشه، شناخت، معرفت‏بوده‏اند. البته نکته ظریف دیگر این است که، نوع نگرش و مشی عرفانی امام برای آنها بسیار پیچیده یا حداقل ناشناخته بود. تلقی آنها مثل بسیاری از دیگران از عرفان و عارف وجود ساده‏لوحی، ظاهربینی، پوسته‏نگری و... است. شاید همان عرفان محرفی که به عرفان منفی معروف است مقبول آنهاست. عرفان گوشه‏گیری، عزلت‏گزینی، دوری از مردم، خلوت نشینی در خانقاه، به بسیاری از سنن و آداب و رسوم اجتماعی پشت پا زدن، اهل ذکری بودن که به حال و روز و درد مردم نخورد، عرفانی که در سیاست دخالت نکند، عارفی که اگر تمام ثروت، حیثیت ذخایر منابع و حتی کیان و ناموس کشورش را بغارت بردند از لاک خویش خارج نشود. اگر شناخت آنها از عرفان از این نوع است که باز باید پذیرفت‏سخن دقیق و عمیق و تعبیر پرباری را انتخاب کرده‏اند. اما از نظر ما عرفان امام خمینی عرفان ناب و واقعی است، عرفان برگرفته از اندیشه‏ها و مشی و مرام حضرت علی - علیه‏السلام - است عرفان ظلم‏ستیز، عرفان اعتراض؛ عرفان بیداری، عرفان روشنگری، عرفان حقیقت‏گویی است. اصولا اختلاف اسلام و قرائت امام از اسلام هم در همین امر ریشه دارد، غربی‏ها اسلام ناب آمریکایی را تبلیغ می‏کنند و قبول دارند و امام راحل اسلام ناب محمدی، اسلام پابرهنگان عالم اسلام و مستضعفان خاک را.
همانگونه که اشارت رفت انقلاب اسلامی ایران به زعامت امام (ره) سرمشق مبارزاتی برخی از کشورها و ملتهای مسلمان شد و در روحیه مقاومت، ستیز و مبارزه را تقویت و احیا کرد از جمله فلسطین، افغانستان، لبنان و سایر کشورها. برای برخی از کشورها موجب شکست و ترس و خوف و یاس و خطر شد. غیر از این دو طیف و گروه برای سران برخی از کشورها هم پیام تنبه و زنگ بیداری و خطری را بصدا درآورد که بخود آیند. در کشورهای اسلامی که با تفکر و اندیشه انقلابی - اسلامی ما سنخیت داشتند افزون بر آن امیدواری به احیا مجدد اسلام و رنسانس جدید اسلامی را در قرن حاضر در پی داشت که اقل پیامش، سربلندی و احساس غرور و افتخار برای کل جهان اسلام بود. مگر افکار امام چگونه است که در کشوری چون نپال هم که هیچ رابطه و پیوند عقیدتی با کشور ایران نداشت‏بی‏تاثیر نبوده است. امروز در جغرافیای سیاسی جهان میزان و سرعت تاثیر و تاثر بقدری آشکار شده است که احتمال مرزبندی فکری را به حداقل رسانده است. موج نهضت‏ها، انقلابها حتی با تفاوت بنیادین و ریشه‏ای به آنسوی سواحل دنیا می‏رسد. آنچه از متن گزارش آسوشیتدپرس از مصاحبه با نخست‏وزیر سابق نپال آقای "بی پی کوثیر " برمی‏آید اینکه حتی تصمیم پادشاه نپال مبنی بر انجام یک همه پرسی برای تعیین بنیاد سیاسی آینده کشورش هم بی‏تاثیر از انقلاب اسلامی ایران نبوده است. عجیب اینکه در شورشهای دانشجویی و اعتصابهای دانشگاهی و روستایی نپال که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران رخ می‏دهد و نتیجه آن اعتصابها هم پذیرش همه‏پرسی ملی یا رفراندوم فراگیر در آن کشور بوده است همه را، برگرفته از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی می‏داند.
این همان درس عبرتی است که از بلندنظری و آینده‏نگری امام در آغاز انقلاب نمود پیدا کرد. آنانکه حافظه قوی دارند در یاد دارند که از همان آغاز انقلاب، امام موضوع صدور انقلاب را مطرح می‏کردند و بر آن تاکید می‏ورزیدند و بعنوان واقعیتی غیرقابل انکار از آن سخن می‏راندند. در آن شرایط متاسفانه برخی کوته‏بینان داخلی هم در برابر تئوری صدور انقلاب که در حال انجام بود از خود ضعف نشان دادند. حتی ما قدرت درک آن را نداشتیم، گوشمان قدرت دریافت فرکانس و طول موج بیرون از ایران انقلاب را در حد امام عزیز نداشت. نمی‏توانستیم عبارت امام را درک کنیم. یکی از دولتمردان آن روز گفت مگر انقلاب نخود و لوبیاست که صادرکردنی باشد. اینک که به گذشته برمی‏گردیم درمی‏یابیم که کوتاهی از جانب افراد اجرایی آن روز ایران صورت گرفته است، زیرا آنها این مساله اساسی و مهم را از سخنان امام درک نکرده بودند. اگرچه در صورت درک هم، اصولا برای اداره کشور انقلابی ایران افرادی ضعیف بودند - شاید آن کج‏فهمی‏ها یا سؤ تلقی‏های آنان از سخن روشنگرانه امام، از آن منتج می‏شد که تصور و انتظار کوته‏نظران آن بود که کشورهای جهان بلافاصله پس از شنیدن ندای انقلاب اسلامی به اسلام رو آورند. در حالی که انتظار در آن سطح از کم‏تجربگی برخی برمی‏خاست. مگر نه اینکه یکی از زمینه‏های صدور انقلاب اسلامی جسارت بخشی به سایر کشورهای جهان بود. حداقل بر کشورهایی که از جهت اداره کشور و نظام ستمشاهی با ما وجه اشتراک داشتند. مگر نه اینکه در اثر انقلاب ما، ملتها یاد گرفتند به تغییر حکومت، پادشاه یا حکومتهای جابرانه بیندیشند.
همینکه انقلاب و امام ما، برخی فریاد را یاد داد نوعی صدور انقلاب است. بخوبی می‏دانیم، کشورهای استعمارگر که سالها علی‏الظاهر از دموکراسی و حقوق بشر دم می‏زنند بگونه‏ای در نظر ممالک حت‏سلطه و جهان سوم مطرح شده بودند که هرگز روابط آنها با سایر ممالک به بیداری و هوشیاری و خشم و اعتراض کشیده نشود. با سیاستهای بسیار دقیق و پیچیده و نظارت مستقیم و غیرمستقیم در اداره امور کشورهای تحت‏سلطه، بگونه‏ای عمل کرده بودند که پس از سالها استعمار و استثمار از آنها ندای اعتراض بلند نمی‏شد. گویا کشورهای فقیر را مسخ کرده بودند. مگر روابط آمریکا و شوروی با ما بگونه‏ای نبود که تا سالیان سال ملت ما جرات حتی سوال از چگونگی روابط با آنها را بخود نمی‏داد. بخصوص برای نسل جوان و آیندگان باید بازگو کرد که در روزهای آغازین انقلاب در هیچ ذهن و خاطری نمی‏گنجید که می‏شود حتی زیر لب به حکومت پهلوی و نظام شاهنشاهی اعتراض کرد. نمی‏شد حتی زیر لب زمزمه کرد که شاه مردنی و رفتنی است. شرایط را بگونه‏ای پیش برده بودند که حتی برخی از بزرگان و عالمان دینی وقتی در خانه نشسته بودند و می‏شنیدند که سیل خروشان امت‏حق طلب و آزادیخواه ایران در مقابل نیروهای مسلح و گارد شاهنشاهی شعار مرگ بر شاه را سرودخوانان و دسته‏جمعی سر می‏دهند بخود می‏لرزیدند و توجیه می‏کردند که نباید به شاه کاری داشت، این شعارها خیلی خطرناک است. مگر بسادگی در مخیله آنها می‏گنجید که شاه عامل آمریکاست. این بماند که حتی در آغاز نهضت‏برخی از متحجرین و خشک مغزان حتی به امام اعتراض کردند که آقا روح‏الله یا آقای خمینی - تعابیری قریب به این مضامین - با شاه چکار دارید. شاه تنها پادشاه شیعه در جهان است. پس بهتر است‏با او کنار آمد او را حمایت کرد و راهنمایی کرد و او را نگه داشت! گویا آقایان می‏ترسیدند اگر شاه شیعی بمیرد یا عوض شود قرار است‏شاه غیرشیعی جای آن بنشیند که در آن صورت تضعیف شیعه است.
اینک به بررسی و مرور قسمتهایی از مصاحبه نخست‏وزیر سابق نپال برگردیم که حرکتهای دانشجویی کشورش را بازتاب اندیشه‏ها و متاثر از نهضت امام خمینی می‏داند:
"بی یی کوثیرالا، نخست‏وزیر سابق نپال در مصاحبه‏ای گفت‏حوادث اخیر ایران در تصمیم پادشاه نپال مبنی بر انجام یک همه‏پرسی برای تعیین بنیاد سیاسی آینده کشور بی‏تاثیر نبوده است. وی اضافه کرد بعد از وقایعی که در ایران اتفاق افتاد هر شخص عاقلی می‏توانست دریابد که اگر پادشاه نپال اقدامات قاطعی در راه ایجاد دمکراسی انجام ندهد، نجات کشورش غیرممکن خواهد بود. وی به انقلاب ایران به رهبری آیت‏الله خمینی که در فوریه گذشته به سرنگونی شاه منجر شده و نیز به هفت هفته شورشهای دانشجویی و روستایی در نپال که منجر به اعلام یک همه‏پرسی ملی از طرف پادشاه این کشور شد، اشاره کرد ". (6)
اصولا نویسندگان و برخی اصحاب جراید و مطبوعات و خبرنگارانی که اهل قلم و تالیف آثار هستند و به این کار همت می‏گمارند، در لابلای مصاحبه‏ها، خاطره‏ها، و نوشته‏های خود به نکات و دقایقی می‏رسند که بواقع از وجود رگه‏هایی از صداقت در آنها خبر می‏دهد. با وجودی که تمام رسانه‏های غربی در مصاحبه‏های شیطنت‏آلود خود، سعی دارند به تحریف واقعیات و شایعه‏پراکنی بپردازند و اخبار کذب را با اهداف تضعیف روحیه مردم و یاس و بدبینی در سرلوحه کار و فعالیتهایشان قرار دهند، باز هم می‏توان به نکات مهمی پیرامون ایران و انقلاب اسلامی در آثارشان پی برد. به قسمتی از مصاحبه و خاطره خانم اوریانا فالاچی از ملاقات و دیدار با حضرت امام توجه کنید:
"من از مقام و عظمت و تحمل و بردباری شکوهمند امام خمینی شدیدا تحت تاثیر قرار گرفتم این اولین بار بود که من عطیه روحانی و موهبت الهی را احساس نمودم ". (7)
او در ضمن از تفاوت فراوان بین واقعیات پیرامون امام و آنچه را که مطبوعات غربی می‏گویند، تعجب فراوان کرده بود و اظهار داشت: "واقعیت آن است که ملت ایران براستی خواهان خمینی و رهبری او می‏باشند ". (8)
چیزی که به نظر می‏رسد امام به آن توجه دارد اینست که: انقلاب ایران بدون توجه به اینکه خارجیان چگونه می‏اندیشند به راهش ادامه خواهد داد.
فالاچی در مصاحبه سه ساعته خود با امام به منظور تجلیل از مقام او احترام به رهبریش چادر بسر نمود و بقول خودش "دچار هیجان انگیزترین لحظات، مصاحبه را انجام داد ". (9)
اگر برخی از تعاریف از طرف سران کشورهای اسلامی باشد چه بسا بتوان گفت‏به جهت علاقمندی و هویت دینی و مذهبی بین ایران و آن کشورها، بخصوص کشورهای عربی است که ما داد تاثیر و صدور انقلاب را در جهان سر می‏دهیم. اما وقتی اقرار و تحلیل از جانب به واقع دشمن سرسخت ایران یعنی آمریکا صورت گیرد، آنهم توسط شخصیتهای ذی نفوذی که هم از ارتش و نیروهای مسلح ایران بخوبی مطلعند و هم از اوضاع ارتش مصر، جای تردیدی باقی نمی‏ماند که باید امواج جمهوری اسلامی و واقعیت انقلابی اسلامی و تاثیر آن را بر افکار جهانیان پذیرفت. اگر اوضاع ایران و مصر و مقایسه و درک تشابه و زمینه‏های همسانی از جانب فردی صورت گیرد که بی تردید از تاریخچه تشکیل و روند ایجاد و میزان روابط هر دو کشور (ایران و مصر) به آمریکا کاملا آگاه است، سخن را باید بگونه‏ای دیگر تفسیر کرد. نباید از کنار این اقرارها و نکات بسیار ظریف و مهمی که در آنها یافت می‏شود، سرسری و بدون توجه گذشت و هم نباید تصور کرد که این حرفها به نوعی برای رد گم کردن یا خوشامد ما گفته شده است.
از محتوای سخنان "ژنرال ساهینکایا " رئیس وقت‏ستاد نیروی هوایی آمریکا در سال 1364 چنین برمی‏آید که در مصر و سایر دولتهای کشورهای عربی پیوسته نسبت‏به ایران نوعی اضطراب و نگرانی وجود دارد. تحت تاثیر دولت اسلامی ایران است که دولتهای منطقه باید چهارچشمی مراقب اوضاع کشورشان باشند. اوضاع و شرایط سیاسی را لحظه به لحظه زیر نظر داشته باشند، از میان کشورهای عربی اوضاع داخلی مصر را مشابه ایران قبل از انقلاب اسلامی می‏داند، حتی صریحا اعلام می‏کند که در تحلیل سیاسی و تطور تاریخی ایران و مصر باید پذیرفت که مصر مهمترین کشور عربی است که دچار انقلاب اسلامی خواهد شد. بی‏تردید آمریکا این برداشتها، مقایسه‏ها و نتیجه‏گیریها و تلقی‏ها را از اوضاع ایران و مصر در درجه اول به اطلاع سران کشورها می‏رساند، اگر سیاستمداران رده اول مستقیما اوضاع کشورها را زیر نظر نگیرند قطعا کارآمدترین نیروها و مغزهای سیاسی و کارشناسان ارشد سیاست - امنیتی، فرهنگی، اجتماعی خود را مامور مواظبت از این کشورها می‏کنند، که مبادا تجربه ایران برایشان تکرار شود. در مورد مصر هم اهمیت‏بسیار بالاست؛ زیرا مصر و عربستان و سوریه، جز کشورهای عربی هستند که هر یک می‏توانند سایر کشورهای کوچکتر را بسیج و با خویش همراه کنند در ضمن مردم مصر تجربه انقلاب و حرکتهای مردمی را نیز پشت‏سر دارند.
قبل از استشهاد به سخنان "ژنرال ساهینکایا " تذکار این نکته مهم است که امروز معادله و تلقی ایشان یعنی از حدود 15 سال قبل بسیار تغییر کرده است. حداقل اینکه نمی‏توان معتقد بود که مصر تنها کشور عربی است که اوضاع مشابه ایران دارد. البته به آقای ساهینکایا نیز باید اندکی قوت قلب داد که روی این بررسی‏ها و استنباطها هم چندان نمی‏توان حساب کرد. زیرا در ابتدای مقاله تقریبا به تفصیل شواهدی را آوردیم که ایران اصلا در شرایط انقلاب قرار نداشت تا آنجا که حتی دولتمردان آمریکا هم تصور نمی کردند قضایای ایران تا اینجا بکشد، اگر در یاد داشته باشید، پس از ایران شرایط مناسب برای پذیرش انقلاب اسلامی بیش از همه در عراق مهیا بود که استکبار جهانی توسط مهره حلقه بگوشش صدام همزمان دو کار کرد که تقریبا روند انقلاب اسلامی را در عراق تا حدی کند کرد، البته به نه بهایی اندک که به قیمت نابودی خود و کشور عراق. آن دو حرکت‏یکی به شهادت رساندن آیة‏الله شهید صدر و جلوگیری از شیوع و گسترش افکار انقلابی اسلامی همفکران و پیروان ایشان و تبعید و اخراج جریان صدر در عراق و دیگر حمله نظامی به ایران. نمی‏توان مدعی بود که حتی با این دو ترفند توانسته است زمینه‏های انقلاب اسلامی را در عراق بخشکاند. نکته اطمینان‏بخش دیگر برای آقای ساهینکایا اینکه چرا عربستان که از جهتی کانون اسلام و مرکز و مهبط وحی و نزول قرآن و سرزمین رسول‏الله است‏با ایران مقایسه نمی‏شود. عربستانی که آنهم برای جلوگیری از نفوذ اسلام از نوع امام خمینی شدیدا ممانعت کرده است! این تفاوتهای بسیار فاحش خود دلیلی است‏بر غیریقینی بودن ادعای کارشناسان ارشد و سیاستمداران کهنه‏کار آمریکا. اینک با دقت مرور می‏کنیم سخنان آقای ساهینکایا را و پس از آن شاهدی دیگر از خود مصر را برای تشابه تغییرها و برداشتهای دو کشور آمریکا و مصر مبنی بر احساس خطر گسترش و نفوذ اندیشه‏ها و افکار اسلامی امام را در مصر می‏آوریم. ژنرال ساهینکایا گوید:
"تاثیر انقلاب ایران سبب شده است که دولتهای کشورهای عربی، دائما و بطور پیوسته اوضاع سیاسی داخلی خود را زیر نظر داشته باشند... وی گفت: مصر تنها کشور عربی است که اوضاع داخلی آن مشابه اوضاع ایران است و مصر مهمترین کشوری است که پس از ایران دچار یک انقلاب اسلامی خواهد گردید ". (10)
اینک نظر شریفتان را به قسمتی از سخنان هشدارآمیز دادستان امنیتی کشور مصر که حدود یک دهه پس از گذشت انقلاب اسلامی بیان شده است، معطوف می‏دارد. این سخنان برگرفته از متن کیفرخواست دادستان حاکم بر مصر است که در آخرین جلسه محاکمه گروهی از انقلابیون مسلمان مصری ایراد کرده است. اگرچه قسمتهایی از کیفرخواست است، اما نکات بسیار مهمی در آن آمده است از آن جمله: بنیادگرایان اسلامی و اعضای سازمان الجهاد از خط مشی آیت‏الله خمینی به عنوان اساس فکری و عقیدتی برای خود پیروی و تبعیت می‏کنند، علاوه بر آن تصمیم قاطع پیروان آیت‏الله خمینی برای سرنگونی رژیم حسنی مبارک در مصر مهمترین محورهای سخن اوست. اینک متن کیفرخواست مذکور:
"بنیادگرایان مسلمان مصری، از پیروان آیت‏الله خمینی بوده و قاطعانه تلاش می‏کنند یک حکومت اسلامی در مصر برقرار کنند ". (11)
به نوشته مطبوعات کویت، دادستان منطقه جیزه قاهره در کیفرخواست‏خود که در آخرین جلسه محاکمه گروهی از انقلابیون مسلمان مصری ایراد کرد و گفت: "بنیادگرایان اسلامی و اعضای سازمان الجهاد از خطمشی آیت‏الله خمینی به عنوان اساس فکری و عقیدتی برای خود پیروی و تبعیت می‏کنند ". (12) دادستان رژیم حاکم بر مصر افزود: "پیروان آیت‏الله خمینی در مصر قاطعانه مصمم هستند رژیم حسنی مبارک را سرنگون، و به جای آن یک حکومت اسلامی برقرار کنند ". این مقام مصری گفت: " بنیادگرایان اسلامی، رهبری تمامی تظاهرات و اعتراضات ضددولتی مردم در مساجد و دانشجویان را به عهده داشته و کوشش دارند موج اسلام‏گرایی را در سرتاسر مناطق مصر گسترش دهند ". (13)
در یک هفته‏نامه انگلیسی بنام نشریه "جینز دیفنس " نیز تحلیلی عمیق و علمی از شرایط تاریخی انقلاب اسلامی ایران و جنگ افغانستان با روسیه بیان شده است. نخست اینکه نویسنده مقاله یا تحلیلگران سیاسی نشریه مذکور دقیقا به همزمانی انقلاب اسلامی ایران و جنگ افغانستان توجه خاص داشته است. یادآوری این نکته ضروری است که افغانستان همسایه و هم‏مرز با ایران است، در آن زمان ایران کشوری تحت نفوذو سیطره آمریکا بود و افغانستان زیر سلطه نیروها و عوامل بلوک شرق و شوروی سابق بود. نویسنده تاثیر انقلاب اسلامی ایران با تاثیر مارکسیسم لنینیسم را پس از پیروزی در جهان مشابه گرفته است. نکته مهم این است که هر دو کشور با اصول و روشهای خاص که در مبارزه در پیش گرفتند توانستند افسانه شکست‏ناپذیری دو ابرقدرت را در هم بشکنند. بی‏تردید در مقایسه انقلاب اسلامی ایران و مبارزات ملت مظلوم افغانستان با شوروی نیز بر اختلافها و تفاوتهایی باید تاکید ورزید، از جمله اینکه ایران در عین حال که در مبارزه مستقیم با آمریکا بود و سعی داشت دستهای پنهان و آشکار و عوامل وابسته و بساط نظام آمریکایی را از ایران برکند، اما نه تنها کوچکترین چشمداشتی به کمک یا حمایت‏شوروی از خود نشان نمی‏داد بلکه امام بعنوان رهبر انقلاب در همان دوران مبارزه و انقلاب از مبارزات مردم مظلوم و مسلمان افغانستان حمایت می‏کرد. نکته بسیار دقیقی که در تحلیل نشریه مذکور بچشم می‏خورد اینست که گرچه هر دو کشور ایران و افغانستان از هویت مذهبی - اسلامی برخوردار بودند اما هر کدام با قرائتی خاص از اسلام به مبارزه ادامه می‏دادند. مهم این است که بهره‏مندی از کدام هویت اسلامی یا اندیشه سیاسی بوده که جرقه‏های امید را در دل مسلمانان جهان بخصوص در منطقه خاورمیانه و حتی آسیای مرکزی و قسمتهایی از قاره آسیای جنوبی شعله‏ور ساخت. اسلامی که در افغانستان مطرح بود یا اسلامی که از اندیشه‏ها و برداشتهای واقعی از تفکر امام خمینی صادر می‏شد؟
نکته مهم دیگری که برآمده از حرکت انقلابی مسلمانان ایران بود بهم زدن معادلات سیاسی منطقه‏ای بود. اگر پس از مبارزه ایران با آمریکا و افغانستان با شوروی، آمریکا ایران و شوروی افغانستان را از دست داده بود و تفاوتی در تلقی و برداشتها و تفسیرها از اسلام وجود نداشت پس نمی‏بایست پس از رها شدن دو کشور در موقعیت استراتژیکی و ژئوپلیتیکی در منطقه تغییری حاصل آید. نکته مهم دیگر اینکه افغانستان پس از اخراج شوروی از کشورش، سرمشق تشکیل حکومت را از ایران می‏گرفت و غرب به خوبی می‏دانست که نظام حکومتی افغانستان نباید از ایران خط بگیرد، با تیزهوشی تمام بلافاصله پس از آزاد شدن افغانستان از سیطره شوروی سر و کله‏اش پیدا شد، اینک جا پایشان را در افغانستان می‏بینیم. عواملی در آن کشور تراشیدند، افرادی را خریدند و عواملی را دست و پا کردند زیرا برای آمریکا حضور در افغانستان بعنوان کشوری که همسایه دیوار به دیوار ایران ست‏بسیار مهم بود. نخست اینکه به کشوری که سالها تحت نفوذ شوروی سابق و بلوک شرق بوده، دست می‏یافت. همین حضور سرنخها و اطلاعات مهمی را برایش در پی داشت. دیگر اینکه می‏توانست پایگاههای مراقبتی و کنترلی روسیه سابق را علیه ایران بکار گیرد، و از طرف دیگر انقلاب ایران را از طرف افغانستان محصور کند. اگر قرار باشد بواقع پیرامون عدم توفیق افغانی‏ها برای تشکیل حکومت مرکزی اسلامی تاکنون، مقالتی یا تفسیری عمیق و واقعی ارائه دهیم باید روی نفوذ شیطنت‏آمیز آمریکا در افغانستان پس از تفرقه و کوته‏بینی جناحها و گروههای افغانستان انگشت‏بگذاریم. مگر نه اینکه افغانستان را به پایگاه ضد ایران و انقلاب اسلامی تبدیل کرده‏اند؟ تا آنجا که پاکستان همه چشم طمع به آن کشور دوخته است. برای آمریکا چه چیز بهتر از اینکه، تاکنون موفق شده است از وحدت و همسویی حداقل ایران و افغانستان و پاکستان و عراق جلوگیری کند. حتی فراتر از این سیاستهایش را بگونه‏ای طراحی کرده است که هر لحظه امکان جنگ بین این کشورها بعید نباشد. مگر نه اینکه بین ایران و عراق این جنگ را تجربه کرده و هم اینک هم از آن بهره‏برداری می‏کند و برای حضور خود و کنترل کشورهای منطقه به منطقه لشکرکشی می‏کند. اینک عین تحلیل نشریه مذکور:
"حوادث ایران و افغانستان غرور و اعتماد به نفس مسلمانها را به آنان بازگردانده است. مسلمانان این دو کشور هر یک به روشی خاص افسانه شکست‏ناپذیری دو ابرقدرت را شکستند.
اگر مارکسیسم لنینیسم در سال پس از پیروزی انقلاب شوروی، دگرگونیهای اساسی در جهان ایجاد کرد، ایران نیز اکنون ویت‏خاصی به مسلمانان بخشیده است که در حال یافتن یک اندیشه سیاسی است. وی همچنین اظهار عقیده کرده است که جرقه‏های آتشی که از خاورمیانه به آسیای مرکزی و همچنین به بخشهایی از قاره آسیای جنوبی و سایر مناطق شعله‏ور شده است، ناشی از وقوع انقلاب اسلامی در ایران است. دومین عامل بیداری مسلمانان بهم خوردن معادلات منطقه‏ای بود که نخست از ایران آغاز شد و سپس لبنان و افغانستان را در برگرفت و در کل منطقه تاثیرات عمده‏ای را بجا گذاشت. سومین عامل تحولات منطقه، وجود تسلیحات و زرادخانه‏های بزرگ است که عملا ابرقدرتها را در تاثیرگذاری مطلوب بر تحولات منطقه ناکام کرده است ". (14)
از متن سخنان رابرت کالستون دانشمند کانادایی تصویر دیگری از افکار امام و تاثیر انقلاب اسلامی در ذهن جهان منعکس می‏شود. گویا روابط و توازن قوا را در جهان بگونه‏ای تنظیم کرده‏اند که وقوع هر انقلاب و نهضت را امری بسیار نادر، قریب و غیرمنتظره باید دانست. وقتی انقلابی در شرایط بسیار سخت و غیرقابل پیش‏بینی رخ می‏دهد، آدمی باید دنبال علائم و نشانه‏هایی از وجود نیرویی در این طبیعت‏بگردد و به حمایت و عنایت جریان و مشیتی خارج از عالم خاک و جهان مادی معتقد باشد. استکبار جهانی بسرکردگی آمریکا پس از آنکه نتوانست از وقوع انقلاب اسلامی جلوگیری کند طبیعی است که در راه پیشرفت و گسترش آن ممانعت‏بوجود آورد. تصور ما و شاید بسیاری این باشد که بعضی از مفاهیم در اندیشه و باور افراد صرفا مذهبی آنهم از نوع مسلمان معنی پذیرند، در حالیکه از محتوای سخنان آقای رابرت کالستون چنین برمی‏آید که آنان حتی اگر مسلمان هم نباشند در عصر حاضر به پدیده‏های معجزه‏آسا معتقدند. وقتی تمام طرح‏ها، نقشه‏ها، برنامه‏ها، محاسبات دقیق شبکه‏های استکباری همسو برای جلوگیری از انقلاب اسلامی بسیج می‏شوند ولی کاری از پیش نمی‏برند، برخی از متفکران تا حدی منصف آنها، به وجود نیرویی خارج از عالم خاک می‏اندیشند. اگر ما مسلمانان چون معتقد به اصل معجزه هستیم در تحلیل انقلاب به این امر تاکیدبورزیم متاسفانه به ما برچسب نوعی گذشته‏گرایی، بنیادگرایی، تحجر و یا ارتجاع را می‏زنند. اما برای اثبات اصل اعجازگونگی انقلاب ما بهتر است عین سخنان و اقرار آقای رابرت کالستون را که با تفکر و اعتقاد و تلقی ما سنخیتی ندارد به استشهاد برگزینیم که با ما در این امر به نقطه مشترکی رسیده است:
"یکی از ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران اصالت و اخلاص اسلامی آن است که در سطح وسیع بین مردم به چشم می‏خورد... از نظر من که یک غربی و فرد غیرمسلمان هستم، این معجزه است که یک انقلاب مکتبی و الهی بتواند در جهان امروز اینطور تحقق پیدا کرده و در جهت استقرار عدالت‏به پیش برود، این انقلاب بدون شک از جانب خداوند حمایت می‏شود... دولتهای قدرتمند از طرق گوناگون سعی دارند در مقابل این انقلاب ایستادگی کنند و کوشش می‏کنند تا جهان را از حقیقت این انقلاب دور نگهدارند و مردم هم هنوز واقعیت و طبیعت انقلاب ایران را درک نکرده‏اند... ". (15)
"ملت ایران و امام خمینی یک کار عظیم تاریخی را به انجام رساندند و آمریکا تصمیم گرفت از طریق جنگ تحمیلی ضربه‏ای بر انقلاب وارد سازد، ولی مقاومت ملت ایران این کوشش آنها را نیز نقش بر آب کرد ". (16)
درس دیگری که از انعکاس اندیشه‏های امام و انقلاب اسلامی در قاموس تفکر نویسندگان و دانشمندان سایر کشورها می‏توان فراگرفت این است که انقلاب اسلامی طرح آلترناتیوی است‏برای سرخوردگان از کمونیسم و کاپیتالیسم بعنوان تفکر و اندیشه‏ای جدید.
گویا انسان قرن حاضر، چه آنانکه دیده به کاپیتالیسم غرب دوخته بودند و چه آنانکه کعبه آمال و آرزوهای خود را در کاخ کرملین می‏جستند، در مرحله‏ای از تاریخ احساس کرده‏اند که نه وعده‏های دروغین غرب برای دموکراسی و آزادی بشریت را نجات خواهد داد و زمینه آرامش و امید به حیات را برایش فراهم می‏آورد و نه وعده‏های تساوی حقوق و شعارهای برابری مارکسیسم برایش خیر و نویدی را در پی داشته است.
در این حیرت و نومیدی مجموعه خواست جهانی که جویای راهی جدید و چراغ امیدی دیگر است، احساس می‏کند باید به مکتب و تکیه‏گاه و تفکر جدیدی روی آورد و چه بسا بدنبال گمشده دیگری پرسه زند، آن هم پس از آنکه مکاتب علمی - فلسفی متعددی را تجربه کرده است. هر کدام هر چند هم خوش درخشیده باشند اما به دولت مستاجل می‏مانستند. تذکار این نکته ضروری است که اندیشمندان و نظریه‏پردازان شرق و غرب چندان هم نادان و خام نبوده‏اند، زیرا از همان ابتدای نطفه‏بندی انقلاب اسلامی دقیقا با برنامه و حسابشده در جهت جلوگیری از تکوین و تولد و ضعف و کم‏رنگی یا تحریف هویت انقلاب، موضع‏گیری و حرکت کرده‏اند. درس مهم دیگری که امام خمینی از طریق انقلاب اسلامی به بشریت‏بخصوص جوامع اسلامی داد این بود که همیشه روی نقاط اشتراک کشورهای اسلامی تاکید خاص می‏ورزیدند، امام آگاهانه از همان راهی که استکبار در جهت‏بی‏هویتی جهان اسلام رفته بود حرکت می‏کرد و علائم و نشانه‏های در مسیر نهاده استکبار را یکی یکی محو می‏کرد و چراغهای بیداری و هدایت را در مسیر حرکت امت اسلامی روشن می‏کرد. مثلا یکی از جریانهای فکری سیاسی استکبار این بود که دین‏مداران را با سیاستمداران کاری نیست. تفکر معروف جدایی قیصر و مسیح می‏گفت: قیصر به حکومت و کشورداری و سیاست‏بپردازد و مسیح هم دنبال انجیل و کلیسا و مراسم دینی برود. صورت دیگر این تئوری را در ایران القا کرده بودند که همانا نظریه خطرناک جدایی دین از سیاست‏بود، متاسفانه برخی از افراد کوته‏بین و حتی مذهبی هم - که فریاد امام همیشه از دست آنان به عرش رسیده بود بسیار ساده‏اندیش و زودباور این نظریه خطرناک و مهلک را قبول کرده بودند و هر وقت فرصت و زمان را مناسب می‏دیدند به طرح و تبلیغ جدایی دین از سیاست می‏پرداختند. امام خبیر و بیدار دل و آگاه و نکته سنجمان بلافاصله اعلام موضع می‏کرد و بخصوص جمله معروف شهید مدرس را یادآور می‏شد که: "سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست ".
از جمله اندیشمندانی که به تحلیل دقیق و عمیق انقلاب اسلامی پرداخته‏اند. آقای "اچ، ال، دی ماهینداپالا " نویسنده سریلانکایی است. بحث کثرت‏گرایی اسلامی نیز نکته جدید و لطیف و باریکی است که از محتوای سخنان ایشان درمی‏یابیم. اینک برگزیده سخنان ایشان:
"تاثیر انقلاب اسلامی ایران بر روی یک میلیارد مسلمانان جهان، اعم از شیعه و سنی به یک میزان بوده است، ایران بعد از انقلاب اسلامی برای آنها به صورت یک کانون معنوی و روحانی درآمد، انقلاب، سیاست را به داخل مذهب نفوذ داد و در نتیجه این دو را از یکدیگر غیرقابل تفکیک ساخت. پیروزی انقلاب تجدید حیات ارزشهای اسلامی را در پی داشت و بالاخره انقلاب به همه آنهایی که از کمونیسم، کاپیتالیسم و ارزشهای غربی سرخورده بودند آلترناتیو و جایگزینی ارائه داد که ریشه در آداب و رسوم معنوی و روحانی آنها داشت، هم اکنون این اجماع و اتفاق نظر در بین مسلمانان وجود دارد که انقلاب ایران در میان جوانان و روشنفکران نوظهور مسلمانان تاثیرات بسیار عظیم و عمیقی داشته است. به عقیده دکتر صاحبدین، "مسلمانان بطور فزاینده‏ای در حال بازیافتن هویت اسلامی و قدرت سیاسی خود در جامعه کثرت‏گرایی همانند جامعه خود ما می‏باشند ". (17)
در نفوذ معنوی و جاذبه الهی امام در ایران و سراسر جهان تردید نداریم، بهتر است اعترافها و اقرارهای افرادی را نقد و بررسی کنیم که ایران را از نزدیک می‏شناختند، کسانی که در صف مخالفان و حتی دشمنان سرسخت انقلاب اسلامی ایستاده‏اند. کسانی که قبل از انقلاب اسلامی در این کشور صاحب نفوذ بودند. ماموران آمریکایی که فرماندهان نظامی ایران در دوران طاغوت اگر مستقیما از آنها دستور نمی‏گرفتند، حداقل زیر نفوذ آنها که بودند. ساده‏انگاری است اگر منکر شویم که کاردار سیاسی - نظامی سفارت آمریکا حدود 8 سال از "1980 - 1972 " در ایران باشد ولی بعنوان فردی بی‏خاصیت‏یا عادی در ماموریت‏بسر ببرد؟ باید قبول کرد که آقای "هنری پرشت " یا در مصدر قدرت در حیطه وظایف و ماموریت‏خود بوده است‏یا در کانون تصمیم‏گیرندگان آمریکا در ایران، بی‏تردید این فرد در ارتش و نیروهای مسلح ایران دخیل و صاحب نفوذ بوده است، استناد ما به سخنان ایشان پیرامون جاذبه و شان و جایگاه امام خمینی در این قرن از جهتی است که ایران و مسائل آن را از نزدیک دیده و شاهد صحنه‏های انقلاب و مطلع از جریانهای پشت پرده مملکت ما بوده است. نکته دیگری که باید روی آن تاکید ورزید اینست که، وی جز مغضوبین انقلاب اسلامی است. انتظار این است که به کتمان حقایق یا تحریف و تغییر اطلاعات و اخباری بپردازد که علیه منافع آمریکا باشد. از جمله عدم تعریف از امام خمینی و حتی تبلیغ در جهت منفی و جلوگیری از معرفی چهره واقعی و معنوی حضرتشان باشد.
اینک به سخنان کوتاه ولی عمیق هنری پرشت‏بیندیشیم:
"آیت‏الله خمینی از مردان بزرگ تاریخ در این قرن است و کمتر کسی را امروز می‏توان یافت که از جاذبه و نفوذی همانند آنچه او نه تنها در ایران بلکه در جهان داشت، برخوردار باشد و توجه قدرتهای بزرگ را تا این حد به خود معطوف دارد. " (18)
در میان نویسندگان و روزنامه‏نگاران معروف آمریکا به افرادی برمی‏خوریم که صادقانه انقلاب اسلامی را تایید می‏کنند و حتی برای پیروزی آن آرزوی توفیق می‏کنند، در عین حال امیدوارند که برای کشورهای دیگر تحت‏حاکمیت‏سرمایه‏داری استعمارگرانه و غرب‏گرایانه، الگویی برای رهایی باشد، این سخنان که از وجدان و ضمیر بیدار افرادی خبر می‏دهد بی‏تردید از چشمه صداقت جوشیده است زیرا نه از سر تطمیع و نه از موضع تهدید گفته شده‏اند. به متن سخنان ویلیام ورثی که بوی صداقت می‏دهد توجه کنید:
"انقلاب ایران از صداقت و شرافت موج می‏زند؛ زیرا که صدای از وجدان برخاسته و اوج‏گیر امام خمینی است. من امیدوارم این انقلاب همچون الگویی آزادی‏بخش در کشورهای دیگری که تحت‏حاکمیت‏سرمایه‏داری استعمارگونه و غربگرایانه رژیمهایی مانند رژیم شاه بسر می‏برند، ایفای نقش بکند. " (19)
یکی از ویژگیهای دیگر انقلاب اسلامی از منظر و دید و نقد و نظر مفسرین خبری و اندیشمندان، پرداختن به ابعاد شخصیتی امام خمینی است. اگرچه متاسفانه در مواردی صفات و تعاریفی غیرواقعی و کینه‏آلود را به آن عزیز سفرکرده، نسبت داده‏اند. اما آنجا که آفتاب حقیقت روشن می‏شود دیگر نمی‏توانند تمامت وجدان خویش را زیر پا بگذارند و مزورانه و مزدورانه مطلب بنویسند. گویا یکی از مفسران خبرگزاری آسوشیتدپرس برای لحظه‏ای بر سر عقل آمده و تعاریفی واقعی و صحیح پیرامون امام بدست داده است، آنچه می‏توان از سخنان منبع یاد شده استخراج کرد عبارتست از:
1 - آیت‏الله خمینی جهان را تکان داد.
2 - آیت‏الله خمینی راهنمای مطلق ایران (در انقلاب اسلامی) بشمار می‏رفت.
3 - آیت‏الله خمینی فردی با چهره‏ای مصمم و پولادین بود.
4 - آیت‏الله خمینی در برخورد با مخالفین بگونه‏ای رفتار می‏کرد که گویا آنها در مقابل اسلام فاقد قدرت هستند.
5 - آیت‏الله خمینی هرگز سازش نکرد.
6 - در چهره او (آیت‏الله خمینی) هیچ نشانی از تردید و آشفتگی درونی دیده نمی‏شود.
7 - در تمامی دوران ملتهب انقلاب ایران، پیام او (امام خمینی) ساده باقی ماند که "شاه باید برود ".
8 - هیچکدام از پیشنهادهای متعدد سازش در این زمینه به جایی نرسید. (20)
آیا وجود و بیان این صفات هشتگانه از جانب رسانه‏های استکباری از عمق یک واقعیت‏خبر نمی‏دهد و آن نفوذ معنوی امام خمینی حتی در آنسوی عالم است؟
وقتی یکی از پیچیده‏ترین و قوی‏ترین شخصیتهای سیاسی آمریکا که مدتی هم در دوران حکومت پهلوی وزیر خارجه و مغز متفکر سیاست‏خارجی آمریکا بوده است، در شناخت امام بسیار واقع‏بینانه اظهارنظر می‏کند، باز هم می‏توان چهره تابناک آن زعیم را پنهان کرد؟ این شخص هنری کسینجر است. کسی که در عین حال که امروز در صحنه سیاسی نیست اما یکی از بزرگترین تئوریسینهای کهنه‏کار و حرفه‏ای آمریکا و حتی جهان است. مردی است که بسادگی و از روی احساس و عاطفه سخن نمی‏گوید و موضوعی را در محک تحلیل نمی‏گذارد. او معتقد است که حتی احتمال وجود ندارد در ایران رهبری در مقیاس با امام بتوان پیدا کرد. اگرچه در پس این سخن نوعی شیطنت نهفته است اما در عین حال سخن بی‏جایی نیست. اینک عبارت کوتاه ولی واقع‏بینانه هنری کسینجر وزیر خارجه پیشین آمریکا:
"من هیچ اثری از میانه‏روها ندیده‏ام، ولی معتقدم که احتمال ندارد ایران رهبر دیگری در مقیاس با [امام] خمینی داشته باشد ". (21)
- روزگاری که بشریت‏به سوی بی‏دینی حرکت می‏کرد و در راس سیاستهای جهانی حدف یا تضعیف هویت دینی، بین ملل و اقوام مختلف قرار گرفته بود، در این شرایط باید احیای تفکر دینی را در جهان، مهمترین کار امام خمینی دانست. اگر قرار باشد تمام اظهارنظرها را پیرامون امام و انقلاب اسلامی یکجا گردآوری و تنظیم و تدوین کنیم بدون مبالغه مجموعه‏ای چندصد جلدی خواهیم داشت. شاید مبالغه نباشد اگر مدعی شویم در قرن حاضر پیرامون هیچ شخصیت دانشمند، سیاستمدار، فیلسوف، اندیشمند، حکیم و عارفی به اندازه امام مطلب ننوشته‏اند، خواه مخالفین و خواه موافقین آن بزرگمرد. آقای "رینان آرون رانگسل " فردی تایلندی و مسیحی که سابقا عضو پارلمان تایلند بود در سه محور یا حوزه زیر، فعالیتهای حضرت امام را تقسیم‏بندی می‏کند که خلاصه و عصاره همه حرفها و نظریاتش احیای تفکر دینی است. آقای آرون رانگسل چنین می‏گوید:
"بزرگترین کار امام خمینی در سه حوزه فعالیت‏شکل گرفت:
1 - امام خمینی بر استفاده از حقوق اسلامی به عنوان سیاست‏برتر تاکید کرد و بر اساس آن کشورش را اداره کرد این واقعیت‏برای آحاد جامعه اسلامی مهم و تعیین‏کننده بود و در حقیقت‏با انقلاب اسلامی، اسلام بنیادین که متروک مانده بود، دوباره در صحنه عمل حاضر شد.
2 - به عنوان رهبری که زمام امور امت را در دست دارد، به مسلمانان آموخت که اگر مراقب خود باشند و در مقابل دشمنان اسلام و فضیلت، با سلاح ایمان، مقاومت، عدالت و وحدت به پاخیزند حتما پیروز خواهند شد.
3 - استقرار و پیروزی حکومت اسلامی در شرایط جهانی بسیار مهمی اتفاق افتاد. در آن دوران می‏رفت تا با شرایط جهانی و طرحهای شیطانی بین‏المللی اساس دیانت و خصوصا اسلام دچار اضمحلال کامل شود. قیام او در چنین شرایطی بزرگترین کار امام خمینی بود ".
- همانگونه که شناخت ابعادی از شخصیت امام خمینی موجب حیرت و شگفتی در نظر اندیشمندان سایر کشورها شده است از جهاتی هم، آنان نمی‏توانند تحلیل و شناخت درستی از انقلاب اسلامی بخصوص برخی از ابعاد دیگر امام داشته باشند. در تاریخ انقلابهای معاصر جهان بخصوص سه انقلاب بزرگ و مشهور قرن حاضر، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب چین، هیچکدام از هدایتگران و رهبران، شخصیتی روحانی نداشته‏اند. بیشتر بعد نظامی و ارتشی آنان می‏چربیده است تا ابعاد روحانی عرفانی و دینی مثلا در انقلابی که متاسفانه ضددین هم بود، (چین و روسیه) و در هیچ نهضتی در جهان معاصر شخصیتی روحانی آن هم در سطح و یا مدارج و منازل امام و زهد و تقوی و عرفانی که از آن برخوردار بود، هدایت نهضت و انقلابی چنین عظیم را عهده‏دار نبوده است. اصولا رهبران سایر انقلابها پس از پیروزی خود بر اریکه قدرت و تخت و کاخ و قصر و جایگاه سلطنتی یا حکومتی و فرماندهی، دولتمردان یا پادشاهان سابق تکیه زده و بهره‏مندی بی‏قید و شرط از سرمایه و نعمت و مکنت و ثروت و سایر لوازم و عوراض مقامهای دنیوی را حق قانونی خود می‏دانستند و چه بسا در ادامه تسلط خود بساط و تعلقات و قصرها و کاخهای جدید و مجلل و شاهانه دیگری بپا کردند. اما از این جهت نیز انقلاب، و رهبر کبیر و پیامبر گونه‏اش استثنا است. مهمانان خارجی بسیاری از کشورهای اسلامی و سایر کشورهای جهان چه در دوران حیات امام و چه پس از رحلت ایشان از منزل امام دیدن کرده‏اند. اما قبل از دیدار، هرگز در مخیله آنها نمی‏گنجید که شخصیتی و رهبری تا آن حد بزرگ، معروف و جهانی در منزل و اطاقی زندگی کند که از سادگی و کوچکی و بی‏پیرایگی زبانزد خاص و عام باشد. مردی بزرگ که از اطاقی 4×3 متر فرماندهی کل نیروهای مسلح کشوری را عهده‏دار باشد که حدود 8 سال در یکی از طولانی‏ترین جنگهای روزگار ما، به تعبیری در برابر تمام ابرقدرت‏ها و حکومتهای منطقه مقاومت کند. مردی که محل ملاقاتهای عمومی‏اش حسینیه‏ای باشد که هنوز هم بوی سادگی، و صفا و بی‏ریایی‏اش کام جان سرمستان کوثر معرفت را عبیرآگین می‏سازد. مردی که پیروزی انقلاب و قبول رهبری ایران و جهان اسلام، سر سوزنی در زندگیش به جهت کسب تعلقات دنیوی اضافه نکرد. می‏دانیم که امام بارها می‏فرمودند که هنوز دنیا به عظمت انقلاب شما پی نبرده است و اصولا آنها که در دنیا و ظواهر و نمودهای آن غرقند عاجز از درک روح و اهداف بلند انقلاب اسلامی خواهند بود آنچه از محتوای سخن یحیی کریستین بنائت‏برمی‏آید قریب به مضامین و سخنان حضرت امام است. قسمتهایی از سخنان آقای بنائت را مرور می‏کنیم:
"اندیشمندان غربی از آن رو نمی‏توانند تحلیل و شناخت درستی از انقلاب اسلامی داشته باشند که از ویژگیهای عمده آن غافلند. و رمز استمرار این انقلاب را باید در علت پیروزی آن جستجو کرد. مهمترین پیروزی انقلاب اسلامی، هدفی است که دلیل وجودی آن را توجیه می‏کند و آن چیزی نیست‏بجز تلاش برای معرفت‏الهی.
امام خمینی نیز همچون پیامبران الهی درصدد بود که با استقرار جامعه‏های اسلامی، زمینه شناخت‏بیشتر خداوند را برای مردم فراهم آورد.
همچنانکه امام بارها سند جهاد اکبر و تهذیب نفس را مطرح کرده باید کوشش شود تا با تهذیب‏نفس و تحقق انقلابی درونی، زمینه استمرار حیات جامعه‏ای مذهبی را فراهم سازیم ". (22)
اگر عبارت و کلام بلند مولای متقیان علی ( علیه‏السلام) "تعرف الاشیا باضدادها " را در سیاست هم قابل تسری بدانیم در آن صورت باید پذیرفت که در مواردی از زبان مخالفین ایران، عبارتهایی به زبان جاری شده است که می‏توان به دفتر عظمت، اصالت، شکوه و شناخت امام و انقلاب اسلامی اوراقی را افزود. بی‏تردید اقرار و اعتراف آقای ترنر رئیس سابق سازمان سیا پیرامون انقلاب اسلامی و ضعف عملکردی سازمان سیا در رابطه با ایران، یکی از اعترافهای تاریخی استکبار جهانی به حساب می‏آید. اهمیت این سخنان از آنجاست که از جانب یک آمریکایی آزاداندیش که هوادار انقلاب اسلامی باشد یا حتی سیاه‏پوست مستضعفی نیست که در ظلم و استثمار با گذشته تاریخی ایرانیان بخصوص قبل از انقلاب اسلامی وجه مشترک درد مشترک و سرنوشتی مشترک داشته است، بلکه از زبان رئیس سازمان سیا بعنوان سازمانی است که حیات تشکیلات امنیتی و اطلاعاتی ایران را قبل از انقلاب در دست داشت و جریان انقلاب اسلامی و امام خمینی را از بدو حیات لحظه به لحظه پیگیری می‏کرده است. بهتر است قبل از تحلیل سخنان آقای ترنر عین عبارت ایشان را که در مصاحبه با روزنامه السیاست کویت در تاریخ شانزدهم دسامبر سال 1981 میلادی انجام گرفته است‏بیاوریم.
آقای ترنر می‏گوید: "سازمان سیا در دو مسئله شکست‏خورد: "اول اینکه ما انتظار نداشتیم و باور نمی‏کردیم که همه سازمانهای مخالف شاه با همه عقاید گوناگون تحت رهبری یک رهبر هفتاد و نه ساله تبعیدی متشکل بشود. دوم اینکه توقع نداشتیم بعد از اینکه ائتلاف مزبور قوی باشد، شاه با وجود ارتش قوی و سازمان امنیتی نیرومند (ساواک) در تثبیت قدرت خود ناتوان باشد. من نمی‏گویم که بر شاه لازم بود که شورش را با قدرت نظامی بخواباند، ولی با صراحت می‏گویم که فرضهای معقولی در نظرمان بود که شاه حتما قدرت خود را بر ارتش تثبیت‏خواهد کرد و توقع نداشتیم، انقلاب به این صورت پیروز شود. " (23)
آنچه از سخنان بسیار عمیق آقای ترنر می‏توان استخراج و اندکی بازشکافت اینکه، آمریکا هم با تمام محاسبات و عوامل و امکانات و نیروها و قدرت نظامی و توان بالای سازمان سیا در برابر حرکت توفنده، سریع و خارق‏العاده ملت و هدایت‏سکان‏دار دریاشناس کشتی انقلاب اسلامی، غافل‏گیر شده است. زیرا به بیان آقای ترنر آنها نه تنها انتظار پیروزی نهضت اسلامی را نداشته‏اند که حتی در باورشان هم نمی‏گنجیده است که مردی تبعیدی که سالها دور از ایران بوده، رهبری که بسیاری از افراد قبل از انقلاب حتی با نام ایشان آشنا نبودند، رهبری که با وجود جو شدیدا خفقان‏آور و پلیسی ایران قبل از انقلاب حتی ذکر نامش جرم سیاسی تلقی می‏شد، رساله عملیه امام جز کتابهای ممنوعه محسوب می‏شد. کافی بود فقط یک اطلاعیه از بیانیه‏های آن فرید دوران و فریادگر بزرگ قرن حاضر را از کسی بگیرند و سالها بدون محاکمه در گوشه زندان عمر سپری کند. راستی چگونه تحلیلگران و سیاستمدران آمریکا، بخصوص مسئولین و کارشناسان ارشد سازمان اطلاعاتی - امنیتی و جاسوسی آمریکا (سیا) و حتی سازمان اطلاعات و امنیت آن روز ایران (ساواک) می‏توانستند بپذیرند که اگر شاه هم نتواند در برابر اعتراضها و شورشهای ملت ایران مقاومت کند، امام خمینی بتواند در سن هفتاد و نه سالگی تمام طیف‏ها، گروهها، جناحها، تفکرات و گرایش‏های سیاسی داخلی را تحت‏یک رهبری واحد درآورد. کشوری که آمریکا می‏دانست از عوامل کمونیسم خالی نبود و از فعالیتهای مبارزاتی عوامل شرق در سالهای قبل از پیروزی انقلاب آگاه بود، کشوری که با ابرقدرت شرق کیلومترها مرز مشترک داشت. غیر از دو جناح آشکار مسلمانان و غیرمسلمان در گروههای سیاسی حتی بین مسلمانان نیز طیفهای مختلفی با تفاوت فرکانس و اختلاف استنباط و تلقی از اسلام و شیوه‏های مبارزه و بینش سیاسی نیز به حدی بود که بسادگی جمع کردنی نبود.
چه بسا برای آقای ترنر و حتی جانشینان بعدی ایشان و همکارانشان هنوز هم جای سوال باقی باشد که رمز وحدت بلامنازع در رهبری امام چه بوده است؟ در مواردی حتی برای اندیشمندان داخلی هم بطور قطع و یقین با تحلیلهای آماری و دنیوی آن رمز باز نشده مانده است. مگر نه اینکه با وجود آنهمه گروه و دسته و جناح و حزب و جریان سیاسی در رفراندوم تاریخی قبول جمهوری اسلامی رقمی بالای 98% را داشتیم و آن از جمله ارقام حیرت‏آور و دور از انتظار اولیه انقلاب بود که بسیاری از کشورهای جهان را تا مدتها دچار شگفتی کرده بود. حتی برای مخدوش جلوه‏دادن انتخابات یا کم رنگ جلوه دادنش نیز شایعات و شیطنت‏های عوامل داخلی و خارجی ضد انقلاب آن روز را بخوبی بیاد داریم، اما آن رفراندوم واقعیتی بود که برای همیشه نه در دل تاریخ انقلاب ایران، که در دفتر تاریخ انقلابهای جهان، شکوهمند و بر جریده عالم علی الدوام ثبت‏شده است.
نکته درس آموز دیگر در سخنان آقای ترنر اینکه، از عجز و ناتوانی سران استکبار و هدایت عوامل سرسپرده خود در ایران خبر می‏دهد. تعجب ایشان در این است که چگونه شاه با وجود ارتشی بسیار نیرومند، قوی و مجهز که ژاندارمی منطقه را به عهده داشت و نیز سازمان نیرومندی چون ساواک حتی پس از ائتلاف نیروهای انقلابی علیه نظام پهلوی و حکومت طاغوت در تثبیت قدرت خود ناتوان مانده بود. این نکته را یادآور شویم که این اقرار فردی است که انقلاب ما را دقیقا زیر نظر داشته است و در راس سازمانی بوده است که معتقدند قویترین، کارآمدترین شبکه اطلاعاتی - امنیتی جهان است. جریان انقلاب ایران و عقب‏نشینی رژیم پهلوی اولین تجربه آزادیخواهی آنها نبوده است. شاید اعجاب آقای ترنر از آنجا ناشی شده است که ایران در آن روز جز با ثبات‏ترین کشورها و پایگاههای آمریکا در منطقه بود، مگر نه اینکه آمریکا آنقدر که روی ایران برای کنترل منطقه حساب باز کرده بود هرگز روی کویت، عربستان، عراق و... سایر کشورها حساب نمی‏کرد. حتی عراق را که وابستگی نظامی به شوروی داشت توسط ایران تهدید می‏کرد. حمایتهای سنگین و فروش تجهیزات پیشرفته نظامی به ایران غیر از هدف غارت ثروت و نفت ایران بالاخره در راستای اهداف و در جهت محافظت از منافع آمریکا هم بود، وگرنه آیا آمریکا امروز حاضر است‏سلاحها و تجهیزات نظامی کامپیوترهای بسیار پیشرفته را به ایران حتی با چند برابر قیمت واقعی بفروشد؟ آقای ترنر وقتی انقلاب پیروز شده بود و به تعبیر و تلقی آنها ایران از دست رفته بود تازه بهوش آمده است و مدعی بوده که فرضهای معقولی را در نظر داشته‏اند که شاه در اثر اجرای آنها می‏توانست قدرت خود را بر ارتش تثبیت کند. البته این سخن آقای ترنر بیشتر به یک ادعای بی‏پشتوانه و خالی می‏ماند تا حقیقت قابل اطمینان، بهتر است‏بگوییم فی‏الواقع آنچه آقای ترنر در نظر داشته در حد یک فرضیه، حرف قابل قبول است نه برنامه عملی امیدبخش و کارآمد در راستای اهداف آنها، یا فرضهایی که بتوان با اجرای آنها انقلاب را مهار کرد. اینک جای سوال باقی است که چرا آقای ترنر یا کارتر یا دیگران برنامه‏هایشان را اجرا نکردند تا آتش انقلاب اسلامی را خاموش کنند.
چرا در برابر آن پیرمرد به تعبیر شبکه بی. بی. سی خطرناک، یعنی حضرت امام حتی فکرشان از کار افتاده بود آنها برای جلوگیری از نهضت‏ها و انقلابها نه در ایران که در طول تاریخ آمریکا، در سراسر جهان، از هر ترور، توطئه، تهاجم، اشغال نظامی و تجاوزی هم کوتاهی نکرده و نمی‏کنند. پس چه شد که در مورد ایران تا بخود آمدند همه چیز تمام شد. راستی آمریکا قدرت نداشت‏به ایران حمله کند، آمریکایی که حداقل چهل هزار مستشار نظامی و غیرنظامی در ایران داشت، نمی‏توانست از ورود و بازگشت امام به ایران جلوگیری کند. قدرت نداشت‏به فرانسه بقبولاند که نباید به امام اجازه پرواز از پاریس به تهران بدهد. چه شد که شاهی که در دوران انقلاب در اوج قدرت نظامی بود ناگهان قدرت کنترل خود فرماندهانش را در حد حفظ پادگانهای تهران حتی پادگان و گارد شاهنشاهی و نیروهای ویژه از دست داد. چه شد که نیروهای مخصوص گارد هم از پیری که حتی او را در عمرشان ندیده بودند، فرمان می‏بردند تا از فرماندهان نظامی پادگان؟ چه قدرتی مانع بود که وقتی مردم در تظاهرات عظیم میلیونی خیابانها در برابر نیروهای مخصوص ضدشورش آن روز شاه، شعار مرگ بر شاه سر می‏دادند، نیروهای ارتش، به مردم شلیک نمی‏کردند.
حتی شاه با وجود کشتار 17 شهریور و ایجاد جمعه خونین میدان ژاله، باز هم کاری از پیش نبرد. البته لازم است مواردی را ما به آقای ترنر تذکر دهیم که از اطلاعات غلط یا ضعف اخبار و شناخت آنها ازایران برمی‏آید. نخست اینکه سازمان امنیتی ایران (ساواک) آنقدر هم که به مردم قبولانده و تبلیغ کرده بودند قوی نبود. دیگر اینکه شیوه تحلیلها و اصول تلقی‏های شما در مورد ایران می‏بایست واجد شرایط فرهنگی سیاسی و بافت فکری روحی و اجتماعی ایران می‏بود که قطعا چنین نبوده است وگرنه تمام محاسبات شما و سازمان عریض و طویل سیا و ساواک نباید غلط از آب درمی‏آمد. اما آقای ترنر یک نکته را با زیرکی عرض کرده یا شهامت اقرار نداشته است‏یا اندکی با خوش‏بینی بگوییم و بحساب اطلاعات غلط آنها بگذاریم که چرا لازم ندانستید شورش ایران را با قدرت نظامی بخوابانید؟ در عدم صداقت‏شما همین بس که مگر نه اینکه تمام شبکه‏های خبرگزاری جهان جریان و روند انقلاب اسلامی ایران را هر روز چه از طریق رادیو و چه از طریق شبکه‏های مختلف تلویزیونی مخابره و گزارش می‏کردند، حداقل سفارت آمریکا که نباید به شما دروغ می‏گفت. صادقانه و با صراحت‏بگویم که عدم تمایل شما برای سرکوب نه از سر ترحم و دلسوزی و شفقت‏بود که عظمت و حضور جمعیت در اعتراض به شاه و آمریکا بحدی بود که اگر قرار بود اقدام به سرکوب می‏کرد می‏بایست ایران را خالی از سکنه می‏کردید یعنی همان رقم 98% را که به جمهوری اسلامی رای آری داده بودند می‏کشتید این کار هم، انصاف بدهید، عملی نبود. ضعف دیگر آقای ترنر با تمام موقعیت‏حساسی که داشتند برمی‏گردد به عدم شناخت نیروهای ارتشی و نظامی ایران و اطاعت آنها از حضرت امام. برای اثبات این مدعا بد نیست قسمتی از مصاحبه مرحوم بازرگان را که در تاریخ سیزدهم بهمن 1357 (ه. ش) دقیقا یک روز پس از بازگشت امام به ایران صورت گرفته است، مرور کنیم تا هم تذکاری برای ما باشد و هم درسی برای آقای ترنر. آقای بزرگان در پاسخ این سوال خبرنگار خبرگزاری آسوشیتدپرس که آیا در مورد عکس‏العمل ارتش (در وجود آیت‏الله خمینی) ترسی وجود دارد یا خیر چنین پاسخ می‏دهد: بسیاری از افسران علنا نسبت‏به آیت‏الله اظهار وفاداری کرده، و عده‏ای نیز با اعمال خود نشان داده‏اند که با نهضت آیت‏الله خمینی موافقت دارند... " (24)
نکته دیگر خطاب به آقای ترنر اینست که ایشان و حتی شاه و نزدیکان آمریکایی شاه از شیوه‏های امام خمینی کاملا بی‏خبر بود. آنچه از شیوه و سنت رهبری امام می‏توان فراگرفت اینکه در موارد و مواقعی در اتخاذ تصمیمهای مهم و سرنوشت‏ساز حتی نزدیکترین افراد را هم نباید مطلع ساخت. زیرا ممکن است در انجام کار یا اتخاذ تصمیم به نوعی هرچند ضعیف دخالت‏یا تاثیرگذار باشند، اگرچه در مورد امام حتی همان اندک تاثیر را هم نمی‏توان اثبات کرد یا مدعی شد، آقای بازرگان در همان مصاحبه اظهار می‏دارد: "تصمیم آیت‏الله در تشکیل شورای انقلاب اسلامی، که در پاریس اتخاذ شده، حتی برای نزدیکترین پیروان او نیز موجبات تعجب را فراهم کرده است ". (25)
اگر آقای بازرگان را جز یاران نزدیک امام در طول تاریخ مبازره ندانیم حداقل به ضرورتی و در شرایطی باید پذیرفت در آن روزها عضو شورای انقلاب بود و بعدها نخست‏وزیر ایران شد.
برگردیم به نکته پایانی کلام آقای ترنر که از عدم توقع پیروزی انقلاب اسلامی بدان صورت دم می‏زند و بگوییم این سخن هم از جانب شما چندان غیرمترقبه و دور از انتظار نیست، زیرا شما در هر صورت بازنده میدانها هستید.
همانگونه که اشاره شد در این مقاله سعی شده به تحلیل سخنان، مصاحبه‏ها و اقرارها و نظریه‏های افرادی بپردازیم که بیشتر در صف مخالفان انقلاب اسلامی و امام قرار می‏گیرند یا حداقل جز هواداران انقلاب و امام نبوده‏اند. در پایان مقاله فقط برای اینکه دریچه‏ای به روی آرا و نظریات شبکه‏های خبری، رهبران، شخصیت‏ها، دولتمردان و اندیشمندان سایر کشورها بخصوص از جهان اسلام بگشاییم، فقط به نقل گزارشها و سخنان افراد دیگری بسنده می‏کنیم.
- مجله اسپانیایی: "شاه در برابر ساواک و سازمان سیا با گریه می‏گفت: "کسی نیست این پیرمرد را از سر راه من بردارد. " - و ارتش شاه در برابر همین پیرمرد کهنسال مثل برگ فرو ریخت. پیرمردی که تنها دعا می‏کرد. " (26)
- حامد الگار، استاد دانشگاه کالیفرنیا: "ملت ایران با این انقلاب اسلامی که به کمک خداوند و به رهبری امام به پیروزی رسیده مسئولیتی بسیار سنگین به دوش گرفته است؛ بطوریکه اگر در ساختن جامعه اسلامی در تمام زمینه‏های زندگی انسان موفق شد، آن وقت تمام ملل اسلامی همین راه را طی خواهند کرد ". (27)
- فیدل کاسترو: "انقلاب اسلامی ایران استثنایی بود شاه را نسبتا بدون اسلحه برکنار کردند، فداکاری و شهامت‏شما عجیب بود، عجیب بود که مردی بدون اسلحه قیام کند، ما حوادث انقلابی را پیگیری می‏کردیم شما به ما درس خوبی داده‏اید؛ شهادت طلبی و شجاعت و... اسلام نیروی قوی و مهمی است که می‏تواند نقش مهمی داشته باشد، تلقی خودتان از اسلام را به کشورهای منطقه صادر کنید... انقلاب را به تمام جهان صادر کنید ". (28)
 رادیو آمریکا: "آیت‏الله خمینی، چهره پیشتاز و سردمدار انقلابی است که ایران را در سال 1979 در خود غوطه‏ور ساخت و روابط محکم و دوستانه ایران و آمریکا را با خصومتی آشتی‏ناپذیر جایگزین ساخت ". (29)
البته این بماند که ایران در زمان شاه چه رابطه دوستانه‏ای با آمریکا داشت. یادتان بیاید روزی که آمریکا رسما با ایران اعلام قطع رابطه کرد تعبیر رابطه گرگ و میش را حضرت امام برای توصیف رابطه آمریکا و ایران فرمودند و حتی سخنان قریب به این مضمون که باید روزی را که آمریکا با ایران رسما قطع رابطه کند روز پیروزی و جشن تلقی کرد.
- کارتر رئیس‏جمهور وقت آمریکا در دوران انقلاب اسلامی ایران: "آیت‏الله خمینی در کشورش یک قهرمان بزرگ تلقی می‏شود ". (30)
- سام نجوما، رهبر سازمان خلق آفریقای جنوب غربی "سواپو ": "ما به عنوان مبارزان آزادیبخش، از شاگردان حضرت امام بودیم و از ایشان الهام گرفته‏ایم ". (31)
- دکتر فتحی ابراهیم، سخنگوی سازمان جهاد اسلامی فلسطین: "هیچ چیز به اندازه انقلاب امام خمینی - رحمة‏الله علیها - نتوانست ملت فلسطین را به هیجان آورد و احساسات آنها را برانگیزد و امید را در دلهایشان زنده کند. " (32)
- حسن ایلدیز مقیم آلمان: "بزرگترین اثر دین، انقلاب علیه آمریکا و اروپا بود. چرا که اروپا و آمریکا بیشتر از دیگران ممالک اسلامی را مستعمره کرده بودند... یکی از ترسهایی که اینها دارند افزایش آمار مسیحیانی است که، مسلمان می‏شوند ". (33)
- هفته‏نامه انگلیسی ابزرورز: "... دو رویداد بزرگ سیاسی که در زمان ما رخ داده است‏بی‏چون و چرا متعلق به شیعان است. یکی از رویدادهای، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سرنگونی حکومت طرفدار غرب شاه بود، دیگری تسلیم اسرائیل در لبنان است... روستائیان مسلمان لبنانی که شور دینی‏شان برانگیخته شده و از امام خمینی الهام می‏گیرند، زخمهایی به اسرائیل وارد ساختند که هیچ نیروی دیگر ظرف چهل سال اخیر وارد نساخته بود... " (34)
- احمد بن بلا، رئیس جمهور سابق الجزایر: "... درست است که اکنون جهان مسلمان در میان مشکلات و مسائل بیشماری دست و پا می‏زند، اما این مشکلات را می‏توان از میان برداشت، الگوی ایران معقولترین و پسندیده‏ترین است، خط اسلام "خط الامام " بسیار نیکو و دلپسند است ". (35)
- ماسیموفینی (روزنامه‏نگار معروف ایتالیایی): "حقیقت انقلاب اسلامی و تفکر آیت‏الله خمینی بسیار عمیق است و جهان غرب تاکنون از درک آن عاجز مانده است. جهان غرب باید متوجه این نکته اساسی باشد که اسلوب تفکر آیت‏الله خمینی جدای از تفکرات موجود در جهان است. اندیشمند قدرتمند (امام) خمینی با رد تفکر غرب و شرق جای خود را در ایران و جهان اسلام باز کرده است ". (36)
معاون پارلمان الکساندر ونگروفسکی در گفتگوی اختصاصی با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در مسکو، از ایران به عنوان یکی از مراکز عمده ژئوپولتیکی آسیا نام برد و تاکید کرد آنچه در ایران به وقوع می‏پیوندد می‏تواند تاثیر بسیار عظیمی در اروپا و آسیا داشته باشد. وی اعتراف کرد انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی بر قسمتهای زیادی از شوروی سابق که قبلا زیر نفوذ کمونیسم بود تاثیر فراوانی گذاشته است. وی تاکید کرد بر اینکه ایران برای روسیه جدید اهمیت فراوانی دارد ". (37)
- یک متفکر بزرگ فرانسوی: "انقلاب اسلامی ایران نمونه جدیدی از تکامل انسان و اجتماع ارائه داده است که این الگو با میراث روحی ملتها توافق دارد؛ این دلیل دشمنی غرب با اوست... امام خمینی به زندگی ایرانیان معنی بخشید ". (38)
- اسقف کاپوچی، اسقف اعظم بیت‏المقدس: "بی‏شک رهبر انقلاب که مرد دین و دنیا است، رمز پیروزی انقلاب ایران است، قلب همه آزادگان دنیا و تمام مستضعفان و محرومان دنیا برای امام خمینی می‏تپد، او فقط متعلق به ملت ایران نیست، تمام مستضعفین دنیا چه مسلمان و چه غیرمسلمان او را نجات‏دهنده خود می‏دانند... " (39)
- معمر قذافی، رهبر لیبی: "انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب مردمی مترقی در جهان نوین است. بنابراین مسلمانان جهان بدان امیدهای بسیار بسته‏اند. این انقلاب چهره حقیقی اسلام را به همه جهانیان عرضه کرد و امروزه انقلاب ایران، عصر حکومت توده‏های مردم را نوید می‏دهد. " (40)
- آخرین نمونه را از سخنان مرحوم دکتر کلیم صدیقی رئیس سابق مرکز اسلامی لندن انتخاب می‏کنیم: "امام خمینی با هدایت و پیروز ساختن انقلاب اسلامی، اسلام را زنده کرد و هم او بود که در قرن بیستم جهت تاریخ را عوض کرد. امام خمینی اگرچه یک پیامبر الهی یا فردی معصوم نبود، لیکن خدمتی که او برای اسلام و اعتلای آن کرد همانند همان خدمتی بود که معصومین برگزیده شده از جانب خدا کردند. "

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات