شعبان با دوستان مستش بیخبر از آنکه امشب تئاتر «مردم» به کارگردانی عبدالحسین نوشین را نمایش میدهند که دیدی انتقادی به استبداد شاهی داشت و بیخبر از دعوای شاه و ملیون برای رفتن به داخل سالن با دربان و مدیر تئاتر درگیر شده و تماشاخانه فردوسی را به هم میریزد. فردا روزنامهها این واقعه را تیتر کرده و متعاقب آن دربار از اینکه مردی پیدا شده و این نمایش مخرب را برهم زده دلگرم میشود. سرگردی از اداره آگاهی پیشش آمده و میگوید: «کار خوبی کردین، خلاصه دستگاه خوشش اومده از این کار شماها...» و لذا با پرداخت وجهی دستی بنا به دستور اداره آگاهی، وی مدتی از تهران به لاهیجان رفت و پس از یک سال که در لاهیجان زورخانهای را اداره میکرد، به تهران بازگشت.
به گفته خودش همین واقعه او را وارد عرصه سیاست کرد. شعبان سال 1300 زمانی چشم به جهان گشود که یک سال از کودتای رضاخان میگذشت. بعدها مشخص شد که تنها زمینه شکوفایی استعداد او همانا ورزش باستانی است و لذا در سال 1322 در رشته کباده و چرخ به مقام قهرمانی دست یافت و این در حالی بود که قبلا به همراه یکی از کشتیگیران در میدان شاهپور، باشگاهی ورزشی به نام باشگاه «آهن» راهاندازی کرده بود. در واقعه 9 اسفند 1331 که شاه به طور نمایشی قصد ترک کشور را داشت، شعبان به بهانه نگه داشتن شاه مملکت با دار و دستهاش به خانه دکتر مصدق حملهور شد و در خانه او را شکست که همین امر موجب حبس وی شد. روز 28 مرداد اما کودتاچیان به او نیازمند شده و وی را از زندان بیرون کشیدند و مسؤولیت راهاندازی و اداره اوباشان و لشوش را به او سپردند. شعبان از زندان به خانه نرفت و ساعتی بعد دستههای اراذل تحت امرش خیابانهای تهران را اشغال کرده و به مراکز تعیین شده یورش بردند. حکومت مردمی مصدق سرنگون شد و شاه که بعد از 25 مرداد به ایتالیا گریخته بود با افتخار به وطن بازگشت! جعفری در کتاب خود نقل میکند که روز کودتا تا حدود ظهر در زندان شهربانی بوده و زمانی از بند رها شده که کودتا به نتیجه دلخواه خود دست یافته بود. با این حال وی نتوانست حضورش در مبارزات خیابانی علیه روزنامهها و دفاتر احزاب سیاسی و نیز حضورش در حاشیه محاکمه دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دولت دکتر مصدق و تنها عضو کابینه ملی که دادگاه نظامی وی را به اعدام محکوم کرد را انکار کند.