تاکنون نویسندگان و اندیشمندان بزرگ داخلی پیرامون شخصیت امام و نقش کارآمد و خارقالعاده و رهبری الهی و پیامبرگونه آن بزرگوار داد سخن دادهاند و هر کدام به تناسب توان و مایه شور و شوق و معرفتی که داشتهاند در تحلیل انقلاب اسلامی و نقش بینظیر امام در شکلگیری، تکوین، حیات و تداوم انقلاب مطالبی را به گونه شفاهی یا کتبی ضبط و ثبت کردهاند، اما نباید پنداشت که سخن آنها سخن آخر است و با وجود انبوهی از مصاحبه، خاطره، و تحلیل تصور کرد که به پایان راه رسیدهایم.
عظمت و گستردگی و تنوع ابعاد امام و اثرات و برکات انقلاب بحدی است که هرچه بیشتر بیندیشیم و قلم بزنیم به ضعف و کمکاری خود بیشتر پیمیبریم. امروز هم برای تبیین بسیاری از مسائل و جریانها و روشن شدن مرز حق و باطل و صحت و سقم حرکتها و مواضع، دقیقترین و صحیحترین معیار و فرقان، همان سخنان و رهنمودها و سیره و سنت مبارک حضرت امام است و بس. در همین راستاست که ماندگارترین و محبوبترین و موجهترین افراد و جریانها آنانند که مواضع و سمت و سویی نزدیک به امام و خط و مشی و مرام او دارند. البته در صورت تغییر زاویه دید و خود را در جایگاه دیگران قرار دادن چه بسا که برخی تلقیها و تعریفها و شناختها از انقلاب و امام متفاوت باشد و آنان که در طی طریق، دچار اعوجاج و لغزش میشوند هم از این نقطه و تغییر زاویه یا برداشت غلط و کج اندیشانه و استنباط و تفسیر به رای از خط و کلام و مرام امام است. با ذکر این مقدمه وارد بحث و مدخل اصلی مورد نظر میشویم که همانا "امام و انقلاب اسلامی در آیینه اندیشه جهان " است.
خارجیها را باید به دو گروه کلی و اصلی تقسیم کرد. گروهی که از هر جهت مخالف انقلاب اسلامی و امام، اسلام و ارزشهای مکتبی اسلام، تفکر و اندیشه اسلامیاند، این جماعتیا گروه یا فرقه را تحت هر شرایط و موضع نمیتوان به سمت و سوی بهبودی و اصلاح هدایت کرد و باید پذیرفت که واقعیت هم دارند و متاسفانه اندک و ضعیف هم نیستند انتظار کوچکترین تعریف، تحسین، تمجید و تاکید از انقلاب اسلامی و امام راحل هم از این جریان و تفکر، امری بیهوده و انتظاری واهی مینماید. اما در برابر این گروه و جریان و در مواقعی در نقطه مقابل آنها، باید از جریانی نام برد که دقیقا و واقعا عاشق امام و مرید آن ابر مردند. امام را عصاره و نماد همه خوبیها، بزرگیها، آزادگیها، ارزشها و تجلی ایمان و اخلاص و اسلام و هدایت امت اسلام میدانند و تمام آمال و آرزوهای معنوی خویش را در آن وجود مبارک و وارسته و الهی میجویند. یکی از تفاوتهای اساسی در مقایسه و تطبیق جریانها و جناحهای داخلی با خارجی در این است که هسته مرکزی نیروهای داخلی از دیرباز در صف مریدان، عاشقان، و مقلدان امام بودهاند و قبل از آنکه امام برایشان بعنوان رهبر انقلاب مطرح باشند بعنوان مرجع دینی و فقیه سترگ و نستوهی مطرح بودهاند. اما در جهان خارج، گروه خاصی که پس از تبعید امام و در شرایط سخت و دشوار امنیتی ایران و حصار و محدودیتسازمانها و نیروهای امنیتی عراق، باز گرد شمع وجود امام جمع میشدند و به هر طریق از برکت وجودی آن حضرت بهرهمند میشدند.
غیر از این طیف که بیشتر از صنف روحانی و دانشگاهی، بعنوان پاسداران اندیشههای ناب امام در داخل و خارج بودند، در اذهان متفکران و اندیشمندان و حتی عالمان سایر کشورها با امام خمینی قبل از تبعید چندان آشنا نبودند و این خود از نکات بسیار مهم در تحلیل رابطه امت و امام در انقلاب اسلامی است. وقتی امام چراغ نهضت را در 15 خرداد 1341 روشن کرد، از قشر عظیم جوانان انقلابی خبری نبود. وقتی اراده الهی و لطف و مهرش نسبتبه کسی تعلق خاص میگیرد، از دل این امت، در روزگار ضعف و فترت دین و مذهب و در قرن کنار زدن و در حاشیه نشاندن ارزشهای دینی، مسیحا نفسی را شناسایی، رشد، حمایت و بالنده و سرآمد میکند که گویا از فیض روحالقدس در آن نفخهای دمیدهاند و اگر اندکی تاریخ تکوین و پیروزی انقلاب را با تامل و درنگ باز بخوانیم بخوبی درمییابیم که بواقع وجود سلامت و هدایت امام را باید بهرهمند از پشتوانه معنوی الهی و عنایتخاص خدا دانست، زیرا کافی بود آن روزها که امام تنها و یک تنها پنجه در پنجه استکبار و عوامل تا بن دندان مسلح آن درافکند، تنها بماند و خدا مهر و محبت آن مرد را در دل امت نیفکند، در آن صورت چون جرقهای در دل ظلمتخاموش میشد، کما اینکه گهگاهی در طول تاریخ از این موارد میتوان سراغ گرفت که خوش درخشیدند ولی صد افسوس که دولت مستاجل بودند. آنک مردی در برههای از تاریخ جهان و ایران و اسلام قد برافراشته بود که نه چشم به شرق داشت و نه امید به غرب، حتی در نقطه مقابل آن دو ابر قدرت ایستاده بود، مردی که با غرب همانگونه در ستیز و تضاد بود که با شرق. از آنجا که در بدو امر افکار و اصول و اهداف آن بزرگمرد آنهم در لباس روحانی، معمولا در سطح جهان چندان مطرح نبود، تا مدتها برای ابرقدرتها قابل هضم نبود که بسادگی بپذیرند، ممکن است در شرایط حاکمیت کاملا دوقطبی جهان، فردی خلاف آمد انتظار و توقع دو ابرقدرت حرکت کند و موضع بگیرد.
چون اکثر نهضتها و انقلابها در سده اخیر و در کشورهای مختلف جهان یا با حمایت و برنامهریزی یکی از ابرقدرت بوده است و یا در هایتبه یکی از دو قطب بزرگ جهان تکیه کرده، وابسته شده و چراغ سبز نشان دادهاند یا سرانجام خود پس از چند سال به کشوری استعمارگر اما در درجات پایینتر تبدیل شدهاند و یا در طیف و جهتیکی از دو ابرقدرت قرار گرفتهاند، به همین جهت و عادت تاریخی حتی برای سیاستمداران کهنهکار جهان هم، براحتی جا نمیافتد که ممکن است فردی روحانی، رهبری و هدایت انقلابی را با آن عظمتبعهده بگیرد. نهضتی از دل کشوری قد بکشد که کاملا زیر سلطه و وابسته به آمریکاست. و خواست و سرلوحه انقلابشان اعتراض به سیطره، حضور و دخالت آمریکا در کشورشان و حتی در منطقه باشد. مردی که با ایستادگی و شکستناپذیریاش به مردم جهان، به مردم تحتستم دنیا، درس مبارزه با آمریکا و شعار مرگ بر آمریکا را یاد دهد، در عین حال که به شرق آن روز توجهی نداشت. آنهم در کشوری که در همسایگی شوروی بود. اگرچه برای اندیشمندان و مردان سیاسی هر دو ابرقدرت بسیار سنگین و غیرقابل باور بود، اما هر روز که از استمرار و تداوم نهضت و نظام اسلامی ایران میگذشت و به مناسبتهایی مواضع و خط و اندیشههای امام شفاف و تبیین و روشنتر میشد بیشتر در باور آمریکا جا میافتاد که بالاخره این واقعیت (انقلاب اسلامی) را نمیشود نادیده گرفت و با محدودیتهای خبری و تبلیغاتی آن را انکار کرد. پس از گذر از مرحله اعلام و برپایی نظام جمهوری اسلامی باید پذیرفت که در جغرافیای سیاسی جهان و در قاموس ادبیات سیاسی انقلابهای قرن حاضر ؟ ثبتشده و جا باز کرده و وارد شده است.
با وجود تمام توطئهها، مخالفتها، تبلیغات سؤ و کذب، حملات مستقیم و غیرمستقیم، طراحی کودتا، تحریم اقتصادی، انزوای سیاسی، آشوبهای داخلی طرح تفکر و نقشه شوم تجزیهطلبی، بسیج و سازماندهی نیروهای ورشکسته از انقلاب اسلامی و ستون پنجم داخلی و... برای مخدوش کردن چهره تابناک امام و انقلاب حتی از ترور شخصیتها و زدن شاخ و برگهای آن درخت گشن و تنومند و طوبای سر به فلک کشیده نیز دریغ نمیورزیدند. اما آن مرد چونان کوهی استوار پابرجا ایستاده بود، مردی که در سخنان او همیشه طرحی نو برای اداره جهان نمود پیدا میکرد، حتی بیگانگان از مواضعی که در قبال آنها و سیاستهای به اصطلاح حسابشده آنها میگرفت همیشه عاجز و عقب بودند. مردی که تنها به یک اشاره و کنایه انقلاب سنگ و انتفاضه را در فلسطین راه انداخت، مردی که با وجود تمام حمایتهای استکبار جهانی از اسرائیل، توانست مسلمانان جهان را در یک روز خاص موسوم به روز قدس با شعار مرگ بر اسرائیل بسیج کند. مردی که در دوران دفاع مقدس با اشارتی کوتاه قادر بود بیش از یکصد هزار جان بر کف را برای حضور در میدانهای شهادت و برای دفاع از کیان کشور اسلامی ایران بسیج کند.
یکی از محورهای مهم و اصلی که از مجموعه سخنان و اظهارنظرها و خاطرات افراد غیر ایرانی پیرامون امام میتوان بیان کرد، الهامگیری از سخنان و رهنمودهای ایشان در مبارزه با استکبار جهانی و بیداری امت جهانی است. وقتی در مالزی که قبل از انقلاب شاید در ذهن و زبان ملت ما جایگاهی نداشت، پیروزی انقلاب اسلامی را جشن میگیرند، در تفسیر و فلسفه برگزاری جشن برای انقلاب ما میگویند: "پیروزی انقلاب اسلامی که ما امروز جشن میگیریم، در واقع پیروزی تمام مستضعفین دنیاست ". باید پذیرفت این توجه به انقلاب و شور و شعف در وجود آنان نسبتبه انقلاب اسلامی ایران از جانب خداوند با عنایات حضرت حق سبحانه و تعالی صورت گرفته است.
ذیل عنوان الهامگیری از افکار و اندیشههای امام و انقلاب بهتر استبه قسمتی از بیانیه هیات جنبش مونتونرو آرژانتین که بواقع در آنسوی عالم استبیندیشیم. از همین چند سطر درسهایی میتوان گرفت که اتفاقا از شناخت دقیق اهداف انقلاب اسلامی از جانب رهبران و متفکران آن جنبش خبر میدهد:
1 - انقلاب اسلامی ایران تحت رهبری امام خمینی ضربه محکمی به امپریالیسم این قرن وارد کرده است.
2 - انقلاب اسلامی ایران گویای حرکت تودههای محروم علیه امپریالیسم، ظلم، استثمار، حکومتشاه ظالم بوده است.
3 - شاه دستنشانده امپریالیسم و ارتجاع منطقه بوده است.
4 - انقلاب اسلامی ایران و وجود روح قهرمانانه و آرمانخواهی ملت ایران و رهبری ضدامپریالیستی امام خمینی میتواند برای مبارزه ملتهای دیگر نمونه و سرمشق روشن و درخشانی باشد.
اینک قسمتی از متن بیانیه مذکور:
"انقلاب ایران تحت رهبری امام خمینی ضربه محکمی به امپریالیسم این قرن وارد ساخته و نمایانگر قیام تودههای محروم در دنیا علیه امپریالیسم، ظلم، استثمار، حکومت ظالم شاه، دستنشانده امپریالیسم و ارتجاع، توسط روح قهرمانانه مبارزه ملت ایران شکست داده شد و به صورت نمونه درخشانی برای ملتهای مبارز دیگر درآمد ". (1)
با وجود همه کینهورزیهای پنهان پاکستان علیه ایران و انقلاب اسلامی که توسط برخی از جناحها و دولتمردان سیاسی آن صورت گرفته و در این سالها اندک اندک برخی از آن شعبدهبازیهایشان در اصول و سیاستخارجی رخ مینماید؛ در بسیاری موارد از جانب اندیشمندان و شخصیتهای سیاسی - حکومتی آن کشور به توصیفها و تعریفهایی از انقلاب اسلامی و بخصوص نقش سرآمد امام خمینی برمیخوریم که نظرهایی عمیق و از سر شناخت است و در مواردی هم از چاشنی لطافتبرخوردار. از جمله بعنوان نمونه روی قسمتهایی از سخنان نواب محمداکبر خان وزیر عالی و ریاست وقتبلوچستان پاکستان اندکی تامل کنیم:
"در عظمت و قدرت و شخصیتحضرت امام و انقلاب اسلامی همین بس که بزرگترین قدرتهای عالم و هزاران سلاح پیچیده و مرگبار آنان همچون ریسمانی در دست معظمله چنان درهم پیچیده شدند که هنوز پس از ده سال از انقلاب گره از کار آنان باز نشده است. " (2)
اندیشمندان و متفکرانی که جریانها و نهضتها و انقلابها را در نقاط مختلف و کشورهای گوناگون جهان تحلیل و تفسیر میکنند، همیشه ساز مخالفتبا انقلابها را کوک نمیکنند. با وجودی که شاید همگی از روحیه آزادگی و آزادمنشی برخوردار نباشند و حتی در جهتیافتهها، گفتهها و نظریاتشان حرکت نکنند و موضع نگیرند. اما در موارد متعددی هم بر مبنای علمی بسیار عمیق مسائل را دنبال میکنند. بخصوص در جهان غرب از کنار مسائل، جریانها و حرکتهای سیاسی انقلاب کشورشان بسادگی نمیگذرند. البته با بسیج امکانات و نیروها و در اختیار داشتن آمارهای مختلف و اطلاعات و سوابق گوناگون به شناخت و تحلیل انقلابها میپردازند و چه بسا به نکات مهمی هم دستیابند که برای دیگران حداقل بسادگی حاصل آمدنی نباشد. بالاخره باید پذیرفت، بسیاری از نگاهها بیرون از انقلاب، به انقلاب و سرنوشت آن دوخته شده است. با وجودی که در بسیاری موارد هم دچار اشتباهات فاحش میشوند و نکات بسیار خندهداری را اصل قرار میدهند اما با دقت و تیزبینی و نکتهسنجی از لابلای سخنان آنها قطعا به نکات باریک و سرنخهایی میرسیم. آنچه از محتوای تحلیل چاپ شده در روزنامه اسپانیایی (ا. ب، ت) برمیآید، گویای نکات ظریف زیر است. بیتردید تا کسی نگرشی همه جانبه و عمیق به انقلاب، حتی تاریخچه و محتوای اسلامی آن نداشته باشد، نمیتواند به این اصول و عبارات دستیابد و چنین عناوین و مدخلهای قابلتوجهی را از انقلاب و امام خمینی بازگو کند. عناوین مهم و قابل توجه بدین قرارند:
1 - تفکر آیت الله خمینی بشدت و سریع و در بسیاری از نقاط جهان در حال گسترش است.
2 - شورش سیاهپوستان جزایر "ترینیداد و توباگو " آسیبپذیری غرب در مقابل اسلام را در هر نقطه از جهان بازگو کرد.
3 - غلبه بر یک تفکر و ایدئولوژی بسیار مشکلتر از پیروزی بر یک ارتش است.
4 - اسلام دینی اجتماعی است که میتواند مبنای تشکیل حکومت جدیدی در جهان باشد.
5 - اسلام دینی است که بین زندگی روزمره و حیات جاودان وحدت حاصل میآورد.
6 - اسلام اعتماد به نفس خاصی بین معتقدانش بوجود میآورد.
7 - در آمریکا منسجمترین و منظمترین طبقات مردم سیاهان مسلمانند.
8 - بنیادگرایی سیاهان، بسیار فراتر از بنیادگرایی کنونی اعراب خواهد بود.
9 - و سرانجام هشدار و اعلام خطری که پس از این سخنان بسیار عمیق و عبرتانگیز و عالمانه و جامعهشناسانه بدست میدهد که: "بهوش باشیم اگر بقیه سیاهان نیز اسلام را به عنوان راه خود برگزینند، ما غربیها باید خود را برای یک رویارویی بزرگ آماده کنیم. "
سخن این است که حتی دولتمردان و اندیشمندان ایران هم هرگز فکر نمیکردند ممکن استبا وجود تمام موانع و حصارهای مستحکم تبلیغاتی و حتی جریان ضدتبلیغی که از جانب غرب علیه ایران در انقلاب اسلامی و افکار بلند امام بسیجشده است، انقلاب ایران بتواند موضوع تحقیق متفکران غرب باشد. اینک تمام تحلیل روزنامه مذکور را میآوریم:
"اکنون در نقاطی که حتی جانشینان آیتالله خمینی فکر آن را نمیکنند (انقلاب اسلامی) در حال گسترش است. شورش اخیر مسلمانان سیاهپوست جزایر ترینیداد و توباگو، آسیبپذیری غرب در مقابل اسلام را در هر نقطهای از جهان نمودار کرد و این حوادث شدید آن است که غلبه بر یک ایدئولوژی، بسیار دشوارتر از پیروزی بر یک ارتش است. باید توجه داشت اسلام دینی اجتماعی است که حتی میتواند مانند ایران تبدیل به حکومتشود. مفاهیم اسلام واضح و روان است، وحدت بین زندگی روزمره و حیات جاویدان در این مذهب و اعتماد به نفسی که به خود میدهد برای سیاهان، عنصر پر ارزش میباشد و علاوه بر اینکه اسلام برای سیاهان یک نظام است، غرور وحدت نیز به همراه دارد، حتی در آمریکا منسجمترین و منظمترین طبقات مردم سیاههایی هستند که به دین اسلام درآمدهاند، به هوش باشیم که اگر بقیه سیاهان نیز اسلام را به عنوان راه خود برگزینند ما غربیها باید خود را برای یک رویارویی بزرگ آماده کنیم؛ چرا که با توجه به خصوصیات سیاهان، بنیادگرایی سیاهان بسیار فراتر از بنیادگرایی کنونی اعراب خواهد بود ". (3)
سادهاندیشی است اگر معتقد باشیم تلقیهای همه از اسلام در سرتاسر جهان یکسان است آنها - چه هواداران انقلاب اسلامی و چه معاندان و دشمنان - حتی از سالها قبل به قرائتهای متفاوت از اسلام رسیدهاند. اگر بدین درجه از شناخت نرسیده بودند و تفاوتها و تلقی اساسی در اسلام را درنیافته بودند به این مرزبندی نمیرسیدند که بگویند:
"اسلام عربستان اسلام ناکامیها و اسلام ایران اسلام شرافتمندانه است، دامنه اسلام ایران است که هم اکنون در بیرون جریان دارد ". (4)
آنچه در جمله مذکور قابل تامل است اینکه، حتی سایر کشورها هم بخوبی بین اسلام ایران و عربستان تفاوتی عمیق و فاحش قائلند، دیگر اینکه اسلام ایران است که توانسته است مرزها را درنوردد و در جهان اظهار وجود کند، مسلمانان را بحرکت و جوش و خروش و فریاد و بیداری وادارد. استکبار هم از همین قرائت از اسلام است که احساس خطر میکند، همان هشداری که مفسر روزنامه اسپانیایی به غربیها داد. منتهی مشکل غربیها این است که از اصول و شیوههای اسلام ایران آگاهی ندارند و فقط با عوارض آن روبرو میشوند.
میدانیم که یکی از شبکههای سیاسی و مرموز جهانی در میان شبکههای خبری، شبکه رادیو تلویزیون "بی. بی. سی " انگلیس است. هرگز بیاد نداریم که این شبکه سخنی، تحلیلی، تفسیری و حتی نقلقولی را پیرامون انقلاب اسلامی داشته باشد که پشت آن توطئه یا تضعیف انقلاب و اسلام نباشد. اینکه از برنامهای از برنامههای مختلف آن بوی حمایتیا صداقتبه مشام برسد، آرزویی محال و غیرممکن است، و حق هم همین است. انگلیس که سالها شیره جان این کشوررا مکیده و در روزگار بیدریغی منابع ارزشمند نفت، ثروت ملی و خداداد ما را غارت کرده است، امروز هوادار ایران اسلامی باشد. اگر در موارد بسیار نادر و استثنایی از سخنان و تحلیلهای گردانندگان شبکه "بی. بی. سی " احساس و بوی حقیقتگویی به مشام برسد آن هم نه سر اعتقاد و صداقت آنهاست که بیتردید از عظمت و شوکت امام و انقلاب است که دیگر نمیتوانند آن را بپوشانند. در عین حال که به بارخوانی یک نمونه از تحلیلهای شبکه تلویزیونی مذکور میپردازیم در ادامه خواهیم گفتحتی در نمونه زیر هم نوعی شیطنت نهفته است.
"آیتالله خمینی یکی از قدرتمندترین رهبران خاورمیانه در قرن اخیر بوده، او از سوی بنیادگرایان در سراسر جهان اسلام به عنوان رهبر معنوی انقلاب اسلامی مورد احترام و تحسین بود، اما بسیار کسان در غرب به او به چشم یک عارف خطرناک که در آرزوی گسترش جهانی اسلام است، مینگریستند ". (5)
نخست اینکه این سخنان دقیقا چهار ماه پس از رحلت امام بیان شده است. یعنی روزی که امام در قید حیات نیست. دیگر اینکه از زاویهای میگوید، امام بود که فقط از سوی بنیادگرایان سراسر جهان بعنوان رهبر معنوی انقلاب اسلامی مورد احترام و تحسین بود، یعنی جانشین امام از نفوذ و معنویت و قدرت برخوردار نیست. دیگر اینکه آنها از تعبیر بنیادگرایی مفهومی خلاف تمدن جدید و ترقی و پیشرفت را در ذهن دارند که این خود نوعی شیطنت تبلیغاتی است زیرا وقتی میگوید بنیادگرایان امام را قبول داشتند یعنی روشنفکران، اندیشمندان، صاحبان تفکر جدید تحصیلکردگان و متفکران دانشگاهی را از آن جمع خارج میکند. دیگر، تعبیر "عارف خطرناک " در قسمت پایانی عبارت است. این تعبیر اگرچه از دیدگاه آنها درست است زیرا امام بواقع برای آنها خطرناک بود، زیرا تمام کیان و حیثیت و وجودشان را زیر سوال برد، حتی بر آنها خط بطلان کشید. امام در طی سالهای نهضت و پس از پیروزی انقلاب دقیقا چهره و نقش مرموز انگلیس را افشا کرده است. پیرامون نیرنگها، رنگها و رابطه استعماری آنها نکاتی را به ملتیاد داده است که شاید دهها سال دیگر هم نتوانند از ذهن و خاطر و یاد مردم، آنها را بزدایند. تعبیر "روباه پیر استعمار برای انگلیس " بسیار عمیق، حسابشده و پیامدار است. اگر این برکات را در هدایتها و درسهای روشنگرانه امام در نظر بگیریم، سخنانی که درباره شناخت چهره واقعی و پلید آنها بسیار کارساز بوده است، بواقع باید بپذیریم امام فرد خطرناکی برای آنها بوده است. البته این تعبیر و ترکیب خارج از مصادیقی که آنها در نظر دارند، تعبیر غلطی است و در قاموس واژگان و ترکیبهای زبان فارسی نمیگنجد، زیرا عارف خطرناک نمیشود. همواره عارفان منشا تفکر، اندیشه، شناخت، معرفتبودهاند. البته نکته ظریف دیگر این است که، نوع نگرش و مشی عرفانی امام برای آنها بسیار پیچیده یا حداقل ناشناخته بود. تلقی آنها مثل بسیاری از دیگران از عرفان و عارف وجود سادهلوحی، ظاهربینی، پوستهنگری و... است. شاید همان عرفان محرفی که به عرفان منفی معروف است مقبول آنهاست. عرفان گوشهگیری، عزلتگزینی، دوری از مردم، خلوت نشینی در خانقاه، به بسیاری از سنن و آداب و رسوم اجتماعی پشت پا زدن، اهل ذکری بودن که به حال و روز و درد مردم نخورد، عرفانی که در سیاست دخالت نکند، عارفی که اگر تمام ثروت، حیثیت ذخایر منابع و حتی کیان و ناموس کشورش را بغارت بردند از لاک خویش خارج نشود. اگر شناخت آنها از عرفان از این نوع است که باز باید پذیرفتسخن دقیق و عمیق و تعبیر پرباری را انتخاب کردهاند. اما از نظر ما عرفان امام خمینی عرفان ناب و واقعی است، عرفان برگرفته از اندیشهها و مشی و مرام حضرت علی - علیهالسلام - است عرفان ظلمستیز، عرفان اعتراض؛ عرفان بیداری، عرفان روشنگری، عرفان حقیقتگویی است. اصولا اختلاف اسلام و قرائت امام از اسلام هم در همین امر ریشه دارد، غربیها اسلام ناب آمریکایی را تبلیغ میکنند و قبول دارند و امام راحل اسلام ناب محمدی، اسلام پابرهنگان عالم اسلام و مستضعفان خاک را.
همانگونه که اشارت رفت انقلاب اسلامی ایران به زعامت امام (ره) سرمشق مبارزاتی برخی از کشورها و ملتهای مسلمان شد و در روحیه مقاومت، ستیز و مبارزه را تقویت و احیا کرد از جمله فلسطین، افغانستان، لبنان و سایر کشورها. برای برخی از کشورها موجب شکست و ترس و خوف و یاس و خطر شد. غیر از این دو طیف و گروه برای سران برخی از کشورها هم پیام تنبه و زنگ بیداری و خطری را بصدا درآورد که بخود آیند. در کشورهای اسلامی که با تفکر و اندیشه انقلابی - اسلامی ما سنخیت داشتند افزون بر آن امیدواری به احیا مجدد اسلام و رنسانس جدید اسلامی را در قرن حاضر در پی داشت که اقل پیامش، سربلندی و احساس غرور و افتخار برای کل جهان اسلام بود. مگر افکار امام چگونه است که در کشوری چون نپال هم که هیچ رابطه و پیوند عقیدتی با کشور ایران نداشتبیتاثیر نبوده است. امروز در جغرافیای سیاسی جهان میزان و سرعت تاثیر و تاثر بقدری آشکار شده است که احتمال مرزبندی فکری را به حداقل رسانده است. موج نهضتها، انقلابها حتی با تفاوت بنیادین و ریشهای به آنسوی سواحل دنیا میرسد. آنچه از متن گزارش آسوشیتدپرس از مصاحبه با نخستوزیر سابق نپال آقای "بی پی کوثیر " برمیآید اینکه حتی تصمیم پادشاه نپال مبنی بر انجام یک همه پرسی برای تعیین بنیاد سیاسی آینده کشورش هم بیتاثیر از انقلاب اسلامی ایران نبوده است. عجیب اینکه در شورشهای دانشجویی و اعتصابهای دانشگاهی و روستایی نپال که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران رخ میدهد و نتیجه آن اعتصابها هم پذیرش همهپرسی ملی یا رفراندوم فراگیر در آن کشور بوده است همه را، برگرفته از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی میداند.
این همان درس عبرتی است که از بلندنظری و آیندهنگری امام در آغاز انقلاب نمود پیدا کرد. آنانکه حافظه قوی دارند در یاد دارند که از همان آغاز انقلاب، امام موضوع صدور انقلاب را مطرح میکردند و بر آن تاکید میورزیدند و بعنوان واقعیتی غیرقابل انکار از آن سخن میراندند. در آن شرایط متاسفانه برخی کوتهبینان داخلی هم در برابر تئوری صدور انقلاب که در حال انجام بود از خود ضعف نشان دادند. حتی ما قدرت درک آن را نداشتیم، گوشمان قدرت دریافت فرکانس و طول موج بیرون از ایران انقلاب را در حد امام عزیز نداشت. نمیتوانستیم عبارت امام را درک کنیم. یکی از دولتمردان آن روز گفت مگر انقلاب نخود و لوبیاست که صادرکردنی باشد. اینک که به گذشته برمیگردیم درمییابیم که کوتاهی از جانب افراد اجرایی آن روز ایران صورت گرفته است، زیرا آنها این مساله اساسی و مهم را از سخنان امام درک نکرده بودند. اگرچه در صورت درک هم، اصولا برای اداره کشور انقلابی ایران افرادی ضعیف بودند - شاید آن کجفهمیها یا سؤ تلقیهای آنان از سخن روشنگرانه امام، از آن منتج میشد که تصور و انتظار کوتهنظران آن بود که کشورهای جهان بلافاصله پس از شنیدن ندای انقلاب اسلامی به اسلام رو آورند. در حالی که انتظار در آن سطح از کمتجربگی برخی برمیخاست. مگر نه اینکه یکی از زمینههای صدور انقلاب اسلامی جسارت بخشی به سایر کشورهای جهان بود. حداقل بر کشورهایی که از جهت اداره کشور و نظام ستمشاهی با ما وجه اشتراک داشتند. مگر نه اینکه در اثر انقلاب ما، ملتها یاد گرفتند به تغییر حکومت، پادشاه یا حکومتهای جابرانه بیندیشند.
همینکه انقلاب و امام ما، برخی فریاد را یاد داد نوعی صدور انقلاب است. بخوبی میدانیم، کشورهای استعمارگر که سالها علیالظاهر از دموکراسی و حقوق بشر دم میزنند بگونهای در نظر ممالک حتسلطه و جهان سوم مطرح شده بودند که هرگز روابط آنها با سایر ممالک به بیداری و هوشیاری و خشم و اعتراض کشیده نشود. با سیاستهای بسیار دقیق و پیچیده و نظارت مستقیم و غیرمستقیم در اداره امور کشورهای تحتسلطه، بگونهای عمل کرده بودند که پس از سالها استعمار و استثمار از آنها ندای اعتراض بلند نمیشد. گویا کشورهای فقیر را مسخ کرده بودند. مگر روابط آمریکا و شوروی با ما بگونهای نبود که تا سالیان سال ملت ما جرات حتی سوال از چگونگی روابط با آنها را بخود نمیداد. بخصوص برای نسل جوان و آیندگان باید بازگو کرد که در روزهای آغازین انقلاب در هیچ ذهن و خاطری نمیگنجید که میشود حتی زیر لب به حکومت پهلوی و نظام شاهنشاهی اعتراض کرد. نمیشد حتی زیر لب زمزمه کرد که شاه مردنی و رفتنی است. شرایط را بگونهای پیش برده بودند که حتی برخی از بزرگان و عالمان دینی وقتی در خانه نشسته بودند و میشنیدند که سیل خروشان امتحق طلب و آزادیخواه ایران در مقابل نیروهای مسلح و گارد شاهنشاهی شعار مرگ بر شاه را سرودخوانان و دستهجمعی سر میدهند بخود میلرزیدند و توجیه میکردند که نباید به شاه کاری داشت، این شعارها خیلی خطرناک است. مگر بسادگی در مخیله آنها میگنجید که شاه عامل آمریکاست. این بماند که حتی در آغاز نهضتبرخی از متحجرین و خشک مغزان حتی به امام اعتراض کردند که آقا روحالله یا آقای خمینی - تعابیری قریب به این مضامین - با شاه چکار دارید. شاه تنها پادشاه شیعه در جهان است. پس بهتر استبا او کنار آمد او را حمایت کرد و راهنمایی کرد و او را نگه داشت! گویا آقایان میترسیدند اگر شاه شیعی بمیرد یا عوض شود قرار استشاه غیرشیعی جای آن بنشیند که در آن صورت تضعیف شیعه است.
اینک به بررسی و مرور قسمتهایی از مصاحبه نخستوزیر سابق نپال برگردیم که حرکتهای دانشجویی کشورش را بازتاب اندیشهها و متاثر از نهضت امام خمینی میداند:
"بی یی کوثیرالا، نخستوزیر سابق نپال در مصاحبهای گفتحوادث اخیر ایران در تصمیم پادشاه نپال مبنی بر انجام یک همهپرسی برای تعیین بنیاد سیاسی آینده کشور بیتاثیر نبوده است. وی اضافه کرد بعد از وقایعی که در ایران اتفاق افتاد هر شخص عاقلی میتوانست دریابد که اگر پادشاه نپال اقدامات قاطعی در راه ایجاد دمکراسی انجام ندهد، نجات کشورش غیرممکن خواهد بود. وی به انقلاب ایران به رهبری آیتالله خمینی که در فوریه گذشته به سرنگونی شاه منجر شده و نیز به هفت هفته شورشهای دانشجویی و روستایی در نپال که منجر به اعلام یک همهپرسی ملی از طرف پادشاه این کشور شد، اشاره کرد ". (6)
اصولا نویسندگان و برخی اصحاب جراید و مطبوعات و خبرنگارانی که اهل قلم و تالیف آثار هستند و به این کار همت میگمارند، در لابلای مصاحبهها، خاطرهها، و نوشتههای خود به نکات و دقایقی میرسند که بواقع از وجود رگههایی از صداقت در آنها خبر میدهد. با وجودی که تمام رسانههای غربی در مصاحبههای شیطنتآلود خود، سعی دارند به تحریف واقعیات و شایعهپراکنی بپردازند و اخبار کذب را با اهداف تضعیف روحیه مردم و یاس و بدبینی در سرلوحه کار و فعالیتهایشان قرار دهند، باز هم میتوان به نکات مهمی پیرامون ایران و انقلاب اسلامی در آثارشان پی برد. به قسمتی از مصاحبه و خاطره خانم اوریانا فالاچی از ملاقات و دیدار با حضرت امام توجه کنید:
"من از مقام و عظمت و تحمل و بردباری شکوهمند امام خمینی شدیدا تحت تاثیر قرار گرفتم این اولین بار بود که من عطیه روحانی و موهبت الهی را احساس نمودم ". (7)
او در ضمن از تفاوت فراوان بین واقعیات پیرامون امام و آنچه را که مطبوعات غربی میگویند، تعجب فراوان کرده بود و اظهار داشت: "واقعیت آن است که ملت ایران براستی خواهان خمینی و رهبری او میباشند ". (8)
چیزی که به نظر میرسد امام به آن توجه دارد اینست که: انقلاب ایران بدون توجه به اینکه خارجیان چگونه میاندیشند به راهش ادامه خواهد داد.
فالاچی در مصاحبه سه ساعته خود با امام به منظور تجلیل از مقام او احترام به رهبریش چادر بسر نمود و بقول خودش "دچار هیجان انگیزترین لحظات، مصاحبه را انجام داد ". (9)
اگر برخی از تعاریف از طرف سران کشورهای اسلامی باشد چه بسا بتوان گفتبه جهت علاقمندی و هویت دینی و مذهبی بین ایران و آن کشورها، بخصوص کشورهای عربی است که ما داد تاثیر و صدور انقلاب را در جهان سر میدهیم. اما وقتی اقرار و تحلیل از جانب به واقع دشمن سرسخت ایران یعنی آمریکا صورت گیرد، آنهم توسط شخصیتهای ذی نفوذی که هم از ارتش و نیروهای مسلح ایران بخوبی مطلعند و هم از اوضاع ارتش مصر، جای تردیدی باقی نمیماند که باید امواج جمهوری اسلامی و واقعیت انقلابی اسلامی و تاثیر آن را بر افکار جهانیان پذیرفت. اگر اوضاع ایران و مصر و مقایسه و درک تشابه و زمینههای همسانی از جانب فردی صورت گیرد که بی تردید از تاریخچه تشکیل و روند ایجاد و میزان روابط هر دو کشور (ایران و مصر) به آمریکا کاملا آگاه است، سخن را باید بگونهای دیگر تفسیر کرد. نباید از کنار این اقرارها و نکات بسیار ظریف و مهمی که در آنها یافت میشود، سرسری و بدون توجه گذشت و هم نباید تصور کرد که این حرفها به نوعی برای رد گم کردن یا خوشامد ما گفته شده است.
از محتوای سخنان "ژنرال ساهینکایا " رئیس وقتستاد نیروی هوایی آمریکا در سال 1364 چنین برمیآید که در مصر و سایر دولتهای کشورهای عربی پیوسته نسبتبه ایران نوعی اضطراب و نگرانی وجود دارد. تحت تاثیر دولت اسلامی ایران است که دولتهای منطقه باید چهارچشمی مراقب اوضاع کشورشان باشند. اوضاع و شرایط سیاسی را لحظه به لحظه زیر نظر داشته باشند، از میان کشورهای عربی اوضاع داخلی مصر را مشابه ایران قبل از انقلاب اسلامی میداند، حتی صریحا اعلام میکند که در تحلیل سیاسی و تطور تاریخی ایران و مصر باید پذیرفت که مصر مهمترین کشور عربی است که دچار انقلاب اسلامی خواهد شد. بیتردید آمریکا این برداشتها، مقایسهها و نتیجهگیریها و تلقیها را از اوضاع ایران و مصر در درجه اول به اطلاع سران کشورها میرساند، اگر سیاستمداران رده اول مستقیما اوضاع کشورها را زیر نظر نگیرند قطعا کارآمدترین نیروها و مغزهای سیاسی و کارشناسان ارشد سیاست - امنیتی، فرهنگی، اجتماعی خود را مامور مواظبت از این کشورها میکنند، که مبادا تجربه ایران برایشان تکرار شود. در مورد مصر هم اهمیتبسیار بالاست؛ زیرا مصر و عربستان و سوریه، جز کشورهای عربی هستند که هر یک میتوانند سایر کشورهای کوچکتر را بسیج و با خویش همراه کنند در ضمن مردم مصر تجربه انقلاب و حرکتهای مردمی را نیز پشتسر دارند.
قبل از استشهاد به سخنان "ژنرال ساهینکایا " تذکار این نکته مهم است که امروز معادله و تلقی ایشان یعنی از حدود 15 سال قبل بسیار تغییر کرده است. حداقل اینکه نمیتوان معتقد بود که مصر تنها کشور عربی است که اوضاع مشابه ایران دارد. البته به آقای ساهینکایا نیز باید اندکی قوت قلب داد که روی این بررسیها و استنباطها هم چندان نمیتوان حساب کرد. زیرا در ابتدای مقاله تقریبا به تفصیل شواهدی را آوردیم که ایران اصلا در شرایط انقلاب قرار نداشت تا آنجا که حتی دولتمردان آمریکا هم تصور نمی کردند قضایای ایران تا اینجا بکشد، اگر در یاد داشته باشید، پس از ایران شرایط مناسب برای پذیرش انقلاب اسلامی بیش از همه در عراق مهیا بود که استکبار جهانی توسط مهره حلقه بگوشش صدام همزمان دو کار کرد که تقریبا روند انقلاب اسلامی را در عراق تا حدی کند کرد، البته به نه بهایی اندک که به قیمت نابودی خود و کشور عراق. آن دو حرکتیکی به شهادت رساندن آیةالله شهید صدر و جلوگیری از شیوع و گسترش افکار انقلابی اسلامی همفکران و پیروان ایشان و تبعید و اخراج جریان صدر در عراق و دیگر حمله نظامی به ایران. نمیتوان مدعی بود که حتی با این دو ترفند توانسته است زمینههای انقلاب اسلامی را در عراق بخشکاند. نکته اطمینانبخش دیگر برای آقای ساهینکایا اینکه چرا عربستان که از جهتی کانون اسلام و مرکز و مهبط وحی و نزول قرآن و سرزمین رسولالله استبا ایران مقایسه نمیشود. عربستانی که آنهم برای جلوگیری از نفوذ اسلام از نوع امام خمینی شدیدا ممانعت کرده است! این تفاوتهای بسیار فاحش خود دلیلی استبر غیریقینی بودن ادعای کارشناسان ارشد و سیاستمداران کهنهکار آمریکا. اینک با دقت مرور میکنیم سخنان آقای ساهینکایا را و پس از آن شاهدی دیگر از خود مصر را برای تشابه تغییرها و برداشتهای دو کشور آمریکا و مصر مبنی بر احساس خطر گسترش و نفوذ اندیشهها و افکار اسلامی امام را در مصر میآوریم. ژنرال ساهینکایا گوید:
"تاثیر انقلاب ایران سبب شده است که دولتهای کشورهای عربی، دائما و بطور پیوسته اوضاع سیاسی داخلی خود را زیر نظر داشته باشند... وی گفت: مصر تنها کشور عربی است که اوضاع داخلی آن مشابه اوضاع ایران است و مصر مهمترین کشوری است که پس از ایران دچار یک انقلاب اسلامی خواهد گردید ". (10)
اینک نظر شریفتان را به قسمتی از سخنان هشدارآمیز دادستان امنیتی کشور مصر که حدود یک دهه پس از گذشت انقلاب اسلامی بیان شده است، معطوف میدارد. این سخنان برگرفته از متن کیفرخواست دادستان حاکم بر مصر است که در آخرین جلسه محاکمه گروهی از انقلابیون مسلمان مصری ایراد کرده است. اگرچه قسمتهایی از کیفرخواست است، اما نکات بسیار مهمی در آن آمده است از آن جمله: بنیادگرایان اسلامی و اعضای سازمان الجهاد از خط مشی آیتالله خمینی به عنوان اساس فکری و عقیدتی برای خود پیروی و تبعیت میکنند، علاوه بر آن تصمیم قاطع پیروان آیتالله خمینی برای سرنگونی رژیم حسنی مبارک در مصر مهمترین محورهای سخن اوست. اینک متن کیفرخواست مذکور:
"بنیادگرایان مسلمان مصری، از پیروان آیتالله خمینی بوده و قاطعانه تلاش میکنند یک حکومت اسلامی در مصر برقرار کنند ". (11)
به نوشته مطبوعات کویت، دادستان منطقه جیزه قاهره در کیفرخواستخود که در آخرین جلسه محاکمه گروهی از انقلابیون مسلمان مصری ایراد کرد و گفت: "بنیادگرایان اسلامی و اعضای سازمان الجهاد از خطمشی آیتالله خمینی به عنوان اساس فکری و عقیدتی برای خود پیروی و تبعیت میکنند ". (12) دادستان رژیم حاکم بر مصر افزود: "پیروان آیتالله خمینی در مصر قاطعانه مصمم هستند رژیم حسنی مبارک را سرنگون، و به جای آن یک حکومت اسلامی برقرار کنند ". این مقام مصری گفت: " بنیادگرایان اسلامی، رهبری تمامی تظاهرات و اعتراضات ضددولتی مردم در مساجد و دانشجویان را به عهده داشته و کوشش دارند موج اسلامگرایی را در سرتاسر مناطق مصر گسترش دهند ". (13)
در یک هفتهنامه انگلیسی بنام نشریه "جینز دیفنس " نیز تحلیلی عمیق و علمی از شرایط تاریخی انقلاب اسلامی ایران و جنگ افغانستان با روسیه بیان شده است. نخست اینکه نویسنده مقاله یا تحلیلگران سیاسی نشریه مذکور دقیقا به همزمانی انقلاب اسلامی ایران و جنگ افغانستان توجه خاص داشته است. یادآوری این نکته ضروری است که افغانستان همسایه و هممرز با ایران است، در آن زمان ایران کشوری تحت نفوذو سیطره آمریکا بود و افغانستان زیر سلطه نیروها و عوامل بلوک شرق و شوروی سابق بود. نویسنده تاثیر انقلاب اسلامی ایران با تاثیر مارکسیسم لنینیسم را پس از پیروزی در جهان مشابه گرفته است. نکته مهم این است که هر دو کشور با اصول و روشهای خاص که در مبارزه در پیش گرفتند توانستند افسانه شکستناپذیری دو ابرقدرت را در هم بشکنند. بیتردید در مقایسه انقلاب اسلامی ایران و مبارزات ملت مظلوم افغانستان با شوروی نیز بر اختلافها و تفاوتهایی باید تاکید ورزید، از جمله اینکه ایران در عین حال که در مبارزه مستقیم با آمریکا بود و سعی داشت دستهای پنهان و آشکار و عوامل وابسته و بساط نظام آمریکایی را از ایران برکند، اما نه تنها کوچکترین چشمداشتی به کمک یا حمایتشوروی از خود نشان نمیداد بلکه امام بعنوان رهبر انقلاب در همان دوران مبارزه و انقلاب از مبارزات مردم مظلوم و مسلمان افغانستان حمایت میکرد. نکته بسیار دقیقی که در تحلیل نشریه مذکور بچشم میخورد اینست که گرچه هر دو کشور ایران و افغانستان از هویت مذهبی - اسلامی برخوردار بودند اما هر کدام با قرائتی خاص از اسلام به مبارزه ادامه میدادند. مهم این است که بهرهمندی از کدام هویت اسلامی یا اندیشه سیاسی بوده که جرقههای امید را در دل مسلمانان جهان بخصوص در منطقه خاورمیانه و حتی آسیای مرکزی و قسمتهایی از قاره آسیای جنوبی شعلهور ساخت. اسلامی که در افغانستان مطرح بود یا اسلامی که از اندیشهها و برداشتهای واقعی از تفکر امام خمینی صادر میشد؟
نکته مهم دیگری که برآمده از حرکت انقلابی مسلمانان ایران بود بهم زدن معادلات سیاسی منطقهای بود. اگر پس از مبارزه ایران با آمریکا و افغانستان با شوروی، آمریکا ایران و شوروی افغانستان را از دست داده بود و تفاوتی در تلقی و برداشتها و تفسیرها از اسلام وجود نداشت پس نمیبایست پس از رها شدن دو کشور در موقعیت استراتژیکی و ژئوپلیتیکی در منطقه تغییری حاصل آید. نکته مهم دیگر اینکه افغانستان پس از اخراج شوروی از کشورش، سرمشق تشکیل حکومت را از ایران میگرفت و غرب به خوبی میدانست که نظام حکومتی افغانستان نباید از ایران خط بگیرد، با تیزهوشی تمام بلافاصله پس از آزاد شدن افغانستان از سیطره شوروی سر و کلهاش پیدا شد، اینک جا پایشان را در افغانستان میبینیم. عواملی در آن کشور تراشیدند، افرادی را خریدند و عواملی را دست و پا کردند زیرا برای آمریکا حضور در افغانستان بعنوان کشوری که همسایه دیوار به دیوار ایران ستبسیار مهم بود. نخست اینکه به کشوری که سالها تحت نفوذ شوروی سابق و بلوک شرق بوده، دست مییافت. همین حضور سرنخها و اطلاعات مهمی را برایش در پی داشت. دیگر اینکه میتوانست پایگاههای مراقبتی و کنترلی روسیه سابق را علیه ایران بکار گیرد، و از طرف دیگر انقلاب ایران را از طرف افغانستان محصور کند. اگر قرار باشد بواقع پیرامون عدم توفیق افغانیها برای تشکیل حکومت مرکزی اسلامی تاکنون، مقالتی یا تفسیری عمیق و واقعی ارائه دهیم باید روی نفوذ شیطنتآمیز آمریکا در افغانستان پس از تفرقه و کوتهبینی جناحها و گروههای افغانستان انگشتبگذاریم. مگر نه اینکه افغانستان را به پایگاه ضد ایران و انقلاب اسلامی تبدیل کردهاند؟ تا آنجا که پاکستان همه چشم طمع به آن کشور دوخته است. برای آمریکا چه چیز بهتر از اینکه، تاکنون موفق شده است از وحدت و همسویی حداقل ایران و افغانستان و پاکستان و عراق جلوگیری کند. حتی فراتر از این سیاستهایش را بگونهای طراحی کرده است که هر لحظه امکان جنگ بین این کشورها بعید نباشد. مگر نه اینکه بین ایران و عراق این جنگ را تجربه کرده و هم اینک هم از آن بهرهبرداری میکند و برای حضور خود و کنترل کشورهای منطقه به منطقه لشکرکشی میکند. اینک عین تحلیل نشریه مذکور:
"حوادث ایران و افغانستان غرور و اعتماد به نفس مسلمانها را به آنان بازگردانده است. مسلمانان این دو کشور هر یک به روشی خاص افسانه شکستناپذیری دو ابرقدرت را شکستند.
اگر مارکسیسم لنینیسم در سال پس از پیروزی انقلاب شوروی، دگرگونیهای اساسی در جهان ایجاد کرد، ایران نیز اکنون ویتخاصی به مسلمانان بخشیده است که در حال یافتن یک اندیشه سیاسی است. وی همچنین اظهار عقیده کرده است که جرقههای آتشی که از خاورمیانه به آسیای مرکزی و همچنین به بخشهایی از قاره آسیای جنوبی و سایر مناطق شعلهور شده است، ناشی از وقوع انقلاب اسلامی در ایران است. دومین عامل بیداری مسلمانان بهم خوردن معادلات منطقهای بود که نخست از ایران آغاز شد و سپس لبنان و افغانستان را در برگرفت و در کل منطقه تاثیرات عمدهای را بجا گذاشت. سومین عامل تحولات منطقه، وجود تسلیحات و زرادخانههای بزرگ است که عملا ابرقدرتها را در تاثیرگذاری مطلوب بر تحولات منطقه ناکام کرده است ". (14)
از متن سخنان رابرت کالستون دانشمند کانادایی تصویر دیگری از افکار امام و تاثیر انقلاب اسلامی در ذهن جهان منعکس میشود. گویا روابط و توازن قوا را در جهان بگونهای تنظیم کردهاند که وقوع هر انقلاب و نهضت را امری بسیار نادر، قریب و غیرمنتظره باید دانست. وقتی انقلابی در شرایط بسیار سخت و غیرقابل پیشبینی رخ میدهد، آدمی باید دنبال علائم و نشانههایی از وجود نیرویی در این طبیعتبگردد و به حمایت و عنایت جریان و مشیتی خارج از عالم خاک و جهان مادی معتقد باشد. استکبار جهانی بسرکردگی آمریکا پس از آنکه نتوانست از وقوع انقلاب اسلامی جلوگیری کند طبیعی است که در راه پیشرفت و گسترش آن ممانعتبوجود آورد. تصور ما و شاید بسیاری این باشد که بعضی از مفاهیم در اندیشه و باور افراد صرفا مذهبی آنهم از نوع مسلمان معنی پذیرند، در حالیکه از محتوای سخنان آقای رابرت کالستون چنین برمیآید که آنان حتی اگر مسلمان هم نباشند در عصر حاضر به پدیدههای معجزهآسا معتقدند. وقتی تمام طرحها، نقشهها، برنامهها، محاسبات دقیق شبکههای استکباری همسو برای جلوگیری از انقلاب اسلامی بسیج میشوند ولی کاری از پیش نمیبرند، برخی از متفکران تا حدی منصف آنها، به وجود نیرویی خارج از عالم خاک میاندیشند. اگر ما مسلمانان چون معتقد به اصل معجزه هستیم در تحلیل انقلاب به این امر تاکیدبورزیم متاسفانه به ما برچسب نوعی گذشتهگرایی، بنیادگرایی، تحجر و یا ارتجاع را میزنند. اما برای اثبات اصل اعجازگونگی انقلاب ما بهتر است عین سخنان و اقرار آقای رابرت کالستون را که با تفکر و اعتقاد و تلقی ما سنخیتی ندارد به استشهاد برگزینیم که با ما در این امر به نقطه مشترکی رسیده است:
"یکی از ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران اصالت و اخلاص اسلامی آن است که در سطح وسیع بین مردم به چشم میخورد... از نظر من که یک غربی و فرد غیرمسلمان هستم، این معجزه است که یک انقلاب مکتبی و الهی بتواند در جهان امروز اینطور تحقق پیدا کرده و در جهت استقرار عدالتبه پیش برود، این انقلاب بدون شک از جانب خداوند حمایت میشود... دولتهای قدرتمند از طرق گوناگون سعی دارند در مقابل این انقلاب ایستادگی کنند و کوشش میکنند تا جهان را از حقیقت این انقلاب دور نگهدارند و مردم هم هنوز واقعیت و طبیعت انقلاب ایران را درک نکردهاند... ". (15)
"ملت ایران و امام خمینی یک کار عظیم تاریخی را به انجام رساندند و آمریکا تصمیم گرفت از طریق جنگ تحمیلی ضربهای بر انقلاب وارد سازد، ولی مقاومت ملت ایران این کوشش آنها را نیز نقش بر آب کرد ". (16)
درس دیگری که از انعکاس اندیشههای امام و انقلاب اسلامی در قاموس تفکر نویسندگان و دانشمندان سایر کشورها میتوان فراگرفت این است که انقلاب اسلامی طرح آلترناتیوی استبرای سرخوردگان از کمونیسم و کاپیتالیسم بعنوان تفکر و اندیشهای جدید.
گویا انسان قرن حاضر، چه آنانکه دیده به کاپیتالیسم غرب دوخته بودند و چه آنانکه کعبه آمال و آرزوهای خود را در کاخ کرملین میجستند، در مرحلهای از تاریخ احساس کردهاند که نه وعدههای دروغین غرب برای دموکراسی و آزادی بشریت را نجات خواهد داد و زمینه آرامش و امید به حیات را برایش فراهم میآورد و نه وعدههای تساوی حقوق و شعارهای برابری مارکسیسم برایش خیر و نویدی را در پی داشته است.
در این حیرت و نومیدی مجموعه خواست جهانی که جویای راهی جدید و چراغ امیدی دیگر است، احساس میکند باید به مکتب و تکیهگاه و تفکر جدیدی روی آورد و چه بسا بدنبال گمشده دیگری پرسه زند، آن هم پس از آنکه مکاتب علمی - فلسفی متعددی را تجربه کرده است. هر کدام هر چند هم خوش درخشیده باشند اما به دولت مستاجل میمانستند. تذکار این نکته ضروری است که اندیشمندان و نظریهپردازان شرق و غرب چندان هم نادان و خام نبودهاند، زیرا از همان ابتدای نطفهبندی انقلاب اسلامی دقیقا با برنامه و حسابشده در جهت جلوگیری از تکوین و تولد و ضعف و کمرنگی یا تحریف هویت انقلاب، موضعگیری و حرکت کردهاند. درس مهم دیگری که امام خمینی از طریق انقلاب اسلامی به بشریتبخصوص جوامع اسلامی داد این بود که همیشه روی نقاط اشتراک کشورهای اسلامی تاکید خاص میورزیدند، امام آگاهانه از همان راهی که استکبار در جهتبیهویتی جهان اسلام رفته بود حرکت میکرد و علائم و نشانههای در مسیر نهاده استکبار را یکی یکی محو میکرد و چراغهای بیداری و هدایت را در مسیر حرکت امت اسلامی روشن میکرد. مثلا یکی از جریانهای فکری سیاسی استکبار این بود که دینمداران را با سیاستمداران کاری نیست. تفکر معروف جدایی قیصر و مسیح میگفت: قیصر به حکومت و کشورداری و سیاستبپردازد و مسیح هم دنبال انجیل و کلیسا و مراسم دینی برود. صورت دیگر این تئوری را در ایران القا کرده بودند که همانا نظریه خطرناک جدایی دین از سیاستبود، متاسفانه برخی از افراد کوتهبین و حتی مذهبی هم - که فریاد امام همیشه از دست آنان به عرش رسیده بود بسیار سادهاندیش و زودباور این نظریه خطرناک و مهلک را قبول کرده بودند و هر وقت فرصت و زمان را مناسب میدیدند به طرح و تبلیغ جدایی دین از سیاست میپرداختند. امام خبیر و بیدار دل و آگاه و نکته سنجمان بلافاصله اعلام موضع میکرد و بخصوص جمله معروف شهید مدرس را یادآور میشد که: "سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست ".
از جمله اندیشمندانی که به تحلیل دقیق و عمیق انقلاب اسلامی پرداختهاند. آقای "اچ، ال، دی ماهینداپالا " نویسنده سریلانکایی است. بحث کثرتگرایی اسلامی نیز نکته جدید و لطیف و باریکی است که از محتوای سخنان ایشان درمییابیم. اینک برگزیده سخنان ایشان:
"تاثیر انقلاب اسلامی ایران بر روی یک میلیارد مسلمانان جهان، اعم از شیعه و سنی به یک میزان بوده است، ایران بعد از انقلاب اسلامی برای آنها به صورت یک کانون معنوی و روحانی درآمد، انقلاب، سیاست را به داخل مذهب نفوذ داد و در نتیجه این دو را از یکدیگر غیرقابل تفکیک ساخت. پیروزی انقلاب تجدید حیات ارزشهای اسلامی را در پی داشت و بالاخره انقلاب به همه آنهایی که از کمونیسم، کاپیتالیسم و ارزشهای غربی سرخورده بودند آلترناتیو و جایگزینی ارائه داد که ریشه در آداب و رسوم معنوی و روحانی آنها داشت، هم اکنون این اجماع و اتفاق نظر در بین مسلمانان وجود دارد که انقلاب ایران در میان جوانان و روشنفکران نوظهور مسلمانان تاثیرات بسیار عظیم و عمیقی داشته است. به عقیده دکتر صاحبدین، "مسلمانان بطور فزایندهای در حال بازیافتن هویت اسلامی و قدرت سیاسی خود در جامعه کثرتگرایی همانند جامعه خود ما میباشند ". (17)
در نفوذ معنوی و جاذبه الهی امام در ایران و سراسر جهان تردید نداریم، بهتر است اعترافها و اقرارهای افرادی را نقد و بررسی کنیم که ایران را از نزدیک میشناختند، کسانی که در صف مخالفان و حتی دشمنان سرسخت انقلاب اسلامی ایستادهاند. کسانی که قبل از انقلاب اسلامی در این کشور صاحب نفوذ بودند. ماموران آمریکایی که فرماندهان نظامی ایران در دوران طاغوت اگر مستقیما از آنها دستور نمیگرفتند، حداقل زیر نفوذ آنها که بودند. سادهانگاری است اگر منکر شویم که کاردار سیاسی - نظامی سفارت آمریکا حدود 8 سال از "1980 - 1972 " در ایران باشد ولی بعنوان فردی بیخاصیتیا عادی در ماموریتبسر ببرد؟ باید قبول کرد که آقای "هنری پرشت " یا در مصدر قدرت در حیطه وظایف و ماموریتخود بوده استیا در کانون تصمیمگیرندگان آمریکا در ایران، بیتردید این فرد در ارتش و نیروهای مسلح ایران دخیل و صاحب نفوذ بوده است، استناد ما به سخنان ایشان پیرامون جاذبه و شان و جایگاه امام خمینی در این قرن از جهتی است که ایران و مسائل آن را از نزدیک دیده و شاهد صحنههای انقلاب و مطلع از جریانهای پشت پرده مملکت ما بوده است. نکته دیگری که باید روی آن تاکید ورزید اینست که، وی جز مغضوبین انقلاب اسلامی است. انتظار این است که به کتمان حقایق یا تحریف و تغییر اطلاعات و اخباری بپردازد که علیه منافع آمریکا باشد. از جمله عدم تعریف از امام خمینی و حتی تبلیغ در جهت منفی و جلوگیری از معرفی چهره واقعی و معنوی حضرتشان باشد.
اینک به سخنان کوتاه ولی عمیق هنری پرشتبیندیشیم:
"آیتالله خمینی از مردان بزرگ تاریخ در این قرن است و کمتر کسی را امروز میتوان یافت که از جاذبه و نفوذی همانند آنچه او نه تنها در ایران بلکه در جهان داشت، برخوردار باشد و توجه قدرتهای بزرگ را تا این حد به خود معطوف دارد. " (18)
در میان نویسندگان و روزنامهنگاران معروف آمریکا به افرادی برمیخوریم که صادقانه انقلاب اسلامی را تایید میکنند و حتی برای پیروزی آن آرزوی توفیق میکنند، در عین حال امیدوارند که برای کشورهای دیگر تحتحاکمیتسرمایهداری استعمارگرانه و غربگرایانه، الگویی برای رهایی باشد، این سخنان که از وجدان و ضمیر بیدار افرادی خبر میدهد بیتردید از چشمه صداقت جوشیده است زیرا نه از سر تطمیع و نه از موضع تهدید گفته شدهاند. به متن سخنان ویلیام ورثی که بوی صداقت میدهد توجه کنید:
"انقلاب ایران از صداقت و شرافت موج میزند؛ زیرا که صدای از وجدان برخاسته و اوجگیر امام خمینی است. من امیدوارم این انقلاب همچون الگویی آزادیبخش در کشورهای دیگری که تحتحاکمیتسرمایهداری استعمارگونه و غربگرایانه رژیمهایی مانند رژیم شاه بسر میبرند، ایفای نقش بکند. " (19)
یکی از ویژگیهای دیگر انقلاب اسلامی از منظر و دید و نقد و نظر مفسرین خبری و اندیشمندان، پرداختن به ابعاد شخصیتی امام خمینی است. اگرچه متاسفانه در مواردی صفات و تعاریفی غیرواقعی و کینهآلود را به آن عزیز سفرکرده، نسبت دادهاند. اما آنجا که آفتاب حقیقت روشن میشود دیگر نمیتوانند تمامت وجدان خویش را زیر پا بگذارند و مزورانه و مزدورانه مطلب بنویسند. گویا یکی از مفسران خبرگزاری آسوشیتدپرس برای لحظهای بر سر عقل آمده و تعاریفی واقعی و صحیح پیرامون امام بدست داده است، آنچه میتوان از سخنان منبع یاد شده استخراج کرد عبارتست از:
1 - آیتالله خمینی جهان را تکان داد.
2 - آیتالله خمینی راهنمای مطلق ایران (در انقلاب اسلامی) بشمار میرفت.
3 - آیتالله خمینی فردی با چهرهای مصمم و پولادین بود.
4 - آیتالله خمینی در برخورد با مخالفین بگونهای رفتار میکرد که گویا آنها در مقابل اسلام فاقد قدرت هستند.
5 - آیتالله خمینی هرگز سازش نکرد.
6 - در چهره او (آیتالله خمینی) هیچ نشانی از تردید و آشفتگی درونی دیده نمیشود.
7 - در تمامی دوران ملتهب انقلاب ایران، پیام او (امام خمینی) ساده باقی ماند که "شاه باید برود ".
8 - هیچکدام از پیشنهادهای متعدد سازش در این زمینه به جایی نرسید. (20)
آیا وجود و بیان این صفات هشتگانه از جانب رسانههای استکباری از عمق یک واقعیتخبر نمیدهد و آن نفوذ معنوی امام خمینی حتی در آنسوی عالم است؟
وقتی یکی از پیچیدهترین و قویترین شخصیتهای سیاسی آمریکا که مدتی هم در دوران حکومت پهلوی وزیر خارجه و مغز متفکر سیاستخارجی آمریکا بوده است، در شناخت امام بسیار واقعبینانه اظهارنظر میکند، باز هم میتوان چهره تابناک آن زعیم را پنهان کرد؟ این شخص هنری کسینجر است. کسی که در عین حال که امروز در صحنه سیاسی نیست اما یکی از بزرگترین تئوریسینهای کهنهکار و حرفهای آمریکا و حتی جهان است. مردی است که بسادگی و از روی احساس و عاطفه سخن نمیگوید و موضوعی را در محک تحلیل نمیگذارد. او معتقد است که حتی احتمال وجود ندارد در ایران رهبری در مقیاس با امام بتوان پیدا کرد. اگرچه در پس این سخن نوعی شیطنت نهفته است اما در عین حال سخن بیجایی نیست. اینک عبارت کوتاه ولی واقعبینانه هنری کسینجر وزیر خارجه پیشین آمریکا:
"من هیچ اثری از میانهروها ندیدهام، ولی معتقدم که احتمال ندارد ایران رهبر دیگری در مقیاس با [امام] خمینی داشته باشد ". (21)
- روزگاری که بشریتبه سوی بیدینی حرکت میکرد و در راس سیاستهای جهانی حدف یا تضعیف هویت دینی، بین ملل و اقوام مختلف قرار گرفته بود، در این شرایط باید احیای تفکر دینی را در جهان، مهمترین کار امام خمینی دانست. اگر قرار باشد تمام اظهارنظرها را پیرامون امام و انقلاب اسلامی یکجا گردآوری و تنظیم و تدوین کنیم بدون مبالغه مجموعهای چندصد جلدی خواهیم داشت. شاید مبالغه نباشد اگر مدعی شویم در قرن حاضر پیرامون هیچ شخصیت دانشمند، سیاستمدار، فیلسوف، اندیشمند، حکیم و عارفی به اندازه امام مطلب ننوشتهاند، خواه مخالفین و خواه موافقین آن بزرگمرد. آقای "رینان آرون رانگسل " فردی تایلندی و مسیحی که سابقا عضو پارلمان تایلند بود در سه محور یا حوزه زیر، فعالیتهای حضرت امام را تقسیمبندی میکند که خلاصه و عصاره همه حرفها و نظریاتش احیای تفکر دینی است. آقای آرون رانگسل چنین میگوید:
"بزرگترین کار امام خمینی در سه حوزه فعالیتشکل گرفت:
1 - امام خمینی بر استفاده از حقوق اسلامی به عنوان سیاستبرتر تاکید کرد و بر اساس آن کشورش را اداره کرد این واقعیتبرای آحاد جامعه اسلامی مهم و تعیینکننده بود و در حقیقتبا انقلاب اسلامی، اسلام بنیادین که متروک مانده بود، دوباره در صحنه عمل حاضر شد.
2 - به عنوان رهبری که زمام امور امت را در دست دارد، به مسلمانان آموخت که اگر مراقب خود باشند و در مقابل دشمنان اسلام و فضیلت، با سلاح ایمان، مقاومت، عدالت و وحدت به پاخیزند حتما پیروز خواهند شد.
3 - استقرار و پیروزی حکومت اسلامی در شرایط جهانی بسیار مهمی اتفاق افتاد. در آن دوران میرفت تا با شرایط جهانی و طرحهای شیطانی بینالمللی اساس دیانت و خصوصا اسلام دچار اضمحلال کامل شود. قیام او در چنین شرایطی بزرگترین کار امام خمینی بود ".
- همانگونه که شناخت ابعادی از شخصیت امام خمینی موجب حیرت و شگفتی در نظر اندیشمندان سایر کشورها شده است از جهاتی هم، آنان نمیتوانند تحلیل و شناخت درستی از انقلاب اسلامی بخصوص برخی از ابعاد دیگر امام داشته باشند. در تاریخ انقلابهای معاصر جهان بخصوص سه انقلاب بزرگ و مشهور قرن حاضر، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب چین، هیچکدام از هدایتگران و رهبران، شخصیتی روحانی نداشتهاند. بیشتر بعد نظامی و ارتشی آنان میچربیده است تا ابعاد روحانی عرفانی و دینی مثلا در انقلابی که متاسفانه ضددین هم بود، (چین و روسیه) و در هیچ نهضتی در جهان معاصر شخصیتی روحانی آن هم در سطح و یا مدارج و منازل امام و زهد و تقوی و عرفانی که از آن برخوردار بود، هدایت نهضت و انقلابی چنین عظیم را عهدهدار نبوده است. اصولا رهبران سایر انقلابها پس از پیروزی خود بر اریکه قدرت و تخت و کاخ و قصر و جایگاه سلطنتی یا حکومتی و فرماندهی، دولتمردان یا پادشاهان سابق تکیه زده و بهرهمندی بیقید و شرط از سرمایه و نعمت و مکنت و ثروت و سایر لوازم و عوراض مقامهای دنیوی را حق قانونی خود میدانستند و چه بسا در ادامه تسلط خود بساط و تعلقات و قصرها و کاخهای جدید و مجلل و شاهانه دیگری بپا کردند. اما از این جهت نیز انقلاب، و رهبر کبیر و پیامبر گونهاش استثنا است. مهمانان خارجی بسیاری از کشورهای اسلامی و سایر کشورهای جهان چه در دوران حیات امام و چه پس از رحلت ایشان از منزل امام دیدن کردهاند. اما قبل از دیدار، هرگز در مخیله آنها نمیگنجید که شخصیتی و رهبری تا آن حد بزرگ، معروف و جهانی در منزل و اطاقی زندگی کند که از سادگی و کوچکی و بیپیرایگی زبانزد خاص و عام باشد. مردی بزرگ که از اطاقی 4×3 متر فرماندهی کل نیروهای مسلح کشوری را عهدهدار باشد که حدود 8 سال در یکی از طولانیترین جنگهای روزگار ما، به تعبیری در برابر تمام ابرقدرتها و حکومتهای منطقه مقاومت کند. مردی که محل ملاقاتهای عمومیاش حسینیهای باشد که هنوز هم بوی سادگی، و صفا و بیریاییاش کام جان سرمستان کوثر معرفت را عبیرآگین میسازد. مردی که پیروزی انقلاب و قبول رهبری ایران و جهان اسلام، سر سوزنی در زندگیش به جهت کسب تعلقات دنیوی اضافه نکرد. میدانیم که امام بارها میفرمودند که هنوز دنیا به عظمت انقلاب شما پی نبرده است و اصولا آنها که در دنیا و ظواهر و نمودهای آن غرقند عاجز از درک روح و اهداف بلند انقلاب اسلامی خواهند بود آنچه از محتوای سخن یحیی کریستین بنائتبرمیآید قریب به مضامین و سخنان حضرت امام است. قسمتهایی از سخنان آقای بنائت را مرور میکنیم:
"اندیشمندان غربی از آن رو نمیتوانند تحلیل و شناخت درستی از انقلاب اسلامی داشته باشند که از ویژگیهای عمده آن غافلند. و رمز استمرار این انقلاب را باید در علت پیروزی آن جستجو کرد. مهمترین پیروزی انقلاب اسلامی، هدفی است که دلیل وجودی آن را توجیه میکند و آن چیزی نیستبجز تلاش برای معرفتالهی.
امام خمینی نیز همچون پیامبران الهی درصدد بود که با استقرار جامعههای اسلامی، زمینه شناختبیشتر خداوند را برای مردم فراهم آورد.
همچنانکه امام بارها سند جهاد اکبر و تهذیب نفس را مطرح کرده باید کوشش شود تا با تهذیبنفس و تحقق انقلابی درونی، زمینه استمرار حیات جامعهای مذهبی را فراهم سازیم ". (22)
اگر عبارت و کلام بلند مولای متقیان علی ( علیهالسلام) "تعرف الاشیا باضدادها " را در سیاست هم قابل تسری بدانیم در آن صورت باید پذیرفت که در مواردی از زبان مخالفین ایران، عبارتهایی به زبان جاری شده است که میتوان به دفتر عظمت، اصالت، شکوه و شناخت امام و انقلاب اسلامی اوراقی را افزود. بیتردید اقرار و اعتراف آقای ترنر رئیس سابق سازمان سیا پیرامون انقلاب اسلامی و ضعف عملکردی سازمان سیا در رابطه با ایران، یکی از اعترافهای تاریخی استکبار جهانی به حساب میآید. اهمیت این سخنان از آنجاست که از جانب یک آمریکایی آزاداندیش که هوادار انقلاب اسلامی باشد یا حتی سیاهپوست مستضعفی نیست که در ظلم و استثمار با گذشته تاریخی ایرانیان بخصوص قبل از انقلاب اسلامی وجه مشترک درد مشترک و سرنوشتی مشترک داشته است، بلکه از زبان رئیس سازمان سیا بعنوان سازمانی است که حیات تشکیلات امنیتی و اطلاعاتی ایران را قبل از انقلاب در دست داشت و جریان انقلاب اسلامی و امام خمینی را از بدو حیات لحظه به لحظه پیگیری میکرده است. بهتر است قبل از تحلیل سخنان آقای ترنر عین عبارت ایشان را که در مصاحبه با روزنامه السیاست کویت در تاریخ شانزدهم دسامبر سال 1981 میلادی انجام گرفته استبیاوریم.
آقای ترنر میگوید: "سازمان سیا در دو مسئله شکستخورد: "اول اینکه ما انتظار نداشتیم و باور نمیکردیم که همه سازمانهای مخالف شاه با همه عقاید گوناگون تحت رهبری یک رهبر هفتاد و نه ساله تبعیدی متشکل بشود. دوم اینکه توقع نداشتیم بعد از اینکه ائتلاف مزبور قوی باشد، شاه با وجود ارتش قوی و سازمان امنیتی نیرومند (ساواک) در تثبیت قدرت خود ناتوان باشد. من نمیگویم که بر شاه لازم بود که شورش را با قدرت نظامی بخواباند، ولی با صراحت میگویم که فرضهای معقولی در نظرمان بود که شاه حتما قدرت خود را بر ارتش تثبیتخواهد کرد و توقع نداشتیم، انقلاب به این صورت پیروز شود. " (23)
آنچه از سخنان بسیار عمیق آقای ترنر میتوان استخراج و اندکی بازشکافت اینکه، آمریکا هم با تمام محاسبات و عوامل و امکانات و نیروها و قدرت نظامی و توان بالای سازمان سیا در برابر حرکت توفنده، سریع و خارقالعاده ملت و هدایتسکاندار دریاشناس کشتی انقلاب اسلامی، غافلگیر شده است. زیرا به بیان آقای ترنر آنها نه تنها انتظار پیروزی نهضت اسلامی را نداشتهاند که حتی در باورشان هم نمیگنجیده است که مردی تبعیدی که سالها دور از ایران بوده، رهبری که بسیاری از افراد قبل از انقلاب حتی با نام ایشان آشنا نبودند، رهبری که با وجود جو شدیدا خفقانآور و پلیسی ایران قبل از انقلاب حتی ذکر نامش جرم سیاسی تلقی میشد، رساله عملیه امام جز کتابهای ممنوعه محسوب میشد. کافی بود فقط یک اطلاعیه از بیانیههای آن فرید دوران و فریادگر بزرگ قرن حاضر را از کسی بگیرند و سالها بدون محاکمه در گوشه زندان عمر سپری کند. راستی چگونه تحلیلگران و سیاستمدران آمریکا، بخصوص مسئولین و کارشناسان ارشد سازمان اطلاعاتی - امنیتی و جاسوسی آمریکا (سیا) و حتی سازمان اطلاعات و امنیت آن روز ایران (ساواک) میتوانستند بپذیرند که اگر شاه هم نتواند در برابر اعتراضها و شورشهای ملت ایران مقاومت کند، امام خمینی بتواند در سن هفتاد و نه سالگی تمام طیفها، گروهها، جناحها، تفکرات و گرایشهای سیاسی داخلی را تحتیک رهبری واحد درآورد. کشوری که آمریکا میدانست از عوامل کمونیسم خالی نبود و از فعالیتهای مبارزاتی عوامل شرق در سالهای قبل از پیروزی انقلاب آگاه بود، کشوری که با ابرقدرت شرق کیلومترها مرز مشترک داشت. غیر از دو جناح آشکار مسلمانان و غیرمسلمان در گروههای سیاسی حتی بین مسلمانان نیز طیفهای مختلفی با تفاوت فرکانس و اختلاف استنباط و تلقی از اسلام و شیوههای مبارزه و بینش سیاسی نیز به حدی بود که بسادگی جمع کردنی نبود.
چه بسا برای آقای ترنر و حتی جانشینان بعدی ایشان و همکارانشان هنوز هم جای سوال باقی باشد که رمز وحدت بلامنازع در رهبری امام چه بوده است؟ در مواردی حتی برای اندیشمندان داخلی هم بطور قطع و یقین با تحلیلهای آماری و دنیوی آن رمز باز نشده مانده است. مگر نه اینکه با وجود آنهمه گروه و دسته و جناح و حزب و جریان سیاسی در رفراندوم تاریخی قبول جمهوری اسلامی رقمی بالای 98% را داشتیم و آن از جمله ارقام حیرتآور و دور از انتظار اولیه انقلاب بود که بسیاری از کشورهای جهان را تا مدتها دچار شگفتی کرده بود. حتی برای مخدوش جلوهدادن انتخابات یا کم رنگ جلوه دادنش نیز شایعات و شیطنتهای عوامل داخلی و خارجی ضد انقلاب آن روز را بخوبی بیاد داریم، اما آن رفراندوم واقعیتی بود که برای همیشه نه در دل تاریخ انقلاب ایران، که در دفتر تاریخ انقلابهای جهان، شکوهمند و بر جریده عالم علی الدوام ثبتشده است.
نکته درس آموز دیگر در سخنان آقای ترنر اینکه، از عجز و ناتوانی سران استکبار و هدایت عوامل سرسپرده خود در ایران خبر میدهد. تعجب ایشان در این است که چگونه شاه با وجود ارتشی بسیار نیرومند، قوی و مجهز که ژاندارمی منطقه را به عهده داشت و نیز سازمان نیرومندی چون ساواک حتی پس از ائتلاف نیروهای انقلابی علیه نظام پهلوی و حکومت طاغوت در تثبیت قدرت خود ناتوان مانده بود. این نکته را یادآور شویم که این اقرار فردی است که انقلاب ما را دقیقا زیر نظر داشته است و در راس سازمانی بوده است که معتقدند قویترین، کارآمدترین شبکه اطلاعاتی - امنیتی جهان است. جریان انقلاب ایران و عقبنشینی رژیم پهلوی اولین تجربه آزادیخواهی آنها نبوده است. شاید اعجاب آقای ترنر از آنجا ناشی شده است که ایران در آن روز جز با ثباتترین کشورها و پایگاههای آمریکا در منطقه بود، مگر نه اینکه آمریکا آنقدر که روی ایران برای کنترل منطقه حساب باز کرده بود هرگز روی کویت، عربستان، عراق و... سایر کشورها حساب نمیکرد. حتی عراق را که وابستگی نظامی به شوروی داشت توسط ایران تهدید میکرد. حمایتهای سنگین و فروش تجهیزات پیشرفته نظامی به ایران غیر از هدف غارت ثروت و نفت ایران بالاخره در راستای اهداف و در جهت محافظت از منافع آمریکا هم بود، وگرنه آیا آمریکا امروز حاضر استسلاحها و تجهیزات نظامی کامپیوترهای بسیار پیشرفته را به ایران حتی با چند برابر قیمت واقعی بفروشد؟ آقای ترنر وقتی انقلاب پیروز شده بود و به تعبیر و تلقی آنها ایران از دست رفته بود تازه بهوش آمده است و مدعی بوده که فرضهای معقولی را در نظر داشتهاند که شاه در اثر اجرای آنها میتوانست قدرت خود را بر ارتش تثبیت کند. البته این سخن آقای ترنر بیشتر به یک ادعای بیپشتوانه و خالی میماند تا حقیقت قابل اطمینان، بهتر استبگوییم فیالواقع آنچه آقای ترنر در نظر داشته در حد یک فرضیه، حرف قابل قبول است نه برنامه عملی امیدبخش و کارآمد در راستای اهداف آنها، یا فرضهایی که بتوان با اجرای آنها انقلاب را مهار کرد. اینک جای سوال باقی است که چرا آقای ترنر یا کارتر یا دیگران برنامههایشان را اجرا نکردند تا آتش انقلاب اسلامی را خاموش کنند.
چرا در برابر آن پیرمرد به تعبیر شبکه بی. بی. سی خطرناک، یعنی حضرت امام حتی فکرشان از کار افتاده بود آنها برای جلوگیری از نهضتها و انقلابها نه در ایران که در طول تاریخ آمریکا، در سراسر جهان، از هر ترور، توطئه، تهاجم، اشغال نظامی و تجاوزی هم کوتاهی نکرده و نمیکنند. پس چه شد که در مورد ایران تا بخود آمدند همه چیز تمام شد. راستی آمریکا قدرت نداشتبه ایران حمله کند، آمریکایی که حداقل چهل هزار مستشار نظامی و غیرنظامی در ایران داشت، نمیتوانست از ورود و بازگشت امام به ایران جلوگیری کند. قدرت نداشتبه فرانسه بقبولاند که نباید به امام اجازه پرواز از پاریس به تهران بدهد. چه شد که شاهی که در دوران انقلاب در اوج قدرت نظامی بود ناگهان قدرت کنترل خود فرماندهانش را در حد حفظ پادگانهای تهران حتی پادگان و گارد شاهنشاهی و نیروهای ویژه از دست داد. چه شد که نیروهای مخصوص گارد هم از پیری که حتی او را در عمرشان ندیده بودند، فرمان میبردند تا از فرماندهان نظامی پادگان؟ چه قدرتی مانع بود که وقتی مردم در تظاهرات عظیم میلیونی خیابانها در برابر نیروهای مخصوص ضدشورش آن روز شاه، شعار مرگ بر شاه سر میدادند، نیروهای ارتش، به مردم شلیک نمیکردند.
حتی شاه با وجود کشتار 17 شهریور و ایجاد جمعه خونین میدان ژاله، باز هم کاری از پیش نبرد. البته لازم است مواردی را ما به آقای ترنر تذکر دهیم که از اطلاعات غلط یا ضعف اخبار و شناخت آنها ازایران برمیآید. نخست اینکه سازمان امنیتی ایران (ساواک) آنقدر هم که به مردم قبولانده و تبلیغ کرده بودند قوی نبود. دیگر اینکه شیوه تحلیلها و اصول تلقیهای شما در مورد ایران میبایست واجد شرایط فرهنگی سیاسی و بافت فکری روحی و اجتماعی ایران میبود که قطعا چنین نبوده است وگرنه تمام محاسبات شما و سازمان عریض و طویل سیا و ساواک نباید غلط از آب درمیآمد. اما آقای ترنر یک نکته را با زیرکی عرض کرده یا شهامت اقرار نداشته استیا اندکی با خوشبینی بگوییم و بحساب اطلاعات غلط آنها بگذاریم که چرا لازم ندانستید شورش ایران را با قدرت نظامی بخوابانید؟ در عدم صداقتشما همین بس که مگر نه اینکه تمام شبکههای خبرگزاری جهان جریان و روند انقلاب اسلامی ایران را هر روز چه از طریق رادیو و چه از طریق شبکههای مختلف تلویزیونی مخابره و گزارش میکردند، حداقل سفارت آمریکا که نباید به شما دروغ میگفت. صادقانه و با صراحتبگویم که عدم تمایل شما برای سرکوب نه از سر ترحم و دلسوزی و شفقتبود که عظمت و حضور جمعیت در اعتراض به شاه و آمریکا بحدی بود که اگر قرار بود اقدام به سرکوب میکرد میبایست ایران را خالی از سکنه میکردید یعنی همان رقم 98% را که به جمهوری اسلامی رای آری داده بودند میکشتید این کار هم، انصاف بدهید، عملی نبود. ضعف دیگر آقای ترنر با تمام موقعیتحساسی که داشتند برمیگردد به عدم شناخت نیروهای ارتشی و نظامی ایران و اطاعت آنها از حضرت امام. برای اثبات این مدعا بد نیست قسمتی از مصاحبه مرحوم بازرگان را که در تاریخ سیزدهم بهمن 1357 (ه. ش) دقیقا یک روز پس از بازگشت امام به ایران صورت گرفته است، مرور کنیم تا هم تذکاری برای ما باشد و هم درسی برای آقای ترنر. آقای بزرگان در پاسخ این سوال خبرنگار خبرگزاری آسوشیتدپرس که آیا در مورد عکسالعمل ارتش (در وجود آیتالله خمینی) ترسی وجود دارد یا خیر چنین پاسخ میدهد: بسیاری از افسران علنا نسبتبه آیتالله اظهار وفاداری کرده، و عدهای نیز با اعمال خود نشان دادهاند که با نهضت آیتالله خمینی موافقت دارند... " (24)
نکته دیگر خطاب به آقای ترنر اینست که ایشان و حتی شاه و نزدیکان آمریکایی شاه از شیوههای امام خمینی کاملا بیخبر بود. آنچه از شیوه و سنت رهبری امام میتوان فراگرفت اینکه در موارد و مواقعی در اتخاذ تصمیمهای مهم و سرنوشتساز حتی نزدیکترین افراد را هم نباید مطلع ساخت. زیرا ممکن است در انجام کار یا اتخاذ تصمیم به نوعی هرچند ضعیف دخالتیا تاثیرگذار باشند، اگرچه در مورد امام حتی همان اندک تاثیر را هم نمیتوان اثبات کرد یا مدعی شد، آقای بازرگان در همان مصاحبه اظهار میدارد: "تصمیم آیتالله در تشکیل شورای انقلاب اسلامی، که در پاریس اتخاذ شده، حتی برای نزدیکترین پیروان او نیز موجبات تعجب را فراهم کرده است ". (25)
اگر آقای بازرگان را جز یاران نزدیک امام در طول تاریخ مبازره ندانیم حداقل به ضرورتی و در شرایطی باید پذیرفت در آن روزها عضو شورای انقلاب بود و بعدها نخستوزیر ایران شد.
برگردیم به نکته پایانی کلام آقای ترنر که از عدم توقع پیروزی انقلاب اسلامی بدان صورت دم میزند و بگوییم این سخن هم از جانب شما چندان غیرمترقبه و دور از انتظار نیست، زیرا شما در هر صورت بازنده میدانها هستید.
همانگونه که اشاره شد در این مقاله سعی شده به تحلیل سخنان، مصاحبهها و اقرارها و نظریههای افرادی بپردازیم که بیشتر در صف مخالفان انقلاب اسلامی و امام قرار میگیرند یا حداقل جز هواداران انقلاب و امام نبودهاند. در پایان مقاله فقط برای اینکه دریچهای به روی آرا و نظریات شبکههای خبری، رهبران، شخصیتها، دولتمردان و اندیشمندان سایر کشورها بخصوص از جهان اسلام بگشاییم، فقط به نقل گزارشها و سخنان افراد دیگری بسنده میکنیم.
- مجله اسپانیایی: "شاه در برابر ساواک و سازمان سیا با گریه میگفت: "کسی نیست این پیرمرد را از سر راه من بردارد. " - و ارتش شاه در برابر همین پیرمرد کهنسال مثل برگ فرو ریخت. پیرمردی که تنها دعا میکرد. " (26)
- حامد الگار، استاد دانشگاه کالیفرنیا: "ملت ایران با این انقلاب اسلامی که به کمک خداوند و به رهبری امام به پیروزی رسیده مسئولیتی بسیار سنگین به دوش گرفته است؛ بطوریکه اگر در ساختن جامعه اسلامی در تمام زمینههای زندگی انسان موفق شد، آن وقت تمام ملل اسلامی همین راه را طی خواهند کرد ". (27)
- فیدل کاسترو: "انقلاب اسلامی ایران استثنایی بود شاه را نسبتا بدون اسلحه برکنار کردند، فداکاری و شهامتشما عجیب بود، عجیب بود که مردی بدون اسلحه قیام کند، ما حوادث انقلابی را پیگیری میکردیم شما به ما درس خوبی دادهاید؛ شهادت طلبی و شجاعت و... اسلام نیروی قوی و مهمی است که میتواند نقش مهمی داشته باشد، تلقی خودتان از اسلام را به کشورهای منطقه صادر کنید... انقلاب را به تمام جهان صادر کنید ". (28)
رادیو آمریکا: "آیتالله خمینی، چهره پیشتاز و سردمدار انقلابی است که ایران را در سال 1979 در خود غوطهور ساخت و روابط محکم و دوستانه ایران و آمریکا را با خصومتی آشتیناپذیر جایگزین ساخت ". (29)
البته این بماند که ایران در زمان شاه چه رابطه دوستانهای با آمریکا داشت. یادتان بیاید روزی که آمریکا رسما با ایران اعلام قطع رابطه کرد تعبیر رابطه گرگ و میش را حضرت امام برای توصیف رابطه آمریکا و ایران فرمودند و حتی سخنان قریب به این مضمون که باید روزی را که آمریکا با ایران رسما قطع رابطه کند روز پیروزی و جشن تلقی کرد.
- کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا در دوران انقلاب اسلامی ایران: "آیتالله خمینی در کشورش یک قهرمان بزرگ تلقی میشود ". (30)
- سام نجوما، رهبر سازمان خلق آفریقای جنوب غربی "سواپو ": "ما به عنوان مبارزان آزادیبخش، از شاگردان حضرت امام بودیم و از ایشان الهام گرفتهایم ". (31)
- دکتر فتحی ابراهیم، سخنگوی سازمان جهاد اسلامی فلسطین: "هیچ چیز به اندازه انقلاب امام خمینی - رحمةالله علیها - نتوانست ملت فلسطین را به هیجان آورد و احساسات آنها را برانگیزد و امید را در دلهایشان زنده کند. " (32)
- حسن ایلدیز مقیم آلمان: "بزرگترین اثر دین، انقلاب علیه آمریکا و اروپا بود. چرا که اروپا و آمریکا بیشتر از دیگران ممالک اسلامی را مستعمره کرده بودند... یکی از ترسهایی که اینها دارند افزایش آمار مسیحیانی است که، مسلمان میشوند ". (33)
- هفتهنامه انگلیسی ابزرورز: "... دو رویداد بزرگ سیاسی که در زمان ما رخ داده استبیچون و چرا متعلق به شیعان است. یکی از رویدادهای، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سرنگونی حکومت طرفدار غرب شاه بود، دیگری تسلیم اسرائیل در لبنان است... روستائیان مسلمان لبنانی که شور دینیشان برانگیخته شده و از امام خمینی الهام میگیرند، زخمهایی به اسرائیل وارد ساختند که هیچ نیروی دیگر ظرف چهل سال اخیر وارد نساخته بود... " (34)
- احمد بن بلا، رئیس جمهور سابق الجزایر: "... درست است که اکنون جهان مسلمان در میان مشکلات و مسائل بیشماری دست و پا میزند، اما این مشکلات را میتوان از میان برداشت، الگوی ایران معقولترین و پسندیدهترین است، خط اسلام "خط الامام " بسیار نیکو و دلپسند است ". (35)
- ماسیموفینی (روزنامهنگار معروف ایتالیایی): "حقیقت انقلاب اسلامی و تفکر آیتالله خمینی بسیار عمیق است و جهان غرب تاکنون از درک آن عاجز مانده است. جهان غرب باید متوجه این نکته اساسی باشد که اسلوب تفکر آیتالله خمینی جدای از تفکرات موجود در جهان است. اندیشمند قدرتمند (امام) خمینی با رد تفکر غرب و شرق جای خود را در ایران و جهان اسلام باز کرده است ". (36)
معاون پارلمان الکساندر ونگروفسکی در گفتگوی اختصاصی با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در مسکو، از ایران به عنوان یکی از مراکز عمده ژئوپولتیکی آسیا نام برد و تاکید کرد آنچه در ایران به وقوع میپیوندد میتواند تاثیر بسیار عظیمی در اروپا و آسیا داشته باشد. وی اعتراف کرد انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی بر قسمتهای زیادی از شوروی سابق که قبلا زیر نفوذ کمونیسم بود تاثیر فراوانی گذاشته است. وی تاکید کرد بر اینکه ایران برای روسیه جدید اهمیت فراوانی دارد ". (37)
- یک متفکر بزرگ فرانسوی: "انقلاب اسلامی ایران نمونه جدیدی از تکامل انسان و اجتماع ارائه داده است که این الگو با میراث روحی ملتها توافق دارد؛ این دلیل دشمنی غرب با اوست... امام خمینی به زندگی ایرانیان معنی بخشید ". (38)
- اسقف کاپوچی، اسقف اعظم بیتالمقدس: "بیشک رهبر انقلاب که مرد دین و دنیا است، رمز پیروزی انقلاب ایران است، قلب همه آزادگان دنیا و تمام مستضعفان و محرومان دنیا برای امام خمینی میتپد، او فقط متعلق به ملت ایران نیست، تمام مستضعفین دنیا چه مسلمان و چه غیرمسلمان او را نجاتدهنده خود میدانند... " (39)
- معمر قذافی، رهبر لیبی: "انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب مردمی مترقی در جهان نوین است. بنابراین مسلمانان جهان بدان امیدهای بسیار بستهاند. این انقلاب چهره حقیقی اسلام را به همه جهانیان عرضه کرد و امروزه انقلاب ایران، عصر حکومت تودههای مردم را نوید میدهد. " (40)
- آخرین نمونه را از سخنان مرحوم دکتر کلیم صدیقی رئیس سابق مرکز اسلامی لندن انتخاب میکنیم: "امام خمینی با هدایت و پیروز ساختن انقلاب اسلامی، اسلام را زنده کرد و هم او بود که در قرن بیستم جهت تاریخ را عوض کرد. امام خمینی اگرچه یک پیامبر الهی یا فردی معصوم نبود، لیکن خدمتی که او برای اسلام و اعتلای آن کرد همانند همان خدمتی بود که معصومین برگزیده شده از جانب خدا کردند. "