
استبداد و دیکتاتوری دارای آفات و آسیبهایی است که ابتدا در روح و روان و ذهن و فکر "دیکتاتور" ریشه میدواند و سپس در رفتار و عملکردش تسری مییابد. یعنی در مرحله اول او را بیمار میکند و از سلامت روحی به دور میدارد و سپس همین عارضه از لایههای درونی شخصیت ناتوانش به سلوک و رفتارهای گوناگون فردی و اجتماعی و سیاسیاش راه مییابد و از این پس است که علاوه بر خود، به جامعه و مردم نیز آسیب و زیان وارد میکند و مشکلات پی در پی بر محیطهای بیرونی تحمیل میسازد و تنگنا و رنج مکرر به وجود میآورد.
یکی از این آسیبها - به صورت صفت درونی و فعالیت بیرونی - این است که دیکتاتور هر جا که خطا در رفتار و عملکردش را دریافت، به هیچ وجه حاضر نیست به آن اعتراف نماید تا به این وسیله از استمرار زیانهای آن جلوگیری کند.
این ضعف در اعتراف به خطا، از ابتدا به صورت یک رذیله اخلاقی و صفت نکوهیده در افراد خاص ظهور میکند و چنان که از آن جلوگیری به عمل نیاید، به مرور در عناصر مستعد و آماده برای طی مراحل بعدی رفتار و عملکردهای ناپسند و خطرناک، به "دیکتاتوری" تبدیل میشود و هر چه این حالت در اعمال گوناگون استمرار یابد، بیماری خطرناک استبداد بیشتر در مملکت وجود چنین افرادی پیشروی میکند و استحکام مییابد و در مراحل نهایی، دیکتاتورهای بزرگ و وحشتناک پرورده میشوند و به جوامع انسانی تحمیل میگردند.
در اندیشههای عمیق حضرت امام خمینی در این باره چنین آمده است:
"... یک مطلبی را که میگویید، چنانچه خطایش را فهمیدید، حاضرید به اینکه بگویید من خطا کردم، اشتباه کردم، یا همان خطا را میخواهید تا آخر به پیش ببرید؟... اگر یک چیزی را دیدید که واقعا خلاف کردید، اعتراف کنید، این اعتراف، شما را در نظر ملتها بزرگ میکند، نه اینکه اعتراف به خطا شما را کوچک میکند، پایبند بودن به خطا، انسان را خیلی منحط میکند. انسان یک حرفی زده است و خطا گفته است، بعد که دید خطا گفته است، اگر پایبند به این خطا باشد و دنبال این باشد که این خطای خودش را به کرسی بنشاند، این همان دیکتاتوری بسیار فاسد است ولو در صورت غیر دیکتاتوری باشد، لکن دیکتاتوری است و این میرسد به آنجایی که انسان را "هیتلر" از کار در میآورد، "رضاخان" از کار در میآورد."(1)
در نگاه فرهنگ و معارف اسلامی، "اعتراف به خطا و اشتباه" یک "ارزش والا" به شمار میرود و کسانی که به این ارزش پایبند باشند، اهل شرف و بزرگواری میباشند. برخلاف آنچه در فرهنگ عمومی و در نزد بسیاری از افراد و گروهها به صورت یک پندار و تصور مذموم رسوخ کرده که هر انسان معترف به خطا از بزرگی و کرامت میافتد، هر اعتراف کننده به اشتباه و نقص، مورد تمجید واقع میشود، زیرا او بر نفس خویش غالب آمده و در برابر وسوسه به اعتراف نکردن به خطا و تداوم آن زبان به اعتراف میگشاید و از ادامه عملکرد غلط خویش جلوگیری به عمل میآورد.
فرهنگ و تفکر دینی اعتراف به خطا را تسلیم در برابر "حق" میداند و انسان معترف به خطا به این دلیل دارای رفعت مقام معنوی میشود که تلخی پذیرش سخن حق از جانب هر "دوست صدیق" و "ناصح شفیق" یا "همکار دلسوز" و "مشاور رئوف" را میپذیرد و در عرصه فعالیتهای فکری و اجتماعی و اقتصادی و حوزه مدیریتهای سیاسی و حکومتی با رفع خطا و کاستیها، راه را برای رشد و کمال خویش و رفع مشکلات مردم جامعه و کشور صاف و هموار میکند.
در متون روایی اسلام آمده است:
"ارکب الحق و ان خالف هواک ولاتبع آخر تک بدنیاک"
"بر مرکب راهوار حق سوار شو، اگر چه با هوای نفس و خواستهات مخالف باشد، و دین و آخرت خویش را به دنیای دون مفروش."(2)
این رهنمود، به اعتراف در برابر خطا و تسلیم در برابر سخن و تفکر و روش حق فرا میخواند و به این نکته ژرف توجه میدهد که اگر میخواهی قدرت و توان روحی و استحکام مبانی ایمان را در خود به آزمون و سنجش گذاری، در صحنهها و عرصههایی که اعتراف به خطا و تسلیم در برابر حق را با هواهای نفسانی و اهداف و آمال خود در تضاد و تناقض مییابی، خطایت را بپذیر و به این وسیله بر تمایلات خلاف شرع و عقل پیروز شو، در غیر این صورت، دین خویش را به دنیا فروختهای و زندگی موقت و ناپایدار ارضی را بر حیات جاودان سمائی رجحان و برتری داده و زیان کردهای.
در روایتی دیگر آمده است:
"اقرب العباد الیالله تعالی اقولهم للحق و ان کان علیه، و اعملهم با لحق و ان کان فیه کرهه"
"نزدیکترین بندگان به خداوند متعال کسی است که به "حق" گویاتر باشد، اگر چه به زیان او باشد، و عمل او به آنچه "حق" است از همه بهتر باشد، اگر چه آن را خوش ندارد و با کراهت انجام دهد."(3)
عناصر و گروههایی هستند که در برابر سخن حقی که برای نمایان شدن خطاها و کاستیها به آنان منتقل میشود تسلیم میگردند و تلخی آن را پذیرا میشوند تا راه رشد جامعه و کشور با رفع خطاها و کاستیها صاف شود، لکن در نقطه مقابل، افرادی هستند که نه تنها حق را نمیپذیرند و در برابر آن خاشع نمیشوند، که در برابر هر فکر و دیدگاه و سخن حقی، باطلی را مهیا میکنند و در مقابل هر راه و تفکر راست و صحیح، کژ راهه و بیراههای گمراهیزا را آماده میکنند:
"قد اعدوا لکل حق باطلا، و لکل قائم مائلا"
"اینان در برابر هر حقی، باطلی آماده کردهاند و در مقابل هر راستی، یک کجی را مهیا دیدهآند."(4)
این عناصر، همان کسانی هستند که کارشان به دیکتاتوری و زور گویی میانجامد، زیرا نه تنها هیچ سخن و نظر حقی را درباره عملکردهای خطا آمیز و زیانمند شان نمیپذیرند و با عناد و اصرار تمام به شیوه خویش پای میفشرند، که در برابر هر تفکر حق و صالح منتقد و مصلح هدایتگر، باطلی را مطرح و بر آن اسرار میورزند و در مقابل هر رفتار و عملکرد "راستی"، کنش و سیره "کژی" را آماده و برای تثبیت و تحقق آن تلاش میکنند.
این سیره و روش با تعالیم ناب و جامع اسلام متضاد است و همان گونه که امام خمینی هشدار دادند، به ظهور صفت خطرناک و عمل وحشتناک دیکتاتوری و استبداد در بدترین جلوهها و نمودها میانجامد و موجوداتی چون "هیتلر" و "رضاخان" را بر جوامع و کشورها تحمیل میکند که سرچشمه بسیاری از خیانتها و جنایتها میشوند و اوراق تاریخ را از اختناقها و قتل و غارتها و حیوانیتهای خود خونین میسازند و راه رشد و کمال انسانها در همه اعصار و زمانها را پر سنگلاخ و ناهموار میکنند. عملکرد فقها و علمای وارسته و بزرگ در طول تاریخ بهترین اسوه و الگو برای زمامداران و دولتمردان در پذیرش اشتباه و اعتراف به خطا میباشد و باید در همه اعصار از جمله عصر و زمان ما به تبعیت در آید، و اگر بخواهیم "دولت و حکومت دینی" داشته باشیم، باید این رفتار و سیره در عملکرد فقها و علمای آزاده را در همه ابعاد فقهی به ویژه فقه سیاسی به بهرهوری کامل در آوریم.
بدیهی است، سیره مستحسن و نیکوی فقهای عظام در اعتراف به اشتباه دارای ابعاد مختلف و هر کدام نیز دارای حجم وسیع میباشد و ناگزیریم که به برخی از این موضوعات و آن هم به صورت گزیده و اشاره بسنده کنیم.
1 - مولی محمد هرندی شاگرد علامه انصاری بود و در شهر خویش مرجعیت یافت. او در سال 1300 هـ.ق به زیارت عتبات عالیات شتافت. در دیداری که با میرزای شیرازی داشت، بر سر مسئلهای مباحثه کردند. بعد از آن به کاظمیه رفت. بعدا میرزای شیرازی متوجه شد که در آن مباحثه، حق با مولی محمد هرندی بوده است. نامهای را با پیکی به سوی مرحوم هرندی فرستاد تا به این وسیله اعلام کند که حق با او بوده است.(5)
2 - در شرح حال عالم بزرگوار مرحوم حاج میرزا ابراهیم خویی نوشتهاند که او در نجف اشرف در محضر شیخ انصاری و پس از او نزد سید کوه کمری به فقه و اصول پرداخت و از شیخ محمد حسین کاظمی و شیخ مهدی کاشف الغطاء اجازه روایت گرفت. او در یک مسئله فقهی با مرحوم میرزای شیرازی به مذاکره پرداختند و در فتوا با یکدیگر اختلاف نظر پیدا کردند. پس از مذاکرات علمی، مرحوم میرزای شیرازی در مدرک قضیه تجدید نظر کرد و فتوای مرحوم خویی را بر حق دانست و از فتوای خودش عدول کرد و این مطلب را به مرحوم خویی خبر داد.
این واقعه در زمانی رخ نمود که میرزای شیرازی در اوج نفوذ و شهرت، پرچم اقتدار را برافراشته بود. این شخصیت بزرگ علمی و سیاسی که با قدرت خود فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد و استبداد داخلی و استعمار خارجی را به ذلت و شکست کشاند، این گونه در اوج تواضع در برابر نظر فقهی حق تسلیم میشود و به اشتباه علمی خود و درست و صحیح بودن نظر فقیه دیگر اعتراف میکند.(6)
3 - روزی آخوند خراسانی در مجلس درس استاد خود در سامرا شرکت کرد تا از سخنان وی کسب فیض کند. استاد بالای منبر نشسته بود و برای اثبات نظر خود که مربوط به یکی از فروع درس بود، اقامه دلیل میکرد.
آخوند بر نظر استاد ایراد گرفت و از خود نظری دیگر بیان داشت.
استاد در مقام جواب برآمد و دلایل شاگرد را رد کرد و باز برای اثبات نظر خود دلیلهای دیگر آورد و این عمل چند بار تکرار شد.
سایر طلاب ساکت نشسته بودند و به مباحثه آن دو با دقت هر چه تمامتر گوش فرا میدادند. وقتی کار مباحثه و مناظره بالا گرفت، آخوند خراسانی برای احترام، نظر استاد را قبول و سکوت اختیار کرد.
آن روز، مجلس درس تمام شد. فردا هنگامی که استاد بر منبر نشست، قبل از آن که درس خود را شروع کند، رو به طلاب و فضلایی که در پای منبرش نشسته بودند کرد و گفت: درباره مسئله دیروز، حق با جناب آخوند بود و نظر ایشان درست است.(7)
4 - محدث خبیر مرحوم سید نعمتالله جزایری از استادی یاد میکند که بارها برخی از مسائل را که مخالف نظر استاد بود حل میکرد و او از نظر جدید استقبال کرده بر نظر خویش ترجیح میداد. مرحوم جزایری میگوید: وقتی نظر خویش را بیان میداشتم، با این که از نظر سن و سال از همه شاگردان کوچکتر بودم، ولی استاد وقتی به درستی پاسخ من پی میبرد، رو به طلاب کرده و میفرمود: این حرف، صحیح و حق است و من و شما، اشتباه میکردیم.(8)
همین سیره و روش درباره اعتراف به اشتباه و حمایت از دیدگاه و نظر درست، درباره محقق اردبیلی، شیخ انصاری و علامه مرتضی مطهری و بسیاری از علمای آزاده نقل شده است.
در سیره و روش حضرت امام خمینی نیز مواردی وجود دارد که آن پیشوای الهی در امور مختلف به ویژه امور مربوط به مدیریت کلان سیاسی و در نقش رهبر و زمامدار اسلامی، متواضعانه در برابر حق خاشع شده و اعتراف به اشتباه میکند. دو نمونه ذیل، گزیدهای است از مصداقها و نمونههایی از این سیره و روش الهی.
- امام خمینی روی کار آوردن عناصر ملیگرا و لیبرال "دولت موقت" را یک اشتباه میداند و با صراحت به آن اعتراف میکند:
"من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود، گر چه در آن موقع هم من شخصا مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نمیکنند."(9)
- حضرت امام خمینی در وصیت نامه خویش، صریحا اعتراف میکند:
"من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسی و اسلام نمایی بعضی افراد، ذکری از آنان کرده و تمجیدی نمودهام، که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شدهام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی، متعهد و وفادار مینمایاندند."(10)
این سیره و روش فقها و علمای دین و شخصیت بزرگی چون حضرت امام خمینی، در پذیرش خطا و اعتراف به آن و تسلیم در برابر حق، بهترین الگو برای زمامداران و دولتمردان امروز است که اگر مدعی پیروی از دین و تسلیم در برابر حق میباشند، باید به این سیره و روش عامل باشند.
تردیدی وجود ندارد که تبعیت از روش بزرگان دین در اعتراف به اشتباه در نظر خویش و پذیرش اندیشه و دیدگاه دیگران، تا در حیطه عمل در نیاید، پذیرفته و قابل باور نیست و نمیتوان با "حرف" و "شعار" و "ادعا" از سویی فریاد آزادگی سرداد و سخن از فضا سازی برای تضارب و تبادل افکار به میان آورد و خود را در برابر نقدهای صحیح و سالم و اندیشههای مبتنی بر حق خاضع معرفی کرد و در همان حال افکار نو و دیدگاههای مختلف در علوم و دانشهای گوناگون را بر نتابید و هر نظر و تفکری که از جانب فقیهان آزاده و عالمان ژرف اندیش مطرح میگردد، با سرازیر کردن دشنام و دروغ و تهمت، از آنان استقبال کرد و با تمام امکانات تبلیغی وبا سیاهی لشکرهای متشکل از جاهلان و جمود گرایان به تخریب این عناصر خالص و صالح پرداخت و بار دیگر تجربه نقش آفرینیهای زیانمند و دین و دنیا تباه کن "جاهلان متنسک" و "عالمان متهتک" را به صورت زشتترین تلاشهای ضد دینی و ضد اخلاقی و در قالب فعالیتهای دینی! و اخلاقی! برای سرکوب و منزوی کردن عالمان جامع نگر و نظریه پرداز و دلسوخته دین و ملت و کشور، به میدان فعالیتهای سیاسی وارد کرد!
آیا قابل تردید است که این تحرکات ضد دینی از جانب کسانی که خود را مدعی دیانت میدانند، برانگیزاننده خشم الهی میباشد؟
آیا در متون دینی نمینگریم که حفظ حرمت مومن - در هر کسوت و در هر مسئولیت - واجب است و اهانت کنندگان به چنین عناصر خالص و صالحی، با خداوند متعال اعلان جنگ میکنند؟!
آیا این افراد متنسک و متهتک با این روشهای ضد دینی و ضد اخلاقی میخواهند "دیندار" و "مسلمان" بپرورند؟!
نسل امروز و فردا درباره این افراد و تحرکات ضد اسلامی آنان چه قضاوتی خواهند کرد؟!