
* آقای مهندس؛ به عنوان مقدمه درباره جایگاه فرهنگ عمومی در سیاستگذاری نهادهای فرهنگی به عنوان فتحباب بفرمایید که چرا وقتی از فعالیت فرهنگی سخن گفته میشود، رسانههای گروهی، سازمانهای فرهنگی و تشکلهای اجتماعی همه به سراغ یک فعالیت هنری میروند تا یک کار تحلیلی درباره فرهنگ عمومی.
** بسمالله الرحمن الرحیم. ابتدا باید تشکر کنم از روزنامه «جوان» که یک صفحه مستقل را به موضوع فرهنگ عمومی اختصاص داده است. همانطور که میدانید فرهنگ عمومی مهمترین رویکرد فرهنگی است و مباحث هنری رویکرد نیستند و ابزار اصلاح فرهنگ عمومی و ارتقای آن هستند. البته من هم معتقدم که هنر در ذات خودش ارزشمند است. اما اگر به رسالت هنر و نتیجهگرایی آن معتقد باشیم، محصول کار هنری هم باید این باشد که فرهنگ عمومی مخاطبش را ارتقا دهد، والا فعالیت هنری اگر نتواند در این بخش مؤثر باشد، مفید نیست و حتی ممکن است مضر هم باشد. همان طور که ما دیدهایم که گاهی یک کار هنری باعث تضعیف و اضمحلال فرهنگ عمومی شده است. اما به هر حال اکثر رسانههای گروهی به موضوع هنر که دارای جذابیتهای خاص خودش است بیشتر اهمیت میدهند تا خود فرهنگ عمومی که رویکرد این ابزار و فعالیت است. یعنی متأسفانه ابزار، مورد توجهتر است تا خود مسأله اصلی. کاش رسانهها دقت داشتند که اگر حتی یک بخش مستقل را به این موضوع اختصاص نمیدهند، حداقل به اندازه یک ستون نوشتاری به آن میپرداختند. چون ما ادعا داریم هیچ چیز در جامعه اسلامی به اندازه این مسئله قابلیت مطرح شدن ندارد، اساساً انقلاب ما انقلاب فرهنگ عمومی است و حفظ انقلاب ما وابسته به موضوع فرهنگ عمومی است. اینکه در حوزه انقلاب اسلامی به کجا رسیدهایم ناشی از پرداختن ما به بحث فرهنگ عمومی است. این که میخواهیم به کجا برسیم باز بحث فرهنگ عمومی است. خلاصه آن که اگر بتوانیم فرهنگی عمومی را داشته باشیم، بقیه چیزهای دیگر اجزا محسوب می شوند.
* آقای واعظی وقتی شما به بحث فرهنگ عمومی در جامعه این قدر اهمیت میدهید و با توجه به کثرت برداشتهایی که سازمانها و آحاد جامعه درباره این بحث دارند، برای ما شرح دهید تعریفی که شورای فرهنگ عمومی درباره موضوع فعالیت خودش یعنی فرهنگ عمومی میدهد، چیست؟
** ما وقتی از فرهنگ عمومی صحبت میکنیم باید ببینیم خود فرهنگ در جامعه چه جایگاهی دارد و بعد بیاییم جای فرهنگ عمومی را در دل مباحث فرهنگی روشن کنیم. در یک دسته بندی جامع و مانع، ما با سه دسته از مباحث در حوزه اجتماع روبهرو هستیم، یکی حوزه فرهنگ است، یکی حوزه سیاست و آخر هم حوزه اقتصاد. در واقع این سه مؤلفه در کنار هم همه امور را سامان میدهد. یعنی مدیریت در کلانترین شکلش تدبیر برای این سه حوزه است. در قلمرو فرهنگ هم به لحاظ مدیریتی ونه محتوایی یک تقسیم بندی دوگانه داریم. اولین دسته از مسائل فرهنگی که جامعه با آن سرکار دارد، حوزه آموزش است که اعم از آموزش و پرورش، فنی و حرفهای، دانشگاهها، حوزههای علمیه و هر چیزی است که به شکل تخصصی یک امر آموزش را سامان میدهد. این بخش بخش تخصصی فرهنگ است و بقیه بخشها را من فرهنگ عمومی میدانم.
* خود این فرهنگ عمومی تعریف یا تقسیمبندی مشخصتری دارد؟
** فرهنگ عمومی به سه مقوله خاص میپردازد. اولین مقوله دانش عمومی است. دومین مبحث آن گرایشهای عمومی است و آخری هم رفتارهاست.
شورای فرهنگ عمومی هم دقیقاً موضوعیت دانش، عواطف و رفتار را به همین نحو که عرض شد دنبال میکند و خودش را مسئول و متکفل آن میداند.
البته همین سه موضوع دانش، گرایش و رفتار در سه یا چهار سطح مورد توجه قرار میگیرند؛ یک سطح، سطح آحاد جامعه یا یکایک ایرانیها، دانششان چگونه است. چه چیزهایی را دوست دارند و از چه چیزهایی نفرت دارند و چه نوع رفتار و کنشی را از خود بروز میدهند؟ البته در این سطح ما میتوانیم دانش عمومی را اندازهگیری کنیم. میتوانیم آن چیزهایی را که جامعه دوست دارد و به آن عشق میورزد را هم با روشهای نمایشی ارزیابی کنیم، میتوانیم رفتارها را هم ببینیم و سنجش کنیم. از نوع پوشش، نوع آرایش و نوع رانندگی افراد گرفته تا سطح ادب افراد نسبت به یکدیگر، اینها مباحثی است که در سطح فردی فرهنگی عمومی مورد ارزیابی قرار میگیرد. لایه دوم توجه ما مربوط به خانواده است. این مسائل دانش، گرایش و رفتار را در سطح اصلیترین سلول اجتماع یعنی خانواده میتوانیم بررسی و اندازهگیری کنیم و بر همین اساس هم قابل مدیریت است. سطح سوم، سطح سازمان است که همین سه مقوله در آن تعریف میشود. سازمان به همه تشکلهایی که در یک اجتماع قابل تعریف هستند گفته میشود. از یک مؤسسه و انجمن گرفته تا یک قومیت، حتی میشود دو سطح سازمان رفتار یک ملت را سنجید و به همین خاطر عرض کردم سه یا چهار. چون بعضیها ملت را یک سازمان بزرگ میدانند و گروهی نه یک لایه مستقل برای آن قائلند. بنابر این وقتی درباره تحلیل و مدیریت فرهنگ عمومی صحبت میکنیم با یک ماتریسی روبهرو هستیم که سه سطح دارد و سه ستون سطحهای آن دانش، گرایش و رفتار است و ستونهای آن فرد، خانواده و سازمان هستند.
* تعریف و مدیریت مؤلفههای این ماتریس یعنی مدیریت و تأثیرگذاری ما بر فرهنگ عمومی مشخص است که پرداختن به مدیریت این حوزه عظیم عقبه و پتانسیل بالایی را میطلبد، سؤال اینجاست که شورای فرهنگ عمومی متکفل رصد این 9 حوزه است یا مدیریت مستقیم آن؟
** به نکته درستی اشاره کردید. این شورا مسئول رصد این حوزههای 9 گانه است به علاوه این که دو سپهر دیگر را نیز رصد میکند؛ اول مسائل حوزههایی غیر حوزه فرهنگ که در حوزه فرهنگ اثر میگذارد، مثل مسائل اقتصادی با مسائل سیاسی. شورا همچنین موظف است رصد کند آن چیزی را که خارج از مرزهای ما میتواند در حوزه فرهنگ تأثیرگذار باشد. اعم از تهاجم فرهنگی، تبادل فرهنگی و انتقال فرهنگی.
* بعد از این وضعیتسنجی شورا چه گامی را بر میدارد؟
** گام بعدی شورا برنامهریزی برپایه این ورودیهاست و در نهایت باید به اینجا منجر شود که با هماهنگی دستگاه بتواند امر ارتقای فرهنگ عمومی را رقم بزند. در واقع میتوان جمع بندی کرد که شورای فرهنگ عمومی وظیفه مدیریتی ندارد. چون ابزار مدیریتی ندارد. ابزارش ابزار صرفاً هماهنگی است. با این حال وظایف شورا هم وظایفی مهم و اساسی است.
* با توجه به بسط تئوریک آنچه به عنوان وظایف و سپهر فعالیت شورای فرهنگ عمومی ذکر شد، بفرمایید در این مسیر طی مدت فعالیت شما چه گامهایی برداشته شده و چه اتفاقاتی افتاده است؟
** به نظر من حداقل در این پنج سال اخیر، مهمترین کاری که در دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی شده و بخشی از آن به صورت مصوبات شورا درآمده است این بوده که بر اساس یک مبنای تئوریک روشن برای اولین بار مدیریت فرهنگ عمومی را تبیین کردیم. این خود وابسته به چند گام مهم بوده است:
اول اینکه ما باید یک مبنایی برای شناخت فرهنگ عمومی داشته باشیم و به دوراز کلی نگری بتوانیم وضعیت فرهنگ عمومی را مشخص کنیم. برای این مسئله نیاز به شاخص بود و به جرأت میتوان گفت ما هیچ شاخص مطمئنی که بتوانیم با آن ارزیابی کنیم نداشتیم. بلکه تا قبل از آن ارزیابیها مبتنی بر گمانه زنی بود. این شاخص طراحی شد و به تصویب شورای فرهنگ عمومی رسید. دومین گام مهمی که باید به آن اشاره کنم این است که ما برای مدیریت فرهنگ عمومی به یک هدفگذاری شفاف نیاز داشتیم که قابل ارزیابی و اندازهگیری باشد البته ما در کشور یک سندچشم انداز 20 ساله داریم که همه هدفگذاریها باید با آن متناسب باشد اما باید گفت سند چشمانداز ما ذاتاً اقتصادی است. مثلاً تکلیف کرده در افق 1404 بشویم کشور اول منطقه در زمینه اقتصادی اما در مؤلفههای فرهنگی به صورت کلی مطرح شده و هیچ کمیتی مطرح نکرده. قاعدتاً نمیتوانیم به صورت یقینی بگوییم ما به اهداف رسیدیم یا نرسیدیم. به همین دلیل هم لازم بود که مبتنی بر همان اهداف کلی بیاییم یک هدفگذاری کمی هم انجام دهیم. سند چشمانداز فرهنگ عمومی در افق 1404 هم سه سال پیش بر همین مبنا تدوین شد و به تصویب رسید. طبیعتاً ما هم شاخص داریم و هم هدف قابل ارزیابی.
* گام بعدی قاعدتاً باید عملیاتی کردن این اتفاقات باشد، این کار صورت گرفته است؟
** این قضیه صورت نگرفته است، باید در این گام دستگاههای فرهنگی میآمدند و بر اساس این دو سند، اهدافشان را تعریف میکردند و بعد هم برنامههایشان را ارائه میدادند. اما این کار متأسفانه صورت نگرفته است.
* این به خاطر همان جایگاه حقوقی و غیر مدیریتی شوراست یا دلیلی دیگر دارد؟
** خیر، فقط این موضوع نیست. به هر صورت کاری که در شورا انجام شد پیچیدگیهایی دارد که حتی از نظر تئوریک هم درباره آن اختلاف وجود دارد. برخی از اساتید به خاطر پیچیدگیهای انسان معتقدند مولفههای فرهنگی کمیتپذیر نیست. این خود یک بحث مبنایی اختلافی است به همین دلیل هم شورای عالی انقلاب فرهنگی هنوز نتوانسته این سند را تصویب کند و تا زمانی که این دو سند مصوب نشده تکلیف قانونی برای دستگاهها ایجاد نمیشود که برنامهریزی عملیاتی خود را براساس ارزیابی و هدفگذاری آن انجام دهند. گرچه با این حال دبیرخانه منتظر تصویب این دو طرح نشده و بر اساس همین مدل از سال 1387 وضعیت فرهنگی را ارزیابی کمی کرده است.
* نتایج این پیمایش را اعلام هم کردهاید؟
** ما دو سنجش در سال 1387 و 1388 انجام دادیم که دو نتیجه دارد. یک نوع نتیجه این سنجشهای ملی کمیتهای سطحی است که اطلاعات جزئی است که به جامعه ارائه شده است. مثل نرخ مطالعه و نظایر آن اما تجمیع کلی آن را ارائه ندادیم. دلیل این هم آن است که آنچه برای ما در نتیجهگیری سطح دوم مهم است سنجش روندهای تغییر است.
* به عنوان مثال اگر ما بخواهیم بگوییم روحیه ایثارگری جامعه را بسنجیم دیگر نمیتوانیم مانند نرخ مطالعه آمار بدهیم. این مؤلفه مهم جامعه دینی ما باید در قالب یک روند مورد پژوهش قرار گیرد. یعنی بیاییم شاخصهای این مؤلفه را در چند سال متوالی پژوهش کنیم و بعد بگوییم که در چه حوزههایی پیشرفت داشتهایم و در چه حوزههایی روند نزول را طی کردهایم؟
** در حوزه فرهنگ سیاسی و فرهنگ اقتصادی هم همین طور، نیاز به ایجاد یک روند پژوهی داریم که فراتر از سنجش دو ساله است.
* به هر صورت زمانی باید این کار نتیجهاش مشخص شود؟
** به نظرم بعد از سنجش ملی امسال بتوانیم اولین نتایج روند پژوهی فرهنگی کشور را در برخی بخشها، در اختیار مدیران فرهنگ کشور قرار دهیم.
* آقای مهندس واعظی! اگر بخواهیم انتقادی به قضیه نگاه کنیم، به طور مثال در همین زمینه آمارهای مطالعه یا سایر بخشهایی که شورای فرهنگ عمومی یا سایر دیدهبانهای فرهنگی گزارش ارائه میکنند، چقدر با این جمله موافقید که آمارها خوشبینانه و بر اساس تعارف با نهادهای مسئول ارائه میشود و عمدتاً با وضعیت بدتری از آنچه ارائه میشود روبهرو هستیم.
** من کاملاً مخالف این حرف هستم. ما عادت داریم که همیشه وضعیت را بدتر از آنچه هست ببینیم و اتفاقاً این عارضه یکی از دردهای فرهنگ عمومی کشور ماست. در هر سطح جامعه و مدیران متأسفانه بررسی کنید، اغلب با افرادی برخورد میکنیم که زیر بار قبول موفقیتها و داشتههای خود نمیروند و در یک کلام ناراضیاند. یعنی اگر مجموع داشتههای یک سیستم را با روشهای دقیقاندازهگیری کنید و آن را با نگرش چند نفر از اعضای آن سیستم یا مخاطبان آن مقایسه کنید. میبینید که جامعه مخاطبتان به نگرش مبتنی بر بدبینی گرفتار است و به همین لحاظ برداشتههای خودش شاکر نیست.
به عنوان نمونه شما در آثار موسیقی تولیدی میبینید که حدود 70 تا 80 درصد مضامین این آثار هنری را اعتراض و انتقاد از همدیگر تشکیل میدهد. نارضایتی از عشق، طبیعت، اجتماع و در و دیوار!
این در حالی است که واقعاً ما چیزهایی داریم که باید بر اساس، آن امیدوار باشیم و شاکر خداوند. ما در کشوری هستیم که 32 سال پیش انقلابی رخ داد و این انقلاب 32 سال در مقابل همه قدرتهای جهانی که نمیخواستند باقی بماند، باقی ماند و اتفاقاً خودش را از تنگناها رهانید. همین بودن ما، این پیروزی بزرگی است. ما در این 32 سال با همه مشکلات و معضلات که هیچ کس نمیتواند آن را انکار کند به پیش رفتیم. به هر صورت این پیشرفت و مهمتر از آن ماندن انقلاب ناشی از چیست؟ به هر صورت یک مردمی بودند یک فرهنگ عمومی بوده، یک مدیران لایقی بودند یک رهبری پاک بوده که این اتفاقات افتاده است.
در حالی که از منظر خوشبینی و امیدواری اگر از جامعه خودمان برویم در کشورهای همسایه مانند آذربایجان یا ترکیه و ... میبینیم جامعه این طور فکر نمیکند.
در جامعه ما بر اساس مبانی فکری و افکار عمومی یک عشق و محبت خاصی بین مردم و رهبری وجود دارد. رئیس جمهوری را نیز اکثریت جامعه انتخاب کرده و او را دوست دارد. اما بعد از مدیران عالی یعنی رهبری معظم و رئیس جمهور، شما میبینید اکثریت مدیران ما با نقد جدی از طرف همه روبهرو هستند. در حالی که توانمندی بسیاری از مدیران ما، اداره چند کشور به اندازه ایران (بدون بحرانهایی که برای ایران ایجاد میشود) را دارد. اما چرا این نعمت که از برکت انقلاب و امام و اسلام ایجاد شده مورد شکرگزاری نیست؟
* بازگردیم به همان بحث وظایف شورای فرهنگ عمومی، آقای واعظی! در کشور ما به خاطر هویت فرهنگ انقلاب اسلامی، هزینههای بسیاری صرف مباحث و مسائل فرهنگی میشود.
از انجمنهای اسلامی و بسیج اماکن صنعتی گرفته تا روابط عمومیهای نهادهای تجاری و سیاسی تا شهرداریها، وزارتخانههای نفت و مخابرات و... همه و همه رسالتهای فرهنگی احساس میکنند و گاه بدون اینکه تخصص در این زمینه داشته باشند برنامهریزیهایی میکنند که خدای نخواسته بیثمر یا حتی مضر و موازی است. یعنی بودجهای صرف کار فرهنگی میشود که نتیجهاش تقویت یک جریان مبتذل هنری بسیار پرهزینه یا ترویج فرهنگ غربی از طریق برگزاری جنگ و جشن و نمایشگاه است. به عنوان رصدگاه و بازوی مشورتی نظام در زمینه فرهنگ عمومی هیچ وقت به دستگاهها برای چنین رویکردهایی تذکر یا مشاوره دادهاید؟
** واقعیت این است که برخلاف وظایف سنگینی که برعهده دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی گذاشته شده و انتظار هم میرود، مثل نامگذاری روزها، عنوان بخشیدن به شهرها و تعیین مأموریت و هویت به آنها، تصحیح مناسبتها و فعالیتهای معمولی که یکی از آنها نظارت بر حدود 6 هزار عضو خانواده بزرگ شوراهای فرهنگ عمومی استانهاست، دبیرخانه ساختار کوچک و به تبع آن توانایی محدودی دارد.
لذا نمیتوان انتظار داشت که در این زمینهها هم عملکرد قابل ارائه داشته باشد ولی به هر صورت اگر بخواهیم برای حل این موضوعات بیندیشیم میبینیم که راه حل این معضلات بسیار پیچیده نیست، راه حل اساسی، تقویت و اصلاح ساختارهای فرهنگی و برنامهریزی است. امروز یک گام بزرگی برداشته است و آن گام این بوده که نرم افزار و فکر درست ایرانی و اسلامی و برای فعالیت فرهنگی طراحی شده و در این زمینه ما دچار خلأ نیستیم. به هر حال به یک مدلهایی رسیدیم که چگونه میشود فرهنگ عمومی را مدیریت کرد. چیزی که مهم است این که باید این تئوری تبدیل به قانون شود و به عنوان ضابطه مورد استفاده قرار گیرد. باید از دل آن آیین نامه، بخشنامه دستورالعمل استخراج شود و بعد از آن یک جریان مقتدری بر انجام این کار نظارت داشته باشد تا عملیاتی شود. در این جا، خود بحث شورای عالی انقلاب فرهنگ یک نقش بیبدیل است.
فکر میکنم اگر این اتفاق از خود شورای عالی انقلاب فرهنگی شروع شود که فرهنگ عمومی حداقل در تراز موضوعات فرهنگ تخصصی یعنی دانشگاهها و فرهنگستانها اهمیت دهد یعنی به طور مشخص حداقل 50 درصد زمان شورای عالی انقلاب فرهنگی به فرهنگ عمومی اختصاص پیدا کند ما میتوانیم منتظر یک جهش بزرگ در حوزه فرهنگ عمومی باشیم.
شورای عالی انقلاب فرهنگی از ابتدا اکثریت زمان خود را برای دانشگاهها صرف کرده و متأسفانه به موضوع فرهنگ عمومی کمتر توجه کرده است. این تغییر رویکرد اهمیت بسیاری دارد چون اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی به این باور برسد که فرهنگ عمومی هم به اندازه دانشگاهها مهم است، اتفاقات مربوط به این حوزه شتاب مضاعفی پیدا خواهد کرد.
البته علاوه بر این انتظار اطلاع رسانی شورای فرهنگ عمومی برای مدیریت مطالبات اجتماعی در این حوزه هم اهمیت زیادی دارد.
کاملاً درست است. بسیاری از مصوبات مدیریتی شورای فرهنگ عمومی با لحاظ حقوقی کمتر مطرح شده که قسمتی از این نقص به غیر رسانهای بودن خود من بر میگردد. با این حال باید گفت کارهای زیادی انجام شده که تأثیرگذار هم بوده، گرچه برای برخی مانند مناسبتهای تقویم سالانه توجه بیشتری از سوی رسانهها صورت گرفته اما کل کار، کار بزرگی است. در همین زمینه تقویم شما ببینید بالاترین تیراژ سالانه مربوط به این محصول فرهنگی است.
به نوعی میتوان گفت که خود تقویم یک رسانه است.
دقیقاً تعبیر بسیار مناسبی است. جهتگیری فرهنگ بسیاری از نهادها و سازمانها بر اساس تقویم است. به علاوه اینکه تقویم در برابر هر شهروند یک واکنش عاطفی و فرهنگی و یک جهت دهی فکری میدهد که امروز به چه فکر کند و به چه سمتی حرکت کند؟ این رسانه چیزی است که در شورای فرهنگ عمومی مهندسی میشود. مقایسه تحلیلی کل مناسبتهای مصوب متن و ضمیمه تقویم در پنج سال اخیر با 18 سال قبل از آن گویای این مطلب است که چقدر ما به کار کارشناسی در این زمینه پرداختهایم و سعی کردیم عواطف جامعه را به چیزی حساس کنیم و برنامهریزی براساس چه فکری انجام شده است. چه مناسبتهای غلطی تصحیح شده چه مناسبتهایی حذف شد و اضافه کردن مناسبتها چه مبانی داشته است؟
البته جدیداً به بحث نامگذاری شهرها ورود پیدا کردهایم که خود یک کار الگو ساز و ساختار ساز در حوزه فرهنگ است که مستقلاً آن را دنبال میکنیم.