احمد تشکر
همانطور که در شماره قبل اشاره شد، یکی از عواملی که برخی مدعیان اصلاحطلبی بعد از دوم خرداد 76 را با اصولگرایان و مدافعان واقعی اهداف انقلاب اسلامی و اندیشههای بنیانگذار جمهوری اسلامی در یک تقابل جدی قرارداده است، رفتار سیاسی مفرط آنان در اتخاذ سیاست نرمش و سکوت و گاه هماهنگی آنان با استکبار جهانی و گروههای معاند و ضدانقلاب خارجنشین میباشد. اینک با مروری دیگر در تعامل فکری و سیاسی این دو، صفحهای دیگر از پرونده گروه موصوف را مرور خواهیم کرد. تلاش گروهی که بعضا مدعی انقلابیگری هستند و خود را پایبند به اصول و ارزشهای دینی معرفی میکنند و داعیه پیروی از خط امام را دارند، مورد خطاب نگارنده این سطور میباشند، زیرا مواضع دشمن، روشن و مواضع ملت رشید ایران در قبال آن روشنتر است. اما معادله چند مجهولی در حوزه سیاست برخی از سیاستمداران و نظریهپردازان دورانگذار از سنت به جامعه مدنی و مدرن در داخل کشور تا کنون حل نشده؛ اگر چه حقایقی از آن با گذشت زمان در حال آشکار شدن است.
با این که دشمن در سالهای پس از انقلاب علنا و عملا علیه ملت ایران وارد مبارزه شد و این مبارزه را بعد از آزمون و خطاهای متعدد و عبوراز تراژدیهایی همچون ترور، بمبگذاری، کودتا،محاصره اقتصادی و.... به مبارزه نظامی مبدل ساخت و هزینه مادی و معنوی هشتسال جنگ نابرابر را به ایران تحمیل کرد، اما عدهای قلیل که صاحب منصب و قدرت در پیکره نظام میباشند، همچون طفل گریز پا حتی حاضر به ترک موطن خود هستند تا چند صباحی را در دامان اجانب تجربه کنند و مصرانه درصدد القای مشی بیگانهپرستی و خودناباوری در جامعه باشند. چگونه باید باور داشت رابطه میش و گرگ، استعمار در کنار استقلال، بردگی در کنار آزادگی و دینداری با پذیرش فرهنگ الحاد و التقاط وارداتی را؟ به راستی چگونه باید به حل این معما راه پیدا کرد؟ آیا طایفه مذکور در دشمنشناسی دچار ضعف سیاسی هستند، یا در سیاستهای ددمنشانه و غیرانسانی دشمن مردد میباشند و یا به تمام معنا مرعوب هیاهو و جنجالهای تبلیغاتی آنان واقع شدهاند؟
برای رفع ابهام در فرض اول و دوم، نمونههای دشمن جبهه استکبار را به شهادت میگیریم. مصاحبهگر فصلنامه آمریکایی «خاورمیانه» در میزگردی که در تابستان 77 با حضور چهار مقام آمریکایی ترتیب داده شده است، نظر آنان را پیرامون اهمیت روابط ایران و آمریکا و تاکتیکهای موثرتر برای استحاله و به سقوط کشاندن جمهوری اسلامی ایران جویا میشود. اسامی این چهار نفر عبارتند از: جفری کمپ (رئیس برنامههای راهبردی در مرکز مطالعات نیکسون)، ادوارد شرلی (یکی از مقامات سابق سیا و تحلیلگر و محقق)، کنت تیمرمن (محقق)، و پاتریک کلاوسون (رئیس تحقیقات موسسه سیاستهای خاورنزدیک و واشنگتن).
تیمر من در آغاز مذاکرات این میزگرد میگوید: رئیسجمهور خاتمی نیز با آیتالله خامنهای و سپاه پاسداران همصدا شده و از آمریکا خواسته تا نیروهای خود را از خلیجفارس خارج کند. قصد آشکار رهبری ایران ایجاد سد عقیدتی در برابر آمریکاست. او در پاسخ به این سوال که هدف نهایی آمریکا در قبال ایران چه باید باشد، میگوید: ما با رژیمی سر و کار داریم که به دلیل مخالفت آن با منافع غرب، نمیتوان باردیگر آن را به جمع رژیمهای دوست راه داد. باید درصدد روی کار آوردن یک حکومت دموکراتیک به جای حکومت روحانیت باشیم.
در این نشست، جفری کمپ میگوید: اگر ایرانیها قدری بیاحتیاط باشند که بخواهند پیشنهاد گشایش باب مذاکره بدهند، خوب آن وقت ما باید از این پیشنهاد با تمام وجود استقبال کنیم.
شرلی نیز اظهار میدارد: اگر ایرانیها چراغ سبز نشان میدادند، ما در یک چشم به هم زدن آنجا بودیم.
تیمرمن، ماهیت برقراری رابطه را چنین توضیح میدهد: برقراری روابط به معنای ختم انقلاب است! زمانی که ستون مبارزه با آمریکا فرو بریزد، کل انقلاب فروخواهد ریخت.
در مقابل این سوال که آیا در ایران جناح مخالفی هست که آمریکا بتواند از آن حمایت کند، شرلی، کمپ، و کلاوسون جواب منفی میدهند، اما تیمرمن میگوید: بله، ما باید از روحانیهای مخالف رژیم ایران و از دموکراتهای خواهان تغییر رژیم، حمایت سیاسی و معنوی کنیم.
شرلی تصریح میکند: اگر نظام ولایت فقیه در ایران از هم بپاشد، آن وقت میتوان پذیرفت که جمهوری اسلامی تغییر ماهیت داده و برقراری روابط ممکن خواهدشد. حال اگر افراد در لباس روحانی در داخل نظام با گفتار و نوشتار خود چراغ سبز برای دشمن روشن نمیکردند، آیا طمع دشمنان برای روحانیت اینگونه بود که ابراز شده است و چنین بیصبرانه در انتظار ازهم پاشیدن نظام جمهوری اسلامی باشند و برای نیل به اهداف مستتر در مذاکرات خویش برای میهن عزیزمان خط و نشان بکشند.
آقای....... در جایی اظهار میکند: «اگر مردم طالب یک نظام نباشند، آن نظام نمیتواند خود را مادامالعمر قیم مردم بداند(1)». آری، اگر مردم طالب یک نظام نباشند، حکومت علوی با رهبری امام معصوم(ع) هم نمیتواند در جامعه عینیت پیدا کند، اما آیا بیان چنین پنداری به طور مکرر و آن هم از رسانههای گروهی القای شبهه و ایجاد تشکیک در اذهان عمومی نیست؟ علاوه بر اینکه از ایشان باید پرسید منظور از مردم چه کسانی هستند؟ آیا او رایدهندگان به قانون اساسی و جمهوری اسلامی، حضور در جبهههای هشتسال دفاع مقدس و راهپیماییها و انتخابات را در زمره مردم به حساب میآورد یا خیر؟ و آیا مفهوم این حضور در نظر آقای..... ، از مصادیق تایید نظام میباشد یا رد آن؟ آیا 20 میلیون نفر جمعیت رایدهنده در دوم خرداد 76 و بیش از آن در 18 خرداد 80 به یک کاندیدا به معنای درخواست تغییر نظام است یا به معنای تایید آن؟ اگر به معنای تغییر نظام باشد، پس انتخاب شونده در این انتخابات علیالقاعده باید سمبل جبهه برانداز و تغییر باشد که بدون تردید و تعارف چنین تعبیری دون شأن آقای خاتمی ا ست و صد البته رایدهندگان هم با شعور و آگاهی آرای خود را به صندوق ریختهاند. پس ناچار به قبول فرض دیگر هستیم که هر گونه تعریفی از لفظ مردم بر وجه دیگر در دایره قرار گیرد که مردم حقیقی و اکثریت قریب به اتفاق، مخالف آن میباشند.
پس بنابراین سخن گفتن با این ادبیات، خواسته یا ناخواسته، تکرار تبلیغات کسانی است که روزی در این مملکت تا آخرین نفس در مقابل انقلاب و امام ایستادهاند و سرنوشت آنها آن شد که تاریخ در خود ثبت کرده است؛ افرادی مانند بنیصدر که در سال 60 گفت: «برای خروج از بنبست کنونی، سالمترین راه بدون بحران این است که همه موافقت کنند به مردم مراجعه کنیم و با رای عمومی آنچه باید بشود، بشود.(2)». کلیگویی و ابهامآلود بودن سخنان بعضی از مدعیان اصلاحطلبی، تردید در جبهه استکبار را نسبت به تحقق اهداف خود امیدوارتر و قریب به یقین میکند. به عنوان مثال زمانی که پذیرش دین در حوزه اصلاحات بدون توضیح ارزیابی میشود.
در همین رابطه حجتالاسلام احمد قابل (هوادار طیف ملی – مذهبیها) طی مصاحبهای میگوید: «فردی که از دیدگاه خاص اصلاحطلبانهای دین را به زندگی خود راه داده، پیشاپیش قدمهای اصلاحطلبانه را در باب اندیشه دینی برداشته است(3)».
جالب این که این سخن در حالی عنوان میشود که گوینده آن اعتقاد دارد: «یکی دیگر از آفات اصلاحطلبی در ایران، این است که با وجود گذشت سهسال [76-79] اهداف و انگیزههای اصلاحطلبانه آن طوری که بایدو شاید برای مردم تبیین نشده است(4)». جالبتر اینکه اکنون نیز که پنجسال از عمر با برکت اصلاحات سپری شده است، گردانندگان این صحنه اعتراف میکنند که تا کنون تعریف مشخصی از اصلاحات نشده است.
وقتی افرادی چون یوسفی اشکوری اصل مسلم حجاب را زیر سوال میبرند؛ زمانی که فردی همچون محسن کدیور جمهوری اسلامی را به رژیم سلطنتی تشبیه میکند؛ وقتی اشخاصی خط مشی مهدی هاشمی را دنبال میکنند؛ وقتی روزنامهای به مدیرمسئولی عبدالله نوری، آن همه اهانت و جسارت روا میدارد، و بالاخره سادهلوحانی آگاه یا ناآگاه، رایگان یا مزد بگیر، آب به آسیاب دشمن میریزند، دشمن نیز هر چیزی را در گلوی آسیاب سیاسی خود خرد میکند و تولیدات آن را نیز به صورت مجانی در اختیار طالبان آن قرار میدهد.
دشمن به روشن شدن چراغ سبز از ناحیه صنوف صاحب نفوذ بسیار امیدوار و به آن دل بسته است. استعمار کهنه و نو در طول تاریخ، مکرر به همین گزینه روی آورده و از آن برای رسیدن به اهداف شوم خود بهره میبرند. برای نمونه «مستر همفر» جاسوس انگلیسی در زمان حکومت عثمانی، در کتاب خاطرات خود مینویسد: در کتاب «چگونه اسلام را درهم بکوبیم» به من سفارش شده بود که مادهای از مواد آن را که به این شرح میباشد، اجرا کنم: «پیوستگی مردم با عالمان دینی را باید کاست و برخی را جامه عمل پوشاند؛ آن گاه همه گونه کار بد انجام دهند تامردم به هر عالم دینی مشکوک شوند و نتوانند دریابند که این عالم است یا مزد بگیر.(5)»
پیر استعمار، امروز نیز از شیطنتهای خود و بازی دادن عدهای سادهاندیش در کشور دست برنداشتهاست. تونی بلر، نخستوزیر انگلیس، چند ماه قبل گفته بود: اصلاحطلبان در ایران تلاش میکنند که دموکراسی و جامعه مدنی را برقرار کنند و از این جهت باید ستایش شوند....... حکومت ایران در این سالها نسبتا به سمت دموکراسی سکولار حرکت میکند و ما لازم دیدیم از این حرکت استقبال کنیم.
آقای عبدالله نوری هم در گفتوگو با واشنگتن پست تصریح کرده بود: «در نهایت ما در جهت اصلاحات دموکراتیک پیش خواهیم رفت(6)». و این همان چیزیست که آمریکا و انگلیس به دنبال آن است و هر نوع حکومتی را بر حکومت دینی و جمهوری اسلامی ترجیح میدهند.
این بخش از نوشتار را با جملاتی از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) به پایان میبریم که فرمودند: «این خطر بزرگی برای یک انسان است که خودش را قبول نداشته باشد و تنها اجنبی را قبول داشته باشد(7)». «خرابیهای مادی جبرانش آسانتر از خرابیهای معنوی است، رفع وابستگی روحی و انسانی بسیار مشکل است؛ ما یک وابستگی روحی پیدا کردهایم. این وابستگی روحی از همه چیز برای ما بدتر است(8)». «تا فکر مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمیشود(9)». ادامه دارد...