
1ـ برای فرهنگ تعاریف مختلف و متنوعی ارائه شده است. این مفهوم را میتوان در کلیترین معنای آن به منزله «مجموعه همه بر ساختههای بشری» در نظر گرفت.
2ـ آیندهاندیشی در مقام معرفتی که از درون آیندههای ممکن به جست و جوی آیندههای محتمل برمیخیزد تا برای تحقق مطلوبترین آنها، زمینهسازی کند، بیش از هر حوزه معرفتی دیگر با فرهنگ در معنای عام آن و نیز تجلیات خاص این حوزه ارتباط دارد.
3ـ از زمان مطرح شدن نظریه تطور انواع در قرن نوزدهم، متفکران بسیاری از جمله خود داروین به این نکته تفطن پیدا کردند که «فرهنگ» به عنوان محصول تعامل موجوداتی زنده با یکدیگر و با زیست محیطی که مستمراً در حال تطور است، به نوبه خود احیاناً با شیوهها و صورتهایی کم و بیش مشابه آنچه که در تطور ارگانیزمهای جاندار به چشم میخورد، دستخوش تحول میشود.
4ـ گرتهبرداری از نظریه تطور انواع در قلمرو تکاپوهای نظری منجر به ظهور معرفتشناسی خاصی موسوم به معرفتشناسی تطوری شده است. در عرصه علوم اجتماعی نیز بهرهگیری از الگوهای ملهم از نظریه تطور، در مواردی به روشنگریهای تئوریک کمک کرده است. برای مقصودی که در این مقاله دنبال میشود از یک الگوی تطوری حداقلی، در کناره برخی از رهیافتهای نظری دیگر، برای پژوهش در راز و رمزهای پدیدار شگرف فرهنگ استفاده به عمل آمده است.
5ـ در رهیافت حداقلی مورد اشاره از واژه رایج «میم» Meme به عنوان عنصری از یک فرهنگ استفاده میشود که به شیوههای غیرژنتیکی، مثلاً از راه تقلید یا بهرهگیری از سرمشق و نمونه، انتقال مییابد. به این اعتیار هر میم نوعی رو گرفت بردار اطلاعات informational replicator است که خود نیز از سنخ اطلاعات به شمار میآید. میمها به تمثیل و تناظر با ژنها تعریف شدهاند. همانگونه که ژنها رو گرفت بردار اطلاعات درون ژنومها هستند، میمها نیز در مغز آدمیان و درون فرهنگها چنین می کنند.
رویکرد حداقلی مورد استفاده در این مقاله تحویلگرایانه و فروکاهنده نیست: چنین نیست که بتوان همه تحولات فرهنگی را با فرو کاستن به تحولات ژنتیکی توضیح داد و تبیین کرد.
برای استفاده از تمثیل ژن، میم ضرورتی ندارد که میمها به دقت تعریف شوند. میمهای با محتوای اطلاعاتی اندک نظیر گزارهها متناظر با ژنها هستند و سیستمهای میمتیک پیچیده نظیر نظامهای دینی شبیه سیستمهای ژنتیک پیچیده (ژنومها) در نظر گرفته میشوند. میمها نظیر ژنها درون یک جمعیت پراکنده میشوند و به اصطلاح حاملانی دارند. حضور در این جمعیت سبب بقا و یا تکثیر آنها میشود. میمها و سیستمهای میمتیک ارتباطی نزدیک با مفهوم جهان 3 پوپر دارند. واژه میم به هر نوع اطلاع فرهنگی در اشکال مختلف آن ارجاع دارد: ایدهها، رفتارهایی که این ساختارهای مغزی تولید میکنند و نتایج آنها در قالب کتابها، نقشهها، فیلمها، موسیقیها و... یعنی همان جهان 3 پوپر، جهان 3 که جهان عینی مجموعه تولیدات «فرهنگی» آدمی است به صورت سلسله مراتب از اطلاعات ساده به اطلاعات پیچیده تقسیمبندی میشود. مکانیزم انطباق adaptation در سطح میمها به یک اعتبار مشابه مکانیزم انطباق ژنتیکی است. همانگونه که در موجودات زنده آموزهها و دستورالعملها از درون ارگانیزمها و در واکنش به تحولاتی که در زیست محیط رخ میدهد، عرضه میشوند. در حوزه میمها و جهان 3 نیز جهشها و تغییرات از درون ساختار ظاهر میشوند: تحولات بیرونی امکانات درونی ساختارها را بالفعل میسازد. جهان 3 از طریق نرونهایی که متعلق به جهان 1 هستند بر جهان 2 که حوزه اندیشه ذهنی و شخصی است، تأثیر میگذارد.
6ـ نکته اخیر را میتوان دقیقتر کرد: هر چند هیچ مدل واحدی برای توضیح نحوه انتقال فرهنگ از یک جمعیت به جمعیت مجاور یا بعدی وجود ندارد اما اگر میمتیک از جمله ناظر به این امر است که آموزهها و دستورالعملهایی که بر فینوتایپ اثر میگذارند چگونه از ذهنی به ذهن دیگر از طریق تقلید و یا آموزش انتقال مییابند، آنگاه میتوان میان این آموزهها و دستورالعملها، خواه بصری، خواه زبانی، خواه به صورت نوشته، خواه به وسیله پدر و مادر، معلمان، همسالان، مثال به داوکین یادآور شد که کسانی که دین را ویروس میدانند از این نکته غفلت میورزند که دعویشان میتواند ناظر به موضع خود ایشان نیز باشد. اما طرفنظر از انتقاداتی که به نظر داوکین وارد است، بر این واقعیت نمیتوان چشم پوشید که برخی از ایدهها و اندیشهها همچون ویروسهای مخرب در درون جوامع به تباهسازی «حرث و نسل» میپردازند. شناسایی این ویروسهای فرهنگی و مقابله با آنها کار آسانی نیست به ویژه اگر به این نکته توجه شود که این ویروسها نیز همانند همتاهای ژنتیکی خود میتوانند با رنگ عوض کردنهای سریع، پادزهرهای کهنه را بیاثر سازند.
ظاهراً در حوزه فرهنگ نیز همچون حوزه بیولوژیکی یکی از مناسبترین راههای مقابله با ویروسهای مضر و مهلک، پیشگیری و ایجاد مصونیت در افراد است. در قلمرو فرهنگ این امر به معنی تربیت افرادی است که از آموزههای عقلانیت انتقادی بهرهمند هستند و شیوه زندگی خود را بر مبنای این آموزهها تنظیم میکنند. یافتن ساز و کارهای مناسب برای ترویج این شیوه زیست در گرو پژوهشهای اساسی است.
7ـ استفاده از رهیافت تطوری / میمتیکی به فرهنگ نکات تازهای را در ارتباط با آینده فرهنگ مطرح میسازد. به برخی از نکات در ذیل به اجمال اشاره میشود:
1ـ7ـ ریچارد داوکین که واژه مهم را بر سر زبانها انداخت (داوکین، 1998)، اصطلاح حوضچه میمها را، به تناظر با حوضچه ژنها، مطرح کرد. یک گونه زیستی ممکن است از مجموعهای از ژنهای درون یک حوضچه ژنتیکی واحد به وجود آمده باشد یا ژنهای مختلف از حوضچههای متفاوت خواه به نحو مجزا و خواه پیوسته در ساختمان آن موجود باشند. در مورد حوضچه میمها نیز وضع کم و بیش به همین منوال است: مجموعه میمهایی که در هر زمان در اختیار یک جمعیت یا بخشهای کوچکی از آن است، ممکن است نظیر حوضچه میم یک قبیله منزوی، از نظر ژنتیکی محدود و دارای تنوع اندک باشد و یا آنکه به واسطه برخورداری از امکانات حوضچههای ژنتیکی مختلف بر تنوع درونی آن افزوده شده باشد. در زمانه کنونی پدیداری نظیر جهانی شدن میتواند در آن محل دو تأثیر متعارض ایجاد تنوع فرهنگی و یا تحمل الگوهای یکسان فرهنگی را به همراه داشته باشد. نقش فرهنگهای بومی و محلی در شکلگیری یکی از این دو روند متعارض حائز اهمیت فراوان است.
2ـ7ـ داوکین مدعی است که میمها نیز نظیر ژنها احتمالاً خودخواه هستند و بنابراین میتوانند به عوض آنکه خواهان ترویج حقیقت باشند خواهان تکثیر خودشان باشند. داوکین این نوع میمهای خودخواه را ویروسهای ذهنی مینامد و دین و اندیشههای جزمگرایانه را به عنوان نمونههای آنها معرفی میکند. البته میتوان در خصوص دعوی داوکین در مورد دین مناقشه کرد. به خصوص که داوکین رویکردی به شدت ضد دینی دارد و برخلاف مارکس برای دین هیچ نوع ارزش اجتماعی یا فردی قائل نیست و خواهان حذف آن از صحنه فرهنگ است. میتوان به عنوان رفتارهای حاملان فرهنگ در آن جامعه ارتباط مستقیم دارد. منطق موقعیت میتواند به این حاملان در اتخاذ سنجیده شیوههای رفتاری مدد رساند. (پایا، 1382 الف)
3ـ7ـ پوپر معتقد بود که هر نظریه به منزله یک ارگان یا عضو تازه به ما امکان میدهد جهان را در پرتو نور تازهای مشاهده کنیم (پوپر، 1994/1382). یک نظریه ابطال شده نظیر یک عضو قدیمی یا شبیه DNAهای ظاهراً به درد نخور قدیمی است که میتواند در شرایط تازهای مورد استفاده واقع شود. تطور فرهنگی و تولید نظریهها ناشی از فرآیندهای رقابتی در خصوص تنوع (واریسیون) میمها و گزینش میان آنهاست. همانگونه که تنوع ژنتیکی واجد اهمیت است تنوع میمتیکی نیز اهمیت دارد. زیست بومهایی که فاقد تنوع فرهنگی هستند. نظیر کشاورزیهای تک محصولی، به شدت در برابر تحولات بیرونی آسیبپذیرند (پایا، 1375)
4ـ7ـ بقای اصلح در قلمرو امور فرهنگی نیز دارای معنای محصل است. پویایی و زایی یک فرهنگ در گروه استمرار فرآیند نوآوری است و تحقق نوآوری مستلزم ایجاد زیست بوم بهینه نوآوری است (پایا، 1382 ج) برای ایجاد چنین زیست بومی اما به گرد آمدن عوامل متعددی نیاز است: بسط جامعه مدنی، تحکیم شالودههای مردمسالاری، ترویج رویکردهای معرفت بنیاد (پایا، 1382 ب) و برقراری توازن میان پایبندی به حقیقت در تکاپوهای معرفتی و توجه به مصلحت در رویکردهای اجتماعی (پایا، 1383) از زمره این عواملند. آینده فرهنگ در هر اجتماع، با الگوهای شخصی و نظایر آن با رفتاری که این آموزهها دیکته میکنند تفاوت گذارد. حاملان میمها اذهان آدمیانند که دستورالعملها را در خود نگاه میدارند. رفتارهای آنان که از این دستورات ناشی میشوند خواه پختن شیرینی باشد خواه خواندن آواز، خواه اجرای مناسک شرعی خواه عقد یک قرارداد و نتایج فینوتایپی میمها هستند. البته لازم نیست که دستورالعمل به معنای منطقی کلمه الزامآور deontic باشد یا به صورت تشریحی و توصیفی جزئیات عمل را در برداشته باشد.