
از گرفتاریهای بزرگ انسان، و به تعبیری دیگر از دامهای مهلکی که نفس آدمی بر سر راه او میگسترد تا از رشد و کمال و حرکت معنوی زلال به سوی خدای متعال مانع شود، توهم پاک و سالم بودن و روبه صلاح و سعادت داشتن است، حال آن که هیچ نشانهای از رفتار و عملی که چنین کسی را در ردیف پاکان و صالحان درآورد، در کنشها و حرکتهایش مشاهده نمیشود.
چنین انسانی، در فساد به سر میبرد و چنین میپندارد که در صلاح زیست میکند، و جز جور و ستم از او صادر نمیشود و تصور میکند که سرچشمه داد و عدل است و برای جامعه مفید و کمالرسان میباشد!
توهم و تصور نیک بودن باعث میشود که این عناصر هر چه میخواهند میکنند و هر نظر و صدای مخالفی را که معایب و کاستیها را مینمایاند و اصلاح میطلبد، "توطئه" مینامند و یا متهم به "مانعتراشی" میکنند و به همین دلیل اعتنایی به آنها نکرده و از این بالاتر، به سرکوب و انزوای کامل صاحبان چنین اندیشه و دیدگاههای اصلاحی میپردازند.
توهم نیکاندیشی و نیکوکاری، در بسیاری از افراد و درباره همه صفات و رفتار و عملکردها وجود دارد، لکن از آن میان، خطرناکتر از همه، دیکتاتورها هستند که چنین میپندارند که با دیکتاتوری مخالف میباشند و در مسیر آزادی و اکرام به شرافت و کرامت انسانها حرکت میکنند و حال آنکه چنین نیست و اینان به شدت آلوده به رذیله استبداد میباشند و خود نمیدانند و همواره دچار توهم هستند که نه تنها دیکتاتور نیستند، که از مخالفان سرسخت دیکتاتورها به شمار میروند!
به اندیشههای سیاسی جامع و ژرف حضرت امامخمینی دراین باره نظر میگستریم که این گونه بینش میآفریند:
"دیکتاتوری کمکم بروز میکند در انسان. از اول خیال میکند که خودش یک آدمی است که با دیکتاتوری مخالف است، لکن بعضی وقتها که اتفاق میافتد، در آراء و در اقوال شروع میکند تحمیل کردن. رأی خودش را میخواهد تحمیل کند بر دیگری. نه این که با برهان ثابت کند، تحمیل میخواهد بکند بر دیگران. این یک دیکتاتوری است که انسان بخواهد آن چیزی را که خودش فکر کرده است دیگران از او بیجهت قبول بکنند. یک وقت آدم منصفی است که میگوید بیایید بنشینیم با هم صحبت کنیم،بدانیم حرف شما درست است، یا حرف من درست است.
یک وقت این طور است که در روحش چون یک دیکتاتوری هست و خودش آگاه نیست، میخواهد که آن مطلبی را که میفهمد به همه تحمیل کند و دیگران را وادار کند به این که قبول بکنند. از اینجا شروع میشود. بعد کمکم یک "قدرت"وقتی برایش پیدا شد، از این جا یک قدمی بالاتر میگذارد و نسبت به مثلا آن محیطی که دارد، نسبت به آن مقداری از قدرتی که دارد، کمکم شروع میکند دیکتاتوری کردن."(1)
بر مبنای رهنمود حضرت امام خمینی یکی از بزرگترین موانعی که انسان دیکتاتور را به مرحله بینش و شناخت نسبت به ماهیت دیکتاتوری و آفات و آسیبهای آن نمیرساند و همچنان او را در تارهای تنیده به گرد فکر و روانش اسیر میسازد، ظن و گمانها و پنداشتههای اوست. این ظن و پندارهاست که او را به توهم و تخیل میافکند و به خویش مشغول میدارد و در نهایت به "از خود بیگانگی" میرساند. در این مرحله است که او در همان حال که به شدت مبتلا به دیکتاتوری میباشد، چنین میپندارد که نه تنها دیکتاتور نیست، که با دیکتاتوری مخالف است و چه بسا در گوشه و کنار این مخالفت را به زبان آورد و خود را رها از هر نوع استبداد معرفی کند!
بی تردید، این ظن و پنداشته، فاقد دانش و بینش است و مانع درک و فهم حقیقت میشود، چنان که قرآن کریم میفرماید:
"و مالهم به من علم ان یتبعون الا الظن وان الظن لایغنی من الحق شیئا"
"اینان به گفته خود علم و بینش ندارند و تنها از ظن و پندار خویش پیروی میکنند، و ظن و پندار، آدمی را از فهم حق و درک حقیقت بینیاز نمیکند."(2)
طبیعی است که چنین کسی وقتی بدون بصیرت و آگاهی در امور مهم فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی وارد شود و به ویژه در سطوح بالای مدیریتهای گوناگون و مخصوصا مدیریت کلان سیاسی و حکومتی به برنامهریزی و فعالیت و تدبیر بپردازد، به همان دلیل که باید در بلندای قله معرفت و بینش قرار داشته باشد و متاسفانه قرار ندارد، عملکردهایش به بازدهی بالا و ثمربخشیهای لازم نمیرسد و هر چه بیشتر به مدیریت و فعالیت بپردازد، از هدف و مقصد دور میماند و جامعه را با مشکل و رنج مواجه میسازد. چنین کسی در تمثیل زیبا و آگاهی بخش ذیل از حضرت امام جعفرصادق(ع) معرفی میگردد و آفت و زیانش نمایانده میشود:
"العامل علی غیربصیره کالسائر علی غیرالطریق لایزیده سرعه السیر الا بعدا"
"کسی که بدون بصیرت و آگاهی، به کاری دست میزند، مانند سائر و مسافری است که در بیراهه میرود، او هر قدر به سرعت خود میافزاید، به همان نسبت از جاده و راه اصلی دورتر میشود."(3)
انسانهای مستبد و دیکتاتور را که در حال انجام عملکردهای تباه و مبتنی بر فشار و اختناق، مدعی مخالفت با استبداد و دیکتاتوری مییابیم، باید "جاهل" بنامیم، چنان که عمل دیکتاتوری نیز بزرگترین "جهالت" محسوب میشود.
در مقایسه جهالتها و جاهلان با هم، دیکتاتوران را که در این توهم و پندار به سر میبرند که آزادهاند و در تضاد با استبداد و فشار میباشند، باید خطرناکتر و فسادانگیزتر از دیگر انواع "جهل" و گروههای "جاهلان" به شمار آوریم. زیرا این نوع جهل و جاهلان، به آن دلیل که بر حکومت چنگ زده و اهرمهای قدرت را تصاحب کرده و در اوج ریاست و دارای همه امکانات فراهم آمده در تشکیلات حکومتی میباشند، به مراتب برای جامعه و کشور آسیبزا تر هستند و از جنبههای مختلف خطر و زیانهای فراوان تولید میکنند. این خطرات علاوه بر این که در گستره جامعه برای تودههای مردم مصیبت و سختی میآفریند، برای آزادگان و صاحبان اندیشههای ژرف و نوین و راهگشا در تمام شاخههای علوم مورد نیاز کشور نیز تنگنا ایجاد میکند و مانع میشود نظرات و طرحها و نوآوریهایشان به گردونه مدیریتهای کلان راه یابد و به حیطه تدبیر و عمل درآید. نه تنها جوامع و کشورهای مبتلا به دیکتاتوری و مدیریت دیکتاتوران از وجود اندیشهورزان بزرگ بیبهره و نصیب میمانند، بلکه بسیار اتفاق افتاده است که تهاجمهای سنگین علیه آنان توسط افراد و گروههایی که به استخدام بازیگران سیاسی درمیآیند، صورت گرفته است تا به این وسیله "انزوای سیاسی" به عنوان حاصل این فرآیند، راه را برای تاخت و تازهای بیشتر و گستردهتر دیکتاتوران صاف و هموار کند!
قرآن کریم نسبت به جهل و نادانی که عامل بسیاری از مصایب و رنجها از جمله سیطره استبدادورزان بر جامعه است، بسیار حساس میباشد و به هیچ وجه از اعلام این آفت دریغ نمیورزد، تا آنجا که خطاب به پیامبرش حضرت نوح(ع) در موضوع درخواستی که از خداوند برای نجات فرزندش میکند، با صراحت میفرماید:
"فلات تسالن ما لیس لک به علم. انی اعظک ان تکون من الجاهلین."
"آنچه را که از چگونگی آن آگاه و دانا نیستی مخواه، و به تو پند میدهم که از جاهلان و نادانان مباشی."(4)
این آیه درباره فرزند حضرت نوح است و در متن خود به دو واقعیت تصریح دارد که باید در آنها بیندیشم و پیام و درس بگیریم.
واقعیت اول این است که فرزند حضرت نوح دارای عملکرد تباه و ناشایست بود (5) و خداوند متعال به درخواست حضرت نوح مبنی بر حمایت و نجات او توجه نمیکند و با نفی این درخواست، دخالت هرگونه عواطف و احساسات در جانبداری از افراد و گروههای ناصالح در اعتقاد، اخلاق، سیاست و حکومت را محکوم میکند.
واقعیت دوم این است که خداوند متعال تمنای حضرت نوح را در تضاد با علم و بصیرت و منطبق با جهل و نادانی میداند و او را موعظه میکند که به این تفکر و سیره گرفتار نشود.
این دو واقعیت را باید زمامداران و دولتمردان آویزه گوش عقل قرار دهند و براساس آن، تمایلات و عواطف فردی و سیاسی و جناحی را محور گزینش افراد قرار ندهند که در این صورت به دام نفسانیتهای گروهی گرفتار میشوند و به سابقه افراد و عملکردهای باندی تند و استبداد آمیز آنان توجه نمیکنند و این عناصر را بر سرنوشت مردم مسلط میسازند.
قرآن کریم در آیهای دیگر برای نمایاندن خطر جهالت، از زبان پیامبرش حضرت موسی(ع) خطاب به قومش چنین میفرماید:
"اعوذبالله ان اکون من الجاهلین"
"پناه میبرم به خداوند از این که من از جاهلان باشم."(6)
رهنمود آگاهی بخش امام خمینی که درباره انسان دیکتاتور میفرماید: او در روحش یک دیکتاتوری هست و خودش آگاه نیست(7) به جهل و نادانی به عنوان یکی از مهمترین عوامل منتهی به دیکتاتوری تصریح دارد.
در نگاه فرهنگ و معارف اسلامی جهلی که خاستگاه دیکتاتوری میشود همچون سایر جلوههای جهل که عامل ظهور و بروز سایر صفات خطرناک میگردد، از هوای نفس برمیخیزد و به درستی این نفس ناپرورده و لجام گسیخته است که انواع و اقسام جهالتها و نادانیها را موجب میگردد.
امام و مولای متقیان حضرت علی (ع) میفرماید:
"الجاهل من انخدع لهواه و غروره"
"جاهل و نادان کسی است که گرفتار خدعههای نفس و غرور و فریبهای آن است."(8)
همین تاثیر پذیری از مکرورزیهای نفس و القای غرور و فریب به جاهلان است که در هر عرصه از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی که به ظهور رسد، مستبدان مغرور و خودکامه را به عملکردهای خودخواهانه وادار میکند و برای جامعه اسلامی رنج و مشکل به وجود میآورد.
از مشخصههای دیکتاتوران در جهل فرو رفته این است که خود را بالاتر از همه میدانند و این واقعیتی است که در کلام دیگر حضرت امام علی (ع) این گونه آمده است:
"الجاهل یرفع نفسه فیتضع"
"جاهل به دلیل جهالتی که دارد، خود را بلند و والا مییابد و همین سبب میشود که پست گردد."(9)
این جای شگفتی نیست و در عملکرد جاهلان سابقه دارد که نه تنها تقصیر و خطای خود در هر عرصه از فعالیت را نمیشناسند، بلکه سخن و اندرز صالحان آگاه و بصیران هوشمند را که میخواهند خطا و نقص در امورشان را به آنان بنمایانند و مانع استمرار و زیانهای ناشی از آن شوند، نمیپذیرند، چنان که حضرت مولی الموحدین علی(ع) به همین واقعیت چنین اشاره میکند:
"الجاهل لایعرف تقصیره و لایقبل من النصیح له"
"نادان، تقصیر و خطای خود را نمیشناسد (تا به اصلاح عملکرد خود اقدام کند) و نصیحت و انتقاد سالم انسان خیرخواه را هرگز نمیپذیرد."(10)
این نوع جهل و جمودها و تنگ اندیشیها و خود خواهیها باعث میشود که دیکتاتور به "توهم" و "تخیل" افتد و به تعبیر حضرت امام خمینی به گونهای گرفتار در حلقههای این توهم ناشی از جهل گرفتار میآید که: "از اول خیال میکند خودش یک آدمی است که با دیکتاتوری مخالف است"(11) و نتیجه این وهم و خیال این است که: "میخواهد این مطلبی را که میفهمد به همه تحمیل کند و دیگران را وادار کند به این که قبول کنند."(12)
اکنون این واقعیتهای نهفته در آیات صریح قرآن کریم و روایات معصومین(ع) و رهنمودهای امام خمینی را تطبیق بدهیم به برخی از روحیات و صفات و عملکردهای افراد و عناصری که با پشتوانههای فکری سرچشمه یافته از بعضی جریانها و با وابستگیهای سیاسی به برخی از احزاب و جناحها، نسبت به آنچه میاندیشند و عمل میکنند دچار توهم مخالفت با دیکتاتوری میشوند و در همان حال برطبل دیکتاتوری میکوبند و در صدد تحمیل فکر و نظر و برنامه خود به جامعه اسلامی هستند و نظر مشورتی هیچ صاحبنظر و آزاداندیش را تاب نمیآورند و هر فکر اصلاحی را متهم به توطئه میکنند. و این در حالی است که در فرهنگ جامع اسلامی "مشاوره" و "تضارب و تبادل افکار" یک اصل مترقی با آثار بسیار بزرگ میباشد.